صابر گل عنبری کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه در کانال تلگرامی خود نوشت: یکی از عوامل مهم سرنگونی نظام بشار اسد تضاد منافعی بود که میان ایران و روسیه پس از «تثبیت موقت» نظام او به عنوان هدف و منفعت مشترک در جریان بحران فراگیر داخلی در این کشور ایجاد شد.
پس از حفظ نظام سوریه، منافع دو متحد او هیچ همپوشانی نداشت و تضاد منافع رفته رفته ابعاد مختلفی به خود گرفت.
در حالی که ایران و متحدانش، سوریه را کانون و محور نفوذ سختافزاری و رکن رکین جبهه خود در شامات و به ویژه در تقابل با اسرائیل و کریدور تسلیح مستمر حزبالله میدیدند، روسیه هیچ نوع همدلی با این راهبرد ایران نداشت و هر چند قولا بر زبان نمیآورد، اما عملا مخالف آن بود و سوریهای میخواست که منافعش در شرق مدیترانه و خاورمیانه را با پاسداشت روابط راهبردیاش با اسرائیل حفظ کند.
بنابراین در کنار نگرانی از بسط نفوذ رقیب ایرانی در سوریه، تبدیل شدن این کشور به جبههای علیه اسرائیل را به نفع منافع خود نمیدانست و معتقد بود که پیشبرد منافعش در سوریه و منطقه با درافتادن با اسرائیل امکانپذیر نیست که قبلا خود را متعهد به تضمین امنیتش اعلام کرده بود. لاوروف در سال 2023 در پیامی به مناسبت سالگرد روابط روسیه و اسرائیل نوشت: «راهحلهای جامع مشکلات منطقه (خاورمیانه) لزوما باید منافع امنیتی اسرائیل را در نظر بگیرد. این یک اصل است.»
در این میان نیز اسد میان دو متحد خود و منافع ناهمگونشان گرفتار شده بود؛ ایران بر او فشار میآورد و سوریه را کاملا در جبههاش میخواست و طرح ارتباط ریلی شلمچه - بصره - لاذقیه (و بیروت) را دنبال و تشکیل جبههای علیه اسرائیل در جنوب سوریه مانند جنوب لبنان را پیگیری میکرد. در آن سو نیز روسیه فشار میآورد که مانع آن شود و مدام اسد را برحذر میداشت و آسمان سوریه را در اختیار اسرائیل گذاشت و در ده سال گذشته نیروهای ایران و متحدان آن مدام هدف حملات هوایی اسرائیل قرار گرفتند؛ بدون این که یک بار سیستمهای پدافندی پیشرفته روسیه و لو اشتباهی با این حملات مقابله کنند.
خود اسد و ارتش سوریه نیز با وجود تعدی مستمر اسرائیل به خاک این کشور در این ده سال، چه از سر بیرغبتی چه توصیه روسیه، یک بار هم همین موشکها و جنگندههای خود را که اخیرا اسرائیل نابود کرد، علیه آن به کار نگرفت و واکنشی نشان نداد.
البته این رفتار اسد منعکسکننده این واقعیت هم بود که به مقاومت حسب تعریف و مفهوم ایران و حزبالله باوری نداشت که اگر داشت در این چند دهه در واکنش به ادامه اشغال جولان «رویکردی مقاومتی» را کلید میزد.
در نهایت اسد در دو سال اخیر به روسیه متمایل و از غایبان جنگ غزه شد؛ جنگی که «محور مقاومت» درگیر آن شد و یمن برای اولین بار به اسرائیل حمله کرد، اما سوریه اسد که از آن به عنوان ستون محور یاد میشد، ساکت بود و عربستان و اردن شدیدتر از او موضع میگرفتند.
اما این سکوت و فاصله گرفتن تدریجی اسد از ایران کاملا غرض آمریکا و اسرائیل را برآورد نمیکرد و آنها خواستار قطع ارتباط با ایران و متحدانش بودند؛ امری که عملی کردنش برای اسد به این راحتی نبود. البته به احتمال زیاد تداوم فشارها و تهدیدها به جدایی اسد از ایران منجر میشد.
فشارها در دو ماه اخیر وارد فاز تهدید جانی خود اسد شد و وزیر امور راهبردی اسرائیل حدود یک ماه قبل به مسکو رفت و پیام شدیداللحن نتانیاهو را تحویل پوتین داد. مدتی بعد هم کرملین بشار اسد را فراخواند. از این که در دیدار او و پوتین چه گذشته است، اطلاعاتی در دست نیست، اما شروع شدن حمله مخالفان دو روز بعد از این سفر واجد دلالتی خاص در این رابطه است.
در کل به نظر میرسد که سیاست بینالملل به این جمعبندی رسیده بود که دور کردن سریع ایران از سوریه در این شرایط مستلزم حذف اسد است و این سرنگونی را واجد دلالتها و پیامدهای بیشتری در تضعیف محور ایران و ایجاد هراس منطقهای نسبت به همکاری با ایران از جمله در عراق میدانست. اگر هم معاملهای در کار نباشد، اما روسیه پس از درک این اراده بینالمللی به هر دلیلی نخواست جلو آن بایستد.
اینجا بود که مخالفان که از ماهها قبل خود را برای یک حمله گسترده آماده کرده بودند، با دریافت چراغ سبز از ترکیه، این فرصت تاریخی را مغتنم شمرده و عملیات برقآسای خود در 27 نوامبر را شروع و نیروهای روسیه هم همزمان با آن، عقبنشینی را آغاز کردند.
ارتش سوریه به سرعت از هم پاشید و جدا از این که در نتیجه بحران اقتصادی توانی برای جنگ نداشت و یا برخی فرماندهانش تبانی کردند، اما منابعی هم (تایید نشده) میگویند که برخی افسران در خطوط دفاعی تماسهایی مبنی بر عدم رویارویی و عقبنشینی دریافت کردهاند.
سرانجام روسیه شنبه شب گذشته با رسیدن مخالفان به دمشق اسد را فراری داد و به مسکو برد و اکنون هم خود در حال مذاکره با رهبری جدید سوریه برای تضمین منافع خود و حفظ پایگاههایش است.
منبع: نگاه دیگر