به گزارش مشرق، پنجمین جلسه از فصل سوم برنامه قرار سهشنبههای انتشارات شهید کاظمی، عصر سهشنبه 20 آذر 1403 با حضور خانواده خانم فخرالسادات طباطبایی و سمیه خردمند نویسنده کتاب «ام علاء» در مجتمع ناشران قم برگزار شد.
فخرالسادات طباطبایی معروف به «ام علاء» بانویی است کمنظیر که در کنار تجربه جانبازی و اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق، 7 تن از اعضای خانوادهاش به شهادت رسیدند.
حجتالاسلام سید صدرالدین قبانچی امام جمعه نجف که یکی از فرزندان «ام علاء» است، بهصورت ویدئویی در این برنامه گفت: وقتی برادر کوچکم شهید شد، مادرم نامهای نوشت و در آن نامه به ما گفت: «همهی شما فدای جمهوری اسلامی و امام خمینی باشید.» این انقلابی بودن برای این خانم غیرعادی است. دفاع از مکتب از یک سو و دفاع از جمهوری اسلامی از سویی دیگر، آن هم موقعی که ما ساکن عراق و تحت تدابیر شدید امنیتی رژیم بعث بودیم، واقعا جای تعجب داشت.
وی در ادامه گفت: «ام علاء» زنی بسیار شجاع بود. موقعی که همه از صدام واهمه داشتند، او هیچ ترسی از او نداشت. او یک سالونیم در زندانهای صدام اسیر بود. در زندان اجازه نمیداد نگهبانان عکس صدام را در سلولی که او حضور دارد نصب کنند.
امام جمعه نجف تصریح کرد: ما 9 خواهر داشتیم که هیچکدام از آنها مدرسه نرفتند؛ ولی «ام علاء» آنها را طوری تربیت کرد که 8 نفر از آنها اکنون نویسنده و سخنران هستند. قطعا هرچه داریم از لطف و عنایت امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
وی اظهار کرد: شهید دادن خیلی عالی اما سخت است. اما سختتر از آن، زندانی بودن فرزندان است. مجروح شدن فرزندان و زندانی شدن آنها و آن هم در حالیکه تمام آن مدت اطلاع نداشته باشی چه بر سر فرزندانت آمده، خیلی سخت است. شکنجه در سختترین زندان نیاز به صبر زیاد دارد. اینکه مادر از فرزندش سه سال خبر نداشته باشد خیلی سخت است.
قبانچی با بیان اینکه زندگی در زمان حکومت صدام برای شیعیان خیلی سخت بود گفت: در آن دوران شرایط به گونهای بود که اگر پدر و مادری فرزندش شهید میشد، حق برگزاری مراسم ترحیم را نداشت. حق گری کردن ندارد. مردم از آنها فاصله میگرفتند. ارتباطشان را با آنها قطع یا خیلی کم میکردند. این کار به این خاطر بود که از آزار و اذیت حکومت صدام دور باشند. این مسئله واقعا خیلی سخت است.
سمیه خردمند نویسنده کتاب «ام علاء» درباره نحوه نگارش کتاب گفت: نوشتن کتاب «ام علاء» چهار سال طول کشید. سال اول مصاحبه احساس میکردم دارد غلو میشود. حرفهایی که راویان میزدند برایم قابل باور نبود. چطور یک شخصیت دچار این همه مصیبت و سختی میشود و میتواند آنها را تحمل کند؟ با فامیلهای درجه یک تا درجه 3 صحبت کردم. همه یک جور حرف میزدند. همگی با گریه وقایع زندگی «ام علاء» را تعریف میکردند. حتی حرفهای اقوام شوهرشان هم همینطور بود. آنجا بود که به این نتیجه رسیدم که «ام علاء» یک شخصیت واقعی است نه خیالی.
وی در ادامه گفت: «ام علاء» یک زن صبور بودند. یک زن صبور و شکور. ایشان سجدههای ناگهانی داشتند. هروقت یاد یکی از نعمتهایی که خدا به ایشان داده میافتادند، به سجد میرفتند و خدا را شکر میکردند. تربیت فرزند، نحوه و سبک زندگی، صبور و شکور بودن ایشان برای من یک الگو بود. در این مدت ایشان برای من مانند یک استاد تمامعیار بودند. اعتراف میکنم بعد از آشنایی من با خانم «ام علاء» زندگی و سبک زندگی من متحول شد.
کتاب «ام علاء» روایت زندگی ام شهداء فخرالسادات طباطبایی است که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.