یافتههای کارآگاهان نشان میداد که سارقان در باز کردن گاوصندوقها شگردی منحصربهفرد داشتند. در این شرایط، مأموران سراغ پرونده مجرمان سابقهداری رفتند که تخصصشان باز کردن در گاوصندوقها بود. آنها به پرونده مردی رسیدند که مهارت زیادی در باز کردن در گاوصندوقها داشت و اوایل امسال از زندان ارومیه آزاد شده بود.
به گزارش همشهری، اعضای یک باند تبهکار از ساعت یک تا 4بعدازظهر وارد مغازههای املاکی در پایتخت میشدند و ظرف 17ثانیه، گاوصندوقها را خالی میکردند.
پرونده سرقتهای سریالی از بنگاههای املاک شرق و شمالشرق پایتخت از چندی قبل در اداره هفدهم پلیس آگاهی تهران تشکیل شد. آنطور که مالباختهها میگفتند سارقان با ورود به بنگاه بهراحتی در گاوصندوق را باز و محتویات آن را خالی کرده بودند. یکی از شاکیان گفت: همیشه ظهرها مغازه را تعطیل میکنم و برای استراحت و صرف ناهار به خانهام میروم. داخل گاوصندوقم، 100میلیون تومان پول و مقداری طلا و دلار بود، اما بعدازظهر که به مغازه برگشتم، متوجه شدم دزدان وارد آنجا شده و همه پولها و طلاها را دزدیدهاند.
سرقت در کمتر از یک دقیقه
تحقیقات مأموران اداره هفدهم پلیس آگاهی تهران نشان میداد که اعضای این باند کاملا حرفهای بودند. آنها صورتشان را با ماسک میپوشاندند و بهراحتی قفل در مغازهها را باز میکردند و سراغ گاوصندوق میرفتند. آنها ظرف 17ثانیه در گاوصندوقها را باز میکردند و محتویات آن را به سرقت میبردند.
ردپای سارق سابقهدار
یافتههای کارآگاهان نشان میداد که سارقان در باز کردن گاوصندوقها شگردی منحصر به فرد داشتند. در این شرایط، مأموران سراغ پرونده مجرمان سابقهداری رفتند که تخصصشان باز کردن در گاوصندوقها بود. آنها به پرونده مردی رسیدند که مهارت زیادی در باز کردن در گاوصندوقها داشت و اوایل امسال از زندان ارومیه آزاد شده بود.
مشخصات ظاهری و هیکل او با تصویر یکی از دزدان که از دوربین مداربسته بهدست آمده بود، یکی بود. این مرد مجید نام داشت و بررسیها نشان میداد که پس از آزادی از زندان ارومیه راهی تهران شده است. به این ترتیب ماموران او را دستگیر کردند و وی اعتراف کرد که با همدستی 2نفر، نقشه سرقتهای سریالی کشیدهاند. با اعتراف وی، 2همدستش نیز که یکی از آنها افغان است، دستگیر شدند. متهمان در بازجوییها به سرقتهای سریالی اعتراف کردند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
گفت و گو
زمان طلایی: ساعت 13تا 16
مجید، بیش از 7مرتبه به زندان رفته است. تخصصاش باز کردن در گاوصندوقهاست و میگوید ظرف 17ثانیه در گاوصندوقها را باز میکند. گفتوگو با او را میخوانید.
*از کی این باند را تشکیل دادی؟
حدود 3.2 ماهی میشود.
*در این مدت، چند سرقت انجام دادهاید؟
فکر میکنم حدود 10مورد.
*چرا سرقت از بنگاههای املاک را انتخاب کردهای؟
چون در اکثر بنگاهها گاوصندوق وجود دارد. من هم تخصصم باز کردن در گاوصندوق است. بهنظرم راحتتر از دستبرد به خانههاست؛ چون اولا ورود به خانهها سخت است، ثانیا همه در خانههایشان گاوصندوق ندارند و ما باید ساعتها در خانه جستوجو کنیم تا شاید به جای طلا و جواهر دست یابیم، اما ورود به مغازهها راحتتر بود؛ ضمن اینکه امکان نداشت دست خالی برگردم؛ چون معمولا داخل گاوصندوق هم پول بود، هم طلا، هم دلار و….
*با چه شگردی، سرقتهایتان را اجرا میکردید؟
یک ساعتهایی برای سارقان ساعت طلایی است. برای ما بین 13تا 16 طلایی بود. در آن ساعت مغازهداران، مغازههایشان را تعطیل میکنند و برای استراحت و ناهار راهی خانههایشان میشوند. از طرفی چون قرار است برگردند، دیگر کرکره را پایین نمیدهند و در این فرصت ما نقشه را اجرا میکردیم.
*چطور گاوصندوقها را باز میکردی؟
من مکانیک بودم، اما وضع مالی خوبی نداشتم. از سال 92، یکی از دوستانم پیشنهاد سرقت از مغازهها را داد که من هم قبول کردم. از همان ابتدا با پیچگوشتی کار میکردم و به مرور حرفهایتر شدم تا اینکه توانستم با پیچگوشتی در گاوصندوقها را باز کنم و برای خودم اسم و رسم پیدا کردم. همه به من میگویند مجید پنجه طلا چون ظرف 17ثانیه، در گاوصندوقها را باز میکنم که خب، این کار سختی است و همه از پس آن برنمیآیند.
*تا حالا به چند گاوصندوق دستبرد زدهای؟
باورتان میشود حسابش از دستم دررفته است، من 7باری میشود که به زندان افتادهام. آنهم به خاطر سرقت از گاوصندوقها. من در زندانهای ارومیه، البرز، تهران، ساوه و… بودهام. دیگر طوری شده که وقتی پلیس را میبینم مقاومت نمیکنم؛ دلم نمیخواهد اتفاقی که برای همدستم افتاد، برای من هم رخ بدهد.
*چه اتفاقی؟
سال 98موقع فرار، یکی از همدستانم به نام رسول توسط مأموران کشته شد. او سال 90در یک درگیری با پسری درگیر شد و او را به قتل رساند. رسول به قصاص محکوم شده بود، اما موفق شد از اولیایدم رضایت بگیرد و از زندان آزاد شود. او بهخاطر بدهی خانوادهاش پا به دنیای سارقان گذاشت. یادم هست من و او همراه چند نفر دیگر نقشه سرقت از صرافی را کشیده بودیم. سرانجام راهی سرقت شدیم و من در گاوصندوق صرافی را باز کردم.
در آن زمان حدود 6میلیارد تومان سرقت کردیم، اما سرقت شومی بود؛ میدانید چرا؟ چون پلیس ما را شناسایی کرد. ابتدا رفت سراغ همدستم رسول، اما او اقدام به فرار کرد که در جریان عملیات تعقیب و گریز کشته شد. من هم دستگیر و راهی زندان شدم. پس از آزادی رفتم ارومیه برای سرقت که در آنجا هم گیر افتادم و زندانی شدم. حالا هم در اداره آگاهی تهران هستم و باز باید پشت میلههای زندان، لحظهشماری کنم برای آزادی. ساعتهای زندان به کندی میگذرند و هر یک روزش، انگار یکماه است.