مردی که جسد همسرش را درون یک چمدان و مقابل ستاد فرماندهی فراجا را روی زمین گذاشت، در حالی برای آخرین بار پای میز محاکمه ایستاد که اشکریزان عشق به همسرش را بهعنوان آخرین دفاع فریاد زد.
به گزارش خراسان، در جلسه دادگاهی که به ریاست قاضی محمد شجاعپور فدکی و مستشاری قاضی جواد آسیان یزد در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی برگزارشد، جوان 32 سالهای پای میز عدالت قرار گرفت که طبق کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، پس از قتل همسرش، جسد او را مهر سال قبل درون چمدان گذاشته و به تهران انتقال داده بود.
در جلسه دادگاه که با تلاوت آیاتی چند از کلام ا... مجید آغاز شد، ابتدا رئیس دادگاه با اشاره به احادیث و آیاتی از قرآن مجید، حاضران را به اخلاق نیکو، تقوا و گذشت توصیه کرد و سپس با تفهیم اتهام قتل عمدی زن مسلمان و دیگر اتهامات به متهم به قتل، از وی خواست ضمن تشریح چگونگی ارتکاب قتل از خود دفاع کند.
اما قبل از دفاعیات متهم، در حالی که صاحبان خون درخواست قصاص نفس داشتند، قاضی شجاعپور فدکی به زبان فصیح عربی با صاحبان خون و برخی از حاضران در جلسه دادگاه سخن گفت و جزئیاتی از روند قضایی پرونده را شرح داد.
در ادامه، متهم به قتل که با همه وجود ابراز ندامت میکرد و اشکهایش را مدام از چهرهاش میزدود، با بیان اینکه از یادآوری آن صحنههای تلخ و دردناک زجر میکشد و شوکه است، به قضات باتجربه شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی گفت: «اختلافات خانوادگی بین من و همسرم از حدود 3 سال قبل شروع شد.
درگیریهای مالی و ناسازگاریهای ما با یکدیگر از زمانی شدت گرفت که همسرم ادعا کرد باید حق طلاق را به او بدهم. من برای آنکه همسرم را غافلگیر و خوشحال کنم، سند خودرویی را که با آن کار میکردم به نام او زدم، چون عاشقش بودم، ولی در برابر این خواسته او مقاومت کردم تا حدی که زندگی ما به جهنم تبدیل شد.
همسرم دستبردار نبود. من هم که او را خیلی دوست داشتم، در برابرش احساس ضعف میکردم و فقط میخواستم یک بار قربانصدقهام برود. او میگفت من نمیخواهم طلاق بگیرم، فقط به خاطر اینکه دلگرم باشم این خواسته را مطرح میکنم.
بالاخره کم آوردم، چون به او عشق میورزیدم و نمیخواستم همسرم را از دست بدهم. دوست داشتم نگاهم را به زندگی مشترک عوض کنم، ولی هیچگاه خوشحال نبودم. او خودرو را سوار میشد و بیرون میرفت، اما من من دختری داشتم که باید روانه مدرسه میشد و حتی نمیتوانستم او را به کلاس ببرم.
بالاخره تسلیم شدم و اینگونه درگیریهای ما بیشتر شد تا جایی که قصد داشتم از طریق قانونی اموالی را که به او هدیه کرده بودم، پس بگیرم، ولی حتی پول هزینههای دادرسی را نداشتم. او هم متاسفانه کوتاه نمیآمد.
بیشتر از یک سال و نیم بود که گویی بختک سیاه روی زندگیم خودنمایی میکرد. دوران سیاه و ترسناکی را میگذراندم که بالاخره در میان این تألمات روحی و روانی اشتباه بزرگی مرتکب شدم.»
متهم که حالا تقریبا نیمی از بسته دستمال کاغذی را برای زدودن اشک از پهنای صورتش مصرف کرده بود، در میان اشک و ندامت ادامه داد: «آن شب شوم خیلی فشار روحی داشتم تا اینکه بالاخره آستانه تحملم به پایان رسید. آماده خواب بودم که یکباره خشم و عصبانیت همه وجودم را فرا گرفت. دستانم را دور گلویش گذاشتم و زمانی به خود آمدم که دیگر همسرم نفس نمیکشید.
خیلی زود پشیمان شدم. شوکه بودم و نمیدانستم چه کنم. تا صبح در کنار جسد او نشستم و صبح روز بعد تصمیم گرفتم پیکر همسرم را به تهران ببرم. میدانستم خیلی زود دستگیر میشوم، به همین دلیل قصد داشتم در زندان تهران دوران مجازاتم را بگذرانم، چون خانوادهام در آنجا بودند و میتوانستند به ملاقاتم بیایند. این بود که جسد را درون چمدان قرار دادم و با یک تاکسی زرد رنگ به صورت دربستی به تهران بردم. میخواستم به همراه جسد به کلانتری بروم، اما اشتباهی به ستاد فرماندهی فراجا رفتم و خودم را تسلیم کردم.»
متهم این پرونده جنایی که حالا با نصیحتهای مقام قضایی کمی آرام گرفته بود، بخشی از روزهای خوش زندگی را بازگو کرد و گفت: «من سال 93 و در یک تصمیم عاشقانه با همسرم که از بستگانم بود، ازدواج کردم و در سال 96 هم صاحب دختری زیبا شدم. روزهای شادی را میگذراندیم و با هم به مسافرت میرفتیم. حتی مادرزنم خیلی اوقات دخترش را نصیحت میکرد که با من مهربان باشد و زندگیش را خراب نکند، ولی نمیدانم چه شد. حالا هم خودم را مستحق هر کیفری میدانم و خیلی پشیمانم.»
در حالی که زمزمههایی از رضایت صاحبان خون در جلسه دادگاه به گوش میرسید، حجتالاسلام محمد شجاعپور فدکی پایان رسیدگی به این پرونده جنایی را اعلام کرد و افزود: رأی دادگاه در مهلت قانونی و بعد از مشورتهای قضات صادر خواهد شد.