ماهان شبکه ایرانیان

امروز با سعدی: همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم
 
نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
 
بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیه خار مغیلان بودم
 
زنده می‌کرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم
 
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودم
 
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
 
سعدی از جور فراقت همه روز این می‌گفت
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی