سرویس فرهنگ و هنر مشرق - سینمای کمدی تنها کورسوی امید مردم سینمادوست است که به سینمای ایران تنوع ژنریک میبخشد. به زعم نگارنده فیلمهای کمدی همواره از «هنر رایج غم زده » سینمای ایران مهمتر هستند. در یک بازه زمانی در سالهای 1385 تا سال 1390 سینمای کمدی نسبت درست و منطقی با فیلم های جدی داشت اما ناگهان معادله و موزانه تغییر کرد. از آن پس به دلیل فشار اغلب منتقدان سینمایی ممیزیساز، رویکردهای تولید تغییر با نوعی محافظهکاری، کفه ممیزی را به نفع سینمای غم زده سنگینتر کرد و توازن تولید برهم ریخت.
فیلم «خوب، بد، جلف» کمدی سرآمدی در سینمای ایران نیست، اما فیلم معقول و قابل توجهی است. نخستین فیلم قاسمخانی که باید حداقل ده سالقبل ساخته می شد. بر خلاف آنچه که این روزها در سالن های برج میلاد شنیده می شود که قاسمخانی نباید این فیلم را می ساخت، نگارنده مدل دیگری می اندیشد. قاسمخانی خیلی دیر دست به کار شده است. البته به صورت منطقی اگر او شغل حرفهای فیلمنامه نویسی را دنبال میکند، با این روش دارد به جایگاه صنعتی خود اعتبار میدهد.اگر نخستین فیلمش را ده سال قبل ساخته بود، «خوب،بد،جلف» فیلم بکه تاری تری می شد. قاسمخانی خیلی دیر وارد عرصه فیلمسازی شده است. او و برادرش در حوزه فیلمنامه غمنیت بزرگی در سینما و تلویزیون ایران به شمار میروند، اما عدم رعایت قواعد صنعتی سینما در حفظ جایگاه مولفان،دلیل موجهی است برای اینکه برادران قاسمخانی خیلی زودتر باید وارد عرصه فیلمسازی شوند.
در نگارش فیلمنامههای کمدی، قاسمخانیها نویسندگان منحصری به فرد در تاریخ سینما و تلویزیون هستند، یکتا و تقریبا دست نیافتی. بدترین فیلمنامه هایشان از بهترین آثار سینمایی چند مرتبه بالاتر است. آنان نویسندگانی هستند که مثلا با خلق آثار تلویزیونی، به سادگی می توانند مختصات فرهنگ عامه، فرهنگ محاوره را تغییر دهند. چقدر الفاظ زشت رایج در فرهنگ محاوره، به واسطه آثارشان تعدیل شد و این مسئله خدمتی فراتر از خلق آثار فرهنگی است و جه تاثیرات کلان تربیتی در تربیت و زیست مردم در دوران معاصر داشتهاند.
آثارشان هیچگاه از مردم جا نمیماند و با خلق پدیدههای نمایشی در سینما و تلویزیون نشان دادهاند در نقد و هجو ناهنجاریهای رایج و ملموس در فرهنگ عامه سوپرمن های اخلاقگرای سینما و تلویزیون است.
«خوب، بد، جلف» شاهکار نیست، اما فیلمی است که عطش هواداران سینمای کمدی را سیراب میکند. کمدی خاص قاسمخانی اتکای ویژه روی پرورش شخصیتها دارد و شخصیت سازی تیپیکال ویژگی شاخص، فیلمنامه نویس خلاق سینمای ایران است. اما «خوب،بد،جلف» مثل سایر آثار به نگارش درآمده قاسمخانی چند شخصیت تیپیکال خوشمزه دارد.
فیلمنانه سهل انگارانه نوشته نشده و دو قطبی خلاقانهای به سیاق پاورچین، میان بازیگر سریالهای تلویزیونی، سام درخشانی، و پژمان جمشیدی شکل میگیرد. جمشیدی بازیکن فوتبال با یک گل ملی و بازی در کلی فیلم درجه سه، و پیمان جمشیدی بازیگر سریال های تلویزیونی. فیلمنامه طراحی دقیقی مثل سریال پژمان دارد. چالش این دو با یکدیگر بیشتر شبیه فرهاد بالا ببره و داوود پایین برره است هردو تلاش میکنند که حداقل یک فیلم ملی در کارنامه خود ثبت کنند و اتفاقی با کارگردانی مواجه میشوند که پذیرفته فیلم سفارشی پلیسی با اسپانسرهای عجیب و غریب بسازد. حمید فرخ نژاد نقشی که برایش در چهارچوب فیلمنامه تعریف شده را به خوبی ایفا میکند. یکی از خوبهای این روایت حمید فرخ نژاد ایست. فیزیک فرخ نژاد هیچ ربطی به سینمای کمدی ندارد اما انعطاف پذیری اش در مقابل دو قطب بد وجلف لحظات دلچسبی را پدید میآورد.
«خوب، بد، جلف» با یک ترکیب دو نفره ملنگ و بازی نجات بخش فرخ نژاد کششی درخور بوجود میآورد تا فیلم مسیرهای داستانی متفاوتی را تجربه کند. ضمن اینکه فیلم با هجو سینما آغاز می شود و این هجو دوباره به سینما و سینماگران ختم می شود. مجید مظفری و رضا رویگری با کاراکترهای واقعی اشان نقش دو خلافکار را ایفا می کنند؟ این شائبه آنقدر جدی در فیلم مطرح می شود که تماشاگر باور می کند که این دو بازیگر شناخته شده به مسیر خطایی رفته اند.
چنین وضعیتی در هجو مشاغل سینمایی، موید یک نکته بسیار مهم است که دایره ممیزیها روز به روز در حوزه سینمای کمدی محدودتر میشود. این ممیزی، چهارچوب تعیین شده از سوی اداره نظارت و ارزش یابی سازمان سینمایی نیست. این خطوط قرمز صنفی و نهادی هستند و نویسنده و خالق روایت تنها مسیر داستانی که برایش فراهم شده، شوخی با اهالی سینماست.
حتی با پلیس هم ذرهای نمیتواند شوخی کند. خطوط قرمز لحاظ شده در فیلم خوب، بد جلف لحاظ شده از ممیزی های رایج در تلویزیون پیشی میگیرد. خوب بد جلف کمدی استانداری نیست اما نوعی محافظه کاری در فیلم موج میزند و طراوت کمدیهای رادیکال قاسمخانی را در متن اثر نمیتوان جستجو کرد. تصور کنید که ممیزی بیهوده نهادی و صنفی دست از سر سینما و تلویزیون بردارد، آنوقت چه اتفاق بزرگی در فضای کمدی ایران خواهد افتاد! یک ویژگی خاص کمدی های قاسم خانی این است که از شخصیت های گذری به خوبی استفاده می کند. ژوله در این فیلم لحظات فوق العاده را خلق میکند و بازیگران فرعی شکل دلچسبی به فیلم میدهند.
مثلا همکار رزمیکار پرسوناژ امیر مهدی ژوله میتوانست زمان بیشتری در فیلم باشد. نیمه پایانی فیلم بزن و بکوب های جذابی دارد. اگر این بزن و بکوب های از ابتدا در فیلم گنجانده میشد ریتم و تنوع فیلم قطعا بهتر می شد.
از ترکیب مسخره بازیهای ناهنجار، ضرب و شتم های خشن، قاسمخانی کمدی مفرح متفاوتی ساخته است. سهم اعظم فعالیتهای فیزیکی و موقعیتهای شبه اکشن و عکس العمل های عصبی مناسب حمید فرخنژاد از خوب بد جلف کمدی در خوری ساخته است. فیلم خوب بد جلف غیر از گرفتن خط داستانی زوج ناهمگون پژمان جمشیدی و سام درخشانی، از سریال «پژمان»، از مسیر داستانی «بوس، بوس. بنگ بنگ» ( شین بلاک) بهره دراماتیک برده است. اما گرته برداری از فیلم شین بلاک، برداشت چند پیرنگ ساده داستانی است. در این فیلم رابرت داونی جونیور – هری لاکهارت - نقش خلافکار خرده پایی را بازی می کند که ناگهان قر ار است در دنیای سینما نقش پلیسی را ایفا کند.
در فیلم «خوب، بد،جلف» این قصه در مورد دو بازیگر سینما اتفاق میافتد. فیلم شین بلاک یک ضعف عمده دهشتاک دارد که روبروی رابرت داونی جونیور، بازیگر قدری برای پاسکاری لحظات شیرین وجود ندارد. این خلأ در اغلب کمدی های آمریکایی وجود دارد که ترکیب بندی بازیگران و شخصتهای همسان یا متضاد، در اجرا اثر شعف انگیزی روی فیلم نمیگذارند. اما پژمان جمشیدی و سام درخشانی زوج خوبی هستند که در مواجه با حمید فرخ نژاد ترکیب متضاد فوق العاده ای را بوجود می آورند. فیلم جلف سینمای ایران حتما خوب می فروشد و با همه ضعف ها و کاستی ها جشنواره از رخوت نجات داده است.