کتاب نامه به پدر اثر فرانتس کافکا می باشد که به پدر خود هرمان کافکا، نامه ای نوشته است و این نامه هرگز به مقصد هم نرسد، که دارای جملات نابj و دلنشینی است. بنابراین، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب نامه به پدر هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
جملات دلنشین کتاب نامه به پدر
کتاب نامه جزو کتاب های پرطرفدار و خاص است که دارای متن های ناب و دلنشینی است.که می توانید در شبکه های اجتماعی از آن ها استفاده نمایید، که در ادامه مطلب متن های دلنشین کتاب نامه به پدر را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید.
متن دلنشین کتاب نامه به پدر
چه زندگی خوشبختی میداشتم اگر تو بهعنوان دوست، بهعنوان رئیس، بهعنوان عمو، بهعنوان پدربزرگ، و حتی (اگر چه با تردید بیشتر) بهعنوان ناپدری با من طرف میبودی. فقط بهعنوان پدر است که تو برایم بیش از حد قوی بودهای، بخصوص که برادرهایم در بچگی مردند، خواهرهایم خیلی دیرتر بهدنیا آمدند، و در نتیجه این من بودم که میبایست اولین ضربه را بهتنهایی تحمل کنم ___ و برای این کار بیش از حد ضعیف بودم.
******
چیزی که هرگز نمیتوانستم درک کنم این بود که تو چطور حس نمیکردی تا چه حد این گفتهها و قضاوتهایت برایم دردناک و ننگآور بودند؛ انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودی. مطمئنا من هم ترا بارها با گفتههایم رنجاندهام ولی همیشه میدانستم چه میکنم؛ برایم دردآور بود اما نمیتوانستم جلو خودم را بگیرم و چیزی را که میخواستم نگویم، و در همان لحظهٔ گفتن هم پشیمان میشدم.
******
متن ناب کتاب نامه به پدر
تویی که برای من از هر جهت یک انسان معیار بودی، خودت بهفرمانهایی که میدادی عمل نمیکردی. بهاین ترتیب، جهان در نظر من بهسه بخش تقسیم میشد: یکی آنکه من، من برده، در آن زندگی میکردم، زیر قانونهایی که تنها بهخاطر من بدعتشان گذاشتهبودند، و من هم، نمیدانم چرا، هرگز نمیتوانستم خودم را کاملاً با آنها وقق بدهم؛ و بعد دنیای دومی که فرسنگها با دنیای من فاصله داشت، دنیایی که تو در آن زندگی میکردی، درگیر حکومت کردن، درگیر دستوردادن، درگیر ناراحتیهای ناشی از عدم رعایت این دستورها؛ و سرانجام دنیای سومی که باقی مردم در آن زندگی میکردند، خوشبخت، و آزاد از دستوردادنها و اطاعتکردنها.
******
این هم درست است که تو حتی یک بار مرا واقعا کتک نزدهای. اما همین که فریاد میزدی، صورتت سرخ میشد، کمربندت را بسرعت باز میکردی و روی تکیهٔ صندلی حاضر میگذاشتی، همین از کتکزدن بدتر بود. بهاین میمانست که بخواهند کسی را بهدار بکشند. وقتی براستی بهدارش بکشند، میمیرد و همه چیز میگذرد. اما وقتی مجبور باشد همهٔ تدارکات اعدام را بهچشم ببیند و تازه وقتی که حلقهٔ دار جلو صورتش آویزان است بفهمد که مورد مرحمت واقع شدهاست، سرتاسر زندگیش را زجر خواهدکشید.
******
متن کوتاه کتاب نامه به پدر
چیزی که تمام وجود مرا مجذوب میکند، دلیلی ندارد که حتی ذرهای هم در تو اثر کند و بهعکس؛
******
نوشتن من مربوط بهتو میشد، چون در آنجا از چیزی مینالیدم که در دامن تو نمیتوانستم.
*******
تو، تویی که برای من از هر جهت یک انسان معیار بودی، خودت بهفرمانهایی که میدادی عمل نمیکردی.
*******
متن کوتاه کتاب نامه به پدر با مفاهیم ناب
و احساس تقصیرم، که همیشه حاضر بهخدمت بود، تا مغز استخوانهایم رسوخ میکرد.
*******
من از هر جهتی که نگاه میکردم، میدیدم نسبت بهتو مقصرم، میدیدم مدیون توام.
*******
(اگر من میتوانستم، بههمان عمقی که در ترس غرق میشوم، بخوابم، دیگر زنده نبودم)
*******
متن کتاب نامه به پدر با مفاهیم دلنشین
تویی که برای من از هر جهت یک انسان معیار بودی، خودت بهفرمانهایی که میدادی عمل نمیکردی.
******
زندگی با بازیی که فقط حوصله میخواهد خیلی فرق دارد
******
«پس خودم را بهمرگ خواهمسپرد. ماندهٔ یک ایمان. بازگشت بهسوی پدر. روز بزرگ آشتی.»
******
متن ناب کتاب نامه به پدر
کافی بود آدم از چیزی خوشحال شدهباشد، ذهنش بهآن مشغول شدهباشد، بهخانه بیاید و بر زبانش بیاورد ___ واکنش تو همیشه سرتکاندادن و آه ریشخندآمیز کشیدن و انگشتها را روی میز زدن بود
******
در شرایطی دیگر، من چه بسا باز هم آدمی میشدم دیرجوش و مردمترس، ولی راهی که از اینجا تا جایی که امروز رسیدهام طی شده، راه دراز و تاریکی است.
******
میگفتی: «یک کلمهٔ اعتراض هم نمیخواهم بشنوم»، و دستت را که همراه آن بهنشانهٔ سکوت بلند میشد، سالهاست که سایه بهسایهام راه میروند.
******
متن مفهومی کتاب نامه به پدر
ازدواجکردن، خانوادهای تشکیلدادن، همهٔ فرزندانی را که خواهندآمد پذیرفتن، آنها را در این دنیای نامطمئن نگهداشتن، و حتی کمی هم راهنمایکردن، اینها بهاعتقاد من حد اکثری است که اصولاً ممکن است از عهدهٔ کسی بربیاید.
******
ما دو نفر از همان ابتدای روابطمان آنقدر نسبت بههم متفاوت بودیم، و بهعلت این تفاوت آنقدر برای همدیگر خطرناک بودیم که اگر در آن زمان کسی بهاین صرافت میافتاد که حدس بزند عاقبت من و تو، عاقبت آن بچهای که بکندی تکوین پیدا میکرد و آن مردی که دیگر تکوین پیدا کردهبود، چه خواهدشد، بیتردید بهاین نتیجه میرسید که تو مرا چنان زیرپاله خواهیکرد که حتی ذرهای هم از من باقینماند. اما این کار نشد، موجود زنده حدس نمیپذیرد، ولی چیزی که پیش آمده شاید از این هم بدتر است.
******
متن ناب کتاب نامه به پدر
عدم امکان رابطهای آرام میان من و تو، نتیجهٔ در اصل خیلی طبیعی دیگری هم داشت: من استعداد صحبتکردن را از دست دادم. نمیخواهم بگویم که در غیر این صورت سخنران بزرگی میشدم، ولی زبان روان انسانهای عادی را در هر حال میتوانستم حرف بزنم. اما تو، از همان ابتدای کودکی، گفتن را برایم قدغن کردی. تهدید تو که میگفتی: «یک کلمهٔ اعتراض هم نمیخواهم بشنوم»، و دستت را که همراه آن بهنشانهٔ سکوت بلند میشد، سالهاست که سایه بهسایهام راه میروند.
******
اما همهٔ اینها، وقتی که او در سالهای جوانی ___ این از همه مهمتر است ___، از خانه رفت، ازدواج کرد و صاحب بچه شد، تغییر کرد؛ آن وقت آدمی شد با نشاط، فارغالبال، پرجرأت، دست و دل باز، با گذشت، امیدوار.
******
متن طولانی کتاب نامه به پدر
همواره درباره هر آنچه میخواهم بگویم، تو از قبل نوعی احساس مشخص داری، این حقیقتی بکر و غیرقابلانکار است. به عنوان مثال اخیرا به من گفتی: «همیشه تو را دوست داشتهام و اگر مثل باقی پدرها با تو رفتار نکردهام به این خاطر است که نمیتوانم مانند آنان ادا دربیاورم.» پدرم، بدان هرگز نسبت به لطفی که به من داری تردید نداشتهام، گرچه این تذکر را چندان دقیق نمیدانم. تو نمیتوانی وانمود کنی، درست، اما اگر تنها دلیلت این باشد که پدران دیگر چنین میکند، بهانهجوییای محض است و مانع ادامه گفتوگو میشود. این نظر من است و نشان میدهد چیزی غیرعادی در رابطه من و تو وجود دارد، خللی که تو نیز در پدید آوردنش بیآنکه مقصر باشی، سهیمی. (کتاب نامه به پدر – صفحه 21)
******
هیچکس ترحم تو را برنمیانگیخت نه در آن لحظه و نه بعد از آن، آدمی همیشه در برابر تو بیدفاع میماند. (کتاب نامه به پدر – صفحه 30)
******
در آنچه به مسائل مخصوص خودت مربوط میشد تو سخنرانی بینظیر بودی. در برابر تو، من بریده بریده و منمنکنان سخن میگفتم. از این کار نیز به هیچوجه خوشت نمیآمد و مجبور میشدم ساکت شوم. نخست شاید از سرِ لجبازی، سپس برای آنکه نمیتوانستم دیگر در حضور تو فکر کنم و سخن بگویم. از آنجا که تو معلم واقعیِ من بودی، اثرِ تربیتی تو در همه جای زندگیام احساس میشد. (کتاب نامه به پدر – صفحه 35)
******
متن دلنشین و طولانی نامه به پدر
درست است که تو هیچگاه به راستی مرا مورد تنبیه بدنی قرار ندادی، ولی فریادهای تو، سرخی چهرهات، روش عجولانهات در باز کردن کمربند و قرار دادن آن روی پشتی صندلی، همه اینها بسیار بدتر از کتک خوردن بود. مثل وقتی که بخواهند کسی را دار بزنند. اگر او را به راستی حلقآویز کنند، میمیرد و همهچیز تمام میشود اما اگر او را مجبور کنند در همه مراسم پیش از اعدام شرکت کند و درست در لحظه انداختن طناب دار به گردنش، خبر لغو حکم اعدام را به او بدهند، بیشک در تمام زندگی رنج گره دار را دور گردن خویش احساس خواهد کرد. (کتاب نامه به پدر – صفحه 42)
******
از فعالیتهای ادبی من نیز احساسی منتقل نکردی مگر نفرت و بیزاری و بیش از پیش به زخمی کردن من پرداختی، همانطور که درباره همه چیزهایی که به آنها میپرداختم و تو چیزی سر از آنها درنمیآوردی، چنین میکردی. ادبیات، درواقع، انتهای راهِ مشخصی بود که از تو بهتنهایی دور شدم. (کتاب نامه به پدر – صفحه 67)
******
دو دختر جوانی که برای ازدواج انتخاب کردم، کاملا تصادفی لیکن درست از آب درآمد. اینکه مرا موجودی مضطرب، مردد و شکاک میدیدی که ناگهان در تصمیمگیری برای ازدواج مثلا از نیمتنه زنانهای خوشم آمده، بازهم نشانه عدم درک همهجانبه تو از من است. به عکس اگر این دو ازدواج صورت میگرفت، ازدواجهایی عقلانی بود چراکه در فکر کردن برای تحقق آنها همه تواناییام را صرف کرده بودم، برای اولی سالها و برای دومی ماهها. هیچیک از آن دو دختر جوان مرا دلسرد نکردند، من آنها را دلسرد کردم. قضاوتی که اکنون درباره آنه دارم، دقیقا همانی است که در زمان انتخابشان برای ازدواج داشتم. (کتاب نامه به پدر – صفحه 83)
******
شما همراهان با کلیک بر روی جملات کتاب سوء تفاهم و جملات کتاب بلندی های بادگیر می توانید جملات نابی را انتخاب کنید و در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید.