اکنون واپسین فصل این رساله را از نظر می گذرانید.همانگونه که دیدید، رسالت اینرساله بررسی فلسفه حقوق بشر در تفکر اسلامی و مقایسه آن با دیدگاه برخی از مکاتبغیر دینی بود.با این حال، از رساله ای اینچنین، انتظار می رود که فصلی جداگانه رابه مطالعه عملکرد سازمان های حقوقی موجود و تجربه معاصر بشر در این زمینه اختصاصدهد.از اینرو، فصل واپسین رساله را به کوتاهی، بدین موضوع ویژه می سازیم.
یک - چرا «اعلامیه جهانی حقوق بشر» شکست خورد؟
یک - 1: ریشه ناکامی، دوری از خداست
ممکن است برخی گمان کنند که ریشه ناکامی حقوقدانان غربی و تنظیم کنندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» در نادرستی مواد حقوقی مندرج در آن اعلامیه است.گر چهنمی توان این علت را نادیده گرفت، لیکن دلیل اصلی این ناکامی را باید در منابع ومبانی حقوق بشر غربی و الحادی جستجو کرد.از اینرو ما ترجیح می دهیم که عمده این فصلرا به نقد آن اعلامیه از بعد فلسفه حقوق اختصاص دهیم; بویژه که بررسی مواد حقوقیبدون عنایت به منابع و مبانی حقوقی کاری بی ثمر است.
آنگاه که از این بعد به نقد «اعلامیه جهانی حقوق بشر» بپردازیم، در می یابیم کهاساسی ترین عامل ناکامی آن، گسستن از آفریدگار هستی و فاصله گرفتن از فطرت الهیانسان ها در تدوین و اجراست.
این فاصله سبب شده است که حقوقدانان با تفکری مادی به جستجوی منابع و مبانی حقوقبپردازند و در این میان، توجه خویش را به اموری ناپایدار، مورد اختلاف، و گاه واهیمعطوف دارند.روشن است که اگر برای تنظیم روابط حقوقی انسان ها، به عناصر اصلی روحانسان و مختصات تکوینی وی توجه نشود و تعالیم آفریننده و پروردگار جهان فراموش شود،هرگز نباید انتظار داشت که قواعد حقوقی در عرصه نظری و عملی پیروز و سرافراز گردند.
یک - 2: تراضی، از سوی که و در مورد چیست؟
می دانید که معمولا در کتب فلسفه حقوق، یکی از منابع حقوق بشر با عنوان «تراضیملت ها» معرفی می گردد.گرچه گفتیم که تراضی ملت ها نیز نمی تواند منبعی شایسته و درخور برای تدوین مبانی و مواد حقوق بشر باشد، لیکن باید گفت که همین ادعای حقوقدانانغربی نیز واهی و بی پایه است.در حقیقت، آنچه منبع حقوق غربی است، تراضی دولت هاستنه ملت ها، آن هم دولت هایی که با نیروی سلاح یا نیرنگ بر مردم خویش چیرهگشته اند.این دولت ها به همان سان که زورمندانه حاکم شده اند، زورمندانه نیز کرسیآرای سازمان های بین المللی را در اختیار گرفته اند و به نام مردم خود، گرد هممی نشینند و توافق خود را بر جهان تحمیل می سازند.
در برابر، اسلام به تراضی ملت ها در دایره حکم خدا احترام می نهد.اسلام به مادستور داده است که در روابط مالی خود، دو پایه را استوار سازیم: یکی «تجارت » ودیگری «رضایت » .تصرف در دارایی دیگران در روابط تجاری، بدون رضایت آنان، همان قدربی اثر و باطل است که مال اندوختن از راه قمار، زیرا در اولی رضایت مفقود است ودردیگری، تجارت.قرآن کریم می فرماید:
لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجارة عن تراض منکم (1)
[دارایی های خود را در میان خویش به باطل بهره وری نکنید.بهره وری حق آن است کههم به صورت تجارت باشد و هم با خشنودی متقابل.]
به همین نحو، در روابط حقوقی، «تراضی » یک پایه مهم به شمار می رود، اما دراینجا نیز سلامت ارکان تدوین حقوق به جای خود باقی است.یعنی باید مواد حقوقی درست وشایسته را شناخت تا سپس در مورد آنها تراضی کرد.گیریم که واقعا ملت ها بر نظامکنونی حقوق بشر تراضی کرده باشند، اما آیا آنها می دانند حق کدام است و باطل کدام،تا مواد حقوقی شایسته ای تنظیم کنند؟ مگر نه این است که اکنون دنیای غرب به دلیلتراضی و توافق نادرست و کالا پنداشتن روح انسان، به این ورطه تباهی افتاده است؟ آیامی توان ناموس و شرافت یک خانواده را امری بی بها پنداشت و تراضی انسان ها در موردآن را کافی دانست؟ همانگونه که در مسائل مالی، جز «تراضی » شرطی دیگر نیز در کاربود، در اینجا نیز تنها تراضی کافی نیست، بلکه باید دید که مساله مورد تراضی درحیطه تصرف کیست.آیا انسان می تواند روح خود را با توافق، به دیگران بفروشد؟ آیا جزاین است که اینک با همین تراضی، زورمندان جهان، مظلومان را زیر تازیانه گرفته اند ونام آورترین متمدنان دنیا، وحشیانه ترین جنایت ها را انجام می دهند؟ باری، تراضی درقلمرو «فطرت » امری ارزشمند و معتبر است; اما در بیرون از آن، هیچ انسانی حق تراضیبا دیگری را ندارد.
یک - 3: بسا که تفاوت در تفسیر و تطبیق است، نه در ظاهر مواد حقوقی
از آغاز این رساله آشکارا دیدید که تا چه اندازه بر فلسفه حقوق و جهان بینیمکاتب حقوقی تاکید ورزیده ایم.در فصول پیشین، برخی از تفاوت های مکتب الهی و مکاتبالحادی و غربی در بحث فلسفه حقوق تبیین گشت.با عنایت به آن نکات، بایدگفت که چه بسادر بررسی «اعلامیه جهانی حقوق بشر» و میثاق های تدوین گشته در این باب، مواد خوشنماو زیبا چهره ای را بیابیم که در ظاهر، با مواد حقوقی اسلام یکسان باشند.مثلا آنگاهکه سخن از آزادی، امنیت عمومی، رفاه، آموزش و پرورش، و مانند آنها به میان می آید،دیده می شود که بعضی از مواد حقوقی آن اعلامیه با تعالیم اسلام ظاهرا همنوا وهماهنگند.همه مکاتب حقوقی می خواهند که انسان آزاد و سرافراز زندگی کند و در جامعهنظم و آسایش حکمفرما شود و انسان ها به سعادت و کامرانی ست یابند.بسی کمیابند کسانیکه جز این نظر داشته باشند.
اما نباید بدین صورت فریبا دل بست.باید دید ورای این واژه ها، چه اندیشه ها ومفاهیمی تعبیه شده اند.باید نگریست که تفسیر هر مکتب از آزادی و سعادت و رفاهچیست.آیا تنظیم کنندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» ، همان مفهوم را از آزادی و نظماراده می کنند که قانونگذار آسمانی اراده می کند؟ روشن است که این اختلاف برداشت،در ناهمگونی واژه ها ریشه ندارد.هرگز نمی توان با یکپارچه ساختن دستمایه های صوریفرهنگ، از قبیل زبان و آداب و رسوم، به تفاهم فرهنگی دست یافت.این اختلاف تفسیر، درچند گونگی جهان بینی ها ریشه دارد.هنگامی که تفسیر آزادی متفاوت باشد، پیداست که دوماده حقوقی همشکل، در عرصه اجرا آنقدر تفاوت می یابند که هرگز نمی توان آن دو را ازیکدیگر بازشناخت.از همین روست که برخی از اندیشه وران اسلامی، در معبد باورهای غربیبه کرنش در می آیند، بدین خیال پوچ که سخن غرب با سخن وحی یکسان است و با این ادعاکه اگر تعصب کنار نهاده شود، تفاوتی در میان نیست.اینان غافلند که در گیراگیر تفاوتدو جهان بینی، جز با فدا شدن آرمان های اصیل یک مکتب، تفاهم حاصل نمی شود.
بدین سان، در بررسی «اعلامیه جهانی حقوق بشر» و نمونه های همتراز آن باید بهوشبود که ظاهر مواد حقوقی ما را نفریبد.باید دانست که یک ماده حقوقی برای اجرا، پیروتفسیر و برداشت هر مکتب است.بسا که از رهگذر تفسیرهای گوناگون، دوتطبیق متضاد از یکماده حقوقی صورت پذیرد.
دو - از ادعا تا عمل
پیشتر نیز این سخن دلپذیر امام «امیر المؤمنین » ( علیه السلام) در میان آمد کهحق در وصف و زبان آوری عرصه ای گشاده دارد، اما در عمل بسیار تنگ میدان است.درمطالعه حقوقی، می توان در سه جایگاه از حق سخن گفت: سخن پردازی، قانون نویسی واجرا.دو مرحله نخست بسیار ساده ترند.می توان بسی زیبا و دلپذیر از ویژگی های دلربایحق سخن گفت و آنگاه با واژگانی خیره کننده آن ویژگی ها را در بستر مواد حقوقی جاریساخت.در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» ، به گونه ای دلپذیر از حق آزادی قلم و آزادیبیان، حق استفاده از مسکن مناسب، حق استفاده از منابع طبیعی، و از این قبیل حقوقانسانی سخن رفته است.اما آیا قانونگزاران بین المللی به هنگام اجرای این مواد، همینگونه زیبا و دلپذیر رفتار می کنند یا این که جهان را به بوی تعفن عملکرد زشت خویشمی آلایند؟
باید هشیار بود که واژگان زیبا و گوش نواز، انسان را نفریبند.خداوند متعال بهپیامبر گرامی می فرماید:
اذا رایتهم تعجبک اجسامهم و ان یقولوا تسمع لقولهم (2)
[آنگاه که بدیشان می نگری، پیکرهاشان تو را به شگفتی وا می دارد، و هر گاه کهسخن می گویند، به گفتارشان گوش فرا می داری.]
این نشان می دهد که منافقان و ملحدان در عرصه ادعا و سخنوری، توانی سرشار وشگفتی زا دارند و گفتارشان چنان دلرباست که گوش آدمی را به استماع جذب می کند.و ازهمین رهگذر می توان فهمید که چرا گفته اند برای آزمودن انسان عالم و تشخیصآموختگی های یک فرد، باید به عمل او نگریست.با این میزان می توان فهمیدکه آیا کسیمطلبی را به راستی آموخته است یا خیر.و نیز به همین دلیل است که هر جا سخن از دانشاست، از نور و هدایت نیز اثر هست.علم و دانش، بی فروزش چراغ عمل صالح، تاریک است وتاریکی افزا.قرآن کریم، آنگاه که دانایان و نادانان را می سنجد، نخست از هدایت ونور سخن می گوید:
امن هو قانت آناء اللیل ساجدا و قائما یحذر الآخرة و یرجو رحمة ربه قل هل یستویالذین یعلمون و الذین لا یعلمون (3)
[آیا آن کس که شبانگاهان، به سجده و ایستاده، نیایش می کند و بیم آخرت و امیدرحمت پروردگارش را دارد، همانند کسی است که حالتی چنین ندارد؟ بگو: «آیا دانایان ونادانان برابرند؟» ]
پس میان دانش حقیقی که آمیخته با عمل و نور است، و دانش ظاهری که سرشار ازادعاهای زیباست، باید تفاوت نهاد.آن بخش از ادعاهای «اعلامیه جهانی حقوق بشر» کهزیبا و دلفریب جلوه می کنند، از همین گونه اند و بس!
سه - کاستی های بنیادین اعلامیه جهانی حقوق بشر
با شرحی که گذشت، روشن شد که این اعلامیه دارای ناراستی ها و کاستی های اساسیاست که ریشه در انحراف های فکری مکاتب غیر دینی دارند.اکنون به برخی از آن کاستی هااشاره می گردد.
سه - 1: گسستن از فطرت
قانونگذاران بین المللی تنها به «طبیعت » بشر نظر کرده اند و «فطرت » انسان رانادیده گرفته اند.برای تبیین این سخن، ناگزیریم که خطوط اصلی روابط حقوقی را براساس فطرت ترسیم کنیم.این خطوط سه گانه را می توان در این عبارت کوتاه مختصر کرد;اول: حق بهره وری معتدل و سازمان یافته از مزایا و نعمت های جهان; دوم: وظیفه عدمتجاوز به حقوق دیگران; و سوم: وظیفه پاسداری از حقوق دیگران.
قانونگذاران بین المللی در رهنمودها و میثاق های حقوقی خودساخته، دو خط نخست راکم و بیش ترسیم کرده اند، اما از خط سوم سخنی به میان نیاورده اند.آنچه در بعضی ازمواد این اعلامیه، برای نظارت بر روابط حقوقی آورده شده، در حقیقت تاکیدی است بر خطاول.در این اعلامیه و همانندی های آن، سخنی از حفظ حقوق دیگران و نبرد در این راه،به عنوان یک وظیفه، نیست. این غفلت، برخاسته از کنار نهادن «فطرت » و غرق شدن در «طبیعت » است.
در تفکر دینی، حمایت از مظلوم به عنوان یک وظیفه عینی یا کفایی مطرح گشتهاست.اگر کسی بداند که مظلومی زخم خورده است، باید زخم او را التیام بخشد و بهفراخور توان، دشمن وی را سرکوب سازد.در نظام طبیعت، ضعیف پایمال توانمندان است، امادر نظام فطرت، بر توانایان لازم است هماره از ناتوانان حمایت نمایند:
ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدانالذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها... (4)
[چه شده است شما را که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان ناتوان گشته نبردنمی کنید; همان ها که می گویند: «پروردگارا! ما را از این سرزمین ستمگران بیرونببر...» ؟ ]
اصولا در نظام فطرت، خیر و برکت در وجود همین مستضعفان ریشه دارد و باید آنها راتکریم کرد.پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در یکی از عرصه های نبرد، بهلشکریان اسلام گفت:
«ا و لا تعلمون انکم تنصرون بضعفائکم؟»
[مگر نمی دانید که خداوند شما را به برکت افراد ناتوانتان یاری می بخشد؟ ]
به راستی، آیا نظام «طبیعت » که بر روابط حقوقی مندرج در این اعلامیهحکم می راند، هیچ شباهتی با این تفکر برتر دینی دارد؟ کدام جلوه حقوقی زیباتر ازاین بیان حضرت «مسیح » ( علیه السلام) است که:
«التارک لشفاء المجروح شریک لجارحه » . (5)
[کسی که در اندیشه بهبود یک زخم خورده نباشد، با زخم زننده وی همدست است.]
سه - 2: غفلت از رابطه انسان و جهان آفرینش
مکتب های غیر الهی نتوانسته اند رابطه انسان و جهان آفرینش را به درستی ارزیابیکنند.این مکتب ها غافل از آنند که انسان گاه با برخی از کارهایش رابطه خویش را باجهان تیره می کند و گاه نیز وضع جهان را به سامان می آورد.این غفلت سبب شده است کهقانونگذاران بین المللی برای رفع آلودگی های مادی احساس مسؤولیت کنند، اما برآلودگی های حقیقی جهان چشم بر بندند، آلودگی هایی که حاصل سیاهکاری ها و گناهان خودانسانند.بدین ترتیب، «اعلامیه جهانی حقوق بشر» برای آلودگی محیط زیست و حتی اعماقدریاها دل می سوزاند - که البته این، به جای خود شایسته است - ، لیکن تاثیر رفتارسوء انسان را در جهان نادیده می گیرد.
قرآن کریم همواره به ما هشدار می دهد که به این رابطه عمیق انسان با جهان،هوشیارانه عنایت ورزیم:
و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا (6)
[اگر مردم در راه درست پایداری کنند، ایشان را از بارانی سرشار بهره مندمی سازیم.]
این پیوند میان پدیده های آفرینش و رفتار آدمی، از سوی آنان که دیده حق بینندارند، قابل درک نیست.این رابطه در همه شریعت های الهی مورد عنایت خدا است، اماقانونگذاران بین المللی که بعضا مدعی پیروی از کتاب های آسمانی اند، از این پیوند،سراسر غافل مانده اند و به همین سبب، نتوانسته اند در تدوین مواد حقوقی، به گونه ایتدبیر کنند که تیرگی های حقیقی جهان را روشنی بخشند و آلودگی های پایدار و مرگزا رااز پیکر هستی بشویند.
سه - 3: غفلت از رابطه انسان با خداوند
از دیگر کاستی های بنیادین «اعلامیه جهانی حقوق بشر» این است که انسان را دربرابر خدا آزاد پنداشته است.ثمره چنین پنداری آن است که مثلا در ماده سی ام، بهانسان حق داده است که هر که را می خواهد، به همسری برگزیند.در این دیدگاه، انسان درانتخاب راه شخصی خود آزاد فرض می شود.اما در دین الهی، میان دو مفهوم آزادی فرقنهاده شده است.هر گاه انسان را در قلمرو دین و حفظ رابطه اش با خداوند جهان آفرین،بنگریم، او را آزاد می بینیم; اما آنگاه که او را در برابر خدا ملاحظه کنیم، درمی یابیم که یک بنده محض است.
یکی از برترین نمونه های این آمیختگی آزادی و بندگی، امام علی ( علیه السلام)است.آن امام بزرگ در شکوهمندترین سخنان، هر سه گونه آزادی - اخلاقی، عرفانی و حقوقی -را تبیین و ترویج فرموده است.به این سخن بشکوه بنگرید:
ا«ا لا حر یدع هذه اللماظة؟» (7)
[آیا آزاده ای نیست که از این «خرده طعام مانده در میان دندان های نسل پیش » درگذرد؟ ]
اگر به این سخن نیک بنگریم، در می یابیم که آغاز آن، آزادی اخلاقی; و فرجامش،آزادی عرفانی - وارستگی و گسستگی از همه بندها و دام های جهان - است.در همهصحنه های زندگی، بویژه برای ما که نسل پیشین را در هوای ظلمت آلوده طاغوت پهلویتجربه کرده ایم، این سخن جاری است.این ریاست خواهی ها و دنیاجویی ها که برخی در پیآنند، همان خرده طعامی است که لابلای دندان های آن نسل مانده است.آزاد، کسی است کهبداند دارای چه مایه از ارج و عزت است و خود را بدین پس مانده بویناک و عفن مشغولندارد.اگر از این مرحله فراتر رویم، سرانجام راه، همان آزادی عرفانی و بریدن از همهتعلقات فرومایه است.
در کلام مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام) به آزادی حقوقی نیز عنایت شده است:
«و اکرم نفسک عن کل دنیة و ان ساقتک الی الرغائب » . (8)
[جان خود را از هر فرومایگی بپالای، اگرچه دوست داشتنی و دلخواه تو باشد.]
همان امام همام شرح داده است که چرا باید به این آزادی حقوقی ارج نهاد و آن راشیوه خود ساخت: «فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا» (9)
[تو هرگز در برابر آنچه از جانت مایه می گذاری، برابری درخور و شایستهنمی یابی.]
این قصرها و ریاست ها و دارایی ها هرگز نمی توانند با کرامت نفس انسان برابریکنند.هر کس کرامت روح را بدهد و آن ها را بگیرد، زیانکار است.
پس هر سه گونه آزادی، مورد تایید دین است.اما در برابر خداوند، هیچگونه آزادی واختیاری در میان نیست.نزد خدا همه عبدند و مملوک:
ان کل من فی السموات و الارض الا آتی الرحمن عبدا (10)
[هیچ کس در آسمانها و زمین نیست مگر آنکه بنده وار به سوی خدا می آید.]
بدین سان، چگونه می توان با تدوین مواد حقوقی، این اختیار را به انسان سپرد کهدر برابر خدا و احکام او آزادانه تصمیم بگیرد؟ آیا آزادی انتخاب راه و همسر و پیشهو...بدون عنایت به این بندگی، سرانجامی جز وضعیت کنونی جهان دارد؟ قانونگذاران بینالمللی باید این مایه از انصاف را در تدوین «اعلامیه جهانی حقوق بشر» بهکارمی بستند که هر کس را در گستره دین و آیین خود آزاد بگذارند، تا موحدان وخداجویان در شیوه خود، و دیگران در راه خویش به انتخاب دست زنند.اما آزاد نهادن یکفرد دیندار برای انتخاب هر چیز و هر کس، به معنای ترغیب او به شکستن پیمان و عهدیاست که به خدای خویش دارد: عهد و پیمان بندگی در برابر او.کسی که به این پیمان گردننهاده است، هرگز خود را در انتخاب آزاد نمی داند.و نیز همین کس، در گستره دین وپیمان خود، هرگز تن به بندگی هیچ کس و هیچ چیز نمی دهد و در اوج آزادگی به سرمی برد.
چهار - تجربه ای تلخ و عبرت آموز
به راستی، اکنون که پس از چندین دهه، به کارنامه تلاش های قانونگذاران بینالمللی و نهادهایی چون «جامعه ملل » و «سازمان ملل متحد» می نگریم، چه می بینیم؟آیا برآمد این تلاش ها توانسته است پاسخگوی تشنگی ها و نیازمندی های بشر باشد؟
چهار - 1: برنامه ریزان جهان کیستند و چه کرده اند؟
جامعه چند میلیاردی امروز را چه کسانی رهبری می کنند؟ هیات مدیره این تشکیلاتغیر دینی، قدرت های مستکبری هستند که در غارت و قتل، کارنامه ای سیاه و دیرهنگامدارند.آنها با استناد به همین مواد حقوقی و با پشتوانه همین تشکیلات بین المللی،توانسته اند آنچه را می خواهند بر جهان تحمیل کنند.آنها پیمان شکنانی اند که بادیدگاهی صهیونیستی به جهان می نگرند و حتی در حفظ یک امانت کم بها نمی توان به آناناعتماد ورزید:
و منهم من ان تامنه بدینار لا یؤده الیک الا ما دمت علیه قائما (11)
[برخی از اهل کتاب، چنانند که اگر یک دینار نزدشان امانت نهی، به توبازنمی دهند، مگر اینکه نزدشان بایستی و هوشیار باشی.]
آیا کسانی که از یک دینار درنمی گذرند، امانت جهان را به دیده احترام می نگرند؟به همین دلیل است که اکنون حتی قوانین خودساخته همین هیات مدیره، تنها برای سرکوبمظلومان و مستضعفان جهان به کار بسته می شود.
در این چند دهه، این حاکمان نخست به تدوین «اعلامیه جهانی حقوق بشر» دستزدند.آنگاه برای آن که این اعلامیه را الزام آور سازند، «میثاق بین المللی حقوقبشر» را تنظیم کردند.سپس تدابیر اجرایی این میثاق را بر نهادند تا روشن شود کهسرپیچان از این قوانین چه کیفری دارند (12)با این همه، در کدام گوشه ازجهان، «سازمان ملل متحد» با ابزارهای تشکیلاتی اش توانسته ست بیداد و خونریزی رافرو نشاند و داد مظلومان را بستاند؟ هنگامی که مقدس ترین باورهای بیش از یک میلیاردانسان مسلمان مورد هجوم قرار می گیرد، این هیات مدیره از مهاجم دفاع می کند یا اورا به مجازات می رساند؟چهار - 2: تبعیض در اجرای قوانین حقوق بین الملل
یکی از سیاه ترین بخش های کارنامه «سازمان ملل متحد» و حاکمان بر آن، روا داشتنتبعیض در اجرای قوانین بین المللی است.
در حقوق بشر اسلامی، به قواعدی جهان شمول برمی خوریم که به هیچ گروه یا منطقه ایاختصاص ندارند و باید بدون تبعیض، درباره همه انسان ها و مناطق جهان اجرا گردند.ازآن میان، به این روایت ارزنده اشاره می کنیم:
«ثلاث ملعون من فعلهن: المتغوط فی ظل النزال و المانع الماء المنتاب و السادالطریق المسلوک » . (13)
[از رحمت ویژه خدا، سه دسته بی بهره اند: آن دسته که محیط زیست را آلوده کنند،آنها که مردم را از آب نوبه ای که به ایشان تعلق دارد، محروم سازند; و کسانی که راهآمد و شد آزادانه دیگران را ببندند.]
اینگونه تعالیم هرگز به مناطق مسلمان نشین محدود نمی شوند.مسلمانان نیز مجازنیستند که هیچیک از این سه کار و اموری از این قبیل را به زیان غیر مسلمانان مرتکبشوند.اما آیا حاکمان کنونی جهان همین گونه قوانین حقوقی را - که از قضا در موادحقوقی شان فراوان بدانها پرداخته شده است - در حق مظلومان و مسلمانان رعایتمی کنند؟
به راستی، این تبعیض ظالمانه در کدام اندیشه ریشه دارد؟ این فکر برخاسته از همانمنطق صهیونیستی است که قرآن کریم آن را معرفی می کند:
ذلک بانهم قالوا لیس علینا فی الامیین سبیل (14)
[خیانت آنها در امانت از اینروست که مدعی اند: «ما درباره مسلمانان تعهدینداریم » .]
بر پایه این منطق صهیونیستی که امروز جهان غرب را فرا گرفته است، هر کس از دین ونژاد آنان نباشد، از قوانین حقوق بین الملل بهره ای ندارد.آنها که خود را دربازنگرداندن امانت آزاد می دانند، بی تردید در قراردادهای بین المللی و داد و ستدهانیز به همین شیوه عمل می کنند.اکنون بنگرید که چه فاصله شگفتی است میان آن منطق ومنطق دینی که امام معصومش - امام سجاد ( علیه السلام) - می فرماید:
«فو الذی بعث محمدا بالحق نبیا لو ان قاتل ابی الحسین بن علی ائتمننی علی السیفالذی قتله به لادیته الیه » . (15)
[سوگند به آن که محمد را پیام آور حق ساخت، اگر کشنده امام حسین بن علی ( علیهالسلام)، همان شمشیر را که با آن پدرم را شهید ساخت، نزد ما به امانت سپارد، ما بدوخیانت نمی ورزیم.]
روشن است که از هیات مدیره کنونی جهان با این منطق صهیونیستی جز این انتظارنمی رود که حق «وتو» را با همه رسوایی اش برای قدرتمندان تصویب کند.با وجود حق وتوبرای قدرتمندان، چگونه می توان این ادعا را پذیرفت که همه دولت ها و ملت ها دربرابر قوانین بین المللی یکسانند؟ این یکسانی جز بدین معنا نیست که همه مردم جهانباید در برابر خواسته قدرتمندان و دارندگان حق وتو تسلیم باشند.و شگفتا که دستاویزاین همه تبعیض همان «تراضی » دولت هاست!
نتیجه این تبعیض قلدرانه آن است که ملت های جهان، و نه تنها دولت ها، در برابرزورمندان تحقیر گردند.در «شورای امنیت » سازمان ملل متحد، پنج عضو دائم حضور دارندکه معیار گزینش آنها نه فضل و کمال، که پیروزی شان در جنگ جهانی و قدرت برتر سیاسیو نظامی است.در برابر، اعضای متغیر این شورا هر دو سال یک بار انتخاب می شوند وگزینش پیاپی آنها ممکن نیست، مبادا که به اقتدار همیشگی آن اعضای دائم لطمه ایبزنند.با این همه، اگر حتی یکی از همین پنج عضو هم قانونی را با سود خود سازگارنبیند، می تواند آن را «وتو» کند.رسوایی همین تبعیض، هیات مدیره جهان را بر آن داشتتا به سال 1950 در قطعنامه «اتحاد برای صلح » چاره ای بیندیشد.آن چاره اندیشی که درحقیقت تکمله ای بر حق «وتو» و نه تعدیل آن بود، مقرر داشت که هر گاه اعضای شورایامنیت نتوانند در مورد برخی از مسائل به تفاهم دست یابند، مساله به «مجمع عمومیسازمان ملل » بازگردد. پیداست که این، گریز گاهی بود برای رهایی از بن بست «وتو» .
به این ترتیب، قانونگذاران بین المللی حتی برای اجرای مواد حقوقی به ظاهرعادلانه نیز راه را بر جهان بسته اند و با ابزاری به نام حق «وتو» ، آخرین روزن هایروشنایی را کور کرده اند.پیداست که در چنین وضعیتی، از تشکیلات وابسته «سازمان مللمتحد» و دیگر نهادهای بین المللی که بر همان سیاق رفتار می کنند، نمی توان انتظارخیر داشت. «یونسکو» که یک نهاد فرهنگی، علمی و تربیتی است; «سازمان بهداشت جهانی » ; «سازمان بین المللی کار» ; و دهها نهاد به ظاهر سودمند و صالح که در خدمت هیاتمدیره جهانند، و حتی نهادهایی چون «جنبش غیر متعهدها» ، و «سازمان کنفرانس اسلامی »، همه، راهی را می روند که از «صراط مستقیم » بسیار فاصله دارد.از همین رو، ایننهادهای بین المللی حتی به شمه ای از اهداف مورد ادعای خود نیز نرسیده اند. گرسنگی،فقر، درگیری و ستیز نژادی، برتری جویی تسلیحاتی، تجاوز به حریم مقدس فرهنگ و دین وخاک دیگران و بسیاری از دیگر آشوب های منطقه ای و جهانی از یک سو، و فساد و ویرانیاخلاقی که جهان را دربر گرفته است و هر روز ارمغانی نوین از
باقی نماند، «فطرت » را به یاد آورد، و به سوی «حقیقت » بازگردد.بدین امید، همپای همه صالحان منتظر، تلاشمندانه چشم به راه ظهور موعودیم...
بدان مثل که شب آبستن است روز از تو ستاره می شمرم تا که شب چه زاید باز
پی نوشت ها:
1-نساء، 29
2-منافقون، 4
3-زمر، 9
4-نساء، 75
5-کافی، ج 8، ص 345، روایت 545
6-جن، 16
7-نهج البلاغه، حکمت 456، ص 190
8و 9- نهج البلاغه، نامه 31، ص 128، بند 86
10-مریم، 93
11-آل عمران، 75
12-برای مطالعه بنگرید به: «حقوق بشر از دیدگاه مجامع بین المللی » ، مؤسسه چاپو انتشارات وزارت امور خارجه، 1372
13-کافی، ج 2، ص 292، روایت 12
14-آل عمران، 75
15-بحار الانوار، ج 72، باب 50، ص 144، روایت 3