ماهان شبکه ایرانیان

مساله ارث زن از دیدگاه اسلام

دنیای قدیم یا به زن اصلا ارث نمی داد و یا ارث می داد اما با او مانند صغیر رفتار می کرد یعنی به او استقلال و شخصیت حقوقی نمی داد

دنیای قدیم یا به زن اصلا ارث نمی داد و یا ارث می داد اما با او مانند صغیر رفتار می کرد یعنی به او استقلال و شخصیت حقوقی نمی داد.احیانا در بعضی از قوانین قدیم جهان اگر به دختر ارث می دادند به فرزندان او ارث نمی دادند،بر خلاف پسر که هم خودش می توانست ارث ببرد و هم فرزندان او می توانستند وارث مال پدربزرگ بشوند.و در بعضی از قوانین دیگر جهان که به زن مانند مرد ارث می دادند،نه به صورت سهم قطعی و به تعبیر قرآن نصیبا مفروضا بود بلکه به این صورت بود که به مورث حق می دادند که درباره دختر خود نیز اگر بخواهد وصیت کند.

تاریخچه ارث زن طولانی است.محققین و مطلعین،بحثهای فراوانی کرده و نوشته های زیادی در اختیار گذاشته اند.لزومی نمی بینیم به نقل گفته ها و نوشته های آنها بپردازم.خلاصه اش همین بود که ذکر شد.

علل محرومیت زن از ارث

علت اصلی محرومیت زنان از ارث،جلوگیری از انتقال ثروت خانواده ای به خانواده دیگر بوده است.طبق عقاید قدیمی نقش مادر در تولید فرزند ضعیف است; مادران فقط ظروفی هستند که در آن ظرفها نطفه مردان پرورش می یابد و فرزند به وجود می آید. از این رو معتقد بودند که فرزند زادگان پسری یک مرد،فرزندان او و جزء خانواده او هستند و اما فرزند زادگان دختری او فرزندان او و جزء خانواده او نیستند،بلکه جزء خانواده پدر شوهر دختر محسوب می شوند.روی این حساب اگر دختر ارث ببرد و بعد ارث او به فرزندان او منتقل شود،سبب می شود که ثروت یک خانواده به یک خانواده بیگانه منتقل گردد.

در کتاب ارث در حقوق مدنی ایران تالیف مرحوم دکتر موسی عمید،صفحه 8،پس از آن که می گوید:در دوره های قدیم،مذهب اساس خانواده ها را تشکیل می داده نه علقه طبیعی، می گوید:

«ریاست مذهبی در این خانواده(پدر شاهی)با پدر بزرگ خانواده بود و پس از او اجرای مراسم و تشریفات مذهب خانوادگی فقط به واسطه اولاد ذکور از نسلی به نسل بعد منتقل می شد و پیشینیان مردان را فقط وسیله ابقای نسل می دانستند و پدر خانواده چنانکه حیات بخش پسر خویش بود،همچنین عقاید و رسوم دینی خود و حق نگه داشتن آتش و خواندن ادعیه مخصوصه مذهبی را نیز بدو انتقال می داد، چنانکه در وداهای هند و قوانین یونان و رم مسطور است که قوه تولید منحصر به مردان است و نتیجه این عقیده کهن این شد که ادیان خانوادگی به مردان اختصاص یابد و زنان را بی واسطه پدر یا شوهر هیچ گونه دخالتی در امر مذهب نبوده...و چون در اجرای مراسم مذهبی سهیم نبودند از سایر مزایای خانوادگی نیز قهرا بی بهره بودند، چنانکه بعدها که وراثت ایجاد شد زنان از این حق محروم شدند.» محرومیت زن از ارث علل دیگر نیز داشته است،از آن جمله ضعف قدرت سربازی زن است.آنجا که ارزشها بر اساس قهرمانیها و پهلوانیها بود و یکی مرد جنگی را به از صد هزار آدم ناتوان می دانستند،زن را به خاطر عدم توانایی بر انجام عملیات دفاعی و سربازی از ارث محروم می کردند.

عرب جاهلیت از همین نظر مخالف ارث بردن زن بود و تا پای مردی-و لو در طبقات بعدی-در میان بود،به زن ارث نمی داد.لهذا وقتی که آیه ارث نازل شد و تصریح کرد به اینکه: للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا مفروضا (1) باعث تعجب اعراب شد.اتفاقا در آن اوقات برادر حسان بن ثابت،شاعر معروف عرب،مرد و از او زنی با چند دختر باقی ماند.پسر عموهای او همه دارایی او را تصرف کردند و چیزی به زن و فرزندان او ندادند.زن او شکایت نزد رسول اکرم برد.رسول اکرم آنها را احضار کرد.آنها گفتند: زن که قادر نیست سلاح بپوشد و در مقابل دشمن بایستد،این ما هستیم که باید شمشیر دست بگیریم و از خودمان و از این زنها دفاع کنیم،پس ثروت هم باید متعلق به مردان باشد.ولی رسول اکرم حکم خدا را به آنها ابلاغ کرد.

ارث پسر خوانده

اعراب جاهلیت گاهی کسی را پسر خوانده قرار می دادند و در نتیجه،آن پسر خوانده مانند یک پسر حقیقی وارث میت شمرده می شد.رسم پسر خواندگی در میان ملتهای دیگر و از آن جمله ایران و روم قدیم موجود بوده است.طبق این رسم یک پسر خوانده به دلیل اینکه پسر است از مزایایی برخوردار بود که دختران نسلی برخوردار نبودند.از جمله مزایای پسر خوانده ارث بردن بود،همچنان[که]ممنوعیت ازدواج شخص با زن پسر خوانده یکی دیگر از این مزایا و آثار بود.قرآن کریم این رسم را نیز منسوخ کرد.

ارث هم پیمان

اعراب رسم دیگری نیز در ارث داشتند که آن را نیز قرآن کریم منسوخ کرد و آن رسم «هم پیمانی »بود.دو نفر بیگانه با یکدیگر پیمان می بستند که «خون من خون تو و تعرض به من تعرض به تو و من از تو ارث ببرم و تو از من ارث ببری ».به موجب این پیمان این دو نفر بیگانه در زمان حیات از یکدیگر دفاع می کردند و هر کدام زودتر می مرد دیگری مال او را به ارث می برد.

زن،جزء سهم الارث

اعراب گاهی زن میت را جزء اموال و دارایی او به حساب می آوردند و به صورت سهم الارث او را تصاحب می کردند.اگر میت پسری از زن دیگر می داشت،آن پسر می توانست به علامت تصاحب،جامه ای بر روی آن زن بیندازد و او را از آن خویش بشمارد.بسته به میل او بود که آن زن را به عقد نکاح خود درآورد و یا او را به زنی به شخص دیگری بدهد و از مهر او استفاده کند.این رسم نیز منحصر به اعراب نبوده است و قرآن آن را منسوخ کرد.

در قوانین قدیم هندی و ژاپنی و رومی و یونانی و ایرانی تبعیضهای ناروا در مساله ارث،زیاد وجود داشته است و اگر بخواهیم به نقل آنچه مطلعین گفته اند بپردازیم چندین مقاله خواهد شد.

ارث زن در ایران ساسانی

مرحوم سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران از زمان ساسانیان تا انقراض امویان صفحه 42 می نویسد:

«در زمینه تشکیل خانواده نکته جالب دیگر که در تمدن ساسانی دیده می شود این است که چون پسری به سن رشد و بلوغ می رسید،پدر یکی از زنان متعدد خود را به عقد زناشویی وی درمی آورده است.نکته دیگر این است که زن در تمدن ساسانی شخصیت حقوقی نداشته است و پدر و شوهر اختیارات بسیار وسیعی در دارایی وی داشته اند.هنگامی که دختری به پانزده سالگی می رسید و رشد کامل کرده بود، پدر یا رئیس خانواده مکلف بود او را به شوی بدهد.اما سن زناشویی پسر را بیست سالگی دانسته اند و در زناشویی رضایت پدر شرط بود.دختری که به شوی می رفت دیگر از پدر یا کفیل خود ارث نمی برد و در انتخاب شوهر هیچ گونه حقی برای او قائل نبودند.اما اگر در سن بلوغ،پدر در زناشویی وی کوتاهی می کرد حق داشت به ازدواج نامشروع اقدام بکند و در این صورت از پدر ارث نمی برد.

شماره زنانی که مردی می توانست بگیرد نامحدود بود و گاهی در اسناد یونانی دیده شده است که مردی چند صد زن در خانه داشته است.اصول زناشویی در دوره ساسانی-چنانکه در کتابهای دینی زردشتی آمده-بسیار پیچیده و درهم بوده و پنج قسم زناشویی رواج داشته است:

1.زنی که به رضای پدر و مادر،شوهر می رفت فرزندانی می زاد که در این جهان و آن جهان از او بودند و او را«پادشاه زن »می گفتند.

2.زنی که یگانه فرزند پدر و مادرش بود،او را«اوگ زن »یعنی زن یگانه می گفتند و نخستین فرزندی که می زاد به پدر و مادرش داده می شد تا جانشین فرزندی بشود که از خانه آنها رفته است و شوهر کرده و پس از آن این زن را هم «پادشاه زن » می گفتند.

3.اگر مردی در سن بلوغ بی زن می مرد،خانواده اش زن بیگانه ای را جهیز می داد و او را به کابین مرد بیگانه ای درمی آورد و آن زن را«سذر زن »یعنی زن خوانده می گفتند و هر چه فرزند او می زاد،نیمی به آن مرد مرده تعلق می گرفت و در آن جهان فرزند او می شد و نیمی دیگر از آن شوهر زنده بود.

4.زن بیوه ای که دوباره شوهر کرده بود«چغر زن »می گفتند که به معنی چاکر زن یعنی زن خادمه باشد،و اگر از شوی اول خود فرزند نداشت او را«سذر زن » می دانستند...

5.زنی که بی رضای پدر و مادرش به شوهر می رفت،در میان زنان پست ترین پایه را داشت و او را«خودسرای زن »یعنی زن خودسر می گفتند و از پدر و مادر خود ارث نمی برد مگر پس از آن که پسرش به سن بلوغ برسد و او را به عنوان «اوگ زن » به عقد درآورد.» در قوانین اسلام هیچ یک از ناهمواریهای گذشته در مورد ارث وجود ندارد.چیزی که در قوانین اسلامی مورد اعتراض مدعیان تساوی حقوق است این است که سهم الارث زن در اسلام معادل نصف سهم الارث مرد است.از نظر اسلام پسر دو برابر دختر و برادر دو برابر خواهر و شوهر دو برابر زن ارث می برد.تنها در مورد پدر و مادر است که اگر میت فرزندانی داشته باشد و پدر و مادرش نیز زنده باشد،هر یک از پدر و مادر یک ششم از مال میت را به ارث می برند.

علت اینکه اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرار داد وضع خاصی است که زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازی و برخی قوانین جزایی دارد;یعنی وضع خاص ارثی زن معلول وضع خاصی است که زن از لحاظ مهر و نفقه و غیره دارد.

اسلام به موجب دلایلی که در مقالات پیش گفتیم مهر و نفقه را اموری لازم و مؤثر در استحکام زناشویی و تامین آسایش خانوادگی و ایجاد وحدت میان زن و شوهر می شناسد.از نظر اسلام الغاء مهر و نفقه و خصوصا نفقه موجب تزلزل اساس خانوادگی و کشیده شدن زن به سوی فحشاء است.و چون مهر و نفقه را لازم می داند و به این سبب قهرا از بودجه زندگی زن کاسته شده است و تحمیلی از این نظر بر مرد شده است،اسلام می خواهد این تحمیل از طریق ارث جبران بشود.لهذا برای مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است.پس مهر و نفقه است که سهم الارث زن را تنزل داده است.

ایراد غرب پرستان

برخی از غرب پرستان وقتی که در این مساله داد سخن می دهند و نقص سهم الارث زن را یک وسیله تبلیغ و هیاهو علیه اسلام قرار می دهند،موضوع مهر و نفقه را پیش می کشند. می گویند چه لزومی دارد که ما سهم زن را در ارث از سهم مرد کمتر قرار دهیم و آنگاه این کمبود را به وسیله مهر و نفقه جبران کنیم؟چرا چپ اندر قیچی کار کنیم و لقمه را از پشت گردن به دهان ببریم؟از اول سهم الارث زن را معادل سهم الارث مرد قرار می دهیم تا مجبور نشویم با مهر و نفقه آن را جبران کنیم.

اولا این دایگان مهربانتر از مادر،علت را به جای معلول و معلول را به جای علت گرفته اند.اینها خیال کرده اند مهر و نفقه معلول وضع خاص ارثی زن است،غافل از اینکه وضع خاص ارثی زن معلول مهر و نفقه است.ثانیا گمان کرده اند آنچه در اینجا وجود دارد صرفا جنبه مالی و اقتصادی است.بدیهی است اگر تنها جنبه مالی و اقتصادی مطرح بود دلیلی نداشت که مهر و نفقه ای در کار باشد و یا سهم الارث زن و مرد تفاوت داشته باشد.چنانکه در مقاله پیش گفتیم اسلام جهات زیادی را که بعضی طبیعی و بعضی روانی است در نظر گرفته است.از یکی طرف احتیاجات و گرفتاریهای زیاد زن از لحاظ تولید نسل در صورتی که مرد طبعا از همه آنها آزاد است،از طرف دیگر قدرت کمتر او از مرد در تولید و تحصیل ثروت،و از جانب سوم استهلاک ثروت بیشتر او از مرد،بعلاوه ملاحظات روانی و روحی خاص زن و مرد و به عبارت دیگر روانشناسی زن و مرد و اینکه مرد همواره باید به صورت خرج کننده برای زن باشد و بالاخره ملاحظات دقیق روانی و اجتماعی که سبب استحکام علقه خانوادگی می شود،اسلام همه اینها را در نظر گرفته و مهر و نفقه را از این جهات لازم دانسته است.این امور ضروری و لازم به طور غیر مستقیم سبب شده که بر بودجه مرد تحمیل وارد شود.از این رو اسلام دستور داده که به خاطر جبران تحمیلی که بر مرد شده است، مرد دو برابر زن سهم الارث ببرد.پس تنها جنبه مالی و اقتصادی در میان نیست که گفته شود چه لزومی دارد در یک جا سهم زن کسر شود و در جای دیگر جبران گردد.

ایراد زنادقه صدر اسلام بر مساله ارث

گفتیم از نظر اسلام مهر و نفقه علت است و وضع ارثی زن معلول.این مطلبی نیست که تازه ابراز شده باشد،از صدر اسلام مطرح بوده است.

ابن ابی العوجاء مردی است که در قرن دوم می زیسته و به خدا و مذهب اعتقاد نداشته است.این مرد از آزادی آن عصر استفاده می کرد و عقاید الحادی خود را همه جا ابراز می داشت.حتی گاهی در مسجد الحرام یا مسجد النبی می آمد و با علمای عصر راجع به توحید و معاد و اصول اسلام به بحث می پرداخت.یکی از اعتراضات او به اسلام همین بود،می گفت:«ما بال المراة المسکینة الضعیفة تاخذ سهما و یاخذ الرجل سهمین؟»یعنی چرا زن بیچاره که از مرد ناتوانتر است باید یک سهم ببرد و مرد که تواناتر است دو سهم ببرد؟این خلاف عدالت و انصاف است.امام صادق فرمود:این برای این است که اسلام سربازی را از عهده زن برداشته و بعلاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضی جنایات اشتباهی که خویشاوندان جانی باید دیه بپردازند،زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است.از این رو سهم زن در ارث از مرد کمتر شده است.امام صادق صریحا وضع خاص ارثی زن را معلول مهر و نفقه و معافیت از سربازی و دیه شمرد.

نظیر این پرسشها از سایر ائمه دین شده است و همه آنها به همین نحو پاسخ گفته اند.

پی نوشت:

1. نساء/ 7.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان