یک تفاوت بسیار مهم میان انسان و حیوان، این است که حیوان را اگر سیر کنی و نیاز جسمی اش را تأمین نمایی، از نظر عاطفی و اخلاقی، خلأ و کمبودی برایش باقی نمی ماند و با همان زبان بی زبانی ممنون و سپاسگزار است، ولی انسان چنین نیست.
انسان، نیاز دیگری هم دارد که ما آن را نیاز عاطفی و اخلاقی می نامیم. انسان ها نیاز به معاشرت دارند و در این معاشرت باید از یکدیگر صفا و محبت و وفاداری و گذشت ببینند و حداقل، دورویی، خیانت، تزویر و افترا از یکدیگر نبینند.
در زندگی اجتماعی، اگر روش اول حاکم باشد، بسیار ایدآل است و اگر روش دوم حاکم باشد، زندگی سرد و بی روح است، ولی به هر حال قابل تحمل است؛ اما اگر این حداقل هم نباشد، زندگی بسیار تلخ و ناگوار و چیزی شبیه مرگ تدریجی و انتحار است!.
در محدوده زندگی خانوادگی، نیاز به عاطفه و محبت، شدیدتر است و تنها عاطفه و محبت و عشق است که این کانون کوچک را گرم و جذاب می سازد و محیط بسیار مناسب و مساعدی برای آسایش و آرامش و شکوفایی استعدادها و پرورش و تزکیه کودکان به وجود می آورد.
قرآن کریم، برای این که خانواده را استحکام و اعتبار بخشد و مرد را از این که از قدرت خویش سوء استفاده کند، باز دارد، در آیه زیر سه دستور بسیار مهم به مردان می دهد:.
یِا أیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما ءاتَیْتُمُوهُنَّ إلاّ أنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ فَإنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛(1).
ای مؤمنان! برای شما حلال نیست که اموال زنان را با کراهت آنان به ارث ببرید و مبادا آنها را تحت فشار قرار دهید که مقداری از مهریه ای که به آنها داده اید، از آنها بگیرید و باید با آنها آن گونه که متعارف و پسندیده است، معاشرت کنید و اگر از آنها کراهت دارید، ممکن است چیزی مورد کراهت شما باشد و خداوند در آن چیز، خیر فراوان قرار داده باشد.
دستورات سه گانه ای که در آیه فوق آمده و فلسفه آنها احترام به آزادی و حقوق زن است را توضیح می دهیم:.
1. ظاهر دستور اول در جمله: (لایَحِلُّ لَکُمْ أنْ تَرثُوا النِّساءَ کَرْهاً) این است که خود زن ها را به ارث نگیرید، ولی با توجه به این که کلمه (کرها) نمی تواند قید توضیحی و احترازی باشد، نظریه علامه طباطبائی - قدس سره الشریف - در تفسیر المیزان (ج 4، ص 271) را توجیح دادیم و به گونه ای که در بالا ذکر شد، تفسیر کردیم؛ البته به ارث بردن زنان، یکی از سنت های شومی بوده که در عرب جاهلیت رواج داشته است. آنها این کار را برای یکی از دو منظور انجام می دادند: اگر خود مایل بودند با همسر پدر - در صورتی که مادر نبود - ازدواج می کردند و اگر مایل نبودند، او را به شوهر می دادند و مهریه او را برای خود می گرفتند.
قرآن مجید جلو هر دو عمل را گرفت، در مورد عمل اول فرمود:.
لاتَنْکِحُوا مِا نَکَحَ ءابِاؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إلاّ ما قَدْ سَلَفَ؛(2).
همسران پدرانتان را به نکاح خود در نیاورید، مگر آنچه قبلاً انجام شده است.
و در مورد عمل دوم فرمود:.
للرِّجالِ نَصیب مِمَّا اکْتَسَبُوا وللِنِّساءِ نَصیب مِمَّا اکْتَسَبْنَ؛(3).
برای مردان نصیبی است از آنچه کسب کرده اند و برای زنان نصیبی است از آنچه کسب کرده اند.
بنابراین، هر کس هر چه از راه مشروع به دست می آورد، با رعایت ضوابط اسلامی، متعلق به خودش است و زن نیز از این قاعده، مستثنا نیست.
با توجه به توضیحات بالا روشن می شود که مقصود از جمله: (لایَحِلُّ لَکُمْ أنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً) این است که: شما حق ندارید اموال زنان را از روی کراهت ایشان به ارث ببرید؛ زیرا با این عمل، حقوق آنان را پایمال می کنید و به خواست و اراده و رضایت آنها احترام نمی گذارید(4).
این کار ناپسند را هر زورمندی می تواند انجام دهد، اعم از شوهر یا دیگری و به هر صورت از نظر اسلام، کار ناپسندی است و به خصوص، شوهر حق ندارد زورمندانه، دست به چنین شیوه ای بزند و زن را طوری در فشار ومضیقه قرار دهد که مال خود را به او بدهد.
غالباً آنچه زن دارد، و شوهر ممکن است از راه تضییق و اکراه، از دست او خارج سازد، مالی است که از پدر و مادر خود به ارث برده است و شوهر با رفتار غیر انسانی و غیر اسلامی، چنین می انگارد که خودش وارث اموال پدر و مادر زن بوده است.
2. معمولاً مرد مبلغی به عنوان مهریه، مدیون زن است یا به او پرداخت کرده است.
بعد از آن که زندگی مشترک زناشویی آغاز شد، بعضی از مردان حریص و طماع، در صدد بر می آیند که یا از دادن مهریه خودداری کنند، یا آنچه داده اند پس بگیرند. این کار، اگر با رضایت زن صورت بگیرد اشکالی ندارد، اما اگر با تضییق و فشار باشد، کاری ناپسند و از نظر شرعی، حرام است.
این گونه مردان، هنگامی بر تضییق و فشار خود می افزایند که بخواهند همسر جدیدی اختیار کنند.آنان برای این که با تحمل هزینه ای کمتر، به خواسته خود برسند، همسر فعلی خود را آن قدر تحت فشار و شکنجه قرار می دهند، تا ناچار بگوید: (مهرم حلال، جانم آزاد).
جمله فوق، ضرب المثلی است که زنان پریشان حال و محروم از عواطف و آزرده از فشارها و شکنجه های شوهر، بر زبان می آورند و با بذل مهر، تن ضعیف و رنجور خود را خلاص و آزاد می سازند.
این گونه اعمال، در نظام خانوادگی اسلام و از لحاظ اخلاق اسلامی محکوم است و باید تربیت اخلاقی و اسلامی مردان، آن گونه باشد که به هیچ وجه، برای رسیدن به مقاصد اقتصادی و شهوانی، زن را تحت فشار و تضییق قرار ندهند.
این مسأله مهم خانوادگی، از دیدگاه اسلام بسیار حساس است و به همین جهت قرآن، باز در مورد آن اصرار و پافشاری ورزیده و می فرماید:.
لایَحِلُّ لَکُمْ أنْ تَأخُذُوا مِمّا ءاتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إلاّ أنْ یَخافا ألاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَإنْ خِفْتُمْ أی یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛(5).
برای شما حلال نیست که از آنچه به زنان داده اید، چیزی بگیرید، مگر این که زن و شوهر بیم آن داشته باشند که نتوانند مرزهای خداوند (دستورات او) را رعایت کنند؛ بنابراین، اگر بیم آن دارید که زن و شوهر نمی توانند رعایت مرزهای خدا کنند، بر آنها گناهی نیست که آنچه زن به خاطر جدا شدن، به شوهر می دهد، بگیرد. این است حدود خدا و هر کس از مرزهای خدا تجاوز کند، ستمکار است.
یک حکم و دو استثنا.
اگر آنچه در آیه آمده، با آنچه در دستور دوم آیه نوزده سوره نساء آمده است، با هم بسنجیم، یک حکم با دو استثنا به دست می آید که در خور توجه و تأمل است.
حکم همان است که توضیح آن داده شده و باز تأکید می کنیم که برای مرد حلال نیست که مهریه ای که به زن داده، از او بگیرد، و اما دو استثنایی که به دست می آید عبارتند از:.
الف) اگر زن و شوهر بیم آن دارند که نتوانند به وظایف خود عمل کنند، زن می تواند تمام یا قسمتی از مهریه خود را به شوهر بدهد و شوهر نیز در برابر این بذل و بخشش، همسرخود را طلاق دهد.
این گونه طلاق؛ اگر فقط زن از شوهر ناراضی است، طلاق خلع و اگر هر دو از یکدیگر ناراضی اند، طلاق مبارات نامیده می شود و زن می تواند علاوه بر مهریه، چیز دیگری نیز به شوهر بدهد.
نکته قابل ذکر این است که تشخیص این که آنها نمی توانند به وظایف خود عمل کنند، تنها به عهده زن و شوهر نیست، بلکه قرآن، مسأله را به صورت یک مسأله اجتماعی مطرح می کند.
بدیهی است که وقتی مسأله جنبه اجتماعی پیدا می کند، باید علاوه بر تشخیص زن و شوهر، محاکم خانوادگی - که در حقیقت، چشم بینای جامعه هستند - نیز تشخیص دهند که آیا واقعاً زندگی خانوادگی به بن بست رسیده و هیچ راهی برای اصلاح و بهبود آن باقی نمانده، یا صرف هوس یکی از زن و شوهر یا هر دوی آنهاست و اگر بر سر عقل آیند، همه چیز دگرگون می شود.
این نکته ظریف و لطیف از جمله (فَإنْ خِفْتُمْ ألاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ...) به دست می آید.
براساس این استثنا بدون این که اکراه و اجباری در کار باشد، زن راضی شده است که قسمتی از مهریه یا همه آن یا چیزی علاوه بر آن را به شوهر بدهد و شوهر نیز راضی می شود که در ازای آن، زن را مطلقه سازد.
انگیزه رضایت طرفین به این بخشش و قبول، همان است که قرآن مطرح می کند: بیم زن و شوهر از این که نتوانند سازش کنند مشروط بر این که شما نیز تشخیص دهید که این بیم و ترس، بی مورد نیست.
وقتی زن از شوهر خود نفرت دارد و شوهر نیز متقابلاً از زن متنفر است، یا بدون این که شوهر اززن تنفری داشته باشد، به تنفر زن آگاه است و تشخیص محکمه خانوادگی هم - که گفتیم: چشم بینای جامعه است - همین است، چه بهتر که زن از راه بذل و بخشش، شوهر را به طلاق راضی سازد و به زندگی به ظاهر مشترکی که هیچ جذب و انجذابی ندارد، خاتمه داده شود!.
زندگی زناشویی به خودی خود هدف نیست، بلکه وسیله است. در این زندگی هدف ، جذب و انجذاب و از بیگانگی به یگانگی رسیدن است و همواره چنین اصلی باید در نظر باشد. حال اگر زن و شوهر، بدون این که تسلیم هواهای نفسانی و تخیلات بی اساس باشند، تشخیص دهند که ممکن نیست به هدف برسند، بلکه هر چه بر عمر ازدواج آنها می گذرد، از هدف بیشتر فاصله می گیرند و دافعه آنها قوی تر می شود، بهتر است از یکدیگر جدا شوند و اگر مرد، به این جدایی تن ندهد، زن با بذل و بخششی او را راضی سازد.
ب) اگر زن به شوهر خود خیانت کند و حیثیت و شرافت خانوادگی شوهر را با ارتکاب فاحشه آشکار (زنا) جریحه دار سازد، در این صورت، شوهر می تواند به خاطر خیانت و پیمان شکنی زن و این که پای بیگانه ای را به حریم او باز کرده است، وی را تحت فشار قرار دهد، تا ناچار شود تمام یا قسمتی از مهریه خود یا بیشتر از آن را بدهد و شوهر، به کیفر خیانت زشتی که مرتکب شده است، طلاقش دهد.
چنین کاری برای مرد مسلمان، ناپسندیده نیست، زیرا مرد مسلمان باید غیرتمند باشد و در حفظ ناموس خود بکوشد و با زنی که غیرت مردانه او را به بازی گرفته، نباید غیر از این رفتار کند.
مرد غیرتمند، از نظر اسلام ارزشمند است و مرد دیوث، هیچ گونه ارزشی ندارد و پیامبر خداْ فرمود:.
اَلْغَیْرَةُ مِن الایمِانِ؛(6).
غیرت، جزئی از ایمان است.
و نیز فرمود:.
إنّ الجنّة لتوجد ریحُها من مَسیرَةِ خمسِمائةِ عامٍ ولاَیجِدُها عاقّ ولادَیّوث. قِیلَ: یا رسولَ اللّه، وما الدّیّوث قال: الّذی تزنی اْمرَأَتُهُ وَهُوَ یعلَمُ ِبها؛(7).
بوی بهشت از فاصله پانصد سال راه به مشام می خورد، ولی کسی که عاق والدین یا دیوث باشد، بوی آن به مشامش نمی خورد.
پرسیدند: یا رسول اللّه! دیوث چه کسی است.
فرمود: کسی که زنش زنا کند و او بداند.
بدین ترتیب قرآن، در این استثنای دوم، خواسته است مرد را به عنوان پاسدار غیرتمند خانواده، ناظر پاکی و عفاف زن قرار دهد و او را آن چنان مواظب و مراقب گرداند که مبادا لکه ننگین دیوثی بر دامنش بنشیند!.
3. درجمله: (وَعِاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ...) به طور کلی، مرد را مکلف و موظف به حسن معاشرت می کند و حتی این دستور زیربنایی را - که درحقیقت شالوده بنای عظیم خانواده است - مطلق و عام بیان می کند و توضیح می دهد که: اگر احیاناً اززن خوشتان هم نمی آید، حق ندارید حسن معاشرت را زیر پا بگذارید، زیرا شما نمی دانید در پشت پرده غیب، چه اسراری نهفته است شاید همین زنی که از او خوشتان نمی آید، برای شما خیر فراوان داشته و خداوند، خیر شما را در وجود او قرار داده باشد و شاید آن که از او خوشتان می آید و می خواهید به خاطر او پیوند مقدس خانواده را بگسلید، برای شما شرّ و بدبختی باشد.
این دستور، ضمن این که خود دستوری مستقل و جامع و کامل و تحکیم بخش روابط زن و شوهر در زندگی خانوادگی است و وظیفه تحکیم بخشی را به عهده مرد می گذارد، مکمل و متمم دو دستور پیشین نیز هست؛در حقیقت می خواهد به همه مردان خانواده بگوید: شما نه تنها حق ندارید برای سود جویی و کامجویی های تازه، زن را تحت فشار قرار دهید و به اکراه و اجبار، مهریه یا اموال او را از دستش خارج کنید، بلکه وظیفه دارید با حسن معاشرت و رفتار اخلاقی متعارف، خود مایه دلگرمی و امید او بشوید و این کانون را گرم و پرنشاط سازید که ارزش زندگی خانوادگی به همین هاست و آنچه شعله عشق و دلبستگی خانوادگی را خمود و خموش می سازد، در این کانون مقدس، ضد ارزش است.
تعبیر (حسن معاشرت) که به عنوان یک وظیفه برای شوهر و به عنوان یک حق برای زن مطرح می شود و عامل تحکیم زندگی خانوادگی است، اگر به خوبی باز شود، نشان دهنده تمام آن اموری است که مرد در برابر زن باید انجام دهد، البته نفقه را ازاین امور جدا کرده ایم.
در محدوده نفقه، همه نیازمندی های جسمی زن باید تأمین شود و در محدوده حسن معاشرت همه نیازمندی های روحی او.
درست است که مرد با حسن معاشرت، نیازهای روحی همسر خود را تأمین می کند، لیکن در حقیقت نیازهای روحی خودش نیز - به طور غیرمستقیم - تأمین می شود و برای این که محیط صفا و آرامش و آسایش، برای خود پدید آورد، چاره ای جز این ندارد که همسر خود را از این نظر اشباع کند.
در محدوده حسن معاشرت، مسائلی از قبیل همخوابگی و آمیزش جنسی نیز می گنجد. بر مرد واجب است که چهارماه یک بار با همسر خود آمیزش کند. همخوابگی نیز از لوازم زندگی زناشویی است.
در مسأله همخوابگی، یک بحث فقهی مهم قابل طرح است و آن این که: آیا به طور کلی، بر مرد واجب است که هرچهار شب، یک شب با همسر خود - در صورتی که یکی از آنها مسافر نباشد - همخوابگی نماید، یاخیر.
بنابر نظریه مشهور، زن هر چهار شب، یک شب، حق همخوابگی دارد و بر شوهر واجب است که این حق را ادا کند و اگر دارای چند همسر باشد، باید به طور عادلانه، بر مبنای هر چهار شب، یک شب، با هر کدام آنها همخوابگی نماید.
اما بنابر نظریه شیخ طوسی - که از متقدمان بسیار برجسته فقهای شیعه است - تقسیم بر کسی واجب است که دارای چند همسر باشد و یک شب، با یکی از آنها همخوابگی نماید، تنها در این فرض است که بر همان مبنای هر چهار شب، یک شب. با همسر یا همسران دیگر نیز باید همخوابگی نماید و همین که این دوره تمام شد، تقسیم کردن واجب نیست، مگر این که: باز شبی با یکی از آنها همخوابگی نماید که در این صورت، باید یک دوره چهار شبه دیگر، به طور عادلانه، حق زن یا زنان دیگر را نیز ادا کند و....
این نظریه، از جهاتی ترجیح دارد، از جمله این که: پیامبر گرامی اسلامْ گاهی که بر بعضی از زنان خود خشمگین می شد، همخوابگی همه آنها را ترک می کرد، در حالی که اگر تقسیم واجب بود، فقط باید همخوابگی زنی را ترک کند که نشوز اختیارکرده است.وانگهی، در روایاتی که درباره حق زن بر شوهر، در دسترس داریم، سخنی از حق همخوابگی به میان نیامده، بنابراین، آنچه بر مرد واجب است، این است که: اصل حسن معاشرت را به طور کامل رعایت کند و موجب جلب خشنودی همسر خود باشد و همچون دو دوست و دویار صمیمی با یکدیگر زندگی کنند.
مسأله همخوابگی و بسیاری از مسائل دیگر را خود زن و شوهر باید در محیط صفا و صمیمیت با یکدیگر حل کنند و آنچه در این رابطه، گفتنی و آموختنی است، همان سخن قرآن کریم است که به مردان می فرماید:.
فَلا تَمیلُوا کُلَّ المَیْلِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ؛(8).
مبادا آن چنان به طرفی متمایل شوید که همسر خود را معلق بگذارید.
در زندگی خانوادگی و روابط همسری آنچه مهم است این است که زن معلق و بلاتکلیف نباشد. زنی که شوهر ندارد، آزاد است که شوهر کند یا پی کاری رود و زنی که شوهر دارد و از حسن معاشرت شوهر برخوردار است، در زندگی متنعم و شادکام است، اما زنی که هم شوهر دارد و هم از حسن معاشرت برخوردار نیست و شوهر نسبت به ادای همه یا بعض وظایف خود متخلف است، معلق و بلاتکلیف و زندگی او تلخ و ناگوار است و هیچ مردی مجاز نیست که با همسر خود این گونه برخورد کند؛ البته در زندگی مشترک و در محیط جذب و انجذاب، سخن از واجب گفتن، موجه نیست. در این محیط زن و شوهر، چنان در حوزه جاذبه یکدیگر قرار گرفته اند که خود همه مسائل را با تفاهم حل کرده اند چیزی که هست - همان طوری که قبلاً نیز گفته ایم - باید حدود و حقوق هر یک مشخص باشد، تا در صورت بروز اختلاف، محاکم قضایی و داوران بتوانند مقصر را از غیر مقصر تشخیص دهند.
آنچه اسلام، از یک خانواده اسلامی می خواهد، جاذبیت است و به همین جهت، مردی که در تحکیم آن می کوشد، دعای پیشوایان دین بدرقه راه اوست.
امام صادق(ع) فرمود:.
رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أحْسَنَ فیما بَیْنَهُ وَبَیْنَ زَوْجتِهِ فَإنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ ملَّکَهُ ناصِیَتَها وَجَعَلَهُ القَیِّم عَلَیْها؛(9).
خدا رحمت کند بنده ای را که میان خود و زنش روابط حسنه، بر قرار کند، زیرا خداوند، سرنوشت زن را به دست او سپرده و او را موظف به سرپرستی وی ساخته است.
در روایت دیگر، شخصی از امام ششم(ع) پرسید:.
حق زن بر شوهر چیست.
فرمود:.
یَسُدُّ جُوْعَتَها وَیَسْتُرُ عَوْرَتَها وَلایُقَبِّحُ لَها وَجْهاً، فَإذا فَعَلَ ذلِکَ فَقد - وَاللّهِ - اَدّی حَقَّها؛(10).
گرسنگی او را رفع می کند و عورت او را می پوشاند و برای او بدرویی نمی کند، اگر چنین کند، سوگند به خدا که حق او را ادا کرده است.
و پیامبر خداْ فرمود:.
أوْصانی جبْرَئیلُ بِالمَرأةِ حَتّی ظَنَنْتُ أنَّهُ لایَنْبَغی طَلاقُها إلاّ مِنْ فاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ؛(11).
جبرئیل، آن قدر درباره زن به من سفارش کرد که گمان کردم طلاق او جایز نیست مگر به خاطر فاحشه آشکار.
بسیاری از ناسازگاری ها نتیجه توقعات بیهوده مردان است - عکس آن در مورد زن هم صادق است و در جای خود توضیح می دهیم - منتها در این جا این توصیه اسلامی را به مردها می کنیم که توقع اضافی و بیهوده از زن، جز ناکامی و پریشانی چیزی به بار نمی آورد و در این باره به عنوان ختام عبیرآمیز این گفتار، از سخن امام صادق(ع) الهام می گیریم که درجواب کسی که از حق زن پرسیده بود، فرمود:.
یُشبِعُ بَطنَها، وَیکْسو جُثَّّتَها، وإنْ جَهِلتْ غَفَرَ لَها. إنَّ إبراهیمَ خلیلَ الرحمنِ(ع) شکا إلی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ خُلقَ سارَةَ، فأوحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلَیهِ: إنَّ مَثَلَ المَرأةِ مَثَلُ الضلعِ إنْ اقَمْتَه انْکَسَرَ وإنْ تَرکتَهُ اسْتَمتعتَ بِهِ.(12).
شکمش را سیر کند و پیکرش را بپوشد و جهالتش را ببخشاید؛ زیرا ابراهیم از بدخلقی ساره پیش خدا شکایت کرد، خداوند فرمود: مثل زن، مثل استخوان سینه است که اگر بخواهی راستش کنی می شکند و اگر رهایش کنی از او بهره مند می شوی.
پینوشتها:
1.نساء (4) آیه 19.
2.همان، آیه 22.
3.همان، آیه 32.
4.بدین ترتیب، مقصود از ارث بردن زن، ارث بردن اموال زن است و از نظر ادبی، یا باید کلمه (اموال) در تقدیر باشد، یا باید اسناد ارث به زن - به جای اسناد ارث به اموال زن - مجاز عقلی باشد.
5.بقره (2) آیه 229.
6.روضة المتقین، ج 8، ص 382.
7.روضة المتقین، ج 8، ص 382.
8.نساء (4) آیه 129.
9.روضة المتقین، ج 8،ص 377.
10.روضة المتقین، ج 8،ص 377.
11.وسائل الشیعه، باب 88 (از ابواب مقدمات نکاح) حدیث 4.
12.روضة المتقین،ج 8، ص 370.