بخش اول: محافظت اوقات نماز
قبل از وقت نماز حاضر بودند
امام درباره موضوع حضور در جماعات مسلمین و اقامه نماز عملا به ما می فهماندند که آقایان باید جماعت را ملازمت داشته باشند. طوری نباشد که خدای نخواسته عرفا تارک جماعت خوانده شوند و عملا ایشان هر روز مدتی قبل از وقت به انتظار شرکت در نماز جماعت حاضر بودند . (1)
مرتب شرکت می کردند
از جمله ابعاد شخصیت امام، مراقبت بر حضور در نماز جماعت بود. به مناسبت اینکه مرحوم آیت الله محمد تقی خوانساری، یکی از مراجع بسیار بزرگ بود و از حیث علم و عمل نمونه بود و سابقه مبارزاتی ایشان هم معروف بود؛ در جنگ مسلمانهای عراق علیه انگلیسها هم شرکت کرده بودند امام، مرتب در نماز ایشان شرکت می جستند. این که می گویم مرتب شرکت می کردند، از روی دقت می گویم، نه از روی مسامحه. همان زمان جو به گونه ای بود که زیاد مشرف شدن به حرم، درویش مسلکی و عقب ماندگی تلقی می شد؛ اما ایشان به اینگونه حرفها هیچ توجه نداشتند و به محض این که نماز مغرب و عشا تمام می شد بلافاصله به حرم مشرف می شدند. (2)
در نماز جمعه شرکت می کردند
وقتی مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری که استاد امام بود و امام به درس و نماز جمعه ایشان حاضر می شدند اعلام کرد از این پس نماز جمعه را اقامه می کنم هر کس خواست شرکت کند. ایشان نماز جمعه را در مسجد امام حسن عسکری (ع) قم اقامه کردند. نمازهای دیگر تعطیل شد. امام از کسانی بودند که مقید بودند در این نماز شرکت کنند. (3)
قلم را زمین می گذاشتند
مکرر می شد من صبح تا ظهر خدمت امام در اتاق می نشستم و ایشان تا سر ظهر مطالعه می کردند و یک کلمه حرف نمی زدند مگر اینکه از ایشان سؤالی می شد که به اندازه سؤال جواب می دادند و جز اذان ظهر هیچ چیز مانع مطالعه ایشان نمی شد. «الله اکبر» اذان که شنیده می شد قلم را زمین می گذاشتند و آماده نماز می شدند. (4)
چه بهتر نماز بخوانیم
عصر روز پانزده خرداد که امکان یورش وحشیانه به خانه امام هر لحظه شدیدتر می شد بعضیها به فکر افتادند که در خانه بسته شود و گویا این حرف از ناحیه فرزند امام حاج آقا مصطفی نیز زده شد که غضب سنگینی امام را فرا گرفت و با فریاد گفت «در خانه باید باز باشد، مصطفی بیرون رود» پس از آن امام خطاب به حاضرین و اطرافیان دستور برپا داشتن نماز را دادند و گفتند چه بهتر برپا خیزیم و نماز بگزاریم که اگر دژخیمان حمله کردند ما در حال نماز باشیم و به فوز بزرگ نایل شویم و در حال رفتن به درگاه خداوند ما را مورد هجوم قرار دهند، این بزرگترین رسوایی برای آنها و برترین موفقیت برای ماست. (5)
من که اسلحه ای ندارم
شب پانزده خرداد 42، آقا توی حیاط خوابیده بودند که مأموران رژیم آمدند، در را شکستند و وارد خانه شدند. خود امام برای من تعریف می کردند:
وقتی آنها در را شکستند، من متوجه شدم که آنها آمده اند مرا بگیرند. فورا به خانم گفتم شما هیچ صحبتی نکنید، بفرمایید توی اتاق. من دیدم آنها ریختند توی منزل. احتمال دادم ممکن است اشتباه کنند و مصطفی را ببرند. به همین جهت گفتم: «خمینی من هستم.» آماده بودم و مرا بردند. چون کوچه ها باریک و کوچک بود، مرا توی ماشین کوچکی گذاشتند و تا سر خیابان بردند. سر خیابان یک ماشین خیلی بزرگ ایستاده بود. مرا سوار آن ماشین بزرگ کردند و حرکت کردند. یک نفر یک طرف من نشسته بود که از اول تا آخر سرش را گذاشته بود کنار دست من و به بازویم تکیه داده بود و گریه می کرد. یکی دیگر هم طرف دیگرم نشسته بود و مرتب شانه ام را می بوسید. همین طور که می آمدیم توی راه، من گفتم که نماز نخوانده ام، یک جایی نگه دارید که من وضو بگیرم. گفتند: «ما اجازه نداریم.» گفتم شما که مسلح هستید، من که اسلحه ای ندارم. به علاوه شما همه با هم هستید و من یک نفرم، کاری که نمی توانم بکنم. گفتند: «ما اجازه نداریم.» فهمیدم که فایده ای ندارد و اینها نگه نمی دارند. گفتم خوب، اقلا نگه دارید تا من تیمم کنم. این را گوش کردند و ماشین را نگه داشتند، اما اجازه پیاده شدن به من ندادند، من همین طور که توی ماشین نشسته بودم، از توی ماشین دولا شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمم کردم. نمازی که خواندم پشت به قبله بود. چرا که از قم به تهران می رفتیم و قبله در جنوب بود. نماز با تیمم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت ! این طور نماز صبح خود را خواندم. شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضای خدا واقع شود . (6)
تا اذان شد برخاستند
ظهر آن روزی که مرحوم حاج آقا مصطفی رحلت کرده بودند و منزل امام پر بود از کسانی که برای تسلیت به محضر ایشان می آمدند. وقتی همه رفتند، تا اذان ظهر شد امام بلند شده و تشریف بردند و وضو گرفتند و فرمودند: «من می روم مسجد» گفتم ای وای، آقا امروز هم برنامه همیشگی نماز جماعت خود را ترک نمی کنند. لذا به یکی از خادمها گفتم زود برود به خادم مسجد خبر دهد. وقتی مردم فهمیدند که امام به مسجد می آیند جمعیت از هر طرف به مسجد ریختند . (7)
شما غذایتان را بخورید من نمازم را می خوانم
امام همیشه نماز را در اول وقت می خواندند و به نافله اهمیت می دادند. این خصوصیت از همان جوانی وقتی که هنوز بیشتر از بیست سال نداشتند در ایشان وجود داشت. چند تن از دوستان نقل می کردند: ما ابتدا فکر می کردیم خدای ناکرده ایشان از روی تظاهر نماز را اول وقت می خوانند. به همین خاطر سعی داشتیم کاری کنیم که اگر این کار از روی تظاهر است، جلوی آن را بگیریم. مدت زیادی در این فکر بودیم و بارها به طرق مختلف ایشان را امتحان کردیم، مثلا درست وقت نماز سفره غذا می انداختیم و یا وقت رفتن به مسافرت را درست اول وقت قرار می دادیم. اما ایشان می فرمودند: شما غذایتان را بخورید من هم نمازم را می خوانم. هر چه که بماند من می خورم. و یا در موقع مسافرت می فرمودند: شما بروید من هم می آیم و به شما می رسم. وقتی مدتها از این مسأله گذشت نه تنها ایشان نماز اول وقتشان ترک نشد بلکه ما را هم واداشتند که در اول وقت نمازمان را بخوانیم. (8)
تا نماز نمی خواندند افطار نمی کردند
امام در ماه رمضان، در هوای پنجاه درجه نجف، با آن سن و سال و ضعف مفرط روزی هجده ساعت روزه می گرفتند و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل بجا نمی آوردند افطار نمی کردند . (9)
احمد ظهر شده؟
روزی که شاه فرار کرد ما در نوفل لوشاتو بودیم، پلیس فرانسه خیابان اصلی نوفل لوشاتو را بست، تمام خبرنگاران کشورهای مختلف از آفریقا، از آسیا، از اروپا و آمریکا آنجا بودند و شاید صد و پنجاه دوربین فقط صحبت امام را مستقیم پخش می کردند، برای اینکه خبر بزرگترین حادثه سال را مخابره کنند. شاه رفته بود و آنها می خواستند ببینند امام چه تصمیمی دارند، امام بر روی صندلی ایستاده بود در کنار خیابان، تمام دوربینها بر روی ایشان متمرکز شده بود. امام چند دقیقه صحبت کردند و مسایل خودشان را گفتند. من کنار ایشان ایستاده بودم . یک مرتبه برگشتند و گفتند: احمد ظهر شده؟ گفتم بله الآن ظهر است. بی درنگ امام گفتند : و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. شما ببینید در چه لحظه ای امام صحبتهایشان را رها کردند. برای اینکه نمازشان را اول وقت بخوانند. یعنی در جایی که تلویزیونهای سراسری که هر کدام میلیونها آدم بیننده دارد، سی. ان. ان. آمریکا بود، بی. بی. سی لندن بود تمام تلویزیونها چه در آمریکا و چه در اروپا بودند. خبرگزاریها همه بودند، آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، مجلات، رادیو تلویزیونها در چنین موقعیت حساسی امام حرفشان را قطع کردند و رفتند سراغ نماز. (10)
اکنون موقع نماز است
از ژاندارمی که کنار جاده نگهبانی می کرد پرسیدم: «منزل آیت الله خمینی کجاست؟ ژاندارم، خانه ای کوچک و محقر را در آن طرف جاده به من نشان داده و گفت: «منزل آیت الله آنجاست .» از مشاهده آن خانه تعجب کردم چون من انتظار نداشتم که مردی چون آیت الله خمینی پیشوای مذهب شیعه در آن خانه محقر زندگی کند. ژاندارم از من نپرسید که کی هستم و برای چه نشانی خانه آیت الله خمینی را از او گرفته ام، ولی من خودم را معرفی کردم و گفتم خبرنگار مجله هفتگی «پاری مچ» هستم و آمده ام که آیت الله خمینی را ببینم و با او مصاحبه کنم. ژاندارم گفت: «به خاطر داشته باشید که قبل از ورود به اتاق کفشها را بکنید.» بعد از کندن کفش وارد اتاقی شدم که عریان بود و تا آن روز اتاقی آن چنان عریان جز در ساختمانهای تازه ساز که هنوز کسی در آن سکونت نکرده ندیده بودم، یگانه مبل اتاق را یک قطعه فرش تشکیل می داد که بر کف آن گسترده بودند و غیر از آن هیچ چیز در آنجا به نظر نمی رسید آن اتاق با یک لامپ بدون حباب که در انتهای یک سیم از سقف آویزان شده بود روشن می شد.
من خودم را معرفی کردم و کارت خبرنگاریم را نشان دادم و گفتم که آمده ام با امام مصاحبه کنم. مردی مؤدب و ریشو مرا به نویسنده کتابی معرفی کرد که شرح زندگی امام را نوشته بود، اما من اظهار بی صبری می کردم و گفتم: «به این جا آمده ام که آیت الله را ببینم چرا به او اطلاع نمی دهید که برای دیدارش آمده ام؟» گفتند برای این که اکنون موقع نماز است و آیت الله برای نماز خواهند رفت و شما او را خواهید دید. (11)
گویی صدایی نشنیده اند
اوایل جنگ بود که ناگهان صدای ضد هوایی به گوش ما رسید. و ما چون تا آن روز با صدای ضد هوایی آشنایی نداشتیم، احساس کردیم که هر صدا به منزله انفجار یک بمب است لذا سراسیمه به اتاق امام رفتیم. دیدیم امام در ایوان اتاق مشغول نماز و عبادت بودند. گویی اصلا صدایی نشنیده و اصلا متوجه ورود ما به اتاق نشده اند. (12)
این مخصوص نماز است
در نجف یکی از روزها، هنگام ورود امام به مسجد، زیلویی به عرض یک متر سر راهشان انداخته بودند. امام کفشهای خود را درآوردند که از روی زیلو عبور نکنند، در همان هنگام یکی از طلبه ها که از علاقه مندان درس امام بود وارد شد و از روی زیلو عبور کرد. امام به ایشان فرمودند: با کفش وارد نشوید، این مخصوص نماز است. (13)
به سوی رحمت خدا می روی
امام تکیه زیادی بر «اسرار الصلاة» می کردند. یاد دارم که به خصوص به کتاب «آداب الصلاة» مرحوم شهید ثانی توجه زیادی داشتند و می فرمودند: بهتر است که بگوییم اسرار الصلوة. امام از ابتدای وضو گرفتن یعنی هنگامی که انسان می خواهد برای وضو گرفتن به طرف آب برود تا پایان نماز، بر معنویات نماز توجه داشتند. این حدیث را که فکر می کنم از «مصباح الشریعه» باشد بارها می گفتند که یکی از ائمه معصوم (ع) می فرماید: «تقدم الی الماء تقدمک الی رحمة الله» یعنی موقعی که برای وضو گرفتن به سوی آب می روی در واقع به سوی رحمت خدا می روی. امام روی این جمله خیلی تأکید داشتند. (14)
چرا ابهت نماز را حفظ نمی کنیم
روزی در نجف از امام در مورد مسایلی که در ترکیه به هنگام تبعید شاهد آن بودند سؤال کردم. فرمودند: «مسجدی نزدیک ما بود که روزهای جمعه به آن مسجد می رفتم. لااقل پنج هزار نفر در این مسجد حاضر می شدند اما به قدر پنج کلمه صدای بلند، کسی از این پنج هزار نفر نمی شنید. این امر بسیار مرا به حیرت انداخته بود که چرا ما ابهت نماز را حفظ نمی کنیم؟ فکر می کردم اگر یک خارجی بیاید اینجا این مسجد را ببیند و بعد هم بیاید در نجف مسجد هندی و در قم مسجد اعظم نماز خواندن ما را ببیند قطعا خواهد گفت نماز این است نه آنکه ما داریم و ما جلالت و قدر نماز را حفظ نکردیم. در آنجا اگر یک وقت مثلا کسی درست ایستاده بود و رفیقش می خواست به این حالی کند با اشاره به او حالی می کرد که عقب بیاید و انگشتان پایش را مقابل انگشتان پای دیگران قرار بدهد و در صف نماز مستقیم بایستد، به طوری که اگر نگاه می کردی تمام سرانگشتان اینها مقابل هم بود. این امور را که می دیدم مرا متأثر می کرد» . (15)
جلسه بعد از نماز باشد
سال 61 هیأتی از فرماندهان نظامی به اتفاق وزیر خارجه آقای دکتر ولایتی برای بررسی وضعیت تجاوز اسراییل غاصب به جنوب لبنان به این منطقه سفر نمودند. در مراجعت از فرودگاه تهران یکسره به جماران رفتند تا گزارش سفر خود را به عرض امام برسانند (16) مقارن مغرب بود که به محضر امام شرفیاب شدیم. تا هیأت خواست مأموریت گزارش خود را ارایه کند و جلسه در محضر ایشان تشکیل شود امام مهیای مقدمات نماز مغرب و عشا شده و تشکیل جلسه را به بعد از نماز موکول فرمودند و این نشانگر اهتمام بیش از حد ایشان به رعایت نماز اول وقت بود. امام پس از ادای نماز بر روی همان سجاده ای که نشسته بودند به طرف اعضای جلسه که به ایشان اقتدا کرده بودند برگشته و فرمودند: «جلسه را همین جا تشکیل بدهید.» (17)
خیر وقت نماز است
یکبار در جمع شورای عالی دفاع مرکب از حضرت آیت الله خامنه ای و جناب آقای هاشمی رفسنجانی و وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه خدمت امام بودیم. امام روی صندلی خودشان نشسته بودند و ما دور ایشان به طور نیم دایره نشسته بودیم وسط صحبتهای ما بود که ناگهان امام بلند شدند و به طرف قسمت دیگر اتاق رفتند. اولین کسی که پس از این حرکت امام صحبت کرد آقای هاشمی بود که عرض کرد: «آقا کسالتی عارض شد؟» چون تنها چیزی که در آن موقع به ذهن ایشان می رسید این بود که ممکن است برای امام کسالتی عارض شده باشد. ولی امام فرمودند : «خیر، وقت نماز است» و این جمله را با چنان لحن قاطعی بیان فرمودند که من به ذهنم رسید مثل اینکه تا به حال اینطور به فکر نماز نبوده ام. بعد به ساعتم نگاه کردم دیدم هنوز چند دقیقه به اذان ظهر مانده است. (18)
حتی نوافل را خواندند
به یاد می آورم در ابتدای جنگ، جلسه ای با بعضی از رؤسا و مسؤولان خارجی (19) و داخلی در حضور امام برگزار شده بود. در اثنای جلسه هنگام اذان که فرا رسید امام بدون توجه به دیگران برخاستند و نماز اول وقت خود را اقامه کردند و همه نیز به ایشان اقتدا نمودند. امام در همان وقت نه تنها هشت رکعت نماز نافله ظهر بلکه هشت رکعت نماز نافله عصرشان را نیز خواندند. (20)
تمام مستحبات را انجام می دادند
در هر نماز امام تمام مستحباتی را که در رساله شان فرموده اند رعایت می نمودند. ایشان برای هر نماز حتی در بستر و روی تخت بیمارستان عمامه مختصری می بستند و آنگونه که در تلویزیون پخش شد ریش خود را به دقت شانه می زدند و، پس از آن در آینه کوچکی که داشتند خود را کاملا ورانداز می کردند. در آینه عمامه شان را دو سه بار جا به جا می کردند و ابروهایشان را در آینه می دیدند و صاف می کردند و پس از اینکه سر و وضع خود را مرتب می کردند عطر استعمال می نمودند.
حتی بیماری مانع نمی شد که ایشان ریش خود را شانه نزنند. لذا در آخرین روزهای عمرشان که دستشان ورم کرده و قدرت تحرک چندانی نداشت، آنگونه که در تصاویر دیده می شد آقای انصاری، هم عمامه مختصری به دور سر ایشان می بست و هم ریش امام را شانه می زد. امام در هر نماز اذان و اقامه می گفتند و در نماز عمامه را تحت الحنک می بستند و در موقع نشستن پس از سجده برای تشهد بر روی ران چپ می نشستند و روی پای راستشان را بر روی پای چپشان قرار می دادند و کلا تمام مستحباتی را که خودشان در رساله فرموده اند انجام می دادند . (21)
پس از نماز احوالپرسی می کردند
یکبار امام نماز مغرب را خوانده و مشغول تعقیبات و مستحبات پس از نماز بودند که آقایان خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی به محضر ایشان رسیدند. یکی یکی سلام می کردند و امام همین طور که رو به قبله نشسته و مشغول تعقیبات بودند بدون اینکه صورتشان را برگردانند اندکی سرشان را پایین می آوردند و جواب سلام آنها را می دادند .
آقای هاشمی خیال می کرد امام در حال نماز است که فقط پاسخ سلام آنها را داده است، لذا گفتند: مثل اینکه آقا دارد نماز می خواند. حال آنکه امام حتی مشغول نوافل نشده بودند و همانطور رو به قبله نشسته بودند. بعد بلند شدند و اذان و اقامه نماز عشا را خواندند و بعد از نماز بود که برگشتند به طرف آقایان و احوالپرسی کردند. ایشان تا این حد مقید بودند که حتی در تعقیبات نمازشان به این طرف و آن طرف نگاه نکنند. (22)
استحباب سجده و تشهد
آنگونه که خود شاهد بوده ام یا از نزدیکان امام شنیده ام نکته مورد اتفاق همگان این است که امام مستحبات نماز را کاملا بجای می آوردند مثلا در سجده مستحب است بینی انسان به خاک گذاشته شود، لذا امام گاهی از دو مهر کوچک و گاهی از یک مهر بزرگ برای رعایت این استحباب استفاده می کردند. همچنین پس از تشهد مستحب است گفته شود «فتقبل شفاعته و ارفع درجته» که امام در تمام نمازهایشان این استحباب را رعایت می کردند. (23)
نماز غفیله را ترک نمی کردند
تا جایی که من سالها در محضر امام بوده ام می توانم بگویم امام هیچوقت نماز غفیله شان را بین نماز مغرب و عشا ترک نکردند. آقا اخیرا این نماز و سایر نوافل را به صورت نشسته می خواندند. (24)
پس از نماز آیت الکرسی را می خواندند
من بارها شاهد بودم که امام پس از اینکه نماز واجبشان تمام می شد هر دو دست را به روی چشمانشان می گذاشتند و آیت الکرسی و آیات دیگری را که در این رابطه وارد است می خواندند . (25)
سلام به معصومین پس از نماز
امام زیارت معصومین علیهم السلام پس از هر نماز را ترک نمی کردند ایشان معمولا پس از اینکه نمازشان تمام می شد و تعقیبات و نوافل و اذکار و مستحبات را به جا می آوردند بر می خاستند و به معصومین (ع) سلام می فرستادند. (26)
ذکر سجده آخر نماز امام
امام در سجده آخر نماز ذکری را خیلی آهسته می خواندند که من هر چه دقت می کردم، نمی شنیدم که چه ذکری را می گویند تا اینکه یک روز که با امام از حرم حضرت امیر المؤمنین (ع) می آمدیم در مسیر از ایشان پرسیدم: آقا در سجده آخر نمازتان یک ذکری را آهسته می گویید این ذکر چی هست؟ فرمودند: «اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور و الانابه الی دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت» . (27)
بروید وقت نماز است
امام واقعا هنگامی که نزدیک نماز می شد سر از پا نمی شناختند. به هر کس که در اتاق بود صراحتا می گفتند بروید که وقت نماز است و همیشه در این لحظات یک تبسمی پیدا می کردند که آدم احساس می کرد انتظار لحظات شیرینی را می کشند. (28)
چرا در نمازت اهمال می کنی
یک شب ساعت هفت بود که رفتم منزل امام. وقتی خلاصه اخبار را شنیدم بعد با عجله گفتم بلند شوم نمازم را بخوانم. وقتی نمازم را خواندم و برگشتم خدمت امام، آقا گفتند من احساس می کنم مسؤولم اگر به تو نگویم. من مطلبی را می خواهم به تو بگویم فکر می کنم دستشان را زدند روی سینه شان گفتند اگر نگویم می ترسم مسؤول باشم. شما چرا اینقدر اهمال می کنی به نمازت؟ گفتم: من بیرون بودم، دانشکده علوم بودم. بعد از آنجا هم جای دیگری رفتم بعد از آنجا به منزل آمده ام. امام گفتند: نه برنامه ات را جوری کن که نمازت اول وقت باشد . می دانی نماز ستون دین است و اگر نماز قبول نشود به هیچ عبادتی نگاه نمی کنند. من گفتم خداوند وقت وسیع برای ما قرار داده است. ما خودمان نباید ضیقش کنیم. من فکر می کردم اهمال به این است که ما گاهی بخوانیم، گاهی نخوانیم، نه اینکه به اصطلاح نماز در اول مغرب نباشد و ساعت هفت و نیم یا هشت باشد. ولی امام گفتند: نه خیر عدم اهمال و خفیف نشمردن به این است که شما هر کجا هستید نماز اول وقتتان را بخوانید. آن وقت یک مثالی از یک فردی زدند که اسم او را در خاطرم نیست، آقا می گفتند یک کسی این طور بوده که در خیابان اگر داشت می رفت و صدای اذان را می شنید از ماشین پیاده می شد، کنار خیابان نمازش را می خواند. (29)
نمازت را خوانده ای
اوایلی که تازه مکلف شده بودم یک شب قبل از نماز خوابیده بودم که آقا با اخوی وارد شدند . خیلی سرحال و خوشحال بودند. از من پرسیدند: نماز خوانده ای، من فکر کردم چون الان آقا سرحال هستند دیگر وقت نماز خواندن من هم برایشان مسأله ای نیست؛ تا گفتم: نه، یکدفعه به قدری ایشان تغییر حالت دادند و عصبانی شدند که ناراحتی سراسر وجودشان را فرا گرفت . (30)
منظور امام صادق این بود
یکبار به امام عرض کردم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند. امام فرمودند:
«نه، این که خلاف شرع است که کسی نمازش را نخواند. منظور امام صادق (ع) (31) این بوده است که مثلا وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع چیز دیگری را بر نماز رجحان داده است و به دلیل این رجحان، نماز را سبک شمرده است.
بخش دوم: نماز در ایام بیماری
تمیزترین لباس برای نماز
امام، حتی در هنگام بیماری و در عین خونریزی و با وجود زخم بزرگ در شکم، در موقع نماز، تمیزترین جامه ها را که بدون آلودگی بود به تن می کردند. (32)
نماز اول وقت در اوج بیماری
یکی از پزشکان قم نقل می کرد هنگامی که خبر دادند امام دچار ناراحتی قلبی شده اند خود را به بالین ایشان رسانده و فشار خونشان را گرفتم. فشار ایشان عدد پنج را نشان می داد که از نظر طبی خطرناک بود. کارهای اولیه را انجام دادم و پس از دو ساعت که قدری وضع بهتر شده بود و امام قاعدتا نمی توانستند و نمی بایست حرکتی بکنند آماده حرکت شدند. عرض کردم: «آقا جان چرا برخاستید؟» فرمودند: «نماز» عرض کردم: «آقا شما در فقه مجتهد هستید و من در طب. حرکت شما به فتوای طبی من حرام است؛ خوابیده نماز بخوانید.» ایشان نیز با دقت به نظر من عمل فرمودند. (33)
غذا را پس ببرید تا نماز بخوانم
آن روز که امام به بیمارستان منتقل گردیدند سفارش فرمودند که ساعت اقامه نماز ظهر و عصر را به ایشان اطلاع دهند و در مرحله اول نمازشان را خواندند و بعد به صرف غذا پرداختند . یکی از روزها در بیمارستان، امام یک دفعه متوجه شدند که سینی حامل غذا وارد اطاق شد، پرسیدند: «مگر وقت اقامه نماز فرا رسیده؟» حاضرین در جوابشان گفتند: «بله وقت نماز رسیده است.» امام با نهیبی رو به حاضرین کرده و فرمودند: «پس چرا مرا بیدار نکردید؟» وقتی در جواب گفته شد: به دلیل وضع خاص شما نخواستیم بیدارتان کنیم. باز ایشان با ناراحتی گفتند: «چرا با من این شکلی برخورد می کنید؟ غذا را پس ببرید تا من نمازم را اقامه سازم . (34)
من از شما گله دارم
وقتی امام تازه از عمل جراحی فارغ شده بودند دکترها اصرار داشتند با توجه به اینکه معده ایشان جراحی شده بود، امام چند قاشق سوپ را که با داروهایی مخلوط شده بود میل بفرمایند . اتفاقا این امر به دلیل اینکه امام اولین بار پس از عمل جراحی باید مختصری غذا می خوردند برای دکترهای معالج بسیار مهم بود مصادف بود با اقامه نماز اول وقت ظهر و عصر که امام در طول عمر پربرکت خود بدان اهتمام و توجهی خاص داشتند؛ به دلیل این همزمانی صرف غذا و اقامه نماز، امام از دکترها خواستند اجازه دهند غذا را پس از نماز میل کنند. اما دکترها اصرار به خوردن غذا قبل از نماز داشتند. امام مرا طلبیده و خواستند اگر امکان دارد این امر به تعویق بیفتد. اما من هم که نگران حال امام بودم نظر دکترها را تأیید کردم و عرض کردم بهتر است همین حالا قبل از نماز غذایتان را میل بفرمایید. امام با زبان گله به من فرمودند: «من از شما گله دارم. چرا شما اجازه می دهید برنامه های من به هم بخورد .» بعد که حاج احمد آقا خدمت ایشان رسیده بود امام باز از بنده به خاطر این امر گله کرده بودند. (35)
کلمات را فصیح ادا می کردند
وقتی امام در بیمارستان بستری بودند علی رغم ناراحتیهای جسمی و روحی فراوان با چنان صلابت و استواری نماز را قرائت می کردند که همه می شنیدند. با توجه به اینکه ماسک اکسیژن بر دهان و بینی ایشان نصب بود نماز را به راحتی می خواندند. ولی وقتی نمازشان تمام می شد دیگر ما نمی توانستیم سخنان ایشان را بشنویم و این وضعیت برای ما تعجب آور بود که چطور ایشان موقع نماز، آنقدر فصیح کلمات را ادا می کنند. (36)
با حرکت انگشت نماز می خواندند
مهم ترین عمل امام نماز ایشان بود. ایشان تا آخرین لحظه حتی نافله های نماز را ترک نکردند . حتی وقتی که نمی توانستند لبشان را تکان بدهند با حرکت های انگشت نماز می خواندند. (37)
من این را کاملا حس می کردم. برخی از پزشکان فکر می کردند ایشان چیزی می خواهند ولی من گفتم که نه خیر، ایشان دارند نماز می خوانند. این اهمیت نماز بود و آخرین پیام ایشان نماز بود. (38)
با شنیدن کلمات نماز به هوش آمدند
امام به نماز اول وقت خیلی علاقه داشتند حتی در آخرین روز که تقریبا ساعت ده شب بود که این اتفاق افتاد، نماز مغرب و عشا را با اشاره خواندند، در حالت بیهوشی بودند، یکی از دکترها رفت بالای سرشان و برای اینکه آقا را شاید به وسیله نماز بشود به هوش بیاورد، گفت: «آقا وقت نمازه.» همین که گفت وقت نمازه، آقا به هوش آمدند و نمازشان را با اشاره دست خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤال می کردند که «چقدر به ظهر مانده؟» چون خودشان ساعت دم دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند که به ساعت نگاه کنند. یک ربع به یک ربع از ما می پرسیدند. نه به خاطر اینکه نمازشان قضا نشود، به خاطر اینکه نماز را اول وقت بخوانند. (39)
نگران نماز اول وقتشان بودند
بعد از عمل یکی از دکترها گفت: «آقا چشمشان را باز کردند. آقای انصاری را که مسؤول کارهای شرعی بود، صدا کردند. ایشان به امام گفتند: «شما می خواهید نماز بخوانید؟» امام ابرویشان را تکان دادند اما به هیچ سؤال دیگری پاسخی نمی دادند. بعد هم دیدیم دستشان را تکان می دهند که معلوم بود نماز می خوانند. امام این اواخر همه اش نگران نماز اول وقتشان بودند. (40)
نمی توانستند دستشان را بلند کنند
ظهر آن روزی که امام رحلت کردند یک ساعت به اذان ظهر مانده بود. امام حالشان خوب نبود . کمک کردیم ایشان وضو گرفتند. دکتر عارفی به من گفت امام نمی تواند دستشان را حرکت بدهند شما دست آقا را بگیر. چون سرم در دست امام بود موقع تکبیر نمی توانستند دستشان را بالا بیاورند. لذا کنار امام نشسته دستشان را در دستم گرفتم آقا با آن حال نامناسبی که داشتند نماز می خواندند که تا ساعت یک بعد از ظهر نماز ایشان ادامه داشت. (41)
ناگهان چشمشان را باز کردند
روز شنبه حدود مغرب به زیارت امام در بیمارستان رفتم. ساعت نزدیک هشت بعد از ظهر بود که بالای سر مبارک ایشان بودم. دیدم در حال اغما بودند و نفس مصنوعی به ایشان می دهند . یکی از دوستان که در آنجا حضور داشت به امام گفت: وقت مغرب و نماز است، آب بیاورند وضو بگیرید و نماز بخوانید؟» عجیب است تا امام شنیدند که وقت نماز است ناگهان در حالی که در حالت اغما بودند چشمهای خود را باز کردند و یک کلمه گفتند و بعد چشم خود را بستند و من بعد از آن دیگر حرفی از ایشان نشنیدم. (42)
موقع وضو ذکر می گفتند
امام دایم الوضو بودند و هیچ گاه دیده نشد که ایشان بدون وضو به اطاق خود مراجعت نمایند . بارها شاهد بودم امام به هنگام وضو گرفتن اذکار مستحبی را که باید حین وضو بخوانند می خواندند. (43)
دایم الوضو بودند
امام دایم الوضو بودند. بارها قبل از نماز برای تجدید وضو می رفتند و وضو گرفتنشان قدری طول می کشید چون مستحبات را رعایت می کردند. (44)
رو به قبله وضو می گرفتند
امام هیچ گاه از ذکر خدا غافل نبودند و در همه حال ذکر خداوند بر زبان و قلب ایشان جاری بود. به طوری که هر روز نیایش همان روز را به جای می آوردند. هنگام وضو گرفتن نیز مشغول نیایش بودند و حتی در بیمارستان که بستری بودند حتما رو به قبله وضو می گرفتند. (45)
پی نوشت ها:
.1 حجة الاسلام و المسلمین عبد الکریم حق شناس ندا ش .1
.2 آیت الله عزالدین زنجانی حوزه ش .32
.3 آیت الله سید حسین بدلا.
.4 حجة الاسلام و المسلمین مسعودی خمینی سخنرانی در جبهه جنوب.
.5 غلامحسین احمدی روزنامه کیهان 29/6/ .58
.6 فریده مصطفوی.
.7 حجة الاسلام و المسلمین فرقانی سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .1
.8 حجة الاسلام و المسلمین عبایی خراسانی پا به پای آفتاب ج 3 ص .331
.9 حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی پاسدار اسلام ش .1
.10 حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی سخنرانی در جمع تاکسیرانان تهران ماه رمضان .1373
.11 خبرنگار مجله پاری مارچ فرانسه مرزداران ش .53
.12 عاطفه اشراقی زن روز ش .1267
.13 حجة الاسلام و المسلمین توسلی.
.14 آیت الله عباس ایزدی نجف آبادی پا به پای آفتاب ج 2 ص .290
.15 حجة الاسلام و المسلمین عباس مهری سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .6
.16 در این جلسه مقام معظم رهبری که در آن وقت ریاست جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند و نیز جناب آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند.
.17 سردار سرتیپ پاسدار غلامعلی رشید.
.18 سرتیپ علی صیاد شیرازی.
.19 هیأت میانجی صلح مرکب از سران بعضی از کشورهای اسلامی.
.20 حجة الاسلام و المسلمین محمد رضا توسلی.
.21 غلامعلی رجایی.
.22 حجة الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی.
.23 غلامعلی رجایی.
24 و 25 و .26 عیسی جعفری.
.27 حجة الاسلام و المسلمین ناصری.
.28 فاطمه طباطبایی ندا ش .1
.29 زهرا مصطفوی.
.30 فریده مصطفوی زن روز ش .966
.31 اشاره امام به این حدیث امام صادق (ع) است: کسی که نماز را سبک بشمارد هرگز به شفاعت ما اهل بیت نخواهد رسید.
.32 دکتر کلانتر معتمدی گلهای باغ خاطره ص .137
.33 زهرا مصطفوی حضور ش .1
.34 حجة الاسلام و المسلمین سید مهدی امام جمارانی روزنامه جمهوری اسلامی ویژه اربعین سال .68
.35 حجة الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی.
.36 یکی از محافظین بیت امام در رثای نور ص .62
.37 در مواقعی که فرد نمی تواند رکوع و سجود را بجا بیاورد می تواند با اشاره انگشت این ارکان را ادا نماید.
.38 زهرا مصطفوی روزنامه جمهوری اسلامی 17/3/ .68
.39 نعیمه اشراقی سروش ش .476
.40 زهرا اشراقی زن روز ش .1220
.41 سید رحیم میریان.
.42 آیت الله امامی کاشانی روزنامه کیهان 15/3/ .68
.43 حجة الاسلام و المسلمین سید هادی موسوی.
.44 آیت الله ایزدی نجف آبادی.
.45 یکی از محافظین امام در رثای نور ص .63