ماهان شبکه ایرانیان

اخلاص و تقوا

روزی امام در مسیر راه خود به مدرسه فیضیه متوجه تجمع و غوغای برخی از طلبه ها بر سر کتاب «اسرار هزار ساله» گردیدند. از این رو پس از تهیه و مطالعه کتاب، درس خود را تعطیل کرده و در مدت یک ماه و نیم الی دو ماه «کشف الاسرار» را در رد کتاب یاد شده نوشتند و برای پرهیز از شهرت طلبی، کتاب بدون نام ایشان منتشر شد. (۱)

درس خود را تعطیل کرد

روزی امام در مسیر راه خود به مدرسه فیضیه متوجه تجمع و غوغای برخی از طلبه ها بر سر کتاب «اسرار هزار ساله» گردیدند. از این رو پس از تهیه و مطالعه کتاب، درس خود را تعطیل کرده و در مدت یک ماه و نیم الی دو ماه «کشف الاسرار» را در رد کتاب یاد شده نوشتند و برای پرهیز از شهرت طلبی، کتاب بدون نام ایشان منتشر شد. (1)

نامی از من نباشد

امام کتابی دارند به نام «کشف الاسرار» این کتاب رد کتابی است که یکی از آقازاده های علما متأسفانه نوشته بود به نام «اسرار هزار ساله» و مسایل اعتقادی شیعه را در این کتاب به مسخرگی گرفته بود و به روحانیت و امامت و همه اینها جسارت کرده بود. امام بزرگوار روی دلسوزی به حال اسلام، درس و بحث و مطالعه شان و همه چیزشان را یکباره در حوزه تعطیل کردند و به نوشتن جواب به این کتاب پرداختند. این طوری که من شنیده ام و در ذهنم است حدود چهل روز تمام این کارها را کنار گذاشتند و کتابی به عنوان «کشف الاسرار» در رد آن کتاب نوشتند و برای اینکه شایبه این معنا نباشد که کسی بگوید در آن یک نوع خودنمایی وجود دارد، آن کتاب در چاپهای اول و دومش حتی در یک جا اشاره به آن معنی ندارد که این کتاب مؤلفش امام بزرگوار است؛ یعنی ذکری از مؤلف در این کتاب اصلا مطرح نیست و فقط کتابی است برای جواب به کتاب «اسرار هزار ساله» ؛ که این کشف از خلوص ایشان در این مقام می کند که با وجودی که امام جواب را نوشته اند اما به خاطر اینکه نخواسته اند که کسی بگوید مثلا جواب دهنده چه مقامی دارد دستور داده اند که نامی از ایشان در این کتاب مطرح نشود . (2)

نوشته شد به دست اقل فانی!

چاپ کتاب «مکاسب محرمه» امام را یکی از شاگردانشان به عهده گرفت. امام در آخر کتاب، نام خودشان را ننوشته بودند. وقتی به ایشان گفتم: آقا! شما لطفا بنویسید که این کتاب به دست چه کسی نوشته شده است.» فرمودند: نخیر! لازم نیست. مطالب باید باشد.» هر چه اصرار کردم، موافقت نکردند و سرانجام فرمودند: «نمی خواهد. همین طوری می خواهد چاپ بشود، نمی خواهد، نشود.» بالاخره یک حیله شرعی به کار زدم و گفتم: «آقا! شما لااقل اسمتان را در کتاب مرقوم بفرمایید که اگر کسانی اشکالاتی داشتند، بدانند به چه کسی می خواهند ایراد بگیرند و معلوم باشد که مطالب مال کیست.» ایشان فرمودند: «خوب، اگر اینطور است، می نویسم.» و نوشتند: «این نوشته شد به ید اقل فانی روح الله الموسوی الخمینی» . (3)

نگفتند بر عروه حاشیه دارند

حدود هفت سالی که در محضر امام بودیم و به منزلشان رفت و آمد می کردیم متوجه نشدیم که امام حاشیه بر «عروه» یا «وسیله» دارند، با اینکه دیگران معمولا در درس و بحث به شاگردانشان می گویند که مثلا من در فلان نوشته ام این مسأله را یادآور شده ام. اما امام اگر سؤالی می شد پاسخ می دادند ولی اشاره ای به نوشته های خویش نمی کردند. حتی پس از فوت حضرت آیت الله بروجردی که زمینه برای طرح اینگونه مسایل فراهم بود باز امام حرص مطرح کردن خود را نداشتند. و ما پس از هفت سال یک روز که در منزل ایشان در فصل زمستان زیر کرسی نشسته بودیم کتابی را روی کرسی مشاهده کردیم که شبیه کتابهای متعارف حوزه نبود از امام پرسیدیم این کتاب چیست؟ اجازه می دهید نگاه کنیم فرمودند: «حاشیه بر وسیله است.» اینها همه حکایت از زهد و تقوای امام می کرد. (4)

من که نگفتم چاپ کنید

بعد از وفات حضرت آیت الله بروجردی با اینکه اولین حوزه درس در قم مجلس درس امام بود اما ایشان هیچ گاه به فکر مرجعیت و ریاست عامه مسلمین نبودند. حتی مجالس و محافل قم که تشکیل می شد شرکت نمی فرمودند؛ لذا چند نفر از طلاب با خرج خودشان حاشیه بر «عروة الوثقی» ایشان را چاپ کردند ولی قدری از پول چاپ کم آوردند. بنده به مرحوم اشراقی گفتم : «اگر می توانید تتمه پول چاپ را از امام دریافت نمایید.» بعد از چند روزی جواب آوردند که امام فرمودند: «من که نگفتم چاپ کنید!» (5)

مردم رساله را چاپ کردند

امام در دوران زندگی خویش کوچکترین گامی در راه بدست آوردن مقام و مسند برنداشتند. عکس و رساله خود را تا روزهای آغاز نهضت (که مردم چاپ و پخش کردند) اجازه چاپ و پخش ندادند و تازه در آن شرایطی که فریاد مقلدین از نداشتن توضیح المسائل ایشان به آسمان بلند شده بود، فقط چاپ آن را اجازه دادند ولی از وجوهات شرعیه صرف چاپ آن نکردند و بودجه اولین چاپ توضیح المسایل ایشان از طرف خود مردم جمع آوری و تأمین گردید و تا روزی که در قم می زیستند. حتی یک جلد رساله به طور رایگان در اختیار کسی نگذاشتند و اصولا در منزل ایشان رساله یافت نمی شد. (6)

در اینجا از کسی حرف نزنید

افرادی که سالها با امام بوده اند محال است یک کلمه غیبت و یا حرفهایی مربوط به دیگران از ایشان شنیده باشند. روزی یکی از برادران خدمت امام رسید و مسأله ای را مطرح کرد و در صحبت خود حرفی از یک شخص به میان آورد که ایشان ناراحت شدند و فرمودند: «در اینجا از کسی حرف نزنید» . (7)

از تظاهر به تقوا بیزار بودند

امام در حالی که فردی متعبد و شب زنده دار بودند؛ ولی از تظاهر به تقدس و تقوا در انظار مردم فوق العاده بیزار بودند. در طول عمرشان دیده نشد در انظار مردم تسبیح بدست بگیرند و ذکر بگویند. ایشان در حالی که مردی زاهد و وارسته بودند و هرگز دل به دنیا نبسته بودند، سعی می کردند که از نظر لباس و وضع ظاهری در سطح مطلوبی باشند و از پوشیدن لباسهای کهنه و پاره و یا لباسهای کم قیمت اجتناب می ورزیدند. (8)

از فقر نمایی بدشان می آمد

به اعتراف بسیاری از شاگردان امام، معظم له از نفاق و ریاکاری متنفر بودند و با اینکه ذاکر بودند اما پیش شاگردان ذکر نمی گفتند و تسبیح نمی گرداندند و نیز از حالت فقرنمایی بدشان می آمد و با اینکه مدتهای زیادی مبالغی مقروض بودند ولی به وضع ظاهری خود می رسیدند . (9)

اگر جدال بود سکوت می کردند

امام در مباحثات علمی کاملا اهل بحث و دقت بودند و مطالب را به طور دقیق بررسی می کردند و به اشکالات پاسخ می دادند، ولی در جلساتی که بحث به صورت خودنمایی و جدال مطرح می شد ایشان سکوت می کردند. اگر کسی سؤال می کرد جواب می دادند و الا ساکت بودند و گوش می دادند . (10)

معیار اسلام بود

والاترین ارزش اخلاقی حضرت امام، معیار حب و بغض ایشان نسبت به اشخاص، تقوا و خدمت به اسلام بود. امام حتی فرزند و عیال خودشان را هم به همان معیار دوست داشتند. (11)

برای پست انقلاب نکردیم

امام ما را از تصدی پستهای حساس منع می کردند؛ مثلا دوست نداشتند دخترشان نماینده مجلس بشود. چون می گفتند: «دلم نمی خواهد این احساس و توهم پیدا شود که به خاطر منسوب بودن به من، دخترم فلان پست را گرفته است. یا می گفتند: «ما انقلاب نکردیم که پست بین خودمان تقسیم کنیم و اصلا برای اینکه این شایعه در ذهن مردم بوجود نیاید دنبال این کارها نروید . هزار جور کار دیگر هست که می توانید آنها را انجام دهید. (12)

این مسجد را باید احیا کرد

امام در یکی از سفرهایشان به محلات که مصادف بود با ماه رمضان در مسجدی دور افتاده، متروک و بسیار کوچک که بیش از یک اتاق گلی نداشت به اقامه جماعت می پرداختند. این در حالی بود که عده ای از علما به ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد جامع شهر اقامه جماعت بفرمایند. اما آن بزرگوار قبول نکرده و فرمودند: «در مسجد جامع کسی هست که اقامه جماعت کند ولی در این مسجد کسی نیست که اقامه جماعت کند، لذا این مسجد را باید احیا کرد.» (13)

مسجد متروکه ای انتخاب کردند

به هنگام ورود امام به نجف همه علما و طلاب به دیدار ایشان می آمدند. مدتی هم امام مشغول بازدید از آنها بودند. بعد از یکی دو ماه تقاضاهای مکرری از ایشان جهت تدریس به عمل آمد و پیشنهاد شد که در مدرسه آیت الله بروجردی نماز بخوانند و درس داشته باشند. امام پس از بررسی کامل، مسجد مرحوم شیخ انصاری را که مسجد متروکه ای شده بود انتخاب و در آن به تدریس مشغول شدند. (14)

می ترسیدم برای غیر خدا گریه کنم

در شب شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی در مسجد هندی نجف مجلس فاتحه گذاشته بودند آقای سید جواد شبر منبر رفتند ایشان نقل می کرد در این مجلس که امام هم در آن شرکت کرده بودند روضه حضرت علی اکبر (ع) را خوانده و هفت بار هم در منبر به این روضه اشاره و گریزهایی زده بود اما امام با نهایت آرامش در مجلس نشسته بودند. ایشان با آن گریزهای متعدد می خواست از امام گریه ای بگیرد که دل ایشان سبک شود ولی موفق نشد با اینکه مصیبت بزرگی بود یک عده که حال امام را دیدند گفتند از بس مصیبت سنگین است امام شوکه شده و گریه شان نمی آید ! لذا پس از مجلس خدمت امام که به منزل تشریف برده بود عرض کردند. آقا شما امشب در روضه گریه نکردید؟ ایشان فرمودند وقتی او روضه می خواند به من نگاه می کرد و من ترسیدم اگر گریه کنم برای غیر خدا گریه کنم یعنی گریه ام بابت مصیبت فرزندم باشد نه برای رضای خدا. (15)

اگر برای خدا می کنید صبر کنید

اوایل نهضت، بعضی از روحانیون در قم به زندان افتاده بودند که مرحوم شهید محلاتی هم از جمله آنها بود. امام در همان اوایل آنها را جمع کرده و فرمودند: «اگر برای من این کار را کردید و زندان رفتید، من نه پاداشی دارم به شما بدهم، نه اینکه اقدامی می توانم بکنم. خوب، التماس دعا! برای من این کار را نکنید. اگر برای خدا می کنید، صبر کنید و از این چیزها باکی نداشته باشید و کار خودتان را انجام بدهید» . (16)

لازم نیست بدانند

در جماران امام می آمدند و بعد از نشستن با دست مبارک خود برای رزمندگان آجیل پر می کردند . من می گفتم: «اجازه بدهید پشت آن بنویسیم که این آجیل توسط امام پر شده است، چون رزمندگان خوشحال می شوند.» اما ایشان می گفتند: «نه» لازم نیست. (17)

پی نوشت ها:

.1 حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی حضور ش .1

.2 آیت الله فاضل لنکرانی.

.3 حجة الاسلام و المسلمین علی اکبر مسعودی خمینی نور علم دوره 3 ش .7

.4 آیت الله حسن صانعی ویژه نامه روزنامه اطلاعات 14/3/ .69

.5 حجة الاسلام و المسلمین توسلی سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .2

.6 حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی تحلیلی از نهضت امام خمینی ج .1

.7 حجة الاسلام و المسلمین محمد رضا ناصری پا به پای آفتاب ج 4 ص 264 و .265

.8 آیت الله جعفر سبحانی حوزه ش .32

.9 سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج 1 ص .69

.10 آیت الله ابراهیم امینی پیام انقلاب ش .105

.11 آیت الله بنی فضل ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی خرداد .70

.12 فاطمه طباطبایی ویژه نامه روزنامه اطلاعات 17/3/ .69

.13 حجة الاسلام و المسلمین توسلی حوزه ش 45 ص .52

.14 حجة الاسلام و المسلمین محتشمی ندا ش اول.

.15 حجة الاسلام و المسلمین سید مرتضی موسوی اردبیلی ابرکوهی.

.16 حجة الاسلام و المسلمین محمد رضا ناصری پا به پای آفتاب ج 4 ص .260

.17 زهرا مصطفوی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان