ماهان شبکه ایرانیان

تکه های زیبا و جملات برگزیده کتاب خاطرات خانه مردگان

همانطور که می دانید اکثر افراد به مطالعه کتاب علاقه زیادی دارند که یکی از رمان های خاص و پرطرفدار، کتاب خاطرات خانه مردگان است. در این مقاله جملات کتاب خاطرات خانه مردگان را در اختیارتان گذاشته ایم.

تکه های زیبا و جملات برگزیده کتاب خاطرات خانه مردگان

رمان خاطرات خانه مردگان ثمره دوره چهار ساله فئودور داستایسفکی در زندان اومسک واقع در سیبری می باشد که اوضاع و  احوال زندانیان که زندگی متفاوتی داشته اند را توصیف می کند. از این رو، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب خاطرات خانه مردگان هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

جملات ناب کتاب خاطرات خانه مردگان اثر فئودور داستایسفکی

در این رمان متن ها و جملات ناب و دلنشینی گفته شده است که می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید. در ادامه مطلب جملات رمان خاطرات خانه مردگان را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب نمایید.

جملات کتاب خاطرات خانه مردگان با مفاهیم ناب

متن های ناب رمان خاطرات خانه مردگان

«رفقا، واقعاً ما واسه چی این‌جا زندگی می‌کنیم؟ … آخه ما چی هستیم؟ نه طوری زندگی می‌کنیم که بگیم زنده‌ایم و نه لااقل مُردیم که بگیم خاک‌مون کنن، هی!»

******

شاید اشتباه می‌کنم، اما به‌نظرم آدم‌ها را می‌توان از روی لبخندشان شناخت و اگر در اولین برخورد از لبخندِ یک شخصِ کاملاً غریبه خوش‌تان بیاید، با قاطعیت خواهید گفت که آدم خوبی است.

******

متن رمان خاطرات خانه مردگان با مفاهیم دلنشین

هیچ انسان زنده‌ای بی هدف و امید نمی‌تواند زندگی کند. انسانی که امید و هدفش را در زندگی از دست می‌دهد غالباً به هیولایی بدل می‌شود …

*******

جماعت روس همیشه حس همدردی غریبی با آدم‌های مست دارند و در زندان ما به مست‌ها به‌دیدهٔ احترام نگاه می‌کردند. درواقع، عیاشی نوعی برتریِ اشرافی به‌حساب می‌آمد.

*******

جملات دلنشین رمان خاطرات خانه مردگان

متن کوتاه رمان خاطرات خانه مردگان

زندانیان بزرگ‌ترین خیال‌پردازان جهان‌اند.

*******

هیچ‌چیز وحشتناک‌تر از این نیست که انسان جایی زندگی کند که به آن تعلق ندارد.

******

هرکس خود را به امیدی فریفته بود

******

متن دلنشین و کوتاه رمان خاطرات خانه مردگان

در دلِ هر مصیبت بزرگی حقیقتاً شعف و شادی نهفته است. این

******

«کلاغ اگه صد بارم خودشو بشوره بازم سیاهه.

******

«ما شکسته‌ایم، از درون درهم شکسته‌ایم و برای همین شب‌ها ناله و فریاد می‌کنیم.»

******

و آن این‌که عذاب روحی از هر دردِ جسمانی سنگین‌تر است.

******

متن ناب رمان خاطرات خانه مردگان

قلبم می‌گیرد و اندوهگین می‌شوم که من دیگر آن‌جا نخواهم بود

******

زندانیان بزرگ‌ترین خیال‌پردازان جهان‌اند.

******

چه می‌شود کرد؟ آدم‌های عجیب‌وغریب هنر را فقط به‌خاطر هنر دوست دارند!

******

جملات ناب رمان خاطرات خانه مردگان

متن های طولانی کتاب خاطرات خانه مردگان

زندانی آجر می‌سازد، زمین بیل می‌زند، گچ‌کاری می‌کند، ساختمان می‌سازد، و در همهٔ این کارها هدف و مفهومی هست. زندانی گاه حتی از این کارها خوشش می‌آید و دلش می‌خواهد سریع‌تر و بیش‌تر و بهتر کار کند، اما اگر مجبور به کاری بیهوده شود ـ مثل ریختن آب از این پیمانه به آن پیمانه و از آن پیمانه به پیمانه‌ای دیگر و برگرداندن آن از پیمانهٔ سوم به اولی، یا آب در هاون کوبیدن، یا کندن یک چاله و ریختن خاک آن در چاله‌ای دیگر و برعکس ــ گمان می‌کنم چند روز نشده خودش را به‌دار بیاویزد یا دست به هزار جنایت دیگر بزند تا او را بکشند و از این حقارت و خفت و عذاب خلاص شود. به‌نظرم چنین مجازاتی به نوعی شکنجه و انتقامِ احمقانه بدل شده بود، چراکه هیچ هدف عقلانی‌ای را دنبال نمی‌کرد.

******

بعدها شنیدم کسی، با استفاده از اطلاعات مشابه، اظهار می‌کرد که سوادْ مردم را به تباهی می‌کشاند. این اشتباه است، این تباهی علل دیگری دارد. هرچند نمی‌شود از تأیید این نکته گذشت که سواد گستاخی و پُرمدعایی را در میان مردم بیش‌تر می‌کند، اما این گستاخی به‌هیچ‌وجه مصداق تباهی نیست.

******

متن طولانی و ناب رمان خاطرات خانه مردگان

مجازاتِ اعمال شاقه مجرم را اصلاح نمی‌کند؛ فقط او را مجازات می‌کند و جامعه را از جنایات بعدیِ او مصون نگه می‌دارد. زندان و حتی شاق‌ترین بیگاری‌ها چیزی جز نفرت و شوقِ پرداختن به لذت‌های ممنوع و بی‌فکری‌های دهشتناک را در وجود مجرم پرورش نمی‌دهد و کاملاً مطمئنم که این سیستم رایج فقط به نتیجه‌ای نادرست و فریبنده و ظاهری منجر خواهد شد. این نظام شیرهٔ جانِ زندانی را می‌مکد، روحش را می‌آزارد، تضعیفش می‌کند، به وحشت می‌اندازدش و سپس کالبدِ اخلاقاً مومیایی و زنگارگرفته و نیمه‌دیوانهٔ او را به‌عنوان نمادی از تأدیب و پشیمانی به جامعه تحویل می‌دهد. البته مجرمی که در مقابل جامعه طغیان می‌کند از جامعه متنفر است و تقریباً همیشه خود را محق و جامعه را مقصر می‌داند و برای همین است که در برابر مجازاتی که جامعه برایش رقم زده دوام می‌آورد و از این راه خود را تا حد زیادی پاک و بی‌حساب

******

بدیهی بود که اگر رفتارِ موردنظرشان را در پیش می‌گرفتم، اگر حتی در ظاهر به من ناسزا می‌گفتند، در باطن برایم احترام قایل می‌شدند. بااین‌حال، توان ایفای چنین نقشی در وجود من نبود و با در نظر گرفتنِ عقیدهٔ آن‌ها دربارهٔ نجیب‌زاده‌ها من به‌هیچ‌وجه نجیب‌زاده محسوب نمی‌شدم؛ پس با خودم عهد کردم که در برابر آن‌ها هیچ‌یک از امتیازات علمی و رفتاری و هوشی‌ام را نادیده نگیرم. اگر برای خشنودی‌شان به‌سازشان می‌رقصیدم و با آن‌ها موافقت می‌کردم و از درِ دوستی وارد می‌شدم و خودم را در امور مختلف تا سطح آن‌ها تنزل می‌دادم، فوراً می‌فهمیدند که همهٔ این‌ها از روی ترس و بُزدلی است و با من اهانت‌آمیز رفتار می‌کردند.

******

متن طولانی کتاب خاطرات خانه مردگان

فوراً برایم شرح داد که گریه و زاری‌اش نمایانگر مفهومِ از دست دادنِ بیت‌المقدس است و این‌که آموزه‌های مذهبی به یهودیان حکم می‌کند که برای این فقدان تا جایی که ممکن است شیون کنند و به سینهٔ خود بکوبند، و در لحظهٔ اوجِ این ناله‌ها، باید ناگهان و غیرمنتظره به یاد بیاورند (این یادآوری نیز به‌حکمِ شرع است) که پیش‌گویی شده است روزی یهودیان به بیت‌المقدس بازمی‌گردند. پس به همین دلیل باید شادیِ خود را با آواز و قهقهه‌ای نشان دهند و طوری دعا بخوانند که صدایشان بازگوکنندهٔ شادیِ هرچه بیش‌ترشان باشد و چهره‌شان تا حد امکان این فتح و سربلندی را به‌نمایش بگذارد.

******

روی سکوی اتاق به‌اندازهٔ سه تخته جا داشتم و این تمام فضایی بود که در اختیارم گذاشته بودند. در هر اتاق روی این سکوها نزدیک به سی نفر می‌خوابیدند. زمستان درها را زودتر قفل می‌کردند و به این ترتیب برای رسیدن آرامش باید چهار ساعت، یعنی تا زمانی که همه به‌خواب می‌رفتند، منتظر می‌ماندم؛ اما تا آن موقع، باید آن‌همه هیاهو و همهمه، قهقههٔ خنده، فحش، صدای غل و زنجیر، دود و دوده، سرهای تراشیده، صورت‌های داغ‌خورده، لباس‌های مندرس، و همهٔ انگ‌ها و ناسزاها را تحمل می‌کردم … خب، انسان موجودی پُرطاقت است! به همه‌چیز عادت می‌کند، و من گمان می‌کنم که این بهترین ویژگیِ اوست.

******

دریافتم که زندگی در زندان راحت‌تر از آن است که در راهِ آمدن به آن‌جا تصور می‌کردم. زندانی‌ها، با وجود غل و زنجیر، آزادانه به همه‌جای زندان می‌رفتند، با یکدیگر بگومگو می‌کردند، آواز می‌خواندند، برای خودشان کار می‌کردند، چپق می‌کشیدند، حتی مشروب می‌خوردند (البته نه زیاد)، و شب‌ها هم برخی بساط بازی ورق را پهن می‌کردند. اعمال شاقه در نظرم چندان شاق و پُرزحمت نبود و مدت‌ها بعد بود که دریافتم سختی و طاقت‌فرساییِ اعمال شاقه، نه در میزان و زمان آن، بلکه در اجباری و قهری بودنِ آن و در فشاری است که برای انجام دادنش وجود دارد.

******

جملات ناب رمان خاطرات خانه مردگان

متن مفهومی رمان خاطرات خانه مردگان

کوراتف، با لحنی که هیچ کنایه‌ای در آن نبود، جواب داد: «یه مدتی واقعاً سعی کردم چکمه بدوزم، اما بیش‌تر از یه چکمه ندوختم.» «کسی هم خریدش؟»

******

سختی و طاقت‌فرساییِ اعمال شاقه، نه در میزان و زمان آن، بلکه در اجباری و قهری بودنِ آن و در فشاری است که برای انجام دادنش وجود دارد.

******

بعدها شنیدم کسی، با استفاده از اطلاعات مشابه، اظهار می‌کرد که سوادْ مردم را به تباهی می‌کشاند. این اشتباه است، این تباهی علل دیگری دارد. هرچند نمی‌شود از تأیید این نکته گذشت که سواد گستاخی و پُرمدعایی را در میان مردم بیش‌تر می‌کند، اما این گستاخی به‌هیچ‌وجه مصداق تباهی نیست.

******

متن رمان خاطرات خانه مردگان با مفاهیم ناب

شاید باورتان نشود، اما گاهی با زندانی‌هایی روبه‌رو می‌شدم که به بیست سال تبعید محکوم شده بودند و باز می‌گفتند: «صبر کن. به‌امید خدا، وقتی دورهٔ محکومیتم تموم بشه، اون‌وقت …»

******

به‌نظرم ایجاد مزاحمت برای مردی که فقط سرش به کار و وظیفهٔ مهم خودش بود و تا جایی که می‌توانست از همهٔ دنیا دوری می‌کرد، حرکت بسیار احمقانه‌ای بود

******

جملات زیبا رمان خاطرات خانه مردگان

شما همراهان با کلیک بر روی جملات کتاب دایی وانیا و جملات کتاب پنج زبان عشق می توانید جملات نابی را مطالعه نمایید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان