ماهان شبکه ایرانیان

کتاب رازهای خنوخ

معراجنامه های ادیان، از جذابترین ادبیات جهان هستند. این آثار آدمی را بر بال فرشتگان می نشانند و در سپهر بی انتها و جهان مینوی به پرواز درمی آورند و جان و دل او را از دریای معرفت الهی سیراب می کنند

چکیده:

معراجنامه های ادیان، از جذابترین ادبیات جهان هستند. این آثار آدمی را بر بال فرشتگان می نشانند و در سپهر بی انتها و جهان مینوی به پرواز درمی آورند و جان و دل او را از دریای معرفت الهی سیراب می کنند. داستان بدیع معراج حضرت رسول صلی الله علیه و آله و توصیف عوالمی که آن عزیز مشاهده کرد، پیوسته مورد توجه عالمان و عارفان بوده است؛ و چکامه سرایان و هنرمندان از آن الهام گرفته اند. کتاب رازهای خنوخ در یهودیت، مکاشفه یوحنا در مسیحیت، اردویراف نامه در آیین زردشت و معراجنامه های اسلام نیز به همین علت، جاودانه شده اند. معراجنامه حاضر، که برای نخستین بار به زبان فارسی انتشار می یابد، گزارش سفر شصت روزه خنوخ«~ (Enoch) ~»به آسمانهاست. خنوخ پس از مراجعت، مشاهدات خود را برای پسران و قوم خویش بیان می کند و آنان را اندرز می دهد. او پس از سی روز، دوباره به آسمان می رود تا برای همیشه در آن جا بماند. اینک آگاهیهایی درباره خنوخ و کتاب او :

خنوخ کیست؟

خنوخ (یا: اخنوخ) نزد اهل کتاب یکی از پیامبران پیش از توفان نوح علیه السلام است که علوم وکتابهای فراوانی را به او نسبت داده اند. علمای اسلام وی را با حضرت ادریس علیه السلام که خدای متعال وی را در قرآن (1) مجید ستوده و به معراج او اشاره کرده است، برابر می دانند. واژه خنوخ در زبان عبری به معنای «آزموده» است. نام وی حدود 44 بار به لفظ اخنوخ و چندین بار به لفظ احنوخ، احنوح، خنوخ، خنوح و... در کتاب بحار الانوار آمده است و صحیفه ای منسوب به او در جلد 95 آن کتاب وجود دارد. فضای صحیفه یادشده به فضای کتابهای خنوخ شباهت دارد؛ مثلا رؤیت فرشتگان و وعده توفان نوح علیه السلام که در آن صحیفه آمده (2) ، در کتاب حاضر نیزیافت می شود. مطالبی نیز از صحائف ادریس و سنن ادریس در سعد السعود تألیف مرحوم سید ابن طاووس رحمه الله آمده است. کتابهای خنوخ در یهودیت از مهمترین منابع فرشته شناسی به شمار می روند. (3)

نسب خنوخ در سفر پیدایش تورات (5: 4 24) و انجیل لوقا (3: 37 38) چنین است: خنوخ بن یارد بن مهللئیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیه السلام. علاوه بر موارد یادشده، نام خنوخ در کتاب اول تواریخ ایام (1: 3)، رساله به عبرانیان (11: 5)، و رساله یهودا (1: 14) آمده است. جمعی از علمای اسلام خنوخ و ادریس را با هرمس «مثلث العظمة» (4) برابر می دانند. (5)

اعتبار رازهای خنوخ هنگامی که دانشمندان یهود در قرن اول میلادی برای تعیین کتابهای الهامی خویش گرد آمدند، از نوشته های فراوانی که در آن روزگار رواج داشت، آنهایی را که به زبان یونانی نوشته شده بود، کنار گذاشتند، و بر 39 کتاب، که به زبان عبری بود، اتفاق کردند. این مجموعه بعدا تنخ نامیده شد و مسیحیان آن را عهد عتیق نامیدند. کتابهایی که رد شدند، دو دسته بودند:

دسته اول، که اپوکریفا (6) نامیده می شود، اعتبار ناچیزی داشت؛ و با آن که یهودیان آن نوشته ها را ترک کرده بودند، مسیحیان برخی از آنها را بر عهد عتیق خود افزودند. با این کار، شماره کتابهای عهد عتیق نزد مسیحیان به 46 رسید و همه ایشان الهامی بودن آنها را پذیرفتند. حدود پنج قرن پیش، مارتین لوتر در الهامی بودن این کتابها تردید کرد؛ و با گذشت زمان، مسیحیان پروتستان آنها را کنار گذاشتند و نسخه های عهد عتیق پروتستانی پدید آمد که با تنخ یهودیان برابر است. از آن جا که معمولا پروتستانها به ترجمه و نشر کتاب مقدس اقدام می کنند، نسخه های فاقد اپوکریفا در جهان فراوانتر است.

دسته دوم، که سوداپیگرافا (7) نامیده می شود، اعتبار کمتری داشت و هرگز در عهد عتیق قرار نگرفت. این نوشته ها که چند دهه پیش از میلاد، به دست برخی از یهودیان فرهیخته پدید آمده بود، بر اثر بی توجهی اهل کتاب از میان رفت، ولی شماری از متون یا ترجمه های آنها در گوشه و کنار جهان باقی ماند و در قرون اخیر کشف شد، که ترجمه اسلاوی رازهای خنوخ (8) از آن جمله است. تعداد این آثار، که مسیحیان در برخی از آنها تصرفاتی کرده اند، بسیار است. مجموعه هایی از آنها به زبان انگلیسی و زبانهای اروپایی دیگر ترجمه و چاپ شده و یکی ازآنها به انگلیسی با عنوان کتابهای فراموش شده عدن (9) در سال 1927 در امریکا انتشار یافته است.

ترجمه فارسی کتاب رازهای خنوخ از روی ترجمه انگلیسی آن فراهم شده است. ترجمه انگلیسی یادشده بسیار ادبی و پیچیده است و مترجم فارسی برای گشودن لغزهای عبارتی و ساده کردن برگردان کتاب سخت کوشیده و توضیحاتی را نیز در پاورقی آورده است، اما هنوز هم آثار آن دشواریها در ترجمه حاضر به چشم می خورد. پژوهشگران می توانند برای آگاهی بیشتر، به ترجمه انگلیسی کتاب در شبکه اینترنت مراجعه کنند.

یادآوری

بی اعتباری کتابهای سوداپیگرافا، که این اثر جزو آنهاست، نزد اهل کتاب دوچندان است؛ و از دیدگاه اسلام، که کتاب عهد عتیق را معتبر نمی داند، این بی اعتباری سه برابر می شود . مقایسه این کتاب با منابع اسلامی کار درستی نیست و تقوای اسلامی حکم می کند که مرز بین حق و باطل پیوسته پررنگ و آشکار باشد. با این حال، از باب بحث علمی دو مسئله را یادآوری می کنیم:

مسئله اول: کتاب حاضر، مانند تورات کنونی، برخی تعابیر نامناسب را درباره وجود پاک و منزه خدای متعال به کار می برد و برای او مکان قائل شده، و جایش را در آسمان می داند ! خنوخ به حضور وی بار می یابد و چهره او را مانند آهن گداخته می بیند! در این باره، توجه به سه نکته ضروری است:

.1 رؤیت خدای متعال و تماس دست وی با سینه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تشرف مکرر آن جناب به حضور خداوند برای درخواست کاهش تعداد نمازهای یومیه در احادیث معراجیه اسلام نیز دیده می شود؛ و ائمه طاهرین علیهم السلام و علمای شیعه معنای واقعی این تعبیرهای متشابه را با ارجاع به محکمات اسلام بیان کرده اند. برخی از این احادیث و توضیحات آنها در بحار الانوار (18/282 410) و المیزان، ذیل آیه اول سوره اسراء آمده است.

.2 هنگام سخن گفتن از خدا و امور معنوی و عقلانی، با کمبود جدی الفاظ رو به رو هستیم، زیرا اگر دقت کنیم، می بینیم که در همه این موارد از الفاظ معمولی زندگی بشری استفاده می شود؛ و این امر دشواریهایی را پدید می آورد. علمای الهیات ادیان برای توضیح و توجیه این تعابیر تلاش می کنند و برای دست یافتن به این هدف، از دلیلهای عقلی و نقلی کمک می گیرند .

تعبیرهایی مانند بر تخت نشستن خداوند، (10) در آسمان بودن او، (11) آمدن پروردگار، (12) نظر به وی در واپسین روز، (13) و نسبت دادن دست و چشم و رو به آن ذات مقدس در برخی از آیات قرآن، همچنین توجه مؤمنان به آسمان در هنگام دعا، همواره دستاویز اهل تجسیم بوده است. شیعه و معتزله به پیروی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، برای این تعابیر، معانی درست و معقولی را پذیرفته اند، ولی اهل حدیث، و در مواردی اشاعره، به ظاهر آنها بسنده کرده اند. این اختلاف تا عصر حاضر باقی است.

احادیث فراوانی نیز مبنی بر جسمانیت خدای متعال و رؤیت وی در جهان دیگر به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده شده است. برخی از احادیث یادشده در کتاب التوحید و اثبات صفات الرب عزوجل، تألیف محمد بن اسحاق بن خزیمه، گرد آمده است، ولی شیعه و معتزله آن احادیث را جعلی دانسته و در مواردی، آنها را تأویل کرده اند. از سوی دیگر، احادیث صحیح و فراوانی درباره چگونگی رؤیت خداوند متعال از ائمه معصوم علیهم السلام رسیده است که از رواج این بحث در دو سه قرن آغاز اسلام حکایت می کند. شیخ صدوق بخشی از آن احادیث را در باب هشتم کتاب التوحید آورده، ولی به منظور جلوگیری از کج فهمی و تکذیب جاهلان و رعایت اختصار، از آوردن بیشتر آنها خودداری کرده است. (14)

.3 درباره یهودیان باید دانست که آنان با گذشت زمان، خدای متعال را از جسمانیت و زمان و مکان منزه دانستند و عبارات شبهه انگیز تورات کنونی و سایر متون باستانی خویش را تأویل کردند. این تأویلها در کتابهایی مانند دلالة الحائرین تألیف ابن میمون آمده است.

مسئله دوم: کتاب حاضر به فرشتگانی اشاره می کند که به سبب نافرمانی مجازات می شدند، و از خنوخ خواستند برای ایشان دعا کند. بدیهی است که چنین چیزی با عصمت فرشتگان سازگاری ندارد. در این باره نیز توجه به سه نکته ضروری است:

.1 شکسته شدن بالهای فرشته ای بر اثر نافرمانی و درخواست دعا از حضرت ادریس علیه السلام در برخی از احادیث اسلامی نیز آمده است. (15)

.2 اهل کتاب فرشتگان را معصوم نمی دانند و برخی از ایشان را «فرشتگان ساقط» می نامند .

.3 در قرون نخست اسلام نیز داستانی درباره گناهکاری هاروت و ماروت بر سر زبانها افتاد و ائمه طاهرین علیهم السلام قاطعانه آن را رد کردند. با این حال، از محتوای برخی احادیث می توان نتیجه گرفت که ترک اولی به پیامبران اختصاص ندارد، و برای بعضی از فرشتگان نیز رخ داده است؛ مانند احادیثی مبنی بر لغزش دردائیل (16) و صلصائیل (17) و فرشته ای که بر اثر غفلت از یادخدا به شکل اژدهایی مسخ شد (18) و فرشته ای به نام فطرس که داستان وی معروف است. (19)

مجازات این فرشتگان با شفاعت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و توسل به حضرت حسین بن علی علیه السلام پایان یافت. داستان فطرس از دیرباز مورد توجه علمای بزرگ بوده است و اخیرا مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمه الله نیز هنگام گزارش تولد حضرت سیدالشهداء علیه السلام در کتاب منتهی الآمال، روایت رقت انگیزی از آن داستان را از مرحوم شیخ صدوق و مرحوم ابن قولویه رحمهما الله نقل کرده، و در اعمال سوم شعبان از کتاب مفاتیح الجنان دعایی را آورده است که در آن به نام فطرس اشاره می شود.

فصل یکم .1 مردی خردمند و استادی بزرگ وجود داشت که خداوند به او مهر می ورزید؛ و وی را به حضور پذیرفت تا بالاترین مساکن را مشاهده کند؛ و قلمرو حکیمانه و بزرگ و غیرقابل تصور و تغییرناپذیر خدای قادر مطلق، مقام خدمتکاران خداوند که بسیار شگفت آور و شکوهمند و درخشان و دارای چشمهای فراوانی (20) است، تخت غیرقابل دسترس خداوند، درجات و جلوه های لشکر مجردات، خدمات ناگفتنی کرورهای عناصر، جلوه های گوناگون و نغمه های وصف ناشدنی لشکر کروبیان و نور بی کران را شاهد عینی باشد.

.2 وی گفت: هنگامی که 165 سال از عمرم گذشته بود، پسرم متوشالح به دنیا آمد.

.3 پس از آن، دویست سال دیگر زیستم و مجموع سالهای عمرم به 365 رسید.

.4 در نخستین روز از نخستین ماه، در خانه ام و روی بستر خویش، تنها آرمیدم و به خواب رفتم .

.5 هنگامی که خفته بودم، دلتنگی سختی مرا فرا گرفت و در خواب سرشک از دیدگانم جاری شد . من نمی دانستم راز این دلتنگی چیست و چه حادثه ای برایم رخ خواهد داد.

.6 تا این که دو مرد بسیار تنومند، که هرگز مانند ایشان را روی زمین ندیده بودم، بر من ظاهر شدند. چهره آنان مانند خورشید می درخشید؛ و چشمانشان همچون چراغی فروزان بود؛ و از دهانشان آتش بیرون می آمد. آنان جامه ها و نغمه های گوناگونی داشتند. رنگ ایشان ارغوانی، و بالهایشان از طلا درخشانتر، و دستهایشان از برف سفیدتر بود.

.7 آنان بالای تخت من ایستاده بودند و مرا با نام صدا می کردند.

.8 من از خواب بیدار شدم و آن دو مرد را آشکارا جلو خود ایستاده دیدم.

.9 به ایشان سلام کردم؛ و ترس مرا فرا گرفت و رنگ چهره ام از وحشت دگرگون شد. آنان به من گفتند:

.10 ای خنوخ! دل قوی دار و مترس. خدای ازلی ما را نزد تو فرستاده است؛ و اینک تو امروز با ما به آسمان می آیی و هر آنچه را پسرانت و همه خانواده ات پس از تو در خانه ات روی زمین انجام می دهند، به آنان خواهی گفت؛ و تا زمانی که خداوند تو را به سوی آنان بازگرداند، نباید کسی در باره تو جست وجو کند.

.11 من در اطاعت از آنان درنگ نکردم و از خانه ام بیرون شدم؛ و همان طور که به من دستور داده بودند، به خانه های پسرانم متوشالح و رگیم و گیداد رفتم و ایشان را گرد آوردم و همه شگفتیهایی را که آن مردان به من گفته بودند، به آنان بازگفتم.

فصل دوم .1 فرزندانم! سخنم را بشنوید. من نمی دانم به کجا می روم و چه چیزی برای من رخ خواهد داد. از این رو، ای فرزندانم، به شما می گویم: روی خویش را از خدا به سوی صورتهای باطلی که آسمان و زمین را نیافریده اند، مگردانید، زیرا آنها و پرستندگان آنها هلاک خواهند شد. خداوند دلهای شما را در ترس خود استوار گرداند. اینک فرزندانم! کسی در صدد جست وجوی من برنیاید تا این که سرانجام خداوند مرا به سوی شما برگرداند.

فصل سوم .1 هنگامی که سخن خنوخ با پسرانش به پایان رسید، فرشتگان وی را بر بالهای خویش گرفتند و، به آسمان اول بردند و او را بالای ابرها گذاشتند. آن جا نگریستم و بالاتر نگریستم و آسمان صاف را دیدم. آنان مرا روی آسمان اول گذاشته بودند و دریای بسیار بزرگی را که از دریاهای زمین بزرگتر بود، به من نشان می دادند.

فصل چهارم .1 آن گاه سالاران و فرمانروایان نظام ستارگان را نزد من آوردند. آنان دویست فرشته را نشان دادند که بر ستارگان حکومت، و در آسمانها خدمت می کنند و با بالهای خود پرواز کرده، به سوی دریانوردان می روند.

فصل پنجم .1 اینک به پایین پایم نگریستم و مخازن برف و فرشتگانی را که از آن مخازن دهشتناک پاسداری می کنند و ابرهایی را که به آن جا وارد و از آن جا خارج می شوند، مشاهده کردم .

فصل ششم .1 آنان مخزن شبنم را، که مانند روغن زیتون و شکل آن مانند همه گلهای روی زمین است، به من نشان دادند. همچنین فرشتگان زیادی که از مخازن این چیزها پاسداری می کنند و شیوه های باز کردن و بستن آن مخازن را مشاهده کردم. (21)

فصل هفتم .1 آن مردان مرا به آسمان دوم بردند و تاریکیهایی شدیدتر از تاریکیهای زمینی را به من نشان دادند. آن جا زندانیانی را آویخته دیدم که از آنان مراقبت می شد و در انتظار داوری بزرگ و بی پایان بودند. تیرگی این فرشتگان از تاریکیهای زمینی بیشتر بود و پیوسته و در تمام ساعتها می گریستند.

.2 به مردانی که همراه من بودند، گفتم: «چرا اینها را پیوسته عذاب می کنند؟» آنان پاسخ دادند: «اینها کسانی هستند که به خدا کفر ورزیده، از اطاعت فرمانهای خدا سر باز زده اند و مطیع خواسته های خود شده، همراه با شهریار خویش، که در آسمان پنجم گرفتار است، گمراه شده اند.» .3 دل من بسیار بر ایشان سوخت. آنان به من سلام کردند و گفتند: «ای مرد خدا ! برای ما نزد خداوند دعا کن.» پاسخ دادم: «من، این بشر فانی، کیستم که برای فرشتگان دعا کنم؟ چه کسی می داند من به کجا می روم و چه بر سرم خواهد آمد؟ و چه کسی برای خود من دعا خواهد کرد؟» فصل هشتم .1 آن مردان مرا از آن مکان به آسمان سوم برده، آن جا گذاشتند و من به پایین نگریستم و فرآورده های آن مکانها را دیدم؛ به گونه ای که هرگز خوبی آنها معلوم نمی شد.

.2 من همه درختان دارای گل خوشبو و میوه های معطر و تمام غذاهایی را که از آنها تهیه می شود و بوی خوش از آنها ساطع است، مشاهده کردم.

.3 و در میان درختان در جایی که خداوند هنگام ورود به فردوس می آساید، درخت حیات را دیدم. خوبی و خوشبویی این درخت را کسی نمی تواند وصف کند؛ و بیش از هر موجود دیگر آذین بندی شده است و هر سوی آن را طلا و رنگ قرمز آتشی پوشانده و هر میوه ای را تولید می کند.

.4 ریشه آن درخت در باغ پایان زمین است.

.5 و فردوس بین فنا و بقاست.

.6 و دو چشمه جاری است که عسل و شیر بیرون می دهند و از چشمه های آنها روغن و شراب بیرون می آید. آنها چهار بخش می شوند و به آرامی حرکت می کنند و به فردوس عدن بین فنا و بقا می روند.

.7 و از آن جا بر روی زمین منتشر می شوند و درست مانند عناصر دیگر، در فلک خویش می چرخند .

.8 این جا هیچ درخت بی میوه ای وجود ندارد و هر مکانی مبارک است. سیصد فرشته بسیار درخشان وجود دارند که از باغ نگهبانی می کنند و با آوازهای پیوسته و خوش و نواهایی که هرگز خاموش نمی شوند، خداوند را در هر روز و ساعت عبادت می کنند.

.9 من گفتم: «چه مکان دلپذیری!» آنان پاسخ دادند:

فصل نهم .1 «ای خنوخ! این مکان برای درستکارانی فراهم شده است که هر بزهی را از آزاردهندگان خویش به جان می خرند؛ و کسانی که از گناه بیزارند و داوری عادلانه می کنند و گرسنگان را غذا می دهند و برهنگان را لباس می پوشانند و افتادگان را از خاک برمی دارند و به یتیمان آسیب دیده کمک می کنند؛ و کسانی که بی عیب پیش روی خداوند راه می روند و تنها او را می پرستند. این مکان برای آنان همچون میراثی جاوید فراهم شده است.» فصل دهم .1 آن دو مرد مرا به سوی شمال بردند و جای بسیار وحشتناکی را به من نشان دادند که عذابهای گوناگونی در آن بود: تاریکی سخت و ظلمت شدید. آن جا نوری وجود ندارد، جز آتش غلیظی که پیوسته زبانه بلند می کشد و چشمه ای از آتش نیز روان است. سراسر آن مکان سرما و یخ و تشنگی و لرزیدن یافت می شود؛ در حالی که بندها بسیار سخت و فرشتگان ترس آور و نامهربان هستند و سلاح آنان خشن و عذابشان بی رحمانه است. من گفتم:

.2 «وای، وای، چه جای وحشتناکی!» .3 مردان پاسخ دادند: «ای خنوخ! این مکان برای کسانی فراهم شده است که به خدا بی حرمتی می کنند؛ و کسانی که در زمین، بر خلاف طبیعت، گناه غلامبارگی، یعنی شیوه اهل سدوم را مرتکب می شوند و سحر و افسونگری و جادوی اهریمنی را؛ و کسانی که به تبهکاری و دزدی و دروغ و افترا و رشک و کینه و زنا و آدمکشی افتخار می کنند؛ و نفرین شدگانی که جان انسانها را می دزدند و هنگام مشاهده بینوایان، اموال آنان را می گیرند و بر ثروت خود می افزایند و ایشان را به خاطر اموال انسانهای دیگر آزار می دهند؛ و کسانی که موجب مرگ گرسنگان شدند، با این که می توانستند ایشان را سیر کنند؛ و برهنگان را غارت کردند، با این که می توانستند آنان را بپوشانند؛ و کسانی که آفریدگار خود را نشناختند و نزد خدایان بی جان و باطلی که نمی بینند و نمی شنوند، سر فرود آوردند؛ و کسانی که صورتهای تراشیده ای می سازند و به مصنوعات ناپاک سر فرود می آورند. این مکان برای همه اینها همچون میراثی جاوید آماده شده است.» فصل یازدهم .1 ایشان مرا به آسمان چهارم بردند و تمام چیزهایی را که دنبال هم سیر می کنند و همه پرتوهای خورشید و ماه را به من نشان دادند.

.2 من سیر آنها را پیمودم و نور آنها را با یکدیگر سنجیدم و دیدم نور خورشید از نور ماه بیشتر است. (22)

.3 فلک آن و چرخهایی که پیوسته روی آن سیر می کنند، مانند باد با سرعت شگفت آوری در حرکت است و روز و شب قرار ندارد.

.4 رفت و برگشت آن با چهار ستاره بزرگ و زیر هر ستاره ای هزار ستاره، در سمت راست چرخ خورشید، و با چهار ستاره بزرگ و زیر هر ستاره ای هزار ستاره، در سمت چپ چرخ خورشید همراه است؛ و جمعا هشت هزار ستاره پیوسته با خورشید روان اند.

.5 در روز، پانزده بیور (23) فرشته، و در شب، هزار فرشته در حضور آن هستند.

.6 و فرشته های شش بال، همراه فرشتگان جلو چرخ خورشید، درون شعله های آتش می شوند و صد فرشته خورشید را برمی افروزند و آن را روشن نگه می دارند.

فصل دوازدهم .1 و من نگاه کردم و سایر عناصر پرنده خورشید را دیدم که فونیکس (24) و کالکیدرا (25) نامیده می شوند. آنها شگفت آور و عجیب هستند. پا و دمشان مانند شیر است و سری مانند تمساح دارند و نمایش آنها مانند رنگین کمان ارغوانی است. اندازه آنها نهصد مقیاس و بال آنها مانند بال فرشتگان دوازده است. آنها یار و انباز خورشید هستند و به فرمان خدا گرما و شبنم را حمل می کنند.

.2 بدین شیوه، خورشید در زیر آسمان می چرخد و می رود و برمی خیزد و گردش آن پیوسته همراه پرتوهایش به زیر زمین می رود.

فصل سیزدهم .1 آن مردان مرا به مشرق بردند و کنار دروازه های خورشید نهادند؛ جایی که خورشید طبق نظم فصول و دوره ماههای سراسر سال و شمار ساعتهای روز و شب به جلو می رود .

.2 و من شش دروازه را باز دیدم و فراخی هر دروازه شصت و یک و ربع استاد (26) بود. من آنها را به دقت پیمودم و دانستم که اندازه آنها چنین است. خورشید از داخل این دروازه ها روانه می شود و به مغرب می رود و شامگاه فرا می رسد. و در تمام ماهها برمی آید و دوباره طبق تعاقب فصول از آن شش دروازه بازمی گردد. بدین شیوه، دوره یک سال کامل پس از چهار فصل پایان می یابد.

فصل چهاردهم .1 همچنین آن مردان مرا به بخشهای غربی بردند و شش دروازه بزرگ و باز را در مقابل آن شش دروازه شرقی به من نشان دادند، که خورشید در سیصد و شصت و پنج و روز و ربعی در آنها غروب می کند.

.2 بدین شیوه، دوباره به دروازه های غربی فرو می رود و نور و درخشش عظیم خود را به زیر زمین می برد، زیرا بیشترین درخشش آن در آسمان نزد خداوند است و چهارصد فرشته از آن پاسداری می کنند؛ در حالی که خورشید روی چرخ در زیر زمین گردش می کند و هفت ساعت عظیم در شب می ماند و نیمی از دوره خویش را زیر زمین می گذراند؛ و هنگامی که در هشتمین ساعت شب به گذرگاه شرقی می رسد، نور و بیشترین درخشش خود را می تاباند و خورشید از آتش فروزانتر می شود.

فصل پانزدهم .1 آن گاه عناصر خورشید، که فونیکس و کالکیدرا نامیده می شوند، به آوازخوانی شروع می کنند. از این رو، هر پرنده ای بال می زند و به خاطر آفریدگار نور شادی می کند . آنان به فرمان خداوند آواز می خواندند.

.2 عطاکننده نور می آید تا به همه جهان درخشندگی دهد؛ و نگهبان صبح شکل می گیرد، که همان پرتوهای خورشید است؛ و خورشید از زمین بیرون می آید و درخشش خود را دریافت می کند تا تمام روی زمین را روشن کند. آنان این محاسبه حرکت خورشید را به من نشان دادند.

.3 دروازه هایی که در آن داخل می شود، دروازه های بزرگ محاسبه ساعتهای سال است. به همین سبب، خورشید آفریده بزرگی است که دوره آن بیست و هشت سال طول می کشد و دوباره کار خود را از سر می گیرد.

فصل شانزدهم .1 آن مردان مدار دیگر، یعنی مدار ماه را به من نشان دادند، که دوازده دروازه دارد و از مغرب تا مشرق را می پوشاند و ماه در اوقات معهود بدان وارد و از آن خارج می شود .

.2 ماه به نخستین دروازه در اماکن غربی خورشید وارد می شود: از نخستین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از دومین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از سومین دروازه، دقیقا سی روز؛ و از چهارمین دروازه، دقیقا سی روز؛ و از پنجمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از ششمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از هفتمین دروازه، دقیقا سی روز؛ و از هشتمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از نهمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از دهمین دروازه، کاملا سی روز؛ و از یازدهمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از دوازدهمین دروازه، دقیقا بیست و هشت روز.

.3 و به نظم و شمار دروازه های شرقی به دروازه های غربی می رود و سیصد و شصت و پنج روز و ربع، سال شمسی را به پایان می رساند؛ در حالی که سال قمری سیصد و پنجاه و چهار روز دارد و دوازده روز از سال شمسی کمتر است، که آن را تفاوت سال قمری با سال شمسی می گیرند .

.4 [بنابر این، فلک بزرگ پانصد و سی و دو سال را در بر دارد]. (27)

.5 آن ربع روز را در سه سال به حساب نمی آورند، و در سال چهارم دقیقا یک روز کامل می شود .

.6 از این رو، آنها را مدت سه سال از آسمان بیرون نگه می دارند و به شمار روزها نمی افزایند، زیرا آنها زمان سالها را تغییر می دهند و دو ماه نو به آن می افزایند، یا این که دو ماه نو دیگر از آن می کاهند.

.7 هنگامی که دروازه های غربی پایان می یابند، ماه در دروازه های شرقی به سوی نور می رود . و بدین شیوه، روز و شب فلکهای آسمانی را درمی نوردد؛ پایینتر از همه فلکها و سریعتر از بادهای آسمانی و ارواح و عناصر و فرشتگانی که هر کدام با شش بال پرواز می کنند.

.8 در هر نوزده سال مسیری هفتگانه دارد.

فصل هفدهم .1 میان آسمانها سربازان مسلحی را دیدم که با طبل و ارغنون و صدایی پیوسته و نوایی دلنشین خداوند را عبادت می کردند. صدای دلربا و آوازهای گوناگونی که وصف کردن آنها محال است و هر عقلی را متحیر می کند. آواز آن فرشتگان بسیار شگفت آور و عجیب است و من از استماع آن لذت بردم.

فصل هیجدهم .1 مردان مرا به آسمان پنجم بردند و آن جا قرار دادند؛ و سربازان فراوان و بی شماری را دیدم که گریگوریان (28) خوانده می شدند. نمایش آنان چون انسان، ولی قامت ایشان از جباران بزرگ هم بزرگتر بود . آنان چهره ای پژمرده داشتند و سکوت دهانشان پیوسته بود. در آسمان پنجم عبادتی وجود نداشت. من از آن مردان پرسیدم:

.2 چرا این افراد چنین پژمرده اند و چهره آنان افسرده و دهانشان بسته است و چرا در این آسمان عبادت وجود ندارد؟

.3 ایشان گفتند: اینها گریگوریان هستند که همراه شهریارشان شیطانئیل خداوند نور را انکار کرده اند و پشت سر آنها کسانی هستند که در آسمان دوم دیدی که در تاریکی بزرگی گرفتارند . سه تن از آنها از تخت خداوند به سوی زمین و به مکان حرمون (29) فرود آمدند. آنان نذر خود را بر دامنه تپه حرمون شکستند و زیبایی دختران انسان را دیدند و ایشان را به همسری گرفتند و زمین را با کردار خود فاسد کردند و در سراسر عمر خود هرج و مرج و بی نظمی ایجاد کردند و جباران و مردان تنومند و عجیبی همراه کینه توزی بزرگی پدید آمدند. (30)

.4 از این رو، خدا آنان را با داوری بزرگ خود داوری کرد. ایشان برای برادران خود خواهند گریست و در روز بزرگ خداوند کیفر خواهند دید.

.5 من به گریگوریان گفتم: «برادرانتان و کارها و رنجهای بزرگ آنان را دیدم و برایشان دعا کردم، ولی خداوند آنان را چنین محکوم کرده که تا هنگامی که آسمان و زمین برای همیشه نابود شوند، در زیر زمین باشند.» .6 و افزودم: «برادران! چرا منتظرید و پیش روی خداوند عبادت نمی کنید؟ چرا عبادت خود را پیش روی خداوند انجام نمی دهید تا خداوندتان را کاملا خشمگین نسازید؟» .7 آنان به اندرز من گوش دادند و با آن چهار گروه در آسمان سخن گفتند؛ و اینک همان طور که من با آن دو تن ایستاده بودم، چهار شیپور با صدای بلند و به یک نوا نواخته شد و گریگوریان یکصدا نغمه سر دادند و صدایشان با لطف و احساسات به سوی خداوند بالا رفت.

فصل نوزدهم .1 آن مردان مرا به آسمان ششم بردند؛ و آن جا هفت گروه از فرشتگان را دیدم که بسیار درخشان و شکوهمند بودند و چهره آنان از خورشید تابان درخشنده تر و نورانی تر بود. چهره و رفتارشان و شیوه جامه هایشان با هم فرقی نداشت. این فرشتگان دستور می دهند و راه و رسم حرکت ستارگان و تغییرات ماه و گردش خورشید و فرمانروایی خوب جهان را می آموزند .

.2 هنگامی که آنان کار نادرستی را مشاهده می کنند، فرمان و تعلیم می دهند و نغمه های خوش و بلند و سرودهای تسبیح فراوان سرمی دهند.

.3 اینها رئیس فرشتگان هستند و مقامشان بالای دیگران است و حیات آسمانی و زمینی را اندازه گیری می کنند. آنان فرشتگانی هستند که بر فصلها و سالها گماشته شده اند و فرشتگانی که بر رودخانه ها و دریاها و بر میوه های زمین موکل هستند؛ فرشتگانی هم مأمور همه رستنیها هستند و به همه موجودات زنده غذا می دهند؛ و فرشتگانی همه جانهای بشر و همه کارهایشان و حیاتشان را نزد خداوند می نویسند. میان آنها شش فونیکس و شش کروبی وجود دارند و شش فرشته شش بال پیوسته به یک صدا و آواز سرودی را می سرایند. وصف کردن صدای آنان ممکن نیست؛ و آنان نزد خداوند و کنار کرسی او شادمانی می کنند.

فصل بیستم .1 آن مردان مرا از آن جا به آسمان هفتم بالا بردند و من آن جا یک نور بسیار بزرگ و صفوف آتشین رؤسای بزرگ فرشتگان، نیروهای مجردات، قلمروها، نظامها، فرمانرواییها، کروبیان و سرافیم، تختها و آنان که چشمهای فراوانی دارند، هنگهای نهگانه، منازل یوحنایی نور (31) را مشاهده کردم؛ و من ترسان شدم و از فراوانی وحشت شروع به لرزیدن کردم. آن مردان مرا گرفتند و با خود بردند و گفتند:

.2 «ای خنوخ! دل قوی دار و مترس.» آنان خداوند را از دور به من نشان دادند که بر تخت بسیار بلند خود نشسته بود. اکنون اگر خداوند این جا اقامت دارد، پس در آسمان دهم چه خبر است؟

.3 در آسمان دهم خداست و به زبان عبری عربوت (32) خوانده می شود.

.4 همه لشکرهای آسمان می آیند و در صفوف خود در ده درجه می ایستند و نزد خداوند سر فرود می آورند. آن گاه با شادی و کامیابی به جای خود باز می گردند و با صداهای نرم و لطیف، سرودهایی را در نور بی پایان می سرایند و شکوهمندانه او را می پرستند.

فصل بیست و یکم .1 کروبیان و سرافیم که اطراف تخت ایستاده اند، و آنان که شش بال و چشمان فراوانی دارند، ایستادن در پیش روی خداوند و انجام دادن اراده او را ترک نمی کنند. آنان سراسر تخت او را می پوشانند و با صدای لطیف پیش روی خداوند این سرود را می سرایند: «قدوس، قدوس، قدوس، خداوند، فرمانده صبایوت (33) ؛ آسمانها و زمین از جلال تو پر است.» .2 هنگامی که همه این چیزها را دیدم، آن مردان به من گفتند: «ای خنوخ! دستور داشتیم تو را تا این جا بیاوریم.» و آن مردان از من دور شدند و دیگر ایشان را ندیدم.

.3 من در پایان آسمان هفتم تنها ماندم و ترسان شدم و بر روی درافتادم و با خود گفتم : «وای بر من! چه اتفاقی برای من رخ داده است؟» .4 و خداوند یکی از شکوهمندانش، یعنی جبرئیل، رئیس فرشتگان را نزد من فرستاد و او به من گفت: «ای خنوخ! دل قوی دار و مترس . پیش روی خداوند در ابدیت بایست. برخیز و با من بیا.» .5 من به او پاسخ دادم و با خود گفتم: «خداوندا! جان من به سبب وحشت و لرز از تنم بیرون شده است.» من مردانی را که راهنمای من به آن جا بودند، صدا زدم و بر آنان تکیه کردم و همراهشان به پیش روی خداوند رفتم .

.6 جبرئیل مرا مانند برگی در باد برگرفت و پیش روی خداوند گذاشت.

.7 من آسمان هشتم را که به زبان عبری مزالوت (34) خوانده می شود و فصول و خشکسالی وباران را تغییر می دهد، و دوازده صورت منطقةالبروج را که بالای آسمان هفتم است، مشاهده کردم.

.8 آسمان هفتم را که به عبری کوخاویم (35) نامیده می شود و خانه های آسمانی دوازده صورت منطقةالبروج را که آن جاست، دیدم.

فصل بیست و دوم .1 در آسمان دهم، که عربوت باشد، من نمایش روی خداوند را دیدم که مانند آهنی که درون آتش می درخشد و بیرون آتش اخگر می اندازد.

.2 بدین شیوه، روی خداوند را دیدم و روی خداوند غیرقابل وصف و شگفت آور و مهیب و بسیار بسیار وحشت آور است.

.3 و من کیستم که از وجود ناگفتنی خداوند و روی بسیار شگفت آورش سخن بگویم؟ من نمی توانم از شماره تعالیم فراوان، صداهای گوناگون و تخت بسیار بزرگ خداوند، که ساخته دستها نیست، همچنین از شماره کسانی که اطراف او ایستاده اند، صفوف کروبیان و سرافیم و آوازهای پیوسته آنان، یا از زیبایی ناگفتنی وی سخن بگویم. و چه کسی می تواند از عظمت ناگفتنی او سخن بگوید؟

.4 و من به خاک افتادم و نزد خداوند سر فرود آوردم و خداوند با لبهایش به من گفت:

.5 «ای خنوخ! دل قوی دار و مترس. برخیز و در ابدیت پیش رویم بایست.» .6 و میکائیل، امیر عظیم، مرا برداشت و پیش روی خداوند برد.

.7 و خداوند بندگان خود را آزمود و گفت: «بگذارید خنوخ در ابدیت پیش رویم بایستد.» شکوهمندان سر فرود آوردند و گفتند: «خنوخ طبق سخن تو رفتار کند.» .8 خداوند به میکائیل گفت: «برو و خنوخ را از جامه های زمینی خلع کن و با روغن خوشبوی من او را مسح کن. سپس وی را در خلعت جلال من بگذار.» .9 میکائیل فرمان خداوند را انجام داد و مرا مسح کرد و جامه ام پوشاند. نمایش آن روغن از نور بزرگ بیشتر، و خود روغن مانند شبنمی شیرین، و بوی آن ملایم، و تابش آن همچون پرتوهای خورشید است. من به خویشتن نگاه کردم و دیدم مانند یکی از شکوهمندان او هستم.

.10 خداوند یکی از رؤسای فرشتگان به نام پراووئیل را، که علم و حکمت وی از همگنانش افزون بود و همه کارهای خداوند را می نوشت، فرا خواند. خداوند به پراووئیل گفت:

.11 «کتابها را همراه یک قلم تندنویسی از خزانه ام بیاور و آن را به خنوخ بسپار؛ و کتابهای برگزیده و آرامبخش را با دست خود به او تحویل ده.» فصل بیست و سوم .1 پراووئیل همه کارهای آسمان و زمین و دریا و همه عناصر، گذرها و حرکات آنها، غرش رعد، خورشید و ماه، حرکت و تغییر ستارگان، فصول، سالها، روزها و ساعتها، برخاستن باد، شمار فرشتگان، شکل آواز آنان، همه امور بشری، زبان همه اصوات و زندگی انسان، فرمانها، تعالیم و آوازهای خوش و همه چیزهای سزاوار آموختن را به من گفت.

.2 و پراووئیل به من گفت: «همه چیزهایی را که به تو گفته ام، نوشته ایم. بنشین و همه جانهای مردم را بنویس؛ همراه با جاهایی که برای آنان در ابدیت فراهم شده است؛ هر چیز بسیاری از آنان متولد شده اند، زیرا همه جانهاپیش از آفرینش جهان، برای ابدیت آماده شده اند.» .3 و تمام دوبرابر سی روز و سی شب (36) ، من همه چیزها را دقیقا به تحریر درآوردم و سیصد و شصت و شش کتاب نوشتم.

فصل بیست و چهارم .1 و خداوند مرا فرا خواند و گفت: «ای خنوخ! با جبرئیل در سمت چپ من بنشینید.» .2 من نزد خداوند سر فرود آوردم و خداوند با من سخن گفت: (37) ای خنوخ محبوب! تمام آنچه می بینی و تمام آنچه کامل ایستاده اند، هر آنچه را از عدم آفریده ام، حتی پیش از آغاز آنها و چیزهای مرئی و نامرئی را برایت خواهم گفت.

.3 ای خنوخ! بشنو و سخنم را دریافت کن، زیرا رازهایم را حتی به فرشتگانم نگفته ام و ایشان را از برخاستن آنان و قلمرو بی پایانم آگاه نکرده ام. همچنین آنها آفرینشم را، که امروز از آن با تو سخن می گویم، درنیافته اند.

.4 زیرا پیش از این که همه چیزها مرئی شوند، من به تنهایی در نامرئیها به سر می بردم؛ مانند خورشید که از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق می رود.

.5 حتی خورشید در خود آرامش دارد، ولی من هیچ آرامشی نداشتم، زیرا من همه چیزها را می آفریدم و به ریختن شالوده و آفریدن موجودات مرئی می اندیشیدم.

فصل بیست و پنجم .1 من در ژرفترین مکانها فرمان دادم که چیزهای مرئی از چیزهای نامرئی به زیر آیند و ادوئیل بسیار بزرگ به زیر آمد و او را نگریستم و اینک اندرون وی از نور انباشته بود.

.2 من به او گفتم: ای ادوئیل! از هم گسسته شو و مرئیها از تو بیرون آیند.

.3 او از هم گسست و نور فراوانی از او بیرون آمد. من میان نور بزرگی بودم و همین که نور از نور زاییده می شد، دوره بزرگی پدید آمد و هر آفریده ای را که به آفریدنش می اندیشیدم، نشان داد.

.4 و من دیدم که آن خوب بود.

.5 و برای خود تختی نهادم و بر آن نشستم و به نور گفتم: بالاتر بیا و خودت را بالای تخت استوار کن و شالوده چیزهای برین باش.

.6 و بالای نور چیزی دیگر نیست. آن گاه من خم شدم و از بالای تختم نگاه کردم.

فصل بیست و ششم .1 و من دوباره در ژرفترین مکانها ندا دادم و گفتم: ارکس بی درنگ بیاید . او بی درنگ از نامرئی آمد.

.2 ارکس سریع و سنگین و بسیار قرمز آمد.

.3 من گفتم: ای ارکس! باز شو، از تو موجوداتی پدید آیند. او باز شد و دوره ای بسیار بزرگ و بسیار تاریک پدید آمد که آفرینش چیزهای زیرین را دربر داشت. من دیدم که این خوب است و به او گفتم:

.4 پایین برو و خود را استوار کن و شالوده چیزهای زیرین باش.

.5 و چنین شد و او پایین رفت و خویشتن را استوار کرد و شالوده چیزهای زیرین شد. زیر تاریکی چیز دیگری نیست.

فصل بیست و هفتم .1 و من فرمان دادم که چیزی از نور و تاریکی گرفته شود، و گفتم: غلیظ باش! و چنین شد؛ و آن را با نور گستردم تا آن که به آب تبدیل شد. آن را روی تاریکی و زیر نور قرار دادم. آن گاه آبها را استوار، یعنی لجه، ساختم و شالوده ای از نور اطراف آب قرار دادم. هفت فلک درونی ساختم و آن آب را مانند بلور یا شیشه، تر و خشک ساختم، با دور زدن آبها و عناصر دیگر؛ و به هر یک از آنها راهش را نشان دادم؛ و هفت ستاره که هر یک از آنها در آسمانش تا بدین شیوه بروند؛ و من دیدم که آن خوب است.

.2 و من میان نور و تاریکی، یعنی میان آبهای آن جا و این جا جدایی افکندم؛ و به نور گفتم که روز باشد؛ و به تاریکی گفتم که شب باشد. و شام بود و صبح بود، روز اول.

فصل بیست و هشتم .1 سپس فلک آسمان را استوار کردم و پایین ترین آب زیر آسمان را در مجموعه ای گرد آوردم و آن آشفتگی را خشکاندم و چنین شد.

.2 و از امواج صخره ای سخت و بزرگ آفریدم و از آن صخره خشکی را پر کردم و این خشکی را زمین خواندم. میانه زمین را هاویه نامیدم که به معنای «لجه» است. دریاها را در یک جا گرد آوردم و آن را با یوغی بستم.

.3 و به دریا گفتم: اینک من به تو مرزهای جاودانه ای می دهم و تو اجزایت را پاره نخواهی کرد.

.4 آن گاه من آسمان را محکم کردم. در این روز، نخستین آفریده را به سوی خود خواندم.

فصل بیست و نهم .1 و برای همه لشکرهای آسمانی صورتی و ماده ای از آتش ساختم و چشمم به همان صخره سخت و استوار نگریست و از برق چشمم طبیعت شگفت آور برق پدید آمد، که آتشی در آب و آبی در آتش است؛ و این یکی آن را خشک نمی کند و آن دیگری این را فرو نمی نشاند . از این رو، برق از خورشید درخشانتر و از آب نرمتر و از صخره صما سخت تر است.

.2 و از آن صخره، آتش بزرگی را جدا کردم؛ و از آن آتش، صفوف متشکل ده گروه فرشتگان را آفریدم؛ سلاحشان آتشین و جامه هایشان شعله سوزان است؛ و به هر یک فرمان دادم در مقام خود بایستد.

.3 یکی از سلسله فرشتگان، که همراه زیردستانش سرپیچی کرده بود، خیالات محالی را در سر می پروراند که تختش را فراتر از ابرها و بالای زمین قرار دهد تا در رتبه با من برابری کند.

.4 من وی را با فرشتگانش از مقام رفیع انداختم و او پیوسته در فضای بالای لجه پرواز می کرد.

فصل سی ام .1 روز سوم فرمان دادم که زمین درختان بزرگ و میوه دار و گیاهان و دانه های کاشتنی را برویاند. و فردوس را احداث کردم و گرد آن حصاری کشیدم و نگهبانان مسلحی از فرشتگان فروزان در آن قرار دادم. بدین شیوه، آفرینش را تجدید کردم.

.2 و شام بود و صبح بود، روز چهارم.

.3 روز چهارم دستور دادم چراغهای بزرگی در فلکهای آسمان باشد.

.4 در فلک اول ستارگان را قرار دادم، کرونو را؛ و در دوم آفرودیت را؛ و در سوم اریس را؛ و در پنجم (38) زئوس را؛ و در ششم ارمیس را؛ و در هفتم نیر اصغر را، ماه را؛ و آن را با ستارگان کوچکتر آراستم.

.5 و در فلک زیرین خورشید را برای روشن کردن روز، و ماه و ستارگان را برای روشنایی شب قرار دادم.

.6 خورشید تا روی هر یک از حیوانات دوازده گانه (39) سیر کند؛ و من تعاقب ماهها و نامها و زندگی آنها و رعدها و وقت گذاریها و سیر آنها را تعیین کردم.

.7 و شام بود و صبح بود، روز پنجم.

.8 روز پنجم به دریا دستور دادم ماهی تولید کند و پرندگان بالدار از هر نوع و همه حیواناتی که روی زمین می خزند و روی زمین بر چهار پا راه می روند و در هوا پرواز می کنند؛ نر و ماده و هر نفسی که روح حیات را تنفس می کند.

.9 و شام بود و صبح بود، روز ششم.

.10 روز ششم به حکمتم دستور دادم انسان را از هفت ماده بیافریند: نخست، جسمش را از زمین؛ دوم، خونش را از شبنم؛ سوم، چشمانش را از خورشید؛ چهارم، استخوانهایش را از سنگ؛ پنجم، خردش را از چالاکی فرشتگان و از ابر؛ ششم، رگها و مویش را از علف زمین؛ هفتم، جانش را از نفس خودم و از باد.

.11 و به او هفت طبیعت دادم: به جسم شنیدن و چشم برای دیدن؛ و به جان بوییدن، رگ برای بساویدن، خون برای چشیدن و استخوان برای بردباری ورزیدن؛ و به خرد برخورداری.

.12 من یک سخن زیرکانه را برای گفتن اندیشیدم. انسان را از نامرئی و از طبیعت مرئی آفریدم . مرگ و زندگی و شکل او از این دو هستند. او سخن گفتن را مانند برخی از مخلوقات می داند، کوچک در بزرگی و بزرگ در کوچکی؛ و وی را مانند فرشته دیگری با احترام و بزرگی و شکوه در زمین نهادم و او را فرمانروا قرار دادم تا بر زمین فرمانروایی کند و حکمت مرا داشته باشد؛ و از همه مخلوقات من که وجود داشتند، کسی مانند او از خاک نبود.

.13 و من به وی نامی دادم که از چهار بخش ترکیب شده بود: از مشرق، از مغرب، از جنوب و از شمال؛ و برای او چهار ستاره ویژه قرار دادم و نام آدم بر او نهادم و دو راه نور و ظلمت را به وی نشان دادم و گفتم:

.14 این خوب است و آن بد؛ تا بدانم که آیا او به من عشق دارد، یا این که از من بیزار است؛ و معلوم شود که چه کسی در درون خویش مرا دوست دارد.

.15 زیرا من طبیعت او را دیده ام، ولی او طبیعت خودش را ندیده است و بر اثر این ندیدن، بدتر گناه خواهد کرد؛ و من گفتم: نتیجه گناه جز مرگ نیست.

.16 و من خوابی بر او چیره کردم و او به خواب رفت و از او دنده ای گرفتم و آن را زنی بنا کردم تا مرگ از طریق زنش به سراغ او بیاید؛ و من آخرین کلمه او را گرفتم و آن زن را حوا، یعنی مادر، نامیدم. (40)

فصل سی و یکم .1 آدم بر زمین حیات یافت و من باغ عدن را در مشرق آفریدم تا او پیمان را حفظ کند و دستور را نگه دارد.

.2 من آسمانها را بر او گشودم تا ببیند که فرشتگان سرود پیروزی می سرایند؛ و نور جاوید را مشاهده کند.

.3 او پیوسته در فردوس بود و شیطان می دانست که می خواهم جهانی دیگر بیافرینم تا آدم، که آقای زمین بود، بر آن حکومت و استیلا داشته باشد.

.4 شیطان روح شریر اماکن زیرین است، که به منزله یک آواره، از آسمانها شیطنت می کرد؛ همان طور که نامش شیطانئیل بود. بدین شیوه، از فرشتگان جدا شد. طبیعت وی هوش او را تا حد فهم نیک و بد تغییر نداد.

.5 او محکومیت خویش و گناهی را که قبلا مرتکب شده بود، می شناخت. از این رو، اندیشه ای بر ضد آدم در سر می پروراند. بدین شیوه، نزد حوا رفت و او را فریفت، ولی به آدم کاری نداشت.

.6 من جهالت را نفرین کردم، ولی چیزهایی را که قبلا برکت داده بودم، نفرین نکردم؛ انسان و زمین و آفریده های دیگر را نفرین نکردم، ولی میوه و کارهای بد انسان را نفرین کردم .

فصل سی و دوم .1 من به او گفتم: تو خاک هستی، و به خاک، که تو را از آن گرفتم، بر خواهی گشت . من تو را نابود نخواهم کرد، بلکه تو را به جایی که از آن گرفته شدی، خواهم فرستاد.

.2 در آن صورت، خواهم توانست تو را دوباره در دومین آمدن خویش بگیرم.

.3 من همه مخلوقات مرئی و نامرئی خود را برکت دادم. آدم پنج ساعت و نیم در فردوس بود .

.4 و من روز هفتم را که سبت است، برکت دادم تا در آن روز وی از همه کارهایش آرام گیرد .

فصل سی و سوم .1 و روز هشتم را نیز معین کردم تا هشتمین روز نخستین آفریده پس از کارهای من باشد و نخستین هفت به شکل هفتمین هزار بچرخد و در آغاز هشتمین هزار، زمان نشمردن و بی پایان باشد؛ بدون سال، ماه، هفته، روز یا ساعت. (41)

.2 اکنون ای خنوخ! هر آنچه به تو گفته ام و هر آنچه تو دریافته ای و هر آنچه از چیزهای آسمانی که تو دیده ای و هر آنچه بر زمین مشاهده کرده ای و هر آنچه با حکمت بزرگ خود در این کتابها نوشته ام، همه این چیزها، از بالاترین شالوده تا پایینتر و تا نهایت، ابداع من و آفریده من است و هیچ مشاور یا وارثی برای آفرینشم وجود ندارد.

.3 من جاوید هستم؛ با دستها آفریده نشده ام و تغییر ناپذیرم.

.4 اندیشه ام مشاور من است؛ حکمت و سخن من ساخته می شوند و چشمانم همه چیزها را مشاهده می کنند که چگونه این جا می ایستند و از وحشت می لرزند.

.5 اگر رویم را بگردانم، همه چیزها نابود می شوند.

.6 ای خنوخ! خرد را به کار گیر و کسی را که با تو سخن می گوید، بشناس؛ و کتابهایی را که خودت نوشته ای، برگیر.

.7 من سموئیل و رگوئیل را، که راهنمایان تو به این مکان بودند، و کتابها را به تو می دهم . به زمین فرود آی و هر آنچه را به تو گفته ام و هر آنچه را از آسمان زیرین تا تخت من دیده ای و همه لشکریان را به پسرانت بگو.

.8 زیرا من همه نیروها را آفریدم و هیچ کس نمی تواند در مقابل من ایستادگی کند یا خود را تسلیم من نکند، زیرا همه به پادشاهی من تسلیم می شوند و برای حکومت مطلقه من کار می کنند.

.9 کتابهای نوشته دستت را به ایشان بده تا آنها را بخوانند و مرا آفریدگار همه چیزها بدانند و بفهمند خدایی جز من نیست.

.10 و کتابهای نوشته دستت را فرزندان به فرزندان و نسل به نسل و اقوام به اقوام توزیع کنند.

.11 و ای خنوخ! من به خاطر نوشته های دست پدرانت آدم و شیث و انوش و قینان و مهللئیل و پدرت یارد، شفیع خود میکائیل، امیر عظیم، را به تو خواهم داد.

فصل سی و چهارم .1 آنان فرمانم و یوغم را رد کرده اند و نسل بی ارزشی پدید آمده است که از خدا نمی ترسد و نزد من سر فرود نمی آورد. ایشان با سر فرود آوردن نزد خدایان باطل، یگانگی مرا انکار و زمین را از نادرستیها و بزهها و بی بند و باریهای آلوده پر کرده اند؛ هر یک با دیگری با همه شیوه تبهکاریهای ناپاک دیگر که وصف آن چندش آور است.

.2 بنابر این، توفانی را بر زمین خواهم آورد و همه انسانها را نابود خواهم ساخت و همه زمین در تاریکی بزرگ خرد خواهد شد.

فصل سی و پنجم .1 اینک در زمانی بسیار متأخر از نسل آنان، نسل دیگر پدید خواهد آمد، ولی بسیاری از آنان سیری ناپذیر خواهند بود.

.2 کسی که آن نسل را برمی انگیزد، کتابهای نوشته دست تو و پدرانت را بر کسانی آشکار خواهد کرد که برای نگهبانی جهان خواهد گمارد؛ یعنی انسانهای باایمانی که طبق رضای من عمل می کنند و نام مرا به باطل نمی برند.

.3 و آنان به نسل دیگر خواهند گفت، و آن دیگران پس از خواندن آنها، بیش از پیش جلال خواهند یافت.

فصل سی و ششم .1 باری ای خنوخ! به تو سی روز فرصت می دهم که در خانه ات بگذرانی و به پسرانت و همه خانواده ات بگویی که همه آنان آنچه را به ایشان گفته می شود، روبه رو از من بشنوند تا آن را بخوانند و بدانند که خدایی جز من نیست.

.2 و پیوسته دستورهایم را نگه دارند و به خواندن و درک آنها از کتابهای نوشته دست تو آغاز کنند.

.3 پس از سی روز، من فرشته ام را برای تو خواهم فرستاد و او تو را از زمین و از پسرانت به سوی من برخواهد گرفت. (42)

فصل سی و هفتم .1 و خداوند یکی از قدیمترین فرشتگان را، که سهمگین و رعب آور بود، فرا خواند و وی را در جلوه ای به سفیدی برف، کنار من قرار داد. دستهایش مانند یخ، جلوه یخبندان بزرگی داشت؛ و او چهره مرا منجمد کرد، زیرا نمی توانستم در برابر وحشت از خداوند تاب بیاورم؛ درست همان طور که نمی توان در برابر آتش کانون و گرمای خورشید و سوز سرما تاب آورد.

.2 و خداوند به من گفت: «ای خنوخ! اگر چهره ات این جا منجمد نشود، هیچ کس نخواهد توانست چهره ات را ببیند.» فصل سی و هشتم .1 خداوند به مردانی که در آغاز مرا بالا برده بودند، گفت: «خنوخ با شما به زمین برود؛ و او را تا روز معین مهلت دهید.» .2 آنان شب هنگام مرا روی بسترم گذاشتند.

.3 متوشالح، که منتظر آمدنم بود و روز و شب در کنار بسترم پاس می داد، هنگامی که از آمدن من آگاه شد، هیبت او را فرا گرفت و من به او گفتم: «تمام خانواده ام گرد آیند تا همه چیزها را به آنان بگویم.» فصل سی و نهم .1 ای پسرانم و ای محبوبانم! اندرز پدرتان را تا آن اندازه که خواسته خداوند است، بشنوید.

.2 مرا امروز به سوی شما روانه کرده اند و هر آنچه را هست و بود و همه امور حال و آینده را تا روز داوری، نه از لبهای خود، بلکه از لبهای خداوند، به شما اعلام می کنم.

.3 زیرا خداوند مرا به سوی شما روانه کرده تا به سخنان لبهایم، یعنی سخنان انسانی که برای شما بزرگ قرار داده شده، گوش فرادهید، ولی من کسی هستم که چهره خداوند را دیده است که مانند آهنی که از آتش می درخشد، اخگر می اندازد و می سوزد.

.4 شما اکنون به چشمهایم، یعنی چشمهای کسی که در معنا برای شما بزرگ قرار داده شد، می نگرید، ولی من چشمان خداوند را دیده ام که مانند پرتوهای خورشید می تابند و چشمان آدمی را از هیبت پر می کنند.

.5 فرزندانم! شما اکنون دست راست انسانی را می بینید که به شما کمک می کند، ولی من دست راست خداوند را دیده ام که هنگام کمک به من آسمان را پر می کرد.

.6 شما وسعت کارهای من و خودتان را می بینید، ولی من وسعت بی کران و کامل خداوند را دیده ام که پایانی ندارد.

.7 شما سخنان لبهای مرا می شنوید؛ همان طور که من سخنان خداوند را شنیدم؛ مانند رعدی که پیوسته در ابرها می غرد.

.8 اکنون فرزندانم! سخنان پدر زمین را بشنوید: حضور در پیش روی یک فرمانروای زمینی با ترس و هیبت همراه است، ولی حضور پیش روی فرمانروای آسمان و حاکم مردگان و زندگان و لشکرهای آسمان، وحشت و هیبت بیشتری را همراه دارد. چه کسی می تواند آن درد بی پایان را تحمل کند؟

فصل چهلم .1 اکنون فرزندانم! من همه چیزها را می دانم، زیرا این از لبهای خداست؛ و این را چشمانم از آغاز تا انجام دیده اند.

.2 من همه چیزها را می دانم و همه چیزها را در کتابهایی نوشتم: آسمانها و نهایت آنها و فراوانی آنها و همه لشکریان و پیشروی آنها را.

.3 من جمع بی شماری از ستارگان را اندازه گیری و وصف کرده ام.

.4 کدام انسان گردش و ورود آنها را دیده است؟ زیرا حتی فرشتگان شمار آنها را نمی بینند، ولی من همه نامهایشان را نوشته ام.

.5 من فلک خورشید را اندازه گیری کردم؛ پرتوهایش را سنجیدم؛ ساعتهایش را برشمردم. همچنین تمام چیزهایی را که روی زمین راه می روند، نوشتم؛ چیزهایی را که روزی می خورند، نوشتم؛ و همه دانه های افشانده و ناافشانده را که زمین تولید می کند؛ و همه گیاهان و هر علف و هر گلی را و بوهای خوش آنها و نامهایشان را و اقامتگاه ابرها را و ترکیب آنها را و بالهایشان را و چگونگی نگهداری باران و قطرات آن را.

.6 من همه چیزها را جست وجو کردم و راه رعد و برق را نوشتم و آنان کلیدها و نگهبانانشان، برآمدن آنها و راهی را که می روند، به من نشان دادند. آن به آرامی به وسیله یک زنجیر رها می شود؛ مبادا آن با زنجیر سنگین و همراه خشونت از ابرهای خشمگین پایین افتد و هر چیز را از روی زمین براندازد.

.7 من مخازن برف و مخازن هوای سرد و مه آلود را نوشتم و خازنان فصول را مشاهده کردم که ابرها را در آنها می ریزند و مخازن را خالی نمی گذارند.

.8 من اقامتگاه بادها را نوشتم و مشاهده کردم و دیدم که خازنان آنها ترازوهایی و پیمانه هایی را حمل می کنند: نخست ایشان آنها را در یک کفه ترازو و اوزان را در کفه دیگر می گذارند و آنها را به اندازه و با مهارت روی همه زمین رها می کنند؛ مبادا با وزش سنگین، زمین را به صخره ای مبدل سازند.

.9 و من همه زمین و کوههایش را اندازه گیری کردم و همه تپه ها و مزارع و درختها و سنگها و رودخانه ها و همه موجودات را نوشتم؛ به سوی بالا از زمین تا آسمان هفتم، و به سوی پایین تا بیشترین ژرفای دوزخ و مکان داوری و دوزخ بسیار بزرگ و باز و فراخ.

.10 و دیدم چگونه آن زندانیان در رنج اند و در انتظار داوری بی پایان به سر می برند .

.11 و همه کسانی را که نزد آن قاضی داوری می شوند و همه محکومیت آنان و همه کارهایشان را نوشتم.

فصل چهل و یکم .1 من همه نیاکان از همه زمانها را با آدم و حوا دیدم و آه کشیدم و سرشک از دیده گشودم و در باره خواری ویرانگر آنان گفتم:

.2 «وای بر من به سبب ناتوانی خودم و ناتوانی نیاکانم!» و در دلم اندیشیدم و گفتم:

.3 «خوشا به حال کسی که زاییده نشده و یا زاییده شده، ولی پیش روی خداوند گناهی نمی کند؛ همان که به این مکان نمی آید و یوغ این مکان را برنمی دارد.» فصل چهل و دوم 1.من دیدم خازنان و نگهبانان دروازه های دوزخ مانند مارهای بزرگی ایستاده اند و چهره هایشان مانند چراغ خاموش بود؛ و چشمان آتشین آنها و دندانهای تیزشان را؛ و من دیدم که همه کارهای خداوند درست است؛ در حالی که کارهای انسان برخی خوب و برخی دیگر بد است؛ و کسانی که از روی تبهکاری دروغ می گویند، با کارهایشان شناخته می شوند.

فصل چهل و سوم .1 فرزندانم! من هر کار و هر اقدام و هر داوری عادلانه ای را سنجیدم و آنها را نوشتم.

.2 همان طور که یک سال از سال دیگر بهتر است، یک انسان نیز از انسان دیگر بهتر است: یکی برای دارایی فراوان و یکی برای حکمت دل؛ یکی برای درک ویژه و دیگری برای زیرکی؛ یکی برای خاموشی لب و دیگری برای پاکیزگی؛ یکی برای نیرومندی و دیگری برای خوشرویی؛ یکی برای جوانی و دیگری برای تیزهوشی؛ یکی برای تناسب اندام و دیگری برای حساسیت. اینها همه جا به گوش می خورد، ولی بهتر از همه کسی است که از خدا می ترسد و همو در آینده از جلال بیشتری برخوردار خواهد بود.

فصل چهل و چهارم .1 هنگامی که خداوند انسان را با دستهای خویش و در شباهت چهره خود آفرید، خداوند آنان را کوچک و بزرگ ساخت.

.2 هر کس به چهره فرمانروا بی حرمتی کند و از چهره خداوندگار بیزار شود، روی خداوند را تحقیر کرده است؛ و کسی که خشم خود را بر انسان بی آزاری فرو ریزد، خشم بزرگ خداوند او را پاره خواهد کرد؛ و هر کس بر روی انسانی برای توهین، آب دهان بیندازد، در داوری بزرگ خداوند از او کاسته خواهد شد.

.3 خوشا به حال کسی که دل خود را به بدی به هیچ انسانی گرایش ندهد و به آزردگان و محکومان کمک رساند و دل شکستگان را از خاک بردارد و به نیازمندان صدقه بدهد، زیرا در روز داوری بزرگ، هر وزنی و هر پیمانه ای و هر پارسنگی وضعی مانند وضع بازار خواهد داشت؛ یعنی آنها را در ترازو خواهند گذاشت و در بازار خواهد ماند و هر کس اندازه خود را خواهد دانست و به اندازه خویش مزد خواهد گرفت.

فصل چهل و پنجم .1 هر کس پیش روی خداوند در تقدیم قربانی شتاب کند، خداوند نیز به سهم خود در پذیرفتن آن قربانی و کار او شتاب خواهد کرد.

.2 و هر کس چراغ خود را پیش روی خداوند بالا بکشد و داوری درست نکند، (43) خداوند گنج او را در قلمرو بالا افزایش نخواهد داد.

.3 هنگامی که خداوند نان، شمع، گوشت یا قربانی دیگری می خواهد، اهمیتی ندارد، ولی خدا دلهای پاک را می طلبد و با همه آنها فقط دل آدمی را آزمایش می کند.

فصل چهل و ششم .1 ای قوم من! بشنوید و کلمات لبهایم را دریافت کنید.

.2 اگر کسی هدیه ای را نزد یک فرمانروای زمینی بیاورد و اندیشه های خائنانه ای در دل داشته باشد، و فرمانروا این را بداند، آیا بر او خشم نخواهد گرفت و هدیه اش را رد نخواهد کرد و او را به داوری نخواهد سپرد؟

.3 و اگر کسی خود را به دیگری با فریب زبان، خوب وانمود کند، ولی بدی در دل داشته باشد، آیا دیگری خیانت دل او را نخواهد فهمید؟ او خود را محکوم خواهد کرد، زیرا نادرستی وی برای همه معلوم شده است.

.4 و هنگامی که خداوند نور بزرگی را خواهد فرستاد، داوری برای عادلان و غیرعادلان خواهد بود و هیچ کس از دید او پنهان نخواهد ماند.

فصل چهل و هفتم .1 اکنون فرزندانم! در باره دل خود بیندیشید و سخنان پدرتان را، که از دهان خداوند به شما می رسد، خوب ملاحظه کنید.

.2 این کتابهای نوشته دست پدرتان را بگیرید و آنها را بخوانید.

.3 زیرا این کتابها بسیار هستند و در آنها شما همه کارهای خداوند و همه آنچه را از آغاز آفرینش بوده و تا پایان زمان خواهد بود، می آموزید.

.4 اگر شما نوشته دست مرا نگه دارید، بر ضد خداوند گناه نخواهید کرد، زیرا کسی جز خداوند در آسمان و زمین و در ژرفترین مکانها و در یک شالوده وجود ندارد.

.5 خداوند شالوده ها را در ناشناخته قرار داده و آسمانهای مرئی و نامرئی را گسترده است . او زمین را بر آبها استوار ساخت و مخلوقات بی شماری را آفرید؛ و کیست که شمارش آب و شالوده نااستوار و غبار زمین و ریگ دریا و قطره های باران و شبنم صبح و نفسهای باد را بداند؟ و چه کسی زمین و دریا و زمستان جامد را پر کرده است؟

.6 من ستارگان را از آتش بریدم و آسمان را آذین بستم و آن را میان آنها قرار دادم.

فصل چهل و هشتم .1 این که خورشید از میان هفت فلک آسمانی می رود که وعده گاه یکصد و هشتاد و دو تخت هستند، و این که آن در یک روز کوتاه پایین می رود و بازهم یکصد و هشتاد و دو، و این که آن در یک روز بزرگ پایین می رود و او دو تخت دارد که بر آنها می آسایند و این سو و آن سو بر فراز تختهای ماهها می چرخد، از هفدهمین روز ماه سیوان تا ماه حشوان پایین می رود و از هفدهم حشوان (44) بالا می رود، (45)

.2 و بدین شیوه، در کنار زمین راه می پیماید. پس زمین شاد می شود و میوه های خود را می رویاند؛ و هنگامی که دور می شود، اندوه زمین را فرامی گیرد و درختان و همه میوه ها دیگر شکوفه ای ندارند.

.3 او همه اینها را با اندازه گیری خوب ساعتها سنجید و اندازه ای را از مرئی و نامرئی با حکمت خود تعیین کرد.

.4 از نامرئی همه چیزها را مرئی ساخت، ولی خودش نامرئی بود.

.5 بنابر این، فرزندانم! شما را آگاه می سازم و آن کتابها را میان فرزندانتان توزیع می کنم؛ میان نسل شما و میان اقوامی که از خدا خواهند ترسید. ایشان آنها را دریافت کنند و آنها را بیش از هر غذایی و هر شیرینی زمینی دوست بدارند و آنها را بخوانند و خویش را با آنها منطبق کنند.

.6 و کسانی که خداوند را نمی شناسند و از خدا نمی ترسند، و به جای قبول، آنها را رد می کنند و آنها را نمی پذیرند، یک داوری وحشتناک در انتظار آنان است.

.7 خوشا به حال کسی که یوغ آنها را بردارد و بکشد، زیرا او در روز داوری بزرگ آزاد خواهد شد.

فصل چهل و نهم .1 فرزندانم! من برای شما متعهد می شوم، ولی نه با هیچ سوگندی، نه به آسمان و نه به زمین و نه به آفریده دیگری از آفریدگان خدا.

.2 خداوند گفت: «هیچ سوگند و بی عدالتی در من نیست، جز راستی.» .3 اگر در انسانها هیچ راستی یافت نشود، باز هم باید با «آری آری» یا «نه نه» متعهد شوند.

.4 و من برای شما متعهد می شوم، آری آری که هیچ انسانی در زهدان مادرش قرار نگرفته، مگر این که از پیش، برای هر یک از آنان جایی برای اقامت آن جان آماده شده است و اندازه ای قرار داده شده که یک انسان باید تا چه حدی در این دنیا آزمایش شود.

.5 آری فرزندانم! خود را فریب ندهید، زیرا از پیش، برای هر جان انسانی جایی آماده شده است.

فصل پنجاهم .1 من کار هر انسانی را به قید کتابت در آوردم؛ و هیچ کس از زادگان روی زمین پنهان نمی ماند و کارش مکتوم نیست.

.2 و من همه چیزها را می بینم.

.3 بنابر این، اکنون فرزندانم! شمار روزهای خود را در بردباری و فروتنی بگذرانید تا وارث حیات جاودانی شوید.

.4 به خاطر خداوند هر آسیب و رنجی و هر سخن بد و هجومی را تحمل کنید.

.5 اگر کار شما را بد تلافی کنند، آن را به ایشان، خواه همسایه یا دشمن، برنگردانید، زیرا خداوند برای شما آن را برخواهد گرداند و انتقام شما را در روز داوری بزرگ خواهد گرفت؛ تا این جا هیچ انتقامی میان مردم ب اقی نماند.

.6 هر کس از شما که طلا یا نقره را برای برادر خویش صرف کند، در جهان آینده، گنج گرانی را دریافت خواهد کرد.

.7 بیوه زنان و یتیمان و بیگانگان را نیازارید تا خشم خدا بر شما فرود نیاید.

فصل پنجاه و یکم .1 دستهای خود را به سبب نیرومندی، به روی مستمندان نگشایید.

.2 نقره خویش را در زمین پنهان نکنید.

.3 به انسان مؤمن هنگام بلا کمک کنید تا در مشکلات، بلا به سراغتان نیاید.

.4 هر یوغ سنگین و ظالمانه ای که بر شما فرود می آید، همه را برای خداوند بردارید تا پاداش خود را در روز داوری بیابید.

.5 خوب است صبح و ظهر و غروب برای تسبیح آفریدگارتان به مسکن خداوند بروید.

.6 زیرا هر تنفس کننده ای او را تسبیح می گوید و هر آفریده مرئی و نامرئی وی را می ستاید .

فصل پنجاه و دوم .1 خوشا به حال انسانی که لبهای خود را به ستایش خدای صبایوت می گشاید و خداوند را در دل خود حمد می گوید.

.2 نفرین بر هر انسانی که لبهای خود را برای اهانت و بدنامی همسایه خویش می گشاید، زیرا او به خدا اهانت می کند.

.3 خوشا به حال کسی که لبهای خود را برای مبارک خواندن و حمد خدا می گشاید.

.4 نفرین بر کسی که در پیشگاه خداوند در همه روزهای عمرش، لبهای خود را به نفرین و ناسزا می گشاید.

.5 خوشا به حال کسی که همه کارهای خداوند را مبارک می شمارد.

.6 نفرین بر کسی که به آفرینش خداوند اهانت می کند.

.7 خوشا به حال کسی که به پایین می نگرد و افتادگان را از خاک برمی دارد.

.8 نفرین بر کسی که می نگرد و برای نابود کردن آنچه از آن وی نیست، حرص می زند.

.9 خوشا به حال کسی که اصول پدرانش را، که از آغاز استوار شده است، نگه می دارد.

.10 نفرین بر کسی که اعتقادات نیاکان خود را منحرف می کند.

.11 خوشا به حال کسی که بذر صلح و محبت می کارد.

.12 نفرین بر کسی که مزاحم آنانی می شود که همسایگان خود را دوست می دارند.

.13 خوشا به حال کسی که با زبان و دل متواضع با همه سخن می گوید.

.14 نفرین بر کسی که با زبان خود از صلح سخن می گوید، ولی در دلش هیچ صلحی نیست، بلکه شمشیر است.

.15 زیرا همه اینها در روز داوری بزرگ، آشکارا در ترازو و در کتابها نهاده خواهد شد .

فصل پنجاه و سوم .1 اکنون فرزندانم! نگویید: «پدر ما جلو خدا ایستاده است و برای گناهان ما دعا می کند» ، زیرا در آن جا برای انسانی که گناه کرده باشد، مددکاری نیست.

.2 شما می بینید که من همه کارهای هر انسانی را پیش از آفرینش وی، نوشتم؛ همه آنچه میان همه انسانها در همه زمانها صورت می گیرد؛ و هیچ کس نمی تواند نوشته دست مرا نقل یا تعریف کند، زیرا خداوند همه خیالات انسان را در همان جایی از خزانه دل که قرار دارند، می بیند که آنها باطل هستند.

.3 و اکنون فرزندانم! به همه سخنان پدرتان خوب توجه کنید و من به شما خواهم گفت تا پشیمان نشوید و نگویید: «چرا پدرمان چیزی به ما نگفت؟» فصل پنجاه و چهارم .1 در آن زمان که این امور را ندانید، کتابهایی که به شما داده ام، میراث سلامت شما خواهند بود.

.2 آنها را به همه کسانی که خواستار باشند، برسانید و به آنان تعلیم دهید تا کارهای بسیار بزرگ و شگفت آور خداوند را ببینند.

فصل پنجاه و پنجم .1 فرزندانم! اینک روز اجل من و زمان آن نزدیک شده است.

.2 زیرا فرشتگانی که مرا همراهی خواهند کرد، جلو من ایستاده اند و بر عزیمت من از نزد شما اصرار می ورزند. آنان این جا روی زمین ایستاده اند و منتظر چیزی هستند که به ایشان گفته شده است.

.3 زیرا فردا من به آسمان، به بالاترین اورشلیم و میراث جاوید خود بالا خواهم رفت.

.4 از این رو، من به شما دستور می دهم که در پیش روی خداوند همه چیزهایی را که پسند اوست، انجام دهید.

فصل پنجاه و ششم .1 متوشالح به پدرش خنوخ پاسخ داد و گفت: «ای پدر! چه چیز در نظر تو مطبوع است تا پیش رویت آماده کنم و تو منازل ما و پسرانت را مبارک سازی و قوم تو به وسیله تو جلال پیدا کنند و سپس همان طور که خداوند گفته است، عزیمت کنی.»

.2 خنوخ به پسرش متوشالح پاسخ داد و گفت: «فرزندم، بشنو! از هنگامی که خداوند مرا با روغن جلال خود مسح کرد، غذایی نخورده ام و جانم لذتهای زمینی را به یاد نمی آورد؛ به هیچ چیز زمینی نیز میل ندارم.»

فصل پنجاه و هفتم .1 فرزندم متوشالح! همه برادرانت و همه خانواده ات و مشایخ قوم را فرا خوان تا با آنان سخن بگویم و همان طور که مقرر شده است، عزیمت کنم.

.2 متوشالح شتافت و برادرانش رگیم و ریمان و اوحان و حرمیون و گیداد و همه مشایخ قوم را پیش روی پدرش خنوخ گردآورد و او آنان را برکت داد و به آنان گفت:

فصل پنجاه و هشتم .1 فرزندانم! امروز به من گوش بسپارید.

.2 در آن روزها هنگامی که خداوند به خاطر آدم به زمین فرود آمد و از همه مخلوقاتی که خودش آفریده بود، دیدار کرد و پس از همه اینها آدم را آفرید و خداوند همه حیوانات زمین و همه خزندگان و همه پرندگانی را که در هوا پرواز می کنند، فرا خواند و همه آنها را پیش روی پدرمان آدم آورد.

.3 و آدم همه چیزهایی را که روی زمین زندگی می کنند، نامگذاری کرد.

.4 و خداوند او را فرمانروای همگان قرار داد و همه چیزها را زیر دست او مطیع ساخت و آنها را گنگ و نادان قرار داد تا از انسان فرمان ببرند و تسلیم و رام او باشند.

.5 همچنین خداوند هر انسانی را بر دارایی خودش حاکم ساخت.

.6 خداوند جان هیچ حیوانی را به خاطر انسان محکوم نخواهد کرد، بلکه جان انسانها را به خاطر حیواناتشان در این جهان محکوم خواهد کرد، زیرا انسانها جای ویژه ای دارند.

.7 و همان طور که جان انسان طبق شمارشی است، حیوانات و همه جانهای حیواناتی که خداوند آفریده است، تا داوری بزرگ هلاک نخواهند شد و اگر انسان در تغذیه آنان کوتاهی کند، وی را متهم خواهند ساخت.

فصل پنجاه و نهم .1 هر کس جان حیوانات را بیالاید، جان خود را آلوده است.

.2 زیرا انسان حیوانات پاک را به منظور قربانی برای گناهان می آورد تا برای جان خویش نجاتی به دست آورد.

.3 و اگر آنان برای قربانی، حیوانات پاک و پرندگانی را بیاورند، انسان نجات می یابد و جان خود را نجات می دهد.

.4 همه به منزله غذا به شما داده شده است. چهار پای آنها را ببندید تا نجات را نیکو گردانید. او جان خویش را نجات می دهد.

.5 اما هر کس حیوان بی آزاری را بکشد، جان خود را می کشد و جسم خود را می آلاید.

.6 و کسی که به حیوانی در نهان آسیبی برساند، کار بدی کرده و جان خود را آلوده است.

فصل شصتم .1 کسی که به کشتن جان انسانی اقدام می کند، جان خود را می کشد و جسم خود را به قتل می رساند و برای او در هیچ زمان چاره ای نیست.

.2 کسی که انسانی را به دام بیندازد، خود را در آن گرفتار خواهد کرد و برای او در هیچ زمان چاره ای نیست.

.3 کسی که انسانی را در تنگنا قرار می دهد، مجازات او در داوری بزرگ در هیچ زمان فراموش نخواهد شد.

.4 کسی که کاری را با کژروی انجام می دهد یا از هر جانی بدگویی می کند، در هیچ زمانی برای خود عدالت پدید نخواهد آورد.

فصل شصت و یکم .1 اکنون فرزندانم! دلهای خویش را از هر بی عدالتی ای که خداوند از آن بیزار است، حفظ کنید. انسان، درست همان طور که از خدا چیزی را برای جان خودش می طلبد، برای هر نفس زنده ای نیز آن را بطلبد، زیرا من همه چیزها را می دانم و این که در زمان عظیم آینده منازل فراوانی برای مردم آماده شده است؛ منازل خوب برای نیکان و منازل بد برای بدان؛ فراوان و بیرون از شمار.

.2 خوشا به حال کسی که به منازل خوب پا می گذارد، زیرا منازل بد آرامش و بازگشتی ندارد .

.3 فرزندانم! از کوچک و بزرگ، بشنوید. هنگامی که انسان اندیشه خوبی را در دل جای می دهد و هدایایی از عمل خویش را پیش روی خداوند می گذارد که دستهایش آنها را نساخته است، خداوند روی خود را از عمل دست او می گرداند و انسان نمی تواند عمل دستهای خود را بیابد.

.4 و اگر دستهایش آنها را بسازد، ولی دل وی ناخرسند باشد و دل هیچ گاه دست از شکایت برندارد، وی سودی نخواهد برد.

فصل شصت و دوم .1 خوشا به حال کسی که با بردباری، هدایای خود را همراه ایمان پیش روی خداوند می گذارد، زیرا گناهانش بخشیده خواهد شد.

.2 ولی اگر پیش از گذشتن وقت از سخنان خود برگردد، برای او توبه وجود ندارد؛ و اگر زمانی بگذرد و با اراده خویش به وعده عمل نکند، پس از مرگ، توبه ممکن نیست.

.3 زیرا هر کاری که انسان پیش از وقت انجام می دهد، همه برای فریفتن انسان و نافرمانی خداست.

فصل شصت و سوم .1 اگر انسان برهنگان را بپوشاند یا گرسنگان را سیر کند، مزد خود را از خدا دریافت خواهد کرد.

.2 اما اگر دل وی شکایت کند، بدی او دو برابر می شود: فساد خود وی و فساد آنچه داده است. در این صورت، انسان در برابر آن کار مزدی دریافت نخواهد کرد.

.3 و اگر دل خودش از خوراک پر است و جسمش را با پوشاک پوشانده، مرتکب توهین می شود و همه بردباری خویش را در برابر بینوایی از دست می دهد و برای کارهای خوب خود پاداشی نخواهد داشت.

.4 خداوند از هر انسان متکبر و متکلف و هر سخن باطلی که از روی ناراستی صادر می شود، بیزار است. این با لبه شمشیر مرگ بریده خواهد شد و در آتش افکنده می شود و تا ابد خواهد سوخت.

فصل شصت و چهارم .1 هنگامی که خنوخ این سخنان را به پسرانش گفت، همه مردم از دور و نزدیک شنیدند که خداوند خنوخ را فراخوانده است. آنان برای رایزنی انجمن کردند و گفتند:

.2 «خوب است برویم و خنوخ را ببوسیم.» دوهزار تن گردآمدند و به احوزان، (46) محل اقامت خنوخ و پسرانش آمدند.

.3 مشایخ قوم و همه گروه آمدند و سر فرود آوردند و به بوسیدن خنوخ آغاز کردند و گفتند :

.4 «ای پدر ما خنوخ! برکت خداوند فرمانروای جاوید بر تو باد. اکنون پسرانت و همه قوم را برکت بده تا ما امروز پیش روی تو جلال یابیم.

.5 زیرا تو پیش روی خداوند برای ابد جلال خواهی یافت، چون که خداوند تو را از میان همه انسانهای روی زمین برگزید و تو را نویسنده همه خلقتش، از مرئی و نامرئی، و فدیه شونده گناهان بشر و یاور خانواده ات قرار داد.»

فصل شصت و پنجم .1 خنوخ به همه قومش پاسخ داد و گفت: فرزندانم، بشنوید! خداوند پیش از آن که موجودات آفریده شوند، چیزهای مرئی و نامرئی را آفرید.

.2 و مقداری زمان وجود داشت و آن هم گذشت. آگاه باشید که پس از همه آنها، انسان را به صورت خود و شبیه خویش آفرید و به او چشم داد تا ببیند و گوش تا بشنود و دل تا بیندیشد و هوش تا اختراع کند.

.3 و خداوند همه کارهای انسان را دید و همه مخلوقات خود را آفرید و زمان را تقسیم کرد و از زمان سالها را و از سالها ماهها را و از ماهها روزها را معین ساخت و از روزها هفت روز را تعیین کرد.

.4 و در آنها ساعتهایی قرار داد و آنها را دقیقا اندازه گیری کرد تا انسان درباره زمان بیندیشد و سالها و ماهها و ساعتها و جابه جایی آنها و آغاز و انجامشان را محاسبه کند و بتواند مدت زندگی خود را از آغاز تا مرگ اندازه گیری کند و در باره گناهان خود بیندیشد و کارهای نیک و بد خویش را بنویسد، زیرا هیچ کاری در پیشگاه خداوند پنهان نمی ماند تا هر انسانی کارهای خود را بداند و از فرمانهای او هرگز تجاوز روا ندارد و نوشته دست مرا نسل به نسل حفظ کند.

.5 هنگامی که همه مخلوقات مرئی و نامرئی که خداوند آفریده است، پایان یابند، هر انسانی به سوی داوری بزرگ می رود، و پس از آن، همه زمانها و سالها نابود خواهند شد و دیگر ماهها و روزها و ساعتها وجود نخواهند داشت و آنها به هم خواهند پیوست و برشمرده نخواهند شد .

.6 آن گاه یک روزگار (47) پدید خواهد آمد و همه عادلان که از داوری بزرگ خداوند رهایی می یابند، در آن روزگار بزرگ گرد خواهند آمد. روزگار بزرگ برای عادلان آغاز خواهد شد و آنان تا ابد خواهند زیست، و از آن پس، هیچ رنج و بیماری و تحقیر و نگرانی و نیاز و خشونت و شب و ظلمتی میان ایشان نخواهد بود، جز نور بزرگ.

.7 آنان یک دیوار غیرقابل انهدام و یک فردوس درخشان و غیرفانی خواهند داشت، زیرا چیزهای فانی از میان خواهند رفت و حیات جاوید پدید خواهد آمد.

فصل شصت و ششم .1 و اکنون فرزندانم! جان خود را از هر بی عدالتی ای که خداوند از آن بیزار است، حفظ کنید.

.2 پیش روی او با ترس و لرز سلوک کنید و تنها او را بپرستید.

.3 پیش خدای حقیقی سر فرود آورید، نه پیش بتان گنگ، بلکه به روی او سر فرود آورید و همه هدایای عادلانه را پیش روی خداوند بیاورید. خداوند از آنچه غیرعادلانه است، بیزاری می جوید.

.4 زیرا خداوند همه چیزها را می بیند. هنگامی که انسان اندیشه ای را به دل خود راه می دهد و درباره آن تأمل می کند، آن افکار پیوسته نزد خداوند، که زمین را استوار کرد و همه مخلوقات را روی آن گذاشت، حاضر است.

.5 اگر شما به آسمان بنگرید، خداوند آن جاست؛ و اگر به ژرفای دریا و سراسر زیر زمین بیندیشید، خداوند آن جاست.

.6 زیرا خداوند همه چیزها را آفرید. در حالی که خداوند همه آفرینش را ترک می کنید، پیش مصنوعات انسان سر فرو نیاورید، زیرا هیچ کاری از پیش روی خداوند مخفی نمی ماند.

.7 فرزندانم! با بردباری فراوان و فروتنی و صداقت، هنگام خشم و اندوه و ایمان و راستی و اعتماد بر وعده ها و ناخوشی و دشنام و جراحت و وسوسه و برهنگی و خلوت سلوک کنید و یکدیگر را دوست بدارید تا از این دوره بدیها بیرون روید و وارث عصر جاوید شوید.

.8 خوشا به حال عادلان که از داوری بزرگ رهایی خواهند یافت، چون درخشش آنان بیش از هفت خورشید خواهد بود، زیرا در این جهان، هفتمین بخش از همه جدا می شود، نور و ظلمت و غذا و لذت و اندوه و فردوس و عذاب و آتش و یخبندان و چیزهای دیگر. او همه را در نوشته ای که خواهید خواند و فهمید، گذاشت.

فصل شصت و هفتم .1 هنگامی که سخن خنوخ با قوم پایان یافت، خداوند ظلمتی بر زمین فرستاد و تاریکی پدید آمد و کسانی را که کنار خنوخ ایستاده بودند، فرا گرفت؛ و خنوخ به بالاترین آسمان و مکان خداوند بالا برده شد؛ و او وی را به حضور پذیرفت و پیش روی خود قرار داد . سپس تاریکی از زمین برطرف شد و روشنی پدید آمد.

.2 و قوم نگاه کردند و ندانستند که چگونه خنوخ گرفته شد؛ و خدا را تسبیح گفتند؛ و طوماری را یافتند که روی آن نوشته شده بود: «خدای نامرئی.» و همه به خانه های خویش رفتند.

فصل شصت و هشتم .1 خنوخ در ششمین روز ماه سیوان (48) به دنیا آمد و سیصد و شصت و پنج سال زندگی کرد.

.2 وی در نخستین روز ماه نیسان (49) به آسمان برده شد و شصت روز در آسمان ماند.

.3 و او همه این نشانه های آفرینش را، که خداوند آفریده بود، نوشت؛ و سیصد و شصت و شش کتاب نگاشت و آنها را به پسران خویش تحویل داد؛ و سی روز روی زمین ماند؛ و در ششمین روز ماه سیوان، یعنی همان روز و ساعتی که متولد شده بود، دوباره به آسمان برده شد.

.4 همان طور که طبیعت هر انسانی در این زندگی تیره است، حمل و ولادت و درگذشت وی نیز چنین است.

.5 ساعت حمل او مانند ساعت تولدش بود؛ و در چنان ساعتی نیز درگذشت.

.6 همه پسران خنوخ، یعنی متوشالح و برادران وی، شتافتند و در مکانی که احوزان نامیده می شود و خنوخ از آن جا به آسمان برده شد، مذبحی برافراشتند.

.7 و آنان گاوهایی را برای قربانی فراهم کردند و همه قوم را گرد آوردند و پیش روی خداوند قربانی گذاردند.

.8 همه قوم و مشایخ آنان و تمام جماعت در آن مراسم شرکت کردند و هدایایی برای پسران خنوخ آوردند.

.9 آنان جشن بزرگی برپا کردند؛ سه روز را در شادی و خوشی گذراندند و خدایی را حمد گفتند که چنین نشانه ای را به وسیله خنوخ به آنان داده و به ایشان به دیده لطف نگریسته بود تا آن نشانه را نسل به نسل و عصر به عصر به پسران خود منتقل کنند.

.10 آمین.

پی نوشتها:

.1 مریم: 56 57؛ انبیاء: .85

.2 بحار الانوار، 95/458، .466

.3 «و کانت الملائکة فی زمان إدریس علیه السلام یصافحون الناس و یسلمون علیهم و یکلمونهم و یجالسونهم و ذلک لصلاح الزمان و أهله.» بحار الأنوار، 11/ .279

«~ 4. Hermes Trismegistus ~»

.5 برای آگاهی بیشتر درباره خنوخ، به مدخل «ادریس» در جلد هفتم دائرة المعارف بزرگ اسلامی مراجعه شود.

6.«~ Aocryha ~»به زبان یونانی، یعنی پوشیده.

7.«~ seueigraha ~»به زبان یونانی، یعنی نوشته های جعلی.«~ 8. The Book of the Secrets of Enoch ~»

«~ 9. The orgotten Books of Een ~»

.10 طه: .5

.11 ملک: 16 .17

.12 فجر: .22

.13 قیامت: .23

.14 «و الاخبار التی رویت فی هذا المعنی و أخرجها مشایخنا رضی الله عنهم فی مصنفاتهم عندی صحیحة و إنما ترکت إیرادها فی هذا الباب خشیة أن یقرأها جاهل بمعانیها فیکذب بها فیکفر بالله عز وجل و هو لایعلم.

و الأخبار التی ذکرها أحمد بن محمد بن عیسی فی نوادره و التی أوردها محمد بن أحمد بن یحیی فی جامعه فی معنی الرؤیة صحیحة لایردها إلا مکذب بالحق أو جاهل به و ألفاظها ألفاظ القرآن و لکل خبر منها معنی ینفی التشبیه و التعلیل و یثبت التوحید. و قد أمرنا الأئمة صلوات الله علیهم أن لانکلم الناس إلا علی قدر عقولهم....و لو أوردت الأخبار التی رویت فی معنی الرؤیة لطال الکتاب بذکرها و شرحها و إثبات صحتها. و من وفقه الله تعالی ذکره للرشاد آمن بجمیع ما یرد عن الأئمة علیهم السلام بالأسانید الصحیحة و سلم لهم و رد الامر فیما اشتبه علیه إلیهم إذ کان قولهم قول الله و أمرهم أمره و هم أقرب الخلق إلی الله عز و جل و أعلمهم به صلوات الله علیهم أجمعین.» التوحید، ص 119 .122

.15 بحار الانوار، 11/277 .278

.16 همان، 43/248 249؛ 59/ .184

.17 همان، 43/ .259

.18 همان، 43/ .313

.19 همان، 26/340؛ 43/243 244 ، 250؛ 44/182؛ 50/66؛ 101/348 ، .367

«~ eye station 20. many ~»

«~ .houses of these things, andhow they are made to shut and open houses of the dew, like oil of the olive, and the appearance of its form, as of the flowers of the earth;further many angels guarding the treasure 21. They showed me the treasure ~»

.22 در برخی نسخه ها: نور خورشید هفت برابر نور ماه است.

.23 بیور واژه ای فارسی و معادل ده هزار است.

«~ 24. Phoenix ~»

«~ 25. Chalkydra ~»

.26 واحد اندازه گیری طول نزد یونانیان؛ برابر با 185 گز.

.27 محتوای این فقره با اطلاعات ما از گاهشماریهای باستانی هماهنگی ندارد. شاید به همین دلیل، در ترجمه انگلیسی داخل قلاب قرار گرفته است. یکی از روحانیون مسیحی انگلستان به نام بید«~ (Bede)، ~»در قرن هشتم میلادی یک دوره پانصد و سی و دو ساله را برای تعیین عید پاک تنظیم کرد، که به متن بالا ربطی ندارد.

.28 «گریگوری» در زبان یونانی به معنای «شب زنده دار» است. عنوان «شب زنده دار» در کتاب عهد مشایخ بنی اسرائیل (رئوبین، 2: 18) آمده است.

.29 «حرمون» به معنای «حرم» ، کوهی است در شمال شرقی فلسطین، که در کتاب عهد عتیق و کتابهای سوداپیگرافا از آن یاد شده است.

.30 ر.ک: کتاب دوم آدم و حوا، فصل .20

.31 برای«~ the Ioanit stations of light ~»معادل روشنی به دست نیامد و معنای بالا گزاف است.

.32 به معنای ابرها و تاریکیها.

.33 در عبری به معنای لشکرها.

.34 به معنای سیارات و بروج دوازده گانه.

.35 جمع «کوخاو» ، و به معنای ستاره است؛ همریشه با «کوکب» عربی.

.36 شصت شبانه روز. ر.ک: 68: .2

.37 سخنان خداوند با خنوخ، در فصل سی و ششم پایان می یابد.

.38 فلک چهارم از قلم افتاده است.

.39 منطقة البروج.

.40 «و آدم زن خود را حوا نام نهاد، زیرا او مادر جمیع زندگان است.» (پیدایش، 3: 20)

.«~ .counting, endless, with neither years nor months nor weeks nor days nor hours created after mywork, and that the first seven revolve in the form of the seventh thousand, and that at the beginning of the eighth thousand there should be a time of not 41. And I appointed the eighthday also, that the eighthday should be the first ~»

.42 سخن خداوند، که از فصل بیست و چهارم آغاز شده بود، در این جا پایان می یابد.

.43 یعنی کسی که بر اثر خودبینی، از داوری عادلانه خودداری می کند.

.44 در ترجمه انگلیسی این بند، دوبار«~ Thevan ~»آمده است، که معادلی ندارد و ما آن را به گزاف، «~ Heshvan ~»گرفتیم.

.45 اختلالی در بند 1 وجود دارد؛ و بند 2 از قلم افتاده است.

.46 معادل تقریبی«~ Achuzan ~»که موقعیت آن معلوم نشد.«~ 47. aeon ~»

.48 ششم ماه سیوان روز عید شاووعوت (هفته ها) یا «گلریزان» است.

.49 در ترجمه انگلیسی، سیوان«~ (Tsivan) ~»آمده بود، که با مراجعه به بند 4 از فصل اول همین کتاب، به نیسان«~ (Nisan) ~»اصلاح شد. نیسان در گاهشماری قدیم عبریان، نخستین ماه سال بود، ولی اکنون ماه هفتم است، و سال عبری با تشری«~ (Tishri) ~»آغاز می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان