«هاید پارک» بزرگترین پارک «لندن» است که روزهای تعطیل آخر هفته (شنبه و یک شنبه) افراد و گروههای مختلف، با اندیشه ها و عقاید گوناگون در آنجا جمع شده و از افکار خود، تبلیغ می کنند و این کار در عصر یکشنبه به اوج خود می رسد.
در یکی از یکشنبه ها، با برادر جانبازی که برای معالجه به انگلیس آمده بود به آنجا رفتیم . در هر نقطه ای، شخصی روی چهار پایه ای رفته و عده ای را به دور خود جمع کرده بود. شخصی، شنل مخصوصی را که علامت «مسیحیت» بود بر شانه انداخته و با قیافه ای که بیشتر شبیه «جوکرها» بود فریاد می زد:«~ « esus is GodJ» ~»یعنی «عیسی خداست» او نه به حرف کسی گوش می داد و نه به کسی مجال سخن گفتن می داد.
در میان افرادی که گرد او جمع شده بودند، چند مسلمان پاکستانی حضور داشتند که سعی می کردند او را ساکت کنند، اما آن مبلغ مسیحی با زرنگی خاصی که داشت، انگشت روی یکی از نقطه ضعفهای مسلمان گذاشت و گفت: شما همان کسانی هستید که اسرائیلیها بخاطر اختلافهایتان بر شما حاکمند.
در جمعی دیگر، فردی از انگلیس و فرهنگش دفاع نموده و گوشه هایی از فرهنگ مبتذل و بی عفتی غرب را با کلمات زشت و مستهجن توصیف می کرد.
شخص دیگری، بر چهار پایه ای ایستاده و از خوبیها و صفات انسانی (!!) صدام می گفت و دهان تماشاگران مخالف را با فحش و ناسزا می بست.
در آن میان، جوان عربی را دیدم که «چپیه» بسته بود و از اسلام دفاع می کرد و می گفت : اسلام، همه دینهای آسمانی را قبول دارد و کاملترین دین است. او متانت خاصی داشت و بر خلاف مبلغ مسیحی، اصلا جار و جنجال بپا نمی کرد. با دیدن این صحنه، کمی خوشحال شدم اما خوشحالی ام چندان دوامی نداشت، زیرا پیرمردی را دیدم با محاسن بلند و ردایی بردوش، که چند کیلو «خرمهره» بر سینه آویزان کرده بود، انگشتانش پر از انگشترهای رنگارنگ بود، چند دستبند بر مچ داشت و چیزی شبیه انبر در دست گرفته بود و از اسلام تبلیغ می کرد. افرادی که بر گرد این شخص مسخره حلقه زده بودند می خندیدند. با دیدن این صحنه بسیار متأثر شدم و افسوس خوردم که ای کاش کاملا به زبان انگلیسی مسلط بودم و فریاد می زدم : ای مردم، دین اسلام، والا و ارزشمند است و از این حرکات متنفر است. این مکتب الهی مخالف است که انسان مسلمان بازیچه و مورد تمسخر دیگران واقع شود. اما افسوس و صد افسوس... (1)
پی نوشت:
1 آقای رضا الهی منش