اصول عقاید اسماعیلیه را محقق طوسی در قواعد العقائد به شرح زیر نقل کرده است:
آفرینش عالم امر و عالم خلق
آنان بر این عقیده اند که خدای تعالی به واسطه حقیقتی که از آن با کلمه «کن» تعبیر می شود، دو عالم را آفرید:
1 عالم باطن که عالم امر و عالم غیب است و مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح و حقایق کلی می باشد و نزدیکترین موجود این عالم به خدا عقل اول است.
2 عالم ظاهر که عالم خلق و شهادت است و مشتمل بر اجزای علوی و سفلی و اجسام فلکی و عنصری است و بزرگترین موجودات این عالم، به ترتیب، عرش و پس از آن کرسی و پس از آن اجسام دیگر است.این دو عالم چنانکه از کمال به نقصان تنزل یافته، از نقصان به کمال باز می گردد تا اینکه به امر الهی که با کلمه «کن» تعبیر می شود، منتهی شود، و بدین ترتیب آغاز و انجام سلسله هستی خداست.
امامت و نبوت
امام مظهر عالم امر است و حجت او مظهر عقل اول (عقل کلی) است، و پیامبر مظهر نفس کل، یعنی امام اسم است.امام حاکم بر عالم باطن و معلم دیگران است.کسی جز به واسطه او عالم بالله نمی گردد، و پیامبر حاکم بر عالم ظاهر است و قوام شریعت به اوست.
و هرگز زمان از پیامبر یا شریعت او خالی نخواهد بود، چنانکه از وجود امام و دعوت او نیز خالی نخواهد بود، و امام گاهی پنهان می گردد، ولی دعوت او ظاهر خواهد بود تا اینکه حجت از جانب خدا بر بندگان تمام گردد. (1)
نبوت و مراتب امامت
در روی زمین یک «ناطق» وجود دارد و او پیامبری صاحب شریعت است، یعنی پیامبری که قانون الهی را که به وسیله فرشته به او القا می شود ابلاغ می کند.ناطق، مشابه زمینی عقل اول که دعوت در آسمان را آغاز کرد می باشد.
همچنین در روی زمین یک «وصی» موجود است و او امامی است که وارث بلا فصل پیامبر و کسی است که بنیاد و اساس امامت و نخستین امام هر عصر است.وظیفه مخصوص او به عنوان امین راز نبوت، تأویل است که ظاهر را به معنی مکتوم، یعنی به اصل آن می رساند.وصی، مشابه عقل دوم می باشد.
علاوه بر این یک امام وجود دارد که وارث امام اساس است و وظیفه او ایجاد تعادل میان ظاهر و باطن، که پیوستگی آنها ضروری است، می باشد.
ادوار نبوت از هفت دور تشکیل می شود و هر مرحله از دوره نبوت، یعنی هر دوره غیبت، به وسیله یک ناطق و یک وصی افتتاح می گردد، و یک یا چند دسته هفتگانه از امامان جانشین آنان می گردد.و سپس آن دوره به وسیله آخرین امام (یعنی قائم) یا امام رستاخیز که دوران پیشین را خاتمه می دهد پایان می پذیرد و او امام «مقیم» است، یعنی پیامبر جدید را برمی انگیزد .
ادوار شش پیامبر اولوا العزم بدین قرار است: آدم که امام دورانش شیث بود، نوح که سام امام دورانش بود، ابراهیم که امام دورانش اسماعیل بود، موسی که امام دورانش هارون بود، عیسی که امام دورانش شمعون بود، محمد صلی الله علیه و آله که امام دورانش علی علیه السلام بود.
و ناطق هفتم او همان امام رستاخیز است و او شریعت جدیدی نخواهد آورد، بلکه معانی مکتوم منزلات را با انقلاب و تحول که مقتضی این کار است آشکار خواهد کرد. (2)
از نظر اسماعیلیان امامت دارای مراتب چهارگانه زیر است:
1 امام مقیم: او کسی است که پیامبر ناطق را برمی انگیزد و این عالی ترین درجه امامت است و آن را «رب الوقت» نیز گویند.
2 امام اساس: او وصی و جانشین پیامبر و امین راز و یاور او است و سلسله امامان مستقر در نسل او تداوم می یابد.
3 امام مستقر: او کسی است که امام پس از خود را تعیین می کند.راه تعیین امام از نظر اسماعیلیان دو چیز است: یکی وراثت، و دیگری نص امام مستقر.
4 امام مستودع: او به نیابت از امام مستقر به انجام امور امامت قیام می کند و حق تعیین امام پس از خود را ندارد.وی را نائب الامام نیز گویند. (3)
باطنی گری و تأویل
یکی از عقاید شاخص اسماعیلیان در معارف و احکام دینی، باطنیگری و تأویل است.به عقیده آنان شرایع الهی دارای ظاهر و باطن است و باطن آن را جز امام و جانشین او نمی داند، و همه آنچه در شرایع آسمانی آمده، مثالها و رموزی است برای حقایق باطنی.مثلا طهارت را به تبری جستن از مذاهب مخالف باطنیه، و تمیم را به فراگیری دانش از کسی که به آموختن مأذون است، و نماز را به دعا برای امام، و زکات را به نشر دانش برای مستعدان و مستحقان آن و روزه را به پنهان داشتن معرفت از ظاهر گرایان و حج را به کوچ کردن برای کسب دانش تأویل نموده اند. (4)
این گونه تأویلات موجب شد که علمای اسلام، اسماعیلیه را خطری جدی برای عقاید اسلامی به شمار آورند (5) و حتی از قبول آنان به عنوان یکی از فرقه های اسلامی امتناع ورزند.مرحوم استاد مطهری در این باره گفته است:
«باطنیه آن قدر در اندیشه های اسلامی بر اساس باطنیگری دخل و تصرف کرده اند که می توان که می توان گفت اسلام را قلب کرده اند.به همین دلیل مسلمین جهان حاضر نیستند آنها را جزء فرق اسلامی به شمار آورند.در حدود سی سال پیش که «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره تأسیس شد و مذاهب شیعه امامیه، زیدی، حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی هر کدام نماینده داشتند، اسماعیلیان خیلی کوشش کردند که نماینده بفرستند، ولی از طرف سایر مسلمین مورد قبول واقع نشد» . (6)
هانری کوربن در بیان تفاوت میان عرفان شیعه اثنا عشری و اسماعیلی می گوید:
«عرفان شیعه اثنا عشری به اقتران و تعادل ظاهر و باطن شرع معتقد است، اما عرفان اسماعیلی همه احکام ظاهری را دارای معانی مکتوم و حقیقت باطنی می داند.پس چون این معانی باطنی برتر از معانی ظاهری احکام است و ترقی روحانی پیروان به درک آن معانی وابسته است، بنابر این ظاهر شرع به منزله قشری است که باید یک بار به طور قطع آن را درهم شکست.این کار همان است که تأویل اسماعیلی آن را انجام داد.
به این طریق که احکام شریعت را به حقیقت آن احکام باز گرداند، یعنی به ادراک معنی حقیقی تنزیل یا شریعت رسانید.بنابر عقیده آنان تکالیف و احکام شریعت برای معتقد پا بر جایی که بر مبنای معانی روحانی و باطنی رفتار کند محذوف است» . (7)
علامه طباطبایی نیز در مقام بیان فرق کلی میان مذاهب امامیه اثنا عشری و اسماعیلیه گفته است:
فرق کلی میان شیعه دوازده امامی و شیعه اسماعیلی این است که اسماعیلیه معتقدند که امام به دور هفت گردش می کند و نبوت در حضرت محمد صلی الله علیه و آله ختم نشده است، و تغییر و تبدیل در احکام شریعت، بلکه ارتفاع اصل تکلیف خاصه به قول باطنیه مانعی ندارد، بر خلاف شیعه دوازده امامی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را خاتم الانبیاء می دانند و برای او دوازده وصی و جانشین قائلند، و ظاهر شریعت را معتبر و غیر قابل نسخ می دانند و برای قرآن کریم هم ظاهر و هم باطن اثبات می کنند. (8)
پی نوشت ها:
1 قواعد العقائد، ص 114 .116
2 تاریخ فلسفه اسلامی، ج 1، ص 126 .125
3 تاریخ الفرق الاسلامیه، ص .186
4 همان، ص .193
5 الفرق بین الفرق، ص .282
6 آشنایی با علوم اسلامی، کلام، عرفان، ص .21
7 تاریخ فلسفه اسلامی، ج 1، ص 136 .135
8 شیعه در اسلام، ص .69