ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق شیخ انصاری

ملکات فاضله و اخلاق پسندیده شیخ قابل توصیف نیست

ملکات فاضله و اخلاق پسندیده شیخ قابل توصیف نیست.در همان هنگام که زعامت و رهبری امت را بر عهده گرفته بود و مجلس درس داشت و نماز جماعت برپا می نمود و کارهای مردم را بررسی می کرد و به عیادت بیماران و تشییع جنازه ها می رفت و گره از مشکلات مردم می گشود، در آن زمان یکی از علماء نقل می کند که: «خدمت شیخ رسیدم و به او گفتم: «فلان سید طلبه بدهکار و بیمار است، مرحمتی درباره او بفرمائید.» شیخ فرمود: «اکنون پولی ندارم، مگر هشت تومان که مربوط به دو سال نماز و روزه است، این را به او بدهید و از وی بخواهید که دو سال نماز و روزه را به جای آورد.» آن عالم می گوید: پاسخ دادم: «ولی او مرد محترمی است و از خانواده های با شخصیت است و تا کنون چنین کارهایی را نکرده است.» شیخ، مقداری تأمل نمود و چنین فرمود: «دو سال عبادت (نماز و روزه) را خودم به جا می آورم و شما هشت تومان اجرتش را به آن سید بدهید.» شیخ انصاری به قدری متقی و پرهیزکار بود که حتی هدایایی را که برای ایشان می آوردند بین طلاب تقسیم می نمود و خود به اندازه حقوق یک طلبه معمولی برمی داشت.با آنکه در هر سال زیاده از صد هزار تومان (در آن زمان مبلغ کلانی بوده) از وجوه شرعی به سوی او متوجه می گردید، ولی وقتی وفات نمود، درهم و دیناری باقی نگذاشت و در زندگی به اقل ما یقنع به، اکتفا می نمود.

نزدیکان شیخ همواره به شیخ اعتراض می نمودند که چرا شیخ این همه در معیشت بر خود و خانواده سخت می گیرد؟ روزی مادر شیخ به وی گلایه نمود که چرا با این همه وجوهی که به دستت می رسد، مقدار ناچیزی ماهیانه به برادرت منصور می دهی؟ شیخ (ره) فرمود تا کلید اتاقی را که در آن بیت المال نگهداری می شد، آوردند و به مادرش داد و فرمود: «این کلید اتاق، خودت بفرما و هر چه می خواهی بردار و به برادرم منصور بده، اما روز قیامت هم خودت باید جوابگو باشی .» مادر محترمش با این سخن شیخ متنبه شد و کلید را به شیخ برگرداند و فرمود: «من هرگز چنین مسئولیتی را بر عهده نمی گیرم.» روزی شخصی خدمت شیخ رسید و گفت: «ای شیخ! شب گذشته در خواب دیدم که شیطان به سرای شما آمد و طناب بر گردن شما انداخت و کشان کشان شما را تا سر کوچه برد و شما در تمام مدت تلاش می کردید که هر جور شده خود را از بند وی برهانید، و بالاخره سر کوچه طناب را از گردن خود به دور افکنده و به خانه برگشتید.

محبت بفرمائید و مرا راهنمایی کنید که تعبیر آن خواب آشفته چه بوده؟» شیخ (رحمة الله علیه) با تبسمی آهسته فرمود: «خدا لعنت کند شیطان را، خواب شما راست بوده است.دیروز ما در خانه خرجی نداشتیم و وجوهات فراوانی نیز رسیده بود، با خود گفتم من یک دینار برمی دارم و ما یحتاج زندگی را تهیه می کنم و بعدا آن را به جای خود برمی گردانم.با این خیال دیناری برداشته و به قصد خرید از خانه خارج شدم، ولی در بین راه با خود فکر می کردم که آیا این کار درست است که من کردم؟ تا بالاخره سر کوچه که رسیدم سخت متنبه شدم و با خود گفتم : شیخ این چه کاری است که می کنی، و پشیمان شدم و برگشتم و دینار را در سر جای خود قرار دادم!»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان