ماهان شبکه ایرانیان

کمینگاههای شیطان

قرآن کریم که عهده دار تزکیه روح و تهذیب جان آدمی است، شیطان را به عنوان دشمن سعادت انسان معرفی کرده، دستور مراقبت و هوشیاری در برابر کید و مکر او داده، ما را به مبارزه ای همه جانبه با او فراخوانده است:

صف آرایی در برابر شیطان

قرآن کریم که عهده دار تزکیه روح و تهذیب جان آدمی است، شیطان را به عنوان دشمن سعادت انسان معرفی کرده، دستور مراقبت و هوشیاری در برابر کید و مکر او داده، ما را به مبارزه ای همه جانبه با او فراخوانده است:

«إن الشیطان للإنسان عدو مبین» (1)

«و لا تتبعوا خطوات الشیطان إنه لکم عدو مبین» (2)

«افتتخذونه و ذریته أولیاء من دونی و هم لکم عدو» (3)

«إن الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا» (4).

قرآن کریم در آیات فراوانی گونه های مختلف اغواء، فریبکاری، کید و مکر شیطان را تبیین و راه حضور در مصاف دشمن قسم خورده بشر را به او نموده است.

در بیانات نورانی امیرالمؤمنین ( علیه السلام) نیز آمده است:

«صافوا الشیطان بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة تزکو أنفسکم و تعلو عند الله درجاتکم» (5)

در برابر شیطان که مانع و رهزن سیر آدمی به سوی خداست، صف آرایی کنید و با همه ساز و برگ نظامی خود به جنگ او بروید. اگر چنین کردید، جان شما تزکیه می شود و درجات شما بالا می رود.

مشکل ما این است که ما نه به طور دقیق می دانیم که او چه می طلبد و نه این که اگر بدانیم، توان مخالفت با او را داریم، ولی او روانشناس ماهری است که می داند ما چه می طلبیم. از این رو حرامها و زشتها را به صورت همان مطلوب، در برابر ما تزیین می کند و به ما ارائه می دهد و ما هم آن را حق می یابیم و به آن عمل می کنیم.

شیطان ابتدا، «مسول» است و سپس اماره به سوء. اول به عنوان دستیار، کمک می کند و پیشنهاد می دهد؛ یعنی زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه می دهد و وقتی انسان را اسیر کرد، فرمان می دهد و آنگاه انسان، دانسته و از روی عمد گناه می کند؛ یعنی می داند این کار بد است، اما چون به دام شیطان افتاده و مبتلا شده است آن را انجام می دهد. بنابراین، در مقابل شیطان باید با تمام نیرو صف آرایی کرد و در این مصاف، خدا، وحی، فرشتگان و عقل، معین و ناصر انسان هستند و در این صورت یعنی با اعانت و نصرت خدا و اولیای او، اگر انسان ببازد، جای تعجب است.

حضرت سجاد (علیه السلام) می فرمود:

اگر کسی هلاک شود، جای تعجب است. خدایی که این همه مهربان است که یک گناه را یک کیفر می دهد ولی یک ثواب را ده برابر پاداش می دهد، در این صورت،

«ویل لمن غلبت آحاده أعشاره... فنعوذ بالله ممن یرتکب فی یوم واحد عشر سیئات و لا تکون له حسنة واحدة فتغلب حسناته سیئاته» (6)

وای به حال کسی که یکیهای او بر دههای او غالب شود!

هیچ کس نمی تواند بگوید من کاری به مسائل اخلاقی ندارم. برخی حکیمان سخن بسیار عمیقی در باره برخی مسائل فلسفی دارند، که در باره مسائل اخلاقی نیز جاری است. آنان می گویند : «بعضی می گویند: ما با مسائل فلسفی کاری نداریم، ولی باید به آنان یاد آور شد که گرچه شما با آن مسائل کاری ندارید ولی آنها با شما کار دارند» . در مسائل اخلاقی نیز چنین است؛ ممکن نیست در خاطرات و اوصاف نفسانی ما فرشته یا شیطان، نفوذ نداشته باشند. آن سرمایه اولیه، یعنی

«فألهمها فجورها وتقویها» (7)

که الهامات الهی است، درنهان ونهاد هرکسی ذخیره شده و فرشته ها و انبیا می کوشند آن را شکوفا کنند:

«و یثیروا لهم دفائن العقول» (8).

نقش انبیا و فرشتگان، شناسایی گنجهای معدنی دل و عرضه به بازار معرفت و معدلت است و کار شیاطین دفن کردن آنهاست:

«و قد خاب من دسیها» (9).

اعتقاد به جدایی دین از سیاست، آتش بس مظلومانه و یک طرفه افراد ناآگاه، منزوی و یا رفاه طلب است؛ زیرا سیاستمداران یا سیاست بازان قهار نمی گویند: سیاست از دین، جداست . آنها همه امور را در کام خود می کشند و حتی دین را به سود خود تفسیر می کنند.

در هر صورت اگر شما با شیطان کاری نداشته باشید، او با شما کار دارد و طولی نمی کشد که شما را می رباید و تصاحب می کند. در مسائل علمی نیز بعضی می گویند: ما کاری با معارف الهی، فلسفه و عرفان نداریم و به همان ایمان سنتی اکتفا می کنیم، که باید گفت: گرچه شما با شبهات، کاری ندارید، ولی آنها با شما کار دارند. شما چه بخواهید یا نخواهید در درون جانتان سؤالی پدید می آید، ممکن است سخنی نگویید ولی آن شبهات، شما را جذب می کند و آگاهانه یا ناآگاهانه بر اساس آنها می اندیشید.

پس چاره ای جز این نیست که انسان در معارف دین، بنیان مرصوصی داشته باشد و در فضایل اخلاقی نیز سدی بسازد که نفوذ در آن میسور کسی نباشد:

«و ما استطاعوا له نقبا» (10)

دیوار فلزی که «ذوالقرنین» برای صیانت از یأجوج و مأجوج ساخت، به قدری مستحکم و مرتفع بود که نه کسی می توانست بر بالای آن برود ونه از میان آن، نقبی بزند. ما هم ناچاریم بنیان مرصوصی در نهان خود بنا کنیم که شیطان از هیچ طرف به آن راه نیابد.

خداوند برای این که انسان را درست بپروراند و او را به «کون جامع» برساندوشامل همه «حضرات» کند، گذشته از «تعبد» او را به «تعقل» و «شهود» رهبری می کند. تعبد آن است که انسان در مقام عمل، بنده خدا باشدوکارهای خود را براساس وحی الهی انجام دهد. تعقل نیز آن است که انسان درمقام فکر و اندیشه، معارف الهی را با برهان تحلیل کند و با یقین بفهمدوبپذیردو شهود بدین معناست که حقایق جهان ربوبی و خلقی را آن گونه که هست، با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و دلیل مفهومی و بدون استمداداز پای چوبین استدلال مشاهده کند. قرآن کریم، این سه راه را فراسوی انسان نصب کرده است و شیطان راهزن در همه این مقاطع سه گانه در کمین انسان است:

نخست در بخش عبادات و «حوزه تعبد» ، در کمین است تا انسان را از تعبد خارج سازد و انسان اعمالش را بر اساس وحی انجام ندهد، بلکه به میل خود عمل کند.

دومین مقطع راهزنی شیطان، «حوزه تعقل» است. او کاری می کند تا انسان در هنگام اقامه برهان و دلیل به دام مغالطه بیفتد. این که انسان برهان نما را به جای دلیل و برهان واقعی می نشاند، بر اثر رهزنی شیطان است که در محدوده اندیشه متفکر راه پیدا می کند تا او را از تعقل ناب محروم سازد (11).

مقطع سوم و نهایی، رهزنی در «مقام شهود» است تا انسان واقع را آن طور که هست نبیند یا چنین راهی را انکار کند یا بر اثر سختی آن بعد از قبول از اصل راه، آن را طی نکند.

ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) درباره معارف الهی، به ویژه بخش توحیدی فرمود:

«و أنا علی ذلکم من الشاهدین» (12)

من از شاهدانم؛ یعنی نه تنها در مسائل دینی عابد و عاقلم، که در جهان بینی نیز عارف و شاهدم و ملکوت اشیا را به ارایه الهی می بینم.

این سه مقطع، گرچه ترتیب آن به صورت «تعبد» و «تعقل» و «شهود» ذکر گردید، ولی واقعیت آن است که نخست شهود و آنگاه اندیشه و بعد عمل قرار دارد؛ زیرا انسان با سرمایه شهود، خلق شده و خدای سبحان، قلب انسان را بینا و بیدار آفریده است. از این رو در بعضی از احادیث آمده است که خداوند سبحان به موسای کلیم (سلام الله علیه) فرمود: بهترین کار نزد من دوست داشتن کودکان و نوجوانان است؛ زیرا آنان بر فطرت توحیدی باقی هستند و هنوز فطرتشان آلوده نشده است:

«قال موسی بن عمران: یا رب أی الأعمال أفضل عندک؟ فقال: حب الأطفال فإن فطرتهم علی توحیدی ..» . (13).

به هر تقدیر، در نهان و نهاد آدمی، چشمی هست که حق را می بیند و دلی که گرایش به حق پیدا می کند. اولین کار شیطان، این است که با غبار دنیا دوستی، آن چشم نهادینه الهی را نابینا می کند. او نخست، انسان را «احول» ، بعد «اعور» و آنگاه «اعمی» می سازد، گاهی انسان یک چیز را دو چیز می بیند یا آن را منحرف می نگرد و گاهی هم به جایی می رسد که اصلا چیزی را نمی بیند.

وقتی شیطان، شهود واقعیت را از انسان گرفت، با الفاظ و مفاهیم مأنوس می شود و پیداست که مفهوم توان ارایه عین واقع را، که منزه از هرگونه صورت است، ندارد. خدا صورت و ماهیتی ندارد تا با علم حصولی در جان کسی ظهور کند. وقتی علم شهودی خدا در جان کسی ظهور نکند، سراسر جهان بدون

«نور السموات و الارض» (14)

دیده خواهد شد و قهرا انسان اشتباه می بیند و اشتباه می کند و به بیراهه می رود.

هنگامی که اولین هدف شیطان، که کور کردن چشم دل است، حاصل شود، در کمین عقل او می نشیند تا عقل را نیز در مسائل برهانی به دام مغالطه بیندازد تا حتی مفهوم صحیح را نیز درک نکند. وقتی در بخش تعقل، شیطان موفق شود انسان را به دام توهم و تخیل بیندازد و به تعبیر قرآن کریم، انسان آلوده را «مختال» یعنی خیال زده کند، آنگاه در مقام عمل و عبادت او کاملا نفوذ می کند. چنین انسانی یا اصلا عبادت نمی کند یا عبادت او ریاکارانه، منافقانه و سودجویانه خواهد بود.

تعبیر قرآن کریم از این مقاطع گوناگون این است که شیطان صریحا گفت:

«لأقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لأتینهم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم» (15)

من بر سر راه راست می نشینم و انسانها را از جلو می رانم و از پشت تعقیب می کنم و از طرف راست و چپ گرفتارشان می سازم (16).

منظور از جلو، پشت سر، طرف راست و طرف چپ، جهات چهارگانه جغرافیایی نیست. زیرا حوزه وسوسه که کار شیطان است، دل آدمی است و دل نیز از اقلیم جغرافیایی منزه است.

شیطان از راه القائات باطل، گاهی انسان را از آینده می ترساند، گاهی نسبت به گذشته اندوهگین می کند و گاهی از جهت «یمین» و قوتش و گاهی از جهت «شمال» و ضعفش، وی را می فریبد.

کسی که مقام و منزلتی در جامعه پیدا کند، که نقطه قوت اوست، شیطان از همین راه او را می گیرد. از این رو، چنین شخصی از مقام و جاه خویش، سوء استفاده می کند در حالی که مقتدرتر از او به کمترین جرم و در کوتاهترین مدت به روز سیاه مبتلا شده است. قوت هیچ کسی نباید وسیله غرور او را فراهم کند. چون قوت، تنها از ناحیه خداست و انسان، امین قدرت حق است و امین نباید در امانت خود خیانت کند.

ذات اقدس خداوند در قرآن کریم می فرماید:

«و ما بلغوا معشار ما اتیناهم» (17)

ما از کسانی انتقام گرفتیم وآنان را به گور بردیم که سرمایه داران و مقتدران کنونی حجاز، یک دهم قدرت آنان را ندارند. بنابراین، آنان باید با تاریخ و سیره آشنا شوند و از فضای بسته، بیرون بیایند و محدوده باز تاریخ را بنگرند و ببینند چه مقتدرانی بودند و به چه روز سیاهی افتاده اند.

گاهی شیطان، انسان را از نقطه ضعف او می گیرد؛ مثلا می گوید: تو که ضعیف هستی چرا امر به معروف و نهی از منکر می کنی؟ در حالی که انسان وقتی در مسیرحق قرار گیرد، هیچ ضعفی ندارد؛ زیرا باقدرت لایزال الهی مرتبط است و چنین قدرتی پشتوانه اوست. شیطان حتی در خواب هم انسان را رها نمی کند. خوابهای باطل شیطانی، و دیدن

«أضغاث أحلام» (18)

بر اثر نفوذ و شیطنت شیطان است.

آزادی شیطانی

برای صیانت از گزند این راهزنی که از هر راه می آید، ذات اقدس خداوند ما را راهنمایی کرده و فرموده است: همه شئون آنچه از طرف خداست، حق است و آنچه از طرف شیطان است باطل . نور، هرگز پیام دروغ نمی دهد و بر هر جا بتابد آن را روشن می کند، اما ظلمت و تاریکی، همواره با اشتباه، همراه است.

خدای سبحان چون

«نور السموات و الارض»

است، هر چیزی را به جای خود و آن گونه که هست. ارائه می کند؛ اما شیطان، هر چیزی را وارونه نشان می دهد و در همه امور به انسان دروغ می گوید، چون تیرگی و تاریکی است. خدا به انسان می گوید: مرا بپرستید و درست می گوید و راهها را هم، نشان می دهد؛ اما شیطان به انسان می گوید: آزاد باشید و کسی را نپرستید! او دروغ می گوید. چون انسانی که هوا پرست است، از شیطان تبعیت می کند و به حرف او گوش می دهد.

بنابراین، شیطان رهایی و بی بندوباری پلید را به نام آزادی پاک تلقین می کند و در همین پیام نیز دروغ می گوید؛ زیرا مخفیانه می خواهد انسان را بنده خود قرار دهد و گروهی نیز بندگی وی را پذیرفته، تحت ولایت شیطانند:

«و الذین کفروا أولیائهم الطاغوت» (19)

«کتب علیه أنه من تولاه فأنه یضله و یهدیه إلی عذاب السعیر» (20).

خودکامگان، تابع شیطانند و به دستور او حرکت می کنند، ولی شیطان آنها را فریب می دهد و می گوید: شما آزادید و تابع کسی نیستید.

آیا کسی را می شناسیم که نتواند گناه کند؟ از پست ترین حیوانات گرفته تا انسان عادی، به آسانی قادر بر گناه، درنده خویی و زشتی است؛ چون گناه محفوف به شهوتها و لذتهاست :

«و إن النار حفت بالشهوات» (21).

ز این رو قدرت بر ارتکاب گناه کمال نبوده، آلودگی به آن هنر نخواهد بود؛ زیرا کاری که از هر انسان درس خوانده و درس نخوانده و از هر حیوان وحشی و اهلی برمی آید، هنر نیست .

نشانه پیروزی در مصاف با شیطان

امام امیرالمؤمنین ( علیه السلام) می فرماید:

«صافوا الشیطان بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة، تزکو أنفسکم و تعلو عند الله درجاتکم» (22)

راه تشخیص شکست و پیروزی در جهاد اصغر روشن و آسان است، اما نشانه تشخیص پیروزی و شکست در نبرد با دشمن درون موافقت و مخالفت است.

اگر شیطان دستور داد و انسان را به گناهی تحریک کرد و او انجام داد و به جایی که نباید نگاه بکند، نگاه کرد، مالی را که نباید بگیرد، گرفت یا سخنی را که نباید بگوید، گفت و با این که می داند این کار، گناه است با او موافقت کرد و خواسته های او را برآورد، زمینه پیشروی او و شکست خود را فراهم کرده است. اگر کسی دستی به گناه دراز کرد، پایی به جای حرام گشود، و زبانی به دروغ و تهمت و افترا و مانند آن باز کرد، همان لحظه شروع گناه لحظه پیشروی شیطان است، چنانکه لحظه ای که دارد مقاومت می کند، لحظه عقب نشینی شیطان و اسیر کردن وی است، اما وقتی کاملا گناه را ترک می کند لحظه پیروزی او و شکست شیطان است.

شیطان مانند دزدان هراسناک به هنگام حمله آماده فرار است و آن قدر قوی نیست که در هنگام تهاجم، مقاوم باشد:

«إن کید الشیطان کان ضعیفا» (23)

کید شیطان همیشه ضعیف بوده و هست و این اختصاص به زمان معینی ندارد؛ زیرا تعبیر «کان» در این آیه، دلالت بر استمرار می کند. از اول هم شیطان در برابر عقل و وحی الهی ضعیف بود. بنابراین، اگر کسی در جنگ با شیطان شکست بخورد، در حقیقت در جنگ با دشمنی ضعیف شکست خورده و باید خیلی ضعیف النفس باشد تا دشمنی ضعیف او را شکست دهد.

حال اگر دشمن، ضعیف است چرا به این نبرد، جهاد اکبر گفته اند؟ پاسخ این است که چون میدان جهاد با شیطان و ابزار اغوای او، یعنی هوای نفس بسیار وسیع است و غنیمت یا غرامتی که در این جنگ نصیب یا دامنگیر انسان می شود بسیار مهم است. هر جنگی در جهان طبیعت رخ دهد هم غنیمتهایش محدود است و هم غرامتهایش، ولی غنیمتهای جهاد با شیطان و نفس اماره نامحدود و غرامتهایش نیز جبران ناپذیر است؛ زیرا انسان در نبرد با شیطان، یا شرف و شرع را حفظ می کند یا آنها را از دست می دهد، از این جهت جنگ، جنگ اکبر است و برای انسانی که ورزیده نیست، جنگ با دشمن درون، گرچه ضعیف باشد، دشوار است. و گرنه به لحاظ دشمن اگر سنجیده شود، جنگ، بزرگی نیست. انسانی که عقل دارد و به وحی تکیه کرده و به رکن وثیق عنایت الهی وابسته شده شکست نمی خورد.

از این رو امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود:

شما در برابر شیطان صف آرایی کنید. مسائل علمی و برهانی را در جبهه مغالطات و ترس از خدا را در جبهه تهدید او و ترس از دنیا و امید به وعده و بهشت الهی را در جبهه زرق و برق فریبای شیطانی قرار بدهید؛ یعنی او از سه راه، حمله می کند پس شما هم در سه جبهه دفاع کنید.

او برای این که کسی را فریب داده بگوید، قیامت و پیغمبری نیست؛ بلکه محدوده هستی همین طبیعت است، مغالطه های وهمی را ردیف می کند! و شما در جبهه فکری در برابر مغالطه های وهمی او خود را به براهین عقلی مسلح کنید، تا با آن از مغالطه های وهمی شیطان برهید و این، کاری فکری است.

در جبهه دوم، شما را از بسیاری از امور می ترساند. شما هم در مقابل بگویید من اگر برای ترس وهمی، تن به تباهی بدهم، جهنم را چه کنم؟ من که باید بترسم، فقط از جهنم و عذاب خدا می ترسم نه از غیر او، چنانکه ذات اقدس اله می فرماید:

«الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون أحدا الا الله» (24)

مبلغان الهی، تنها از خدا هراسناکند. پس اگر شیطان خواست کسی را تهدید، و با وعید مرعوب کند، او می گوید: من فقط از خدا می ترسم، نه از غیر او.

در جبهه سوم، شیطان اگر بخواهد کسی را با زرق و برق فریب دهد، این شخص می گوید من فقط به رزق الهی امیدوارم؛ نه این که بر زرق و برق شیطانی تکیه کنم. بنابراین، جاهل و نیز عالم غیر مهذب، زود فریب می خورد. تنها گروهی موفقند که دو رکن اساسی عقل عارف و نفس عزوف را تحصیل کرده باشند:

«لا یزکو عند الله سبحانه إلا عقل عارف و نفس عزوف» (25).

شایان ذکر است که گر چه کید زنان در قرآن کریم به وصف بزرگی موصوف شد:

«...إن کیدکن عظیم» (26)

لیکن هر عظیمی در قیاس با عنایت پروردگار بزرگ، حقیر و زبون است از این رو هم کید شیطان جنی و هم کید شیطان انسی با اعتماد بر لطف خداوند، ضعیف و اندک است.

خاطرات شیطانی

قرآن برای تهذیب جان آدمی خاطرات روح را تحلیل و راه افول و غروب، صدق و کذب و سود و زیان آنها را بازگو و نیز راه درمان آنها را ارائه داده کسانی را که درمان شده اند و کسانی را که بر بیماری خود افزوده و علاج نشده اند معرفی می کند تا انسانها راه تهذیب روح را بشناسند و آن را بپیمایند.

یکی از خاطراتی که انسانها با آن روبرو هستند «وعده» و «وعید» است. انسان به بعضی وعده ها دل می بندد و از برخی وعیدها هراسناک و نگران می شود. مرعوب بودن انسان از چیزی که هراس و رعب آور است و امیدوار بودن او به چیزی که زمینه رفاه را فراهم می کند، در هر کسی هست ولی همین امید و ترس یا وعده و وعید، به دو قسم تقسیم می شود: وعده ها و وعیدهای دروغ، وعده ها و وعیدهای راست. اولی، سراب گونه انسان را به سوی خود فرا می خواند و دومی، مانند چشمه ای زلال، انسان را به سمت خود دعوت می کند.

در قرآن کریم از هر دو قسم سخن به میان آمده است. شیطان از بیرون و نفس اماره که ابزار دست شیطان است از درون، انسان را به اموری سراب گونه وعده می دهند و از اموری که واقعیت ندارد می ترسانند؛ اما ذات اقدس خداوند از راه وحی، رسالت انبیا، فرشته ها و نیز از راه عقل، وعده ها وعیدهای درست را فراسوی انسان سالک نصب می کند.

قرآن کریم درباره وعید دروغین شیطان، می فرماید:

«الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء» (27)

شیطان شما را از تنگدستی می ترساند و تهدید می کند که اگر در راه خدا انفاق کنید خود نیازمند خواهید شد. از سوی دیگر، ذات اقدس اله وعده می دهد که:

«یمحق الله الربا و یربی الصدقات» (28)

خداوند ربا را در محاق قرار داده و آن را محو می کند و صدقه را می پروراند یا می فرماید :

«و ما اتیتم من زکوة تریدون وجه الله فأولئک هم المضعفون» (29)

به صدقات، خیرات و نفقاتی که منظورتان از آن، تقرب به خداست دو چندان پاداش داده می شود .

بنابراین، در باره انفاق، تعاون، انجام کار خیر و ارائه خدمات به امت اسلامی، دو پیام در گوش انسان، طنین انداز است: پیام دروغین شیطان که می گوید: اگر انفاق کنید، خود، فقیر می شوید و پیام راستین احسان از ذات اقدس خداوند که می فرماید: اگر با انفاق مشکل دیگران را بگشایید خود، دوچندان استفاده می کنید. قرآن کریم درباره وعده های دروغین شیطان، از زبان وی می گوید:

«و لاضلنهم و لامنینهم» (30)

من آنها را از راه تمنی و آرزو فریب می دهم. بنابراین، آنچه را که شیطان به عنوان وعده، به انسان ارائه می کند نیرنگی بیش نیست و آنچه را که ذات اقدس اله وعده می دهد واقعیتی مصون از هرگونه دروغ است. چون:

«و من أصدق من الله قیلا» (31):

چه کسی از خدا راستگوتر است؟

در قیامت، که ظرف ظهور همه حقایق است، شیطان می گوید:

«إن الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فأخلفتکم» (32)

خدا به شما وعده داد و خلف وعده نکرد، ولی من به شما وعده دادم و خلف وعده کردم. بنابراین، اگر کسی خواست از امر هراسناکی بترسد باید ببیند آیا عقل و وحی آن را به عنوان منشأ مرعوب شدن می پذیرند یا نه؟

قرآن کریم و روایات اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام) به ما می گویند: از گناهتان بترسید، و عقل می گوید: نافرمانی در برابر حق، قهرا کیفری دارد؛ زیرا محکمه و حسابرسی خدا حق است و از این حسابرسی باید هراسناک بود؛ ولی می بینیم انسان تبهکار، گناهش را فراموش می کند و ترسی از آن ندارد؛ اما نسبت به وعیدهای دروغین شیطان در هراس است.

امیرالمؤمنین ( علیه السلام) می فرماید:

«رحم الله امرء راقب ربه و خاف ذنبه» (33)

رحمت الهی و حیات طیب بهره انسانی است که مراقب پروردگار خود باشد و از گناه خود بترسد .

زندگی دروغین

ما از گناهی که کردیم ترسی نداریم، ولی از تهدیدهای دروغین شیطان می ترسیم؛ از این جا معلوم می شود حیات ما، حیاتی کاذب است؛ چون حیات هر کسی را اندیشه هایش تأمین می کند و اندیشه های او با وعده و وعیدهای مؤثر در او بسته می شود. اگر وعده و وعید سراب گونه و دروغ باشد، پس اندیشه ها ناصواب است و اگر اندیشه ها ناصواب باشد، حرکتها ناصواب خواهد بود؛ چون کارهای تحریکی ما را مجاری ادراکی بر عهده دارد و اگر مجاری ادراکی با وعده و وعید دروغین تنظیم شود، مجاری تحریکی هم با وعده و وعید دروغین رهبری می شود. بنابراین، ما با حرکت و اندیشه دروغ زندگی می کنیم.

همان گونه که در مراحل علمی، عقل و عاقل و معقول، و درمراحل عملی صحیح، عمل و عامل و معمول با هم متحد است، در مسایل دروغین نیز چنین است. آنگاه خود انسان، مجموعه ای از سراب می شود و روز قیامت، در مرحله توزین بسیار سبک و تهی است.

قرآن کریم در باره عده ای می فرماید:

«و أفئدتهم هواء» (34)

اینها تهی دلند. از این دقیق تر آیه ای است که می فرماید:

«فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا» (35)

ما برای کافران، در قیامت وزن و ترازویی اقامه نمی کنیم؛

زیرا ترازو برای سنجش عمل است و کسانی را می سنجند که کار بد و خوب کرده اند، ولی کسانی که جز بدی و تباهی، چیزی دیگر ندارند خودشان سراب شده اند وسراب را نمی سنجند! پس آنچه در قرآن کریم آمده که: اگر عمل به اندازه ذره ای باشد ما حساب می کنیم:

«و إن کان مثقال حبة من خردل أتینا بها و کفی بنا حاسبین» (36).

مربوط به کسی است که کارهای خیر هم داشته باشد؛ اما اگر حرکات و اندیشه های کسی سراب محض شد، توزین او محال است؛ زیرا «لاشی ء» است.

از سوی دیگر، آنان بار سنگینی بر دوش دارند؛ زیرا همه وعده ها و وعیدهای دروغ، افکار و اندیشه های باطل و حرکتهای ناصواب، «اوزار» و بارهای سنگین و توانفرسا بر دوش آنان می شود:

«إن تدع مثقلة إلی حملها لا یحمل منه شی ء و لو کان ذا قربی» (37)

اگر کسی را دعوت کنند تا مقداری از این بار را ببرد اگر چه از بستگان آنان باشد هرگز قبول نمی کند. در قیامت هیچ کسی بار دیگری را نمی برد:

«کلا لا وزر» (38)

و هیچ باربری هم نیست؛ بدان گرفتار بار سنگین خود هستند و خوبان منزهند از این که بار بد بدان را بکشند. بنابراین، برای شخص در قیامت از آن جهت که اصلا فضیلتی ندارد، ترازوی توزین نصب نمی شود و از آن جهت که درکات فراوانی دامنگیر او شده وزنهای فراوانی خواهد داشت.

حیات طیبه از آن کسی است که مراقب پروردگار خود باشد و از گناه خود بترسد. هیچ کس از افراد عادی توان ادعای عصمت را ندارد. پس یقینا بر اساس احتمال رعب آور، گناهی دارد و برای هر گناه هم کیفری هست. از این امور یقینی باید هراسناک بود؛ اما آن وعیدهای شیطان، چون دروغ است، در حقیقت ترس آور نیست.

روح وعید و تهدید الهی

ترس از غیر خدا عذاب و ترس از خدا رحمت است. امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلین) می فرماید:

«إذا خفت الخالق، فررت الیه» ، «إذا خفت المخلوق، فررت منه» (39)

فرق ترس از خدا با ترس از غیر خدا این است که اگر از غیر خدا ترسیدید، از آن فرار می کنید؛ مثلا انسان از مار و عقرب می ترسد و از آنها فرار می کند یا از افراد شرور می هراسد و از آنها فاصله می گیرد، ولی وقتی از خدا بترسد، فاصله خود با خدا را کم می کند و به او نزدیک می شود تا مشکلش را حل کند و این ترس، رحمت است.

با این بیان، روشن می شود که درون تهدید و وعید الهی وعده است؛ چون اگر انسان بر اثر وعید الهی هراسناک شود، به خدا نزدیک می شود. درون هر قهری، مهری تنیده شده، مانند این که، کودک وقتی از پدر یا مادر تهدیدی می شنود خود را به آنان نزدیک می کند تا از گزند آن تهدید، مصون باشد پس درون تهدید پدر و مادر، وعده و جاذبه نهفته است. در درون دافعه های الهی نیز، جاذبه، تزریق شده و فقط روکشی از دافعه و تهدید دارد و گرنه گوهر فرمان خدا وعده و جاذبه است نه وعید و دافعه. از این جهت، گفته شده است:

«یا من سبقت رحمته غضبه» (40)

ای کسی که لطف و رحمتش بر غضبش سبقت گرفته است. طبیب که داروی تلخ می دهد، در درون داروی تلخ، شفای شیرین هست، برای آن که طبیب، کاری جز درمان و شفا بخشیدن ندارد. بنابراین، در درون قهر طبیب مهربان، مهر تنیده شده. پس وعده ها و جاذبه های الهی اصل، و وعیدها و دافعه ها فرع است.

شاگرد و استاد شیطان

ممکن است شاگردی در اوایل امر، نزد استادی درس فرا گیرد، ولی سرانجام از استاد خود ماهرتر گردد. انسان در دو حوزه خیر و شر و در دو قوس صعود و نزول، از معلمان خود برتر می شود .

بیان مطلب این است که غیر انسان یا اصلا حرکتی ندارند یا سقف حرکتش محدود است. مرحله تجرد فرشتگان که معلم علوم و اعمال خیر انسانی هستند و از راه الهام و امداد غیبی به او کمک می کنند، ثابت است:

«و ما منا إلا له مقام معلوم» (41)

ولی انسانی که خلیفة الله است، در ابتدای امر از معلمان فرشته خوی خود، مدد می گیرد تا از ملک پران شود؛ زیرا ملک مقامی دارد و انسان مقامی برتر و می تواند از قلمرو فرشته ها بگذرد؛ یعنی نسبت به او در پیشگاه خداوند مقربتر گردد. شیطان نیز چون جن است، مکر و حیله اش در محدوده خیال و وهم است نه در محدوده عقل، ولی انسان می تواند از نظر عقل نظری خردمند و فرزانه، ولی از نظر عقل عملی منحرف باشد چنین انسانی معلم شیطان خواهد بود.

بنابراین، انسان از یک سو به جایی می رسد که فرشتگان از او علم می آموزند و خدمتگذار اویند:

«و إن الملائکة لخدامنا و خدام محبینا» (42)

و از سوی دیگر به جایی می رسد که شیطان مقلد او می شود و از او مکر می آموزد. برتر شدن انسان از فرشته که «غنیمت گیری» است، مکرر در نظم و نثر فارسی و عربی آمده، اما سقوط انسان که «غرامت دهی» است، کمتر مطرح شده است؛ که گاهی انسان در قوس نزول، چنان تنزل می کند که از ابلیس بدتر می شود.

انسان از آن جهت که دارای گوهر روح متحرک است، اگر عقل و هوش فراهم کند ولی عقل نظری وی با عقل عملی، هماهنگ نباشد بدین معنا که دانشهای گوناگونی فراهم کند و علوم بسیاری بیندوزد، ولی فضیلتی نیندوزد، این علوم بی شمار در اختیار وهم، شهوت و غضب او قرار می گیرد و روح او را به طرف نزول و درکات می کشاند. در اوایل امر، شیطنت او در حد «حال» است و سپس در حد «ملکه» و او جزو

«شیاطین الإنس و الجن» (43)

می شود و آنگاه کاری می کند که شیطان نکرده است و نمی کند.

شیطان یا همان ابلیس معروف، به خدا معتقد بود. او گرچه دیگران را به بت پرستی فرا می خواند ولی خود، بت پرست نبود. از این رو به خدا عرض کرد:

«فبعزتک لاغوینهم أجمعین» (44)

به عزت تو سوگند، من فرزندان آدم را فریب می دهم (45) ؛

از این که شیطان به عزت حق، سوگند یاد کرد معلوم می شود به خدا و عزت او معتقد است؛ ولی کسانی که شاگردی شیطان را به عهده گرفته اند، چون دارای روح قوی و قابلیتی بیش از قابلیت شیطانند، در تنزل و سقوط از شیطان هم پایینتر می روند. از این رو به جایی می رسند که ملحد خواهند شد و اصلا خدا را قبول نخواهند داشت تا به او سوگند یاد کنند. پس از نظر غرامت، انسان به جایی می رسد که از شیطان پایینتر می رود و سقوط می کند.

به همین جهت اختلاف مراتبی که در بین انسانها راه دارد در انواع دیگر وجود ندارد؛ مثلا، بین سیبهای خوب و بد فاصله محدودی وجود دارد و به طور کلی در گیاهان، جمادات و حیوانات، تفاوت میان دو طرف خوب و بد، محدود و کم است؛ اما فاصله میان دو نبش انسانیت از بی کران تا بی کران است و چون موجودی ابدی است، اگر فاتح شود غنیمت ابدی و اگر ببازد غرامت ابدی در انتظار اوست.

پی نوشت ها:

.1 سوره یوسف، آیه .5

.2 سوره بقره، آیه .168

.3 سوره کهف، آیه .50

.4 سوره فاطر، آیه .6

.5 شرح غررالحکم، ج 4، ص .217

.6 بحار، ج 68، ص .243

.7 سوره شمس، آیه .8

.8 نهج البلاغه، خطبه 1، بند .37

.9 سوره شمس، آیه .10

.10 سوره کهف، آیه .97

.11 شرح این مطلب در فصل دوم (ص 49) گذشت.

.12 سوره انبیاء، آیه .56

.13 بحار، ج 101، ص .105

.14 سوره نور، آیه .35

.15 سوره اعراف، آیات .17 16

.16 نقل شده است: هنگامی که شیطان به خداوند گفت من از چهار طرف (جلو، پشت، راست و چپ) انسان را گرفتار و گمراه می کنم، فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلط است، پس چگونه انسان نجات می یابد؟ خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا نیایش و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. بنابراین، کسی که دستی به سوی خدا بلند کند یا سری بر آستان او بساید، می تواند شیطان را طرد کند (بحار، ج 60، ص 155) .

.17 سوره سبأ، آیه .45

.18 سوره یوسف، آیه .44

.19 سوره بقره، آیه .257

.20 سوره حج، آیه .4

.21 نهج البلاغه، خطبه 176، بند .2

.22 شرح غررالحکم، ج 4، ص .217

.23 سوره نساء، آیه .76

.24 سوره احزاب، آیه .39

.25 شرح غررالحکم، ج 6، ص .427

.26 سوره یوسف، آیه .28

.27 سوره بقره، آیه .268

.28 سوره بقره، آیه .276

.29 سوره روم، آیه .39

.30 سوره نساء، آیه .119

.31 سوره نساء، آیه .122

.32 سوره ابراهیم، آیه .22

.33 نهج البلاغه، خطبه .76

.34 سوره ابراهیم، آیه .43

.35 سوره کهف، آیه .105

.36 سوره انبیاء، آیه .47

.37 سوره فاطر، آیه .18

.38 سوره قیامت، آیه .11

.39 شرح غررالحکم، ج 3، ص .127

.40 مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر، بند .19

.41 سوره صافات، آیه .164

.42 نورالثقلین، ج 4، ص .511

.43 سوره انعام، آیه 112

.44 سوره ص، آیه .82

.45 اصطلاح «دشمن قسم خورده» از همین جا نشئت گرفته است. او نسبت به آدم و حوا (علیهماالسلام) سوگند یاد کرد که جزو نصیحت کنندگان باشد:

«و قاسمهما إنی لکما لمن الناصحین» (سوره اعراف، آیه 21)

با این وجود، با آنان کاری کرد که معروف است؛ در این صورت با ما که سوگند یاد کرد تا فریبمان دهد، چه خواهد کرد؟ !

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان