با آن که مقارن ظهور اسلام، چنانکه گفته شد، کیش غالب عرب بت پرستی بود، معذالک در گوشه و کنار جزیره عربستان علاوه بر اقلیت های مذهبی که بدانها اشاره رفت، حنفائی بوده اند که بر خلاف توده مردم مشرک و بت پرست، از شرک و بت پرستی بر کنار و به خدای یگانه و أحیانا به ثواب و عقاب و قیامت معتقد بودند.و اینک برخی از آنها را نام می بریم:
1 ورقة بن نوفل بن أسد بن عبد العزی بن قصی (از قریش) عمو زاده أم المؤمنین «خدیجة کبری» دختر «خویلد بن أسد» که به گفته محمد بن اسحاق (1) کیش مسیحی گرفت و از کتاب های مذهبی اهل کتاب استفاده کرد.به گفته بعضی: ورقة به رسول اکرم ایمان آورد و مسلمان از دنیا رفت (2).
2 عبید الله بن جحش، از قریش، پسر عمه و برادر زن رسول اکرم، که پیوسته در حیرت و طلب حق بود و بت پرستی را رها کرد، تا آنکه بعد از ظهور دین اسلام، مسلمانی گرفت، و با همسر مسلمان خویش «أم حبیبه» دختر «أبو سفیان» به حبشه مهاجرت کرد و آنجا از دین اسلام برگشت و مسیحی شد.و چنانکه نوشته اند، در حبشه بر همان کیش مسیحی بدرود زندگی گفت.
3 عثمان بن حویرث بن أسد بن عبد العزی بن قصی (از قریش) که نزدقیصر روم رفت.و کیش مسیحی گرفت.و قیصر مقدم وی را گرامی شمرد.
4 زید بن عمرو بن نفیل (از قریش) پدر «سعید بن زید» صحابی معروف که از بت پرستی و خوردن میته و خون و قربانیهای بتها، کناره گرفت، او مردم را از کشتن دختران نهی می کرد و خدای ابراهیم را می پرستید و اشعاری مشتمل بر توحید و ایمان به معاد می گفت، از جمله :
عزلت اللات و العزی جمیعا*کذلک یفعل الجلد الصبور
و لکن أعبد الرحمن ربی*لیغفر ذنبی الرب الغفور
تری الأبرار دارهم جنان*و للکفار حامیة سعیر
و در قصیده دیگر می گوید:
و إیاک لا تجعل مع الله غیره*فإن سبیل الرشد أصبح بادیا (3)
زید بن عمرو در جستجوی حق از مکه بیرون رفت و در هر جا گمان حق می داشت به تحقیق و جستجو می پرداخت، تا آنکه موصل و جزیره و (4) شام را گشت و در زمین «بلقاء» (در شام) راهبی را دید که از کیش مسیحی نیک آگاه بود و دین ابراهیم را از وی جستجو کرد، راهب گفت: به همین زودی در همان شهری که از آن بیرون آمده ای.پیغمبری ظهور خواهد کرد و به دین ابراهیم دعوت خواهد کرد. «زید» ازکیش «یهودی» و «عیسوی» صرف نظر کرد و با شتاب رهسپار مکه گشت و در بلاد «لخم» به دست «لخمیان» کشته شد.
این چهار نفر در یکی از عیدهای قریش که نزد بتی فراهم شده بودند، با یکدیگر میعاد نهادند که دیگر گرد بت پرستی نگردند و در جستجوی دین حق بر آیند (5).
5 نابغه جعدی: قیس بن عبد الله (از شعرای معروف عرب در جاهلیت و اسلام) که از میگساری و بت پرستی دوری گزید و در اشعار دوران جاهلیت خویش، از توحید و بعث و جزا و بهشت و دوزخ سخن گفت، در یکی از قصائد جاهلی می گوید:
الحمد لله لا شریک له*من لم یقلها فنفسه ظلما (6)
و نیز از اوست در توصیف بهشت:
فلا لغو و لا تأثیم فیها*و ما فاهوا به لهم مقیم (7)
6 أمیة بن أبی الصلت ثقفی (از مردم طائف و طایفه بنی ثقیف) که یکی از بزرگترین شعرای دوران جاهلی عرب است و به کتاب های آسمانی آشنائی داشت، و میگساری را تحریم کرد و درباره بت ها اظهار شک و تردید کرد و در جستجوی دین حق بر آمد و خود در پیامبری طمع ورزید، به همین جهت چون رسول اکرم به نبوت مبعوث گردید، «أمیة» بر آن حضرت حسد برد و گفت تاکنون امیدوار بودم که پیامبرشوم. «أمیة» در سال دوم یا نهم هجرت، در یکی از قصرهای طائف جان سپرد و خواهرش که مسلمان شده بود یکی از قصائد طولانی او را برای رسول اکرم خواند.و از این قصیده است:
لک الحمد و النعماء و الفضل ربنا*و لا شیی ء أعلی منک جدا و أمجدا
آنگاه قصیده دیگری از برادرش به عرض رسانید که در آن گفته است:
وقف الناس للحساب جمیعا*فشقی معذب و سعید
رسول اکرم پس از شنیدن اشعار أمیة که صریح در ایمان به خدا و روز حساب بود چنین گفت :
آمن شعره و کفر قلبه (8) شعرش ایمان داشت، اما دلش کافر بود.أمیه نخستین کسی بود که «بسمک اللهم» نوشت، و تا آمدن اسلام معمول بود (9).
7 قس بن ساعده إیادی، حکیم و خطیب معروف عرب که رسول اکرم او را در بازار عکاظ، سوار بر شتری سرخ موی در حال سخنرانی دیده بود و خطبه ای از وی نقل فرموده و آنگاه گفت: اشعاری هم می خواند که آنها را حفظ ندارم.پس ابو بکر آنها را خواند (10).خطبه ها و کلماتی مشتمل بر اعتراف به توحید و ایمان به معاد، از وی نقل شده است. أبو قیس: صرمة بن أبی أنس، از قبیله «بنی النجار» که در زمان جاهلیت رهبانیت گرفت، و دست از بت پرستی برداشت و خواست مسیحی شود، اما از آن هم در گذشت و برای خود عبادتگاهی معین کرد و در آنجا به عبادت پرداخت و می گفت پروردگار «ابراهیم» را پرستش می کنم.أبو قیس پس از هجرت رسول اکرم به مدینه اسلام آورد و اسلام وی نیکو شد و اشعاری در باره رسول اکرم گفت که در کتب تاریخ و تراجم ضبط شده است (11).
9 خالد بن سنان، از قبیله «بنی عبس بن بغیض» که بر حسب حدیث نبوی «پیامبری بود که قومش حق وی را نشناختند» (12).چون مرگ خالد فرا رسید، قوم خود را به نزدیکی بعثت رسول اکرم خبر داد، و دخترش به دین اسلام در آمد و چون سوره «قل هو الله أحد» را از آن حضرت شنید گفت: پدرم نیز چنین می گفت (13).
10 تبان أسعد: أبو کرب، پادشاه یمن که بر حسب روایات مورخان هفتصد سال پیش از بعثت رسول اکرم به نبوت وی ایمان آورد و در اشعار خود به رسالت پیامبر اسلام گواهی داد (14).
11 زهیر بن أبی سلمی، شاعر معروف عرب که از اشعار جاهلی وی نقل شده است:
یؤخر و یوضع فی کتاب فیدخر*لیوم الحساب، أو یعجل فینقم (15)
زهیر دو پسر داشت به نام بجیر و کعب که هر دو از صحابه و شعرای رسول اکرم به شمار آمده اند، قصیده میمیه «زهیر» یکی از «معلقات سبع» است که پیش از ظهور اسلام و نزول قرآن از لحاظ فصاحت و بلاغت در خانه کعبه آویخته شده بود.
اسامی گویندگان این هفت قصیده به شرح ذیل است:
1 امرؤ القیس بن حجر کندی، متوفی به سال 540 میلادی، صاحب قصیده لامیه (16).
2 طرفة بن عبد بکری، از قبیله «بکر بن وائل» از قبایل «عدنانی» صاحب قصیده «دالیه» متوفی در حدود سال 569 میلادی (17).
3 زهیر بن أبی سلمی مزنی، از عرب «عدنانی» صاحب قصیده «میمیه» متوفی به سال 627 میلادی (18).
4 لبید بن ربیعه عامری صحابی، صاحب قصیده «الفیه» متوفی به سال 661 میلادی (19). عمرو بن کلثوم بن مالک عدنانی، صاحب قصیده نونیه متوفی در حدود سال 584 م (20).
6 عنترة بن شداد عبسی.صاحب قصیده میمیه متوفی در حدود سال 615 م (21).
7 حارث بن حلزه یشکری عدنانی.صاحب قصیده همزیه (22) ، متوفی در حدود سال 570 م.
برخی أصحاب معلقات را ده نفر دانسته اند و سه نفر ذیل را افزوده اند.
8 عبید بن أبرص أسدی، صاحب قصیده باثیه که «منذر بن ماء السماء» پادشاه حیره، متوفی در سال 554 میلادی او را کشت (23).
9 أعشی قیس: میمون بن قیس بن جندل، صاحب قصیده لامیه (24) متوفی به سال 7 ه.
10 نابغه ذبیانی: زیاد بن معاویه، صاحب قصیده دالیه (25) ، متوفی به سال 604 م؟ .دنباله اسامی بعضی از حنفاء:
12 أبو عامر راهب، از قبیله أوس، پدر حنظله «غسیل الملائکه» از شهدای أحد که داستان وی را در جای خودش خواهیم گفت.
13 بحیری راهب، از قبیله «عبد القیس» که کیش مسیحی گرفت و چنانکه در جای خود گفته خواهد شد، به نبوت رسول خدا ایمان داشت.
14 عداس، غلام «عتبة بن ربیعه» از مردم «نینوی» که داستان ملاقات وی با رسول خدا در جای خود گفته خواهد شد، وی از کسانی است که به نبوت رسول اکرم مژده می داد (26).
پی نوشت ها:
1 نویسنده سیره.
2 در مدح رسول اکرم گفت:
یعفو و یصفح، لا یجزی بسیئة*و یکظم الغیظ عند الشتم و الغضب
(مروج الذهب، ص 73، ج 1)
ترجمه شعر این است: می بخشد و گذشت می کند و به بدی پاداش نمی دهد و خشم خود هنگام دشنام و غضب فرو می نشاند.م.
3 ترجمه اشعار این است:
لات و عزی همه را کنار گذاشتم، چنین می کند شخص نیرومند بردبار (1)
لیکن بخشایشگر، پروردگار خود را می پرستم تا پروردگار آمرزنده از گناه من چشم پوشی کند (2)
نیکوکاران را می بینی که بهشت خانه ایشان است، و برای کافران زبانه آتش سوزان است (3)
زنهار قرار مده دیگری را با خداوند، چه راه هدایت به روشنی آشکار شده است (4) م.
4 و او در نسخه وجود نداشت، اینجانب با توجه به منابع از جمله سیره ابن هشام (ج 1، ص 246، چاپ مصطفی البابی 1355 ه). آن را افزودم.م.
5 ر.ک: سیرة النبی، ج 1 ص 237 247 چاپ مصطفی البابی 1355 ه.مروج الذهب ج 1، ص 70 .چاپ مطبعة السعادة 1367 ه.
6 ر.ک: الاصابه، ج 3، ص 537 540.چاپ افست دار صادر از چاپ اول 1328 ه.مروج الذهب ج 1، ص 70 (در کتاب مروج الذهب این شعر به أمیة بن أبی الصلت ثقفی نسبت داده شده است .م).
7 مروج الذهب ج 1، ص 71.در کتاب مروج الذهب این شعر نیز به امیه نسبت داده شده است .اینک ترجمه دو شعر:
ستایش مخصوص خداوند است، خداوند شریک ندارد، هر کس چنین نگوید به خود ستم کرده است (1) .
در بهشت نه لغو است و نه نسبت گناه، و آنچه بدان تفوه کنند بر ایشان حاضر است (2) م .
8 ر.ک: سفینة البحار، ج 1، ص 45، ولی در معارف ابن قتیبة «آمن لسانه و کفر قلبه» آمده است، ص 60 چاپ دوم مصر دار المعارف، ترجمه این دو شعر این است:
پروردگار ما، ستایش و بخشش و احسان به تو اختصاص دارد، چیزی در عظمت و عزت از تو بالاتر نیست (1) .
مردم همه برای حساب ایستاده اند هم شقی معذب است و هم سعید (2) .م.
9 مروج الذهب، ج 1، ص .73
10 مروج الذهب، ج 1.ص 69، جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 35 36 (نقل از صبح الاعشی، 1 : 212، اعجاز القرآن 124، البیان و التبیین، 1: 168، الاغانی 14: 40، العقد الفرید، 2 : 156، مجمع الامثال میدانی، 1: 47) .
11 مروج الذهب، ج 1، ص .74
12 ذلک نبی أضاعه قومه (مروج الذهب، ج 1، ص 67) .
13 ر.ک: معارف ابن قتیبه، ص 28 29.مروج الذهب، ج 1 ص .68
14 ر.ک: سیرة النبی ج 1 ص 15 .25
15 ترجمه: به تأخیر افکنده می شود و نهاده می شود در کتابی و آنگاه اندوخته می گردد برای روز حساب و یا به زودی کیفر داده می شود.م.
16 علی علیه السلام او را أشعر شعراء دانست (سفینة البحار، ج 1، ص 703، نقل از ابن ابی الحدید) و از او به «ملک ضلیل» یعنی شاه بسیار گمراه، پادشاه بسیار بیچاره سرگردان تعبیر فرمود (نهج البلاغه خ 455) امرؤ القیس آخرین پادشاه سلسله کندی است که در قرن پنجم میلادی در عربستان مرکزی زمام حکومت را به دست گرفتند و با پادشاهان یمن همان رابطه را داشتند که ملوک حیره با خسروان ایران، شاهان غسانی با قیصرهای روم، مؤسس این سلسله حجر بن عمرو آکل المرار، در سال 450 میلادی در گذشت.دیوان امرؤ القیس در سال 1877 در پاریس چاپ شده است.
17 وی پیوسته عمرو بن منذر پادشاه حیره و برادرش قابوس بن منذر را در شعر خویش هجومی گفت، تا آنکه عامل بحرین به فرمان عمرو بن منذر که خود طرفه به امید صد هزار درهم جایزه حامل آن فرمان بود دست و پای وی را برید و به دارش آویخت (ر.ک: ترجمه تاریخ یعقوبی، ص 257 260) .دیوان طرفه را اعلم شنتمری شرح کرده است.
18 اسلام آوردن زهیر معلوم نیست ولی دو پسرش «بجیر» و «کعب» که دو شاعر بزرگوارند، اسلام آورده اند، دیوان وی اول بار در سال 1870 م در لندن به طبع رسیده است.
19 ر.ک: آداب اللغة العربیة، ج 1 ص .111
20 ر.ک: المجانی الحدیثه، ج 1، ص 127، م.
21 طبقات فحول الشعراء، ص .128
22 طبقات فحول الشعراء .127
23 طبقات فحول الشعراء ص 115.در بعضی کتب، قتل عبید بن نعمان بن منذر نسبت داده شده است (ر.ک: معارف ابن قتیبه ص 649، چاپ دوم مصر، دار المعارف 1388، و أعلام زرکلی، ج 4، ص 340 چاپ سوم) م.
24 أبو بصیر: أعشای کبیر که قصیده لامیه اش از معلقات عشر است و در خطبه «شقشقیه» مولی علی علیه السلام یک شعر از وی آمده است، أعشی قصیده ای در مدح رسول اکرم گفت و به مکه آمد، اما گویا توفیق اسلام آوردن نیافت.
25 برای وی در بازار «عکاظ» خیمه ای زده می شد، و در اشعار عرب داوری می کرد.
26 ر.ک: مروج الذهب، ج 1 ص 74 .75