بر هیچ کس پوشیده نیست که نزدیکترین یار و یاور ابوبکر، دوست دیرین او عمر بود که از قضا رسول خدا (ص) در جریان برادر کردن مهاجران در مکه، میان آن دو پیوند برادری بسته بود. (1) ابوبکر علی رغم آن که خود از طراحان اصلی ماجرای لافت بوده و در جریان رده نشان داد که فکر حکومتی برتری نسبت به عمر دارد، به دلیل شدت و حدت عمر در بسیاری از موارد تسلیم دیدگاههای وی بود. در تمام مراحل تاریخی در سیره، این دو نفر قرین یکدیگر هستند. گذشت که در طول تحولات سقیفه نیز همه جا با یکدیگر بودند و به دلیل همین اصرار بود که امام علی (ع) در جریان سقیفه عمر را متهم کرد که به خاطر آینده خود تلاش می کند. (2) ابوبکر درباره عمر گفت: او دوستداشتنی ترین مردم برای من است. (3)
ابن ابی الحدید می گوید: اگر عمر نبود ابوبکر به خلافت نمی رسید. (4) گفته شده است که ابوبکر عمر را به عنوان قاضی انتخاب کرده است. (5) نیز نقل شده که او در غیاب ابوبکر به جای وی نماز می خوانده است. (6) ابوبکر او را در سال یازدهم هجرت به عنوان امیر الحاج برگزید. (7) خلیفة بن خیاط در ضمن بر شمردن امرای ابوبکر می نویسد: و علی امره کله و القضاء عمر بن الخطاب. (8) قدرت تصمیم گیری عمر در این دوره تا اندازه ای بود که او توانست ابوبکر را از انتخاب خالد بن سعید به عنوان فرمانده نیروهای مسلمان به شام منصرف کند و به جای او یزید بن ابی سفیان را اعزام کند. خالد بن سعید، پس از بازگشت به مدینه و مشاهده انتخاب ابوبکر، برای مدتی از بیعت با او خودداری کرده بود. (9) عمر خود به این قدرت خویش واقف بود، لذا در همان زمان خلافت ابوبکر مصمم بود تا اموال معاذ بن جبل را مشاطره (دو قسمت مساوی) کرده نیمی از آن را برای بیت المال بردارد، (10) این کاری بود که بعدها خود با والیان شهرها انجام می داد. ابوبکر نیز بدون عمر کاری از پیش نمی برد، لذا زمانی که در همان ابتدای خلافت خواست تا سپاه اسامه را اعزام کند از او درخواست کرد تا اجازه دهد عمر پیش او بماند و او را در کارها یاری دهد. (11) زمانی نیز که خالد مرتکب خطا شده بود، و ابوبکر راضی به نوشتن نامه اعتراض به وی نشد، عمر خود نامه ای نوشت اما خالد به آن اعتنایی نکرده و گفت: می داند که این نامه را عمر نوشته است. (12)
به هر روی همین نفوذ عمر و پیوند مستحکم این دو سبب شد تا ابوبکر او را به جای خود نصب کند، به عبارت دیگر اساسا مردم خلافت آن دو را جدای از یکدیگر نمی دانستند و از همان ابتدا اینان را ادامه یکدیگر می دیدند، (13) به همین دلیل زمانی نیز که ابوبکر در حالت اغماء اراده نوشته عهدی را داشت، عثمان کاتب او، در وقت بیهوشی ابوبکر، نام عمر را در عهد مزبور نوشت، زیرا بخوبی می دانست که او چه کسی را در نظر دارد.
خالد بن ولید از دیگر عناصر کارگزار ابوبکر شناخته می شود. او که از طایفه بنی مخزوم و در شمار تیره های قریش بود، در روز نخست صفر سال هشتم هجرت مسلمان شد، (14) فردی به ظاهر نیرومند اما سخت فاقد ارزشهای اخلاقی بود. در همان حیات رسول خدا (ص) چندین مورد خبط و خطا از او سر زد که پیش از این در سیره آورده ایم. در برخی مآخذ چنین آمده است که رسول خدا (ص) او را «سیف الله » نامیده است، اما چنانکه ابن درید و دیگران گفته اند، سخن درست آن است که ابوبکر او را سیف الله نامیده است، (15) این امر زمانی بود که خالد به ناحق مالک بن نویره را کشته بود، و کسانی چون عمر درخواست مجازات او را از ابوبکر داشتند، ابوبکر گفت: او شمشیری است که خدا برافراشته و او آن را فرو نخواهد نشاند. (16) به روایت ابن اعثم، خالد خود را سیف الله نامید و ابوبکر نیز آن را تایید کرد. (17) گفته شده است که خالد از طرفداران ابوبکر و منحرف از علی علیه السلام بوده است. (18) چنانچه گفته شده است که او در ماجرای هجوم افراد به خانه آن حضرت برای گرفتن بیعت و شکستن مقاومت آنان، ایشان را همراهی می کرده است. (19) همچنین از وی به عنوان کسی که خلافت ابوبکر را تمهید کرده یاد شده است. (20) حکایت قتل مالک بن نویره، که همراه با تجاوز به همسر او بود، و ابن اعثم می گوید که او به اجماع اهل علم چنین کرده، شخصیت سست اخلاقی خالد را نشان می دهد;با این حال ابوبکر اصرار داشت تا او را در راس قوای نظامی خود برای سرکوبی مرتدان و پیامبران دروغین به نقاط مختلف اعزام کند. دفاع ابوبکر از وی بر این پایه بود که خالد اجتهاد کرده و بنابر این سزاوار سرزنش نیست. یکبار خالد برخی از اسرایی را که از مرتدین گرفته بود با آتش سوزاند، وقتی عمر در این باره به ابوبکر اعتراض کرد وی پاسخ داد که او شمشیر خداست. (21) اعتراض عمر این بود که چرا او فرماندهی را نصب کرده است که مردم را می کشد و با آتش عذاب می کند. (22) به نظر می رسد که ابوبکر با همه توجهی که به عمر داشته حاضر نبوده است تا به خاطر وی دست از حمایت خالد بردارد و جالب آن که عمر نیز علی رغم اصراری که بر سنگسار کردن خالد به دلیل ماجرای مالک بن نویره داشت، زمانی که بر سر کار آمد تنها به عزل او اکتفا کرد. (23) خالد مطمئن بود که هر اقدامی بکند ابوبکر به او اعتراضی نخواهد کرد، اگر هم نامه توبیخی برسد باید به تحریک عمر باشد و الا ابوبکر به هیچ روی به او بدبین نیست. (24) او دست به اقدامات خودسرانه ای می زد و این جز آن نبود که نسبت به حمایت ابوبکر اطمینان کامل داشت. (25) ابوبکر درباره او می گفت: هیچ مادری نتواند کسی همچو خالد بزاید. (26) زمانی نیز خالد دو نفر را که امان نامه از ابوبکر داشتند کشت، در این باره به ابوبکر اعتراض کردند، اما او همچنان به دفاع از خالد پرداخت. (27)
زمانی که عمر خلافت را به دست گرفت در اولین اقدام خالد را از فرماندهی سپاه شام عزل کرده و ابوعبیده جراح را به جای وی نصب کرد. او گفت: خالد را عزل کرده تا روشن شود که خداوند دین خود را یاری می کند، (28) حتی زمانی که خالد مشغول جنگ در عراق بوده وقتی حکم اعزام او به شام به دستش رسید گفت: حسادت عمر سبب شد تا اجازه ندهد تا فتح عراق به دست من صورت گیرد. (29) انس بن مالک می گوید: عمر به ابوبکر می گفت: به خالد بنویس تا کاری بدون اجازه تو نکند، ابوبکر نوشت اما خالد پاسخ داد: باید مرا در کارها آزاد بگذاری در غیر این صورت کار را رها خواهم کرد. عمر گفت: او را عزل کن، اما ابوبکر نپذیرفت. (30) خالد در سال بیست و یکم هجری در مدینه یا شام (31) درگذشت و از قضا وصی خود را عمر قرار داد!ابن سعد با نقل این خبر می گوید: عمر گفت: ما گمانهایی به خالد می بردیم که درست نمی بود. (32) عمر که اصولا درباره گریه برای مردگان سخت گیر بوده- و می گفت از رسول خدا (ص) شنیده است که «ان المیت لیعذب ببکاء اهله » - اجازه داد که زنان بنی مخزوم بر خالد گریه کنند. (33) عجیبتر آن که عمر در وقت مرگ گفته بود: اگر خالد بن ولید زنده بود او را جای خود می گماشتم. (34)
ابو عبیده جراح از دیگر ارکان خلافت ابوبکر است، او همراه عمر و ابوبکر، تنها قریشیانی بودند که در سقیفه بنی ساعده حضور داشتند. وی با سالم مولی حذیفه که او نیز در ماجرای خلافت ذی نقش داشت عقد اخوت داشت، (35) عمر درباره او نیز گفت: اگر سالم زنده بود او را جانشین خود می کردم. (36) گفتنی است که عمر در وقت مرگ درباره ابو عبیده هم گفت: اگر زنده بود او را بجای خود می گماشتم. (37) ابو عبیده ابتدا بر کار بیت المال گماشته شد، اما بعدا فرماندهی سپاه شام را عهده دار گردید (38) و تا سال هیجدهم هجرت که در طاعون عمواس در گذشت در این سمت باقی بود.
دیگر فرماندهان و کارگزاران ابوبکر عبارت بودند از یزید بن ابی سفیان، عمرو بن عاص، شرحبیل بن حسنه (م 18 ه) (39) و عکرمة بن ابی جهل. در میان کارگزاران وی، برخی از کسانی نیز که رسول خدا (ص) منصوب کرده بود بر سر کار باقی ماندند. نمونه آنها معاذ بن جبل در یمن عتاب بن اسید در مکه و علاء بن حضرمی در بحرین بود. در عین حال گفته شده که ابوبکر انس را والی بحرین کرده است، شاید مقصود ناحیه دیگری از بحرین بوده است. مهاجرین ابی امیه در صنعا، زیاد بن لبید بر مناطق ساحلی یمن، یعلی بن امیه بر خولان، عثمان بن ابی العاص بر طائف و سلیط بن قیس بر یمامه فرمانروایی داشتند. همچنین گفته شده که کاتب ابوبکر، عثمان بوده است. (40)
به خوبی روشن است که در میان کارگزاران ابوبکر چهره مهمی از اصحاب رسول خدا (ص) بویژه از انصار دیده نمی شود، به نظر می رسد این شاهد مناسبی بر بی توجهی دستگاه خلافت به انصار باشد.
پی نوشت ها:
1. تاریخ جرجان، سهمی، ص 96
2. انساب الاشراف، ج 1، ص 587، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 11، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 11، انس بن مالک می گوید: دیدم[روز سقیفه]که عمر به زور ابو بکر را روانه منبر کرد، نک: المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 438
3. نثر الدر، ج 2، ص 17، غریب الحدیث، ج 3، ص 222، الادب المفرد، ص 29
4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 174
5. تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 665، مناقب عمر، ابن جوزی، ص 48، الکامل، ج 2، ص 420، التنبیه و الاشراف، 249
6. طبقات الکبری، ج 3، ص 186، الکامل، ج 2، ص 425
7. طبقات الکبری، ج 3، ص 187
8. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 123
9. المصنف، عبد الرزاق، ج 5، 454، حیاة الصحابه، ج 2، ص 20
10. طبقات الکبری، ج 3، صص 585، 588
11. همان، ج 4، صص 30- 29، حیاة الحیوان، ج 1، ص 48
12. الفتوح، ج 1، ص 44، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 179
13. مقدسی می گوید: مردم هیچ تردیدی نداشتند که عمر خلیفه ابو بکر خواهد شد. البدء و التاریخ، ج 5، ص 167
14. طبقات الکبری، ج 7، ص 394
15. الاشتقاق، ص 149، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، صص 159- 158
16. الفتوح، ج 1، ص 23، المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 212، الایضاح، صص 73- 72، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 179
17. الفتوح، ج 1، ص 149
18. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 22
19. همان، ج 6، ص 49- 48
20. همان، ج 18، ص 307- 306
21. طبقات الکبری، ج 7، ص 369
22. فتوح البلدان، ص 107
23. به نقل تذکرة الخواص (ص 61) عمر پس از وضع حمل زن مالک که از خالد باردار شده بود، او را از وی جدا کرد.
24. الفتوح، ج 1، ص 44
25. ابن حجر از زبیر بن بکار نقل می کند که وقتی خالد خمس غنائم را بر می گرفت، حساب آن را به ابو بکر نمی داد، او کارهایی را بی اطلاع ابو بکر انجام می داد که نمونه آن اقدام به کشتن مالک بود. الاصابه، ج 1، ص 415- 414
26. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 389
27. همان، ج 2، ص 398
28. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 122
29. طبقات الکبری، ج 7، ص 397
30. الاصابه، ج 1، ص 415
31. همان، ج 1، ص 415، ابن حجر می گوید: بیشتر بر آنند که او در شام (حمص) در گذشته است.
32. الطبقات الکبری، ج 7، ص 398- 397، البدایة و النهایه، ج 7، ص 115
33. البدایة و النهایه، ج 7، ص 116
34. تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 887، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 42
35. الطبقات الکبری، ج 3، ص 410
36. همان، ج 3، ص 343، الفتوح، ج 2، ص 86
37. الفتوح، ج 2، ص 16، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 42، طبقات الکبری، ج 3، ص 343، 412، تاریخ الطبری، ج 4، ص 227
38. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 123
39. المصنف، ج 5، ص 454، و نک: طبقات الکبری، ج 7، ص 394
40. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 123