کجاست آن درِ آتش گرفته؟!
افشین علاء
مرا به خانه زهرای مهربان ببرید
به خاک بوسیِ آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانیِ شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن درِ آتش گرفته تا که مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
مرا اگر شدم از دست بر مگردانید
به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا
کنار سنگ مزارش کشان کشان ببرید
مرا که مِهر بقیع است در دلم چه شود
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید
نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شود
فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید
PAGE
غم مولایی
علیرضا قزوه
ما غلامانیم در پیش غم مولایی اش
باده نوشان غدیر و همدم تنهایی اش
غیر شرح «لا و الاّ» کس ندید از ذوالفقار
متن قرآن است بی شک بازوی الاّیی اش
تا گل زهرا «س» شکوفا شد، زمان تکثیر شد
با علی «ع» چندین برابر شد، زمین شیدایی اش
این چه هارونی است کز موسی مسیحاتر شده است
معجز موسایی اش بین در دم عیسایی اش
چاه های کوفه را هم چون فقیران قسمتی است
از نگاه مهربانش، وز دل دریایی اش
صبر حیدر را اگر آیینه سازی در غدیر
باز بینی کربلا را با غم زهرایی اش