ماهان شبکه ایرانیان

دختر پیغمبر در بستر بیماری

«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا» (۱)

«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا» (1)

منصوب به فاطمه (ع)

مرگ پدر،مظلوم شدن شوهر،از دست رفتن حق،و بالاتر از همه دگرگونی هائی که پس از رسول خدا-بفاصله ای اندک-در سنت مسلمانی پدید گردید،روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت.چنانکه تاریخ نشان می دهد،او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.

نوشته نمی گوید،زهرا (ع) در آنوقت بیمار بود (2)!بعض معاصران نوشته اند فاطمه اساسا تنی ضعیف داشته است (3).

نوشته مؤلف کتاب «فاطمة الزهراء»هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتی ندارد، لکن بی اشارت نیست.عقاید چنین نویسد:

«زهرا لاغر اندام،گندمگون و رنگ پریده بود.پدرش در بیماری مرگ،او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می پیوندد (4) هیچیک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده اند.

ظاهر عبارت عقاید این است،که چون پیغمبر (ص) دخترش را نا تندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری داد.نمی خواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه (ع) در هر روزی بقدر یکماه و در هر ماهی بقدر یکسال دیگران رشد می کرد (5) اما تا آنجا که می دانم و اسناد نشان می دهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است.بیماری او پس از این حادثه ها آغاز شد.وی روزهائی را که پس از مرگ پدر زیست،رنجور،پژمرده و گریان بود.او هرگز رنج جدائی پدر را تحمل نمی کرد.و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد.او مردن را بر زیستن بدون پدر شادی خود می دانست.

داستان آنانرا که بدر خانه او آمدند و می خواستند خانه را با هر کس که درون آنست آتش زنند،نوشتیم.چنانکه دیدیم سندهای قدیمی چنان واقعه ای را ضبط کرده است.خود این پیش آمد به تنهائی برای آزردن او بس است تا چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود.آیا راست است که بازوی دختر پیغمبر را با تازیانه آزرده اند؟آیا می خواسته اند با زور بدرون خانه راه یابند و او که پشت در بوده است،صدمه دیده؟در آن گیر و دارها ممکن است چنین حادثه ها رخ داده باشد.اگر درست است راستی چرا و برای چه این خشونت ها را روا داشته اند؟چگونه می توان چنین داستانرا پذیرفت و چسان آنرا تحلیل کرد؟.

مسلمانانی که در راه خدا و برای رضای او و حفظ عقیدت خود سخت ترین شکنجه ها را تحمل کردند،مسلمانانی که از مال خود گذشتند،پیوند خویش را با عزیزترین کسان بریدند،خانمان را رها کردند،بخاطر خدا به کشور بیگانه و یا شهر دور دست هجرت نمودند، سپس در میدان کارزار بارها خود را عرضه هلاک ساختند،چگونه چنین حادثه ها را دیدند و آرام نشستند. راستی گفتار فرزند فاطمه سخنی آموزنده است که:«آنجا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود». (6)

از نخستین روز دعوت پیغمبر تا این تاریخ بیست و سه سال و از تاریخ هجرت تا این روزها دهسال می گذشت.در این سالها گروهی دنیاپرست که چاره ای جز پذیرفتن مسلمانی نداشتند خود را در پناه اسلام جای دادند.دسته ای از اینان مردمانی تن آسان و ریاست جو و اشراف منش بودند.طبیعت آنان قید و بند دین را نمی پذیرفت.اگر مسلمان شدند برای این بود که جز مسلمانی راهی پیش روی خود نمی دیدند.

قریش این تیره سرکش که ریاست مکه و عربستان را از آن خویش می دانست پس از فتح مکه، در مقابل قدرتی بزرگ بنام اسلام قرار گرفت.و چون از بیم جان و یا بامید جاه مسلمان شد، می کوشید تا این قدرت را در انحصار خود گیرد.بسیار حقیقت پوشی و یا خوش باوری می خواهد که بگوئیم اینان چون یک دو جلسه با پیغمبر نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابی گرفته اند،در تقوی و پا بر سر هوی نهادن نیز مسلمانی درست بودند.

از همچشمی و بلکه دشمنی عرب های جنوبی و شمالی در سده های پیش از اسلام آگاهیم (7) مردم حجاز بمقتضای خوی بیابان نشینی،مردم یثرب را که از تیره قحطانی بودند و بکار کشاورزی اشتغال داشتند خوار می شمردند.قحطانیان یا عرب های جنوبی ساکن یثرب، پیغمبر اسلام را از مکه به شهر خود خواندند،بدو ایمان آوردند،با وی پیمان بستند.در نبردهای بدر،احد،احزاب،و غزوه های دیگر با قریش در افتادند،و سرانجام شهر آنان را گشودند.قریش هرگز این خواری را نمی پذیرفت.از این گذشته مردم مدینه در سقیفه چشم به خلافت دوختند.تنها با تذکرات ابو بکر که پیغمبر گفته است «امامان باید از قریش باشند»عقب نشستند.اگر انصار چنانکه گرد پیغمبر را گرفتند گرد خانواده او فراهم می شدند و اگر حریم حرمت این خانواده همچنان محفوظ می ماند،چه کسی تضمین می کرد که قحطانیان بار دیگر دماغ عدنانیان را بخاک نمالند.اینها حقیقت هائی بود که دست درکاران سیاست آنروز آنرا بخوبی می دانستند.ما این واقعیت را بپذیریم یا خود را بخوش باوری بزنیم و بگوئیم همه یاران پیغمبر در یک درجه از پرهیزگاری و فداکاری بوده اند و چنین احتمالی درباره آنان نمی توان داد،حقیقت را دگرگون نمی سازد.دشمنی میان شمال و جنوب پس از عقد پیمان برادری بین مهاجر و انصار در مدینه موقتا فراموش شد و پس از مرگ پیغمبر نخستین نشانه آن دیده شد.و در سالهای بعد آشکار گردید.و چنانکه آشنایان به تاریخ اسلام می دانند،این درگیری بین دو تیره در سراسر قلمرو اسلامی تا عصر معتصم عباسی بر جای ماند.

من نمی گویم خدای نخواسته همه یاران پیغمبر این چنین می اندیشیدند.در بین مضریان و یا قریشیان نیز کسانی بودند که در گفتار و کردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنیا را و گاه برای رعایت حکم الهی از برادر و فرزند خود هم می گذشتند،اما شمار اینان اندک بود.آیا می توان بآسانی پذیرفت که سهیل بن عمرو،عمرو بن عاص،ابو سفیان و سعد بن عبد الله بن ابی سرح هم غم دین داشتند؟بسیار ساده دلی می خواهد که ما بگوئیم آنکس که یک روز یا چند مجلس یا یک ماه یا یکسال صحبت پیغمبر را دریافت،مشمول حدیثی است که از پیغمبر آورده اند«یاران من چون ستارگانند بدنبال هر یک که رفتید،راه را یافته اید»من بدین کاری ندارم که این حدیث از جهت متن و سند درست است یا نه،این کار را بعهده محدثان می گذارم، آنچه مسلم است اینکه در آنروزها یا لا اقل چند سال بعد،اصحاب پیغمبر رو بروی هم قرار گرفتند.چگونه می توان گفت هم آنان که بدنبال علی رفتند و هم کسانی که پی طلحه و زبیر و معاویه را گرفتند راه راست را یافته اند.

خواهند گفت خلیفه و یاران او از نخستین دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند.درست است.اما از خلیفه و یک دو تن دیگر که بگذریم پایه حکومت را چه گروهی جز قریش استوار می کرد؟و مجریان حکومت کدام طایفه بودند؟برای استقرار حکومت باید قدرت یک پارچه شود.و برای تامین این قدرت باید هر گونه مخالفتی سرکوب گردد و بسیار طبیعی است که با دگرگونی شرایط،منطق هم دگرگون شود.

پی نوشتها:

1.در این بلا بجای من ار روزگار بود روز سپید او شب تاریک می نمود

2.انساب الاشراف ص 405.

3.فاطمه فاطمه است ص 117.

4.فاطمة الزهراء ص 66.

5.روضة الواعظین ص 144.

6.فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون (حسین بن علی علیه السلام) .

7.رجوع شود به پس از پنجاه سال ص 69 چاپ دوم و نیز رجوع شود به فصل «برای عبرت تاریخ »در همین کتاب.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان