یکی از مهم ترین ثمره های تاریخ، عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان می باشد. قرآن کریم پس از نقل حوادث تلخ و شیرین زندگی حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: «همانا داستان های زندگی آنان، مایه عبرت صاحبان عقل و خرد می باشد.»(1)
بنابراین، هرچند مطالعه تاریخ امری آسان و شیرین می باشد، اما عاقل همواره با تیزبینی و دقت، فرازهای حساس تاریخ امّت ها و اقوام پیشین را می خواند، علل پیروزی ها و رموز ناکامی های ایشان را ریشه یابی می نماید. از آن ها درس عبرت گرفته و از چهار راه های زندگی خویش با توجه به چراغ راهنمای تاریخ گذشتگان گذر می نماید.
از این رو، بر هر امّت هوشمند و انسان مدبّر و فکور است که همواره زمان خویش را با زمان های گذشته مقایسه کرده و در صفحات تاریخ، نسخه های مشابه عصر خویش را جست وجو نموده، شرایط عهد خویش را با آن مقایسه نماید تا خطاهای آنان را تکرار ننماید. امروزه نیز شایسته است جامعه اسلامی ما در شرایط کنونی انقلاب، بیش از پیش زوایای حکومت علی بن ابیطالب علیه السلام را مورد مطالعه قرار دهد؛ چرا که زمان ما، همانند زمان حکومت علی علیه السلام می باشد، چون حاکمیت فعلی ما همچون ساختار حکومت علوی بر پایه اسلام مبتنی است و مشکلات حکومت علوی، چه در قلمرو مسائل اقتصادی و چه سیاسی و فرهنگی، به شدت شبیه مشکلات حکومتی ما می باشد. این تشابهات را در چند محور می توان مورد ملاحظه قرار داد:
1. اگر در جامعه ما شبهات فرهنگی و دینی و گرایش های التقاطی رواج یافته، در عصر علی علیه السلام نیز چنین بوده، لذا عصر حکومت علی علیه السلام به عصر شبهه افکنی و تأویل آیات قرآن و سنت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نام گرفته است، چنانچه حضرت علی در بیان فلسفه جنگ های خود می فرمود:
وضع به گونه ای شد که ما با برادرانمان در اسلام می جنگیم چرا که گمراهی و کجی و شبهه و تأویل ناروا در اسلام راه یافته است.(2)
و یا عمّار در صفین، خطاب به سپاه معاویه فرمود:
نحن ضربناکم علی تنزیله ثمّ ضربناکم علی تأویله(3)؛ ما دیروز بر سر تنزیل قرآن با شما می جنگیدیم و امروز بر سر تأویل آن با شما می جنگیم.
اگر در زمان ما نسل دوم و سوم انقلاب به رشد و بلوغ اجتماعی رسیده و تقریبا بخش عظیمی از جمعیت کشور را به خود اختصاص داده است و از فلسفه انقلاب اسلامی و حوادث روزهای آغازین آن و جنگ تحمیلی بی خبرند، در عصر حاکمیت مولی علی علیه السلام نیز وضع به همین ترتیب بود؛ یعنی بسیاری از مسلمانان و سپاهیان جهان اسلام از تابعین به شمار می آمدند. کسانی که نه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را دیده و نه با سنت مقدس آن حضرت آشنا بودند، نه علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام را درست شناخته و نه از قدر و منزلت و علم و معرفت او اطلاع کافی داشتند. بلکه تنها با قرآن آن هم در حدّ قرائت آشنا بودند. از همین رو، به آسانی فریب خدعه منافقین را می خوردند. چنانچه بسیاری از کسانی که در صفین، دست از حمایت علی شسته و فریب قرآن های بر سر نیزه لشکر معاویه را خوردند، جزو قرّاء کوفه به حساب می آمدند.
3. اگر امروز انقلاب ما از سوی دشمن خارجی و منافقان و خودباختگان داخلی تهدید می شود، در عصر حاکمیت علی علیه السلام نیز چنین بوده است؛ از یک سو، حضرت درگیر منازعه با افرادی چون طلحه و زبیر و عایشه و سعد وقاص ها بودند، که روزی در جبهه حق می رزمیدند و در عصر نبوت دارای سوابق درخشانی بودند، ولی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، دست از ارزش ها کشیدند، و از سوی دیگر، با حزب طلقا و بنی امیه درگیر بودند که هیچ گاه اسلام را نپذیرفته و همواره کمر همت به نابودی اسلام و هدم سنت نبوی صلی الله علیه و آله بسته بودند. آنان در حقیقت مانند امریکا، این شیطان بزرگ و دشمن کینه توز انقلاب، خارج از حجاز و عراق، در گوشه ای از جهان اسلام و از طریق پایگاه های خود، برای فروپاشی و انهدام بنیان حکومت دینی و تبدیل خلافت به سلطنت تلاش می کردند.
4. اگر امروز، آهنگ بحران ناامنی و تفرقه به عنوان دو خطر بزرگ و بنیان کن به گوش می رسد و رهبر معظم انقلاب، همواره مسؤولان و گروه های سیاسی را به پرهیز از بروز این خطرها دعوت می کنند، در دوران خلافت مولی علیه السلام نیز شرایط سیاسی به همین صورت بود. به طوری که دو جنگ جمل و نهروان، محصول نفاق و تفرقه و جنگ صفین و غارت های راهزنان شام در حجاز و یمن نماد بارز ناامنی به شمار می آمدند. و شاید نامگذاری امسال به سال رفتار علوی از سوی رهبر فرزانه انقلاب، با توجه به همسانی شرایط این مقطع از انقلاب با عصر امام علی علیه السلام صورت گرفته است.
علل و عوامل شکست حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام
1. بی تردید می توان گفت: سه جنگ خونین و محنت زای جمل، صفین و نهروان، که در فاصله ها زمانی بسیار کوتاه به ترتیب، در سال های 36، 37(4) و 39 هجری(5) به وقوع پیوست، ضربه سنگینی بر اقتدار حکومت مولی علیه السلام فرود آوردند، به طوری که اگر این جنگ های فرساینده و پر دردسر و تفرقه انگیز نبود، قطعا وضع حکومت حضرت به مراتب بهتر از آن می شد که ما در تاریخ با آن روبه رو هستیم. ولی آیا می توان گفت: صرفا بروز این جنگ ها، موجب فروپاشی حکومت حضرت علی علیه السلام شد.ّ؟
بی تردید، پاسخ این پرسش منفی است؛ چرا که جنگ جمل با پیروزی سپاه علی علیه السلام و جنگ صفین نیز پس از یکصد و ده روزه مبارزه به امضای سند تحکیم و حکمیت منتهی گردید.(6) جنگ نهروان نیز با پیروزی قاطع سپاه علی علیه السلام و با بیش ترین تلفات خوارج و کم ترین شهید از شیعیان آن حضرت به پایان رسید. بنابراین، نمی توان پذیرفت که جنگ هایی که چنین نتیجه ای پیروزمندانه به دنبال داشته اند، موجب فروپاشی حکومت آن حضرت شده باشد. از این رو، باید به دنبال علل دیگری رفت و راز سست شدن بنیان حکومت علی علیه السلام را در جای دیگر جست وجو نمود.
2. با دقت در فرازهای مختلف حکومت حضرت به روشنی به دست می آید، تا زمانی که مردم از علی علیه السلام حرف شنوی داشتند و مطیع فرامین آن حضرت بودند، همواره علی علیه السلام پیروز بوده و اقتدار حاکمیتش محفوظ مانده بود. عقب نشینی و شکست و ناکامی از روزی آغاز گردید که مردم دست از تبعیت از امامشان برداشته و از اطاعت ایشان سرباز زدند. ضعف و ناتوانی حکومت زمانی نمایان گردید که مردم از آن حضرت جدا شدند و در این میان، آنچه موجب موفقیت معاویه در جنگ صفین شده بود و توانسته بود، جلوی حملات مالک اشتر را بگیرد و آتش بس را بر علی علیه السلام تحمیل نماید، جدایی بیست هزار نفر از شمشیرزنان سپاه علی علیه السلام از لشکریان اسلام بود، نه ساز و کار جنگی و یا حملات سپاهیان دشمن!
با تأمل و دقت در تاریخ و درنگ در زمان آغاز غارت های معاویه در قلمرو حاکمیت علی علیه السلام به روشنی به دست می آید که تجاوز و حمله راهزنان شام به جان و مال و ناموس شیعیان علی علیه السلام درست مقارن بروز تفرقه در میان سپاهیان علی علیه السلام و نافرمانی سپاهیان اسلام از آن حضرت بوده است. بنابراین، شایسته است پیش از بروز جنگ ها، پدیده شوم عصیانگری و سستی و کاهلی یاران علی علیه السلام را در پیروی و فرمانبری از آن حضرت، عامل انحطاط و از دست رفتن اقتدار حکومت ایشان بدانیم و به دنبال عواملی که موجب جدایی مردم از علی علیه السلام گردید، باشیم. دست های ناپاکی بودند که در میان صفوف به هم پیوسته یاران حضرت، تخم نفاق و تفرقه پاشیدند و موجب بروز اختلافات و تفرقه میان شیعیان آن حضرت شدند.
به راستی چه حادثه ای رخ داد که از پی آن، جمعیت انبوهی که سال 35 هجری گرداگرد حضرت را گرفته و با اصرار تمام، آن حضرت را وادار به پذیرش خلافت نمودند، به طوری