عقل و خرد و ابعاد آن از زاویة نگاه امام علی(ع)

موضوع این مقاله بررسی عقل یا خرد و ابعاد گوناگون آن از دیدگاه امام علی(ع) است. در این مقاله تعریف و چیستی، نحوة وجودی، و در نهایت نقش و فعالیت عقل از منظر آن امام همام مورد بررسی قرار می گیرد

چکیده

 موضوع این مقاله بررسی عقل یا خرد و ابعاد گوناگون آن از دیدگاه امام علی(ع) است. در این مقاله تعریف و چیستی، نحوة وجودی، و در نهایت نقش و فعالیت عقل از منظر آن امام همام مورد بررسی قرار می گیرد. در پی این بررسی جایگاه و منزلت رفیع عقل مشخص شده و نشانه های عقل و عاقل و خرد و خردمند بیان می شود. از رابطة میان عقل، دین، علم و فهم سخن به میان می آید و شاخص های عقلانیت، خردگرایی و مانند آن شناسایی می شود. همچنین در این نوشتار، با استفاده از کلام امام علی(ع) اثبات خواهد شد که عقل مطمئن ترین منبع معرفت بشری، میزان و راه تشخیص صواب و ناصواب، حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر و خوشبختی و بدبختی است. با توجه به ضرورت بحث، از آفتها و آسیبهای عقل و عقلانیت نیز سخن به میان خواهد آمد.

در ادامه استقلال و محوریت عقل نیز مورد بررسی قرار می گیرد و در انتهای مقاله، نظر امام مورد تأمل و تعمق قرار می گیرد. همچنین نوع نگرش ایشان به این نوع مسائل نشان داده می شود و نسبت عقل و خرد با نفس و جان آدمی مورد تبیین قرار می گیرد و از مطالبی که در ارتباط با اعمال غیر عقلانی و متضاد با عقل است، مانند شهوت، غفلت و مسائل مربوط به هواهای نفسانی و شیطانی، سخن به میان خواهد آمد.

البته باید خاطرنشان کرد جوهرة این مقاله را سخنان امام تشکیل می دهد و اگر هم از دیگران سخنی به میان آید جنبة تبعی دارد و برای شاهد آوردن است؛ و نیز اگر در مواردی از لغت،کلام، فلسفه و علم مطالبی مطرح شده است، حالت مقدمه دارد و جهت اصلی آن را تغییر نمی دهد.

کلیدواژه: عقل، عقلانیت، امام علی(ع).

تعریف لغوی عقل

لغت عقل معانی مختلفی دارد که بعضی از آنها از نظر معنا به مفهوم متداول آن نزدیکند، ولی به نظر می رسد برخی دیگر ارتباطی با آنچه اکنون از عقل مراد می شود، ندارند. با این حال ممکن است دانستن این موارد برای اصحاب بینش، جهت درک علل نامگذاری عقل بدین شکل، مفید باشد. عقل به معانی زیر به کار رفته است:

به معنای دوایی که شکم را بند می آورد که چنین دارویی را عقول و شکم را معقول گویند؛ دریافتن و دانستن، ادراک، خردمند شدن، نقیض جهل؛ فهم و تدبیر در کاری کردن؛ غلبه کردن کسی با عقل؛ بستن ساق و پاهای شتر، خم کردن ذراع شتر و بستن آنها با عقال، بستن زانو و لنگ شتربا دست؛ دیه دادن، دیه و تاوان پذیرفتن بر خیانت، ادا کردن، دیه را از جانب کسی پذیرفتن و آن را پرداختن که در این صورت فعل عقل با «عن» متعدی می شود، دیه ازکسی دادن؛ ندادن دیه؛ دست برداشتن از قصاص به خاطر گرفتن دیه؛ پذیرفتن نخل گشنی را؛ به کوه رفتن و پناه جستن آهو در آن؛ قائم شدن سایة نصف النهار؛ پناه بردن به کسی؛ خوردن شتر گیاه عاقول را؛ بر زمین زدن کسی در کشتی؛ شانه کردن موی زن، موی شانه کردن؛ دیه را با هم تقسیم کردن؛ عاقول گیاهی است که شتر آن را می خورد؛ اعتقل لسانه: یعنی قدرت سخن گفتن ندارد؛ «عقیلة» به زنان مخدّره می گویند؛ عقیلة القوم: رئیس و بزرگ قوم را گویند؛ عقایل انسان: کرایم مال و ثروت او را گویند؛ عاقول البحر: موج دریا را گویند؛ اَعقَل الرّجُل: یعنی بر مرد زکات واجب شد؛ تَعاقَلَ الرّجُل به مردمی می گویند که خود را خردمند می دانند؛ عَقول: به کسی گفته می شود که امور را دریافته و درک کند؛ عِقال: نام دیگرگیاهی است به نام سعدانه؛ عاقلة الرَّجل: خویشاوندان و نزدیکان پدری مرد را گویند [دهخدا مدخل عقل: 370؛ فرهنگ معارف اسلامی ج 3: 299].

درمفردات نیز در مورد عقل چنین آمده است: عقل به آن قوه ای گفته می شود که آمادة پذیرفتن علم و دانش است و گاهی نیز به دانشی گویند که بوسیلة همین قوه به دست آمده است. در اطلاق اول، عقل به معنی عاقل و در دومی به معنای معقول گرفته شده است. به همین جهت امام علی(ع) فرمودند که عقل دو عقل است: مطبوع، طبیعی و خداداد، و دیگری مسموع و اکتسابی. اگر عقل مطبوع نباشد، عقل مسموع سودی نمی بخشد، همان طور که نور خورشید به کسی که بینایی ندارد و کور است، سودی نمی بخشد. سپس راغب چنین ادامه می دهد:

اصل عقل، امساک، پیوند دادن و نگهداشتن است و به همین دلیل به عقال شتر، عقل شتر گویند، به دارویی که مانع روانی شکم می شود، عقل بطن گویند. عقلت المرأه یعنی زن موی سرش را بست. بستن زبان را عقلت اللسان و بستن دست را عقل کفّه می گویند. به زندان معقِل گویند چون انسانها در آن نگهداری می شوند و از خروج آنها جلوگیری می شود. پرداخت کنندگان دیة مقتول، شتر دیه را بر درب خانه مقتول می بندند که این عمل را اصطلاحاً «عَقلتُ المَقتوُلَ» می گویند یعنی دیة او را پرداخت کردم. و یا از این حیث است که این تدبیر مانع خونریزی می شود، زیرا قاتل در هر صورت یا باید تاوان جانی و بدنی را پس بدهد یا جزای نقدی بپردازد. به همین مناسبت هر نوع جزای نقدی دیه و متعهدان به آن، عاقله نامیده می شوند [راغب، کتاب عین، کلمة عقل: 341-342].

به نظر می رسد عقل اصطلاحی که در ادامه، بیشتر روی آن بحث خواهد شد، به معنای قوة ممیز انسان از دیگر جانوران می باشد که موجب کمال انسانی، درک و فهم، دریافت خیر و شر، صلاح و صواب، درک حقایق کلیه، معارف حقه و حق و باطل است. برداشت اخیر از عقل به معنای امساک و جلوگیری از زوال و پراکندگی و ایجاد رابطه میان مدرکات جزئی و پراکنده به دست می آید؛ زیرا این مدرکات بوسیلة عقل جمع آوری می شوند و با تدبیر و حمایت میان آنها عملیات معرفتی صورت می پذیرد و به طور فعال در مسیر تولید شناختهای بعدی قرار می گیرند.

عقل در اصطلاح

کلمة عقل و مشتقات آن در قرآن، منابع روایی، کلام، فلسفه، عرفان، و حتی در ادبیات و زبان شعر، بسیار به کار برده شده است. در قرآن کریم کلمة عقل نه به صورت نکره (عَقل) و نه به صورت معرفه (العقل) استعمال نشده است، ولی مشتقات آن به صورت های مختلف به کار رفته است. در روایات اسلامی، عقل به صورت نکره و معرفه و هم به صورتهای دیگر وارد شده است.

الف عقل در قرآن

عقل در کتاب خدا، به صورت «عقلوه» یک بار، «یعقلون» 24 بار، «نعقل» یک بار، «یعقلها» یک بار، و «یعقلون» 22 بار آمده است و از دقت در آنها به دست می آید که در تمامی موارد به معنی فهم و درک است که به برخی از موارد آن اشاره می شود:

1 «أفَتَطْمَعُونَ أنْ یُؤمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِّنهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلوهُ و هُمْ یَعْلَمُونَ» [بقره: 75].

ترجمه: «آیا طمع دارید که یهودیان به دین شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود تحریف می کنند، با آن که در کلام خدا تعقل کرده و معنی آن را دریافته اند».

2 «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِ اللهُ الْمَوْتَی وَ یُرِیکُم آیاتِهِ لَعلَّکُم تَعقِلُونَ» [بقره: 73].

«پس دستور دادیم که پاره ای از اعضای آن گاو را بر بدن کشته بزنید تا ببینید که این گونه خدای عالم مردگان را زنده و قدرت خود را آشکار خواهد ساخت تا شما تعقل کنید و بفهمید».

3 «یَا اَهلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَ مَآ اُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَ الإِنْجِیلُ اِلّاَ مِنْ بَعْدِهِ أفَلا تَعْقِلُونَ» [آل عمران: 65].

ترجمه: « ای اهل کتاب چرا در آیین ابراهیم(ع) با یکدیگر مجادله می کنید در حالی که تورات و انجیل بعد از آن نازل شده است، آیا تعقل نمی کنید و نمی خواهید بفهمید؟».

بنابراین در قرآن کریم مشتقات عقل در چند مورد استعمال شده است:

الف. مردم را به دقت وا دارد تا با بکارگیری عقل، مسائل را درک کنند.

ب. مردم را به این دلیل که از عقل خود استفاده نکرده اند، مورد سرزنش قرار می دهد و آنها را توبیخ می کند، زیرا در درک و فهم مسائل تلاش نکرده اند.

ج. سومین حالت هم جنبة بازخواست دارد زیرا مردم پس از فهم دقیق مسائل و یا با وجود شرایط کامل برای فهم آنها، بهره برداری صحیحی از آن نداشته اند و برخلاف مقتضای فهم و درکشان حرکت کرده اند.

بنابراین می توان گفت که قرآن کریم از عقل همان فهم درست، دقیق و دریافت صواب از حقایق عالم و حیات را اراده کرده است.

ب عقل در روایات اسلامی

از عقل معانی مختلفی در روایات اراده شده است. در مواردی عقل به همان معنی مصطلح قرآن کریم آمده است که از باب نمونه به بعضی از آنها اشاره می شود: حمدان دیوانی از حضرت رضا(ع) آورده است که فرمودند: «صدیقُ کلُّ إمرء عقلهُ و عدوّهُ جهلهُ» [ مجلسی ج 1 ح 11: 87]، صادقترین دوست انسان عقل و دشمن او جهل اوست.

در تمام مواردی که عقل در مقابل جهل مطرح می شود، ظاهراً به همان معنی علم وآگاهی است، گاهی از آن در معنای نفس و در بعضی از موارد به معنای عقل انسانی که توان امور کلیه، خیر، شر، مصالح و مفاسد را دارد اراده می شود، مانند حدیثی که از امام هشتم(ع) آمده است که فرمودند: «لا یُعْبَأ ُباَهلِ الدین ممن لا عقل له» [فیض کاشانی ج 1 باب 1: 78]. یعنی به آنانی که اهل دین هستند و سنگ دین و دیانت را به سینه می زنند اما فاقد عقل و عقلانیت اند، نمی توان اعتماد کرد. ظاهراً در اینجا مراد از عقل همان عقل انسانی است که در سایة تعقل و قدرت عقلانی بر اعمال و رفتار وی حاکم است و موضوع مورد بحث ما می باشد، یعنی همان نفس آدمی که دارای مراتب گوناگون است.

ج عقل در اصطلاح فیلسوفان مسلمان

در لسان حکیمان و فیلسوفان ما، عقل در دو مورد مشخص و تعریف شده به کار برده شده است.

الف. عقلی که در برابر نفس است و به معنای جوهر مجرد از ماده می باشدکه ذاتاً و فعلاً مجرد از ماده است و اساس و پایة عالم مجردات و ماورا طبیعت را تشکیل می دهد. این تعریف فلاسفه از عقل است. عقل به معنی صادر اول و اول ما خلق الله که شامل عقول طولی و عرضی می شود نیز به همین معنا است. فیلسوفان اسلامی عالم عقول را عالم جبروت هم می نامند، یعنی موجوداتی که در آنها قوه و استعداد، ضعف و نقص و حالت منتظره وجود ندارد. عقل در این اطلاق در برابر نفس قرار می گیرد چون نفس را این گونه تعریف کرده اند: نفس جوهری است که ذاتاً از ماده مجرد است ولی در فعل و عمل به آن نیاز دارد [فرهنگ معارف اسلامی ج 3: 300].

ب. گاهی عقل می گویند و از آن نفس آدمی را اراده می کنند و در مراتب مختلف به نامهای عقل بالقوه، بالملکه، بالفعل و بالمستفاد خوانده می شود.

عقل به معنی اخیر همان نفس انسان می باشد که دارای اطلاقات زیر است:

1 گاهی عقل گفته می شود و از آن مراتب نفس (بالقوه، بالفعل، بالملکه، بالمستفاد) اراده می شود.

2 علم به مصالح امور، منافع، مضار و حسن و قبح افعال مدّ نظر است.

3 منظور قوة مدرکة کلیات است که مرتبة کمال نفس می باشد.

4 گاهی عقل می گویند و از آن نفس مطلق یعنی روح مجرد انسان را اراده می کنند.

5 عقل می گویند و از آن قوه ای که زندگی را تدبیر می کند و سامان می دهد اراده می کنند.

6 در مواردی نیز عقل را به عنوان مرحلة شروع کمال نفس به کار می برند. یعنی نفس آدمی وقتی از مراحل حس، خیال و امور جزئیه متعلق به جهان ماده عبور کرد و وارد حوزة عقل و تعقل شد، و در تحصیل درک و معرفت نیاز به ابزار مادی پیدا نکرد، کمال نفسانی اش آغاز شده و وارد عالم تجرد و روحانیات می شود. این نفس در حدوث و بقا از عقل نشأت می گیرد و با اشراق و افاضه آن به کمال می رسد.

7 گاهی عقل می گویند و از آن قوة مدبرسعادت اخروی اراده می کنند که به نام عقل معاد نامیده می شود [فرهنگ معارف اسلامی ج 3: 302].

د عقل در نزد عرفا

در کلمات عارفان عقل دو قسم است، یک عقل معاش که در سر انسان جای دارد و دیگری عقل معاد که در دل آدمیان است. قیصری می گوید: روح انسانی را از جهت معقل ذات و موجد خود و تعیّن آن به تعیّن خاص، عقل گویند.

صدرالدین قونوی گوید: نفس انسانی را دو قوت است یکی قوت عالمه و دیگر قوت عامله. قوت عالمه منفک از قوت عامله نیست و بالعکس. ایشان در بیان و توضیح نیروی عامله چنین می گوید:

شکی نیست که افعال انسان گاه خوب و گاه بد است و علم به حسن و قبح افعال گاه از راه کسب و زمانی بدون کسب حاصل می شود و بنابراین سه امر حاصل می شود: یکی قوة ممیزة خوب و بد و دیگر مقدماتی که به وسیله آنها امور خوب و بد جدا می شود و سوم دیگر نفس افعالی که موصوف به خوبی، بدی و حسن و قبحند و کاربرد نام عقل بر این سه به اشتراک لفظی است که در کتب اخلاق، بر مواظبت از افعال تجربیه گفته شده است[ابن سینا فصل 9: 104؛ فرهنگ معارف اسلامی ج 3: 302].

تاکنون به اجمال، موارد اطلاق عقل را در قرآن، روایات اسلامی، فلسفه و عرفان برشمردیم. از این پس به مطلب اصلی مورد نظر این مقاله خواهیم پرداخت که همان بررسی عقل از نظر امام علی(ع) می باشد. در ابتدا به بررسی مطالب و سخنان امام در این باره می پردازیم.

عقل چیست و برای چیست؟

زمانی که انسان با سخنان امامان به حق و معصوم در معارف الهی، انسان شناسی و عقل شناسی برخورد می کند و در مورد آنها به تأمل می پردازد، درمی یابد ادبیات آن بزرگواران از جنس ادبیات دیگران (فیلسوفان، متکلمان، فقیهان و دیگر صاحبان فکر و اندیشه) نیست، بلکه از نحوة ورود، چگونگی بیان، استدلال و مبدأ ورود گرفته تا استنتاج و ابعاد دیگر، با دیگران متفاوت است. از باب نمونه به چند مورد که در آنها از عقل و چیستی آن سخن به میان آمده است، به طور مستند اشاره می کنیم:

1- به نقل از حضرت صادق(ع) که فرمودند: امام علی(ع) به طور مستمر این طور می فرمودند:

اصل و پایة انسان، انسانیت لبّ و خالص او است، یعنی انسان وقتی به اصل و اساس خود بر می گردد که خالص شود و از ناخالصی بپرهیزد. عقل انسان همان دین اوست. و مروت و آزادگی او وقتی است که خودش را در جایگاه اصلی اش قرار دهد و آن چه را که به صورت طبیعی برای آن آفریده شده است مد نظر قرار دهد و از مسیر اصلی و طبیعی عدول نکند، و بداند ایّام به طور یکنواخت نمی ماند و در حال دست به دست شدن است، و همة مردم فرزندان آدمند و برابر. [مجلسی ج 1 باب 1 و ج 2: 82].

2- نقل کرده اند مردی شامی به محضر امام علی(ع) مشرف شد و مطالبی را خدمت امام عرضه کرد. در خلال این مطالب از امام پرسید: اولین مخلوق و آفریدة خدای جهان چه بوده است؟ امام در پاسخ وی فرمودند: اولین صادر و مخلوق خدا عالم نور است[مجلسی ج 1 باب 2 و ج 2: 96].

3- در حدیثی آمده است روزی امام علی(ع) از فرزندش حسن بن علی(ع) پرسیدند:

فرزندم عقل چیست؟ امام حسن مجتبی(ع) پاسخ دادند: عقل عبارت است از اینکه قلب انسان هر چیزی را که آموخته حفظ کند که در قلب به ودیعه گذاشته شده است.

بعد امام علی(ع) پرسیدند فرزندم: جهل چیست؟ پاسخ دادند: شتاب در پاسخ دادن قبل از درک حقیقت مسأله و اینکه مطلب را درست درک کرده باشد، و امتناع از پاسخ دادن با اینکه می داند هیچ مانعی وجود ندارد. بهترین یار انسان صمت و سکوت او است اگرچه وارد باشد و بتواند پاسخ فصیح بدهد [مجلسی ج 1 باب 3 و ج 10: 116].

4- چهارمین روایت، حدیث معتبری است که امام هفتم(ع) از پدران بزرگوارش از امام علی (ع) و ایشان از رسول اکرم(ص) نقل می کند:

خدای متعال عقل را از نوری خلق کرد که آن نور در علم سابق حضرت حق مقدم بر همة موجودات عالمِ امکان قرار داشت و در پرتو نور علم واجب، مکنون و مستور بود، از انبیا و رسولان و فرشتگان الهی کسی از آن مطلع نبود، سپس حقیقت و ذات عقل را علم، روح و روانش را فهم، رأس آن را زهد و وارستگی، چشمانش را حیا، زبانش را حکمت، همت و خواستش را رأفت و مهربانی، و قلبش را رحمت و انعطاف قرار داد.

حقیقت عقل را که یک حقیقت نورانی و روشن است از علم، فهم، رحمت، زهد، حیا، حکمت و رأفت ترکیب کرده و موجودی آفریده است که عین همة اینهاست. سپس آن را با ده چیز تقویت کرده و استحکام بخشیده است و آن ده چیز عبارتند از: یقین، ایمان، صدق، سکینه، اخلاص، رفق، عطیه، قنوع، تسلیم و شکر.

پس از آن که عقل با این خصوصیات و ویژگیها آفریده شد، از طرف خدای متعال مخاطب قرار گرفت و به وی دستور داده شد که برگرد و او برگشت و دستور داده شد بیا و او آمد[2]. دوباره مورد خطاب قرار گرفت: ای عقل حرف بزن و او به سخن درآمد و گفت: حمد و ثنا مر خداوندی راست که ضد، مثل، شبیه و مانند ندارد و از عدیل، عوض و مثل به دور است. خداوندی که همة موجودات جهان در برابر عظمتش خاضع و ذلیلند.

پروردگار جهان به وی فرمود به عزت و جلالم سوگند،آفریده ای بهتر و زیباتر از تو خلق نکرده ام و هیچ موجودی مطیع تر از تو در برابر دستورات من، عالیتر، شریفتر و عزیزتر از تو نیست. بندگان من به وسیلة تو به توحید و یگانگی من می رسند، به واسطة تو مرا عبادت می کنند، بوسیلة تو از قدرت و غضب من می ترسند، از مخالفت با من پرهیز می کنند و ثواب و عقاب با تو حاصل می شود.

پس از آن عقل که دارای حقیقت روشن و نورانی بود و شاهد شهود و قیمومیت حضرت حق شد، به عنوان سپاس و ابراز حقیقت بندگی به سجده افتاد و در آن سجده، هزار سال (حکایت از زمان و مدت زیاد و نامتناهی است) از خاک عبودیت و بندگی سر بلند نکرد و در همان حال، خداوند مجدداً او را مورد خطاب قرار داد و گفت: سر از سجده بردار و از من سؤال کن، هرچه بخواهی پذیرفته شده و عطا می شود. شفاعت و وساطت کن که هر کس را شفاعت و وساطت کنی پذیرفته می شود. عقل به ندای غیبی شهودی و تکوینی حضرت رب الارباب لبیک گفت و سر از سجده برداشت و گفت: خدایا از تو می خواهم شفاعت مرا دربارة هرکسی که با او و همراه او هستم بپذیری. از ناحیة خدای متعال خطاب آمد: من خودت را گواه قرار می دهم که شفاعت تو را دربارة آنان پذیرفتم و قبول کردم [مجلسی ج 1 باب 4 و ج 3: 107].

5 عقل ملاک بندگی، اطاعت، ثواب و عقاب است. راه دستیابی به معارف نظری، عقل نظری است و با عقل عملی به معارف عملی و ارزشی می رسیم.

6 عقل نزدیکترین موجودات به خدای عالم است. از حقیقت نور و روشنایی خلق شده و از هرگونه عامل دور کننده از خدای جهان مبراست. او اول مخلوقات عالم و اشرف موجودات جهان است. عقل حقیقت نوریّه است و ذات نور، هم خود حقیقتی ظاهر و روشن است و هم ظاهر و روشن کنندة همة اشیاء و تاریکیهاست. به همین سبب عقل حقیقتی است که با آن حق و باطل از یکدیگر تمیز داده شده و ظاهر می شوند و راه تشخیص آنها بر روی انسان گشوده می شود.

از مجموعه روایات و احادیثی که تاکنون ارائه شد به دست می آید که:

الف. عالم هستی و مخلوقات دارای سلسله مراتب و درجات بوده و ملاک علو درجات و اولویت و برتری آنها، با قُرب و بُعد آنان با ذات مقدس حضرت حق که مبدأ وجود و کانون نور و نورالانوار است، سنجیده می شود و هر چه موجود از نورانیت و علم بیشتری برخوردار باشد به همان اندازه به حقیقت نور و کانون آن نزدیکتر می شود. و چون جوهرة عقل جوهرة نوری، علمی، ادراکی و معرفتی است و از یقین، ایمان، صدق، اخلاص، رفق، رأفت و صحت برخوردار است، پس کاملترین تجلی و مظهر اسمای خداوندی و متخلق به اخلاق الله است.

ب. عقل و عالم عقول یعنی عالمی که در آن علم، حضور، شهود و کمالات به نحو اتم ظاهر می گردد، اقرب عوالم به خدای متعال است و عقل کامل اولین مخلوق و صادر از ذات حضرت حق می باشد.

ج. انسان اگر به تقویت بُعد عقلانی خود بپردازد و عقل را در حیات و زندگی خود هادی و راهبر قرار دهد دارای خصوصیاتی خواهد شد که در حدیث آمده است.

د. مبنا و ملاک ارزیابی و ارزش گذاری انسان، مقدار بهره ای است که از عقل و عقلانیت دارد و لذا امام(ع) در جایی فرموده است: «عاقلترین انسانها نزدیکترین آنان به خدای عالم است» [آمدی ج 2: 443]، و در جای دیگر فرموده است: «با وفور و کثرت عقل بر حلم، بردباری، ظرفیت و تحمل انسانها افزوده می شود» [آمدی ج 3: 221]. بنابراین عقل در این نگاه عبارت است از موجودی نورانی و دارای حقیقت و معرفت که کاملترین موجودات عالم می باشد.

امام در این تعبیرات، در عین اینکه به شکل سؤال و جواب، مسأله را مورد تحلیل قرار داده است، ولی روش تعریف ایشان، شبیه تعریف منطقیون نیست، بلکه کاملاً ساده و عاری از عبارات فنی، پیچیده و با ذکر اظهر لوازم به تعریف عقل پرداخته است. در به کاربردن لوازم به گونه ای از عبارات و چینش آنها بهره برداری کرده است که هم برای حکیم فیلسوف قابل درک است و هم برای افراد ناآشنا به عبارات فیلسوفانه. بنابراین اگر ملاحظه کنید صدر روایت با تعابیر فیلسوفان و حکیمان الهی دربارة حقیقت عقل و عالم عقول به نحوی همسویی دارد، ذیل روایت کاملاً با همان عقل انسانی که مُدرک منافع و مصالح و خیر و شر است، قابل تطبیق است و در عین حال با نوع تعبیر عارفان بزرگی مانند قونوی و دیگران هم در تضاد نیست.

7 آورده اند که امام موسی بن جعفر(ع) به هشام بن حکم فرمودند:

ای هشام امیرالمؤمنین(ع) می فرمودند: با هیچ چیزی بهتر از عقل نمی توان بندگی خدا را انجام داد و عقل هیچ کسی تام و کامل نمی شود مگر آنکه دارای خصلتها و اوصاف متعدد بشود از جمله: مصون از کفر و پوشاندن حق، شر و بدی؛ انتظار تشخیص درست از او، خیر و نیکی؛ بخشندة اضافة اموالش به نیازمندان؛ خوددار از زیاده گویی بدون نتیجه و فایده؛ از دنیا به اندازة قوت مورد نیاز مصرف کردن؛ سیری ناپذیری درآموختن علم و آگاهی؛ محبوب شمارندة ذلت و خواری دنیایی و ظاهری؛ همراه با محبت و رضای حضرت حق نسبت به عزت دنیایی و ظاهری بی تفاوت اما همراه با دشمنی غیر خدا و ارزشهای غیر دینی؛ مطلوب شمارنده و خواهان تواضع و فروتنی در برابر مطرح شدن اجتماعی؛ بزرگ داشت کار خیر دیگران، اگر چه به ظاهر اندک و کم باشد؛ و کوچک شماردن خیر خود، اگر چه بزرگ باشد؛ صاحب نگرش مثبت به افراد جامعه و بهتر دانستن همة مردم از خویش، تا جایی که اگر شر و آسیبی به او برسد، آن را از جانب خود بداند؛ اگر انسان چنین باشد عقل را به کمال و تمام رسانده و امر را به مرحلة پایانی برده است [مجلسی ج 1 باب 4 : 140].

در این روایت، امام عقل را با لوازم آن شناسانده و صرفاً به صورت نظری و انتزاعی با آن برخورد نکرده است، بلکه با طرح اوصاف و خصایص ویژه به شکلی ملموس و کاربردی، عقل را معرفی نموده و راه تشخیص را برای همگان در سطح و ظرفیت درکشان هموار کرده است.

8 همچنین روایت شده که: عاقل کسی است که باطل را رفض کرده و کنار می گذارد [مجلسی ج 1 باب 4، ح 31: 159]. این روایت نیز عقل را به طور ملموس و عینی معرفی کرده است.

9 همچنین می فرمایند: تأمل زیاد در علم و عقل، راههای عقلانیت و تعقل را به روی انسان می گشاید [مجلسی ج 1 باب 4، ح 31: 159].

10 درجای دیگر با مقایسة انسان عاقل و بی خرد، هر دو را معرفی می فرمایند:

زبان عاقل پشت قلب و دلش می باشد یعنی پس از آنکه فکر کرد و عواقب و تبعات قضیه را بررسی کرد و از عواقب سخنش مطلع شد، سخن می گوید؛ ولی انسان بی عقل و بی خرد این ملاحظات را انجام نداده و بدون تأمل و فکر حرف می زند و پس از آن به اندیشه می پردازد.

نشانه های عقل و عاقل از نگاه امام علی(ع)

در این قسمت به نشانه های عقل و عاقل در نگاه امام(ع) می پردازیم.

عقل و عاقلی در انسان علائمی دارد که از مشاهدة آنها می توان فهمید که شخص مدعی عقل، تا چه حد از عقل و عقلانیت بهره مند است که علایم آن بدین ترتیب می باشد:

1 شخص عاقل خود را بر دیگران ترجیح نداده و از روی تواضع با دیگران برخورد می کند و در نتیجه خدای عالم او را سربلند رفیع و پرآوازه قرار می دهد [آمدی ج 1: 178].

2 دامن عقل و عاقل از بدیها و زشتیها به دور و دعوت کننده به خیرها و نیکیها است [آمدی ج 1: 328].

3 عقل مانند درخت است و ثمره و بار آن جود، سخا و حیا است [آمدی ج 1: 365].

4 عاقل کسی است که گفتارش، کارهایش را تصدیق می کند [آمدی ج 1: 365].

5 عاقل وقتی که بداند، مطابق علمش عمل می کند و هر وقت عمل کند آن را خالصانه و برای خدا انجام می دهد و وقتی که به درجة مخلصان رسید در کنج عزلت نشسته و وقتش را با حضرت دوست سپری می کند [آمدی ج 2: 85].

6 مهمترین نشانه عقل این است که با عقل، رهایی از آلودگی و گناه حاصل می شود و در سایة آن آینده نگری صورت می گیرد و در کارها و اقدامات، حزم، دقت و بررسی همه جانبه صورت می پذیرد [آمدی ج 3: 84].

7 با شش چیز می توان عقول مردم را مورد آزمایش قرار داد:

اول: با مصاحبت و همرا هی در سفر و حضر؛ دوم: معامله و داد و ستد کردن ؛ سوم: ولایت و پذیرفتن مسئولیت؛ چهارم: زمان عزلت و برکناری از مسئولیت؛ پنجم: زمان تمکن و غنی؛ ششم: هنگام فقر و نداری [آمدی ج 4: 138].

در روایت دیگری، عقل چنین تقسیم بندی شده است:

شش چیز است که با آنها عقل مردمان مورد آزمایش قرار می گیرد: 1 بردباری به هنگام خشم؛ 2 شکیبایی موقع ترس؛ 3 رعایت قصد و عدالت به هنگام خواهش؛ 4 رعایت تقوای الهی در هر حال؛ 5 نیکی کردن و مدارا با مردم و سازش با آنان؛ 6 کمی جدال، ستیز و نزاع [آمدی ج 4: 139].

8 چهار چیز آشکار کنندة عقل مردان است:

یک: متانت و وقار در رفتار؛ دو: قدرت تحمل و ظرفیت وجودی او در برابر دیگران؛ سه: گرامی بودن، اصالت خانواده و نسب او؛ چهار: نیکویی کارها و اعمال او [آمدی ج 6: 453].

9 در کتاب درة الباهرة نقل شده است که امام علی(ع) فرمودند: عاقل کسی است که دور باطل نگردد و آن را طرد کند [مجلسی ج 1 باب 4 ح 31: 159].

10 در جای دیگر اینطور فرموده اند: زمانی که عقل آدمی کامل شد، کمتر سخن می گوید [مجلسی ج 1 باب 4 ح 34: 159].

رابطة عقل و دین یا رابطة عقل و وحی

امام با وجود اینکه دین را عاصم و نگهدارندة انسان از لغزشها دانسته و با عبارت، «الدین یعصم» [آمدی ج 1: 9] آن را معرفی فرموده است؛ در عین حال، اگر دین مورد آسیب قرار گیرد و با پیرایه سازی و ادعای تجدد، احیا وامثال آن مورد دخل و تصرف تحریف کنندگان از مواضع اصلی خود قرار گیرد، تنها اصلاح کنندة آن را عقل معرفی می فرمایند: «الدین لا یصلحه الا العقل» [آمدی ج 1: 353]؛ یا اینکه می فرمایند: «العقل یصلح کُلِّ امرٍ» [آمدی ج 1: 110]؛ و یا چنین وارد شده: ملاک هر امری عقل است [آمدی ج6: 116]. یعنی مبنای درستی یک امر و علت بقا و دوام آن، عقل است و اگر ملاک و مبنای سیاست عدل است [آمدی ج 6: 116]؛ ملاک و مبنای همه چیز عقل است. امام دربارة ارتباط ایمان و عقل کلام زیبایی دارند که چنین است: محال است مؤمن ایمان بیاورد و ایمان او صحیح شود مگر آنکه دارای عقل باشد و از آن برخوردار گردد [آمدی ج 6: 70]. کاملتر و صحیح تر از آن این عبارت است: کسی که فاقد عقل است و عقل ندارد، دین هم ندارد [آمدی ج 6: 400].

در تأثیرپذیری دین، ادب و فرهنگ از عقل می فرمایند: دین، ادب و فرهنگ، نتیجه و ثمرة عقل است [آمدی ج 2: 28]. در علو مقام عقل نیز فرموده اند: عقل فرستادة خدا و رسول حق است [آمدی ج 1: 70].

در تفاوت میان عقول و آداب می فرمایند:

عقول مواهب خداوندند که از ناحیة او به صاحبان عقل اعطا می شود، اما آداب، رسوم و فرهنگها اکتسابی است و با کوشش و تلاش ملتها و جوامع بشری شکل می گیرد و به وجود می آید [مجلسی ج 1 ح 44: 160].

امام موسی بن جعفر(ع) به نقل از امیرالمؤمنین امام علی(ع) به هشام بن حکم این طور می فرمایند:

ای هشام: عاقل کسی است که در او سه خصلت وجود داشته باشد:

1 هر وقت مورد سؤال قرار گرفت جواب بگوید.

2 هر وقت دیگران از پاسخ دادن عاجز و ناتوان شدند او سخن بگوید و مطالب درست عرضه بدارد.

3 هر وقت نیازی به اظهار نظر صحیح و ابراز رأی صائب که تأمین کنندة مصالح درخواست کنندگان است، باشد، رأی مناسب و به صلاح را اعلام کند. کسی که هیچ کدام از این خصوصیات را نداشته باشد عاقل نیست بلکه احمق است [فیض کاشانی ج 1 ح 16: 93].

در جای دیگر می فرمایند:

ای هشام! خدای عالم حجتها را برای مردم توسط عقول آنان تکمیل کرده و پیامبران خود را مجهز به بیان آیات و بینات قرار داده است [فیض کاشانی ج 1 ح 16: 86]. ای هشام، خدای عالم برای مردم دو حجت قرار داده است: یک حجت ظاهری و آشکار، دوم حجت باطنی و پنهان. حجتهای ظاهری و آشکار انبیای خدا و امامان به حقند، اما حجتهای باطنی عقولند [فیض کاشانی ج 1 ح 16: 91].

بنابراین در مکتب امام علی(ع) و فرزندان گرامی اش نه تنها عقل با دین و وحی در تضاد نبوده و طرد کننده هم نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند و هر دو بهترین و مطمئن ترین راه نیل به معرفت، تشخیص حق و باطل، سعادت و شقاوت، خیر و صلاحند. در این مکتب، نه تنها عقل با دین در تضاد نیست بلکه کسی که فاقد دین است، فاقد مروت، آزادگی و مردانگی است که نشانة بی عقلی و فقدان آن مساوی با فقدان نورانیت و علم است که در حقیقت مساوی با فقدان حقیقت انسانیت می باشد.

عوامل رشد و تکامل عقل

در نگاه رسولان و اولیای الهی، انسان به گونه ای آفریده شده است که می تواند دارای حقیقت علوی، مجرد و عقل کامل گردد. همة افراد انسان با اینکه دارای استعداد و قوة تعقل می باشند نه تنها یکسان نیستند بلکه هم از حیث استعداد با هم متفاوتند، و هم در تبدیل قوه به فعلیت، به صورت مشابه و برابر عمل نمی کنند. اگرچه در آغاز از عقل هیولانی و بالقوه برخوردارند و به تدریج از قوه به فعلیت می رسند و از مراتب بالاتری برخوردار می گردند، ولی در این حیث هم یکسان عمل نمی کنند. به این دلیل که نفس آدمی ذاتاً مجرد از ماده و ابزارآلات مادی است، اما فعلاً و عملاً متعلق به ماده است و با تدبیری که دارد از آنها برای اهداف خود بهره می گیرد و به همین دلیل از تأثرات مادی و عوامل آن عاری و خالی نیست. عقل و نفس که حتی در کمال دارای رتبه و درجات مختلف هستند از حیث نورانیت، علم و دیگر صفات عالم مجردات نیز از شدت و ضعف وجودی برخوردارند و متفاوت می باشند.[3]

از باب نمونه به چند روایت اشاره می کنیم:

1 ابن خالد از امام باقر(ع) نقل می کند که رسول خدا(ص) اینطور می فرمودند: «با چیزی با فضیلت تر و بهتر از عقل نمی توان به خدای عالم بندگی کرد». یعنی بهترین راه بندگی همانا به کار انداختن عقل صحیح و به موقع مورد استفاده قرار دادن آن است. و «مؤمن دارای عقل نمی شود مگر آنکه در او ده خصلت وجود داشته باشد که عبارتند از:

1و2 همیشه از او انتظار و توقع خیر، نیکی و نفع رساندن می رود و انتظار هیچ شر و بدی نیست و از ناحیة او همه در امانند.3 و4 کار خوب دیگران را حتی اگر کم باشد، همیشه در نظر می دارد و زیاد می بیند اما کارهای نیک خود را هر قدر هم زیاد باشد، کم نشان داده و به اصطلاح روی آن مانور نمی دهد. 5 در دوران حیات، هیچ وقت از کسب دانش و آگاهی خسته و ملول نمی شود. 6 اگر افراد نیازمند به وی رجوع کنند تحقیر نمی گردند و از قِبَل آنان رنجیده خاطر نمی شود. 7 و8 برای او، کوچکی و ذلت ظاهری همراه با ایمان و رضای خداوند، از عزت ظاهری بدون آن، محبوبتر و مطلوبتر است، و فقر و احتیاجِ همراه با صبر و تحمل، برایش از غَنای همراه با تمرد و عصیان مطلوبتر است. 9 حظّ و نصیبی که از دنیا دارد و از آن بهره می برد، همان قوت و مایحتاج زندگی است. 10 نگاهش به دیگران، نگاه خوش بینانه، اثباتی، خیرخواهانه و همراه با حسن ظن است [مجلسی ج 1 ح 4: 108]. به همین علت با مشاهدة هر کسی او را بهتر و با تقواتر از خود می داند، چون مردم دو دسته اند: دستة اول افرادی هستند صالح، اهل خیر و دارای تقوای الهی؛ دستة دوم کسانی هستند که در ظاهر شر و فرومایه اند. آنها اگر با انسانهای خیر، نیکوکار و متقی ملاقات کنند، در برابرشان تواضع و فروتنی می کنند و آرزو می کنند که به او برسند و اگر با دستة دوم برخورد کنند، اینگونه قضاوت می کنند که شاید او در باطن از وی بهتر باشد، چون ممکن است نیکیهای او باطنی و بهتر از دیگران باشد و خدای عالم عاقبت او را ختم به خیر بگرداند [مجلسی ج 1 ح 4: 108].

اگر نگاه انسان به جامعه اینطور باشد، عظمت خویش را بالا برده و سیادت و آقایی مردم زمان خویش را به دست خواهد آورد.

2 مشابه همین حدیث از امام صادق(ع) روایت شده است که فرموده اند: «انسان، مؤمن واقعی و حقیقی نمی شود مگر آنکه عقل او به کمال برسد و عقل او به کمال نمی رسد مگر آنکه دارای این ده خصلت باشد» [مجلسی ج 5: 109].

3 در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمودند: با هیچ چیزی مانند عقل، بندگی خدا به جای آورده نمی شود و عقل انسان به کمال و تمامیّت نمی رسد مگر آنکه این ده خصلت در او حاصل شود [مجلسی ج 1 ح 6: 109].

4 از رسول خدا(ص) نقل کرده اند که فرمودند: سر لوحة عقل و عقلانیت بعد از ایمان به خدا، دوستی با مردم است. عاقلترین مردم کسی است که در عین اهل خیر و نیکی بودن، نگران آسیبها، آفتها، و عدم قبول خداوند از سوی مردم می باشد. جاهلترین آنان نیز کسی است که مشغول کارهای بد و زشت است و نه تنها به خود نمی آید، بلکه احساس آرامش و امنیّت و نوعی حالت بی تفاوتی دارد [مجلسی ج 1 ح 17: 131].

5 امام علی(ع) فرمودند: انسان عاقل کسی است که خودش را در یکی از این چند وضعیت قرار دهد: یا برای حل مشکلات زندگی و امرار معاش و کار تولیدی و اقتصادی تلاش بکند، یا برای امور اخروی و معنوی و قدم برداشتن در مسائل مربوط به معاد و یا در اموری که از لذایذ مشروع طبیعی و فطری و انسانی می باشد و ممنوع نیست [مجلسی ج 1 ح 19: 131].

6 از امام هفتم(ع) نقل شده است که به هشام بن حکم چنین فرمودند:

ای هشام روشنایی بدن انسان در چشمانش است، اگر بینایی انسان سالم بوده وتوانایی دیدن داشته باشد، همة بدن را نورانی می کند زیرا روشنایی جان آدمیان به عقل است. اگر انسان و بنده خدا دارای عقل باشد خدایش را می شناسد. اگر علم و معرفت ربوبی داشته باشد بصیرت در دین پیدا می کند و اگر جاهل به خدایش باشد دین در او یافت نمی شود و باقی نمی ماند. همان طور که تن انسان با روان و نفس زنده، قائم و پابرجاست، دین هم قائم و پا برجا نمی ماند مگر با نیّت صادقانه؛ و نیّت صادق نمی ماند مگر با عقل [مجلسی ج 1 ح 30: 153].

امام علی(ع) می فرمایند: «عاقلترین انسانها نزدیکترین آنان به خدای عالم است» [آمدی ج 2: 443]. همچنین می فرمایند: «هیچ بیماری غیر قابل علاجتر از کمی عقل نیست» [آمدی ج 6: 399].

از بیانات فوق این نتایج حاصل می شود:

الف عقول آدمیان، یکنواخت و مشابه آفریده نشده ا ست. انسانها در عین حال که از این عطیة الهی به صورت امکان استعدادی بهره مندند و فیض الهی شامل همة آنها می شود، ولی از حیث اکمال و اتمام آن و نوع به کارگیری عقل و تقویت پایه ها و مبانی عقلی و عقلانیت متفاوت هستند. همان طور که فیض کاشانی(ره) از صدرالمتألهین(ره) نقل کرده است: ماده و نقطة شروعِ عقل و عقلانیت، نفس می باشد و هر مادة دیگری همراه با استعدادها و قوه های زیادی خلق شده است و آمادگی قبول هر نوع صور کمالیه را دارد، زیرا که نفس و هر مادة دیگری در حد ذاتشان عاری و خالی از هر فعلیت و وجودی هستند که هم سنخ با همان فعلیت است، زیرا اگر این طور نبود، امکان نداشت کمالات و فعلیتهای بعدی را قبول کنند؛ بنابراین نفس هم چنین است. مادامی که به صفت تواضع و فقر، متصف نگردیده است نمی تواند به عنوان مرکب و بسترِ مناسب تکامل، در اختیار عقل قرار گیرد و مورد بهره برداری واقع شود، چون عقل صورت کمالیة انسان و محقِّق انسانیت او به صورت فعلیتِ تامه است. انسان به وسیلة آن اشیاء و حقایق عالم را درمی یابد و عالم برای او به صورت معقول ادراک می شود [فیض کاشانی ج 1: 98].

بنابراین عقل انسانی چون از مراتب نفس است و نفس انسانی تعلق به بدن دارد، در رسیدن به مرحلة کمال مطلوب و تمامیت، دارای مراتب مختلف می باشد.

ب رابطة عقل و نفس و انسان مانند رابطة هر عارضی با معروضش یا مانند رابطة سیاهی و سفیدی نیست. بلکه رابطة انسان و نفس انسانی با عقل، رابطة کمال، متکمل و تام و متمم است. یعنی انسانیت انسان و کمال او با فعلیت عقلی است، مادامی که جوهرة خود را به مرحلة عقل و عقلانیت، علم و عالم، معرفت و عارف نرسانده و هنوز از مشاهدة حقایق حقة آن به دور است، انسانیت او به مرحلة فعلیت نرسیده است و لذا امام علی(ع) می فرمایند: «کمال انسان به عقل است» [آمدی ج 4: 631]. در جای دیگر می فرمایند: «انسان به وسیلة عقل به کمال خود می رسد» [آمدی ج 3: 234 ]. یا می فرمایند: «جوهره و حقیقت انسان با عقل اوست» [آمدی ج 1: 61]. در جای دیگر می فرمایند: «عقل قویترین و محکمترین اساس است» [آمدی ج 1: 128].

عقل چون اساس است، حقیقت انسان با آن تحقق می یابد و نفس انسانی با آن به کمال می رسد و جوهره و حقیقت با عقل و عقلانیت به منصة ظهور می رسد.

ج به این ترتیب مشخص می شود که مبنای انسانیتِ انسان، کمال نفس، فعلیت یافتن آن و اساس همة کارها به حساب می آید و ارزش اعمال آدمیان، تفاوت ماهوی و کیفی آنها با همان ملاک عقل و عقلانیت سنجیده می شود.

اگر عملی، هر قدر از نظر مقدار، کمیت، زمان، مقدمات و شرایط، عالی باشد، ولی پشتوانة عقلی کمتری داشته باشد، در نگاه امام(ع) و فرزندان آن بزرگوار فاقد اعتبار و ملاک ارزش گذاری است.

در روایت اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) همین معنا مورد تأیید قرار گرفته است. وی می گوید:

محضر امام(ع) رسیدم و عرض کردم فدایت شوم همسایه ای دارم که زیاد نماز می خواند، فراوان مکه می رود، صدقه می دهد و عداوت و کینه ای هم نسبت به کسی از متدینان در او دیده نمی شود، مردم هم از او معصیت و تخلفی ندیده و نشنیده اند.

امام (ع) فرمودند: ای اسحاق عقلش چگونه است و چقدر توان تشخیص حق و باطل را دارد؟ عرض کردم: قربانت گردم او عقل ندارد! فرمودند: این نوع اعمال بالا نمی رود.

این روایت کنایه از این است که خدای عالم اعمال افراد فاقد عقل را قبول نمی کند.

در ارتباط با همین موضوع، دربارة دوران ظهور حضرت مهدی، عج الله تعالی فرجه الشریف، از امام باقر(ع) نقل می شود:

وقتی که مهدی(ع)، قائم ما قیام کند و هدایت و رهبری ظاهری مردم را در دست گیرد، دست ولایی خویش را روی سر مردم و بندگان می کشد و با این کار که مظهر رحمت تامة خداوندی است، عقول مردم تکامل یافته و به مقام جمع دیگر قوای نفسانی می رسد و با اشراق و اشراف بر آنها مسلّط می شود و آنها را مطیع خود می سازد، با کامل شدن عقول، آدمیان به وحدت کمال می رسند و مجتمع واحدی را به وجود می آورند، و به کمال عقول مردم، فهم و درک آنان نیز کامل می شود [فیض کاشانی ج 1 ح 25: 114].

بنابراین عقل ملاک کمال جامعه، رشد انسانها و ارزشمندی اعمال و افعال انسانی است.

امام علی(ع) و استقلال عقل

از روایات مستفاد می شود که عقل را، چه به معنای جوهر مجرد ذاتاً و فعلاً غیر متعلق به ماده که به عنوان صادر اول و اولین مخلوق خوانده می شود، و چه به معنای عقل انسانی که دارای فهم، علم، رحمت، رأفت و دیگر اوصاف روحی و معنوی می باشد، در نظر بگیریم، دارای اصالت و استقلال است و به عبارت دیگر عقل انسانی که همان نفس آدمی در مرتبة درک حقایق کلی، حسن، قبح و... است، دارای حقیقت جوهری و مستقل می باشد، اگر چه در مرتبة احساسی و خیالی از ابزار حسی با واسطه و یا بدون واسطه استفاده می کند و از آنها بهره می گیرد.

نفس و عقل و عقلانیت صرفاً یک امر انعکاس یافته و محصول یک سلسله شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی نیست بلکه حقیقتی از حقایق عالم است و حقیقت انسان را می سازد، کمال انسان و انسانیت با نفس، و کمال نفس با عقل است. نفس و عقل بُعد ثابت انسان است و تدبیر بُعد متبدّل و متغیر انسان است. اگر نفس در آغاز مادی و جسمانی است اما در بقا روحانی است. رابطة نفس و بدن رابطة حلولی و انطباعی نیست، بلکه رابطه ای تدبیری، ارادی و مدیریتی است. نسبت قوة عاقله با دیگر قوا، مانند امام و پیشوای صالح و رابطه شان رابطة تنظیم، تربیت، اصلاح، تجمیع و کنار گذاشتن ضایعات و یا تبدیل آنها به وضع مطلوب است.

بنابراین علم، فکر، معرفت و مانند آنها کار عقل است. انسان به وسیلة عقل از قوه به فعل می رسد و از طریق فعلیت یافتن عقل و عقلانیت، انسان می شود.

عقل جمعی، امری ماورای عقل و عقول افراد نیست، کما اینکه جامعة بشری جدای از افراد نیست و حقیقتی مستقل از افراد ندارد. اگرچه بعد جمعی انسان، صرفاً یک امر اعتباری نیست بلکه امری واقعی و تکوینی است، یعنی انسان جمعی آفریده شده است. چنانچه گرایش به حیات اجتماعی و جمعی صرفاً برای استخدام و به طور اضطرار اعمال قدرت نمی باشد بلکه به معنی حقیقتی مدنی و بالطبع اجتماعی است که از فطرت نشأت می گیرد.

از باب نمونه روایات زیر را با دقت مورد توجه قرار دهید.

1 از امام صادق(ع) اینطور نقل می شود که فرمودند:

عقل ستون و تکیه گاه انسان است و از آن فطانت، هوشیاری، دانایی و حفظ و نگهداری نشأت می گیرد. به سبب عقل، انسان کامل می شود. عقل دلیل، مبصر، راهنما و کلید حل مشکلات است. وقتی عقل انسانی با تعالی و اوج گرفتن، با عالم نور اتصال پیدا کند و از ناحیة آن عالم مورد تأیید قرار گیرد و دارای نور بصیرت گردد، صاحب عقل عالم، نگهدارنده، نگهبان، زیرک و ... می شود.در این وقت از وضعیت کنونی خود و از کیفیت اوصاف و حالاتی که واجد آنها است، مطلع می شود. از علل و اسباب وجودی عالم و خودش آگاهی می یابد و به آینده و سمت و سوی آن اشراف می یابد و آن را می فهمد؛ در نتیجه قدرت تشخیص بالایی به دست می آورد و میان حق و باطل، و راه و چاه تمیز می دهد و خواهد دانست ناصح و خیرخواه کیست. و مزورین و دزدان بشریت کدامند. پس از آنکه گویندگان صادق و مدعیان دروغین را شناخت و سخن حق و باطل را از هم تمیز داد، آن وقت راه را با دقت و حسابگری می یابد و مقصد را هم می شناسد، و عوامل رسیدن به مقصد و دور شدن از آن را هم شناسایی می کند. می کوشد کوتاهی خود را جبران کرده و از طریق توبه وتدارک مافات، خلأهای به وجود آمده را پر کند و خود را برای مرگ، برزخ، حشر و آیندة جاودان، مهیا سازد. در این حالت، هم حقیقت آن نشأه را می شناسد، هم اینکه از کجا آمده است، چگونه آمده است، و هم این را که به کدام سو متوجه است و سرنوشت آینده اش چیست؟ [فیض کاشانی ج 1 باب عقل و جهل ح 27: 116].

2 از امام علی(ع) این روایات نقل شده است که فرمودند: «رحم الله امراً علم من این، فی این و الی این» [فیض کاشانی ج 1 ح 17: 116].

3 «عقل رسول خداوند و فرستاده حق است» [آمدی ج 1: 70].

4 «به وسیلة عقل، کنه و حقیقت حکمت کسب می شود» [آمدی ج 3: 204].

5 «به وسیلة عقل انسان به خیرات نایل می گردد» [آمدی ج 3: 205].

6 «به وسیلة عقل صلاح حال مردم به دست می آید و حاصل می شود» [آمدی ج 3: 206].

7 «با عقل همه امور اصلاح می شود» [آمدی ج 3 : 234].

8 «به وسیلة عقل نفس به کمال می رسد» [آمدی ج3: 205].

9 «با افزایش عقل، حلم و تحمل و ظرفیت انسانها افزایش می یابد» [آمدی ج 3 :221].

10 «به وسیلة عقل می توان به اوج علمها و دانشها رسید» [آمدی ج 3 : 221].

بدین ترتیب شکی باقی نمی ماند که در مکتب اسلام و امامان اهل بیت علیهم السلام، عقل حقیقتی است مستقل، نورانی و از عالم نور. علم، حلم و معرفت، جوهره و حقیقت انسان است و انسانیت او دایرمدار حقیقت عقل و عقلانیت اوست.

عقل و علم، عقل و تجربه

در نگاه امامان شیعه و امام علی (ع) عقل و علم از امور لازم هستند. عقل با علم به کمال می رسد و علم به وسیلة عقل به دست می آید. اساساً اگر انسان فاقد انواع علم و آگاهی باشد در حقیقت فاقد مراتب عقل و تعقل است. در مواردی عقل مرکب علم معرفی شده است [آمدی ج 1: 205]. در مواردی نیز عقل به عنوان غریزه ای خدادادی شناخته شده است که به وسیلة علم و تجارب ازدیاد می یابد[آمدی ج 2: 32]. گاهی روش عقلانی را این گونه معرفی فرموده اند:

بدانید و آگاه باشید انسان لبیب و عاقل کسی است که از آرای دیگران استقبال کرده و با اندیشة درست با آنها برخورد کند. با افکار و اندیشه ها با اندیشة صایب برخورد داشته و به عواقب امور و پایان کارها توجه داشته باشد [آمدی ج 2: 337].

عاقلترین انسانها کسی است که از عقلای عالم و افکار آنان اطاعت کرده و پیروی می کند [آمدی ج 2: 374]. در وافی آمده است یحیی بن عمران از امام صادق (ع) و ایشان از امام علی(ع) نقل کردند که می فرمودند:

به وسیلة عقل مطالب غامض و بلند حِکَمی به دست می آید و انسان به درک معارف الهی نایل می گردد. با درک معارف الهی و حقایق عقلی و تحصیل معارف حقه، نفس آدمی از حدّ قوه و غیر عاقل بودن به حدّ فعل می رسد و از نقص به سوی کمال حرکت می کند. با تخلق و تأدب به اخلاق صالحه و آداب حسنه، انسان به غایت مطلوب عقل نایل می گردد و به صورت عقل بالفعل در می آید، و با به کارگیری عقل عملی و تدبیر درست، انسان دارای ادب و فرهنگ صالح می گردد [فیض کاشانی ج 1: 123].

همچنین می فرمودند: «تفکر و اندیشه، مایة حیات دل آدمهای با بصیرت است چنانکه گویی انسان تاریکیها را با نور روشن می سازد و نجات می یابد و لحظه ای درنگ نمی کند» [فیض کاشانی ج 1: 123].

بنابراین عقل یک حقیقت علمی است و علم بدون عقل به وجود نمی آید و عقل و علم همانا به کارگیری منابع معرفت، مجالست با عالمان و عقلای عالم، کسب تجربیات دیگران و آموختن و حفظ آنها است. دربارة رابطة عقل و تجربه و علم و تجربه، امام(ع) سخنان زیبایی دارند که حاوی نکات بسیاری برای صاحبان بینش است که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:

1 «تجارب بشری از دانش و علم دیگران به دست آمده است» [آمدی ج 1: 260].

2 «عاقل کسی است که از تجربیات دیگران پند گیرد» [آمدی ج 1: 260].

3 «ثمره و نتیجة تجربه انتخاب بهتر است» [آمدی ج 1: 312].

4 «حفظ تجربه ها در سرلوحه عقل و عقلانیت است» [آمدی ج 1: 327].

5 «اعتبار و ارزش آرای مردم به اندازة تجربة آنها است» [آمدی ج 1: 396].

6 «یکی از علائم و نشانه های محکم کاری و آینده نگری حفظ تجربه هاست» [آمدی ج6: 35].

7 «عقل و علم در یک شاخه قرار دارند نه از یکدیگر جدا می شوند و نه همدیگر را طرد می کنند» [آمدی ج 2: 46].

موانع و عوامل بازدارندة رشد عقل

با وجود اینکه حقیقت عقل آدمی از عالم علوی و نور است، لیکن انسان به تدریج از قوه به فعلیت می رسد و با تبدل و تغیّر ذاتی و جوهری، تعلق خویش را به بدن کم می کند و بدون همراهی آن به کارهایش ادامه می دهد. به همین سبب قطع تمام علایق و وابستگی ها به سهولت امکان پذیر نیست. در اکثر مواقع هیمنة نفس و قاهریت قوای جزئیه، متصرفه و متخیله، و حتی واهمه اگر بنا را بر وجود داشتن آن بگذاریم بر عقل، و تأثر عقل از آنها کاملاً مشهود و ملموس است. بنابراین عواملی وجود دارد که با سرسختی کامل در برابر عقل ایستادگی می کنند واجازة رشد لازم و کافی به عقول عادی و معمولی نمی دهند. عوامل یاد شده، که به صورت موانع بازدارندة رشد عقل و عقلانیت مطرح است، متعددند. در این قسمت با توجه به سخنان امام علی(ع) و فرزندان معصومش، و رسول خدا(ص) که معلم اصلی همة آنها است به اهم آنها، اشاره می کنیم:

الف شهوت

از مهمترین و ملموسترین موانع رشد پیروی از شهوات است. شهوت عبارت است از: میل، علاقه، خواهش نفس و میلی که شدتش از حدّ معمولی تجاوز کرده است و امیال دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد و تمام توجه شخص را منحصراً به خود جلب کند [ سیاسی: 396].

انسان تمایلات فراوانی دارد که اصل این تمایلات برای تلاش و رفع نیازهای فردی و نوعی، امری انکارناپذیر و ضروری می باشد؛ ولی مهم این است که در میان تمایلات متعدد، نوعی هماهنگی و تعادل به وجود آید و از همة آنها در حدّ مطلوب و معقول استفاده شود. اما اگر انسان نسبت به یکی از آنها بیش از حد توجه کند و تمام همّتش را صرف رسیدن به آن سازد، نه تنها به طور مطلوب و معقول به آن نمی رسد، بلکه باعث ناهنجاریهای دیگری خواهد شد و از همه مهمتر اینکه مانع رشد عقل شده و آن را از کارایی لازم خواهد انداخت و او را در حدّ چهارپایان، بلکه پست تر تنزل خواهد داد [اعراف: 179؛ فرقان: 44].

امام علی (ع) در این باره چنین فرموده اند:

1 «با فضیلت ترین آدمها نزد خدای عالم کسانی هستند که عقل شان را زنده کنند، شهوت را بمیرانند و خودشان را برای صلاح آخرتشان به زحمت بیاندازند» [اعراف : 179؛ فرقان: 44؛ آمدی ج 2: 563 ]. 2 «هر وقت عقل آدمی به کمال رسید شهوت او رو به نقصان خواهد گذاشت» [آمدی ج3: 135]. 3 «خط مشی عقلا این است که از شهوت می کاهند و کمتر غفلت می کنند» [آمدی ج 4: 186].

4 امام علی(ع) فردی را مورد مذمت قرار داده و با تندی از وی یاد کرده اند که: «به تحقیق او کسی است که شهوات، عقلش را دریده، دلش را میرانده و او را واله و شیفته خود قرار داده است» [آمدی ج 4: 488]. 5 در جایی نیز فرد دیگری را این گونه مورد تشویق قرار داده اند: «او کسی است که به عقلش حیات بخشیده و شهوتش را میرانده است. از خدای خویش فرمانبرداری و اطاعت کرده و در برابر خواهشهای نفسانی ایستاده و از آن اطاعت نکرده است» [آمدی ج 4: 488] 6 «کسی که قرین و رفیق شهوت است هم از ناحیه نفس بیمار است و هم از جهت عقل» [آمدی ج 4: 510] 7 «اگر کسی بر شهوت خود چیره و غالب شود آن وقت عقل خود را آشکار خواهد ساخت» [آمدی ج 5: 195]. 8 «اگر عقل کسی به کمال برسد شهوات را سبک می شمارد» [آمدی ج 5: 255]. 9 «کسی که بر شهوات خود مالک نشود مالک عقلش هم نخواهد بود» [آمدی ج 5: 416].10 «کسانی را که غضب و شهوت بر آنان چیره می شود نباید عاقل به شمار آورد» [آمدی ج 1: 431].

ب غضب

غضب عبارت است از اینکه انسان با خشم و کینه با قضایا روبرو شود و دربارة آنها قضاوت کند. در نظر امام (ع) غضب از اموری است که مانع ورود صحیح عقل به صحنة تشخیص می گردد و از اینکه آزادانه و آگاهانه اظهار نظر کند جلوگیری می کند. امام(ع) در این باره می فرمایند:

1 «غضب عقلها را فاسد می کند و آنها را از راه صواب دور می سازد» [آمدی ج1: 357]. 2 «آدم عاقل کسی است که موقع خشم، میل و علاقه و ترس مالک نفسش باشد» [آمدی ج 2: 111].3 «از خشم و غضب پرهیز کنید چون اول آن جنون است و آخرش ندامت و پشیمانی» [آمدی ج4: 288]. 4 «خشم و غضب را با سکوت و آرامش و شهوت را با عقل مداوا کنید» [آمدی ج4 : 24]. 5 «کسانی که از حکمت و علوم حقیقی و برهانی بهره نمی برند آنانی هستند که عقلشان بوسیلة غضب و شهوت بیمار شده است» [آمدی ج 4: 380].

ج غفلت و بی توجهی

این عامل از عوامل خطرناک و منهدم کنندة بنیانهای زندگی، و یکی از موانع خطرناک عقل و اندیشه است. عقل وقتی زنده است که انسان غفلت را در حوزة زندگی راه ندهد و از آن بپرهیزد. از نظر امام علی(ع):

1 «غفلت با جهل مساوی است» [آمدی ج 4: 144]. 2 «تنها همان غفلت در ضلالت غافل کافی است» [آمدی ج 4: 580].3 «دوام غفلت، کور کننده و نابود سازنده بصیرت است» [آمدی ج 4: 22].

4 «انسان غافل مانند آدمی مست است، در حالی که به هوش آمدن از مستی غفلت دیرتر از به هوش آمدن از مستی شراب است» [آمدی ج 4: 155].5 «اگر بر کسی غفلت غلبه کند، قلب، عقل، دل و باطنش می میرد» [آمدی ج 5: 293]. 6 «اگر کسی قلب خود را غافل نگاه دارد شنیدن با گوش سودی نخواهد داشت» [آمدی ج 4: 142].

د عجب و خودبینی

در منطق امام علی(ع) و فرزندان معصوم او علیهم السلام عجب و خودبینی به قدری زشت و مخرب است که گاهی از آن به رأس الحماقه و نشانة بارز حماقت و کودنی و گاهی به عین حماقت تعبیر شده است [آمدی ج 1: 95 و 148و 25]. حماقت در لسان روایات ما در مقابل فهم و در تضاد با آن قرار دارد. طبعاً حماقت، مصداق کودنی، و عدم درک و شعور است. بر همین اساس، عُجب مساوی هلاکت و نابودی [آمدی ج 1: 22] مانع رشد و شکوفایی، مفسدترین قرین و همراه [آمدی ج 1: 157] و تباه کننده و مفسد عقل [آمدی ج 1: 189] اعلام شده است.

از نظر اجتماعی عجب موجب کینه، حقد و منشأ تحقیر دیگران شناخته شده [آمدی ج 3: 325] و از نظر اخلاقی بدترین رذیلت است [آمدی ج 4: 576].

از بُعد معرفت شناسی کسی که از رذیلت عُجب برخوردار است، هم عقل و مغزش را آسیب رسانده و عقل خود را آفت زده ساخته و هم از معرفت و شناخت درست و صواب محروم مانده است [آمدی ج 1: 357].

از نظر معنوی آدم مُعجب به دلیل وابستگی به زندگی، بسته می اندیشد و بسته به عالم نگاه می کند. از بسیاری از حقایق و واقعیتها به دور است. به همین سبب همیشه در معرض آسیبها، وسوسه ها و دامهای شیطانی قرار دارد. امام(ع) می فرمایند: «مطمئن ترین راه نفوذ ابلیس همانا عُجب است» [آمدی ج 2: 268]. در جای دیگر می فرمایند: «کسی که گرفتار عجب و خودبینی شده، رأی و نظرش فاقد اعتبار است» [آمدی ج 5: 79].

بنابراین وقتی عقل آدمی انسان را به صلاح می خواند و از مهالک و مضلات رهایی می بخشد، بهترین و مطمئن ترین راه را در اختیارش می گذارد. عقل به عنوان رسول حق، انسان را از اسارت شهوات، تاریکی غفلت، نایرة غضب، تنگ نظری و محدود بینی رهایی می بخشد تا خود عقل و اندیشة انسانی نیز آزاد شود، در غیر این صورت نه تنها از اصل رسالت خویش که هدایت و ارشاد است باز می ماند، بلکه ممکن است انسان را گمراه سازد و او را از رشد و صراط مستقیم دور کند و با نابود کردن معادش در هلاکت ابدی قرار دهد. سخنان امام علی(ع) در این باره راه گشاست:

1 «لغزش عاقل خطرناک است و از آن بیم داده شده است» [آمدی ج 4: 11]. 2 «لغزش عاقل سخت، و زیان و خسران آن بزرگ است» [آمدی ج 4: 112].3 «گمراهی عقل سخت ترین گمراهیها و خواری نادانی بزرگترین خواریها است» [آمدی ج 4: 235].

4 از امام صادق(ع) سؤال کردند عقل چیست. امام(ع) فرمودند:

عقل چیزی است که به وسیلة آن خدای رحمان عبادت می شود و از آن طریق بهشت به دست می آید. پس از آن از امام(ع) سؤال شد: پس آنچه معاویه داشت، چه بوده است؟ امام(ع) جواب فرمودند: آنچه معاویه داشت، شیطنت بود که شبیه عقل است اما خود عقل نیست [فیض کاشانی ج 1: 79].

پس اگر عقل محفوف به تمایلات و شهوات گوناگون و همراه با تعصبات، حب جاه، ریاست و دنیاخواهی باشد، از حدّ اعتدال و توسط خارج و با استبداد رأی توأم باشد، دیگر عقل نیست، بلکه عقل و عقلانیت در خدمت توجیه خطاها، شیطنتها و خیانتها قرار گرفته است.

این بخش را با ذکر مطلبی از امام موسی ابن جعفر(ع) به پایان می بریم.

امام(ع) به هشام بن حکم اینطور می فرمایند:

ای هشام اگر کسی سه چیز را بر سه چیز مسلط کند مقدمات نابودی عقل خویش را فراهم ساخته است. اگر کسی نورانیت فکر و اندیشه خود را با آرزوهای طولانی و غیرقابل دستیابی تاریک گرداند، عجایب حکمت خویش را با کلام فضول و سخن زیاد محو کند و از ارزش بیاندازد، و نور عبرت خویش را با شهوات نفسانی خاموش سازد، تمایل به نابودی و تزلزل پایه های عقلش پیدا کرده است و کسی که عقلش را منهدم کند هم دینش را و هم دنیایش را تباه ساخته است [فیض کاشانی ج 1: 91].

پس عقل و عقلانیت در نظر امامان علیهم السلام هم تضمین کنندة سعادت دنیوی و هم تأمین کنندة حیات اخروی و امور معنوی است.

منابع

- قرآن کریم.

- آمدی. غرر و درر

- ابن سینا. المبدأ و المعاد.

- دهخدا، علی اکبر. لغت نامة دهخدا.

- راغب اصفهانی. مفردات.

- سیاسی، علی اکبر. روانشناسی تربیتی.

- فیض کاشانی، ملامحسن. وافی.

- فرهنگ معارف اسلامی.

- مجلسی، محمد باقر. بحارالانوار.

- ملاصدرا. اسفار اربعه.

__________________________

1. مدیر گروه و عضو هیأت علمی گروه اندیشة سیاسی در اسلام پژوهشکدة امام خمینی و انقلاب اسلامی.

2. گفته شده است: منظور از ادبار عقل، رجوع آن به سوی حضرت حق و عالم قدس است تا در سایة عبودیت، ذاتش را تکامل بخشد و به تدریج از مرحلة جسم مصور از آب شیرین،تلخ و شور، به مرحلة نباتی برسد و سپس لباس حیات حیوانی بپوشد و از آن مرحله عبور کند و دارای عقل هیولانی و بالقوه شود. عقلی که دارای قوه ای شده که می تواند صور علمی را قبول کند؛ و سپس رشد یابد و دارای عقل بالملکه شود و پس از آن وارد مرحلة عقل بالمستفاد گردد، از آن هم عبور کند و عقل بالفعل شود. عقل، همة این مراحل را با تکلف و زحمات زیاد و طی صراط عبودیت و بندگی بالذات، به تدریج پشت سرگذاشته تا به مرحله أی رسیده است که از عالم ماده مفارقت کند و به آسمان عقل برسد، و از آن جا هم بگذرد تا به آستان حضرت دوست وارد شود و واصل الی الله گردد و در مقام امن، روح و ریحان استقرار یابد، از این حالت تکوینی به ادبار تعبیر شده است.

اما اقبال عقل عبارت است از توجه تکوینی و واقعی عقل به عالم ماده و جسم برای اینکه از شعاع نور خود، عالم جسم را مستنیر گرداند و اعیان آنها را با به وجود آوردن و وجود دادن به آنها آشکار سازد؛ به آنها به اندازة استعداد و ظرفیتی که دارند شعور، علم، ادراک و نطق افاضه می کند بدون آن که از جایگاه اصلی و قربش کاسته شود و درجه اش را از دست بدهد. بنابراین اقبال عقلی در تمام مراتب ایجابی، ایجادی و تکوینی وجود دارد و در آن عصیان و خطا صورت نمی گیرد. امری و دفعی است و تحت پوشش زمان واقع نمی شود و با آمدن لاحق سابق و قبلی، باطل و ناقص نمی شود. ادبار آن در کملین، عقول کامله و مجردة آن، امری و دفعی، و غیر زمانی و تکوینی است. اما در موجودات سافل و متعلق به ماده و نوع انسانی که از قوه شروع می کند و به تدریج به فعلیت می رسد که به صورت تکالیف شرعیه است و همة آن خلق، تدریجی و مشمول قیود زمانی است که سابق و لاحق قابل جمع نیستند و با آمدن لاحق، سابق از بین می رود و در ظرف لاحق وجود ندارد مثل نور عقل [فیض کاشانی ج 1: 53-54].

3. علاقمندان به مباحث فلسفی برای مطالعه و آگاهی بیشتر می توانند به شفای بوعلی و اسفار اربعه ملاصدرا مراجعه کنند [ملاصدرا ج 3 فصل 16: 377-378].

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر