حکیم ابو الحسن کسایی مروزی، شاعر شیعی و شهیر خراسان در عصر سامانیان و غزنویان، قصیده سرای بزرگ و توانایی است که در عصر فردوسی می زیسته، و مع الاسف دیوان اشعار وی (که سرشار از مناقب خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده) در قرون میانه مفقود شده است و جز چند قصیده و غزل و قطعه ی معدود، و برخی ابیات پراکنده در خلال معاجم لغت، چیز دیگری از وی در دست نیست. ولیس هذا اول قارورة...!
ناصر خسرو قبادیانی، شاعر نامدار قرن پنجم، با همه ی سرگرانی که (ظاهرا به علت تباین مذهب خویش اسماعیلی بودن با مرام کسایی امامی مذهب) نسبت به کسایی نشان می دهد، جابه جا از وی به عنوان «کسایی شهره » ، «شهره مقالت کسایی » و «سخن شهره ی کسایی » یاد می کند و شیخ عبدالجلیل قزوینی عالم برجسته ی شیعه در قرن ششم در کتاب گرانسنگش «نقض » ، کسایی را از رده ی «شعرای شیعی و متعصب » شمرده و می نویسد: «در [تشیع] کسایی، خود خلاف نیست که همه ی دیوان او مدایح و مناقب حضرت مصطفی و آل اوست » .
خوشبختانه، قصیده ای بلند و پرمایه از کسایی در نعت مولای متقیان علی علیه السلام در موزه ی توپقاپو سرای استانبول (مجموعه ی شماره ی 1976 روان کوشکو، مورخ 945ق) وجود دارد که به سال 380 قمری سروده شده و نخستین بار به همت دکتر محمد امین ریاحی، همراه با توضیحاتی، در مجله ی یغما (سال 22، ش 8، ش مسلسل 254، آبان 1348، صص 443 449) چاپ شده است.و ماخذ نقل ما همانجاست.
قصیده ی کسایی را با هم می خوانیم:
فهم کن گر مؤمنی فضل امیر المؤمنین
فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضی پاکدین
فضل آنکس کز پیمبر بگذری فاضلتر اوست
فضل آن رکن مسلمانی، امام المتقین
فضل زین الاصفیا، داماد فخر انبیا
کآفریدش خالق خلق آفرین از آفرین
ای نواصب گر بدانی فضل سر ذو الجلال
آیت قربی نگه کن، و آن «اصحاب الیمین » (1)
«قل تعالوا ندع » برخوان، ور ندانی گوش دار
لعنت یزدان ببین از «نبتهل » تا «کاذبین » (2)
«لا فتی الا علی » (3) برخوان و تفسیرش بدان
یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین؟
آن نبی; وز انبیا کس نی به علم او را نظیر
وین ولی; وز اولیا کس نی به فضل او را قرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع
وین امام امت آمد وز همه امت گزین
آن قوام علم وحکمت چون مبارک پی قوام
وین معین دین و دنیا وز منازل بی معین
از متابع گشتن او حور یابی با بهشت
وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
ای به دست دیو ملعون سال و مه گشته اسیر
تکیه کرده بر گمان، برگشته از عین الیقین
گر نجات خویش خواهی در سفینه ی نوح شو
چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین؟
دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس
گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین
گر نیاسایی تو هرگز، روزه نگشایی به روز
وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین،
بی تولا بر علی و آل او دوزخ تراست
خوار و بی تسلیمی از تسنیم و از خلد برین
هر کسی کو دل به نقص (4) مرتضی معیوب کرد
نیست آن کس بر دل پیغمبر مکی مکین
ای به کرسی بر نشسته آیت الکرسی به دست
نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین
گربه تخت و گاه و کرسی غره خواهی گشت، خیز
سجده کن کرسی گران را در نگارستان چین
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
سیر شد منبر ز نام و خوی سکین و تکین (5)
منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد و آن زین العابدین؟ !
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین؟
کآن همه مقتول و مسمومند ومجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیر الفاسقین!
ای کسایی هیچ مندیش از نواصب وز عدو
تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین؟
پی نوشت ها:
1. سوره ی حدید/90، 91.
2. «فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم و انفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین » (آل عمران/61) .
3. حدیث مشهور.
4. نقص کردن: عیب گرفتن: «چون بر منبر شد یزید را نقص کرد و افعال بد وی یاد کرد» (بلعمی، چاپ عکسی بنیاد فرهنگ ایران، ص 286) .
5. دو کلمه ی آخری مفهوم نشد، و نام فرمانروایان آن روز خراسان را به خاطر می آورد.