ماهان شبکه ایرانیان

نخستین استاندار مصر از طرف امام علی علیه السلام

به لحاظ ویژگی های سیاسی، اقتصادی و نظامی و قابلیت های دیگر منطقه مصر، امیرمؤمنان علی علیه السلام شخصیتی با کیاست و فراست را که سابقه روشنی در اسلام داشت، به استانداری این منطقه، منصوب کرد .

 

استانداران امیرمؤمنان علیه السلام در مصر (2)

به لحاظ ویژگی های سیاسی، اقتصادی و نظامی و قابلیت های دیگر منطقه مصر، امیرمؤمنان علی علیه السلام شخصیتی با کیاست و فراست را که سابقه روشنی در اسلام داشت، به استانداری این منطقه، منصوب کرد .

اولین کارگزار

پاره ای از مورخان «محمد بن ابی حذیفه » را نخستین والی مصر از طرف امیرمؤمنان علی علیه السلام می دانند که از سوی آن حضرت به این سمت گماشته شد . «ابن اثیر» خاطرنشان نموده است: وی به هنگام کشته شدن خلیفه سوم در مصر به سر می برد و به شهر مسلط بود و با اعزام «قیس بن سعد» از جانب حضرت علی علیه السلام به سوی این دیار، وی عزل گردید; مقام این شخص در نزد شیعیان و نیز این که برخی گفته اند: قیس پس از جنگ جمل به مصر رفته، موجب شده که در منابعی او را به عنوان نخستین کارگزار مصر از جانب مولای متقیان معرفی کنند; «مقریزی » این نظر را پذیرفته که محمد بن ابی حذیفه در عصر خلافت امام اول شیعیان حدود یک سال استاندار مصر بوده است . وی ورود قیس بن سعد را به منطقه مورد اشاره، ابتدای ربیع الاول سال سی و هفتم هجری دانسته است (1).

اما باید گفت براساس پژوهش ها و قرائن تاریخی مسلم، «قیس » ، جزء اولین کارگزاران حضرت علی علیه السلام بود که در ماه صفر (سال 36)، عازم مصر شد و از نامه ای که آن حضرت خطاب به مصریان نوشته، می توان دریافت که امام قبلا مردی را به عنوان والی این ولایت تعیین نکرده بود، زیرا قیس از مردم مصر برای حضرت علی علیه السلام بیعت گرفت . و با این وجود (عباسقلی خان سپهر) در کتاب «ناسخ التواریخ » یادآور شده که «محمد بن ابی حذیفه » پس از قتل عثمان، «عقبة بن عامر جهنی » را که قائم مقام «عبدالله بن ابی سرح » در مصر بود، از این کشور اخراج کرد و خود فرمانروای مصر شد . مرحوم محمد شقمی که این نکته را از منبع مورد اشاره نقل نموده (2).

«ابن اثیر» می نویسد: «عمروعاص پس از نبرد صفین، روانه مصر گشت و محمد بن ابی حذیفه او را دیدار کرد و سپاهی برای رزم در برابرش آراست . چون عمرو وفور سپاه او را مشاهده کرد، پیک و پیام به نزد وی فرستاد و این دو باهم ملاقات کردند و جلسه ای تشکیل دادند، عمرو با حالتی توام با حیله گری، لب به سخن باز کرد و به ابن ابی حذیفه گفت: حوادثی رخ داده که می بینی; و من با معاویه بیعت کرده ام، اما از بسیاری از کارهایش ناخرسندم و نیک می دانم رهبر تو - یعنی علی علیه السلام - از معاویه برتر است و جانی پاکیزه تر و سابقه ای پیش تر دارد و به این کار سزاوارتر است، پیشنهاد می کنم من و تو بدون سپاه با یکدیگر ملاقاتی داشته باشیم . تو با صد مرد جنگی بیایی و من با صد رزم آور که البته اینها نیز شمشیرهای خود را در نیام گذاشته باشند . ابن ابی حذیفه پذیرفت و آن دو، بر این شرط پیمان بستند و متفق گردیدند تا چنین کنند عمرو به نزد معاویه برگشت و نقشه شوم خویش را به وی گزارش داد، چون موعد مقرر فرا رسید هرکدام با صد مرد جنگی به سوی یکدیگر رفتند تا در قرارگاه مشخص، همدیگر را ملاقات کنند، اما عمروعاص در ورای خود سپاهی گذاشت تا چگونگی کارش را کنترل کنند و مراقب اوضاع باشند، چون در ناحیه ای به نام «عریش » دیدار آنان صورت گرفت، لشگری مسلح در حمایت از عمرو فرا رسید و ابن ابی حذیفه دانست که وی از راه تزویر و خدعه وارد شده است . پس به درون کاخ «عریش » رفت و در دژی اقامت اختیار کرد عمرو وی را محاصره نمود و این وضع را ادامه داد تا آن که «محمد» را گرفتار کرد و وی را به نزد معاویه فرستاد و او فرزند ابی حذیفه را محبوس نمود . دختر «قرظه » زن معاویه که دختر عمویش بود، و مادرش «فاطمه » هم دختر «عقبة بن ربیعه » (پدر بزرگ محمد بن ابی حذیفه) بود، برای این زندانی خوراک تهیه می کرد و به نزدش می فرستاد، یک روز همراه با مواد غذائی آهن «برهایی » برای خویشاوند دربند خود فرستاد تا به کمک آنها خود را برهاند . محمد با این وسیله زنجیرها را برید و از حبس گریخت و پنهان گشت و به غاری پناه برد تا آن که او را گرفتند و کشتند (3).

حکمران با کیاست و فراست

مصر به دلیل برخورداری از بنادری چون اسکندریه، به دریای روم (مدیترانه) و حکومت «بیزانس » راه داشت و یکی از پادگان های مهم نظامی جهان اسلام، یعنی «فسطاط » در آنجا بود، همچنین مجاور فلسطین و شام واقع شده بود که در صورت برخورداری از حاکمیت مقتدر می توانست تهدیدی علیه معاویه باشد .

همچنین عایدات فراوان آن، می توانست پایه اقتصادی حکومت اسلامی را تقویت کند; از این جهت حضرت علی علیه السلام یکی از فضلای صحابه رسول اکرم صلی الله علیه و آله را که از انصار و قبیله خزرج بود، و در امور سیاسی و اجتماعی از کیاست و فراست ویژه ای برخوردار بود و در جنگ های گروهی و تن به تن و نیز امور نظامی مهارت ویژه ای داشت، در ماه صفر سال 36 هجری (اوت 656 میلادی) به استانداری مصر منصوب کرد، وی «قیس بن سعد بن عباده » نام داشت که پدرش پرچم دار انصار در کنار خاتم پیامبران و مردی نیک اندیش و استوار به شمار می آمد و از مشاوران مورد اعتماد حضرت علی علیه السلام محسوب می گردید .

آغاز ماموریت

امام طی بیاناتی خطاب به وی فرمود:

«به سوی مصر عزیمت نما که تو را به حکومت آنجا گماشتم اینک بیرون دروازه مدینه برو و ا فراد مورد وثوق و کسانی را که مایلی همراهت ببری، جمع کن و با سپاهی مقتدر، بدان صوب (4) روانه شو . این سازماندهی برای دشمنان تو هراس و خوف افزون تر به بار می آورد . و دوستانت را ارجمندتر می سازد، به نیکوکاران احسان نما و بر افراد بدگمان سخت بگیر و با توده مردم و خواص آنان، به نرمی رفتار کن . که مدارا و نرمش ثمرات خوبی دارد و مهربانی و خوش خویی با فرخندگی توام است » .

قیس عرض کرد: ای امیر مؤمنان آنچه فرمودید، فهمیدم . اما سپاه را برای شما باقی می گذارم و اگر این کار منوط به آن باشد که لشگری را به مصر بکشانم، هرگز بدانجا نروم! این نیروهای نظامی اگر در اختیارتان باشد، سودمندتر است; زیرا هرگاه به آنان نیاز پیدا کردید، آماده اند و اگر خواستید آنان را به سویی گسیل دارید، در خدمتگزاری و ادای وظیفه مهیا هستند و من، خود به همراه خانواده ام به مصر می روم، اما آنچه در مورد مدارا و احسان سفارش فرمودید، در مورد مصریان انجام می دهم و از خداوند متعال در این باره استعانت می طلبم .

قیس همراه هفت نفر از افراد خاندان خویش، مدینه را به قصد مصر ترک کرد و چون به این سرزمین رسید، به مسجد رفت و فرمان داد تا نامه ای را که با خود داشت، برای مردم بخوانند . در آن نوشته نورانی چنین آمده بود:

«از بنده خدا امیرمؤمنان به هرکدام از مسلمین که این مکتوب بر او ابلاغ گردد; سلام بر شما باد . نخست همراه شما پروردگاری را که جز او خدایی نیست، ستایش می کنم .

اما بعد خداوند متعال با تدبیر و قضای خود و گزینه پسندیده خویش، اسلام را دین خود و فرشتگان و پیامبران قرار داد و رسولان را بدان منظور به سوی بندگان خویش گسیل فرمود، از جمله اموری که خداوند، این امت را به وسیله آن گرامی داشته و فضیلت را ویژه او گردانیده است، این است که محمد صلی الله علیه و آله را برای آنان مبعوث فرمود و او به ایشان کتاب، حکمت، سنت و فرایض را آموخت و آنان را تربیت کرد که هدایت یابند و جمع کرد تا پراکنده نشوند و پاکیزه شان ساخت تا مطهر گردند و چون آنچه را در این باره به عهده اش بود، انجام داد . خدایش او را به سوی خویش باز گرداند، درود، رحمت و رضوان خداوند بر او باد، آنگاه مسلمانان پس از او دو امیر را به خلافت برگزیدند ..... پس از آن دو حاکمی به حکومت رسید که بدعت ها پدید آورد، امت نخست فرصت اعتراض یافتند و خروشیدند و پس از آن خشم گرفتند و تغییرش دادند، آنگاه با من بیعت کردند و من از پیشگاه خداوند طلب هدایت می کنم و برای پرهیزگاری، از او یاری می جویم، همانا بر شما بر عهده ماست، عمل به قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و قیام به حق آن و خیرخواهی برای شما در غیاب شماست و در آنچه برخلاف گویید از خداوند یاری می طلبم و خدای ما را بسنده و بهترین کارگزار است، همانا قیس بن سعد بن عباده را به امیری شما فرستادم با او همکاری کنید و او را بر حق یاری دهید . وی را فرمان دادم تا با خوبان نیکی کند و با آشوبگران به مقابله برخیزد، و با عوام و خواص مدارا نماید، او از کسانی است که روش او را می پسندم و به صلاح و خیراندیشی او امیدوار هستم; از بارگاه خداوند برای خود و شما عمل پاک و پاداش بزرگ و رحمتی وسیع مسالت دارم و سلام و برکات الهی بر شما باد» (5).

این نامه را «عبید الله بن ابی رافع » در ماه صفر سال سی و ششم هجری نگاشت; چون نامه حضرت برای مصریان خوانده شد، «قیس بن سعد بن عباده » جهت ایراد خطبه برخاست، او نخست ستایش و نیایش خداوند متعال را بر زبان جاری ساخت و سپس افزود:

«حمد پروردگاری را که آورنده حق و نابود کننده باطل است و ستمگران را منکوب نمود; ای مردم مصر! ما با بهترین کسی که پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می شناختیم، بیعت کردیم اینک برخیزید و با شرط عمل به کتاب خداوند و سنت فرستاده او، بیعت کنید و بدانید اگر ما به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل نکردیم، ما را بر گردن شما بیعتی نخواهد بود» (6).

مصلحت و مدارا

پس از خاتمه سخنرانی قیس فرزند سعد، مردم از جای خویش برخاستند و با حالتی توام با هیجان و شور و شوق مراسم بیعت را انجام دادند . فرمانداران دیگر مناطق و توابع مصر، همراه افرادی که در آن اجتماع حضور یافته بودند، در مقابل استاندار حضرت علی علیه السلام سر تعظیم فرود آوردند و بدین گونه امور سرزمین مذکور سامان یافت .

قیس، نمایندگانی برای بررسی اوضاع نقاط دیگر مصر گسیل داشت، تا میزان اطاعت و فرمانبری این نواحی را مورد ارزیابی قرار دهد، تنها جایی که نماینده وی مصلحت ندید در آنجا حضور یابد، دهکده ای به نام «خربتا» بود که مردمش کشته شدن خلیفه سوم - عثمان - را گناهی نابخشودنی تصور می کردند، به همین دلیل بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام و نماینده اش برای آنان دشوار بود . «یزید بن حارث » از طایفه بنی کنانه و بنی مدلج که در این آبادی اقامت داشت، توسط شخصی به قیس پیام داد که ما به حضورت نمی آئیم، اما می توانی عاملان خویش را به سوی این روستا بفرستی چون اختیارش را داری ولی ما را به حال خویش آزاد بگذار تا بنگریم کار مردم به کجا می انجامد .

در این میان «محمد بن مسلمة بن مخلد بن صامت انصاری » از جای برخاست و حوادث جاری را برای اهالی آن دیار بازگو کرد; و از آنان خواست برای خونخواهی خلیفه سوم، اقدام کنند .

قیس برایش پیام داد: وای بر تو! آیا بر من شورش می کنی؟ سوگند به خداوند متعال مایل نیستم در قبال ریختن خون تو، فرمانروایی مصر و شام از آن من باشد، خون خویش را حفظ کن . مسلمة بن مخلد پیغام داد: تا هنگامی که تو والی مصر هستی از قیام بر ضدت امتناع می کنم .

«قیس بن سعد بن عباده انصاری » مردی خردمند و دوراندیش بود و به کسانی که کناره گیری کرده بودند، اطلاع داد شما را ناگزیر به بیعت نمی کنم و به حال خویش رها می سازم و از طریق مسالمت و مدارا وارد می شوم و دست از شما باز می دارم و بدین منوال با «مسلمة بن مخلد» راه نرمش و آرامش را پیش گرفت و به گردآوری خراج مبادرت نمود و هیچ کس با او از در خصومت و عناد وارد نگردید (7). یادآوری می شود فرزند مخلد در سن چهارسالگی به حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسیده بود و بعدها در فتح مصر حضور یافت و در آنجا سکونت اختیار کرد (8).

برخی از مورخان خاطرنشان ساخته اند: قیس به مخالفان و خصوصا اهالی خربتا گوشزد نمود که اگر شورش نکنید من از پیکار با شما صرف نظر می نمایم; بدین شرط که در فرمانروایی من و پرداخت خراج از سوی شما تاخیری رخ ندهد آنان پذیرفتند . بدین ترتیب اوضاع سیاسی اجتماعی منطقه مصر آرامش خویش را باز یافت و قیس پس از استقرار کامل و حصول اطمینان از این بابت، طی نامه ای ماجرای خویش با مصریان را برای حضرت علی علیه السلام گزارش کرد; امام که از سازش با شورشیان ناخرسند بود، و از مکر و نیرنگ اجتناب می کرد در جواب گزارش قیس نوشت:

باید با آشوبگران به مقابله برخیزد تا به بیعت تمکین کنند و اگر نپذیرفتند، طی نبردی مخالفان را سرکوب نماید . این نامه پس از یک ماه به دست قیس رسید; او که تا حدودی طرفدار آرامش بود و به تصور خویش مایل نبود در قلمرو حکومتش تنش و تشنجی پدید آید، از لحن جدی و قاطع نامه امام متاثر گردید و در پاسخ آن چنین نگاشت:

«ای امیر مؤمنان موجب شگفتی است که با قومی که دست از تعرض برداشته اند، و در صدد فتنه و آشوب نمی باشند، به پیکار برخیزم و بر آنان سخت گیرم زیرا این امر سبب می گردد که آنان به حمایت از دشمنان ما برخیزند و یا به آنان ملحق شوند، اگر امکان دارد پیشنهاد این جانب را پذیرا باشید و اجازه ندهید دست تعرض ما به سوی این افراد دراز شود که با این اوضاع و احوال، مصلحت در مخاصمه نمی باشد .

ادامه دارد

پی نوشت:

1) المواعظ والاعتبار بذکرالخطط و الآثار، تقی الدین احمد بن علی المقریزی، ج 2، ص 68 .

2) تحفة الاحباب، محدث قمی، ص 436 .

3) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 1839 - 1840; تاریخ الرسل و الملوک، ج 6، ص 2636 - 2637 .

4) ناحیه، سرزمین .

5) این نامه در منابع متعددی چون شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 58 - ناسخ التواریخ، ج 5، ص 263 - انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 389 - بحارالانوار، ج 33، ص 534 - الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 1841 آمده است .

6) الغارات، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، ص 129 .

7) جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3 ، ص 195 - 196 - کامل ابن اثیر، ج 4، ص 1843 - الغدیر، ج 3، ص 118 .

8) اسد الغابة، ابن اثیر، ج 4، ص 264 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان