ماهان شبکه ایرانیان

نقدی بر کتاب «مصحف امام علی (ع)»

دانشمند محترم آقای سید محمد علی ایازی به مناسبت سال امام علی علیه السلام اثری ارزشمند به نام «مصحف امام علی علیه السلام » عرضه کرده است که نویسنده ضمن ارج نهی به اثر وی، یکی از نظریات او را که درباره ی ترتیب مصحف آن حضرت اظهار داشته، مورد بررسی و نقد قرار می دهد و آن این است که ترتیب مصحف علی علیه السلام همسان ترتیب مصحف موجود است و ادعای این که م ...

دانشمند محترم آقای سید محمد علی ایازی به مناسبت سال امام علی علیه السلام اثری ارزشمند به نام «مصحف امام علی علیه السلام » عرضه کرده است که نویسنده ضمن ارج نهی به اثر وی، یکی از نظریات او را که درباره ی ترتیب مصحف آن حضرت اظهار داشته، مورد بررسی و نقد قرار می دهد و آن این است که ترتیب مصحف علی علیه السلام همسان ترتیب مصحف موجود است و ادعای این که مصحف آن حضرت به ترتیب نزول است، از هیچ روایتی قابل اثبات نیست .

1 . مقدمه

«مصحف امام علی » ، اثر ارزشمند آقای ایازی، در هشت فصل با این عنوان ها تدوین شده است: آشنایی با مصحف; جایگاه مصحف امام علی علیه السلام در منابع; چگونگی مصحف امام علی علیه السلام; ویژگی های مصحف امام علی علیه السلام; کتاب امام علی علیه السلام; کیفیت نگارش مصحف امام علی علیه السلام; مصحف های منسوب به امام علی علیه السلام; شبهات و اشکالات نسبت به مصحف امام علیه السلام .

آنچه در این مقاله درصدد نقد آن هستیم، این ادعاست که مصحف علی علیه السلام از لحاظ ترتیب همسان مصحف موجود بوده است . نویسنده در فصل چهارم ضمن بیان ویژگی های مصحف امام علی علیه السلام اظهار داشته است که ترتیب مصحف آن حضرت هیچ تفاوتی با مصحف رایج نداشته و یکایک روایاتی را که به نحوی بر موافق نزول بودن ترتیب آن دلالت دارد، مورد اشکال قرار داده است که اینک آن اشکالات مطرح شده، پاسخ داده می شود . منتها پیش از آن ادله ی موافق نزول بودن ترتیب مصحف آن حضرت ذکر می گردد .

2 . ادله ی مرتب بودن مصحف علی علیه السلام موافق نزول

به اقتضای دلایلی که اینک می آید، عقل و نقل حکم می کنند، باید مصحف علی علیه السلام موافق نزول مرتب شده باشد .

2 . 1 . ادله ی عقلی

به لحاظ عقلی، هر خردمندی چنانچه به اموری که در پی می آید، عنایت داشته باشد، باید در قرآن ترتیب موافق نزول را بر ترتیب های دیگر ترجیح دهد . با توجه به خرد برتر علی علیه السلام باید آن حضرت به این دلایل توجه داشته و به اقتضای آنها قرآن را در مصحف خود موافق نزول مرتب ساخته باشد .

1 . قرآن تاریخمند است و به تناسب رخدادها و مناسبات تاریخی نازل شده است و مناسبت ترین ترتیب در یک متن تاریخمند آن است که به ترتیب تاریخی مرتب شود .

2 . در قرآن آیات ناسخ و منسوخ است و چینش صحیح این آیات مقتضی آن است که قرآن به ترتیب نزول مرتب شود .

3 . آیات قرآن از نظر اجمال و تفصیل و شدت و لینت به اقتضای شرایط تاریخی متفاوت نازل شده است و فهم غیر متناقص و روشن آیات مقتضی آن است که قرآن به ترتیب نزول مرتب گردد .

4 . تفسیر یک متن به هم ریخته موجب توضیحات مکرر می گردد و حقایق تاریخی را آشفته می نمایاند و موجب می گردد رخدادها بر خلاف توالی تاریخی آنها بررسی شوند و تفسیر واقعه ای پیشین به نوشته های پسین احاله گردد .

5 . نظم در هر چیزی مطلوب و ممدوح است و بی نظمی در هر چیزی نامطلوب و مذموم، و بهترین نظم میسور در قرآن نظم تاریخی سوره هاست .

2 . 2 . ادله ی نقلی

روایاتی که درباره ی ترتیب آیات و سور مصحف علی علیه السلام به دست آمده، نشان می دهد که مصحف آن حضرت موافق نزول بوده است . این روایات دو دسته اند:

دسته ای از آنها اجمالا حاوی این مضامین هستند که آن حضرت قرآن را همان طور که نازل شده بود، در مصحف خود نوشت و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت; لذا در آن نخستین آیات و سور منزل در آغاز آمده بود، و دسته ی دیگر از آنها شامل ترتیب نزول یکایک سوره های قرآن هستند که از آن حضرت نقل یا به مصحف امام صادق علیه السلام منسوب شده است که اینک تفصیل آنها خواهد آمد .

2 . 2 . 1 . روایات دسته ی اول

این روایات با تعابیری چون «کما انزل » ، «کما انزل الله علی محمد» ، «کمانزل الله » و «علی تنزیله » اجمالا به ترتیب نزول بودن مصحف علی علیه السلام را خبر داده اند که ذیلا متن آنها می آید .

در روایات ابورافع آمده است:

ان النبی ص قال فی مرضه الذی توفی فیه لعلی بن ابی طالب ع یا علی! هذا کتاب الله خذه الیک فجمعه علی فی ثوب فمضی الی منزله فلما قبض النبی صلی الله علیه و آله جلس علی فالفه کما انزل الله و کان به عالما (1)

پیامبر در زمان بیماریی که با آن وفات کرد، به علی بن ابی طالب فرمود: ای علی! این کتاب خداست . آن را برگیر! علی علیه السلام آن را در جامه ای گرد آورد و به خانه اش رفت . وقتی (جان مبارک) پیامبر صلی الله علیه و آله برگرفته شد، (درخانه) نشست و آن را چنان که خدا نازل کرده بود، آگاهانه مرتب کرد .

سالم بن ابی سلمه از امام صادق علیه السلام آورده است که فرمود:

. . . اخرجه علی علیه السلام الی الناس حیث فرغ منه و کتبه فقال لهم: هذا کتاب الله کما انزل الله علی محمد، و قد جمعته بین اللوحین . . . (2)

. . . علی علیه السلام وقتی از آن بیاسود و آن را بنوشت، پیش مردم آورده، به آنان فرمود: این کتاب خداست; چنان که خدا آن را بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرد . من آن را میان دو تخته گرد آورده ام . . .

عیسی ضریر از امام کاظم از پدرش علیهما السلام آورده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

. . . فاذا قبضت و فرغت من جمیع ما اوصیک به و غیبتنی فی قبری فالزم بیتک و اجمع القرآن علی تالیفه و الفرائض و الاحکام علی تنزیله . . . (3)

. . . هر گاه (جانم) برگرفته شد و از همه ی آنچه به تو وصیت کردم، بیاسودی و مرا در قبرم دفن کردی، در خانه ات بمان و قرآن را طبق ترتیبش و واجبات و احکام را وفق تنزیلش گردآر!

محمد بن سیرین گوید:

نبئت ان ابابکر لقی علیا (رض) فقال: اکرهت امارتی؟ قال: لا و لکن آلیت علی یمین ان لا ارتدی ردای الا الی الصلاة حتی اجمع القرآن .

فکتبه علی تنزیله فلو اصبت ذلک الکتاب کان فیه علم کثیر .

فسالت عکرمة فلم یعرفه (4).

فقلت لعکرمة: الفوه کما انزل؟ الاول فاالاول؟ قال: لو اجتمعت الانس و الجن علی ان یؤلفوه هذا التالیف ما استطاعوا (5).

فنبئت انه کتب المنسوخ و کتب الناسخ فی اثره (6).

خبر یافتم که ابوبکر علی (رض) را دیدار کرده، پرسید: آیا امارت مرا خوش نداری؟ پاسخ داد: نه! ولی من سوگند خورده ام که ردا نپوشم (از خانه بیرون نروم) مگر برای نماز تا آنکه قرآن را گرد آورم .

(افزود:) وی آن را طبق تنزیلش نوشت . اگر بدان کتاب دست می یافتم، در آن دانش فراوانی است .

(درباره آن) از عکرمه پرسیدم، از آن آگاهی نداشت .

از عکرمه پرسیدم: آیا آن را به ترتیب نزول نوشتند؟ پاسخ داد: اگر انس و جن گرد آیند که آن را اینچنین بنویسند، نتوانند .

(باز افزود:) خبر یافتم که او منسوخ را نوشت و ناسخ را در دنبالش .

مسعودی گوید:

اتصل الخبر بامیرالمؤمنین علیه السلام بعد فراغه من غسل رسول الله صلی الله علیه و آله و تحنیطه و تکفینه و تجهیزه و دفنه بعدالصلاة علیه مع من حضر من بنی هاشم و قوم من صحابته مثل سلمان و ابی ذر و المقداد و عمار و حذیفة و ابی بن کعب و جماعة نحو اربعین رجلا فقام خطیبا فحمد الله و اثنی علیه ثم قال:

«ان کانت الامامة فی قریش فانا احق قریش بها و ان لم تکن فی قریش فالانصار علی دعواهم »

ثم اعتزلهم و دخل بیته فاقام فیه و من اتبعه من المسلمین . . . ثم الف القرآن و خرج الی الناس و قد حمله فی ازار معه و هو ینط من تحته فقال لهم:

«هذا کتاب الله قد الفته کما امرنی و اوصانی رسول الله صلی الله علیه و آله کما انزل »

فقال له بعضهم: اترکه و امض! فقال لهم:

«ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال لکم: انی مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی; لن یفترقا حتی یردا علی الحوض » .

فان قبلتمونی فاقبلونی معه! احکم بینکم بما فیه من احکام الله . فقالوا: لا حاجة لنا فیه و لا فیک . . . (7).

این خبر به امیر مؤمنان علیه السلام اتصال یافته که او پس از بیاسودن از غسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و حنوط کردن و کفن نمودن و آماده سازی و به خاک سپاری آن حضرت پس از نمازگزاردن بر او به همراه شماری از بنی هاشم و گروهی از یاران خود که حضور داشتند; مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و خذیفه و ابی بن کعب و جمعی حدود چهل تن به سخنرانی برخاسته، خدای را ستایش کرد و سپاس گفت; سپس فرمود:

«اگر رهبری در قریش است، من سزاوارترین قریش بدان هستم و اگر در قریش نیست، انصار بر ادعای خود (سزاوار) هستند» .

زان پس از آنان کناره جست و به خانه اش درآمد و به همراه مسلمانانی که با او بودند، در آن ماند . . . پس از آن قرآن را تالیف کرد و آن را در پارچه ای به دوش کشیده، به سوی مردم بیرون شد و در حالی که از زیرش بانگ برمی آورد، به آنان فرمود:

«این کتاب خداست . من آن را همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا فرمان داد و وصیت کرد، همان گونه که نازل شد، فراهم آوردم » .

یکی از آنان به آن حضرت گفت: آن وانه و برو! به آنان فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما فرمودند:

«من دو امر گران، کتاب خدا و خاندانم را در میان شما می گذارم . آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض بر من درآیند» .

اگر آن را می پذیرید، مرا (نیز) با آن بپذیرید! من در میان شما با احکام خدا که در آن است - داوری می کنم . گفتند: ما را به آن و تو نیازی نیست . . . .

گفتنی است این وصف درباره ی مصحف امام زمان علیه السلام نیز که به واقع همان مصحف علی علیه السلام است، آمده است . در این خصوص عنایت به دو روایتی که ذیلا می آید، مناسب به نظر می رسد .

جابر از امام باقر علیه السلام آورده که فرمود:

اذا قام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله ضرب فساطیط لمن یعلم الناس القرآن علی ما انزل الله جل جلاله فاصعب ما یکون علی من حفظه الیوم انه یخالف فیه التالیف (8).

هر گاه به پاخیزنده ی خاندان محمد صلی الله علیه و آله به پا خیزد، خیمه هایی برافراشته می شود، برای کسانی که قرآن را همان طور که خدای جل جلاله نازل کرد، می آموزانند و آن برای کسانی که این را حفظ کردند، دشوارتر است; زیرا آن ترتیبش بر خلاف [مصحف موجود] است .

حبه عرنی گوید: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

کانی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفة، و قد ضربوا الفساطیط یعلمون الناس القرآن کما انزل . . . (9).

گویا من در مسجد کوفه به پیروان خود می نگرم که آنان خیمه ها را برپا کرده، به مردم قرآن را همان طور که نازل شده، می آموزانند . . . .

از دیرباز تلقی علمای فریقین از این روایات این بوده است که علی علیه السلام مصحف خود را به ترتیب نزول تالیف کرده اند; چنان که:

شیخ مفید گوید:

قد جمع امیر المؤمنین ع القرآن المنزل من اوله الی آخر و الفه بحسب ما وجب من تالیفه فقدم المکی علی المدنی و المنسوخ علی الناسخ و وضع کل شی ء منه فی حقه

امیرمؤمنان علیه السلام قرآن منزل را از آغاز تا پایانش گرد آورد و آن را بر حسب آن ترتیبی که لازم بود، فراهم آورد: مکی را بر مدنی و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت و هر چیزی از آن را در (جای) حقیقی اش نهاد (10).

سید شرف الدین گوید:

اول شئ دونه امیرالمؤمنین کتاب الله عز و جل ، فانه علیه السلام بعد فراغه من تجهیز النبی صلی الله علیه و آله آلی علی نفسه ان لا یرتدی الا للصلاة ، ان یجمع القرآن ، فجمعه مرتبا علی حسب النزول . . . . (11)

نخستین چیزی را که امیر مؤمنان تدوین کرد، کتاب خدای عز و جل بود . او پس از آسودن از به خاک سپاری پیامبر بر خود سوگند یاد کرد که جز برای نماز ردا بر دوش نیاندازد، تا این که قرآن را گرد آورد و آن را موافق نزول گردآورد .

ابن جزی، ابن فارس، و ابن حجر از علمای اهل سنت نیز چنین برداشتی از روایات مورد بحث داشته اند که در ادامه می آید .

3 . 2 . روایات دسته ی دوم

مراد از این روایات آنهایی اند که طی آنها ترتیب یکایک سوره ها یاد شده است و بدین وسیله تا اندازه ای می توان به جزئیاتی درباره ی ترتیب مصحف علی علیه السلام پی برد . اگرچه ترتیب سور مندرج در این روایات صراحتا به مصحف آن حضرت نسبت داده نشده، لکن تلویحا از ترتیب سور آن حکایت دارد; زیرا:

اولا طی یکی از این روایات با تعبیر «حکی عن شعبة مصحف الصادق علیه السلام » ترتیب سوره های مصحف امام صادق علیه السلام که بر وفق زمان نزول است، گزارش شده (12) و همان طور که پیش از این آمد، آن بزرگوار یکی از وارثان مصحف علی علیه السلام بوده است; بنابراین می توان ترتیب سوره های مصحف ایشان را به واقع ترتیب سوره های مصحف علی علیه السلام دانست;

ثانیا دو راوی به نام سعید بن مسیب و مقاتل بن سلیمان طی دو روایت جداگانه ترتیب نزول سوره های قرآن را از حضرت علی علیه السلام گزارش کرده اند که کاملا با ترتیب سور منسوب به مصحف امام صادق علیه السلام موافقت دارد (13). این روایات در کنار یکدیگر این احتمال را که باید ترتیب سوره های مصحف علی علیه السلام نیز همین گونه بوده باشد، تقویت می کند .

3 . ترتیب سور مصحف علی علیه السلام

اینک مناسب به نظر می رسد، برای آشنایی با ترتیب سوری که در آن روایات سه گانه گزارش شده (14) ، روایت سعید بن مسیب در متن و تفاوت های ناچیز آن با دو روایت دیگر در پاورقی آورده شود .

در آغاز گفتنی است قریب به اتفاق این تفاوت ها در اصل آن روایت ها وجود نداشته و بر اثر سهل انگاری هایی پدید آمده که راویان و ناسخان معمولا در این گونه روایات داشته اند . علمای اسلامی از دیرباز در روایات غیرفقهی به دلایلی که در جای خود بحث شده، چندان اهتمام و دقتی مبذول نمی کردند; اما خوش بختانه سهل انگاری ایشان درخصوص این روایات به گونه ای نیست که ضایعات پدیدآمده در آنها قابل جبران و اصلاح نباشد و این به جهت آن است که این گونه روایات متعدد است و نه روایت کامل به دست آمده که می توان با مقایسه ی متون آنها با یکدیگر به مواضع ضایعه پی برد و آن را برطرف ساخت .

سعید بن مسیب (13- 94ق) گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

من درباره ی ثواب قرآن از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم و او به ثواب هر یک از سوره ها به نحوی که از آسمان نازل شدند (15) ، به من خبر داد .

نخستین چیزی که در مکه بر او نزول یافت، [1] فاتحة الکتاب (1) بود; سپس [2] اقرا باسم ربک (96) ; سپس [3] نون و القلم (68) ; سپس [4] یا ایها المزمل (73) ; سپس [5] یا ایها االمدثر (74) ;

; سپس [6] تبت (111)

; سپس [7] اذا الشمس (81) ; سپس [8] سبح اسم ربک (87) ; سپس [9] واللیل (92) ; سپس [10] والفجر (89) ; سپس [11] والضحی (93) ; سپس [12] الم نشرح (94) ; سپس [13] والعصر (103) ; سپس [14] والعادیات (100) ; سپس [15] الکوثر (108) ; سپس [16] الهکم (102) ; سپس [17] ارایت (107) ; سپس [18] الکافرون (109) ; سپس [19] الم (105) ; سپس [20] الفلق (113) ; سپس [21] الناس (114) ; سپس [22] الاخلاص (112) ;

; سپس [23] والنجم (53)

; سپس [24] عبس (80) ; سپس [25] انا انزلناه (97) ; سپس [26] والشمس (91) ; سپس [27] البروج (85) ; سپس [28] والتین (95) ; سپس [29] لایلاف (106) ; سپس [30] القارعة (101) ; سپس [31] القیامه (75) ; سپس [32] همزه (104) ; سپس [33] المرسلات (77) ; سپس [34] ق (50) ; سپس [35] البلد (90) ; سپس [36] الطارق (86) ; سپس [37] الساعه (54) ; سپس [38] ص (38) ; سپس [39] المص (7) ; سپس [40] قل اوحی (72) ; سپس [41] یس (36) ; سپس [42] الفرقان (25) ; سپس [43] الملائکه (35) ; سپس [44] کهیعص (19) ; سپس [45] طه (20) ; سپس [46] الواقعه (56) ; سپس [47] الشعراء (26) ; سپس [48] النمل (27) ; سپس [49] القصص (28) ; سپس [50] سبحان (17) ; سپس [51] یونس (10) ; سپس [52] هود (11) ; سپس [53] یوسف (12) ; سپس [54] الحجر (15) ; سپس [55] الانعام (6) ; سپس [56] الصافات (37) ; سپس [57] لقمان (31) ; سپس [58] سبا (34) ; سپس [59] الزمر (39) ; سپس الحوامیم: [

60] المؤمن (40) ; سپس [61] فصلت (41) ; سپس [62] الشوری (42) ; سپس [63] الزخرف (43) ; سپس [64] الدخان (44) ; سپس [65] الجاثیه (45) ; سپس [66] الاحقاف (46)

; سپس [67] و الذاریات (51) ; سپس [68] الغاشیه (88) ; سپس [69] الکهف (18) ; سپس [70] النحل (16) ; سپس [71] انا ارسلنا (71) ; سپس [72] ابراهیم (14) ; سپس [73] الانبیاء (21) ; سپس [74] المؤمنون (23) ; سپس [75] الم السجده (32) ; سپس [76] الطور (52) ; سپس [77] الملک (67) ; سپس [78] الحاقه (69) ; سپس [79] سال سائل (70) ; سپس [80] عم یتسائلون (78) ; سپس [81] النازعات (79) ; سپس [82] انفطرت (82) ;

سپس [83] انشقت (84) ;

سپس [84] الروم (30) ; سپس [85] العنکبوت (29) ; سپس [86] المطففین (83).

و آنچه در مدینه نازل شد، آغاز سوره ی [87] البقره (2) بود; سپس [88] الانفال (8) ; سپس [89] آل عمران (3) ; سپس [90] الاحزاب (33) ; سپس [91] الممتحنه (60) ; سپس [92] النساء (4) ; سپس [93] اذازلزلت (99) ; سپس [94] الحدید (57) ; سپس [95] سوره محمد 9 (47) ; سپس [96] الرعد (13) ; سپس [97] الرحمن (55) ; سپس [98] هل اتی (76) ; سپس [99] الطلاق (65) ; سپس [100] لم یکن (98) ; سپس [101] الحشر (59) ; سپس [102] اذا جاء نصرالله (110) ; سپس [103] النور (24) ; سپس [104] الحج (22) ; سپس [105] المنافقون (93) ; سپس [106] المجادله (58) ; سپس [107] الحجرات (49) ; سپس [108] التحریم (66) ; سپس [109] الجمعه (62) ; سپس [110] التغابن (64) ;

سپس [111] الصف (61) ;

سپس [112] الفتح (48) ; سپس [113] المائده (5) ; سپس [114] التوبه (9) (16).

این بود، آنچه که در مدینه نازل شد . سپس، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همه ی سوره های قرآن 114 سوره، و همه ی آیات قرآن 6236 آیه، و همه ی حروف قرآن 321250 حرف است (17).

گفتنی است که ترتیب نزول سوره ها از سوی چهارده تن از صحابه و تابعان نقل شده است و تمام آنان علیرغم اختلاف مذهب تقریبا ترتیب واحدی را گزارش کرده اند . (18)

4 . شبهات وارده بر روایات

دانشمند محترم آقای ایازی بر روایاتی که با آنها بر موافق نزول بودن مصحف علی علیه السلام استدلال شده، اشکالاتی گرفته است که اینک مهم ترین آنها مطرح می گردد و به آنها پاسخ داده می شود .

4 . 1 . روایت ابورافع

آقای ایازی در روایت ابورافع این عبارت که «فالفه کما انزل الله و کان به عالما» را این گونه مورد اشکال قرار می دهد که این عبارت مجمل است و هم می تواند ناظر به ترتیب باشد و هم ناظر به معنا و قرائت، و علم به معنا و محتوا مهم تر از علم به ترتیب نزول است; بنابراین روایت بیشتر انصراف در معنا و تفسیر دارد; نه ترتیب (19). طبق نظر وی عبارت مذکور به این معناست که علی علیه السلام قرآن را موافق نزول معنا یا قرائت کرد .

پاسخ این است که:

اولا دقت در معنای «تالیف » آشکار می سازد که قرآن قبل از آن نامرتب و غیر مؤلف بوده است و علی علیه السلام آن را مرتب و مؤلف کرده است .

تالیف در لغت و نیز لسان محدثان وقتی که درباره ی کتاب به کار رود، به معنای گردآوری و به هم پیوستن است .

در لسان العرب ذیل ماده ی «الف » آمده است:

الفه: جمع بعضه الی بعض، و تالف: تنظم . . . و الفت الشی ء تالیفا اذا وصلت بعضه ببعض; و منه تالیف الکتب

الفه; یعنی: پاره ای از آن را بر پاره ای دیگر گرد آورد و تالف; یعنی: نظام یافت، و الفت الشی ء وقتی گفنه می شود که پاره ای از چیزی را به پاره ای دیگر متصل کنی و تالیف کتب از آن جمله است .

چنان که آمد، شیخ مفید در «المسائل السرویة » تالیف را در زمینه ی مصحف علی علیه السلام به معنای ترتیب به کار برده است .

در روایات نیز برای بیان ترتیب آیات و سوره ها در مصحف لفظ «تالیف » به کار رفته است . برای نمونه شقیق آورده است:

قال عبد الله قد علمت النظائر التی کان النبی صلی الله علیه و آله وسلم یقرؤهن اثنین اثنین فی کل رکعة . . . فسالناه فقال عشرون سورة من اول المفصل علی تالیف بن مسعود (20)

عبد الله بن مسعود گفت: من نظائری را که پیامبر دو سوره دو سوره در هر رکعت قرائت می کرد، دانسته ام . . . . از عبد الله پرسیدیم: آنها کدام سوره هایند؟ گفت: بیست سوره از آغاز مفصل بر طبق تالیف ابن مسعود .

در روایتی از امام باقر علیه السلام آورده اند که فرمود:

انما نزلت ا فمن کان علی بینة من ربه یعنی رسول الله ص و یتلوه شاهد منه یعنی علیا امیر المؤمنین ع اماما و رحمة و من قبله کتاب موسی اولئک یؤمنون به فقدموا و اخروا فی التالیف (21)

مراد از «افمن کان علی بینة من ربه » رسول خدا صلی الله علیه و آله و مقصود از «یتلوه شاهد منه » علی امیر مؤمنین علیه السلام است و آیه این گونه نازل شده است: اماما و رحمة و من قبله کتاب موسی اولئک یؤمنون به ; اما آن را در تالیف مقدم و مؤخر ساختند .

مجلسی در بحار الانوار بابی را با عنوان «باب تالیف القرآن و انه علی غیر ما انزل الله عز و جل » به آیاتی اختصاص داده که به اعتقاد او از سوی نویسندگان مصحف عثمانی برخلاف ترتیب نزول مرتب شده و یکی از موارد آن را آیاتی از سوره ی عنکبوت می شمارد که در آنها میان سخن حضرت ابراهیم علیه السلام خطاب به قومش و پاسخ قومش به او هشت آیه فاصله انداخته است; به همین رو وی بر این باور است که کاتبان مصحف، آیه ی 24 سوره ی عنکبوت را هشت آیه عقب برده اند . او پس از ذکر این آیه می نویسد:

. . . فهذه الآیة مع قصة ابراهیم صلی الله علیه متصلة بها فقد اخرت و هذا دلیل علی ان التالیف علی غیر ما انزل الله جل و عز فی کل وقت للامور التی کانت تحدث فینزل الله فیها القرآن و قد قدموا و اخروا لقلة معرفتهم بالتالیف و قلة علمهم بالتنزیل علی ما انزله الله و انما الفوه بآرائهم و ربما کتبوا الحرف و الآیة فی غیر موضعها الذی یجب قلة معرفة به و لو اخذوه من معدنه الذی انزل فیه و من اهله الذی نزل علیهم لما اختلف التالیف . . . (22)

این آیه با داستان ابراهیم متصل به آن عقب برده شده و دلیلی است بر این که تالیف بر طبق آنچه خدای عز و جل نازل کرده، نیست که در هر وقت به سبب اموری که پدید می آمد، خدا درباره ی آن، [آیاتی از] قرآن را نازل می کرد . آنان به جهت شناخت اندکشان به تالیف و دانش کمشان به تنزیل بر خلاف آنچه خدا آن را نازل کرده است، عقب و جلو بردند . تنها با آرای خود آن را تالیف کردند . بسا حرف و آیه ای را به علت اندکی شناختشان در غیر آن جایی نوشتند که لازم بود . اگر از معدنش که در میان آن نازل شده و از اهلش که بر آنان نزول یافته است، می آموختند، تالیف مختل نمی شد .

صرف نظر از صحت و سقم این باور، همان طور که ملاحظه می شود، در سخن مجلسی تالیف به معنای ترتیب به کار رفته است .

بنابر آنچه آمد، مراد از عبارت «فالفه کما انزل الله » در روایت ابورافع مرتب سازی قرآن موافق نزول است; نه تفسیر یا قرائت آن موافق نزول .

ثانیا دانستن ترتیب نزول قرآن به مراتب دشوارتر از تفسیر قرآن است; چون قرآن به لسان عربی مبین نازل شده و برای مخاطبان عصرش چندان حاجتی به تفسیر نبوده و برای غیر مخاطبان نیز قابل تحصیل است; اما بر ترتیب نزول جز کسی که شاهد نزول همه ی قرآن بوده، نمی تواند آگاه باشد .

4 . 2 . روایت اول جابر

عن جابر قال سمعت ابا جعفر ع یقول: ما ادعی احد من الناس انه جمع القرآن کله کما انزل الا کذاب و ما جمعه و حفظه کما نزله الله تعالی الا علی بن ابی طالب ع و الائمة من بعده ع

آقای ایازی با استناد به این عبارت جابر که آورده است «هیچ کسی جز علی و امامان پس از او قرآن را موافق نزول گرد نیاورده و حفظ نکردند» ، (23) چنین خرده می گیرد که البته علی علیه السلام گردآورنده ی قرآن بوده، ولی امامان پس از او چنین نبوده اند; بلکه نگهدارنده ی آن بوده اند و معاندان را از تحریف معنوی قرآن باز داشتند; بنابراین روایت مورد بحث دلالت بر جمع قرآن به معنای گردآوری ندارد تا بدان بر موافق نزول بودن مصحف علی استدلال شود; بلکه بر تفسیر قرآن دلالت دارد .

در پاسخ باید بگوییم:

اولا باید از نقل به معنا در روایات غفلت نکرد . برای این منظور باید کلیه ی تعابیری را که در زمینه ی موضوع مورد بحث از راوی - در اینجا از جابر - رسیده، گرد آورد و آنگاه به مطالعه ی مراد روایت پرداخت .

تعابیر دیگری که در این زمینه از جابر رسیده، به شرح ذیل است:

عن جابر عن ابی جعفرع انه قال ما یستطیع احد ان یدعی انه جمع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء . (24)

عن جابر عن ابی جعفر ع انه قال ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء (25)

چنان که ملاحظه می شود، اولا در برخی از روایات دیگر به جای عبارت «ما ادعی احد من الناس انه جمع القرآن کله » ، تعبیر «ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله » آمده است; بر این تعبیر، دیگر اشکال نویسنده وارد نخواهد بود; چون درست است که ائمه ی پس از علی علیه السلام قرآن را جمع نکردند; ولی بی تردید جمیع قرآن نزد آنان وجود داشته و دارد .

ثانیا ذیل روایت روشن کرده است که مراد از جمع کل قرآن «ظاهر و باطن قرآن » است; نه ظاهر تنها; تا گفته شود مراد از جمع و حفظ در روایت جمع و حفظ از تحریف است; چون آنچه نزد ائمه افزون بر قرآن موجود هست، باطن و به عبارت دیگر تاویل و تفسیر قرآن است; نه تنزیل قرآن .

بنابر این عبارت «کما نزله الله تعالی » در روایت جابر مجمل است; نه بر موافق نزول بودن مصحف علی علیه السلام ظهور یا صراحت دارد و نه بر غیر محرف بودن آن .

آقای ایازی دلالت پاره ای از روایات را بر این که مصحف علی علیه السلام به ترتیب نزول بوده، چنین توجیه کرده است که چون مصحف او علاوه بر قرآن مشتمل بر تفسیر آن نیز بوده است، باید گفت ترتیب تفسیر او موافق نزول است; نه ترتیب مصحف او (26).

اما این توجیه هیچ مشکلی را حل نمی کند; چون اساسا مصاحف عصر صحابه همان گونه بودند; یعنی علاوه بر قرآن، تفسیر آن را هم در برداشتند و تجرید مصاحف از تفسیر از زمان عمر شروع شد; ولی تا زمان حجاج نیز مصاحفی یافت می شد که علاوه بر قرآن، تفسیر و اختلاف قرائات را نیز در بر داشتند . (27)

به علاوه، پذیرش این که ترتیب نزول قران، مورد عنایت علی علیه السلام و به واقع پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است، خود توقیفیت ترتیب نزول در مصحف آن حضرت را نیز در پی دارد; چون اگر ترتیب نزول در تفسیر آن حضرت مورد توجه بوده است، دلیلی وجود ندارد که در مصحف او مورد توجه نباشد .

4 . 3 . روایت دوم جابر

جابر عن ابی جعفر: اذا قام قائم آل محمد ضرب فساطیط لمن یعلم الناس القرآن علی ما انزل الله فاصعب مایکون علی من حفظه الیوم لانه یخالف فیه التالیف . (28)

قرآن پژوه محترم این روایت را از جهاتی چند مخدوش شمرده، می نویسد:

اولا روایت مورد بحث مرسل است . آن برای اولین بار تنها در کتاب «الارشاد» شیخ مفید آمده و او نیز طریق خود را به آن یاد نکرده است .

ثانیا مخالفت با تالیف لزوما به معنای مخالفت با ترتیب نیست و می تواند به معنای مخالفت با قرائت باشد; یعنی بخش اخیر روایت را می توان این گونه معنا کرد که چون مردم با قرائات موجود مالوف و مانوس شده اند، پذیرش قرائت مخالف آن را که در زمان آن امام عرضه می شود، برنمی تابند; بنابراین چون این روایت احتمال این معنا را نیز دارد، مجمل و غیر قابل استناد تلقی می شود و نمی توان با آن بر موافق نزول بودن قرآن آن حضرت یا امیر مؤمنان استدلال کرد . (29)

حتی محتمل است مراد از «یخالف فیه التالیف » اختلاف در تفسیر باشد، نه ترتیب و حتی قرائت; چون در روایت عبارت «لمن یعلم الناس القرآن » آمده است; نه «لمن یقرء القرآن » یا «لمن یحفظ القرآن » ; بنابراین روایت به این معناست که آنان چون قرآن را به گونه ای مخالف تفسیر امام زمان فهمیده اند، تفسیر آن امام خلاف تالیف و مالوف ذهنی آنان است; لذا برایشان دشوار است .

تالیف در روایت ذیل هم به همین معناست:

فرغ من جمع القرآن و تالیفه (30)

دیگر شواهد این معنا روایاتی نظیر روایات ذیل است:

- حبة العرنی: قال امیرالمؤمنین کانی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفة و قد ضربوا الفساطیط یعلمون الناس من القرات کما انزل . (31)

- سالم بن ابی سلمة: قال ابو عبد الله: اقرا کما یقرا الناس (32)

- سفیان بن السمط قال سالت ابا عبد الله ع عن تنزیل القرآن قال اقرءوا کما علمتم (33)

ثالثا در روایت مورد بحث سخن درباره ی مصحف امام زمان یا امیرمؤمنان نیست تا تصور مخالفت با مصحف ایشان برود .

در پاسخ باید گفت:

اولا مرسل بودن روایت به معنای مجعول بودن آن نیست و تا قرینه بر جعلی بودنش نباشد، قابل استناد تلقی می شود; به خصوص آن که مؤیداتی هم دارد .

ثانیا تالیف صراحت در ترتیب دارد و ملاحظه ی منقولات لغویون و موارد استعمال آن در میان احادیث و محدثان به روشنی گواه آن است .

روایات «اقرء کما یقرء الناس » و «اقرؤوا کما علمتم » ناظر به نحوه ی قرائت قرآن است و ربطی به روایات مورد بحث ندارد و «تالیفه » در عبارت «فرغ من جمع القرآن و تالیفه » بی تردید نمی تواند به معنای تفسیر باشد; چون نه معنای لغوی آن چنین است و نه موارد استعمال آن در میان روایات و محدثان، مفید این معناست .

جمع و تالیف در روایات جمع قرآن مترادف یا مقارب یکدیگرند . جمع در لغت به معنای گردآوری اشیای پراکنده است . در لسان العرب آمده است:

جمع الشی ء عن تفرقة; یعنی: آن چیز را از پراکندگی درآورد و گرد آورد .

مجموع آن است که از اینجا و آنجا گردآوری شده است .

و جمعت الشی ء وقتی گفته می شود که آن چیز را از اینجا و آنجا آورده باشی . (34)

بنابراین معنای عبارت «فرغ من جمع القرآن و تالیفه » این است که علی علیه السلام از گردآوری قرآن نوشته ها و مرتب سازی آنها بیاسود . . . .

ثالثا روایات متحد الموضوع را باید در کنار هم ملاحظه و تفسیر کرد . این روایات در کنار روایاتی که دلالت دارند بر این که امام زمان با کتابی جدید می آید یا آن حضرت مصحف علی علیه السلام را به جای مصحف موجود رواج می دهد، به روشنی حکایت دارد از این که مراد از قرآن مذکور در روایات مورد بحث، همان قرآن امام زمان علیه السلام و قرآن آن حضرت، همان مصحف علی علیه السلام است .

سلیم بن قیس می آورد:

. . . طلحه به علی علیه السلام عرض کرد: درباره ی این قرآن و تاویل و علم حلال و حرامش که در دست توست، خبر ده که پس از خود آن را به چه کسی می دهی؟ و چه کسی صاحب آن خواهد بود؟ فرمود: به آن که رسول خدا مرا فرمود که به او بدهم; به وصی خود و سزاوارترین مردم پس از خود، پسرم حسن سپس او به پسر دیگرم حسین می دهد; پس از او یکی پس از دیگری میان فرزندان حسین می گردد تا این که آخرین آنان بر رسول خدا در حوض در آید . آنان همراه قرآن اند و از آن جدا نشوند و قرآن نیز با آنان خواهد بود و از آنان جدا نشود . (35)

همین طور سالم بن ابی سلمه از امام صادق علیه السلام آورده است:

اذا قام القائم علیه السلام . . . اخرج المصحف الذی کتبه علی علیه السلام (36); هرگاه قائم علیه السلام قیام کند . . . ، مصحفی را که علی علیه السلام نوشت، بیرون می آورد .

هم چنین ابوبصیر از امام صادق علیه السلام از پدرش علیه السلام آورده است که فرمود:

. . . والله لکانی انظر الیه بین الرکن والمقام یبایع الناس علی کتاب جدید . . . . (37); به خدا گویا می نگرم که میان رکن و مقام با مردم بر کتابی جدید بیعت می کند .

کورانی در شرح این حدیث می نویسد:

مقصود از کتاب جدید همین قرآن است که مهجور مانده و امام مهدی علیه السلام آن را از نو به میان می آورد; چنان که آورده اند که امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگاه قائم قیام کند، مردم را به اسلام نوی می خواند، به امری راه نمایی می کند که از میان رفته و عموم مردم از آن فاصله گرفته اند و قائم از آن رو مهدی نامیده شده که مردم را به امری از میان رفته، راه نمایی می کند» (38) ، و سبب آن که اسلام برای حکام و بسیاری از مردم دشوار و سخت است، این است که آنان به دوری از آن عادت کرده اند; از این رو برگشت به آن را دشوار می شمارند و بیعت با مهدی علیه السلام بر عمل بر آن است و مقصود از کتاب جدید قرآنی با ترتیب جدیدی از سوره ها و آیات است . . . . (39)

رابعا احتمال معنای تفسیر در واژه ی تالیف بسیار بعید و غیر قابل اعتناست و عبارت «لمن یعلم الناس القرآن » هرگز انصراف در معنای تفسیر ندارد . تعلیم قرآن به معنای تعلیم الفاظ قرآن نیز هست و با عنایت به قراینی مثل «علی ما انزل » و «یخالف فیه التالیف » در معنای قرائت قرآن بر مردم به ترتیب نزول انصراف دارد .

4 . 4 . روایت ابن سیرین

نویسنده ی محترم بر روایت ابن سیرین اشکالات چندی گرفته است که اینک اشکالات و پاسخ های آن می آید:

1 . اشکال کرده است که ابن سیرین خود مصحف علی علیه السلام را ندیده است . حتی آنان که در مدینه در صدد یافتن آن بودند، آن را نیافتند; به علاوه سخن ابن سیرین مستند به معصوم نیست; بنابر این سخن او نمی تواند، حجیت داشته باشد .

2 . گفته است: عبارت «علی تنزیله » صراحت در ترتیب نزول ندارد; چون احتمال دارد به معنای تفسیر و بیان شان نزول باشد .

وی در معنای «علی تنزیله » در روایت ابن سیرین چهار احتمال داده است: الف، طبق ترتیب نزولش; ب، طبق قرائت صحیحش; ج، طبق شان نزولش (با ذکر اسباب نزولش) ; د، طبق تفسیرش، و در نهایت احتمال اول را مردود و احتمال دوم و سوم را با احتمال چهارم به دلیل از سنخ تفسیر بودن قابل جمع شمرده و احتمال چهارم را راجح دانسته است; به این دلایل:

الف . ترتیب نزول امتیازی برای مصحف علی علیه السلام تلقی نمی شود;

ب . ترتیب نزول چیزی نیست ک از عهده ی جن و انس برنیاید (40).

ج . در موارد متعددی تنزیل به معنای تفسیر آمده است; نظیر:

- علی علیه السلام: لتنتهن یا معشر قریش او لیبعث الله علیکم رجلا یضربکم علی تاویل القرآن کما ضربتکم علی تنزیله (41)

- رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: ان منکم رجلا یقاتل علی تاویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله (42)

- ابوجعفر علیه السلام: ظاهره تنزیله و باطنه تاویله (43).

به همین رو در مواردی تنزیل با تاویل همراه آمده است; نظیر:

فلما جمعه کله و کتبه بیده علی تنزیله و تاویله .

و به طور واضح تر در جای دیگر آمده است:

ما نزلت آیة علی رسول الله الا اقرانیها و املاها علی فکتبتها بخطی و علمنی تاویلها و تفسیرها .

در آیه ی ذیل نیز «ما نزل » به معنای تفسیر آمده است:

و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم (44).

«کما انزل الله » و «کما انزل » در روایات نیز به همین معناست .

شاهد دیگر روایت سفیان بن سمط است که گوید: از امام صادق از تنزیل قرآن پرسیدم . حضرت فرمود: اقرؤوا کما علمتم (45)

د . مدافعان از مصحف امام علی علیه السلام تنزیل را به تفسیر معنا کرده اند (46).

3 . «الاول فالاول » نیز در ترتیب نزول صراحت ندارد .

4 . این روایت در تایید خلافت ابوبکر است و بوی جعل می دهد . (47) علی علیه السلام به اجماع شیعه از خلافت ابوبکر ناراضی بود; لذا نمی توانست سوگند بخورد که من به خدا از امارت تو کراهت ندارم (48); به علاوه اگر ابوبکر کار علی علیه السلام را در جمع قرآن تایید کرده است، (49) چرا مصحف آن حضرت را نپذیرفت و خود راسا به گردآوری مصحف پرداخت . (50)

5 . روایت ابن سیرین پریشان است: در جایی آمده است: «و کتب فی مصحفه الناسخ و المنسوخ » (51) و در جای دیگر آمده است: «کتب المنسوخ و الناسخ فی اثره » .

6 . لازمه ی چینش آیات منسوخ درپی آیات ناسخ به هم ریختن آیات بخشی از سوره هاست; چون باید آیات ناسخ را در میان سوره ای نهاد که آیات منسوخ در آن قرار دارد (52).

معقول ترین توجیه آن است که گفته شود، علی علیه السلام در مصحف خود آیات ناسخ و منسوخ را مشخص کرده بود; چون این موجب به هم ریختگی سوره ها نمی شود; به علاوه مؤیداتی نیز دارد: در روایت سلیم چنین آمده است: «و کتب الناسخ منه و المنسوخ (53) و حتی در پی آن آمده است که در آن محکم و متشابه قرآن نوشته شده بود . این نشان می دهد که در مصحف علی علیه السلام ترتیب آیات به هم نخورده و همان مصحف عثمانی است . تنها تفاوت آن دو در این است که در مصحف علی علیه السلام تفسیر قرآن آمده بوده است . (54)

در پاسخ باید گفت:

1 . بی تردید ابن سیرین و عکرمه از پیش خود خبر خویش را جعل نکرده اند; چون آنان از جعل آن سودی نمی بردند و قرینه ای نیز بر جعلی بودن خبرشان نیست; بنابر این باید آنان سخن خود را از کسی نقل کرده باشند; اما این که چرا نام او را یاد نکرده اند، درخور بررسی است .

شاید علت آن شهرت خبر باشد; چون شهرت جای سند را می گیرد و لذا ذکر آن لازم دیده نشده است .

هم چنین احتمال دارد، به جهت ناصبی بودن و کینه ی خود نسبت به علی علیه السلام از ذکر نام آن حضرت دریغ ورزیده باشند .

نیز محتمل است، منشا خبر، علی علیه السلام بوده باشد و عکرمه و ابن سیرین از روی ترس، نام آن حضرت را در نقل حدیث از او یاد نمی کردند; چون نقل حدیث از آن امام در زمان بنی امیه جرم به شمار می آمده است (55).

اساسا توقع اسناد از صحابه و تابعان بی جا به نظر می رسد; چون رسم اسناد در میان آنان رواج نداشته است و آن از اوایل قرن دوم ترویج شد .

آورده اند:

اول من اسند ابن شهاب (56); نخستین کسی که برای حدیث خود سند آورد، محمد بن شهاب زهری (ت 127ق) بود .

بنابراین درست است که سخن ابن سیرین نه مستند به معصوم علیه السلام است و نه خود مصحف علی علیه السلام را دیده است; اما توهم صرف هم نیست . گواه آن این که خبر مرتب بودن مصحف علی علیه السلام موافق نزول از طرق دیگر نیز نقل شده است .

2 . هر روایت باید در سیاق و بافت خودش معنایابی شود; چون بسیاری از واژگان در سیاقات مختلف معانی متفاوتی به خود می گیرد و عدم توجه به این مهم، سوء فهم های بسیاری را در پی خواهد داشت . از جمله ی روایات هم سیاق آنهایی است که در زمینه ی یک موضوع از یک راوی رسیده است; بنابراین راه فهم درست مراد ابن سیرین آن است که تمام آنچه از او در زمینه ی مصحف علی علیه السلام رسیده، در کنار هم و با هم بررسی شود .

چنان که از مجموع آنچه از ابن سیرین در زمینه ی مصحف علی نقل شده است، ملاحظه می شود، ابن سیرین علاوه بر عبارت «علی تنزیله » عبارات «الفوه کما انزل » ، «الاول فالاول » و «کتب المنسوخ و کتب الناسخ فی اثره » را نیز ذکر کرده است و هریک از این ها خود قرینه ای بر این معناست که ترتیب مصحف علی علیه السلام موافق نزول بوده است .

3 . عبارت «الاول فالاول » چنان که در روایات ذیل نیز ملاحظه می شود، به معنای «به ترتیب » یا «یکی پس از دیگری » است; بنابراین عبارت مذکور، قرینه ای است بر این که در روایت ابن سیرین سخن از موافق نزول بودن مصحف علی علیه السلام رفته است .

عثمان بن عطا از پدرش عطا خراسانی آورده است که گفت:

هذا کتاب ما ذکر لنا من تفسیر القرآن و تنزیل سورة الاول فالاول مما نزلت بمکة، و ما انزل بعد ذلک بالمدینة و ذکر کلامه الی قوله ثم کان اول ما انزل بالمدینة سورة البقرة . . . (57)

این کتابی است که برای ما تفسیر قرآن و تنزیل سوره های قرآن را به ترتیب یاد کرده است: آنهایی که در مکه و پس از آن آنهایی که در مدینه نازل شده است - و سخن خود را ادامه داده است تا اینجا که: - سپس اولین چیزی که در مدینه نازل شد، سوره ی بقره بود .

در زمینه ی وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام آورده اند:

حین دفع النبی ص الوصیة الی علی ع قال له اتخذ لها جوابا غدا بین یدی الله فانی محاجک یوم القیامة بکتاب الله عما فیه من الحدود و الاحکام فما انت قائل قال ارجو بکرامة الله لک ان یعیننی و یثبتنی حتی القاک غیر مقصر و لا مفرط ثم الاول فالاول من ولدی غیر مقصرین و لا مفرطین (58).

زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام وصیت کرد، به او فرمود: برای آن پاسخی را برای فردا در حضور خدا فراهم کن که من در روز رستاخیز به وسیله ی حدود و احکام کتاب خدا با تو محاجه می کنم [. ببینم] چه خواهی گفت . عرض کرد: امیدوار به رحمت خدایم که مرا یاری کند و پایدار دارد تا این که تو را در حالی ببینم که خود و سپس فرزندانم یکی پس از دیگری هیچ سستی و کوتاهی نکرده باشیم .

زبیر بن بکار گوید:

ولد للنبی صلی الله علیه و آله وسلم القاسم و هو اکبر ولده ثم زینب ثم عبدالله وکان یقال له الطیب و یقال له الطاهر ولد بعد النبوة و مات صغیرا ثم ام کلثوم ثم فاطمة ثم رقیة هکذا الاول فالاول (59)

برای پیامبر صلی الله علیه و آله، قاسم که بزرگ ترین فرزندان او بود، سپس زینب زاده شد; پس از او عبد الله که به او طیب و طاهر می گفتند، بعد از نبوت متولد شد و در کودکی مرد; پس از او ام کلثوم، سپس فاطمه، زان پس رقیه یکی پس از دیگری به دنیا آمدند .

به فرض آن که «الاول فالاول » بر ترتیب نزول دلالت نداشته باشد، بر چه دلالت دارد؟ صرف انکار که حقیقی را ثابت نمی کند .

4 . کلمه ی «تنزیل » در سخن ابن سیرین به دلایلی چند به ترتیب نزول دلالت دارد:

اولا عبارت «الاول فالاول » مندرج در روایت، طبق شواهدی که یاد شد، قرینه ای بر این معناست که تنزیل در آن به معنای ترتیب نزول است .

ثانیا چنان که پیش از این آمد، تالیف در لغت و نیز لسان محدثان وقتی که درباره ی کتاب به کار رود، به معنای گردآوری و به هم پیوستن است; از این رو عبارت «الفوه کما انزل؟» قرینه ای دیگری بر این معناست که مراد از تنزیل در روایت ابن سیرین مرتب کردن قرآن موافق ترتیب نزول آن است .

ثالثا تلقی اجماع علما از سخن ابن سیرین ترتیب نزول بوده است:

برخی از شواهد آن به شرح ذیل است:

ابن حجر گوید:

قد ورد عن علی انه جمع القرآن علی ترتیب النزول عقیب موت النبی صلی الله علیه و آله اخرجه ابن ابی داود ، وقال محمد بن سیرین: لو اصبت ذلک الکتاب کان فیه العلم . (60)

از علی علیه السلام خبر رسیده است که او در پی وفات پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را طبق ترتیب نزول گرد آورد . این خبر را ابن ابی داود آورده و محمد بن سیرین گفته است: اگر به آن کتاب دست می یافتم، در آن دانش [فراوانی] بود .

و ابن جزی کلبی گوید:

کان القرآن علی عهد رسول الله متفرقا فی الصحف وفی صدور الرجال ، فلما توفی رسول الله قعد علی بن ابی طالب رضی الله عنه فی بیته فجمعه علی ترتیب نزوله . ولو وجد مصحفه لکان فیه علم کبیر ، ولکنه لم یوجد . (61)

قرآن در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان صحیفه ها و سینه های اشخاص پراکنده بود . وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وفات کرد، علی بن ابی طالب علیه السلام در خانه اش نشست و قرآن را طبق ترتیب نزولش گرد آورد . اگر مصحف او یافت می شد، در آن دانش فراوانی بود; اما هنوز یافت نشده است .

چنان که ملاحظه می شود، سخن ابن جزی نقل به معنای همان سخن ابن سیرین است .

5 . تنزیل چیزی جز همان الفاظ قرآن نیست و اگر در پاره ای از موارد نظیر روایت ذیل ملاحظه می شود، ناظر به مدلول آیات است، بدان جهت است که لفظ از معنا قابل تفکیک نیست و به نحو التزامی بر معنا نیز دلالت دارد .

امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از شاگردانش به نام مفضل در زمینه ی آیه ی «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون » فرمود:

و الله یا مفضل ان تنزیل هذه الآیة فی بنی اسرائیل و تاویلها فینا (62)

به خدا ای مفضل تنزیل این آیه درباره ی بنی اسرائیل است; ولی تاویلش درباره ی ماست .

روشن است که در اینجا مراد از تنزیل، الفاظ مجرد از معنا نیست; بلکه مراد الفاظ معنادار است; براین اساس، مراد حدیث نبوی خطاب به علی علیه السلام این است که من برای پذیرش معنای ظاهر قرآن و موارد مندرج در الفاظ آن با شما جنگیدم و علی برای پذیرش معنای باطن قرآن و مصادیق دیگر منطبق بر معنای ظاهری قرآن با شما خواهد جنگید .

در تاریخ جنگ علی علیه السلام با معاویه و خوارج نیز ملاحظه می شود که آنان آیات شرک و کفر را بر علی علیه السلام تطبیق می کردند و علی علیه السلام تاویل صحیح قرآن را به آنان می آموخت .

چنان که آورده اند: معاویه خود و عثمان را مشمول آیه ی شریفه ی «من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلایسرف فی القتل انه کان منصورا (63) » می خواند و می گفت: یاران علی علیه السلام ستمکارانه عثمان را کشتند و من ولی دم عثمانم (64) یا خوارج علی علیه السلام را مصداق آیه ی کریمه ی «و لقد اوحی الیک و الی الله من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین (65) » می دانستند و او را به سبب آنکه تن به حکمیت داده بود، مشرک می خواندند و می گفتند: «لا حکم الا لله » و بر این اساس نباید حکمیت را پذیرفت (66).

به همین روی رسول خدا صلی الله علیه و آله با عنایت به افق روشنی که از آینده داشت و به وضوح پیش بینی می کرد که بعد از او کسانی قرآن را بر مصادیق باطل حمل می کنند، به علی علیه السلام فرمود:

امتم پس از من به فتنه می افتند و قرآن را از روی رای [خود] تاویل می کنند و به رای [خود] عمل می نمایند و باده را به نام نبیذ و حرام را به عنوان هدیه و ربا را به اسم داد و ستد روا می شمارند . . . این هنگام [با آنان] به سبب تاویل قرآن [بر باطل] کارزار کن; چنان که من به سبب [نپذیرفتن] تنزیل قرآن [مشرکان و اهل کتاب] کارزار کردم (67).

علی علیه السلام در امتثال این فرمان، مصداق جدید آیات قرآن را بیان می فرمود; نظیر آنجا که خوارج را مصداق آیاتی چون «قل هل ننبئنکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسنون صنعا (68) » (69) و «فاصبر ان وعد الله حق و لایستخفنک الذین لایوقنون (70) » (71) شمرده اند .

به علاوه تنزیل نه در قرآن و نه در غیر قرآن هرگز به معنای تفسیر به کار نرفته است . برای مثال می توان موارد ذیل را شاهد آورد:

به لحاظ لغوی ابن منظور می نویسد:

نزول به معنای حلول و در جایی فرود آمدن است، . . . و تنزله و انزله و نزله . . . و انزله غیره و استنزله نیز به یک معناست، . . . جز این که تنزیل به معنای ترتیب نیز به کار می رود .

تنزیل در آیات قرآن کریم به همان معنای لغوی اش به کار رفته است; مانند:

تنزیل الکتاب من الله العزیز الحکیم × انا انزلنا الیک الکتاب بالحق (72)

تنزیل در آیات قرآن به معنای اسم مفعولی استعمال شده و آن عبارت از همان الفاظی است که از سوی خدای تعالی بر پیامبر اسلام نزول یافته است . (73)

در روایات نیز تنزیل به همان معنای قرآنی اش به کار رفته است; امیر المؤمنین علی علیه السلام خطاب به عبد الله بن کواء ذیل آیه ی «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء» فرمود:

کلام الله لیس بنحو واحد; منه ما کلم الله به الرسل و منه ما قذفه فی قلوبهم و منه رؤیا یریها الرسل و منه وحی و تنزیل یتلی و یقرا . . . (74)

کلام خدا به یک شکل نیست: برخی از آن این گونه است که به وسیله ی آن با رسولان سخن می گوید و پاره ای از آن این گونه است که به دل های آنان می افکند و بعضی از آنها وحی و تنزیلی است که تلاوت و قرائت می شود .

در بخشی دیگر از سخن خود خطاب به او فرمود:

ایاک ان تفسر القرآن برایک حتی تفقهه عن العلماء فانه رب تنزیل یشبه بکلام البشر و هو کلام الله و تاویله لا یشبه کلام البشر (75)

پروا کن از این که قرآن را به اندیشه ی خود تفسیر کنی تا آن که از عالمان بیاموزی; زیرا بسیار است تنزیلی که به کلام بشر شباهت دارد; اما تاویلش به کلام بشر شبیه نیست .

ام سلمه از فاطمه علیها السلام آورده است که در زمینه ی رفتار صحابه پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به علی علیه السلام گفت:

اصبحت امامته مقتصة علی غیر ما شرع الله فی التنزیل و سنها النبی فی التاویل (76); شب را به صبح آوردم; در حالی که امامتش غصب شده بود; برخلاف آنچه خدا در کتابش تشریع کرده و پیامبر آن را در تاویل بیان کرده بود .

آورده اند که هشام بن حکم درباره ی متعه گفته است:

امر المتعة فامر غمض علی کثیر لعلة نهی من نهی عنه و تحریمه لها و ان کانت موجودة فی التنزیل و ماثورة فی السنة الجامعة (77)

متعه به علت نهی و تحریم آن که آن را نهی کرد، از چشم افتاده است; وگرنه آن در تنزیل موجود و در سنت اجماعی منقول است .

طبری در تفسیرش در تاویل آیه ی «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم واملی لهم (78) » چنین می آورد:

یقول تعالی ذکره افلا یتدبر هؤلاء المنافقون مواعظ الله التی یعظهم بها فی آی القرآن الذی انزله علی نبیه علیه الصلاة والسلام ویتفکرون فی حججه التی بینها لهم فی تنزیله . . . . (79)

خدای تعالی می فرماید: آیا منافقان در پندهای خدا که در آیات نازل بر پیامبرش با آنها آنان را پند می دهد، تامل نمی کنند و در تنزیل نمی اندیشند؟

به وضوح آشکار است که تنزیل در این نقل نیز به معنای اصل قرآن است; نه تفسیر آن .

عبارت «کما انزل » نیز مانند «علی تنزیله » ناظر به الفاظ قرآن کریم است; نه تفسیر آن; چنان که این معنا در شواهد ذیل نیز به روشنی آشکاراست:

برای مثال امام صادق علیه السلام درباره ی حلال بودن متعه ی حج و نساء فرمود:

تحلیل المتعتین واجب کما انزل الله فی کتابه و سنهما رسول الله ص متعة الحج و متعة النساء (80)

حلال شمردن دو متعه - ی حج و نساء - واجب است; چنان که خدا آن دو را در کتاب خود نازل کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را رسم گرداند .

بنابر آنچه آمد، باید عبارات «تنزیل » و «کما انزل » را بر الفاظ قرآن کریم حمل کرد; نه بر تفسیر آن، و حتی در مواردی باید آن را بر ترتیب نزول الفاظ قرآن حمل کرد; نظیر موارد ذیل:

- سعید بن مسیب از علی بن ابی طالب علیه السلام آورده است که فرمود:

سالت النبی عن ثواب القرآن ، فاخبرنی بثواب سورة سورة علی نحو ما نزلت من السماء ، فاول ما نزل علیه بمکة فاتحة الکتاب ثم اقرا باسم ربک ثم ن . . . . (81)

از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی ثواب [قرائت] قرآن پرسیدم و او به ثواب سوره به سوره طبق آنچه از آسمان نازل شده است، به من خبر داد . اولین چیزی که در مکه نازل شد، فاتحة الکتاب بود; سپس اقرا باسمک ربک; سپس ن و القلم . . . .

بی تردید در این روایت عبارت «علی نحو ما نزلت » نظیر «کما انزل » و «علی تنزیله » و به معنای ترتیب نزول است .

- کتاب هایی که در آن روایات ترتیب نزول سور آمده، به «تنزیل القرآن » یا «نزول القرآن » نام گذاری شده است; مانند:

الف . نزول القرآن - خ، ضحاک (ت 105ق) (82);

ب . نزول القرآن عن ابن عباس، عکرمه (25- 105ق) (83);

ج . نزول القرآن، حسن بصری (21- 11 (ق) (84);

د . تنزیل القرآن - ط، محمد بن مسلم زهری (50- 123ق) (85);

ه . تنزیل القرآن، عطاء خراسانی (50- 135ق) (86);

و . کتاب التنزیل و ترتیبه - خ، حسن بن محمد نیشابوری (ت 406ق (87).

6 . هرگز «تنزیل » در عبارت «علی تنزیله » و نظائر آن به معنای تفسیر نیست; چون به فرض این که تنزیل به معنای تفسیر باشد، «تاویل » که در روایات در مقابل تنزیل به کار رفته، به چه معنا خواهد بود؟

ملاحظه ی روایات و عبارات مربوط به صدر اسلام نشان می دهد که تفسیر و تاویل در آن عصر به یک معنا به کار می رفته است:

اولا لغولیون تاویل را به تفسیر معنا کرده اند و این قرینه ای بر ترادف آن دو است . در لسان العرب آمده است:

اول الکلام و تاوله; یعنی سخن را تدبیر و اندازه گیری کرد و اوله و تاوله; یعنی آن را تفسیر کرد . . . .

از ابو العباس احمد بن یحیی درباره ی تاویل پرسش شد، پاسخ داد: تاویل و معنا و تفسیر به یک معناست .

لیث گفته است: تاول و تاویل به معنای تفسیر کلامی است که معانی گوناگونی دارد و باید آن را با چیزی غیر از لفظش شرح داد . . . .

نیز جوهری گفته است: تاویل تفسیر و پرده برداشتن از چیزی است که به آن بازگشت دارد . . . .

ثانیا در روایات ذیل تفسیر و تاویل به جای یکدیگر به کار رفته است . این نیز قرینه ای دیگر بر مترادف بودن آن دو است .

عن ابی معمر السعدانی ان رجلا اتی امیر المؤمنین ع فقال یا امیر المؤمنین انی قد شککت فی کتاب الله المنزل قال له علی ع ثکلتک امک الی ان قال ع فایاک ان تفسر القرآن برایک حتی تفقهه عن العلماء فانه رب تنزیل یشبه کلام البشر و هو کلام الله و تاویله لا یشبه کلام البشر (88)

عن ابی الصلت الهروی قال لما جمع المامون لعلی بن موسی الرضا ع اهل المقالات من اهل الاسلام و الدیانات . . . فقام الیه علی بن محمد بن الجهم فقال له یا ابن رسول الله ا تقول بعصمة الانبیاء قال بلی قال فما تعمل فی قول الله عز و جل و عصی آدم ربه فغوی و قوله عز و جل و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه و قوله فی یوسف و لقد همت به و هم بها و قوله عز و جل فی داود و ظن داود انما فتناه و قوله فی نبیه محمد ص و تخفی فی نفسک ما الله مبدیه و تخشی الناس و الله احق ان تخشاه فقال مولانا الرضا ع ویحک یا علی اتق الله و لا تنسب الی انبیاء الله الفواحش و لا تتاول کتاب الله برایک فان الله عز و جل یقول و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم (89)

چنان که ملاحظه می شود، در روایت نخست، عبارت «ایاک ان تفسر القرآن برایک » و در روایت اخیر «لاتتاول کتاب الله برایک » آمده و در عین حال هر دو عبارت به یک معنا به کار رفته است .

7 . قیاس عبارت «علی تنزیله و تاویله » در جمله ی «فلما جمعه کله و کتبه بیده علی تنزیله و تاویله » با «علمنی تاویلها و تفسیرها» در جمله ی «فکتبتها بخطی و علمنی تاویلها و تفسیرها» مع الفارق است; چون بی تردید مراد از «فکتبتها بخطی » همان تنزیل است و تاویل و تفسیر در روایت اخیر مترادف به کار رفته است .

8 . بی شک آنچه بر مردم نازل شده است - یعنی «ما نزل الیهم » - همین آیات قرآن است; چون بر مردم چیزی جز آن نازل نشده است; بنابراین مراد از «لتبین للناس ما نزل الیهم » القای اصل آن به مردم است; نه تفسیر آن به آنان; چون قرآن به لسان عربی مبین است و مقاصد آن روشن بوده، حاجتی به بیان ندارد .

در آیه ی مورد بحث سخن از اصل قرآن است; نه تفسیر قرآن; چون مراد از «ما» در «ما نزل الیهم » بی تردید همان «ما انزلنا الیک » است; یعنی پیامبر در این آیه، مامور شده است، همان چیزی را که بر او نازل شده، به مردم ابلاغ کند .

شاهد این معنا آیات دیگری است که در این زمینه وجود دارد: نظیر: نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین (90). در این آیه روشن است که آنچه پیامبر به لسان عربی مبین با آن انذار می کند، چیزی جز همان آیات نازل شده، نیست و این بدان معنا نیست که قرآن خود گنگ است و مستقلا نمی تواند انذار کند; چنان که در جای دیگر از قرآن آمده است: و هذا کتاب مصدق لسانا عربیا لینذر الذین ظلموا (91).

9 . چنانچه «انزل » در «جمع کما انزل » یا «الف کما انزل » به معنای «فسر» باشد، چه معنای محصلی دارد؟ قرآن را طبق تنزیلش تفسیر کرد، به چه معناست؟

10 . در روایت ابن سمیط، راوی از نحوه ی قرائت قرآن که به کدامیک از قرائات بخواند، پرسیده است . پرسش او این است که تنزیل - یعنی آیات نازله - را چگونه قرائت کند و امام پاسخ دادند: همان طور که از نسل های گذشته و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آموختید، بخوانید; نه آن که از پیش خود اجتهاد کنید و قرائت مختار خود را بخوانید . شواهد این معنا روایاتی است که در پی می آید:

از عبدالله بن مسعود آورده اند که گفت:

سمعت رجلا یقرا آیة اقرانیها رسول الله صلی الله علیه وسلم خلاف ما قرا فاتیت النبی صلی الله علیه وسلم و هو یناجی علیا فذکرت له ذلک فاقبل علینا علی و قال ان رسول الله صلی الله علیه وسلم یامرکم ان تقرؤوا کما علمتم (92)

از کسی شنیدم، آیه ای از قرآن را خلاف آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر من قرائت کرده بود، قرائت می کند . نزد پیامبر آمدم و آن را به او در حالی که علی علیه السلام با او او نجوا می کرد، یادآور شدم . علی علیه السلام رو به ما کرد و گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما امر می کند: همان طور که آموخته اید، قرائت کنید .

در روایتی دیگر آمده است که این اختلاف در سی آیه ی نخست سوره ی احقاف بوده است . (93)

فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام آورده است که فرمود:

ان الناس یقولون ان القرآن نزل علی سبعة احرف فقال کذبوا اعداء الله و لکنه نزل علی حرف واحد من عند الواحد (94); مردم می گویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است . فرمود: دشمنان خدا دروغ گفتند: قرآن بر یک حرف نازل شده است .

زراره نیز از امام باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود:

ان القرآن واحد نزل من عند واحد و لکن الاختلاف یجی ء من قبل الرواة (95)

قرآن یکی است و از نزد یکی نازل شده است; اما اختلاف [قرائات] از جانب راوایان (قاریان) پدید می آید .

به علاوه قبل از «کما علمتم » لفظ «اقرؤوا» آمده است; بنابراین باید آنچه تعلیم داده شدند، از سنخ الفاظ باشد تا قرائت آن، معنای محصلی داشته باشد; نه از سنخ معانی . لفظ «اقرؤوا» قرینه است بر این که مراد از تنزیل، الفاظ قرآن است; نه تفسیر قرآن .

11 . لزوما چنین نیست که هرگاه چیزی به چیز دیگری عطف شده باشد، دلیل بر ترادف آن دو باشد; بنابراین همراه آمدن تنزیل با تاویل دلیل بر ترادف آن دو نیست .

12 . قائل نشدن امتیاز برای ترتیب نزول به جهت توجه نکردن به فوائد مترتب بر آن است وگرنه صرف توجه به آن برای تصدیق آن کافی نیست .

توجه به این که قرآن متنی تاریخ مند و تدریجی النزول است و به اقتضای اسباب و مقتضیات عصر نزول و نیز متناسب با توالی و ترتیب رخدادها تاریخی نزول یافته است و هم چنین برخی از آیات قرآن ناسخ و منسوخ است، آشکار می سازد که مطالعه ی این رخدادها و توالی حدوث آنها تفسیر روشن تر قرآن و فهم بهتر حکمت های تربیتی آیات را در پی دارد و به شناخت بهتر ناسخ و منسوخ قرآن بسیار کمک می کند .

13 . به فرض آن که نویسنده ی محترم ثابت کند، آنچه دشوار است، تفسیر قرآن است; نه شناخت ترتیب نزول، بر اساس آن نمی توان ثابت کرد که مراد عکرمه از عبارت «لو اجتمعت الانس و الجن علی ان یؤلفوه هذا التالیف ما استطاعوا» ، این است که تفسیر قرآن دشوار است و اگر جن و انس گرد آیند، نمی توانند، قرآن را تفسیر کنند .

هم چنین اگر نویسنده ی محترم ثابت کنند که ترتیب نزول آسان است و کاری نیست که از عهده ی جن و انس برنیاید، این تنها بر نادرست بودن عقیده ی عکرمه دلالت دارد; نه بر این که مراد عکرمه از عبارت مورد بحث دشوار بودن تفسیر قرآن است . وی نهایت چیزی را که ثابت می کند، این است که سخن عکرمه مردود است و شناخت ترتیب نزول هیچ دشواری ندارد . دشوار نبودن ترتیب نزول به مراد نبودن ترتیب نزول در کلام او ربطی ندارد .

بنابر فرض این که مراد عکرمه دشوار بودن تفسیر قرآن باشد، به طوری که از عهده ی جن و انس برنمی آید، در نادرستی سخن او همین بس که اگر جن و انس نمی توانند، قرآن را تفسیر کنند، چطور عکرمه خود بدان پرداخته است؟

درخور ذکر است که در تفسیر مجمع البیان متجاوز از دویست روایت در تفسیر آیات قرآن کریم از عکرمه نقل شده است .

به علاوه، این فرض که فهم مراد الهی دشوار و نیازمند به تفسیر است، لوازم باطل فراوانی دارد; چون از آن لازم می آید که قرآن به لسان عربی مبین و فصیح و بلیغ نازل نشده و مراد آیات برای مخاطبان روشن نبوده باشد و مستقلا از عهده ی هدایت بشر برنیاید و حتی نزول آن عبث باشد; چون قرآنی را که جن و انس نتوانند بفهمند، اساسا نزول آن چه ثمری دارد؟

بنابراین مراد آیات قرآن برای مخاطبانش در عصر نزول آشکار بوده و نیازی به تفسیر نداشته است و چیزی نبوده است که از عهده ی جن و انس برنیاید .

14 . روایات حاکی از زیادت و نقصان در تنزیل قرآن جعل غلات است و آنان که حمل بر تفسیر کرده اند، بیراهه رفته اند . روایات آنان قابل توجیه نیست و باید اساسا دور افکنده شوند; نظیر روایاتی که در پی می آید:

در روایتی مرسل از امام صادق علیه السلام خطاب به راوی آمده است:

لو قد قرئ القرآن کما انزل لالفیتنا فیه مسمین (96)

اگر قرآن چنان که نازل شده قرائت می شد، ما را با نام می یافتی .

از اصبغ بن نباته آورده اند که گفت:

سمعت علیا ع یقول کانی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلمون الناس القرآن کما انزل قلت یا امیر المؤمنین ا و لیس هو کما انزل فقال لا محی منه سبعون من قریش باسمائهم و اسماء آبائهم و ما ترک ابو لهب الا ازراء علی رسول الله ص لانه عمه (97)

از علی علیه السلام شنیدم که می گفت: گویا به عجم می نگرم که چادرهایشان در مسجد کوفه برپاشده، به مردم قرآن را چنان که نازل شد، می آموزند . و می افزاید عرض کردم: مگر آن، چنان که نازل شد، نیست؟ فرمود: نه، از آن نام هفتاد تن از قریش و نام پدرانشان پاک شده است و ابولهب تنها برای آزردن رسول خدا صلی الله علیه و آله وانهاده شده است; چون او عموی اوست .

محمد بن فضیل از امام کاظم علیه السلام آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله قریش را به ولایت علی علیه السلام دعوت کرد; اما آنان آن را نپذیرفتند و در پی آن این آیه نازل شد:

قل انی لا املک لکم ضرا و لا رشدا . قل انی لن یجیرنی من الله ان عصیته احد و لن اجد من دونه ملتحدا الا بلاغا من الله و رسالاته فی علی

در پی آن می افزاید:

قلت هذا تنزیل قال نعم . . . (98); عرض کردم: این تنزیل است (به همین صورت نازل شده است) ؟ فرمود: آری .

چنان که ملاحظه می شود، در اسناد این روایات راویان غالی قرار دارند . در سند روایت ابن نباته، ابراهیم بن اسحاق نهاوندی (ز269ق) قرار گرفته است که نجاشی و شیخ طوسی او را ضعیف در حدیث و متهم در دین خوانده اند و ابن غضائری افزوده است که در مذهبش ارتفاع (غلو) است (99).

در سند روایت اخیر نیز محمد بن فضیل ازدی صیرفی کوفی به چشم می خورد که شیخ طوسی او را متهم به غلو معرفی کرده است (100).

15 . بی تردید آن بخش از حدیث ابن سیرین که ناظر به تایید خلافت ابوبکر است، جعلی و تحریف واقعیت مسلم تاریخی است:

شیخ مفید در این زمینه گوید:

امت بر این که امیر مؤمنان در بیعت با ابوبکر تاخیر کرد، اتفاق دارند; منتها یکی گوید: تاخیر او سه روز بود، دیگری گوید: تا وفات فاطمه تاخیر کرد و پس از آن بیعت کرد، سومی گوید: چهل روز تاخیر کرد و چهارمی گوید: شش ماه تاخیر کرد و محققان امامی مذهب گویند: هرگز بیعت نکرد و بر این که در بیعت تاخیر کرد، اتفاق دارند; اما در بیعت او پس از آن اختلاف دارند . (101)

اما آن بخشی که در خصوص جمع مصحف از سوی علی علیه السلام و ترتیب آن است، نمی تواند جعلی باشد; چون ابن سیرین انگیزه ای برای جعل آن نمی تواند داشته باشد . به علاوه شواهد و مؤیدات دیگری نیز دارد .

16 . به فرض آن که ابوبکر در آن ملاقات گزارش شده در روایت کار علی علیه السلام را در زمینه ی جمع قرآن تایید کرده باشد، این لزوما معارضتی با این نمی تواند داشته باشد که در ملاقات دیگر - یعنی پس از اتمام جمع قرآن و عرضه ی آن - آن را نپذیرفته باشد . این اشکال مربوط به رفتار متناقض ابوبکر است; نه روایت مورد بحث; چنان که آورده اند: او از اولین کسانی بود که در غدیر خم با علی علیه السلام بیعت کرد (102) و در عین حال از نخستین افرادی بود که آن بیعت را شکست و خود بر مسند خلافت نشست .

5 . 4 . روایت یعقوبی

آقای ایازی ضمن ایراداتی بر روایت یعقوبی آن را دلیل بر مرتب نبودن مصحف امام علی علیه السلام به ترتیب نزول می شمارد (103); حال آن که اساسا این روایت جعلی است و به وضوح روشن است آن از روی مصحف عثمانی ساخته شده است و بنابراین استناد به آن حجیت و علمیت ندارد .

شاهد جعلی بودن آن این که ترتیب سوره های هریک از اجزای هفت گانه آن موافق ترتیب سوره های مصحف عثمانی است .

پی نوشت ها:

1) ابن شهر آشوب; المناقب، ج 1، ص 266 و ج 2، ص 41 و مجلسی; بحار الانوار، ج 89، ص 51- 52 و ج 40، ص 155 .

2) صفار; بصائر الدرجات، ص 193 و مجلسی; پیشین ج 89، ص 88 .

3) مجلسی; پیشین ج 22، ص 382- 383 به نقل از سید رضی; خصائص الائمه .

4) حسکانی; پیشین، ج 1، ص 38 و ابن سعد پیشین، ج 1، ص 338 و بلاذری; پیشین، ج 1، ص 587 و فیه: حتی اجمع القرآن کما انزل .

5) سیوطی; پیشین، ج 1، ص 127 و معرفت، محمد هادی; التمهید فی علوم القرآن، ط 1، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجماعة المدرسین 1412- 1411ق، ج 1، ص 289 و در آن است که کاتبان مصحف عثمانی چنین نکردند .

6) حسکانی; پیشین .

7) مسعودی; پیشین، ص 121- 122 و مجلسی; پیشین، ج 28، ص 308 .

8) مجلسی; پیشین، ج 52، ص 339 و 364 .

9) مجلسی; پیشین، ج 52، ص 362 به نقل از نعمانی; الغیبة .

10) مجلسی; پیشین، ج 89، ص 74 .

11) سید شرف الدین، المراجعات، ص 411

12) شهرستانی، محمد بن عبد الکریم; مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، ط 1، تهران، شرکة النشر احیاء کتاب، 1376ش، ج 1، ص 292- 298 .

13) همان و «مقدمة المبانی » ، مقدمتان، تصحیح الدکتور آرثر جفری، بی چا، مصر، مکتبة الخانجی 1375ق، ص 14- 16 و طبرسی، فضل بن حسن; مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ط 2، بیروت، دارالمعرفه 1408 ق، ج 9- 10، ص 613- 614 .

14) این روایات سه گانه مذکور از سه راوی شیعی یا شیعه گر است; به نامهای شعبة بن حجاج (82- 160ق) عتکی ازدی ابوبسطام واسطی بصری که موثق و از اصحاب امام صادق علیه السلام بود و مقاتل بن سلیمان (ت 150ق) ازدی ابوالحسن خراسانی بلخی که بتری مذهب و از اصحاب صادقین علیهما السلام بود و سعید بن مسیب (13- 94ق) مخزومی ابومحمد مدنی که فقیه و موثق و از اصحاب امام سجاد علیه السلام بود (خوئی، ابوالقاسم; معجم رجال الحدیث، ط 4، قم، مرکز نشر آثار الشیعه 1410 ق و ابن حجر، تقریب التهذیب، بی چا، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، ذیل هر نام).

15) علی نحو ما انزلت من السماء .

16) گفتنی است شماره ی پیش از هر سوره ردیف نزول آن و شماره ی پس از آن ردیف آن در مصحف عثمانی است . نیز در اینجا روایت شعبه اختصارا با حرف «ش » و روایت مقاتل با حرف «م » و روایت سعید با «س » نمایش داده می شود . تفاوت های روایات «ش » و «م » با روایت «س » به قرار ذیل است:

[1] روایت «ش » ندارد و روایت «م » در پایان ترتیب آورده است [. 4] و [5] آن دو در «س » جابجا شده است، و ترتیب درست از «م » و «ش » ثبت گردیده است [. 6] «س » آن را ندارد; لذا از «م » و «ش » افزوده شده است [. 14] «م » آن را به پایان ترتیب برده است [. 16] «م » آن را پس از [22] الحج آورده است [. 20] و [21] «م » آندو را به پایان ترتیب برده است [. 23] «س » آن را به پایان برده و ترتیب درست از «م » و «ش » ثبت شده است [. 25] و [26] و [27] و [28] «م » آنها را به همین ترتیب پس از [59] الزمر آورده است [. 35] «م » آن را ندارد [. 39] «م » آن را به پایان ترتیب برده است [. 50] «م » آن را نیز به پایان ترتیب برده است [. 51] «م » آن را پس از [85] العنکبوت آورده است [. 54] در «م » الحجر به الحج تصحیف شده است [. 59] در «م » زمر به روم تصحیف شده است [. 63] «م » آن را ندارد [. 64] «م » آن را پیش از [62] الشوری آورده است [. 67] «م » آن را پس از [81] النازعات آورده است [. 68] «م » آن را ندارد [. 73] «م » آن را پیش از [70] النحل آورده است [. 74] «م » آن را پیش از [86] المطففین آورده است [. 75] «م » آن را پس از [69] الکهف آورده است [. 83] در «س » پس از [86] المطففین و در «م » پیش از [82] انفطرت آمده است . ترتیب درست از «ش » ثبت شده است [. 87] و [88] در «م » جابجا شده است [. 92] در «م » پس از [89] آل عمران آمده است [. 93] در «م » پس از [101] الحشر آمده است [. 101] در «م » الشمس به الحشر تصحیف شده است [. 104] در «م » پس از [85] عنکبوت آمده است [. 109] و [110] و [111] در «ش » این چنین ترتیب یافته است: [111]، [109] و [110]، و در «م » [110] افتاده است; همین طور در «س » [111 .]

چنان که ملاحظه شد، روایت مقاتل بسیار دچار تصحیف و به هم ریختگی شده است .

17) مقدمة المبانی » ، پیشین 13- 16 و فضل بن حسن طبرسی; پیشین 9- 10: 613- 614 .

در خصوص اعداد مندرج در روایت گفتنی است که شهرستانی نیز همین عدد 114 سوره و 6236 آیه را به علی علیه السلام نسبت داده و دانی عدد 6236 آیه را از طریق سفیان ثوری از عبد الاعلی از ابوعبد الرحمن سلمی از علی علیه السلام آورده است (شهرستانی; پیشین، ج 1، ص 17 و زرقانی، محمد عبدالعظیم; مناهل العرفان فی علوم القرآن، بی چا، القاهره، دارالکتاب المصری، بی تا و بیروت، دارالکتاب اللبنانی، بی تا، ج 1، ص 343 و مخللاتی، رضوان بن محمد; شرح العلامة المخللاتی علی ناظمة الزهر للشاطبی المسمی بالقول الوجیز فی فواصل الکتاب العزیز، ط 1، المدینه، وزارة الاعلام 1412ق، ص 104 و سجستانی، عبدالله بن ابی داود; المصاحف، ط 1، بیروت، دارالکتب العلمیه 1405 ق، 134).

18) رک: مؤلف; «بررسی روایات ترتیب نزول » ، قرآن در آیینه ی پژوهش، گردآوری دکتر محمد کاظم شاکر، چ 1، رایزن، تهران، 1379ش، ص 5 به بعد

19) ایازی، مصحف امام علی علیه السلام، ص 87

20) بخاری; صحیح البخاری ج 4، ص 1911، ش 4710 حدثنا عبدان عن ابی حمزة عن الاعمش عن شقیق قال:

در روایت دیگر آمده است: . . .

قال انی لاقرا المفصل فی رکعة فقال عبد الله هذا کهذا الشعر ان اقواما یقرؤون القرآن بالسنتهم لا یعدو تراقیهم و لکنه اذا دخل فی قلب فرسخ فیه نفع و ان اخیر الصلاة الرکوع و السجود و انی اعلم النظائر التی کان رسول الله صلی الله علیه و سلم یقرا بهن سورتین فی رکعة ثم اخذ بید علقمة فدخل ثم خرج فعدهن علینا قال الاعمش و هی عشرون سورة علی تالیف عبد الله اولهن الرحمن وآخرتهن الدخان . الرحمن والنجم والذاریات والطور هذه النظائر و اقتربت و الحاقة و الواقعة و ن و النازعات و سال سائل و المدثر و المزمل و ویل للمطففین و عبس و لااقسم و هل اتی و المرسلات و عم یتساءلون و اذا الشمس کورت و الدخان (صحیح ابن خزیمة ج 1، ص 270

21) سند روایت چنین است: ابی عن یحیی بن عمران عن یونس عن ابی بصیر و الفضیل بن یسار (رک: مجلسی; بحارالانوار، ج 35، ص 3387 به نقل از تفسیر القمی)

22) همان، ج 89، ص 71

23) ایازی، پیشین، ص 86

24) صفار; بصائر الدرجات، ص 193

25) همان

26) ایازی; پیشین، ص 83

27) ابوادریس خولانی (ت 80 ق) گوید: «ابودرداء (ت 32 ق) با گروهی از مردم دمشق به سوی مدینه مرکب راند، و با آنها مصحفی بود که مردم دمشق آورده بودند تا آن را بر ابی بن کعب و زید بن ثابت و علی علیه السلام و مردم مدینه عرضه کنند . روزی آن بر عمر بن خطاب قرائت شد . وقتی این آیه را قرائت کردند که: «اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة » [فتح 26 .] و لو حمیتم کما حموا لفسد المسجد الحرام («آنگاه که کافران سرسختی جاهلیت را در دلهایشان نهادند» و اگر شما چنانکه آنها سرسختی کردند، سرسختی کنید، مسجد حرام تباه می شود). عمر پرسید; چه کسی بر شما [چنین] قرائت کرد؟ پاسخ دادند: ابی بن کعب . آنگاه به یکی از مردم مدینه گفت: ابی بن کعب را به نزدم فراخوان! . . . وقتی آمد، عمر به آنها گفت: قرائت کنید، و آنها قرائت کردند: «ولو حمیتم کما حموا لفسد المسجد الحرام » . ابی گفت: من بر آنها قرائت کردم; سپس عمر به زید گفت: قرائت کن، و زید به قرائت عموم قرائت کرد و گفت: خدایا من جز این نمی شناسم . ابی گفت: ای عمر تو می دانی که من [نزد پیامبر صلی الله علیه و آله] حاضر بودم; ولی آنها غایب بودند، و من [به نزد او] فراخوانده می شدم; ولی آنها باز داشته می شدند، و به من نیکی می شد . به خدا اگر دوست بداری، در خانه ام می مانم و هیچ سخنی با کسی نمی گویم .» (عبدالله بن ابی داود سجستانی; پیشین 174). «آنگاه عمر گفت: خدایا [از خطاهای ما] در گذر . ما می دانیم که خدا نزد تو دانشی نهاده است . آنچه را [از پیامبر صلی الله علیه و آله] آموختی، به مردم بیاموز .» (محمد بن احمد ذهبی; سیر اعلام النبلاء، پیشین 1: 400).

و بجاله (ت ح 90 ق) گوید: «روزی عمر بن خطاب به نوجوانی گذر کرد که در مصحف چنین قرائت می کرد: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم » (احزاب 6) و هو اب لهم; پیامبر از گروندگان به خودشان سزاوارتر است، و همسرانش ما درانشانند» و او پدرشان است)، گفت: ای نوجوان آن را بتراش! وی گفت: این مصحف ابی است . آنگاه [عمر] به سوی او رفت و آن را از او پرسید [. ابی] پاسخ داد: مرا قرآن سرگرم می کرد; ولی تو را داد و ستد در بازارها .» (محمد بن احمد ذهبی; سیر اعلام النبلاء، پیشین 1: 400).

28) مفید; الارشاد، ص 386

29) ایازی، پیشین، ص 95

30) کلینی; کافی، ج 8، ص 18

31) بحار، ج 52، ص 363

32) عن سالم بن ابی سلمة قال قرا رجل علی ابی عبد الله ع و انا اسمع حروفا من القرآن لیس علی ما یقرؤها الناس فقال ابو عبد الله ع مه مه کف عن هذه القراءة اقرا کما یقرا الناس حتی یقوم القائم فاذا قام فقرا کتاب الله علی حده و اخرج المصحف الذی کتبه علی ع و قال اخرجه علی ع الی الناس حیث فرغ منه و کتبه فقال لهم هذا کتاب الله کما انزل الله علی محمد و قد جمعته بین اللوحین قالوا هو ذا عندنا مصحف جامع فیه القرآن لا حاجة لنا فیه قال اما و الله لا ترونه بعد یومکم هذا ابدا انما کان علی ان اخبرکم به حین جمعته لتقرءوه (صفار; بصائرالدرجات، ص 193، باب فی الائمة ان عندهم جمیع القرآن، ح 3، حدثنا محمد بن الحسین عن عبد الرحمن بن ابی نجران عن هاشم)

33) کلینی; الکافی، ج 2، ص 631، باب النوادر ح 15- عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن علی بن الحکم عن عبد الله بن جندب عن سفیان بن السمط

34) رک . لسان العرب، ذیل ماده ی جمع

35) سلیم بن قیس; کتاب سلیم بن قیس، به نقل از مکاتیب الرسول، الاحمدی المیانجی، ج 2، ص 79

36) احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 2، ص 80

37) محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبة، ص 194 حدثنا احمد بن محمد بن سعید ابن عقدة الکوفی قال: حدثنا احمد بن یوسف ابن یعقوب الجعفی ابو الحسن ، قال: حدثنا اسماعیل بن مهران قال: حدثنا الحسن ابن علی بن ابی حمزة ، عن ابیه ; ووهیب بن حفص ، عن ابی بصیر ، عن ابی عبد الله ( علیه السلام) قال: انه قال لی ابی علیه السلام:

38) مفید; الارشاد، ص 364

39) علی کورانی عاملی، عصر الظهور، ص 88

40) اشاره به نقل ابن سیرین از عکرمه: لو اجتمع الانس و الجن علی ان یؤلفوه ذلک التالیف ما استطاعوا (ایازی، پیشین، ص 122- 125).

41) مفید، کتاب الجمل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413، ص 80 به نقل از ایازی، ص 126

42) ابن اثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 124 به نقل از ایازی، پیشین، ص 126

43) بحار، ج 89، ص 97 به نقل از ایازی، پیشین، ص 127

44) نحل 4

45) کلینی; الکافی، ج 2، ص 631، باب النوادر ح 15- عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن علی بن الحکم عن عبد الله بن جندب عن سفیان بن السمط قال سالت ابا عبد الله ع عن تنزیل القرآن قال اقرءوا کما علمتم

46) خوئی، البیان، ص 223

47) ایازی; پیشین، ص 93

48) اشاره به عبارت: فقال: اکرهت بیعتی؟ قال: لا و الله

49) اشاره به این عبارت: قال ابوبکر: فانک نعم ما رایت

50) ایازی; پیشین، ص 91

51) سیوطی; الاتقان، ج 1، ص 204 به نقل از ایازی، پیشین، ص 114

52) ایازی; پیشین، ، ص 117

53) سلیم، ج 2، ص 581 به نقل از ایازی; پیشین، ص 113

54) ایازی; پیشین، ص 114

55) مزی، یوسف; تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ط 3، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1408ق، ج 6، ص 123 .

56) ابن ابی حاتم، عبد الرحمن; الجرح و التعدیل، ط 1، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، 1372ق، ج 8، ص 74 .

57) حسکانی; شواهدالتنزیل، ج 2، ص 412، ح 1066 سند روایت: حدثنی حمزة بن عبد العزیز الصیدلانی اخبرنا ابو عمرو، محمد بن جعفر السختیانی اخبرنا ابو نعیم الجرجانی قراءة علیه بهرات سنة ست عشرة و ثلاث مائة فاقر به، جحدثناج ابو العباس بن الولید بن مزید البیروتی، قال اخبرنی محمد بن شعیب بن شابور قال اخبرنی عثمان بن عطاء عن ابیه عطاء الخراسانی قال

58) الصراط المستقیم، ج 2، ص 91

59) مجمع الزوائد، ج 9، ص 217

60) احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 2، ص 83

61) ابن جزی کلبی; التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1، ص 6; علی کورانی عاملی، تدوین القرآن، ص 343; سید میر محمدی زرندی، بحوث فی تاریخ القرآن، ص 140; محمد هادی معرفت; التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 290

62) مجلسی; پیشین، ج 53، ص 24، باب 28- ما یکون عند ظهوره ع بروایة

63) سوره ی اسراء، آیه ی 33 .

64) ر . ک . مجلسی; پیشین، ج 33، ص 117، ح 409 .

65) سوره ی زمر، آیه ی 65 .

66) مجلسی; پیشین، ج 33، ص 344، ح 587 .

67) همان، ج 32، ص 243، ح 191 .

68) سوره ی کهف، آیه ی 103 .

69) مجلسی; پیشین، ج 33، ص 352، ح 587 .

70) سوره ی روم، آیه ی 60 .

71) مجلسی; پیشین، ج 33، ص 344، ح 587 .

72) زمر، 2

73) رک: طباطبائی، المیزان و کنز الدقائق و البصائر و احسن الحدیث، ذیل آیه ی 2، سوره ی سجده و آیه ی 1، سوره ی زمر

74) مجلسی; پیشین، ج 18، ص 257، ح 8

75) مجلسی; پیشین، ج 89، ص 107، باب 10- تفسیر القرآن بالرای و تغییر

76) ابن شهر آشوب; المناقب، ج 2، ص 205 فصل فی ظلامة اهل البیت ع . . . .

77) کلینی; الکافی، ج 5، ص 363، باب فیما احله الله عز و جل من النسا، سند روایت: علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس

78) محمد، 24

79) طبری; تفسیر الطبری ج 26، ص 57

80) حر عاملی; وسائل الشیعة، ج 11، ص 233، ح 14672، باب کیفیة انواع الحج و . . . و فی الخصال باسناده عن الاعمش عن جعفر بن محمد ع فی حدیث شرائع الدین . . . قال:

81) طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 212

82) جلالی، محمد رضا; «اسباب النزول » ، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة ط 1، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1410ق، ج 4، ص 62 .

83) ندیم، محمد بن اسحاق; الفهرست، تحقیق رضا تجدد، بی چا، تهران، بی نا، 1350ش، 51 و 57 .

84) همان .

85) زهری، محمد بن مسلم; تنزیل القرآن بمکة و المدینة بتلوالناسخ والمنسوخ له، ط 2، بیروت، مؤسسة الرسالة 1408 ق .

86) داوودی، محمد بن علی; طبقات المفسرین، بی چا، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا، ذیل همان نام .

87) فؤاد سزگین; پیشین 109 .

88) نوری; مستدرک الوسائل، ج 17، ص 326، 13- باب عدم جواز استنباط الاحکام . . . ، ح 21487- الصدوق فی کتاب التوحید، عن احمد بن الحسن القطان قال حدثنا احمد بن یحیی عن بکر بن عبد الله بن حبیب قال حدثنا احمد بن یعقوب بن مطر قال حدثنا محمد بن الحسن بن عبد العزیز الاحدب الجندیسابور قال وجدت فی کتاب ابی بخطه حدثنا طلحة بن یزید عن عبد الله بن عبید، و مجلسی; پیشین، ج 89، ص 107، باب 10- تفسیر القرآن بالرای و . . . ، ح 2- التوحید

89) مجلسی; پیشین، ج 11، ص 72، باب 4- عصمة الانبیاء، ح 1- لی، [الامالی للصدوق] الهمدانی عن علی بن ابراهیم عن القاسم بن محمد البرمکی

90) سوره ی شعراء، آیه ی 195 .

91) سوره ی احقاف، آیه ی 120 .

92) صحیح ابن حبان، ج 3، ص 746، اخبرنا الحسین بن احمد بن بسطام بالابلة قال حدثنا سعید بن یحیی بن سعید الاموی قال حدثنا ابی عن الاعمش عن عاصم

93) مسند ابی یعلی، ج 1، ص 408، ح 536، حدثنا ابو هشام الرفاعی حدثنا ابو بکر بن عیاش حدثنا عاصم، و فی روایة اخری: حدثنا ابو کریب حدثنا ابو بکر بن عیاش عن عاصم عن زر عن عبد الله قال اختصم رجلان فی سورة فقال هذا اقرانی رسول الله صلی الله علیه وسلم و قال هذا اقرانی رسول الله فاتیا النبی صلی الله علیه وسلم فاخبر بذلک قال فتغیر وجهه فقال اقرؤوا کما علمتم فذکر فیه کلاما ثم قال فانما هلک من کان قبلکم باختلافهم علی انبیائهم قال فقام کل رجل منا وهو لا یقرا علی قراءة صاحبه (مسند ابی یعلی، ج 8، ص 470، 5057)

94) الکافی، ج 2، ص 630، باب النوادر . . . . ح 13- علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمر بن اذینة عن الفضیل بن یسار قال قلت لابی عبد الله ع

95) همان، ح 12- الحسین بن محمد عن علی بن محمد عن الوشاء عن جمیل بن دراج عن محمد بن مسلم عن زرارة عن ابی جعفر ع قال

96) بحارالانوار، ج 89، ص 55، باب 7- ما جاء فی کیفیة جمع القرآن و . . . ، ح 24، تفسیر العیاشی، عن داود بن فرقد عمن اخبره عن ابی عبد الله ع قال

97) الغیبة للنعمانی، ص 318، 21- باب ما جاء فی ذکر احوال الشیعة، ح 5- حدثنا ابو سلیمان احمد بن هوذة قال حدثنا ابراهیم بن اسحاق النهاوندی قال حدثنا عبد الله بن حماد الانصاری عن صباح المزنی عن الحارث بن حصیرة، عن الاصبغ بن نباتة قال، رک: بحارالانوار، ج 52، ص 364، باب 27- سیره و اخلاقه و عدد اصحابه بحارالانوار، ج 89، ص 59، باب 7- ما جاء فی کیفیة جمع القرآن

98) آغاز سند: علی بن محمد عن بعض اصحابنا عن ابن محبوب عن محمد بن الفضیل عن ابی الحسن الماضی ع قال . . . ان رسول الله ص دعا الناس الی ولایة علی فاجتمعت الیه قریش فقالوا یا محمد اعفنا من هذا فقال لهم رسول الله ص هذا الی الله لیس الی فاتهموه و خرجوا من عنده فانزل الله . . . . رک: الکافی ج 1، ص 435

99) معجم رجال الحدیث - السید الخوئی، ج 1، ص 185، ذیل همان نام

100) معجم رجال الحدیث، السید الخوئی، ج 18، ص 151، ش 11591

101) شیخ مفید; الفصول المختارة، ص 56

102) قال الامام موسی بن جعفر علیه السلام: ان رسول الله صلی الله علیه و آله لما اوقف فی یوم الغدیر موقفه المشهور المعروف ثم قال: ایها الناس الست اولی بکم منکم بانفسکم؟ فانا مولاکم اولی بکم من انفسکم ؟ قالوا: بلی یا رسول الله ، فنظر الی السماء و قال: اللهم اشهد یقول هو ذلک و هم یقولون ذلک - ثلاثا - ثم قال: الا من کنت مولاه و اولی به فهذا مولاه و اولی به ، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ، وانصر من نصره واخذل من خذله ، ثم قال: قم یا ابا بکر فبایع له بامرة المؤمنین ، فقام ففعل ذلک وبایع له، ثم قال: قم یا عمر فبایع له بامرة المؤمنین ، فقام فبایع، ثم قال بعد ذلک لتمام التسعة ثم لرؤساء المهاجرین و الانصار فبایعوا کلهم ، فقام من بین جماعتهم عمر بن الخطاب و قال: بخ بخ لک یا ابن ابی طالب ، اصبحت مولای ومولی کل مؤمن ومؤمنة ، ثم تفرقوا عن ذلک (مجلسی، پیشین، ج 73، ص 141، ح 36)

103) ایازی، ص 106- 107

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان