ماهان شبکه ایرانیان

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله رفسنجانی ۸/۷/۱۳۷۹

«الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله الائمة المعصومین ».

خطبه اول

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله الائمة المعصومین ».

«عباد الله اوصیکم بتقوی الله و اتباع امره ».

بحث قرآنی ما به فصل اخلاق رسیده بود و در خطبه های اول و در بحث مان بناست به روش قرآنی عمل کنیم، ترتیب بحث از نوع کتابهای مرسوم اخلاق نیست بااهتمامی که قرآن به برخی از مقوله های اخلاقی داده است، روی این موضوعات بحث می کنیم.

البته تقوی در همه این مقوله های مؤثر بوده و همیشه قبل از بحث تاکید برمراعات تقوی را جز بحث هایمان داریم که از وظایف خطبای جمعه است.و باتاکید مجدد آنچه که ماندنی و مایه سعادت خواهد بود روحیه تقوی است که این سرمایه برای نجات انسان از همه مهالک کارایی دارد و بسیاری از مقوله های اخلاق هم ما حصل آن اخلاق خوب و این که نتیجه سعادت انسان است.

اولین مقوله اخلاقی که از دید قرآن مورد توجه است مساله تکبر و تواضع بودکه عرض کردیم و اولین گناهی است که در جهان بینی قرآنی مخلوقات خداوندمرتکب شدند و مرتکب آن هم شیطان است و گفتیم عامل خذلان شیطان ومشکلات انسان از همین روحیه بسیار بد سرچشمه می گیرد و خوشبختانه در فاصله این دوخطبه ها رهبری هم در یکی از صحبت ها و بحث های خود تاکید بسیار روشنی در خطرتکبر داشتند و آثار شوم خودبینی و خودبزرگ بینی و نیاز جامعه به روحیه تواضع و اعتماد و واقع بینی.

گفتیم که از تکبر برای شیطان حسد بیرون آمد یعنی اولین اثر تکبر در وجودمتکبر حسد است دلیلش هم روشن است از نظر بحثی و انسان یا هر موجود دیگری وقتی که خودش را بالاتر از دیگران می بیند و دیگران را پائین تر می بیند وقتی که نعمتهایی را می بیند که دیگران دارند و او ندارد و یا حتی دارد روحیه حسد در او به وجود می آید و تمایل به اینکه این نعمت و این کمال از محسوددور بشود.

شیطان وقتی که خودش را از آتش می دید فکر می کرد حضرت آدم از خاک آفریده شده و به نظر او آتش بر خاک مزیت داشت و او بر آدم تقدم دارد و لذا وقتی که دید آدم مستحق سجده شده و دیگران باید بر آدم تواضع کنند برای آدم نتوانست تحمل کند شعله حسد وجودش را گرفت ومنجر شد به آن عصیان بزرگ وخسران بزرگ و آن زحمت زیاد برای بنی نوع بشر پس در یک تحلیل می توانیم بگوئیم حسد هم زائیده تکبر است گرچه در علم اخلاق مقوله مستقلی است که ممکن است از منابع دیگر هم متولد بشود، حالا حسد چیست یک تعریفی از حسدبنی اخلاقیون و حکما معروف و فکر می کنم غنی ترین باشد تعریفی که کمتر می شودبه آن نقض دارد کرد جامع و مانع این است که روحیه در انسان به وجود آیدکه تمایل داشته باشد که کمال و فضیلت و نعمتی که دیگران دارند از آنان سلب شود.

یعنی اگر می بینید انسانی در جامعه محبوب است دلش می خواهد او از محبوبیت بیافتد اگر می بیند انسانی، اموالی، اولاد خوبی، زندگی خوبی و مسکن و دانش خوب و بسیاری چیزها را دارد تمایل دارد که این نعمت ها و این کمالات از طرف دیگر سلب شود و این دو جور است یک زمان طرف به حق کسب کرده، درس خوانده با سواد است، کار خوب کرده محبوب است، زحمت کشیده ثروت دارد یک زمان به ناحق بدست آورده، غصب کرده فریبکاری کرده، مردم را فریب داده دانش نداردتظاهر به دانش معرفی می کند، اموال را به ناحق بدست آورده است این تفاوت دارد یعنی در این فرض اگر انسانی تمایل داشته باشد که نعمت از او سلب شودچون او مستحق نعمت نیست این را نمی توان حسد گفت و شاید یک وظیفه باشدچیزی است که باید اینطوری باشد کسانی که بناحق موقعیتی، مالی و یا جایی یا هر چیزی را به ناحق کسب کرده اند، جز موارد حسد به حساب نمی آید لذابدینگونه تعریف کرده اند «الحسد تمنی زوال نعمته من ذی نعمته مستحق لها» یعنی آرزوی سلب نعمت از صاحب نعمتی که استحقاق نعمت را دارد.

تا اینجا حسد به زبان، روح و دل انسان مربوط بود ما هنوز وارد مقوله عمل نشدیم حالا کسی حسد دارد و در عمل چه می کند این بحث دیگری است و همین جایک نکته دیگری است که باید توضیح بدهیم فرقی می گذارند بین حسد و قبطه،قبطه را مذموم نمی دانند بلکه ممدوح می دانند یعنی اینکه فردی کمال را درفرد دیگری می بیند خودش هم آرزو می کند مثل او باشد و اگر او صاحب دانش،تقوی، محبوبیت صاحب هرچه هست از نعمت های مادی و معنوی بگوید ایکاش من هم مثل او بودم.نمی خواهد از او سلب شود ولی خودش می خواهد متصف به صفت شود که این را قبطه گویند. قبطه هم اشکالی ندارد بلکه خوب است انسان هر جاپیشرفتی ترقی تکاملی، کمالی وفضیلتی ببیند بهتر این است که تلاش خودش هم برسد اصلا این جزو اخلاق خوب باید محسوب شود نه مذموم تا اینجا تعریف حسدروشن شد.

در علوم روانشناسی خیلی به مساله حسد نمی پردازند و خیلی کم به این مساله بها دادند که حالا بحث ها را باز کردند که حالا در یک نقطه ای که با ما دربحث تربیتی اشتراک دارد به آنها اشاره می کنیم و این حالت، حالت بسیاربسیار بدی ست یعنی اگر انسان روحیه خبیثی داشته باشد و از آسایش، کمال وپیشرفت و دیگران ناراحت باشد و این بد روحیه ای است، چه عمل بر مقتضای اوداشته باشید و چه نداشته باشیم، یک بحث بسیار جدی در این جا مطرح است که آیا خود این روحیه از نظر فقهی گناه است یا نه.

اگر انسان اقدامی نکند مثلا ناراحت است از اینکه می بیند کسی موفق، پیروز ومحبوب است اما اقدامی نمی کند در دل خود خون می خورد رنج می برد، عصبانی است آیا گناه است یا نه، فرض که اقدام کند قطعا گناه محسوب می شود یعنی اگرانسانی دست به کاری بزند برای اینکه لطف خدا را، نعمت و کمال را از اودیگری سلب بکند او را بدنام کند و اگر محبوب است او را از حق اعمالش محروم کند سلامتی او را مخدوش کند این گناه، تعدی و تجاوز قطعی است و حسدبطور مسلم محکوم و مذموم این است.

قدم قبلی این است که انسان در دل خودش ناراحت باشد اما اقدامی نکند فقطخون دل بخورد اینجا خیلی از فقها و قدما گفته اند همین مهم حرام است البته بحث جدی این جا مطرح است که آیا این اختیاری بوده یا نه، گاهی افرادروحیه ای دارند از این چیزها ناراحت می شوند اما چاره ای هم نمی توانند انجام دهند.

به تعبیر عرفی ذاتا حسود هستند کاری هم نمی توانند بکنند اقدام خلافی هم انجام نمی دهند منتهی در درون خودشان خودخوری می کنند رنج می برند آیا این گناه دارد یا نه.انشاالله این را در خطبه های بعد یک کمی توضیح می دهیم خیلی از فقها و قدما گفته اند همین مهم گناه است و این راه دارد راههایی هم برایش تعیین کردند که انسان از این راهها تلاش کند فکر خودش را و عقل،قلب و دل خودش را سالم و صاف کند و راه هم نشان دادند که ما به همین راهها هم انشاالله در مقوله های بعدی که یکی دو خطبه لازم دارد چون ازبحث های بسیار مهم است و بسیاری از شرارتهایی که امروز در دنیا می شود، چه شرارتهای سیاسی چه اجتماعی و چه اقتصادی بسیار معلول همین روحیه حسدانسانهاست که ریشه در حسد شیطان دارد بنابراین این بحث از لحاظ تربیتی وپرورشی باید بیشتر روی آن تکیه کرد که جامعه ما به این مساله توجه کند واین مرض بسیار خطرناک را بشناسد و هرکسی هر معلمی، هر مدرسی، مربیان جامعه به فکر باشند این مرض را در جامعه کم کنند متاسفانه این مرض نسبتاعمومی است در مقابل حسد خیرخواهی است که در تعبیر شرعی و اخلاق یعنی نصیحت ما نصیحت را معمولا عرفا به پند و موعظه می گوئیم در ادبیات ما به این طورچیزها می گویند نصیحت می کنیم.

اما نه نصیحت لغوی این نیست ریشه آن یعنی خیرخواهی یعنی آدم در قلب خودخیرخواه باشد برای دیگران خوبی بخواهد از خوبی دیگران خوشحال شود از رنج دیگران ملول شود این یعنی نصیحت لغوی و اصیل در کلمات عرب و آن جمله معروفی که «النصیحة لائمة المومنین » معنای اصلی آن این است که توده مردم باید خیرخواه ائمه مومنین باشند البته اینکه موعظه هم بکنند دلیل دیگری دارد و امر به معروف نهی از منکر است وظیفه انتقاد، ادله دیگر دارداما از کلمه نصیحت ما نباید آنرا بفهمیم خوب کمی درباره حسد، مفهوم حسد ومصادیق حسد توضیح دادیم قرآن بعد از تکبر به سراغ حسد رفته است اول درخود شیطان همین که شیطان برای اینکه آدم و حوا را از بهشت بیرون بیاندازداین خودش یک حرکت حسودانه است اینکه پیش خدا قسم می خورد که من این را وفرزندانش را منحرف خواهم کرد و ریشه فضیلت را در اینها از بین می برم این خودش همین حرکت حسودانه است بیش از حسد ذاتی حسد عملی هم در آن می باشد. پس اولین حرکت خطرناک و مفسدی که در جهان بینی قرآن در آفرینش انسان و ملائکه و شیطان اتفاق افتاده بعد از تکبر حسد است و در تاریخ بشر هم که بنگریم اولین گناه اجتماعی که قرآن به آن می پردازد مساله حسد است و آن داستان هابیل و قابیل می باشد و همه می دانید که سوره مائده قرآن پنج و شش آیه دراین مورد آمده است دو نفر از پسران آدم در یک مسابقه ای اقدام قربانی که تقرب خدا در آن بود برای نزدیکتر شدن به خدا که یکی موفق شد و خداوند عمل او را پذیرفت و گامی به خدا نزدیک شد و دیگری موفق نشد حالا دلیلش چه بوده در قرآن وجود ندارد قرآن می فرماید:

«قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر» قربانی کردند حال اینکه قربانی از چه نوع بوده در قرآن نیست یعنی چیزی در راه خدا دادندعملی در راه خدا انجام دادند البته در روایات توضیحاتی دارند که بحث قرآنی ما نیست یک اقدام خداپسندانه به خیال خودشان کردند برای اینکه به خدا نزدیک شوند حالا این که در یک میدان مسابقه و یا نه در فضائی فردی بوده است که یکی پذیرفته شد.«فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر» دیگری که قربانی او رد شد در این مسابقه شکست خورد حسد کرد که چرا قبول نشده یک وقت اگر اینجا احساس برایش پیدا شده بود که «قبطه که تعریف شد» و گفته بود چرا ما عقب افتادیم حالا برویم تلاش کنیم به برادرمان نزدیک شویم ما هم مثل او باشیم این می شد قبطه و خوب بود این کار را نکرد بجای اینکه خودش را اصلاح کند بجای اینکه عیبهای خودش را برطرف کند و نزدیک شود به کاری که بردارش کرده است بنا به انتقام از برادرش گذاشت، «قال: لاقتلک » گفت من ترامی کشم حالا به چه سرعت هم به کشتن رسید و عمق مساله چه بوده که از نظر اوانتقام فقط با کشتن بوده است و برادرش را کشت، برادرش گفت من به تودست درازی نخواهم کرد تو هم اگر این کار را بکنی سودی نمی بری هم مسئولیت من و هم مسئولیتهای خودت را به عهده خواهی گرفت بارت را دو چندان خواهی کرد از خدا دورتر می شوی و به حقیقت نمی رسی و از حقیقت دور خواهی شد اقدام احمقانه ای است که می کنی تو می خواهی برای رسیدن به یک فضیلت صاحب فضیلت دیگری را از میدان خارج کنی این چه اقدامی است.»

«لئن بسطت الی یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک انی اخاف الله رب العالمین »، به هر حال «فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین » برادرش را کشت و به یک موجود خطرناک و خاسر تبدیل شد وزیان دیده و سودی نبرد و ضرر کرد.

نکته بسیار جالبی در آیه بعدی می آید که تفسیرهای دیگری دارد که یک لطیفه دیگر از آن می فهمیم در همین حث حسد که بعد قرآن می فرماید:

«من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فسادفی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا»خداوند می فرماید فلاسفه حکم در مورد قاتلی که بدون حق نفس محترمه ای راکشته است از داستان هابیل و قابیل سرچشمه می گیرد.جالب است و نکته اینجاست که اگراینجا «حسد» را ریشه حساب کنیم که معمولا مفسرین و علما و حکما، حسد راریشه معرفی کرده اند.اینجا می تواند یکی از تاویل های این آیه و شاید هم معنای ظاهر آیه به وجهی این باشد که خداوند برای کسی که روحیه احیا مردم را دارد، ثوابی به اندازه احیا همه بشریت می نویسد.وکسی که روحیه کشتن مردم را دارد و می خواهد به مردم خسارت بزند و رذالت می کند و حسادت می ورزدو ضد فضیلت است، او مثل کسی است که با همه مردم، با نفوس محترم مردم طرف است و گناهش به آن بزرگی است.اگر این تفسیر و یا حداقل تاویل را و یا یک استفاده ای از قرآن به یک صورتی آنرا بپذیریم، خطر حسد را این آیه مشخص می کند بنحوی اگر این مساله مربوط به حسد باشد و باید باشد.

یعنی حسد، جامعه حسود و افراد حسود جامعه اینقدر خطرناکند کانه جامعه را می خواهند بکشند.برای اینکه اینها مخالف فضیلت هستند، اینها مخالف کمالند، اینها مخالف رفاه و سعادت مردمند، اینها در قلبشان برای مردم خوشی و سعادت نمی خواهند، اینها مردم را سیه روز می خواهند، اینها می خواهندخودشان نعمت ها را داشته باشند و در چشمشان، در افق دیدشان، سعادت دیگران مذموم است و اگر عمل هم بکنند مثل قابیل که عمل کرد، دنبال زوال نعمت،سعادت، کمال و تکامل مردم حرکت می کنند، این خطرش، خطر جامعه کشی است.خطرش، خطر نابود کردن فضائل یک جامعه است که جامعه بدون فضائل، مرده است.اگر انسانیت ارزش دارد بخاطر فضائلش است و اگر فضائل را از انسان هابگیریم، کمالات را از انسانها بگیریم.دیگر چه چیزی باقی خواهد ماند؟ و یک چیزی منفی است نه مثبت و نه ارزش، ارزشها می رود و ضدارزشها در جامعه حاکم می شود و از لحاظ خداوند این از حیوانات هم پست تر است که تعبیرات صریحی درقرآن داریم پس ببینید ما داستان هابیل و قابیل را اگر با آن نقطه اصلیش که آن جرقه اصلی خیانت را زده و آن حسد است و آن اینکه چرا به خدا نزدیک شدی و من نتوانستم به خدا نزدیک شوم و تو که به خدا نزدیک شدی باید کشته شوی که قلب من راحت بشود، اگر این ملاک حرکتهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و معاشرتی ما باشد، این واقعا خطرش همان خطر کشتن مقربان درگاه خداست.مقربان به درگاه خدا یعنی همان صاحبان کمال و فضیلت یعنی همانهائی که در تکاملشان به طرف عرش و خدا یک قدم به جلو رفته اند و یک پروازی به ملکوت کرده اند.خب یک چیزهائی هست که ما خیال می کنیم نعمت است ولی آنهانعمت نیست، آنها کمال نیست.اتفاقا امام در تعریف «حسد» به این نکته توجه کرده اند که جالب هم هست.ایشان با روحیه عرفانیشان می فرمایند که حسداینست که آدم، نعمت متوهمی که در دیگران می بیند برای زوال آنهابکوشد.کلمه متوهم را می آورند.یعنی یک چیزهائی که ما خیال می کنیم نعمت است.با تو هم اینکه دیگران این نعمت را دارند حتی می خواهیم آنها را ساقطکنیم.چون همه چیز که نعمت نیست.خود قرآن هم گاهی به پیغمبر می فرماید که خیال نکن که ما اگر به اینها اموال و قدرت و چیزهای دیگر دادیم، اینهاهمه نعمت و لطف است.اینها می تواند برای اینها نقمت باشد.وقتی حضرت موسی هم یکقدری تحملش کم می شود و همچنین اصحاب حضرت موسی که به خدا می گویندخدایا تو اینهمه به فرعونیان امکانات دادی که مردم را گمراه کنند و مردم خوب تو اینهمه بدبخت و فقیرند که اینطوری بتوانند زندگی کنند، جوابشان همین است لذا تعبیر امام در تفسیر «حسد» اینست که حسد همین که انسان خیال کند که طرف، یک نعمتی دارد و بخواهد این نعمت را از او سلب کند، این حسد است ولو اینکه نعمت نباشد.

چون ما اینجور خیال کرده ایم.حالا بحث بعدی که آنرا باز خواهم کرد اینست که ضرر حسد به خود آدم قطعی است اما به طرف معلوم نیست که قطعی باشد.

آنی که خود آدم می سوزد و ناراحت می شود و رنج دارد و آرامش ندارد این ضرری است که خود آدم را می خورد مثل یک خوره ایست در وجود آدم.

علمای روان شناسی وقتی که رفتار مردم را، انسان را می خواهند تعریف بکنند.دو تا عامل برایش می نویسند یکی انگیزش و یکی هیجان.انگیزش مثل مثلاتشنگی، گرسنگی و غریزه جنسی که در وجود آدم هست و آدم را وادار می کند که یک اقدامی برای رفع نیازش بکند هیجان چیزیست که در وجود آدم به وجودمی آید و در اثر بوجود آمدن آن در انسان، هیجان ایجاد می کند.یک حرکتی هم بعدش هست مثلا آدم بترسد.اگر آدم ترسید، یک حرکاتی انجام می دهد که هیجانی است اگر آدم خوشحال شد، یک حرکاتی انجام می دهد که اینها هیجانی است.درمورد حسد روانشناسان می گویند که حسد، هیجان مرکب است یعنی دو عنصر هیجان در آن است یکی غم و دیگری خشم.اول انسان اندوه پیدا می کند، اندوهناک می شود که چرا فلانی این فضائل را دارد، چرا او این پیروزیها را دارد، بعدش خشم می گیرد و نسبت به او غضب پیدا می کند مثل آن غضبی که شیطان پیدا کردبا آدم و می رود سراغ کم کردن فضیلت از او و خشم مرکب، هیجان مرکب از غم وخشم در وجود انسان مثل یک تنور سوزاننده است که انسان را خودش می سوزاند.وفضائل را در خودمان می سوزاند.انسانی که دچار بدبینی، بدخواهی و بددلی نسبت به دیگران است و غصه می خورد از پیروزی آنها خشم می گیرد، در درون خودش دارد می سوزد، فضائلش هم دارد می سوزد.یک تعبیری در یکی از روایت هاهست که «الحسد یاکل الایمان کما یاکل النار الحطب » همانطور که آتش هیزم را می سوزاند، حسد هم خود آدم را می سوزاند.این واقعا، واقعی است.هرکس در وجود خودش می تواند این را تجربه کند و فکر می کنم کمتر انسانی است که در عمقش مبتلا به حسد نشده باشد حالا گاهی اعمال کرده یا اعمال نکرده باشد، این تجربه را انسان از بچگی تا بزرگی در وجود خودش می بیند.اگر این غیرقابل علاج بود، این بحثها را نداشت، خب می گوئیم هست دیگر چه کارمی خواهیم بکنیم ولی ما این را حداقل قابل تخفیف می دانیم و تا حدودی هم قابل علاج می دانیم و انشاالله در بحثهای خطبه های آینده یکی، دو خطبه دیگررا در مورد حسد فکر می کنم که این شجره خبیثه ای که شیطان مصداق بزرگش بودو اینهمه فساد در عالم دارد و انسانهای حسود هم بمراتب هر کسی در یک حدی از عوامل این نابسامانی های اجتماعی می شوند با روحیه ای حسدشان، شاید تاثیرکند و یکمقدار اخلاق اسلامی بتوانیم جایگزین کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاثات فی العقد و من شر حاسد اذا حسد

خطبه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی علی امیر المؤمنین و علی الصدیقة الطاهرة و سبطی الرحمة و علی بن الحسین و محمد بن علی وجعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمدو الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی صلوات الله علیهم اجمعین.

«اوصیکم عباد الله بتقوی الله و اتباع امره »

مناسبت های امروز خیلی زیاد است و بنده هم علاقمندم که بخش مهمی از خطبه ام را به «هفته دفاع مقدس » و مسائل جنگ تحمیلی اختصاص بدهم.بقیه موارد راهم مختصر عرض می کنم.میلاد با سعادت حضرت امام باقر(ع)، امام پنجم که مبدابسیاری از علوم انسانی در تاریخ بشر و در جامعه اسلامی هستند را تبریک عرض می کنیم و همچنین شهادت امام مظلوم، امام هادی(ع) را که در هفته آینده هست و حقیقتا مظلوم است و محصور است و محدود، تسلیت عرض می کنیم و شهادت همسنگر و همرزم عزیزمان مرحوم هاشمی نژاد را که سالگرد ایشان هم هست تسلیت عرض می کنیم و شهادت سرداران و فرماندهان بسیار ارزشمند ارتش و سپاه شهیدفلاحی، شهید فکوری، شهید نامجو، شهید کلاهدوز، و شهید جهان آرا را که درقطعه ای از صحبت هایم به آنها جداگانه می پردازم به ارتش و سپاه و مردم تسلیت عرض می کنم.

اشاره ای به شروع سال تحصیلی است که در سطح وسیعی جوانان و نوجوانان ما ازاول مهر مشغول تحصیل شدند.حدود 22، 23 میلیون نفر از مردم کشور ما باتمام وقتشان مشغول تحصیل یا تدریس هستند در مدرسه ها و دانشگاهها وآموزشگاههای آزاد که حقیقتا موج خوب و سازنده ای است.

ملتی که 37، 38 درصد جامعه اش مشغول تحصیل باشند، می تواند به آینده اش امیدوار باشد و ما همین جا هم به عزیزان دانش آموز و دانشجو توصیه می کنیم که این فرصت گرانبها را غنیمت بشمارند و از فضای خوب تحصیلی که در کشورهست، بهره بگیرند و اجازه ندهند که افراد نادان و یا مغرض آنها را مشغول به چیزهای غیرتحصیل بکنند که این قطعه تاریخ زندگی هر فرد که برایش مهم است، برای خانواده مهم است و برای کشور هم مهم است و استفاده نکردن ازاین مقطع یقینا پشیمانی می آورد.هر کس از این مقطعی که بحمدالله در سایه انقلاب اسلامی بوجود آمده، یک و نیم میلیون دانشجو تحصیل می کند، بیش از 18میلیون دانش آموز دارد تحصیل می کند، وسائل تحصیل تا عشایر و روستاها ومرزها رفته است و حتی آموزشگاههای شبانه روزی درست شده برای کسانیکه نمی توانند هزینه تحصیل بپردازند و آنهارا با هزینه زندگیشان تحت آموزش قرار داده اند به اینهمه علاقه ایکه هست، اینهمه هزینه ای که برای تربیت استاد، تهیه کلاس، آزمایشگاه، کتاب و اینها می شود، انتظار اینستکه از این نعمتی که خداوند به شما داده خوب استفاده کنید و به اساتید و معلمان هم توصیه می کنیم و از آنها تقاضا می کنیم که از این وقت بخوبی استفاده کنند وبچه ها و جوانان را هدایت کنند که آنچیزی که اولویت آنهاست الان مورد توجه باشد و من امیدوارم روزی که این فضای وسیع آموزشی که اگر فضای آموزشی مدارس علوم دینی را هم اضافه کنیم یک مجموعه بسیار با ارزشی هست، علمی واخلاقی و دینی و اجتماعی و آینده کشور را بخوبی رقم می زند و می شود به آینده بهتر برای انقلابمان امیدوار بود.

مساله دیگرمان «روز جهانگردی » است که در این هفته داشته ایم که اینهم مساله مهمی است.اگر همه مسئولان و افراد مؤثر انتظار داریم که تلاش کنند تاصنعت جهانگردی درایران شکل بگیرد.چه ایرانگردی خود مردم کشورمان و چه ازخارج بیایند.ما یک مجموعه خیلی با ارزشی از آثار باستانی و میراث فرهنگی داریم و جاهای دیدنی و منابع ارزشمند اقتصادی کشورمان که سفرها اگر بااین هدف انجام شود، برای مسافر سازندهاست و اگر ما از این جهانگردی بین المللی استفاده کنیم.منبع بسیار خوبی برای اقتصاد کشورمان خواهد بود واشتغال شاید بیشترین کارهای اشتغالزا را کارهای جهانگردی تشکیل می دهد.

برای حمل و نقل، هتل، تغذیه رستورانها و بسیار چیزهای دیگر که برای مسافرمصرف می شود، همه اینها اشتغالزاست و خیلی جاها را می تواند تحت تاثیر قراردهد.و باز «روز سالمندان » را داریم که باید توصیه و تقاضا کنیم ازمردممان و از مسئولانمان که توجه کنند به کسانیکه عمری برای ملت و جامعه وکشور خدمت کرده اند و الان پیر و افتاده هستند و سالمند هستند و احتیاج به مراقبت دارند، احتیاج به محبت دارند، احتیاج به دلجوئی دارند.قلب هایشان نازک است، دلهایشان نازک است.زود ناراحت می شوند، خیلی باید به اینها توجه کنیم به عنوان یک حرکت انسانی و معمولا انسانی، دیگر از سن 65 سال تا ه 7سال ببالا نیاز به اینگونه برنامه های مراقبتی دارند.

و الان دنیا هم برای سالمندان برنامه های خوبی دارد که ما هم باید سعی کنیم در استاندارد بین المللی بتوانیم مراعات سالمندانمان را بکنیم.

مسئله جنگ تحمیلی، 8 سال دفاع مقدس و مسئله خاص شکستن حصرآبادان که درهفته گذشته بود، پنجم مهر، برای بنده یک مسئله اساسی است که یک مقدارزیادی از بحث را به این مسئله اختصاص داده ام.

هم دفاع و تحمیل جنگ را توضیح دهم و هم پیروزیهای جبهه و هم تاثیری که این عملیات شکست حصرآبادان در جبهه ها داشت توضیح دهم.

البته وقت کمی است و همه این مسائل را باید فشرده عرض کنم می دانید که جنگ تحمیلی علی رغم بعضی از منفی خوانی هایی که امروز متاسفانه بعضی از عوامل ناآگاه و یا خود فروخته داخلی برای تامین نظر استکبار جهانی و دشمنان خارجی مطرح می کنند یک جنگی نبود که ایران در شروع آن هیچگونه نقشی داشته باشد، یا تمایلی داشته باشد و یا توافقی در آن داشته باشد.اصلا در آن زمان در ایران هیچ آمادگی جنگ نبود، خوشبختانه نیروهای نظامی و انتظامی درمراسم ما زیاد هستند، آنها خوب می دانند و بهتر است بیشتر هم بدانند.آنروزبالاخره وقتی کسی بخواهد جنگ کند از مدتها قبل باید خودش را آماده کند،خوب ارتش ما بعد از انقلاب دچار مشکلات جدی شد، مستشاران آمریکائی در رگ وپوست ارتش ما حضور داشتند و آنها همه اخراج شدند، آنها بسیاری از بند وبست های ارتش را در اختیار داشتند، خریدها و تصمیم گیریها و بسیاری ازطرحها و خیلی از چیزهایی که می دانید و حتی برای استفاده از سلاحهایی که خریده بودیم، آنها باید در مواردی تصمیم گیری می کردند.

اینها که رفته بودند و بخشی از فرماندهان که خوب در جریان انقلاب با مردم بد عمل کرده بودند و می دانستند آینده ای ندارند، یا خودشان رفتند و یاتصفیه شدند ولی پیکره ارتش سالم بود و همراه بود و در انقلاب هم حقیقتافرمان شاه را نبرد و اگر او فرمان برده بود به این آسانی انقلاب پیروزنمی شد و آنها حق داشتند و خودشان را در انقلاب سهیم می دانستند وماندند،اما منافقین که فرمان آمریکا و انگلیس را اجرا می کردند و خیلی ازگروههای چپ صریحا خواستار انحلال ارتش بودند و می گفتند هیچ انقلابی در دنیانیست که نیروی مسلحش را در گذشته نگاه دارد و چقدر مقاله نوشتند، سخنرانی کردند و اهانت کردند تا کار به جایی رسید که امام آن فرمان هوشیارانه رادادند و بقای ارتش را تضمین کردند و واقعا یک قطعه تاریخی است و ازافتخارات رهبری انقلاب اسلامی است که این تصمیم را در بدترین شرایط روانی گرفت، سلسله مراتب به کلی در ارتش به هم ریخته بود که با آن فرمان ودستور امام دوباره احیا شد و ما تازه شروع کرده بودیم که ارتشمان را ازنو سازماندهی کنیم که ارتش مکتبی برای انقلاب باشد.سپاه یک مقداری نیروجمع کرده بود و بیشتر گرفتار مسائل ناامنی بود که ناامنی ها در اوج بود،ترورها و خرابکاریها و همین دانشگاه تهران اکثر اتاق هایش اتاق جنگ گروهکها بود و در این دانشگاه اسلحه انبار بود و آن موقع چیز عجیب وقریبی بود.بسیج هم که تازه امام خواسته بودند یک چیزی به نام بسیج مستضعفان درست شود و اصلا مسئله جنگ مطرح نبود، خوب اصلا معنا نداشت که مابجنگیم، در مرکزمان واقعا گرفتاریهای عجیب داشتیم، خوب داستان لیبرالهابود، بنی صدر بود، کمونیست ها بودند، منافقین بودند، ما ساختار نظاممان راهنوز درست نکرده بودیم، تازه مجلس تشکیل شده بود، بین مجلس و رئیس جمهوراختلاف بود، بین لیبرالها و انقلابیون اختلاف بود، دادگاهها هنوز تازه کاربود، خیلی مشکلات در کشور بود، اصلا اتهام اینکه ایران می توانست جلوی جنگ را بگیرد و نگرفت یک قضاوت بسیار ظالمانه ای است و متاسفانه ما این را اززبان بعضی از فرصت طلب هایی که بعضی از آنها هم سابقه انقلابی هم دارندمی شنویم که برای ما دردناک است.جامعه بداند که حقیقتا این اسم جنگ تحمیلی بهترین تعبیر است و این جنگ را به ما تحمیل کردند، حالا هرچه بود شد،روزهای اول هم واقعا جنگیدن برای ما آسان نبود، خود ارتش ما در اهواز وخوزستان و لشگر 91 بود ظ اهرا خودش در درون خودشان مشغول تصفیه بودند وآمادگی دفاع هم نداشتند ولی با همان شرایطی که بود ارتش موفق شد بعد ازچند روزی که اول جنگ غافلگیرانه گذشت مهار کند و دشمن را متوقف کند، این خیلی کار مهمی است، آنها می خواستند در درجه اول کل خوزستان را بگیرند وبعد اگر انقلاب سقوط نکرد، به تهران بیایند.و فکر می کردند که زمان شهریور20 دولت رضاخان است که ارتش آن زمان مقاومت نکرد و تا هر جا که خواستندآمدند.آقای یاسر عرفات در اولین سفری که بعد از جنگ به ایران آمد به من گفت که من در اتاق جنگ بغداد دیدم نقشه ها و طرح های آنها را، مسجد سلیمان هدف و حرکت اول بود، و بهبهان، خوب شما می دانید مسجد سلیمان و بهبهان راکه اگر عراق به این دو جا می رسید یعنی همه راههای ما به دریا و مناطق نفتی مان قطع شده بود و کل خوزستان رفته بود ولی اینها را قبل از رسیدن به جاده اندیمشک و قبل از رسیدن به اهواز و کارون در جنوب متوقف کردند و درغرب هم همینطور مردم و ارتش خوب مقاومت کردند، یک تعداد آنها آمدند وارتفاعات ما را گرفتند، آن موقع یکی از نمایندگان غرب، نماینده گیلان غرب می گفت حتی زنها در دفاع شرکت جانانه داشتند، خانمی با چوب از خانه بیرون می رفت و با اسلحه کلاش باز می گشت و از سربازان عراقی مصادره می کرد، خوب مقاومت شد، البته اگر ما آماده بودیم آنها دیگر قدمی نمی توانستند در خاک ما بگذارند ولی خوب این تعداد آمدند و ضربه بزرگی در حرکت اول خوردیم،خرمشهری ها چهل روز ارتش مجهز عراق را در پشت دروازه های خرمشهر معطل کردندو این خیلی کار بزرگی بود، گفتم در زمان رضاخان که اصلا همه چیز نظامی بودو ایران یک قلعه نظامی بود، در ظرف چند ساعت آمدند و همه جا را گرفتند، وبه سرعت و مثل پیاده روئی و راهپیمائی با ماشین حرکت کردند و از غرب وجنوب و شمال آمدند تا هر جا که می خواستند را گرفتند، ولی مشکل اصلی ما درفرماندهی بود، آقای بنی صدر رئیس جمهور بود و بطور طبیعی امام که از لحاظجسمانی آمادگی فرماندهی کل قوا را در اجرا نداشتند فرماندهی به ایشان واگذار شده بود.

در جبهه جنگیدن مشکل بود، چون رفته بود و خوزستان هم مانده بود.اما خوب ارتش که با این حال بود اصلا حاضر نبود که نیروهای مردمی و سپاه بیایند وسلاح و مهمات نمی داد، اجازه حمله نمی داد، یک سفری من و بعضی از دوستانمان مثل شهید بهشتی و شهید رجایی به اهواز و آبادان رفتیم اصلا کار مهم ما این بود که بگوئیم به نیروهای مردمی سلاح بدهند، در آبادان گریه می کردند ومی گفتند که به ما سلاح نمی دهند، خود ارتش گردان توپخانه 175 که مؤثرترین گردان توپخانه ما بود و بردش نزدیک 40 کیلومتر بود و واقعا گلوله هایش مثل بمب بود، پشت آبادان مانده بود و به او گلوله نمی دادند، ما به بنی صدرگفتیم چرا نمی دهید گفت:هر یک از این گلوله ها هفت هزار دلار قیمت دارد واینها همینطوری می اندازند و ماهم نداریم، این تعبیر بود که برای من خاطره جالبی هست و شاید در کتابهای من نوشته شده باشد، مدتی بحث ما این بود،آمدیم به تهران و به امام گفتیم، بنی صدر گفته بود ما از اینها کم داریم،گلوله هم گران است و در جاهای حساس باید بکار ببریم و به ما هم نمی فروشند.

مقام معظم رهبری آن موقع از طرف شورای انقلاب در ارتش مسئولیت داشتند و درشورای عالی دفاع نماینده امام هم بودند، ایشان در فرودگاه در یک مسافرتی برخورد کرده بود با یک کسی که اسنادی در اختیار ایشان گذاشته بود که اولااین گلوله ها را زیاد داریم ثانیا این گلوله ها آنقدر گران نیست، سیصد دلاراست و ثالثا منبع فروش هم هست.این نامه را ایشان از فرودگاه برای من فرستاد، من این نامه برداشتم و بردم خدمت امام و گفتم ببینید به شما دروغ می گویند، ما چه کنیم ایشان همان سند را گرفتند و دستور دادند، گلوله داده شود و یک مقدار حل شد، من یک نمونه اش را می گویم، آنقدر نمونه داشتیم ماخودمان به دزفول رفتیم اولین عملیاتی که ارتش می خواست برای عقب راندن عراقی ها بکند در غرب دزفول ما شب یک مقدار عقب تر از جبهه ماندیم که ببینیم چگونه عمل می کنند.ولی فرماندهی بگونه ای بود که هیچ اثری نداشت یادم هست که وقتی بازگشتیم مرحوم شهید فلاحی هم برگشت، می گفت من افرادیکه نافرمانی می کردند کتک زدم و یک مشکل اینجوری بود، نیروی هوائی در اولین شرکت ما در اتاق جنگ در همین ستاد ارتش که اولین باری بود که ما آن اتاق را در زیرزمین دیدیم نیروی هوایی التماس کرد، ارتشی ها هم التماس کردند،گفتند شما آتش بس را نپذیرید و بگذارید ما برای ارتش اعاده حیثیت کنیم والبته امام نمی پذیرفتند، نگران بودند که بنی صدر آتش بس را هم بپذیرد ولی نپذیرفتیم و نیروی هوائی وارد عمل شد و بسیار خوب عمل کرد، پشت جبهه عراق را فلج کرد، کمی گذشتیم و ماههای بعد نیروی دریایی کل نیروی دریایی عراق را در شمال خلیج فارس منهدم کرد که دیگر تا آخر جنگ هم اینها نتوانستندفعالیت نظامی کنند، نیروی زمینی مواضعی که گرفته بود خوب حفظ کرد ولی تابنی صدر بود کاری نمی شد کرد عملیات تهاجمی که دشمن را عقب براند نمی شد،مقاومت می کرد در این فاصله نیروهای مردمی تجهیز شدند، گروههای مختلف نیروبه جبهه فرستادند، سپاه ترتیب رزمی به خودش گرفت، افسران متعهد در ارتش با سپاه ارتباط ایجاد کردند، آموزش دادند، همین شهید کلاهدوز یکی ازهمان ها بود که ارتشی بود و آمد و همکاری کرد و شهید صیاد شیرازی که امروزدیگر در میان ما نیست بسیار مؤثر بود.این افراد زیاد هستند، بالاخره وقتی بنی صدر رفت با رفتن او تحرک تهاجمی در جبهه ما شروع شد، بنی صدر در خردادرفت ما اولین عملیاتمان را در ماه مرداد انجام دادیم که عملیات دارخوین بود، در آنجا ارتش و سپاه و نیروهای مردمی با هم یک عملیات کوچک که حالت تمرینی داشت انجام دادند، دیدند خیلی خوب می شود با هم جنگید، ارتش نقش جنگ کلاسیکش را ایفا می کرد، سپاه یک نوع دیگر و نیروهای مردمی یک نوع دیگرو یک ترکیب خوبی که عراق با این سبک جنگیدن آشنا نبود، و منتظر دفاع کلاسیک رسمی ما بود، ببینید یک ماه و چند روز گذشت که ما توانستیم اولین عملیاتمان را انجام دهیم.و در مهر همان سال که چهار ماه می شود، پنجم مهراین عملیات بزرگ بسیار ارزشمند شکست حصرآبادان انجام شد، شر بنی صدر خردادماه از سر ارتش و نیروهای مسلح ما کم می شود و ما در ماه مهر می توانیم چنین عملیاتی انجام دهیم.آن محورش لشگر 77 خراسان بود که به خاطر پیروزی ارزشمندی که بوجود آورد در شورای عالی دفاع ما به آن لشگر لقب لشگر پیروزرا دادیم و به عنوان لشگر پیروز شناخته می شد، عملیات شکست حصرآبادان یک نوع حرکتی بود که هم عراقی ها را گیج کرد، هم دنیا را متوجه قدرت بی نظیراین عمل ترکیبی جنگ کرد و حقیقتا نقطه عطف بود.از لحاظ وسعت عملیات به اندازه عملیات بعدی نبود ولی از لحاظ اینکه نشان داد قدرت حرکت برق آسا وغافلگیر کننده نیروهای ما را و همکاری و هماهنگی ارتش و سپاه و ارتش وبسیج و نیروهای مردمی این یک خبر فوق العاده ای بود، و این یک تحول مبارکی بود که ما توانستیم شرق کارون را از وجود عراقی ها پاک کنیم، یک پیروزی چشمگیر که عراق داشت این بود که از کارون عبور کرده بود و رسیده بود به شرق کارون و آبادان را محاصره کرده بود، دو بار هم از بهمن شیر عبور کرددر همین مدت برای اینکه آبادان را بگیرد، گرفتن آبادان برای آنها یکی ازاهداف استراتژیک بود، آنها نام خرمشهر را گذاشتند محمره و آبادان راگذاشتند ابادان و هدف مهم صدام این بود که این جزیره را بگیرد و این جزیره را که در این طرف ساحل اروند رود بود شط العرب را دو طرفش را داشته باشد و برای صدام بسیار مهم بود، اگر آبادان را می گرفتند حالا پالایشگاه ومسائل ارزی و امثال اینها چیز دیگری بود ولی آن چه که مهم بود این بود که شط العرب می شد یک رود داخلی عراق به عنوان آنها ولی ما اروند رود راداشتیم که برای ما آن نقطه نقطه استراتژیک بود و آن مقاومت عجیب مردم آبادان در طول دوران محاصره حدود یکسال جز افتخاراتی است که همیشه بایددر تاریخ آبادان بماند و باید این جز حماسه های تاریخی ایران برای همیشه ثبت شود که محاصره بود بگونه ای که ما که می خواستیم برویم به آبادان ازراه دریا با هلی کوپتر با دو سه متری آب پرواز می کردیم که چشم های عراقی هاما را نبیند، همیشه که نمی رفتیم، گاهی یک سفری می توانستیم برویم، آنجا که بودیم شب و روز صدای خمپاره و گلوله و بمب و اینها در شهر بود، فقط درزیر زمین ها می شد زندگی کرد ولی مردم آبادان ماندند، با نیروهای مردمی وسپاه و کنارشان هم ارتش.حفظ کردند، حالا من آن نقطه بعدی را می خواهم عرض کنم، جنگ ما تهاجم دوم ما که همین عملیات ثامن الائمه هست.

شرق کارون را پاک کرد، آبادان را از محاصره نجات داد و مقدار زیادی تانک و توپ و نفربر اینها به غنیمت گرفتیم که برای سپاه بسیار ارزشمند بود،سپاه نیروی مکانیزه نداشت و آن باعث شد که یک تحول عمده ای در سپاه اتفاق بیفتد.حدود 1600 اسیر گرفتیم و حرکاتی که اسرا کردند روحیه ما را خیلی بالا برد و روحیه عراقی ها را شکست و خیلی چیزهای دیگر.

بعد از عملیات ثامن الائمه شورای هماهنگی خلیج فارس که حالا می بینید هست تشکیل شد.یعنی آنچنان احساس خطر کردند که دور هم نشستند ببینیم چکاربکنیم، تحول عمده ای است و اولین حرکت آمریکائی ها برای حضور مؤثر در منطقه با آوردن ناوگانهایشان به دریای عمان از آن موقع شروع شد، موج تبلیغات سهمگین روانی علیه ایران شروع شد. واقعا تحول، در داخل هم آنچنان شادی وروحیه بالا رفت که موج داوطلبان به طرف جبهه ها آغاز شد.امام یک تشکری کردند از نیروها، از ارتش و سپاه و بسیج و دیگران، من جمله فدائیان اسلام در آن تشکر امام آمد، چون آنها هم گروه نسبتا منظمی داشتند و در آبادان مقاومت می کردند و در جنگ شرکت مؤثری داشتند، یعنی نیروهای مردمی تا این حد آن موقع بودند.از آن موقع دیگر ما مواجه شدیم با اقدامات ستون پنجم درداخل کشور و جنگ روانی وسیع که تا امروز آن جنگ روانی ادامه دارد ومدرن تر شده است.آن شهدایی که اسمشان را بردیم ما در پنجم مهر جنگیدیم.درهفتم مهر اینها برای گزارش و گرفتن برنامه بعد آمدند به تهران،هواپیمایشان نزدیک تهران سقوط کرد و جمع زیادی شهید شدند من جمله این پنج نفر که شهید فلاحی رئیس ستاد مشترک بود، قائم مقامش شهید فکوری بود و قائم مقام سپاه شهید کلاهدوز بود و شهید نامجو فرمانده نیروی زمینی بود و شهیدجهان آرا هم فرمانده سپاه خرمشهر و آبادان بود و همه اینها در جبهه سهیم بودند، اینها هواپیمایشان بطور مرموزی سقوط کرد و اینها از دست ما رفتندالبته ما نتوانستیم یک سندی پیدا کنیم که خرابکاری را چه کسی کرده است ولی با عملیات بعد که از منافقین دیدیم و یک سیاست بود که هر وقت ما درجبهه پیروز می شدیم برای اینکه کمرنگ کنند شادی جبهه را برای اینکه روحیه مردم را بشکنند، برای اینکه تحت الشعاع قرار بدهند، برای اینکه بخشی ازجنگ روانی را آنها انجام بدهند، یک عملیات شرورانه ای می کردند، با همه مقیاس هایی که عملیات بعدیشان دارد، این می خواند به احتمال قوی، البته من چون نمی خواهم غیرمستند حرف بزنم اما با حدس سیاسی معتقدیم آنها این خدمت را به صدام کردند که این پیروزی را در ذائقه ما تلخ بکنند.بعد از این فتح چشمگیر، بلافاصله عملیات فتح المبین و بیت المقدس و تا فتح خرمشهر ما پیش رفتیم و سپس با یک توقف کوتاهی به ادله خاصی، دوباره عملیات حقیقتاافتخارآمیز و مثال زدنی در خیبر در فاو، در شلمچه، در حلبچه و خیلی جاهای دیگر اتفاق افتاد و بالاخره دنیا رسما اعلام کردند، قدرتهای بزرگ دنیا که ما پیروزی ایران را تحمل نمی کنیم، به ما هم پیغام دادند و روشن کردند که نخواهند گذاشت که ایران پیروز بشود.این جنگ پیروز ندارد، عراق که نمی توانست پیروز شود، ما می توانستیم پیروز بشویم و دیدید که کار به جایی رسید که به عراق سلاح شیمیایی دادند که در جنگ جهانی دوم هم بکار نرفته بود.موشک های 700 کیلومتر برد دادند که تهران را می زد، هواپیمای بلندپروازدادند که هیچ وسیله دفاعی ما به آنها نمی رسید. بمب های لیزری دادند که پایه پل را می توانست نشانه گیری کند و بزند و بمب های خوشه ای دادند که یک فرودگاه، یک پایگاه را می توانست با چند بمب از حیز انتفاع بیندازد،بمب های بسیار حساس، موشک های حساس اگزوسه دادند با هواپیمای سوپراتانداردفرانسه که کشتی های کوچک ما را در خلیج بزنند، همه اینها هم جواب نداد،باز قدرت ما می چربید. بالاخره آمریکا مجبور شد وارد جنگ بشود آمد رسما واردجنگ شد، برای نفتکش ها پرچمش را می زد روی نفتکش های کویت که ما جرات نکنیم به کشتی های حامل پرچم آمریکا حمله بکنیم ولی همان کشتی، اولین کشتی شان غرق شد، جنگ ناوگان بود با قایق کوچک تندرو بسیجی و سپاهی. کشتی های ما راهر جا می دیدند می زدند، سکوی نفتی ما را منهدم کردند که با 300، 400 میلیون دلار ما بازسازی کردیم، ناو سبلان ما را منهدم کردند و هواپیمای ایرباس ما راساقط کردند با آن خشونت بیرحمانه ای که واقعا در تاریخ نظیرش را نمی بینیم برای اینکه به ما بگویند نمی شود جنگید، و خیلی چیزهای دیگر.

اینها در طول این جنگ بدترین، رذیلانه ترین و دروغ پردازانه ترین تبلیغات جنگ روانی را علیه ما داشتند، ما را جنگ طلب معرفی می کردند که مظلوم جنگیم،آخرش هم قبول کردند، می گفتند بچه های 13 و 14 ساله را به جبهه می برند،بدترین قضاوت و دروغ که ما یکی از مشکلاتمان این بود که بچه های نوجوان راچگونه مانع بشویم که به جبهه بروند.قانون وضع کرده بودیم که نیایند.اموال ما را آنجا بایکوت کرده بودند، قطعه به ما نمی دادند، مهمات به مانمی دادند، طلب ما را نمی دادند، تبلیغات هم که اینجوری بود، جنگ جهانی منافقین هم هر عملیاتی که می شد روی آن یک کار شیطنت آمیزی می کردند از قبیل بمب منفجر کردن در نمازجمعه، وقتی کار دیگری نمی توانستند بکنند به اینجامی رسیدند.با همه این جنگ های روانی بالاخره پذیرفتند که متجاوز عراق است وایران طلبکار و مظلوم است، بجای هزار میلیارد خسارت ما، صدها میلیارد دلارنوشتند که البته همان را هم ندادند اگر می خواستند، بدهند، سخت نبود، الان دارند به کویت می دهند، همین دو، سه روز پیش تصویب کردند که 15 میلیارددلار از نفت عراق که فروخته می شود به کویت بدهند.ولی از این صد میلیاردما هیچ خبری نیست.

قطعنامه ای که با التماس ما را وادار کردند امضا کنیم هیچ بندی از آنرادرست اجرا نکردند.کاری ندارند دیگر، آنها می خواستند صدام را از دست سربازان ایرانی نجات بدهند.این جنگ روانی متوقف نشده است.هر زمانی به تناسب خودش و امروز دوباره اوج گرفته، فکر می کنند نسل جدیدی که امروزدیگر کم کم به بلوغ رسیده و دنبال فهمیدن حقایق هست اینها را گمراه کنند.

چرا جنگ شروع شد؟ چرا بعد از فتح خرمشهر ختم نشد، چرا ما وارد خاک عراق شدیم و خیلی چراهای دیگر روی جنگ می گذارند و بی انصافانه ترین حرفها رامی زنند برای اینکه تاریخ مشعشع کشورشان را لکه دار کنند.تاریخ این دفاع مقدس می تواند برای صدها نسل آینده ما هم وسیله افتخار و روحیه باشد.

بسیاری از این عملیات ارزش دارد که در دانشگاه های دنیا تدریس بشود.

صنایع نظامی که ما در دوران جنگ توانستیم شکل بدهیم و روی پای خودمان وغریبانه بجنگیم، بهترین نوع سلاح تدافعی را خودمان طراحی کرده و بسازیم درارتش های دنیا وجود ندارد و امروزایران یکی از مقتدرترین کشورهایی است که می تواند به خوبی با امکانات و صنعتی نظامی خودش، از خودش دفاع بکند.این افتخارات را زیر سؤال بردن من نمی دانم چه کسانی که به نام ملت هم بعضی هایشان حرف می زنند چه می خواهند از جان این مردم، از جان این نیروهای مسلح و از این ارواح شهدا و جانبازان و آزادگان و مفقودان و کسانی که هستی شان را دادند که این انقلاب بماند و این کشور محفوظ بماند و ایران به صورت یک نیروی مقتدر در جغرافیای سیاسی و نظامی دنیا بماند، چه می خواهند. ناحق شناسی هایی که می شود شیطان هم به آسانی نمی تواند مرتکب بشود.

به هر حال در پایان هفته دفاع مقدس باید بگوییم که یکی از مهمترین حماسه های تاریخ دنیا در آن هشت سال اتفاق افتاده و ایران نتوانسته تابحال این عظمت را برای مردم خوب توضیح بدهد وآن حرفی که رهبری عزیزمان خواستند که نیروهای فرهنگی، نیرو مصرف کنند،پشت جبهه را، جبهه را، رزمندگان را و خانواده های ایثارگران را، نیروهای مسلح را، آنطوری که بودند و عمل کردند، معرفی کنند، بسیاری از حوادث جبهه استحقاق یک فیلم یا سریال چند قسمتی را دارد و متاسفانه این وظیفه مهم توسط فرهنگی های تاریخ ما بخوبی انجام نشده امیدواریم از بحث هایی که دراین هفته شد و با رشدی که نیروهای فرهنگی و هنری ما کرده اند بتوانند ازعهده اینها بربیایند.ما هنوز نمایشگاههای مؤثر و گویا برای تاریخ دفاعمان نداریم با اینکه خیلی کارها شروع شده اما اکثرا من می بینم کند و گاهی هیچ، پیشرفت ندارند، چند سال پیش ما رفتیم کره شمالی، یک نمایشگاهی را به ما ارائه دادند، یک کشور کوچک ما واقعا آنجا تاریخ حماسه آنها را خوب فهمیدیم و ایران می تواند خیلی از این نمایشگاهها داشته باشد.

اقداماتی شده است، نه اینکه هیچ نشده است.همینکه ما آن جنگ را در مردم تاآخر توانستیم نگهداریم و مردم در صحنه باشند کار همین فرهنگی و ادبی وهنری و تبلیغی بود و اینکه تبلیغات دشمن خیلی مؤثر نیست کار همین هاست،اما استحقاق این قطعه تاریخ بیش از اینهاست حقیقتا که ان شاء الله عمل می شود.

دو مساله کوچک دیگر هم عرض کنیم که خیلی شما را خسته کردیم.یکی مساله جلسه سران اوپک است در ونزوئلا که بحمد الله به خیر گذشت و بیانیه ای که دادند جالب است و مساله اصلی که در دنیا امروز مطرح شده و بحق باید مطرح می شد و مدتهاست ما می خواستیم مطرح بشود و نمی شد این است که سهمی که کشورهای صنعتی دارند از این نفت می برند خیلی ظالمانه و زیاد است و سهم تولیدکنندگان کم است.

یک بشکه نفت را که می فروشیم آنچه که بدست مصرف کننده اروپایی یا ژاپنی می رسد بیش از صد دلار است، یعنی بنزین، گازوئیل، مازوت و سایر مشتقات خیلی بیشتر است ما حالا که خیلی می گیریم اگر 30 دلار اگر بگیریم که سهم ما 25دلار است، بقیه اش را آنها می خورند.یا شرکت های نفتی می خورند یا دولتهامالیات می گیرند، برای اولین بار است که یک موجی شروع شده که خوب شمامالیاتتان را کم بکنید و اینهم به خاطر حرکتی است که کامیونداران ومصرف کنندگان خود اروپا شروع به اعتراض کرده اند و خوشبختانه اوپک هم تسلیم جوسازیها نشد و امیدواریم این بی عدالتی که در تاریخ همه نسل های دنیا وجودداشته و مصرف کننده گران می خرید و تولید کننده ارزان می فروخته و دولت های زورگوی استعمارگر این وسط می خوردند باید این مساله حل بشود اگر بخواهیم که نفت ثباتی با قیمت مناسب داشته باشد.

و مساله دوم این مصوبه ای است که دیروز (پنج شنبه) مجلس نمایندگان آمریکاگذاردند که خیلی چیزها را افشا می کند، می دانید فلسطینی ها گفته اند اگر تافلان تاریخ مذاکرات به نتیجه نرسید ما یک طرفه دولت فلسطینی را با مرکزیت بیت المقدس اعلام می کنیم.این حق آنهاست، چیزی است که اصلا در همان مذاکرات نامقبول اسلو بوده و توافقات اولیه فلسطینی ها و اسرائیلی ها بوده که ماآنرا ساوسینی می دانیم.ولی آمریکایی ها دیروز قانون گذراندند که اگرفلسطینی ها چنین اقدامی بکنند هیچ کس حق ندارد با این دولت رابطه پیدابکند آن را به رسمیت بشناسد و جریمه گذاشتند برای آنها، خوب این آمریکامی خواهد میانجی باشد این چه میانجی است که جلوی حرکت مظلوم را می بندد ودست ظالم را باز می گذارد، خود باراک آمده اعلام کرده ما حرفی نداریم بخشی از بیت المقدس شرقی مرکز فلسطین باشد آمریکا می آید در مجلس خودش این قانون را می گذراند.این خیلی حرف است.یعنی واقعا جلوه بی انصافی و یکطرفه وغیر صالح بودن برای میانجی گری و داوری را برای آمریکا خوب نشان می دهد.

بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان