ماهان شبکه ایرانیان

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله رفسنجانی ۲۴/۱/ ۱۳۸۰

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله(ص) و علی آله الائمة المعصومین .

خطبه اول

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله(ص) و علی آله الائمة المعصومین .

اوصیکم عبادالله بتقوی الله فانه من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا.

«اعوذبالله من الشیطان الرجیم»

ادفع بالتی هی احسن السیئة فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم»

بعد از تاکید بر مراعات تقوا و حفظ جوهر تحفظ و صبر و مقاومت در انجام وظایف، بحث اخلاق انسانی در قرآن را در خطبه امروز ادامه می دهیم. به یادتان هست که چند خطبه ای را در مورد حسد و نقطه مقابلش خیرخواهی، صحبت کردم.یک مسئله اساسی تحلیلی و علمی در اینجا مطرح است که قول دادم که یک خطبه در مورد آن مسئله ایراد کنم. به نظرم بحث مادری است در باب همه غریزه ها و صفات اخلاقی انسان که این باید کار شود، بنده کار را شروع کردم و این خطبه من شروعی است برای این بحث و امیدوارم که بعد محققان و اهل فضل و علم روی این مسئله کار متمرکزی بکنند.

حتما فراموش نکرده اید که گفتیم حسد از سیئات اخلاقی است و نقطه مقابل آن خیرخواهی و انساندوستی از مکارم اخلاق است و حرف این بود که باید سعی کنیم که روحیه انساندوستی را به جای روحیه بد حسد در ذهن و فکر افراد و جامعه بوجود بیاوریم، مکتب تربیتی اسلام در همه اصول و فروع اخلاقی همین راه را دارد که به جای صفات نکوهیده و زشت و مضر انسان را هدایت کند به صفات ارزشمند و مفید و موثر البته بحث مهم این است که چگونه؟ آنچه می خواهم بگویم امروز این است چگونه این کار مهم را می توان انجام داد؟

این چیزی نیست که منحصر به ما باشد، همه مکتبهای تربیتی حتی مادیون هم به این فکر هستند که آن روحیات منفی انسان ها را تبدیل به روحیات مفید و موثر بکنند.مهم هدف و راه است که چگونه و به کجا؟ خوب یک بحث جدی است که امثال تکبر و حسد و نقطه مقابلش تواضع و خیرخواهی آنها در غرایز انسان است ولی همینطوری که بوجود نمی آید، اینها در آفرینش و در خلقت انسان غریزه این هست حالت حسد را در آن بوجود می آورد و حسد را هم معنا کردم آن نقطه منفی حسد این است که انسان مایل باشد که نعمتی را که دیگران دارند، از آنها سلب شود کسی که نعمتی و برتری و عظمتی دارد و ارزش دارد، انسان حسود می خواهد که او آنگونه نباشد و این خیلی چیز بدی است ولی خیلی فراوان است که آدم بخواهد خودش را خالی بکند از آن حالت بد خیلی کار آسانی نیست، شاید هم اصل حسد در دل خیلی ها باشد.اعمالش در همه نیست ولی آن حالت در خیلی ها هست ولی زحمت می کشند تا بر آن مسلط شوند. خوب چه بکنیم؟

اگر فرض بر این است که این صفات اخلاقی همه متکی بر این است که غریزه ای و یک ریشه ای در وجود انسان است البته آنها را هم خداوند مصلحتی گذاشته است در مصلحت آفرینش به همان دلیل که شیطان خلق می شود به همان دلیل که شیطان داخلی بوجود می آید شیاطین انس و جن، شاید انس آن همان روحیاتی باشد که در وجود انسان هست و همین زمینه های خرابی خوب اگر اینها هست و به مصلحتی هم آفریده شده است که این یک بحث جداگانه ای است که در جهان بینی و انسان شناسی است و باید در آنجا بحث شود و من در بحث اخلاق نمی خواهم وارد بحث پایه های این اخلاق سوء بشوم که در وجود انسان یک چیزهایی هست. خوب چگونه اینها را تبدیل بکنیم؟

دنیا چه کرده و ما چه می خواهیم بکنیم، مکتب تربیتی اسلام دنبال چیست؟ بحث امروز من این است. شاید در خطبه های اول گفتم که یکی از مهمترین فصل های رسالت پیغمبر(ص) ایجاد مکارم اخلاق است «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» در آن سند اصلی کلمه انما هست یعنی یک نوع انحصاری است، یعنی پیغمبر(ص) مهمترین کار خودشان را این می دانند که مکارم اخلاق را در انسان ها تکمیل کنند.اما ریشه دارد در وجودمان مکارم اخلاق اصلا مکارم اخلاق یعنی چه؟ یک فرقی است بین حسن خلق و مکارم اخلاق حسن خلق خوب یک صفات عالی است اگر این را تکمیل و تقویت کنیم، بخواهیم به یک درجه عالی انسانی برسانیم که خواهم گفت در بحثم، این می شود مکارم اخلاق.آن دعای معروف مکارم اخلاق را بخوانید.نوعا آن چیزهایی که در آن دعا هست از مصادیق مکارم اخلاق است نه حسن خلق و یک قدری بالاتر از سطح معمولی است . با این توضیحی که می دهم مصادیق مکارم اخلاق را می توانید پیدا کنید و مهمترین کار این است که انسان خودش را به طرف مکارم اخلاق بکشاند، معمولا هم روانشناسان امروز و هم حکما و اخلاقیون قدیم این را قبول دارند که سه درجه از اخلاق در انسان در غرایز انسان هست. یکی غرایز طبیعی و عادی که مثل حیوانات، انسان هم غرائزی دارد که در طفولیت هم اینها هست، همان دوره بچگی انسان هم این غرائز در انسان وجود دارد که در دوره کودکی است و هیچ حکم و تکلیفی روی آن نیست. مرحله دوم که می رسیم به یک سطح عادی، آن موقعی است که انسان مکلف می شود یا ممیز می شود.ممیز تکلیف ندارد اما وارد این مرحله می شود . اما مکلف، تکلیف هم دارد.و آن این است که این غرائزی که در وجود انسان هست، تمایلاتی که انسان دارد، برخورد می کند با موانع اجتماعی و اخلاقی جامعه، مقررات، قوانین، آداب و چیزهایی که در جامعه هستند، جور نمی آیند با تمایلات طبیعی انسان و این اولین مرحله ای است که محدودیتی برای انسان پیدا می شود. امثال فروید به آن مرحله که کودکان در آن هستند می گویند او، انسان در این مرحله با ضمیر غایب می آید او یعنی هنوز انسان هم نیست.مرحله دوم را می گویند من، یعنی حالا یک شخصیت انسانی پیدا می کنیم تا اینجا.مرحله سوم که مهم و مورد بحث ما است و مکارم اخلاق می شود این است که انسان بیشتر از مراعات مقررات اجتماعی و اخلاقی و آن محدودیتهایی که قوانین و آداب و سنن بر او تحمیل می کند، خودش را بکشد بالاتر و فوق اینها و به مکرمتها و ارزش هایی در وجود خودش برسد، اگر به آنجا رسید، در اینجا فروید در مکتبش به آن من برتر می گوید یعنی من هست، انسان هست، اما انسان برتر و ما می گوییم مکارم اخلاق، پس تا حد مراعات قوانین و آداب و اخلاق جامعه که هستیم یک نوع معامله گری است، البته ارزش و فضیلت است خوب معامله هم است، آدم یک چیزی می دهد و یک چیزی می گیرد، دیگران هم محدود نه، ما هم محدودیم، همه ما باید یک چیزهایی را رعایت بکنیم برای اینکه بتوانیم با هم زندگی بکنیم، اما یک وقت انسان بالاتر می رود، هم خودش بالاتر می رود و هم دست دیگران را می خواهد بگیرد، رشد بدهد، تکامل بدهد، انسانهای برتر را بسازد اینجاست که مسئله من برتر در مسئله حکمت غرب مطرح می شود.البته در مکتب فروید و همراهانش بیشتر و مکارم اخلاق در مکتب اسلام که یک تفاوتهایی را داریم که حالا عرض می کنم. ما از یک دید با این مسئله برخورد می کنیم و آنها از دید دیگری برخورد می کنند .ما به این جنبه تکامل و رشد انسان و هدایت بشر می دهیم، آنها بیشتر به نجات فرد می اندیشند که انسان را از آن حالتی که پیش آمده نجات بدهند. چه می گویند؟ این نقطه خیلی جالبی است، شاید هم یک مقداری مشکل باشد برای فهم عامه اما خوب برای اهل نظر حتما وارد این بحث خواهم شد. آنها می گویند، همان غرائزی که انسان دارد و نامحدود می خواهد اعمال شود حالا غزائز جنسی، مال طلبی، برتری طلبی، خشم، انتقام و این چیزهایی که معمولا انسانها دارند.چون برخورد می کنند با مسایل اجتماعی و نمی توانند اینها را عمل بکنند این غرائز در جاهایی سرکوب می شود.سرکوب می شود یعنی چه؟ یعنی غایب می شود در وجود انسان، به تعبیر آنها می رود به ضمیر ناخودآگاه گم نمی شود، چون در اطراف ما هست.خوب سه راه در مورد غرائز وجود دارد یا اینکه ما اینها را بگذاریم آزاد عمل بکنند.معلوم است که انسان در زمانی که به مرحله من می رود و مکلف می شود، دیگر نمی تواند به همه چیز عمل بکند سرکوب می شود غرائز، که یا باید آنرا بگذاریم به حال سرکوب بماند که معمولا روانشناسان می گویند این خطرناک است و اگر غرائز انسان سرکوب شود و در این حالت بماند آثار منفی آن از رندگی فردی اجتماعی و خیلی جاهای دیگر پیدا می شود و انسانها مریض هستند و درست عمل نمی کنند . خوب در اینجا چه بکنیم؟ اینها یک چیزی مطرح کرده اند که جالب است.به نام تصعید غرائز البته تعبیر خودشان «سبلی میدال» است و ترجمه آن تصعید است.تصعید یعنی یک نوع بالا بردن، اینجا دو نظر در غرب است یکی تبدیل، یعنی غریزه سرکوب شده را تبدیل کنیم به غریزه دیگر، یک نظر هست که این را تصعیدش بدهیم به والاگرایی و به درجه ای با آثار مثبت برسانیم که روان شناسهای دلسوز برای بشر دنبال تصعید غرائز هستند.عجیب است که اسلام در همان دوران جاهلیت بشری و در جزیره العرب و با برخورد روانشناسانه ای که از معارف قرآن و اسلام و آسمان و شناخت بشر سرچشمه می گیرد این مسئله تصعید غرائز را در دستور پیغمبر می گذارد که حالا من یک نمونه این را عرض می کنم. یعنی آن چیزی که غرب بعد از سالها تجربه و گرفتاری به آن می رسد آن هم باز با یک روش نادرستی وارد آن می شود، یعنی در صدر اسلام و در تعالیم ائمه ما تصعید غرائز تحت عنوان همین مکارم اخلاق و بالا بردن روحیات انسانی این مطرح شده است و مهمترین بخش مکتب تربیتی اسلام است.این مسئله افتخارآمیزی برای ما است اگر درست بتوانیم از آن استفاده بکنیم.پس آنها می گویند تصعید غرائز ما هم می گوییم تصعید غرائز. ما می گوییم مکارم اخلاق و آنها هم با همین تعبیری که عرض می کنم البته مکتب فروید بیشتر روی غریزه جنسی تکیه می کند که سرکوب می شود، علتش هم در این است که در جامعه بیشترین سرکوب مال غرائز جنسی است که وقتی که انسان پایش رادر جامعه می گذارد، همیشه در دنیا محدودیتهایی از تاریخ بشر تا امروز بوده و این غریزه تند و فشاردار سرکوب می شده، حالا فعلا یک مقدار بعضی ها خودشان را به حالت کودکی یا حیوانی نزدیک کرده اند، یک مقدار محدودیتها را برداشته اند.این یک بحث دیگری است اما اینجوری همیشه تاریخ بوده و اینها می گفتند که سرکوب این غریزه نیرومند در وجود انسان آثار منفی دارد که آثار روانی و جسمی و امراض و خیلی چیزهایی که برای آن ذکر کرده اند آنها بیشتر روی این تکیه کرده اند و برای نجات افراد تصعید غرائز را به این فکر افتادند که انسانها را سوق بدهند به طرف کارهای ادبی و هنری و انسانی دیگر مثلا حمایت از حیوانات، صحبت از حیوانات یا حمایت از ضعفا یا کارهای مختلفی که کارهای انسانی که پیدا می شود آن وقت در مکتب فروید این است که اینها هدایت و تصعید غریزه های سرکوب شده به خصوص سرکوب غرائز جنسی است که به این طرف می آید.بحث ارشادی و بالا آوردن انسان و هدایت انسان و تکمیل مکرمتهای انسانی اینجا با این دیدی که اسلام و مکاتب انبیا مطرح می کنند، مطرح نیست. این عبارتی که من در اول خطبه خواندم در سوره فصلت است من خواهش می کنم آقایان اهل مطالعه بروند و مطالعه کنند چهارتا آیه این مسئله را با زاویه و دید دیگر و با یک مهره اجرایی و عملی مطرح می کند.اولین آن این است «و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین» چهار تا مرحله یا اقدام و شرط برای اینکه انسان بتواند در وادی مکرمت اخلاقی وارد شود و بر مکارم اخلاق دست پیدا کند در این چهار تا آیه هست اولش این است که انسان از لحاظ عقیده و عمل صالح حالا منهای اخلاق پایگاه فکری و عملی خودش را محکم کند.این یک انسان بالاخره معتقد و عاملی باشد.«ان من دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین» که اینجا مسئله عقیده، عمل و اننی من المسلمین که اگر منظور تسلیم باشد که آن در بند بعدی است ولی اگر منظور جزو مسلمین خواهند بود این جزو عقاید و مسایل اجتماعی است این یک مرحله که خوب باید این را داشته باشیم.

دومش این است که تمرین خلقی بکند و برنامه اصلاح اخلاقی برای خودش داشته باشد که این با صبر و تحمل و بردباری همراه است، حال مسلمان عمل صالح هم می کند اما در مهار غرائز و کنترل خواسته های نفسانی و تعدیل خواسته ها، یک قدری صبر و مقاومت نشان بدهد اگر چیز خلافی پیش می آید، اگر تقاضای زیاده خواهی در وجودش می بیند، اگر چیزهایی که مناسب با شئون انسانی و اسلامی نیست بتواند مقاومت کند و صبر کند و صبر آن معنای بسیار وسیعی است که در فرهنگ قرآنی و اسلامی دارد همینجا است یعنی کنترل نفسانی است برای خودمان که بتوانیم خودمان را کنترل بکنیم و اگر مشکلاتی هم در این راه بوجود می آید بتوانیم تحمل بکنیم که آیه بعدی است که البته آیه سوم آن است که می فرماید «و لا یلقاها الا الذین صبروا و لا یلقاها الا ذو حظ عظیم» که خیلی جالب است.

یعنی دست یافتن به آنچه که ما گفتیم مقدور نیست مگر با صبر و مگر کسی که بهره بالایی داشته باشد که این بهره بالا همین است که تابحال عرض کردم که بتواند خودش را کنترل بکند و در وجود خودش ظرفیت مهار تمایلات و خواسته های ناحق و زیاده خواهی را و تجاوز به حق دیگر را بتواند تقویت بکند و این مسئله دوم است و سوم برداشتن مهارها و موانع است بالاخره این موانعی دارد که موانع عمده آن شیطان و انس و شیطان جن است.با هم ارتباط دارد که در آیه های بعدی می گوید، اینجا شما با شیطان مواجهید.نزغ را دو جور معنا کرده اند یکی نفوذی یعنی اینکه کسی یا چیزی به جایی به قصد شر وارد شود که اینطور چیزها را نفوذی می گویند.عامل نفوذی با قصد شر است.دوم اینکه گفته اند انگشت یا مثلا عصا را روی بدن کسی بگذارید که فشار بیاورید روی یک نقطه ای درد ایجاد کنید این نزغ است.قرآن می فرماید اگر دچار نزغ شیطان شدید حالا نفوذی شیطان یا یک نقطه ای که شیطان فشار وارد آورد و یا اینکه ما را وادار به یک کار نامناسبی کند، اینجا به خدا پناه ببرید.اگر نفوذی معنای کنیم همین وسوسه های داخلی وجود خودمان که ناشی از فطرتهای غرایز زیادی خواه وجود خودمان است که از لحاظ جنسی، از لحاظ مالی، از لحاظ جاه طلبی و قدرت طلبی و خیلی چیزهای دیگر، اینها همه نزغ های شیطان است، عامل نفوذی شیطان است و در حقیقت خود شیطان است.پس بنابراین سومین کاری که ما باید بکنیم اینست که این عوامل نفوذی شیطان را از وجود خودمان دور کنیم.این چهارم را که در قرآن دوم آمده، من که چهارم گذاشتم علتش بخاطر اینست که در این بحث من که بحث حسد و خیرخواهی است نتیجه است که اول صحبت هم این را خواندم حقیقتا معجزه قرآن معجزه خالده است، می گوید که حسنه وسیله مثل هم نیستند، نیکی و بدی یکی نیست، ما مصداق بعدی را حسد اینجا تلقی می کنیم و خوبی را خیرخواهی.بدلیل جمله بعدش، اینها متضاد هم هستند.

با مردم که مواجه می شوید به شیوه احسن دفع کن.یعنی سیئه را با حسنه جواب بده.این خیلی بحث مهم تربیتی است.اگر در مقابل سیئات دیگران و بدی دیگران و عمل زشت دیگران از شما عمل خیر و حق و انساندوستی سربزند اتفاق مهمی می افتد.قرآن خودش این اتفاق را می گوید .می فرماید اگر چنین اتفاقی بیفتد، آن طرفی که بین تو و او عداوت و دشمنی است تبدیل می شود به دوستی و دوست گرم و صمیمی می شوید.این یک مورد است.البته ما بحثهای دیگری هم اینجا داریم که همه جاجای اینگونه برخورد با متجاوز و متعدی و بدرفتاری نیست.اما این در بحث اخلاقی و مکارم اخلاق مهم است. و دستور قرآن اینست که اگر شما آن پایه اصلی یعنی ایمان عمل را داشتید، اگر در وجود خودت صبر و حظ عظیم را تعبیه کرده باشی و اگر مسلط وسواسهای شیطانی شده باشید، حالا در یک مورد با حسادت مواجه شدی شما با حسادت برخورد نکن.شما خیرخواه مردم باش و شما دنبال این باش که هر که سنگت زد ثمربخشی.اگر این حالت را که همان خیرخواهی است، همان انسان دوستی است، همان توجه به منافع عمومی است، ما بتوانیم در خودمان ایجاد کنیم اینجا رسیدیم به نقطه اوج مکارم اخلاق.و عظمت تربیت اسلامی هم همین بوده است.ببینید پیغمبر چطور ساده وارد این مساله شد.پیغمبر روانشناسانه و اجرایی و عملی جامعه صدر اسلام را اینجوری تربیت کرد آمد کلمه برادری را مطرح کرد یعنی مردم مجموعه محدوده اسلام را برادر خواند.واقعا هم برادر. انسان دوستی بر پایه خود دوستی .یعنی حتی اگر خودمان را دوست می داریم فرض کنیم برادر خودمان است آن یکی.اگر این حالت را در خودمان بوجود بیاوریم با برادر خودمان هم حتی برای خودمان هم که شده تعدی نمی کنیم و بدخواهی نمی کنیم و حسد نمی ورزیم و خیر او را می خواهیم. پیغمبر یک قدم به جلو گذاشت در شرایطی که مسلمانها محدود بودند بین همه صیغه اخوت خواند و قرارداد برادری گذاشت و بسیاری از لوازم برادری را براین قرارداد برادری مترتب کرد. یک حرکت ساده فرهنگی و شعاری و سبملیک نبود و آثاری داشت.به احتیاجات هم برسند به نیازهای هم جواب مساعد بدهند، دوستایشان اینجوری باشد، مثل خودمان و بعد هم ملاکهایی قرارداد پیغمبر بعضی جاها دید بعضی ها خوب عمل نمی کنند در یکی از سخنرانیهایشان انتقاد کرد و فرمود نمی دانم چرا به برنامه محبت و نصیحت و خیرخواهی عمل نمی کنید در حالیکه بناست شما برادر باشید.«انما المومنون اخوة» با این تاکید و بعد هم احکامی که بر این صادر می شود.این برای اینست که چنین فضایی بسازد البته این با آن جامعه قابل عمل است که عرض کردم با سه شرط دیگر را در خودشان درست کرده بودند.جامعه ساخته شده ای بودند که خیلی آسان به این مرحله می رسند از کلمات امام صادق است که می فرماید کمترین حق برادر مومن بر تو اینست که هرچه برای خودت نمی پسندی برای دیگران هم نپسند هرچه هم که برای خودت دوست می داری برای دیگران هم دوست بدار.این مکرمت اخلاقی است، آن که برای خودت راضی هستی برای دیگران هم راضی باش.خیلی اصل بزرگی است در زندگی بشر، وقتی که جنبه الهی پیدا کند، وقتی که جنبه آسمانی پیدا کند، انسان احساس کند که در نامه عملش، در وجودش، مثبت می شود و وجودش را توسعه می دهد و مثبت در نامه عمل فقط بصورت نوشته نیست البته بصورت نوشته هم ممکن است باشد ما نمی توانیم نوشته را منکر شویم، اما واقعیت اینکه در وجودمان متجلی می شود اینگونه حرکتهای اخلاقی و این اصلاح روحیات و این بالا بردن غرایز و تصعید غرایز اینها باعث می شود که جزو وجودمان شود، جز وجود که شد دیگر تحمیل ندارد.آن موقع دیگر فشار ندارد، آن موقع دیگر با زحمت و مبارزه نباید به او رسید، در آن موقع ما بطور طبیعی عمل می کنیم .

مساله مهم اینست که آقایان، خانمها، تمرین کنید.مدتی تمرین کنید و مردم دوست باشید، انسان دوست باشید.البته همین روایات که خواندم از ائمه یک ذیلی هم بعضی هاشان دارد.می گوید اگر دیدید برای جامعه مضر است آن موقع باید حق را از طرف بگیری.آن بحث دیگری است که در مجازاتها و کیفرهای عمومی و حق جامعه برخورد می شود آن یک فصل جداگانه ای است. اما وقتی که مساله اخلاق فردی است و اخلاق روابط انسانی است اینجا مساله هم همین است که ما در وجود خودمان این را بتوانیم تمرین کنیم و عمل کنیم. مکارم اخلاق که این همه شما در آن تاکید می بینید و این همه اهمیت را از پیغمبر می بینید که مهمترین نتیجه بعثت خودشان را مکارم اخلاق می دانند که واقعا هم همینطور است.اگر انسانهای اینطوری تربیت شوند و بتوانند در همه برخوردهای صف شیطان و ملائکه و نفس اماره و نفس ملکوتی انسان، انسان بتواند تصمیم مناسب بگیرد و راه درست را انتخاب بکند و غلبه کند بر خواهشهای بی نهایت نفسانی خودش، جامعه را، خودش را به خطر نیندازد این حقیقتا مرحله بالایی است و ادیان الهی همان مقدار که موفق می شوند بخاطر اینکه هسته اصلی طرفداران انبیا از اینگونه انسانها ساخته شده اند و مهمترین کار پیغمبر این بود که در مدینةالنبی یک چنین هسته ای از جامعه مدنی به آن صورت ساخت که این انسانهای فاضل و با فضیلت و متخلق به اخلاق ملائکه شدند هسته ای که ما بعد از 1400 سال داریم از نور آنها استفاده می کنیم و مبنای تمدن بزرگ را از انسانهای ساخته شده بوجود آورد و اگر تاریخ بشریت را نگاه کنیم همه ظلمها و ستم ها و کینه ها و حق کشی ها، مال مردم خواهی ها، به حق مردم تجاوز کردنها، خودخواهی ها، همه اینها را در آن کفه سرکش غرایز می بینیم و اگر لیست اقدامات ارزشمند را جمع کنیم تمامش می رسد به انسانهایی که حاضر شدند مکارم اخلاق را در وجودشان تقویت کنند، می بینیم که فوق العاده برای ما آموزنده است و امروز جامعه بشری بیش از همیشه احتیاج به این تربیت الهی دارد و آن تربیت های مادی که امثال «فروید» و سایر روانشناسها می خواهند به بشریت بدهند و بجای غرایز یک چیز دیگری درست کنند این جواب نمی دهد.آن جواب می دهد که مبنایش مبنای بشرسازی، جامعه سازی و توجه به محتوای رسالت انسانی باشد و همه این غرایز که وجودشان در وجود انسان طبیعی و لازم است می تواند جهت داده شود اگر با یک برنامه درستی باشد و بنده به نظرم یکی از کارهای مهم الان برای دانشگاههای ما، علمای ما و کسانی که در علوم دینی بخصوص علوم انسانی کار می کنند اینست که یک برنامه انسان سازی بر این معیار یعنی با پایه های علم اخلاق اسلامی و با استفاده از عصای بسیار موثر علم روانشناسی برای مهار و کنترل و هدایت و تصعید غرایز در جامعه بوجود بیاورند یک پایه علمی، اساس تربیتی، یک مکتب سازنده امروز برای ما با همکاری حوزه و دانشگاه مقدور است که امیدواریم که جامعه ما از این امکان موجود فعلی بتواند بخوبی استفاده کند.

بسم الله الرحمن الرحیم و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر

خطبه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام علی رسول الله، و علی علی امیرالمومنین و علی الصدیقة الطاهرة و سبطی الرحمة و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی (عج)

اوصی عباد الله بتقوی الله و اتباع امره.

چند مساله مهم در مناسبتهای هفته و زمانمان داریم که با اختصار عرض می کنم.اولین آن مطالبی است که رهبری بزرگوار انقلابمان امسال اول سال به عنوان شعار سال 80 برای عمل و اقدام عنوان فرمودند.اقتدار ملی و تلاش برای ایجاد اشتغال و بازکردن میدان کار برای مردم.که حقیقتا بخش مهمی از نیازهای امروز جامعه ماست.غیر از اینکه حق و تکلیف رهبری است که هدایت کنند جامعه را به طرف آنچه که مورد نیاز است منطق و تجربه هم ما را به همینجا می رساند که ما الان حقیقتا نیاز به این دو اصل داریم.حالا مفهوم اقتدار ملی چیست من فکر می کنم که نیازی نیست ما الان بیاییم بحث کنیم.یک چیزی که الان رواج پیدا کرده اینست که مدتی بحثهایی متناقض هرکس با دید خودش یک جوری حرف بزند و بحث را به مسائل لفظی، ما بحث را اینجا تمام کنیم که اقتدار ملی چیست؟ به هر حال رهبری یک مفهوم درنظرشان بوده، لفظ که نبوده که ما تفسیر کنیم.ایشان یک مفهوم را می خواستند که این کلمه را برایش مناسب دیدند.خوب از خود ایشان توضیح خواسته شود ایشان هم مشخص کنند که منظور از اقتدار ملی چیست.و دیگر ما مجادله نکنیم واقعا به جای مجادله ها باید برویم به سراغ راه عمل .خوب این اقتدار ملی را همان که ایشان می گویند را که قبول داریم و این حق و تکلیف ایشان هم هست که بگویند از خودشان بگوییم که بالاخره چهار، پنج یا ده بند دارد و ما راهکار باید کنیم و آنچه برای ما الان مهم است، برای مجلس، برای دولت، برای دستگاه قضایی و برای همه نهادهای ذیربط اینست که راهکار اجرایی، برنامه برای این اقتدار ملی بریزند، قطعا مفهوم همان مفهومی است که ایشان اراده کرده اند. مساله اشتغال هم که خیلی روشن است و همه می گویند و تجربه تاریخ هم هست که بدترین پدیده در عمر اجتماعات و عاطل و باطل شده انرژی انسانی و بیکار شده انسانها بخصوص انسانهایی که هزینه زیادی برایشان شده یا تحصیل کردند، یا حرفه و فنی یاد گرفته اند و آموزش دیده اند و اینها ثروت و سرمایه و ارزشهای جامعه هستند و اگر این هرز برود بدترین کار است.این استدلال دیگر نمی خواهد و معلوم است.وقتی که کشور نیاز دارد و اینها هم بیکار باشند حالا عوارض اجتماعی که بیکاری در خانه مردم دارد، در جامعه، در خود فرد، چه شرایطی پیش می آید. بر کسی مخفی نیست، در خود دنیا ما به عنوان یک انقلاب عظیم و به عنوان یک سرمشق و نمونه اول حکومت اسلامی الان در دنیا مطرح هستیم و با چشم های خیره ای که خیلی از آنها منتظرند این انقلاب شکست بخورد مواجه هستیم و خیلی ها هم غصه دارند که انقلاب به جایگاه خودش نرسد و واقعا ما برای عظمت و سرافرازی کشور و انقلابمان و برای الگوسازی دنیای اسلام و جهان سوم هرچه تلاش کنیم از این سرمایه ها درست استفاده کنیم بجاست و بنده خیلی به انقلاب و مردم و ایران و به جوانان بخصوص ظلم می دانم اینکه وقت خودمان مخصوصا مسئولان را، آنهائیکه پول می گیرند و کشور هزینه می کند که آنها خدمت بکنند، آنها بیایند وقتشان را صرف چیزهایی بکنند که در این دو شعار اساسی نتواند موثر باشد و واقعا کشور در شرایطی است که همه مان قبول داریم، من اصلا منکر نمی بینم، حتی آنهائیکه خیلی علاقه ای به انقلاب هم ندارند منکر این نیستند که ما باید امروز بتوانیم برای مردممان کار درست کنیم و این یک چیز محالی برای کشور نیست، قطعا مقدور است، من قبلا هم عرض کردم، ما یکبار روی این مسئله در یک مدت کوتاهی اقدام کردیم، از 5/15 درصد بیکاری به 1/9 درصد بیکاری برگشتیم، تازه بعد از جنگ و آن همه مشکلات بود و آن همه نیرو از جنگ بیکار شده بودند این درآمدها نبود و این نیروها نبود و این دانشگاهها این همه نیرو تربیت نکرده بود، نیروی انسانی عالم کم داشتیم، خیلی جهات منفی در آن موقع بود، مواد اولیه نبود، صنعت، برق، آب، حمل و نقل نبود ولی شد، الان خیلی بیشتر می شود، الان باید حرکت را خیلی جدی بگیریم، آن شعار اولیه که شعار اقتدار ملی است را باید جدی بگیریم آن اقتدار ملی نمود خودش را در همین اشتغال ایجاد می کند، که ما بتوانیم شاید روح اقتدار ملی همین باشد که بتوانیم از امکاناتی که در اختیار کشور هست آنجوری که اراده داریم و مصلحت می دانیم و به نفع جامعه و اسلام و خلق خدا می دانیم بتوانیم استفاده کنیم، این یک مفهوم است، عرض کردم روی مفهوم این مسئله بحث کردن بیراهه رفتن است، چون رهبری این مفهوم در ذهنشان بوده است و ما با آن مفهوم سروکار داریم، بنابر این مهم ترین مسئله ما امسال (سال 80) این است که انشاءالله با همدلی و همکاری بتوانیم این دو شعار را عملی کنیم، آن خطبه قبلی من یکی از اهدافش که گفتم به جای حسادت و کینه ها و عداوت ها همدلی و دوستی و خیرخواهی و انسان دوستی بکاریم، هدفش همین جا بود، و من فکر می کنم اینکه الان جایش خالی است آن است و پایه های ضعف ما باید در اختلافات و دعواهای بی جهت، اختلاف بطور طبیعی اختلاف نظر هست، آنچه که بد است کینه توزی و نزاع و جنگ های سیاسی به صورت هرز بردن منابع انسانی و بیرون کردن انسانها از میدان و به فراموشی سپردن ارزشها و قدرت ها و امکانات کشور است که این متاسفانه امروز قدری در جامعه ما ریشه کرده و دلسوزان نظام به خصوص مسئولان کشور، سه قوه و مدیران اساسی کشور باید در این فضا حرکت کنند.من دارم تقاضایی می کنم از مسئولان و شماها و همه که بیائیم فضا را مناسب کنیم، فضای همدلی و دوستی و خیرخواهی و مکارم اخلاق برای استفاده بهتر از این منابع عظیمی که در کشورمان هست و شرایطی که در دنیا داریم.

مسئله دوم ما و مناسبت دوم روز ارتش است که بسیار مهم است، ما در هر مناسبت باید این مسئله را ذکر کنیم، تصمیم شجاعانه و عاقلانه ای امام گرفتند که تصمیم گیری آن هم مهم نبود، آن زمان خودشان را به فضای ماههای اول انقلاب ببرید و سال 58 در شرایطی که انقلاب پیروز شده بود و عده ای از فرماندهان سطح بالای ارتش که جز بدنه دربار و شاه و ارتباط با آمریکا بودند، متواری شده بودند و بنیه ارتش که مال خلق و مردم و اسلام و انقلاب بود و روزهای آخر هم نشان داده بود که حاضر نیست فرمان آنها را میبرد و مایل است فرمان امام را ببرد دچار واقعا مشکلات شده بود، پشتیبانی آن کم شده بود، فرماندهان آن که قبلا ارتش را حفظ می کردند متلاشی شده بودند و برنامه ریزی شده بود برای اینکه ایران را از این که امکان عظیم انقلاب باشد محروم کنند، واقعا برنامه ریزی شده بود، تصادفی نیست که موج عظیمی را ما دیدیم که در کشور بوجود بیاورند به عنوان ارتش خلقی و توحیدی و از این تعبیراتی که منافقین و آن کمونیست های تند بیشتر مطرح می کردند و با سلاح هایی که در همان روزهای آشوب و انقلاب از پادگانها و کلانتری ها گرفته بودند برای خودشان سرمایه کرده بودند که ما هسته اصلی آن ارتش خلقی می خواهیم باشیم، در همان موقع ما می بینیم که یکی از مناسبت های دیگرمان هم که به همین جا مربوط می شود، می بینیم در عراق شهید صدر این شخصیت بزرگ که تقریبا امید میرفت در حوزه نجف مثل امام در حوزه قم حرکتشان به نتیجه برسد شهید کردند، عراق آماده حرکت می شد و کنارش باید ارتش ما در اینجا تضعیف و منحل شود.خیلی از حرفهایی که همان روزها عراقیها زدند علائم داریم و حتی برژنسکی اعلام کرد که ما با عراق اختلاف اصولی نداریم، در همین موقعی است که آنهائیکه امروز زیر سایه آمریکا دارند زندگی می کنند آنها برنامه انحلال ارتش را ریخته بودند و واقعا هم در بدنه ارتش شکل درست کرده بودند، ما که به پادگانها می رفتیم و در میان ارتشی ها احساس می کردیم که آن انضباط نظامی و سلسله مراتب را، آنهائیکه آن سیستم، واقعا ارزش است، سیستمی که برای ما مانده بود به هر حال اصل سیستم و این انضباط و سلسله مراتب و آن نظمی که در حرکت نظامیان ارتشی وجود دارد این خیلی مهم و با ارزش است و این یک فرهنگ شده بود و شکستن فرهنگ و از بین بردن این سرمایه، هدف مخالفین شده بود، اصلا کسی گوش به حرف فرماندهان نمی کرد، فرمان از پائین بیشتر مطرح بود، کاری که امام کردند و این فکر انحلال ارتش را محکوم کردند و ارتش را احیا کردند و به افتخاراتی که ارتشی ها داشتند اشاره کردند و به خصوص دو سه روز قبل از پیروزی انقلاب که با پیوستن آنها به مردم کمر رژیم را شکستند چون برنامه آنها این بود که در لحظه آخر، آخرین تیری که در ترکششان هست ارتش است و حکومت نظامی که کردند و بختیار اعلام کرد مقدمه استفاده از ارتش علیه انقلاب بود، و بعد نتیجه معکوس داد، دیدند بعد از حکومت نظامی ارتشی ها عده زیادی از آنها از نیروی هوایی و زمینی و خیلی از جاهای دیگر آمدند با امام آمدند و در مدرسه علوی بیعت کردند و عده زیادی هم که قبلا بیرون رفته بودند به صفوف مردم بازگشتند، امام این افتخارات ارتش را گفتند و یاد آوردند و اهمیت وجود ارتش را در آن موقع که ما دستمان از همه چیز، برای دفاع از خودمان خالی بود مطرح کردند و این یکی از تدبیرهای بسیار کارساز امام است که شبیه به اعجاز است، مقابله با آن موج عظیمی که درست کرده بودند، جویی که درست کرده بودند این جوسازیها آسان نبود، شما گاهی یک چیزهایی می بینید اما اول انقلاب خیلی قوی بود، دهها مجله و روزنامه و متینگ و سخنرانی در دانشگاهها و اینطرف و آنطرف، و فضای جامعه را اصلا بگونه ای کرده بودند که نمی شود در مقابل آنها حرف منطقی بزنیم امام این تصمیم را گرفتند و اجرا کردند و ما بعد از آن در جنگ دیدیم که چقدر تدبیر درستی بود و ارتش سهم بسیار بالایی در جنگ داشت.به هر حال یکی از کارهای مهم آن زمان بود، آن هم دو ماه بعد از پیروزی انقلاب و نقطه خطر تصمیمی که آثارش را در جنگ و در دفاع دیدیم و حقیقتا ارتش به تدریج به یک نهاد محبوبی که در جامعه ما هیچ وقت سابقه این مقدار محبوبیت در همه ارتش ایران نبود تبدیل شد و بعد هم در دوران سازندگی که واقعا به ما کمک کردند، طرح های مهم مان را در موقعی که پیمانکار و امکانات سازنده کم داشتیم و برنامه مان خیلی وسیع بود با امکانات همین برادران ارتشی و سپاه پاسداران و بسیج عمل کردیم، نیروهای مسلح ما در دوران دفاع و سازندگی از خودشان افتخارات عظیمی بجا گذاشتند که حفظ این امکانات الان نزدیک 25 سال است که ارتباطشان با منبع تدارک و لوجستگی شان قطع شده ولی امروز آماده تر از 25 سال پیش هستند به خاطر تلاشی که برای تعمیق آموزشها و هم چنین نگهداری امکاناتی که می دانند به این آسانی بدستشان نمی آید می کنند و این یکی از امکاناتی است که مایه آسایش خاطر ملت ما و وسیله ای است برای اینکه دشمنان ما به این آسانی با دیدن ارتش و سپاه و بسیج و این مردم خوب همیشه در صحنه دیگر، هوس تجاوزها از نوعی که عراقیها کردند نکنند .

مناسبت بعدی ما تاسیس بنیاد مسکن است که باز هم از کارهای خوب و ضروری بود که باز امام در همان سال اول این تصمیم را گرفتند، مشکل مسکن خیلی وقت است که در ایران مزمن شده است و یکی از اولین برنامه های امام حل مشکل مسکن بود که بیشتر هم هدفش مسکن محرومان و روستائیان و این چیزهایی که در حوادث و زلزله ها و امثال اینها تخریب می شود بود که انصافا بنیاد مسکن با حساب یکصد امام و با امکاناتی که دولت در اختیارشان می گذارند انصافا خیلی خدمت کرده و خدمات این بنیاد بسیار با ارزش و مقدس است و بنده تاکید می کنم کار مهم اینها را بیشتر بخوانید و هرقدر می توانید مساعدت کنید تا اینها بتوانند خدمت کنند و اصلا خود مسئله مسکن بطور کلی همان روزیکه امام فرمودند تابحال هنوز هم مسئله مشکل مردم است خوشبختانه امروز شرایط کشور بگونه ای است که ما می توانیم یک حرکت مهمی برای حل مشکل مسکن بکنیم.حل مشکل مسکن با مسئله بیکاری تقاطع می کند و یکی از اقداماتی است که بسیار اشتغال زا و کارآفرین است، بسیاری از این کارخانه ها و واحدهای صنعتی ما که امروز رونق ندارند با کارگرانشان مشکل پیدا کرده اند و هر روز می بینید چیزهای اینجوری داریم با فعال شدن مسکن اینها می توانند فعال شوند و خیلی از کارگرهایی که حذف شده اند می توانند بازگردند و کارگرهای جدیدی می توانند در بخش مسکن و با آموزش کمی وارد صحنه شوند، هم نیروهای متخصص را می تواند جذب کند و هم صنایع را می تواند تقویت کند و هم نیروهای کم مهارت را و هم ماهر را، بنظر میرسد که یکی از کارهای مهمی است که اتفاقا ما هم همین روزها در کمیسیون زیربنایی مجمع، سیاست مسکن را تکمیل کردیم که به مجمع خواهد آمد و انشاءالله رهبری اعلام خواهند کرد، همه چیز هم در کشور هست، حالا ممکن است در بعضی چیزها منتظر ارز بمانیم و تکنولوژی آنرا بخواهیم بگیریم و امثال اینها که در مسکن اینها نیست.مواد و مصالح مسکن تمامش در کشور به اندازه کافی هست، یک وقتی بود، سیمان فولاد، کاشی، شیشه وارد می کردیم و تقریبا همه چیز وارد می شد ولی اینها همه به مقدار زیادی هر قدر مصرف کنیم الان خودمان می توانیم تولید کنیم. نیروی انسانی هم به اندازه کافی وجود دارد، نیاز هم هست، برخی از کارها را ممکن است بکنیم و فعلا مشتری نداشته باشیم، ما الان هرچه مسکن بسازیم مردم تشنه هستند، ما در بحثی که در کمیسیون داشیتم مشکل عمده را مسئله منابع مالی و پولی دیدیم که الان کشور می تواند این منابع را تامین کند، اگر سالهای قبل نمی توانست انبوه بیاورد ولی الان می تواند بیاورد واقعا اگر مسکن و ساختمان را بطور کلی و بخش ساختمان را تقویت کنیم، مقداری از نیروهای بیکار را جذب می کنیم و یک احتیاج مبرم مردم را تامین می کنیم و یک گامی هم در جهت صنعتی تر شدن کشور برمی داریم، و به تناسب این نهاد مبارک که بنیاد مسکن است انشاءالله از همین هفته که متعلق به مسکن هست یک حرکت نیرومندتری به طرف ساخت و ساز مسکن و به طور کلی ساخت و ساز برداشته شود.

از مسائل مهم بین المللی ما مسئله فلسطین است که همچنان انسان باید خون گریه کند، هر روز خبر شهادت چند نفر فلسطینی مظلوم و مجروح شدن ده ها فلسطینی مظلوم و خراب شدن خانه ها، کارخانه ها و امکانات این مردم اسیر را آدم باید بشنود.و کار مهمی هم برای آن انجام نشود و باز همان حرکت فداکارانه که در خود مردم فلسطین و مردم مجاهد در آنجا هست که با انتفاضه عمل می کنند، خیلی روشن است که شارون دارد تشویق می شود که با سیاست مشت آهنین، مردم فلسطین را سرکوب کند و همین امروز و یا شب گذشته اعلام کرده که من فقط قبول دارم که 42 درصد از اراضی اشغالی غرب رود اردن به فلسطینی ها داده شود.همانی که قبلا در قراردادهای بین اسرائیلی ها و اعراب و بخصوص خودگردان قرار بود صددرصد همه اش را بدهند.همان موقع جمهوری اسلامی گفت که به قراردادها و امضاهای اسرائیل نمی توان اعتماد کرد. آنها به آسانی یک دولت را عوض می کنند و دولت دیگر می آید و می گوید که ما یک چیز دیگری می خواهیم که همین کار را هم کردند و شما دیدید خیلی آسان این کار را انجام دادند . وقتی که اینها اینقدر بی اعتمادند، چه کار زشت و بدی شد در کمپ دیوید و بعد از آن که روزه 50 ساله عرب را شکستند و با یک گناه افطار کردند و مشروعیت اسرائیل را امضا کردند و بزرگترین هدیه را به اسرائیل وآمریکا دادند و نتیجه آنهم این شده است که حالا آنهم به دروغ 42 درصد می گویند و 42 درصد هم نه و یکجوری می دهند که هر وقت خواستند تانک هایشان و هلیکوپترهایشان و سربازانشان بیایند و آنجا را پس بگیرند.الان وقتی که تانکهای اسرائیل می آیند در خیابانهای اراضی فلسطین و خانه های مردم را منهدم می کنند و برمی گردند چه کسی جلوی آنها را می گیرد؟ هلیکوپترها می آیند، چه کسی به طرف آنها تیراندازی می کند؟ کشتی های جنگی آنها از ساحل غزه می کوبند، چه کسی مقابل آنها می ایستد؟ مرزهایشان را بسته اند خب این چه دولتی است که مرز آن دست دشمنش باشد؟ واقعا هیچ چیز نگرفته اند و خیلی چیز بزرگی هم به اسرائیل داده اند حالا هم در حد اینکه آقایان جمع بشوند و چند صد میلیون دلار تعهد کنند و بعد نپردازند.الان می گویند اسرائیلی ها بیش از 4 میلیارد دلار طی این چند ماه به فلسطینیان خسارت زده اند و هنوز چهارصدمیلیون دلار به اینها داده نشده است و یکدهم هنوز به اینها پرداخت نشده است.چنین مردم فقیری که اگر همه اینها را هم بدهیم، باز هم فقیرند.11 درصد نرخ بیکاری آنها بوده و حالا رسیده به 40درصد و فلسطینی ها در خیابان بیکارند و هیچ اندوخته ای هم ندارند تا استفاده کنند.

بیمارستانها، داروخانه ها همه خالی است و امکانی هم برای آنها فراهم نیست تا چیزی ببرند .بیمارستانها پر از مجروح ولی امکانات و تجهیزات برای معالجه در انبارها و داروخانه ها وجود ندارد.

در این هفته سالگرد شهادت همسنگر عزیزمان صیاد شیرازی را داریم که حقیقتا جنایت بزرگی شد در ارتش ما با گرفتن این فرمانده بسیار بسیار موثر و مفید و همچنین شهادت آیت الله صدر را داریم که بنده در بخش دیگری عرض کردم و یاد آنها را گرامی می داریم و به مردممان و مردم عراق و خانواده هایشان تسلیت عرض می کنیم.

آخرین مسئله شهادت امام سجاد و وضع اسرای کربلا در کوفه است که بنده یک مقدار در این مورد می خواهم مطالبی را عرض کنم.شاید بدترین قطعه تاریخ اهل بیت، تلخ ترین تاریخشان همین یک هفته ای است که از عاشورا تا امروز در کاروان اسرا در کوفه گذشت.خیلی روزهای بدی است البته برای بنی امیه هم روزهای بدی شد و همین جا پایه سقوط حکومت اموی ها، شاخه معاویه شکست و طلسم شومی که دنیای اسلام را گرفته بود باطل شد ولی بهرحال به اهل بیت خیلی بد گذشت.در نظر بگیرید که خاندان اباعبدالله با پشت سر گذاشتن آن جسدهای پاره، پاره و بی سر و و بی لباس که از کربلا به کوفه آمدند.کوفه ای که 20 سال پیش آن جا علی بن ابیطالب خلیفه محبوب و عزیز و دوست داشتنی مردم بوده و کوچه ها و خیابانهای کوفه همه جای پای این بزرگوار و مردم کوفه این خانواده را از نزدیک می شناسند و سالها علی بن ابیطالب اینجا بوده است.

چنین روزی وارد می شوند با چه حالتی و بنظر می رسد که از اشتباهات بسیار بسیار جدی یزید و ابن زیاد و همکارانشان این بود که این وضع را برای بچه های اباعبدالله پیش آوردند .اگر آنها را از همان کربلا می فرستادند به مدینه، برای آنها اینطوری اتفاقی نمی افتد .آنها خیال کردند اینها را می آورند و به رخ مردم می کشند و قدرت خودشان و بی قدرتی خانواده اهل بیت را که مردم را بترسانند و مرعوب کنند در مقابل دولت تازه تاسیس یزید و مردم مقاومت نکنند و برنامه ریزی کردند ولی از همین لحظه اولی که اینها را وارد کوفه کردند فهمیدند که اشتباه کرده اند.البته از کربلا شروع شده بود ولی حالا من از کوفه می گویم که اسرا وارد شدند.کنترل میدان و خیابانهای کوفه از دست عوامل ابن زیاد بیرون رفت چون مردم جمع شده بودند و همه جا بودند و کاری هم نمی شد که با مردم بکنند.انبوه مردم در خیابانها بودند و کم و بیش خبر جبهه های عاشورا پخش شده بود و مردم در جریان بودند قبلا داستان مسلم بود و چیزهای دیگری بود و مردم همه آمدند حالا چه آنهائی که طرفدار ابن زیاد بودند و چه آنهائی که مخالف بودند و چه آنهائی که بصورت تماشا آمده بودند، خیابانها را پر کرده بودند و اطراف بچه های پیغمبر را گرفته بودند.از اشتباهات دیگر این بود که بجای اینکه را در کجاوه های سرپوشیده بگذارند، بچه ها را در کجاوه های بدون حجاب گذاشته بودند.خیلی زننده بود.بچه های پیغمبر، زینب، دختر علی بن ابیطالب بدون حجاب با آن حالت که رنج از همه وجودشان دارد می بارد، در میان خیل انبوه مردم که نزدیکند و می توانند با اینها حرف بزنند، حرکت قافله کند است و به زحمت پیش می رود.مردم می آمدند با اینها حرف می زدند و سئوال می کنند و خیلی ها نمی شناختند. رفته رفته ضجه مردم بلند شد، گریه کردند.زینب سخنرانی کرد، حضرت سجاد سخنرانی کرد.بچه های دیگر حرف زدند، ام کلثوم مردم اطراف خود را روشن می کردند و موج روشنگری از بیداد بنی امیه همینطور جامعه را به ضجه آورده بود.صدای مردم بلند شد.حالا چه بکنند؟ مگر می شد این مردم را بزور شمشیر و فشار متفرق کرد.جائی نبود که مردم بروند.همه جا مردم جمع بودند. به زحمت توانستند و طرحشان این بود که سرها را بیاورند تا اسرا را با سرهای بریده مشغول کنند و یک منظره ارعاب دیگری درست کنند. زینب وقتی که دید سر برادرش کنار کجاوه بلند است سخنش را قطع کرد و معلوم است که زینب حرف نمی زند و دیگر اینکه دو، سه روزه ندیده و حالا هم اینطوری دارد می بیند.مشغول صحبت با سر برادر می شود غافل از بچه ای که کنارش نشسته.بچه هم پدرش را شناخته است.زینب توقع داشت که امام حسین(ع) جواب بدهد اما جواب نمی آمد.یک وقت احساس کرد بچه دارد از غصه جان می دهد و دستهایش را به طرف سر بابا بلند کرده و فرمود اگر با من حرف نمی زنی با این بچه چند کلمه حرف بزن.قد کاد قلبها ان یذوب، نمی دانم آنوقع به زینب چه گذشت.زن قهرمان و صبور و بادلی دریایی که سرش را به کجاوه می زند.نطحت جبینها بمقدم المحمل مردم می بینند که سر و صورت زینب پر از خون شده و واقعا خیابانها غیرقابل کنترل بود و به زحمت اینها را به محبسشان رساندند و فردای آنروز آنها را به جلسه ابن زیاد بردند که آنجا کنترل شوند و آنجا اعمال قدرت شود و ارعاب نیز بیشتر گردد.آنجا هم حضرت زینب و حضرت سجاد جلسه را در مذاق ابن زیاد تلخ کردند.التماس کرد که زینب چند کلمه با او حرف بزند ولی زینب حرف نزد.زخم زبان زد تا زینب را به حرف بیاورد و آورد.دید هر چه می گوید «کلمینی» حضرت حرف نمی زند.وقتی که زخم زبان زد و گفت که دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ می دانست که زینب تحمل اشارات منفی را برای برادرش ندارد.گفت که «هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل و برزوا علی مضاجعهم» اینها خداوند، شهادت را برایشان تقدیر کرده بود و رفتند در آنجایی که برایشان تقدیر شده بود.چه افتضاحی، چون ابن زیاد گفت دیدید خدا شما را، برادرت را و همه شما را رسوا کرد.فرمود چه افتضاحی، فاسد و فاجر، فاسق و ظالم و قاتل رسوا می شود.صبر کن قیامت شود و در دادگاه خداوند باید جواب بدهی.خواست زینب را بکشد که افرادی مخالفت کردند.دید وضع جلسه اجازه نمی دهد.عصبانی شد انتقام را از امام حسین(ع) گرفت و با چوب خیزان و اینجا صدای مردم بلند شد و همانهائی که در جلسه بودند و بیش از همه شخصی بنام زید بن ارقم که یک صحابی معروف و محترمی بود، نتوانست تحمل کند و او را آورده بودند برای زینت جلسه، پیرمرد بود و گفت دستت را از این سر مقدس بلند کن، می دانید چوب به کجا می زنی.من بارها دیدم که امام حسین و این لب ها را پیغمبر می بوسد و جای لب های پیغمبر داری اسائه ادب می کنی؟ خواست تا حضرت سجاد را شهید کند که باز نتوانست و فضای جلسه اجازه اینکار را نمی داد و خود حضرت زینب هم خیلی مقاومت کرده و آنها را برگرداندند به زندان و همه گزارشها این بود که کوفه دیگر کوفه ابن زیاد و یزید نیست.این مردم قبلا ولایت علی ابن ابیطالب را داشتند مردم کوفه تقریبا همیشه طرفدار علی بن ابیطالب بودند، کوفه از علی بود، شام از معاویه بود و جاهای دیگر مال دیگران.نفهمیده بودند چه شد.بچه های پیغمبر را که آوردند، اینها وجدان خفته شان بیدار شد، کوفه یکپارچه اعتراض شده بود.تدبیری اندیشیده گفت خانه ای در کنار مسجد جامع ترتیب بدهند و بچه ها را ببرند آنجا و مردم بروند تسلیت بگویند.اینها همه در ظرف یکهفته اتفاق افتاد.فردا گویا بچه های پیغمبر را از کوفه می برند ولی زینب هوشیار که دید اینها می خواهند مخدر به مردم تزریق کنند فرمود به زنهای کوفه بگوئید عربها به تعزیت ما نیایند، فقط آنهائی که اسارت را دیده اند و ام ولدها می توانند برای جلسه تعزیت بیایند.اطراف منزلی که برای عزاداری آماده کرده بودند، ضجه و شور و گریه و نفرین و لعنت بود.خیلی سریع تصمیم گرفتند که بچه ها را از کوفه ببرند حتی در مسجد که ابن زیاد خواست سخنرانی کند و مردم را توجیه کند، عبدالله عفیف عضدی سخنرانی کرد و حرف او را قطع کرد و مخالفت کرد و نگذاشت او حرفش را بزند و جنایتش را بیشتر برملا کرد.همه راهها بر ابن زیاد بسته شده بود و می بینیم اولین حرکتی که علیه اموی ها شد از همین یک هفته شروع شد. آدم ریشه حرکت آنهائی که برای خونخواهی امام حسین قیام کردند و خیلی هم شهید دادند وقتی بررسی می کند، می بیند اکثرشان در همین یک هفته تصمیم گرفتند آنچه که اشتباه بزرگ خانواده شوم معاویه و یزید بود و آنچه که تدبیر درست امام حسین بود که با کاروان اسرایش حرکت عظیمی را در تاریخ اسلام بنفع مظلومان تاریخ و علیه ستمگران تاریخ براه انداخت که ما امروز و امسال نمونه هایش را در عاشورا و محرم در سراسر دنیا دیدیم.فریاد زینب و امام سجاد و سکینه و فاطمه است که از کوفه امروز به گوش همه مردم دنیا می رسد و هیچکس نیست که نتواند حقانیت این جمع را و این راه را و ظالمانه بودن راه دشمنان اهل بیت را کشف و درک نکند.به عنوان یک جریان حق و قابل دفاع و احترامی در تاریخ ثبت شده و انشاءالله تا محو ظلم و از بین بردن همه ظلمه تاریخ این حرکت عاشورا ادامه خواهد داشت.

بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان