وقتی عطش در کربلا غوغا بپا کرد
سقّا نگاهی شرمگین بر خیمه ها کرد
برداشت مشکی را که لبریز از وفا بود
مشکی که خود از تشنگان کربلا بود
شاهین عشق آماده پرواز می شد
لبهای مشک از شوق دریا باز می شد
بر کشتگان بدر روز انتقام است
مهریه زهرا(س) به فرزندش حرام است
وقت است تا شیرین شود کام ابوالفضل
وقت است از خون پُر شود جام ابوالفضل
برخاست عزم آب در دشت بلا کرد
قلب سیاه کفر بند از بند وا کرد
عباس یعنی تشنه در دریا نشستن
عباس یعنی بغض مولا را شکستن
عباس یعنی نفس را هم بنده کردن
عباس یعنی آب را شرمنده کردن
عباس یعنی تا قیامت مَرد بودن
عباس یعنی با خدا همدرد بودن ...
به به چه نیکو آمد این اقبال عباس
آمد هزاران تیر استقبال عباس
وقتی که روی ماه از آئینه برگشت
آوای «أدرِک یا اخا» پیچید در دشت
زلف شقایق در کمند یاس افتاد
سالار دین بر پیکر عباس افتاد
وقتی که پیکان مشک را بر حلق او دوخت
حتی گلوی آب هم از تشنگی سوخت
اینک فراتی مانده لبریز از ندامت
شرمنده از عباس تا روز قیامت ...