چکیده
در این مقاله بعد از مقدمه کوتاهی به معنای لغوی و اصطلاحی و حقیقت دین و دنیا پرداخته و این دو مفهوم از دیدگاه مفسران و عالمان دینی تبیین گردیده و با ذکر شواهد و ادله بیان شده است که حقیقت دنیا از دیدگاه اسلام هرگز مذموم نبوده بلکه آنچه که در ذم دنیا در نصوص وارد شده مربوط به تعلقات و وابستگی انسان به آن است و امام خمینی (ره) و بسیاری از مفسرین بر همین عقیده اند، گرچه برخی نظر مخالف دارند.
سپس به ارتباط دین و دنیا و تفکیک آن دو، دلایل طرفین پرداخته شده و در پایان ادله سکولاریزم (جدایی دین و دنیا) را مردود دانسته و اندیشه عالمانی که بر پیوند ناگسستنی دین و دنیا، دین و حکومت و دین و سیاست اثبات نموده و شواهدی از بیانات امام خمینی در این رابطه ذکر شده است.
هیچ تردیدی وجود ندارد که یکی از بهترین آثار نظام مقدس اسلامی در ایران، بعد علمی و فرهنگی آن است. فرهنگی که با اعتقادات دینی و مذهبی مردم این مرز و بوم آمیخته و در همه ابعاد زندگی آنان بروز و ظهور پیدا کرده است. البته انقلابی که مبنای آن دین و فرهنگ مذهبی باشد لاجرم این آثار بر او مترتب است. به یمن همین صبغه فرهنگی و علمی، مباحثی که شاید در طول تاریخ جامعه ما، کمتر مورد توجه بود از طرف متفکران و اندیشمندان مسلمان، در حال گشوده شدن و بازیافتن جایگاه واقعی خویش است. در میان همه مباحث و چالشهای فرهنگی و دینی، یکی از موضوعاتی که شاید از اهمیت خاصی برخوردار باشد فرضیه دین و دنیاست.
هر چند که این موضوع، بصورت واضح و روشن در آیات و روایات بیان شده و نیز وقوع پدیده مقدسی چون انقلاب اسلامی، بارزترین تفسیر عملی و بهترین تجلی پیوند ناگسستنی دین و دنیا، در بستر تاریخ دنیای بشری است ولیکن مسائل متعددی در این باب مطرح است که مورد بحث محققان و اندیشوران است. آنچه در این مقال به آن پرداخته خواهد شد ارتباط و پیوند دین و دنیا بر اساس دیدگاه بنیانگذار انقلاب اسلامی است که نظری نقادانه بر تئوری تفکیک دین و دنیا دارد.
در سده اخیر آثاری از برخی نواندیشان و روشنفکران دینی به رشته طبع درآمده که معتقدند دین از دنیا جداست و آنچه که اهداف مقدس انبیاء را تشکیل می دهد توجه به آخرت است. (1)
اینان از کتاب و سنت به گونه ای تحلیل و تفسیر می کنند که هرگز هیچ گونه ارتباطی بین دین و دنیا وجود ندارد، تعالیم و احکام دین برای آخرت انسانها نازل شده است نه برای اصلاح و آبادانی دنیا. قداست دینی را نباید با امور پست دنیوی آلوده کرد و در دست حاکمان و سیاستمداران قرار داد.
به دلیل اینکه تحقیق در هر موضوعی و فهم صحیح از آن، نیاز به درک عمیق مبادی آن علم دارد و نیز تخصص در هر مساله ای از اهمیت خاصی برخوردار بوده به نحوی که معرفت غیر متخصص در هر علم بعنوان معرفت درجه دوم به حساب می آید و هرگونه اظهار نظر از جانب او فاقد هرگونه اعتبار یقینی است. لذا در این نوشتار تلاش شده است به اینکه در کنار اندیشه و افکار امام خمینی(ره)، اقتراح برخی از صاحب نظران و مفسران بزرگ را مطرح نموده تا شاید حجاب برخی از شبهات و ایرادات بر داشته شود. بنابراین برای روشن شدن مبادی تصوری بحث، ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی هر کدام از دو واژه دین و دنیا را تبیین و سپس به طرح موضوع می پردازیم.
معنای لغوی دین
دین در لغت به معنی جزاء، طاعت و روز قیامت است که آن را برای شریعت اعتبار کرده اند. چنانچه در قرآن کریم آمده است. (ان الدین عند الله الاسلام) (2) (و من احسن دیناح ممن اسلم وجهه لله و هو محسن) (3).
دین یعنی طاعت (لا اکراه فی الدین) (4) در این آیه دین را به معنای طاعت گرفته اند و گفته شده که طاعت نیست مگر با اخلاص و در اخلاص اکراهی وجود ندارد، چون امر قلبی است نه ظاهری.
دین به معنای جزاء و پاداش آمده چنانچه خداوند فرمود: (فلولا ان کنتم غیر مدینین) (5) گفته می شود که این آیه مختص اهل کتاب است که جزیه می دادند. غیر مدینین یعنی غیر مجزیین. (6)
تعریف دین
در اینکه معنای اصطلاحی و معرف واقعی دین چیست و آیا می توان از این واژه، تعریف حقیقی بدست داد و حد آن را تحصیل نمود یا خیر؟ و آیا دین شناسان در تعریف آن وحدت نظر دارند یا نه؟ و توفیق آنان در تحصیل معنای واقعی آن تا چه حد بوده است، موضوعی مورد دقت و توجه است. در این رابطه مطالب زیادی گفته شده، برخی معتقدندکه اصلاح دین قابل تعریف نیست; عده ای فرموده اند دین خطاب خداوند است به انسان از طریق وحی که دارای دو جنبه الهی و بشری است. دین یعنی معرفت و نهضت همه جانبه به سوی تکامل. و یا دین به مجموع گزاره هایی که از طرف خداوند بر انبیاء القاء شده، می گویند. (7)
شلایر ماخر (Sehleier macher) از متکلمین معروف مسیحی می گوید:
«حقیقت و جوهر دین عبارت است از احساس توکل محض ». (8)
لازم به ذکر است که هیچ یک از این اقوال خالی از نقض و ابرام نبوده، خصوصا قول کسانی که به یک بعد آن نگریسته و در همان دایره خاص و محدود، دین را تعریف کرده اند یا اظهار عجز نموده اند. بنابراین با عجز و ناتوانی عقلی از حد و تعریف یک مفهوم یا پدیده ای، بهترین راه برای تشخیص آن استمداد از طریق الهامات وحیانی است که قلمرو آن گسترده تر از عقل است.
قطعا معرفتی که از این طریق بدست آید بسیار کاملتر و روشنتر خواهد بود و اگر شبهاتی در این زمینه وجود داشته باشد تا حد زیادی مرتفع خواهد شد.
به همین دلیل به کلام وحی و بیان عالمان واقعی دین و مفسران کلام الهی پرداخته می شود. آنچه که از آیات قرآن کریم صراحتا بیان شده است این است که واقعیت و حقیقت دین همان رویه و مسلکی است که پیامبر اسلام (ص) بر آن منسلک بوده و در آن مسیر ثبات قدم داشتند. یعنی همان سنتی است که پیامبر(ص) و پیشوایان دینی در زندگی بدان عمل می کردند. بعنوان مثال پیامبر خطاب به مشرکان می فرمایند:
«دین من این است که خدایان شما را نمی پرستم و خدای واحد را پرستش می کنم.» (9)
و یا خداوند می فرماید:
«هر یک از شما مسلمانان اگر از دین خود برگردد و در همان حال بمیرد کافر است ». (10)
از مجموع آیات دین و شریعت، مفسرین چنین تلقی می کنند که دین همان مجموعه تعالیم و سیره قولی و عملی صاحبان دین برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت را گویند. امام خمینی(ره) و علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان و کثیری از شاگردان ایشان به این قول ملتزم شده اند. (11) تحلیل و تفسیر امام خمینی (ره) در این باب این است که دین به مجموعه قوانینی گفته می شود که در راستای سعادت دنیا و آخرت انسانها تدوین و تنظیم شده است.
ایشان در محدود کردن دین به امور شخصی شدیدا مخالفت ورزیده و بیش از آنکه به جنبه فردی دین توجه داشته باشد به ابعاد اجتماعی آن اهتمام دارند و در مقابل آنان که با تنگ نظری، دین الهی را مورد تحلیل خود قرار می دهند شدیدا می تازند و می فرمایند:
«دین الهی دارای دستورات جامعی است که کلیه ابعاد مادی و معنوی بشر را شامل می شود تعالیمی که علاوه بر فنی ساختن انسان در بعد روحانی در مادیات هم او را غنی می سازد.» (12)
و در بیانی دیگر می فرمایند:
«از دین اسلام و بعثت رسول اکرم (ص) بر داشتهای مختلفی است چنانچه از انسان هم برداشتهای مختلفی می باشد هر دیدی محدود به حدود آن کسی است که آن دید را دارد. انسان موجودی است محدود، انسان غیر متناهی در کمال غیر متناهی در جلال و جمال دید غیر متناهی دارد و او می تواند از اسلام و از انسان برداشت صحیح بکند.» (13)
در خصوص محدود و محصور نمودن دین، مبنای ایشان این است که: نباید دین را در محدوده دنیا یا آخرت محصور نمود. محدود کردن دین به امور دنیوی صرف یا به امور اخروی هر دو خلاف واقع است. می فرمایند:
«محدود کردن هر چه باشد خلاف واقعیت است. نسخه تربیت اسلام که قرآن باشد نامحدود است نه محدود به عالم طبیعت است و نه محدود به عالم غیب و نه محدود به عالم تجرد است همه چیز است. بنابراین نباید گمان شود که اسلام آمده است برای این که این دنیا را اداره کند یا آمده است فقط برای این که مردم را متوجه آخرت سازد نوع انسان در خسارت است مگر آنان که در حصار دین و ایمان و تربیت انبیاء وارد شوند.» (14)
پس تعریف مفهومی دین- نه تعریف ماهوی همان مجموعه قوانین و تعالیمی است که در باب عقاید، اخلاق و احکام، برای رساندن انسان به سعادت و کمال تدوین گردیده است.
حقیقت دین اسلام
با توجه به مطالبی که در باب تعریف دین بیان شده اگر بخواهیم یک تحلیل اجمالی از حقیقت دین در قرآن و سنت داشته باشیم به همین مطلب خواهیم رسید. از جمله آیاتی که درباره نفی شرک و بت پرستی و اثبات توحید و خدا پرستی در قرآن کریم آمده به نوعی از حقیقت دین سخن گفته اند که همان سوق دادن حیات فردی و اجتماعی انسانها به برترین کمال و سعادت یعنی دست یابی به مقام قرب ربوبی و دوری جستن از قلمرو پست مادی می باشد. کلام امام خمینی(ره) این است که:
«حقیقت دین اسلام این است که همه مسائل مربوط به زندگی بشر را و آنچه مربوط به رشد و تربیت انسان و ارزش انسانی می باشد را دار است. اسلام همه چیز را گفته است لکن اشکال بر سر مسلمین است.» (15)
سایر مفسران و دین شناسان شبیه همین مطلب را بیان کرده اند، صاحب تفسیر المیزان در ذیل آیه:
(قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم) (16)
می فرمایند:
«حقیقت دین عبارتست از تعدیل اجتماع انسانی در مسیر حیاتی آن که به تبع آن تعدیل حیاتی فرد هم در آن نهفته است. دین، اجتماع انسانی را در راه فطرت و آفرینش، وارد ساخته و به آن موهبت حریت و سعادت فطری چنانکه مقتضی عدل است می بخشد. همچنین به یک فرد، حریت مطلقه داده در انتقاع بردن از جهات حیات، چنانچه فکر و اراده اش او را رهبری می کند و تا جائی که ضرری به حیات اجتماع نرساند، آزاد می گذارد.» (17)
در واقع اندیشه امام خمینی و علامه طباطبائی این است که موجب آزادی و حریت و نعمت نیکبختی و سعادت با عمل به دین تضمین شده است و بیرون از حقیقت دین، جز بردگی و بندگی و شقاوت و بدبختی، تحفه دیگری نیست.
«آزادی و حریت انسانی در حدود قانون است دین کشور ما اسلام است آزادی در حدود دین این است که به اسلام ضرر نخورد.» (18)
همه انبیاء و رسولان الهی در راستای همین هدف دین خود را تشریع و تبیین کرده اند. سخن نوح پیامبر(ع) با خدایش این است که
(رب انهم عصونی واتبعوا من لم یزده ماله و ولده الاخسارا)، خدایا این قوم، مرا مخالفت کرده و پیروی کسی را کرده اند که مال و فرزندانش جز به زیان و ضررش نیفزود.» (19)
و کلام شعیب پیامبر(ع) خطاب به قومش چنین است که:
(انی اریکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط) بدرستی که من می بینم شما را با خیر و من می ترسم بر شما از عذاب روزی که احاطه کننده است. (20)
و یا قول حضرت عیسی(ع) خطاب به امتش این است که:
(ولابین لکم بعض الذی تختلفون فیه فاتقوالله و اطیعون) من آمده ام تا بعضی احکامی که در آن اختلاف دارید برای شما بیان نمایم پس خدا ترس و پرهیزکار شوید و مرا اطاعت کنید». (21)
اگر بخوبی در بیانات انبیای عظام دقت و توجه شود حقیقت دین که همانا تامین کننده سعادت بشر در دنیا و آخرت و لازمه آن که عدم اختلاف و عصیان ورزی در قبال تعالیم انبیاء است آشکار می گردد.
اما آنچه در نصوص و روایات آمده مبین و مفسر آیاتی است که درباره حقیقت دین و هدف بعثت نازل شده اند.
علی(ع) در کلام گهربارش فایده و غایت بعثت را چنین تشریح می کنند:
«به تحقیق خداوند متعال فرستاد حضرت محمد(ص) را در حالی که ترساننده بود جهانیان را از عذاب الهی و امین بود بر آنچه به او نازل می شد و شما ای گروه عرب در آن هنگام پیرو بدترین کیش بودید (که شرک و بت پرستی بود)، در بدترین جایگاه (حجاز) بسر می بردید که قحطی و فتنه و فساد در آنجا بسیار بود. در زمینهای سنگلاخ و میان مارهای پر زهری که از آوازها نمی رمیدند، مانند این که کر بودند اقامت داشتید، آب لجن سیاه را می آشامیدید و غذای خشن می خوردید و خون یکدیگر را می ریختید. پس به سبب وجود مقدس حضرت رسول اکرم(ص) از آن زندگی بد و فساد عقیده و همه گرفتاریها نجات یافتید و در میان مردم دنیا به سیادت و بزرگی مشهور شدید.» (22)
بنابراین حقیقت دین از دیدگاه امام خمینی (ره) نشات گرفته از متون دینی است که همانا سعادت دنیا و آخرت، بهبودی حیات مادی و معنوی و صلاح و آرامش روحی و جسمی همه انسانهاست که هم صلاح زندگی دنیا را تامین کند و هم آفات کمال آخرت را بزداید. پس مصالح بندگان در دنیا و آخرت در متن دین نهفته است و بقول شاطبی: «شرایع تنها برای مصالح عاجل و آجل باهم وضع شده است.» (23)
با توجه به حقیقت دین و محتوای شریعت الهیه می توان ادعا کرد که هرگز همای سعادت در دنیا بر کسی بال نگشوده و سایه نمی افکند و مدال حریت و آزادی بر سینه انسانی آویخته نمی شود و تاج عزت در دنیا و عقبی بر سر احدی گذاشته نمی شود مگر این که آن شخص در قلمرو دین حرکت نموده و مطیع تعالیم آن باشد.
پس این تلقی و برداشت قشری و سطحی از متون دینی که آن را بر دو محور خدا و آخرت محصور نمودن و آن همه تعالیم اخلاقی و اجتماعی در امور دنیوی را نادیده انگاشتن، براستی تحلیل غلط و نادرستی است. چه این که اگر بعثت انبیاء و تشریع دین، برای هدایت و ارشاد آدمیان در نظام زندگی مادی نمی بود مفهوم و معنایی برای حیات حاصل نمی شد و غرض خلقت بی فایده و عبث می نمود و حق آن است که دنیا، در پرتو دین ارزش و هدف اصلی خود را پیدا می کند و آخرتی سعادتمند در کنار غایتمندی سالم دنیوی تحصیل می شود. به جهت این که آخرت، تافته جدا بافته ای از دنیا نیست بلکه نشئه ظهور و تجلی اعمال آدمیان از این دنیاست که دنیا صورت آن است. در واقع دنیا و آخرت ظاهر و باطن یک واقعیتند.
شاید نوک پیکان حمله امام همین مبنای ناصواب را هدف قرار داده که با ژرف نگری خاص فرموده اند:
«اسلام دینی نیست که برای یک طرف قضیه فکر کرده باشد، اسلام همه اطراف قضایا را بیان کرده است; تمام احکام مربوط به دنیا و مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع و اقتصاد و تمام قضایایی که اهل دنیا از آن بی اطلاع هستند. ادیان توحیدی آمده اند تا هر دو طرف قضیه را نگاه کنند; چنین نیست که از یک طرف غافل باشد خصوصا اسلام که از همه ادیان بیشتر در این معنا پافشاری دارد. همه احکامش مخلوط به سیاست است; نمازش و حجش و زکاتش; مخلوط به سیاست است; اداره مملکت است، خمسش مربوط به اداره مملکت است.» (24)
معنی دنیا
در میان علمای اهل لغت برای این کلمه دو معنا شده است. برخی از اهل لغت گفته اند: دنیا از ماده دنو به معنای نزدیکی است. و عده ای گفته اند از ریشه دنی است به معنای پستی و دنائت. یعنی مرحله نازل و دانی از حقیقت هستی که غالبا در مقابل آخرت استعمال می شود. مثل: (خسر الدنیا و الاخره) و یا مثل این قول خداوند که می فرماید: (و آتیناه فی الدنیا حسنه و انه فی الاخره لمن الصالحین) (25) و گاهی به معنای اقرب است در مقابل اقصی. مثل: (اذ انتم بالعدوه الدنیا و هم بالعدوه القصوی) و جمع دنیا دنی است. (26)
به دنیا دهر هم گفته شده; دهر یعنی مدت عالم از مبدا تا منتهی. مثل: (هل اتی علی الانسان حین بما من الدهر) هر چه که دارای زمان طولانی باشد بدان دهر گفته می شود; بر خلاف زمان که به مدت کوتاه اطلاق می شود. حاصل کلام علمای اهل لغت این است که دنیا، حالات قبل از مرگ و آخرت حالات بعد از مرگ را گویند. (27)
حقیقت دنیا
هر چند از معنای لغوی واژه دنیا تا حدودی می توان به حقیقت آن پی برد اما با توجه به تبیین و توصیف قرآن کریم و روایات از دنیا که در غالب موارد با دو قید لهو و لعب و با دو وصف متعارض (مدح و ذم) همراه و قرین است اندکی درک آن را با مشکل مواجه ساخته و چالشی را میان مفسران و علمای دینی برانگیخته است.
در این که آیا دنیا، همین زمین و آسمان و بیابانها و نظام طبیعت است؟ یا این مخلوقات از حقایق نظام هستی و آیات حق بوده و مقصود از دنیا همان اعتباریات و امور قرار دادی ما انسانهاست; و در واقع دنیا غیر از نظام طبیعت است؟
برخی حقیقت دنیا را در امور تکوینی آن دانسته و برخی دیگر از عالمان دینی علاوه بر تکوینیات، امور اعتباری و قراردادی را هم جزء حقیقت دنیا به شمار آورده اند.
پذیرش و قبول هر یک از این دو قول توابع و لوازمی دارد که شاید مناقشاتی را بر انگیزد. بعنوان مثال اگر بپذیریم که حقیقت دنیا همان بیابانها و آسمانها و زمین است در تفسیر آیه (و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین) (28) یا آیه (و ما الحیاه الدنیا الالعب و لهو) (29)
باید ملتزم شویم به این که خداوند متعال برای بشر بازیچه آفرید و ذات حق، خالق لهو و لعب بوده، ماهیت و حقیقت دنیا را برای بازیگری انسانها پدید آورد. و اگر بخواهیم خلاف این قول را در مثل این آیات، بپذیریم که در جهت مخالف عقیده فوق باشد بازهم لوازمی بدنبال دارد که پذیرش آن آسان نیست.
بدان جهت که در معنای دنیا و حقیقت آن ابهام وجود دارد جمع این دو قول را با مشکل مواجه ساخته است و شاید بتوان گفت که تا حدودی شبهات و خلطهای وارده به همین نکته برمی گردد، با اذعان به این مطلب که در حقیقت دنیا ابهام وجود دارد ادعای ما این است که گره این ابهام با توجه عمیق و تامل دقیق در کلام شارحان واقعی دین که تلاش کرده اند تا قرآن را با قرآن یا با نصوص معتبره تفسیر نمایند گشوده خواهد شد.
حقیقت دنیا از دیدگاه مفسران
نظر علامه طباطبائی این است که «دنیا بازیچه است و زندگی دنیا منحصر در لهو و لعب است و خداوند با کلمه «هذه » که فرمود (و ما هذه الحیاه الدنیا الا لهو و لعب) (30) آن را تحقیر کرده است و کلمه «لاعب » در آیه 16 سوره انبیاء به معنای بازیگر بودن خداوند نیست بلکه به معنای خالق لعب بودن است.
ایشان بعد از تعریف دو واژه لهو و لعب (لهو یعنی کار بیهود که انسان را از کار مفید و مهم باز دارد و به خود مشغول می سازد و لعب کارهای منظمی که در عین بی فایده بودن انجام می گیرد.) می فرمایند:
«زندگی دنیا همانطور که به اعتباری لهو است به اعتبار این که برای خود، قواعدی دارد لعب نیز هست برای این که فانی و زودگذر است همچنان که بازیها اینطورند. عده ای بچه با حرص و شور و هیجان عجیبی یک بازی را آغاز می کنند و خیلی زود هم خسته شده و از هم جدا می شوند. و همانطور که بچه ها بر سر بازی داد و فریاد راه می اندازند و پنجه به روی هم می کشند با این که مورد نزاع آنها، جز خیالاتی موهوم نیست. مردم عادی نیز بر سر بازیچه دنیا، با یکدیگر می جنگند و حالت چند سگی را که بر جیفه ای به یکدیگر می غرند درگیر می شوند. با این که آنچه بر سر آن تکالب می کنند از قبیل اموال و همسران و فرزندان و مناصب و مقامها و ریاستها و غیره، چیزی جز اوهام نیستند. و اینها را مالک نمی شوند مگر در ظرف وهم و خیال. به خلاف زندگی آخرت که انسان در آن عالم به کمالات واقعی که خود از راه ایمان و عمل صالح کسب کرده زندگی می کند و سرگرمی و لهو و لعب در آن راه ندارد. لذتی که با الم آمیخته نیست; سعادت و نیکبختی که شقاوت در پی ندارد.» (31)
در پاسخ این پرسش که آیا لهو و لعب از خدا سر می زند یا خیر؟ می فرمایند:
«لهو کردن خدا با چیزی از مخلوقات خود محال است.
زیرا لهو صورت نمی گیرد مگر از کسی که لهو، حاجتی از او را بر طرف نماید. پس لهو از چیزهایی است که در غیر اثر می گذارد و معنی ندارد که چیزی در خدای تعالی موثر باشد و او به چیزی محتاج شود. بنابراین اگر فرض کنیم که سرگرمی برای خدا جایز باشد باید با چیزی باشد که غیر خودش باشد و مخلوقات او از آنجا که فعل اویند و از ذات او صادر و خارج می شوند غیر او بوده و نمی شود همبازی یا بازیچه او باشند بلکه باید چیزی باشد که از ذات او صادر نشده باشد و چنین چیزی وجود ندارد پس خدا، لهو ندارد.» (32)
ملخص کلام علامه در تفسیر آیات مربوط به دنیا این است که دنیا بازیچه است و متاعی است که با آن تمتع می شود خداوند خالق و آفریننده لهو و لعب است اما لاعب و بازیگر نیست. هر چند که خود، بازی کننده صحنه بازی نیست ولی وسیله و اسباب بازی را برای کودکان دنیا خلق کرد. ایجاد و خلق اسباب بازی حکیمانه است نه بازی با کودکان که از حکمت بدور است. (33)
چنین دیدگاهی از حقیقت دنیا مورد پذیرش امام خمینی (ره) و برخی از شاگردان علامه واقع نشده است. یکی از شاگردان علامه در نقد این نظر می فرمایند:
«این جواب علامه پاسخ خوبی است اما باید گفت که آیا این که دنیا لهو و لعب است همان نظام تکوین و مخلوق خداوند تعالی مراد است، یعنی آیا خداوند واقعا بازیچه آفرید تا گفته شود بازی کودکان دنیا با بازیچه حکمت است یا خیر؟ قرآن وقتی که می خواهد دنیا را تبیین کند آن را به فصول چهارگانه مثل می زند.
«بدانید که زندگی دنیا، بازیچه و لهو و زینت و تفاخر بین شما و تکاثر در اموال و اولاد مثل آن بارانی است که کفار از رویش گیاهانش به تعجب در آیند و گیاهان وقتی به انتهای رشد رسیدند به زردی گرائیده خشک شوند و در آخرت عذاب شدیدی است ». (34)
این گونه تعاریف، تعریف به تمثیل است نه تعریف حقیقی، دنیا آسمان و زمین و بیابانها نیستند بلکه اینها تکوینیات و آیات حق و مسبحات خدایند». (35)
اینها بازیچه نیستند بلکه خداوند دنیا را براساس معادلات ریاضی خلق نمود که حقایق هستی اند نه بازیچه. وقتی این موارد خارج شد می ماند اعتباریات دنیا و آنچه که جنبه حقیقی ندارند. حیات دنیا، حیات انسانها، پرندگان و حیوانات بازیچه نیست بلکه دلبستگی به دنیا و اعتباریات دنیا لهو است. پس این که علامه فرمودند درختها و آسمانها و زمین بازیچه اند برای کودکان دنیا خلق کرده تا به هدف که همان معارف الهی است برسند و خدا خود بازی کننده نیست بلکه وسیله بازی را برای انسانها آفرید و این فعل خدا از روی حکمت بوده است; اگر چه جواب خوبی می باشد ولی تام نیست چون اینها تخصصا خارجند چه این که اگر نفس دنیا لهو و لعب باشد حسنه و سیئه و ثواب و عقاب معنی نخواهد داشت. (36)
ظاهرا دیدگاه امام خمینی (ره) با این نظر علامه هماهنگ نیست و آنچه را که ایشان می فرمایند خلاف تفسیری است که علامه ارائه می نمایند. چون از نظر امام آنچه که مذموم است تعلق و وابستگی به دنیاست اما تکوینیات نظام هستی، مظاهر و آیات و تجلیات حقند.
«دنیای هر کس، همان آمال اوست، دنیا همان است که پیش شما است، خود شما وقتی توجه به نفستان دارید خودتان دنیائید اما از شمس و قمر و طبیعت هیچ تکذیب نشده است از اینها تعریف شده است; اینها مظاهر خدا است.» (37)
«دنیا فی نفسه مذموم نیست و دوری از کمال نمی آورد بلکه آن علایقی که در انسان پدید می آید موجب دوری انسان از خدا می گردد. آنچه انسان را گرفتار می کند علاقه است.» (38)
فخر رازی در تفسیر آیات دنیا، تلاش و کوشش بسیاری نموده تا توجیه درستی از حقیقت دنیا بدست دهد ولی از ظاهر کلامش پیداست که توفیق چندانی نداشته است. او می گوید:
«در این آیات چند مساله است. منکرین قیامت، تمایل و رغبتی زیاد به دنیا داشتند خداوند از پستی و خست آن فرمود. پس نفس دنیا مذموم نیست.»
و در وجه نامگذاری دنیا به لهو و لعب چند وجه را بیان می کنند که با صدر کلام ایشان ناهماهنگ است او می گوید:
«زمان لهو و لعب کوتاه و سریع الزوال است و مدت زندگی در دنیا هم چنین است. لهو و لعب در بیشتر موارد منجر به عمل زشت می گردد لذات دنیا نیز چنین است. لهو و لعب با غرور به ظواهر امر حاصل می شود و اگر به حقایق توجه شود چنین نیست. بنابر این لذات دنیوی لهو و لعب است و حقیقتی ندارند و اگر به احوال دنیا و آخرت توجه شود معلوم می گردد که خیرات دنیا، جز به حکم شهوت نیست، و حقیقتی برای این شهوات در واقع نمی باشد. پس سعادات دنیوی همراه این عیوب هستند ولی سعادتهای اخروی مبراء از این عیوبند.» (39)
مرحوم فیض کاشانی در تفسیر آیه 16 سوره انبیاء و آیه 20 سوره حدید می فرمایند:
«خداوند! آسمان و زمین را با نظم خاص آفرید تا بشر برای ادامه حیات خویش و رسیدن به کمال، زندگی خود را بر اساس آن تنظیم نماید و مقصود خداوند از تحقیر دنیا در سوره حدید، پستی امور دنیوی است که مردم چون کودکان با آن مشغول شده و از اصل و حقیقت سعادت باز می مانند.» (40)
آنچه که از اقوال و نظرات مفسران و اندیشمندان دینی درباره حقیقت دنیا می توان استفاده کرد دو نکته بسیار مهم است که توجه به آن دو نکته می تواند ما را در فهم حقیقت دنیا کمک نماید.
«یکی اینکه بگوئیم دنیا دارای معانی متعدد بوده، و بر چند مفهوم قابل اطلاق است یعنی همانند لفظ «ولی » که به معنای حب و دوستی، سرپرستی، نزدیکی و قرب بین دو شیئی و معانی دیگر می آید، دنیا نیز مشترک لفظی است. گاهی دنیا گفته می شود که مقصود از آن حیات دنیاست. و گاهی مراد از آن اموال و درهم و دینار است و در برخی موارد معنای بهره مندی از لذتهای دنیوی از آن اراده می شود. و معانی دیگر که همه این مفاهیم در لفظ دنیا مشترکند.» (41)
و نکته دیگر اینکه گفته شود کلمه دنیا با توجه به معانی متعددش بصورت حقیقت و مجاز است نه اشتراک در لفظ. در صورت فوق لازم می آید که برای دنیا فی حد نفسه، حقیقتی قائل شده و بقیه معانی آن را مجاز فرض نمائیم. یعنی بگوئیم دنیا و حقیقت آن عبارت است از زمین و آسمانها و آنچه ما بین آنها از معادن و نباتات و گیاهان و حیوانات وجود دارد که برای تحصیل سعادت و کمال آفریده شده اند. و اما نوع نگرش و علاقه انسان به آن، دنیا را از معنی حقیقی اش جدا و خارج می کند. (42) و چون از حقیقت خود جدا شد متصف به ذم می گردد.
این دو قول درباره حقیقت دنیا مطرح است که برخی حقیقت دنیا را همان تکوینیات و مخلوقات آن گرفته اند که مورد مدح واقع شده و اعتباریات آن را جزء حقیقت دنیا نمی دانند. آنچه را که شارح مدح کرده است مربوط به تکوینیات نظام هستی است و آنچه مورد مذمت واقع شده به اعتباریات آن راجع است. و عده ای دیگر هیچ حقیقتی برای دنیا قائل نیستند نه تنها امور اعتباری دنیا موقت و زودگذر است بلکه امور تکوینی آن نیز موقت بوده و صرفا از باب تهیؤ برای وصول به کمال انسانها آفریده شدند.
از میان دو قول مزبور آنچه که با افکار عامه مردم نزدیکتر است معنای اول است و ظاهر آیات و روایات مؤید همین معناست هر چند که قول دوم، تفسیر عرفانی از دنیا بوده و اوحدی از بزرگان و اولیای حق به آن گرایش دارند ولی از آن حیث که مخاطب شارع، عامه مردمند نه خواص. لذا قول اول با ظاهر آیات و روایات تطابق بیشتری دارد.
نظر و اندیشه امام خمینی (ص) بر این امر مبتنی است که نباید از دنیا معنایی بدست داد که خارج از ادراک عامه مردم باشد. هنر یک عالم دینی آن است که در حد عقول انسانها مطلب را به آنها تفهیم نماید. در طول تاریخ شاید بیشترین افراط و تفریط در این موضوع از جانب عارفان و عالمان دینی صورت گرفته باشد. لذا با این که خود، فیلسوف و عارف و مفسر به معنای واقعی کلمه بوده اند ولی شدیدترین انتقاد را از آنان مطرح می کنند و می فرمایند:
«بسیاری از زمانها بر ما گذشت که یک طایفه ای از فیلسوف و عارف متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند اینها معنویات را گرفتند و ما عدای خود را تخطئه نموده و آنان را قشری به حساب آوردند بلکه وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند اکثر آیات را به جهات عرفانی و فلسفی و معنوی برگرداندند و به کلی از حیات دنیایی و جهاتی که در این جا به آن احتیاج است و تربیتهایی که در اینجا باید بشود غفلت نمودند به حسب اختلاف مسلکشان رفتند به دنبال همان معانی بالاتر از ادراک عامه مردم. اینها می خواستند همه چیز را به معنویات و ماورای طبیعت برگردانند. در مقابل این افراط کاری ها، اخیرا اشخاصی پیدا شدند نویسنده هایی که متدین و مومنند و خدمتگزارند چنانچه آنها هم خوب بودند. فقها و متکلمین و فلاسفه همه می خواستند به اسلام خدمت کنند حالا این عده از نویسنده ها آیات قرآن را بر عکس فلاسفه و عرفا به مادیات بر می گردانند.» (43)
نوع نگرش انسان به دنیا
توجه و دقت کافی به کلام باری و بیانات متعالی معصومین (ع) این مطلب را به اثبات می رساند که متن نظام هستی و حقیقت دنیا، مورد لعن و طعن، واقع نشده علاوه بر اینکه متعارض بودن آیات و روایات درباره دنیا، خود دلیل مستقلی است براین که، مراد از آن همه مذمت ها، ناظر به نوع نگرش منفی به دنیاست نه اینکه دنیا از جهت دنیا بودنش، مذموم شارع بوده باشد; زیرا در بسیاری از روایات آمده که:
«دنیا مصلای ملائکه و محل تردد فرشتگان; مسجد مؤمنان و معبد دوستان خدا; توشه بینایان و دار البلاغ می باشد». (44)
و در عین این مدحها، مذمتهایی هم شده است که به تعابیر متعدد در متون دینی و جوامع روائی ما به عنوان متاع غرور، (45) متاع قلیل، (46) زندان مؤمن، گذرگاه و دارممر، (47) دار مجاز، (47) محل معصیت بندگان خدا، (49) پایگاه جمع آوری اموال و بالاخره به عنوان مزبله میته ها، (51) آمده است. این تعابیر متعارض شاهد و قرینه دیگری است بر این مدعا که تمامی مدح و ذمها به نحوه برخورد آدمیان به دنیا مربوط می شود و حقیقت دنیا، از آن حیث که مخلوق و فعل الهی است همه جهات آن خیر محض می باشد. و این نوع بر خورد آدمیان است که یا جنبه خیر و حقیقت بودن آن را رعایت نموده و دنیا را با نگاه دنیویش که گذرگاهی برای وصول به لقاء الهی است می نگرند و یا اینکه با دیده ابدیت و جایگاهی برای جاودانه ماندن و کامیابی از همه لذائذ مادی با آن بر خورد، می نمایند. بنابراین آنچه که در مذمت دنیا گفته شد به حقیقت دنیا که تکوینیات آن باشد، راجع نیست بلکه تمام روایات و آیات در باب نکوهش دنیا ناظر به این است که آدمی از حقیقت آن روی گردانده و همه همت خویش را به ظواهر آن محدود کرده است به همین خاطر با حرص و ولع بدنبال جمع مال و لذائذ دنیایی و شهوت رانی مشغول شده است، تصورشان این است که به موکب زیبایی دست یافتند غافل از اینکه نفس گرانبها و وجود ارزشمند خویش را با دنیا به ثمن بخس بیع نموده و خویشتن را مرکب دنیا قرار داده است.
داستان این گونه از انسانها به تعبیر مولوی شبیه داستان کسانی است که وقتی ظواهر زیبای هر چیزی را می بینند احساساتشان بر آشفته شده و با دلباختگی تسلیم آن می شوند، و اما بعد از مدتی که به عقل آمدند می فهمند که آنچه را از دور آب زلال و صاف می پنداشتند، سرابی بیش نبود و یا او را که نو عروس مشاهده می کردند چاپلوس بود و حال که بدام آن گرفتار آمدند باید نیشهای او را تحمل نمایند. همین مطلب را مولوی چنین به نظم درآورده است.
می نماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک آن، باشد سراب
گنده پیراست او و از بس چاپلوس
خویش را جلوه دهد چون نو عروس
هین مشو مغرور آن گلگونه اش
نیش نوش آلوده او را بچش
آشکارا دادن به پنهان دام او
خوش نماید ز اولت انعام او (52)
بنابراین موضع دین درباره دنیا بسیار روشن است و کسی که با اسلام آشنا باشد و با متون دینی در ارتباط باشد می فهمد که اسلام کاملترین بینش را به انسان اعطا می کند و عمل به دستورات آن می تواند ضامن سعادت دنیا و آخرت باشد و این که تصور شود تعالیم دینی نسبت به دنیای مردم بی اعتنا است تصور نا صوابی است.
ادله قائلین جدائی دین و دنیا
بدون هیچ پیش داوری و قضاوت قبلی و یا ذکر مقدمه ای برای ایجاد ذهنیت و تخریب اذهان، دلایل قائلین را بیان می کنیم.
1- وقتی که هدف دین اصلاح و بهبودی دنیا توام با آخرت قرار گیرد توحید و وحدانیت الهی مبدل به شرک می گردد. چون دیانت و دینداری مردم از خاصیت و اصالت می افتد. بهترین نمونه برای اثبات مدعا جریان رنسانس و تجربه تلخ تمدن اروپا و امریکاست که کار دینداری از جوامع متمدن غرب رخت بر بسته و به جای دین و عواطف معنوی سود جویی مادی حاکم گردید. و نیز در جمهوری اسلامی شعار دین و دنیا تا سر حد تعطیل توحید پیش رفت. (53)
2- چون ادیان الهی و مکاتب توحیدی برای جوابگویی به همه مسائل علمی و مشکلات دنیایی نازل نشده اند اگر بخواهیم دین را حاکم کنیم و این گونه القاء نمائیم که دین جوابگوی همه دردهاست این افکار موجب انصراف مردم از دین می شود. و...
3- در صورت پیوند دین و دنیا دین تحت الشعاع مطامع دنیایی رهبران دینی قرار می گیرد چنانچه در زمان خلفای عباسی و عثمانی، علماء و فقهای تسنن، خلیفه را مصداق زنده اولو الامر دانسته. در ظاهر، خدا و اسلام فرمانروا بود ولی عملا دین از دولت فرمان می گرفت. در غرب این چنین بود و باید درباره نظام مقدس جمهوری اسلامی بعدا قضاوت کنیم.
4- اساس دعوت انبیاء بر محبت و معرفت بنا شده ولی کار دولتهامقابله با دزدان و دشمنان و راهزنان امنیت است و این عمل جز با زبان تند و تلخ پیش نمی رود بنابراین حاکمیت دین موجب می شود که دین ابزاری شیطانی گردد تا وسیله هدایت.
5- دین برای دنیا یا ترک دنیا بخاطر دین، دو حالت افراط و تفریط در دین است و در واقع دو روی یک سکه اند که در ضرابخانه شیطان قالب خورده اند و دین هر دو را شدیدا رد می کند.
6- اعتقاد به اینکه دنیا جز مزرعه ای برای آخرت نیست و انبیاء خبر دهندگان قیامت و آخرت بوده اند ضرورتی است که موجب بقای دین و دنیا و سلامت اجتماع بشری در این روزگار سراسر رنج و ملال می شود. (54)
7- اگر دین در اداره دنیا و حکومت و سیاست دخالت نماید موجب می شود که قداست از دین دور گردد و در واقع دین مقدس را با سیاست غیر مقدس آمیختن آب در هاون کوبیدن است. (55)
8- وظیفه پیامبران تحریک حس نفع پرستی بوده آنان یک عده مبشرین و منذرین بوده اند. یعنی پیامبران جزانذار و تبشیر وظیفه دیگری نداشتند. (56)
9- هیچ دلیل عقلی و شرعی وجود ندارد که دین هم دنیای متدینین را آباد نماید و هم آخرتشان را. (57)
10- دین اگر چه کامل است ولی جامع نیست و تصور این که دین به صورت جامع همه مسائل را طرح و حل کرده باشد تصور نادرستی است. (58)
11- آنچه را پیامبران از یک مبدا فوق بشریت با هدفی به کلی جدا از لذائذ دنیا مطرح کرده اند، امروز بشر خود پرست مادی (ولی خود پرست روشن بین) به آنجا می رسد; روشن دل و روشن بین در یک نقطه به هم می رسند; دیده بینا آن را می بیند که دل پاک از روز اول خواسته بود. (59)
12- سعادت زندگی دنیا محدود به اعتقاد به خدا و ترس از جهنم نیست. ممکن است جامعه ای بدون این، صاحب مکارم اخلاق و خوشبخت شود. بشر روی دانش و کوشش و به پای خود راه سعادت در زندگی را یافته است و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیاء نشان داده بودند. (60)
دلایل ارتباط دین و دنیا
اگر دین را به معنای مجموعه احکام و تعالیم محکی از اراده الهی که بر پیامبران و انبیاء نازل شده بگیریم، نه فهم برخی از دینداران یا آنچه که خود می پنداریم و نیز شمولیت احکام آن را پذیرا باشیم و دنیا را در حیات مادی محصور و محدود ننموده بلکه مقدمه آخرت بشمار آوریم، شاید بتوان به عمق ارتباط آن دو، شناخت حاصل نمود. پس در فهم این ارتباط تصور چند پیش فرض لازم است که به نحو اجمال بیان می کنیم.
1- ارائه معنای صحیح از دین که دارای حد مشترک، برای پیروان یک دین یا ادیان مختلف بوده باشد. مثل تعریف فوق یا نظیر آن، نه این که به معنای مبهمی گرفته شود که شامل تعالیم غیر الهی و مکاتب مادی نیز بشود، مثل این که گفته شود. «دین به معنای آگاهی از امور متعالی و مقدس و یا احساس اتکاء مطلق ». (61) که معرق ف اخفی از معرف است.
2- درک و تصور صحیح از نقش آفرینی دین در تمام ابعاد حیات فردی و اجتماعی، اعم از جنبه های مادی و معنوی و آگاهی و معرفت حقیقی به اینکه، واضع و شارع آن از تمام نیازهای بشر شناخت کامل داشته و با توجه به آن احتیاجات، دین را تشریع نموده است.
3- معرفت حقیقی از دنیا و اعتقاد به این که ظواهر دنیا اعتباری است و باطن آن،حقیقی و ظاهر شدنی، نه این که دنیا را در ظاهر آن خلاصه کرده و از حقیقتش غافل بود. چنانچه تصور باطل بسیاری از انسانها در قبال دنیا همین است. (یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون) «یعنی فهم و درک ایشان به ظاهر حیات دنیاست در حالیکه از آخرت و باطن دنیا بی خبرند.» (62)
4- آخرت تابع اعمال دنیوی انسان است و رهیافتهای دینی برای سعادت و کمال دنیا و آخرت هر دو مباشد و نیز برداشتهای افراطی و تفریطی صوفیان و دنیامداران از دنیا و آخرت تلقی ناصوابی است.
5- آخرین نکته جدا کردن حقیقت دین که ماخوذ از متون دینی است با مبانی فکری برخی از دین شناسان و یا عملکرد برخی از متدیننان می باشد.
با چنین بصیرت و بینشی می توان هم از دنیایی شدن دین و پوشش قراردادن آن برای هر عمل شنیع و زشتی دوری کرد و هم از اعتقاد به خارج نمودن دین از امور دنیوی و مادی (سکولاریزیسیون) فاصله گرفت.
حال با توجه به بیان این مقدمات و پیش فرضها می توان موضوع را در عرصه تحلیل و بررسی قرار داد. بنظر می رسد که قائلین به تئوری جدایی دین و دنیا درک درست و کاملی از مفهوم دین و دنیا نداشته باشند و از ظاهر کلامشان پیدا است که افکار و عقاید آنان متاثر از قرآن و سنت نیست بلکه با مقدمات غلط به این نتیجه دست یافتند.
دلایلی که آنان (منکرین) اقامه کرده اند هیچ پایه و اساس عقلی و منطقی ندارد و آنقدر واضح البطلان است که نیازی به رد منطقی آنها نیست ولی به خاطر روشن شدن مطلب به چند نکته بعنوان شاهد - نه بعنوان دلیل و برهان- اشاره می شود.
1- هر عقل سلیمی حکم می کند به این که نه دنیای بدون دین دنیای کاملی است و نه دین بدون دنیاارزش و مفهوم خواهد داشت. چون همین دنیای مادی است که مجرای احکام و تعالیم دین است و اگر حقانیت دین را امری مسلم گرفته باشیم چگونه می توان پذیرفت که محملی برای اجرای تعالیم حقه وجود نداشته باشد، مگر این که قائل به حقانیت آن در مقام انشاء باشیم که هیچ یک از عقلا بدان ملتزم نیستند. چون هیچ عقلی حکم نمی کند که همه مقررات الهی را خداوند بحق انشاء کرده ولی محل حقی و جایگاهی برای اجرای آن بر بندگان منظور نکرده باشد.
2- احکام و تعالیم و اخلاقیات و عقاید دین دارای دو جنبه فردی و اجتماعی است که در واقع برای اصلاح شووءنات انسانها نازل شده و حفظ قداست دینی منوط به عمل کردن آن احکام و تطبیق رفتارهای فردی و اجتماعی به اخلاقیات آن و سوق دادن افکار و جهت دهی عقاید به اعتقادات دینی می باشد و جز این هر چه باشد غیر دینی و تنزل دادن قداست دین است.
3- آنچه که انبیاء و رسولان الهی به بشر آموزش می دادند و در آن بذل مساعی داشتند این بود که اعمال بندگان را رنگ و صبغه دینی ببخشند و تفهیم این مطلب که اعمال بندگان بدون اعتقاد و ایمان به خدا و قیامت بی ارزش و تمام تکامل در وجهه الهی آن نهفته است. (الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه) (63)
و درباره تاثیر و تاثر اعمال بندگان در عالم طبیعت و جامعه انسانی خداوند فرمود: «همانا اگر اهل قریه ایمان می آوردند و تقوی پیشه می کردند هر آینه باز می کردیم به روی آنان درهایی از برکات آسمان و زمین را، ولی آنها انبیاء را تکذیب کردند و به همین جهت آنان را به آن جرائمی که برای خود کسب کرده بودند اخذ کردیم ». (64) در آیات دیگر هم به این نکته اشاره رفته است که صلاح و فساد جامعه بشری و سعادت و شقاوت ایشان را باز تاب و انعکاس اعمال و عقاید آنها بر می شمارد. (65)
پاسخ امام خمینی (ره) در مقابل این افکار انحرافی از دین چنین است:
«دین احکام معنوی دارد و بسیاری از احکامش سیاسی است، دین از سیاست جدا نیست البته در اذهان بسیاری از اهل علم و بیشتر مقدسین این است که اسلام به سیاست چه کار دارد. اسلام و سیاست جداست. دین علی حده است; سیاست علی حده، اینها اسلام را نشناخته اند.
مگر سیاست چیست روابط بین حاکم و ملت، اسلام احکام سیاسی اش بیشتر از احکام عبادی است. اسلام در مقابل ظلمه ایستاده است، حکم به قتال داده; حکم به کشتن داده در مقابل کفار و این احکام باید اجرا شود.» (66)
چقدر مغالطه آمیز است سخن کسی که بگوید اساس اسلام بر محبت و معرفت است ولی کار حکومت مقابله با سارقان و دشمنان امنیت، و این دو با هم منافات دارند.
مگر نشان محبت و رافت این است که انسان ظلم دیگران نسبت به خود و دین و ایمانش را بپذیرد؟ و سر تسلیم در مقابل اهانت دیگران فرود آورد؟ مگر پیامبر اسلام(ص) و سایر اولیای الهی اسوه محبت نبودند پس چرا با دشمنان دین مقابله می کردند؟ چنین نبود که پیامبران آمده باشند تا پیام الهی را ابلاغ نمایند و کاری به اجرای آن نداشته باشند. امام خمینی(ره) می فرمایند:
«این سخنان با مبنای اسلام و معتقدات اولیه ما مخالف است چون در هیچ اجتماعی جعل قانون به تنهایی سعادت نمی آورد بلکه باید بعد از تشریع قانون، قوه مجریه ای بوجود آید. در یک تشریع اگر قوه مجریه نباشد نقص وارد است. به همین جهت اسلام همان طور که جعل قوانین کرده است قوه مجریه قرار داده، ولی امر، متصدی قوه مجریه است. در زمان رسول اکرم (ص) این طور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند بلکه آن را اجراء می کردند. رسول الله (ص) مجری قانون بود مثلا قوانین جزایی را اجرا می کرد. دست سارق را می برید، حد می زد، رجم می کرد خلیفه برای همین امور است.» (67)
پس اسلام کاملترین برنامه را در حیات فردی و اجتماعی ارائه داده و کمترین نقص در آن راه ندارد چنانچه اگر مسلمانان نتوانند با درایت و تدبیر، برنامه زندگی را از آن تحصیل نمایند باید ضعف را در قابلیت قابل بدانند نه فاعلیت فاعل. اگر ما نتوانیم افکار و اندیشه خود را ارتقاء بخشیده و یا در عمل به تعالیم آن ضعیف باشیم چرا نقص را در دین دانسته و آن را در اداره دنیای بشری ناقص بدانیم.
بنابراین دین را به هر بهانه ای از صحنه زندگی فردی و اجتماعی خارج کردن به معنای نقص در دین بشمار آمده که این عقیده با صریح قول خداوند در قرآن در تناقض است که فرمود: (الیوم اکملت لکم دینکم و...).
منشا پیدایش تفکر جدایی دین و دنیا
این فکر که از زمان رنسانس در اروپا شکل گرفته طولی نکشید که بر افکار و عقاید غالب دانشمندان غرب سایه افکنده و تا حدودی رشحات آن در اذهان اندیشمندان مسلمان تسری پیدا نمود.
در طول تاریخ اسلام ابتلا به این عقاید وهمی با اشکال مختلف مطرح بود و غالبا از جانب افرادی حمایت می شد که یا اطلاع کافی و تسلط کامل از متون دینی نداشته و یا با اغراض سیاسی، میدان دار عرصه فرهنگی دشمنان دین می شدند.
واژه «سکولار» تعبیری است که از قرن هفدهم میلادی به بعد در میان دانشمندان غرب، همراه با نهضت اصلاح دینی رایج گردید و معمولا به معنای تفکیک و جدایی بین مفاهیم مقدس دینی با امور دنیوی تلقی می شود. (68)
این اصطلاح در میان مسیحیت، بیشتر به معنای تقدس زدایی، مسیحیت زدایی، علمانی کردن و غیر روحانی نمودن، خارج نمودن عملکردهای دینی در نظام اجتماعی، طرد مفاهیم ماوراء الطبیعی و در یک کلام به معنای جدایی دین از دنیا بکار می رود. این معنی با مفهومی که برخی تصور کرده اند که سکولاریزم یعنی «اصالت دنیا» شاید متفاوت باشد.
مبنای این تفکر که بر اثر تحکم و سخت گیریهای غیر منطقی آباء کلیسا در اروپا بوجود آمد قطعا نمی تواند برای همه جوامع دینی و برای همه ادیان درست باشد.
پیدایش عقیده جدایی دین و دنیا، در مسیحیت بیش از آنکه علل بیرون دینی داشته باشد عناصر و عوامل درون دینی در پدید آمدن آن نقش موثری داشته اند. مهمترین عوامل عبارتند از:
الف- تحریف شریعت مسیح و جایگزینی دستورات غیر دینی بجای فرامین الهی که کلام ارباب کلیسا، کلام الهی تلقی می شد و سیره ایشان حتی انحرافات اخلاقی آنان به منزله سیره پیامبران الهی محسوب می گردید.
ب- اطاعت محض و بی چون و چرای جامعه از روحانیون مذهبی و رشد دادن جنبه های تقلیدی مردم.
و عوامل برون دینی آن عبارتست از:
الف- شرایط خاص فرهنگی و سیاسی در غرب که دین را ابزار و سپری برای غلبه دیگران و حفظ موقعیت سیاسی خویش قرار داده و مخالفین خود را معاندین خدا و دین قلمداد نموده و همه کارها را بنام دین توجیه می کردند.
ب- تالیف آثار و تکثیر کتب ضد دینی بعنوان ریشه گرایی جدید که مسیحیت را به گونه ای معرفی نمایند تا برای انسان متجدد غیر دینی بهتر پذیرفته شود.
کالین براون می گوید:
«ریشه گرایی جدید که در قرن نوزده شروع شده در دهه 1960 در بریتانیا و امریکای شمالی تا حدی تجدید حیات یافت که در واقع نهضتی معترضانه نسبت به مسیحیت است.
نویسندگانی برای تبلیغ آن آثاری را تالیف نمودند که مهمترین آن کتاب «مسیحیت غیر دینی » به قلم پروفسور رونالد جورج اسمیت در انگلستان و کتاب «مسیحیت دنیوی » اثر پال وان و کتابهایی از مکتب «مرگ خدا» و کتاب «بالغ شدن جهان » و «مسیحیت بدون دین » از دیتریش بونهافر می باشد». (69)
این نویسندگان و متفکران به جامعه غرب چنین القاء کرده اند که:
«جامعه مسیحی باید درباره عقیده خود درباره خدا تجدید نظر کند و باید در جهان بی خدا زندگی نماید. مسیحیان می توانند یک زندگی دنیوی خالی از دین و تعهدات مذهبی داشته باشند. مسیحی بودن به معنای دیندار بودن یست بلکه به این معناست که انسان باشیم. دنیا بالغ شده و اعتقاد به خدا را قبول ندارد». (70)
«اعتقادات دینی غالبا باعث عقب ماندگی می شود». (71)
دقیقا همان حرفهایی که امروز از آثار گویندگان و نویسندگان ما آشکار است که می گویند:
«بشر امروزی معتقد است که جهان را آنچنان که خود می خواهد بسازد نه ساخته شده تحویل بگیرد و بدون شک انسان با این اندیشه، نسبت ویژه ای هم با دیانت خواهد داشت ». (72)
و یا اینکه گفته می شود:
«دلیل مهمی که درک مفهوم ولایت فقیه و حکومت اسلامی را مشکل کرده مساله حق و تکلیف است. حکومت ولی فقیه حکومت مبتنی بر تکلیف است در حالی که بشر امروز خود را محق می داند نه مکلف ». (73)
و بالاخره ترویج عقاید خرافی و طالع بینیهای عوامانه و نیز مراسم خاص دینی، جشنهای مذهبی، روشهای سنتی جادوئی و صدها رویه غیر دینی و غیر عقلی بنام دین، عواملی بوده اند که از درون و بیرون در ظهور پیدایش تفکر تفکیک دین و دنیا دخیل بوده اند. به دلیل آن که هر چقدر علوم در آن سرزمین پیشرفت می کرد بطلان آن عقاید روز به روز برای آنها آشکارتر می شد. همان مردمی که آن اعمال را جزء تعالیم دینی خود می دانستند و مدتی برای آن تقدس و احترام قائل بودند به تمامی آن امور، پشت پا زده در حالی که آن تعالیم، از ابتدا هم جزء دین نبود تا از دین خارج گردد. پرواضح است که عاقبت و سرانجام حکومت و حاکمیت دین محرف جز این نخواهد بود. چنانچه ژیلسون یکی از بزرگترین متفکران غرب می گوید:
«با رشد رهیافتهای تجربی و واقع گرایانه، آگاهی دینی انحطاط می یابد، امور ماوراء الطبیعی هر روزه انتزاعی می شود اعتقادات فردی به تکلیف و توکل و توبه، نیز به تدریج، قوت خود را از دست می دهد. نمادهای دینی، شور و شادابی خود را از دست داده اند». (74)
تعارض دیدگاه امام خمینی و سکولاریزم
بعد از تبیین موضوع سکولاریزم و بررسی اجمالی برخی از ابعاد آن، به اندیشه امام در این موضوع می پردازیم تا شاید با استعانت از دیدگاه آن اندیشمند قرن، چراغی را در میان اندیشه های تاریک برخی از روشنفکران متاثر از غرب روشن کرده باشیم.
امام که خطر این گونه از اندیشه های انحرافی را احساس می کرد به مناسبتهای مختلف موضع خویش را اعلام می نمود.
در سالهای اولیه انقلاب طی سخنرانی در دیدار با مردم قم چنین فرمودند:
«از چیزهایی که در این زمان واقع شده و این هم برای شکستن اسلام و روحانیت است همین چیزهایی است که همه این اشخاص منحرف، ادعا می کنند که ما اسلام را می خواهیم بگوئیم. اسلام غیر آن اسلام سنتی، یکی از مصیبت ها این است که نمی داند اسلام با سین است یا با صاد. از اسلام بی اطلاع است از مدارک اسلام بی اطلاع است این آدمی که یک روز ننشسته در فقه نظر کند و نمی تواند هم بنشیند; نظر بکند. یک چنین آدمهایی خیال می کنند حالا که مثلا انقلاب شده باید در اسلام هم انقلاب بشود اینها می خواهند اساس اسلام را از بین ببرند و احکام اسلام را نابود کنند.» (75)
در اثر ارزشمند ولایت فقیه چنین می فرمایند:
«نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد. تبلیغات ضد اسلامی را نخست آنها شروع کردند بعد نوبت به طوایفی رسید که به یک معنا شیطان تر از یهودند اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش به کشورهای اسلامی راه پیدا کردند و با وسایل مختلف بر ضد اسلام دسیسه کردند مبلغینی در حوزه های روحانیت درست نموده، و عمالی در دانشگاهها و موسسات دولتی و بنگاههای انتشاراتی، همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند به طوری که بسیاری از افراد تحصیل کرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شدند مثلا تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست، برای جامعه نظامات و قوانین ندارد. طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است، اخلاقیاتی هم دارد اما راجع به زندگی و اداره جامعه چیزی ندارد! تبلیغات آنها متاسفانه مؤثر واقع شد. گذشته از عامه مردم طبقه تحصیل کرده چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین روحانی، اسلام را درست نفهمیده اند همان طور که مردم، افراد غریب را نمی شناسند اسلام را هم نمی شناسند.» (76)
گویا امام خطر آن را برای انحراف افکار جوانان مسلمان، مستمر وجدی می دیدند و می دانستند که این توطئه فرهنگی ادامه خواهد یافت و منحرفین عقاید و افکار جوانان را به سمت اندیشه سکولاریزم سوق می دهند، لذا در پایان عمر شریفش بعنوان توصیه به همه جوانان در وصیت نامه خویش چنین می فرمایند:
«از توطئه های مهمی که در قرن اخیر، خصوصا در دهه های معاصر و بویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم می خورد تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مایوس نمودن ملتها از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به این که احکام اسلام که 1400 سال قبل وضع شده است نمی تواند در عصر معاصر، کشورها را اداره کند; یا اینکه اسلام دین ارتجاعی است و... این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونه طرفداری از قداست اسلام که دین ادعیه و اذکار و عبادات است و انسان را از دنیا دور کرده و به خدا نزدیک می کند و سیاست و حکومت برای تعمیر دنیاست مخالف مسلک انبیاء می باشد صورت می گیرد.
من اکنون به ملت های شریف و ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه می کنم دست از فقه سنتی که بیانگر مکتب رسالت و امامت و ضامن رشد و عظمت ملتهاست، ذره ای منحرف نشوند.» (77)
پس مبنای اندیشه امام بر این است که دین برای اصلاح امور دنیوی و فلاح و رستگاری حیات اخروی تشریع شده و هرگونه تعطیلی احکام دین در شانی از شووءنات فردی و اجتماعی انسانها تصور غلط و تلقی نا صوابی از حقیقت دین است که با اغراض گوناگون بیان می شود. انقلاب مقدس اسلامی ایران حدوثا با این اندیشه بوده امید است که بقاء با همین اندیشه استمرار یابد.
پی نوشتها:
1- لازم به ذکر است که این طرز تفکر محدود به دوره معاصر نیست بلکه در طول تاریخ چنین نگرشی وجود داشته است.
2- آل عمران / آیه 19.
3- نساء / 125.
4- بقره / 256.
5- واقعه / 86.
6- راغب اصفهانی، مفردات القرآن، ص 175.
7- مجله نقد و نظر، سال اول، شماره دوم. ص 17.
8- کالین براون، فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه میکائیلیان، ص 110.
9- سوره کافرون، آیه 2.
10- سوره بقره، آیه 217.
11- المیزان، ج 10، ص 131.
12- صحیفه نور، ج 5، ص 240.
13- صحیفه نور. ج 12، ص 175.
14- صحیفه نور، ج 12، صص 168-175.
15- صحیفه نور، ج 16، ص 14.
16- سوره آل عمران، آیه 64.
17- المیزان، ج 3، ص 264.
18- صحیفه نور، ج 6، 269.
19- سوره نوح، آیه 21.
20- سوره هود، آیه 87.
21- سوره زخرف، آیه 63.
22- نهج البلاغه، خطبه، 26.
23- اهداف دین از دیدگاه شاطبی، ص 170.
24- صحیفه نور، ج 9، صص 139-135.
25- سوره نحل، آیه 122.
26- راغب اصفهانی، مفردات القرآن، ص 174; و فرهنگ معارف اسلامی. ص 864.
27- شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج 1، ص 464.
28- انبیاء، آیه 16 و دخان، آیه 38.
29- انعام، 33; حدید، 20; عنکبوت، 65.
30- سوره عنکبوت، آیه 63.
31- المیزان، ج 16، ص 149. ج 14، ص 261.
32- المیزان، ج 14، ص 261.
33- ر.ک: المیزان، ذیل آیه 16، سوره انبیاء و سوره حدید، آیه 20.
34- سوره حدید، آیه 10.
35- آیه الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 2، ص 529.
36- تقریرات در متن تفسیر استاد جوادی آملی.
37- تفسیر سوره حمد، صفحه 42.
38- تفسیر سوره حمد، ص 60.
39- فخر رازی، التفسیر الکبیر. ج 12، ص 202.
40- فیض کاشانی، تفسیر الصاف. ج 2، صص 86 و 663.
41- شیخ عباس قمی، سفینه البحار. ج 1، ص 464 به بعد.
42- ر.ک: غزالی، احیاء العلوم، ج 3، باب نکوهش دنیا; مرحوم نراقی، معراج السعاده، ص 245.
43- صحیفه نور. ج 1، صص 242-233.
44- نهج البلاغه، حکمت 131، تحف العقول ص 187.
45- آل عمران، 185. حدید، 20.
46- توبه، 38.
47- نهج البلاغه، حکمت 133.
48- نهج البلاغه، خطبه 194.
49- نهج البلاغه، حکمت 377.
50- اصول کافی، باب ذم الدنیا، ح 8.
51- اصول کافی، باب ذم الدنیا، ح 9.
52- مثنوی مولوی، دفتر ششم، ص 902.
53- مهندس بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، صص 92-91.
54- مهندس بازرگان، آخرت و خدا، صص 100-94.
55- سروش، مبنا و معنای سکولاریزم، کیان ش 26، ص 8.
56- مهندس بازرگان، راه طی شده، ص 128.
57- سروش، کیان، ش 32، ص 8.
58- سروش، کیان، ش 27، ص 14 و فربه تراز ایدئولوژی، ص 67.
59- راه طی شده، ص 105.
60- راه طی شده، ص 124.
61- فلسفه دین، گیسلر، ص 192; دین پژوهی، ج 1، ص 85.
62- سوره روم، آیه 7.
63- فاطر، 10.
64- سوره روم، 42.
65- سوره شوری، 30 و مائده، 66.
66- صحیفه نور، ج 2، صص 242-233.
67- امام خمینی. ولایت فقیه، ص 15.
68- میرچا الیاده. فرهنگ و دین، ص 124.
69- فلسفه و ایمان مسیحی، صص 208-205.
70- فلسفه و ایمان مسیحی، ص 214.
71- فلسفه و ایمان مسیحی، ص 231.
72- کیان، ش 26، ص 5.
73- کیان، ش 26، ص 9 و ش 32 - 27 - 28.
74- میرچا الیاده، فرهنگ و دین، ص 130.
75- سخنرانی امام در دیدار با اصناف قم، ت 26/8/59.
76- ولایت فقیه، ص 5.
77- وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی .