حسن بن علی(ع)
امام حسن(ع)،مسئولیت خلافت را در جوی مضطرب و نا آرام ودر وضعی بسیار پیچیده و پر کشاکش که در پایان زندگانی پدر بزرگوارش امام علی(ع)بروز کرده و شعله ور شده بود به عهده گرفت.
از جمله اوضاع و مشکلات پیچیده و ناگوار،نکات زیر را بیان می کنیم:
1-امام حسن(ع)حکومت خود را با مردمی شروع کرد که به مکتبی بودن مبارزه و هدفهای آن، ایمان واضح و کاملی نداشتند و آنان را از جنبه دینی واسلامی با خواسته های مبارزه هماهنگی نبود و در آن هنگام به چهار حزب تقسیم شده بودند که ازینقرار بود:
الف-حزب امویان.
این حزب از گروههای قومی تشکیل شده بود که از نفوذ بسیار بر خوردار بودند و پیروان فراوان داشتند.آنها در محیط شیعیان امام حسن برای پیروزی معاویه کار و فعالیت داشتند و به منزله جاسوسان وماموران مخفی،حرکات امام را زیر نظر داشتند.
ب-خوارج.
بیشتر اهل کوفه به جنگ اصرار داشتند تا جائی که وقتی میخواستند با امام حسن(ع)بیعت کنند،با آن بزرگوار شرط کردند که باید با این تجاوز کنندگان گمراه حکومت بجنگند اما امام نپذیرفت.
سپس به خدمت امام حسین(ع)رفتند تا با او بیعت کنند و او به آنان گفت:«معاذ الله که تاحسن زنده است با شما بیعت کنم ».
آنگاه چاره ای ندیدند جز آنکه با امام حسن بیعت کنند.
آنان در زمینه توطئه گریهای خطرناک و مبارزه با برنامه و نقشه امام حسن(ع)با حزب اموی همکاری داشتند.
ج-شکاکان.
آنان کسانی بودند که دعوت خوارج در آنان تاثیر گذاشته بود،بی آنکه از آنان باشند.اینان افرادی فرصت طلب و مذبذب بودند و خوی فرار بر طبیعت آنان غالب بود.
د-حمراء(سرخ).
آنان پاسبانان «زیاد»بودند و میخواستند که سربازان شخص پیروز و شمشیرهای شخص غالب باشند.کارشان به جائی رسید که کوفه را بخود نسبت دادند و گفتند:«کوفه حمراء».
اما پیروان امام حسن(ع)کسانی بودند که پس از شهادت پدر بزرگوارش علی(ع)،به بیعت با او شتافتندو در کوفه عده آنان بسیار بود.اما دسیسه ها و فتنه گری دیگران،پیوسته هرحرکتی را که از اینان سر می زد،با شکست روبرو میکرد و خنثی می نمود.
2-تفاوت تاریخی میان شخص امام حسن(ع)و شخصیت پدر بزرگوارش امام علی(ع).
منظور ما از تفاوت تاریخی،پایگاه هر یک از آنان در ذهن مردم است.اما بدیهی است که در پیشگاه خدای عز و جل بین آنان تفاوتی نبوده است.چه،هر یک از آنان امامی معصوم می باشند.اما در آن زمان جزاندکی از مسلمانان،در اندیشه نص امامت آنان نبودند،و با امام حسن،عملی که باید نسبت به امام مفترض الطاعة که بر امامت او نص وجود داشت،به جای می آوردند،نمیکردند.بلکه با وی(ع)آن سان رفتار میکردند که باامامی معمولی که امامت او در امتداد خط سقیفه و مفهوم آن در حد خلافت بود.
مطلبی که در اینجا باید به تاکید باز گفت این است که امام حسن(ع)از جایگاه تاریخی که امام علی(ع)در دل مردم داشت بی نصیب بود.
3-امام حسن(ع)،بلافاصله پس از شهادت پدر بزرگوارش،زمام اموررا مستقیما بدست گرفت. امری که موج شک را در مکتبی بودن مبارزه ای که امام حسن(ع)بر عهده گرفت،برانگیخت و تقویت کرد و شبهه را در مردم قوی ساخت،این بود که آن مبارزه،مبارزه خانواده با خانواده تلقی شد و در نتیجه،جنگ امویان با هاشمیان را جنگ مکتبی نمیدانستند.
همه این موجبات و شرایط،موضع امام(ع)را درباره مساله حکومت پیچیده کرد و او در برابر چهار راهی که غیر از آن نبود قرار گرفت:
1-انتخاب نخستین.فریفتن رهبران و افراد با نفوذ بوسیله پرداختن پول ووعده دادن مناصب تا آنان را به سوی خود جلب کند.این راه را برخی اشخاص به امام پیشنهاد کردند.اما وی آنرا رد کرد و فرمود:«آیا میخواهیداز راه ستم پیروز گردم؟بخدا سوگند هرگز چنین نخواهد شد».
2-انتخاب دوم این بود که امام از آغاز کار تا وقتی امت به زندگانی راحت خو دارد و رهبرانش با معاویه در تماس می باشند،به صلح و سازش روی کند.
امام بطور کلی عمل به هر یک ازین دو راه را بعید دانست زیرا هیچیک فایده و نتیجه ای نداشت و تنها این راه باقی می ماند که یا وارد جنگی بی حاصل و یاس آور شود و او و جماعتش به شهادت رسند،یا پس از سپری شدن مدتی طولانی،به این منظور که مواضع خود را مسجل گرداند و برای مردم آشکارسازد که چه کسی ایستادگی میکند و چه کسی منحرف است، سازش کند.واینک ما به نوبه خود می پرسیم،آیا وارد شدن در یک معرکه بی نتیجه،به جائی میرسید و اثری داشت؟و آیا واقعیت اسلام آن روزگار را دگرگون میساخت؟
پاسخ این پرسش آن است که هرگز!تا وقتی که مردم به آن مبارزه شک داشتند،آن نبرد بی نتیجه و آن مبارزه یاس آور هیچ تاثیری نداشت.
ملامتگری بسیاری از مورخان به امام حسن(ع)از اینجا ناشی شده است که او را به تن آسائی و ناتوانی متهم داشته اند و گفته اند که از حق خود چشم پوشید تا فتنه بخوابد و با زندگانی بی دغدغه و راحت روزگاربگذراند.
در پاسخ این افترا میگوئیم:داخل شدن امام در معرکه ای بی نتیجه،قبل از هر چیز،نبرد او را در نظر بسیاری از مسلمانان،همچون نبردی که «عبد الله بن زبیر»به آن دست زد و خود و همه یاران نزدیکش کشته شدند،نشان میدهد.ما می پرسیم که آیا هیچیک از مسلمانان به «ابن زبیر»اندیشید؟و آیاجنگی که او وارد آن شد،دست آوردی حقیقی برای اسلام داشت؟یا گرفتاری جدیدی بعمل آورد؟
پاسخ این سؤال این است که هرگز یک تن هم به او نیندیشید زیرا مردم نسبت به عبد الله بن زبیر اندیشه ای دیگر داشتند.او در نظر مردم وارد جنگ شد تا بر ضد عبد الملک بن مروان، شخصا رهبری را بعهده گیرد.بنابر این جنگ و قیام او بمنظور رهائی مکتب و حمایت اسلام یا تعدیل حکومت منحرف نبود.
نزد مردمی که به امام حسن(ع)زندگی میکردند نیز همین شک با درجه ای قوی تر بوجود آمده بود.نشانه های تاریخی بسیار وجود دارد که به تاکید بیان می کند که امام حسن(ع) موضع خود را بخوبی درک میفرمود و میدانست که مبارزه او با معاویه با وجود شک و تردیدی که در توده های مردم است،محال است به پیروزی برسد و امام(ع)با بیانات تاریخی خود برای ما ابعادسیاست خویش را با وضوح در چاره جوئی آگاهانه بحران موجود با یاران خود ترسیم کرده است و در خطابه سیاسی مؤثری دشمنان خود را کوبیده است و در آن گفتارها ژرفای تلخی و شدت مخالفت و نپذیرفتن حکومت راملاحظه میکنیم و می بینیم که در هر کلمه از کلماتش در مورد حقی که به آن اطمینان دارد تاکید و پافشاری میکند. ما به امام(ع)این فرصت را میدهیم تا درباره اجتماع و موضعگیریهای خود در برابر مشکلات زمان خود و راه حلهائی که به آن دست یافته بود تا آن مشکلات را حل کند،با ما گفتگو نماید.
«اهل کوفه و رنگارنگی و فرصت طلبی آنان را شناختیم.هیچیک ازآنان که فاسد باشد به کار من نمی آید.آنان را وفا نیست و بکردار و گفتارخود عمل نمیکنند.آنان با هم اختلاف دارند و معروف است که قلوبشان باماست و شمشیرهاشان چنانکه مشهور است بر ما».«مرا فریفتند هم آن سان که کسانی را که پیش از من بودند فریب دادند.پس از من،با کافر و ستمکاری که به خدا و رسولش(ص)ایمان ندارد در رکاب کدام امام خواهید جنگید؟»
«به خدا سوگند نه ذلت ما را از جنگ با اهل شام بازداشت نه قلت.بلکه به سلامت و بردباری با آنان جنگیدیم.سلامت را با عداوت و صبر را با بی تابی در می آمیختیم و شما به سوی ما توجه میکردید و دین شما،پیشاپیش دنیای شما بود و اینک طوری شده اید که دنیاتان پیشاپیش دین شماست.با ما بودیدو اینک بر ضد مائید».
کار طرفداران امام به حد خیانت رسید و از روی طمع به سوی معاویه گرایش یافتند و به او پیوستند و از جهت پول و مقام و آسایشی که معاویه برای آنان فراهم آورد،روی به سوی او داشتند.باری کار را به جائی رساندندکه زعمای کوفه به معاویه نوشتند که هر وقت بخواهد امام(ع)را کت بسته نزد او می فرستند.آنگاه بخدمت امام می رسیدند و به او اظهار اطاعت واخلاص میکردند و میگفتند:«تو جانشین پدرت و وصی او هستی و ما سراپادر مقابل تو گوشیم و فرمانبردار توایم.هر فرمان که داری بفرمای »و امام به آنها میگفت:«بخدا سوگند، دروغ میگوئید.بخدا سوگند شما به کسی که بهتر از من بود وفا نکردید،پس چگونه بمن وفا میکنید؟و چگونه به شمااطمینان کنم؟حالی که به شما وثوق ندارم.اگر راست می گوئید، اردوگاه%12آت-ثت% مدائن،میعادگاه و قرارگاه ما باشد،به آنجا بروید».
و امام به مدائن رفت،اما بیشتر سپاهیان او را رها کردند.
تاریخ امام حسن(ع)و مواضع مثبت او،هر کس را که او را به ناتوانی و تنازل متهم کند و بگوید که با رضامندی از حق خود چشم پوشی کرد یا ادعاکند که امام،حکومت را به معاویه تسلیم فرمود بی آنکه با او به جنگ پردازد،خوار و ضعیف میسازد و نشان میدهد که شخصی بیهوده گو و دوراز واقع بینی است.ما تاکید می کنیم که مواضع آن امام مثبت بود و در برابرانحراف ایستادگی کرد و برای جنگ با معاویه آمادگی داشت و گفته او گواه است که فرمود:«شنیده ام که به معاویه گفته اند که ما تصمیم گرفته ایم به سوی او حرکت کنیم.لذا او نیز حرکت کرده است.خدا شما را رحمت کند،به اردوگاه خود در نخیله حرکت کنید تا ببینیم و ببینید»
در زمینه دیگر امام اشارت میکند که درین محیط سرشار از شک و تردید،و اندک بودن یاران مخلص و وارد جنگ شدن و پیروزی به چنگ آوردن،ازمحالاتست:«به خدا سوگند کار خلافت را تسلیم نکردم مگر به این علت که یارانی نداشتم.اگر یارانی میداشتم شب و روز با او می جنگیدم تا خدا میان من و او حکم فرماید».بنابر این امام ناچار بود در جنگی بی امید وارد شودو در آن جنگ به شهادت رسد و بسا اشخاص که به قتل برسند.
امام میگوید:«میترسم نسل مسلمانان از روی زمین برداشته شود،پس بر آن شدم تا برای دین خبر دهنده ای بماند»در جای دیگر و بمناسبت دیگرمیفرماید:
«معاویه با من درباره امری به منازعه برخواست که حق من است نه حق او.پس به صلاح امت و قطع فتنه نظر کردم و دیدم اگر با معاویه مسالمت کنم و جنگ بین خود و او را رها کنم بهتر است.همانا حفظ خونها بهتر است تا ریختن آن و جز صلاح و بقای شما در نظرم چیزی پسندیده نیفتاد.امید است برای شما آزمایشی باشد و تا فرا رسیدن اجل معین از زندگانی بهره مند باشید» (1)
نشانه های اجتماعی هم اشارت بر این معنی داشت که اگر امام(ع)
داخل جنگ می شد،اصولا به هیچ نتیجه ای نمیرسید و در سطح هدفهای امام از تغییراتی که خواسته مکتب است،مانند تمدن و خط مشی زندگانی همه نسلها در طول زمان چیزی بدست نمی آمد.
اینک بناچار پرسشی مطرح میشود که این مبارزه در حالیکه ملت در شک و تردید به سر می برد و پیروزی محال می نمود و امت با دشواریهای فراوان روبرو بود،چه هدفی را دنبال میکرد و هدفهای آن مبارزه چه بود و طبع آن مبارزه چگونه بود؟آیا صرفا به سبب دشمنی بود یا به سبب رسالت وامامت بود؟امام حسن میفرماید:«از خصوصیات اهل خیر بودن،دوری ازشر است ».و به کسیکه راجع به جهل ازو پرسیده بود گفت:«چنگ زدن به فرصت زان پیش که بر آن فرصت چیره شود یا بحقیقت فرصتی بچنگ آورد،و خودداری از پاسخگوئی بهترین کمک و یاری بخود،خاموش ماندن دربسیاری از مواقع است گرچه فصیح و زبان آور باشی »و در حدیث دیگر درجواب کسیکه از معنی عقل پرسیده بود جوابی داد که موضع او(ع)را بخوبی می نمایاند:«فرو خوردن غم و اندوه،تا وقتی که فرصت بدست آید».
در نور این حقایق ثابت تاریخی،ما حق داریم به این نتیجه مطمئن شویم که اگر حسن(ع)وارد این جنگ بیهوده میشد،جنگ او تا حد بسیار زیادی شبیه بجنگ «ابن زبیر»بود و برای اسلام و مکتب جاویدانش هیچ دستاوردی به ارمغان نمی آورد.
ازینرو می بینیم که تصمیم امام بر پذیرفتن صلح،صحیح بوده است و نظراو درین مورد که بر معاویه فرصت دهد تا بر جهان اسلام مستولی گردد،صائب بوده است.زیرا در چنان حالی، واقعیت معاویه آشکار میگردید و طرح جاهلی او بر ملا میشد و آنگاه،مسلمانان ساده دل نیز عمق کار و فساد بنی امیه رادر می یافتند.
اینک کسانیکه اگر با چشمان خود و حواس خود،مطلب را نبینند و حس نکنند،باور نمیکنند، دانستند که واقعیت معاویه و حکومتش چیست و علی بن ابی طالب(ع)که بوده است.بنابر این مطالب،امام(ع)دعوت بصلح را هنگامی اجابت فرمود که آن استجابت برای معاویه، پیروزی،و برای سیاست مکارانه او،افشاگری،محسوب میگردید و اخلاق او را در مقابل توده های مردم آشکار میساخت.
پس از آنکه معاویه فهمید نتیجه جنگ به سود اوست و دید که امام حسن(ع)برای وارد شدن در جنگ پافشاری و اصرار میکند،به آن امر تظاهر کردکه میخواهد از ریخته شدن خون مسلمانان جلوگیری کند.بنابر این کوشیدبه عنوان دوستدار صلح و حفظ خونهای مسلمانان شناخته شود.اما وقتی امام(ع)بیدرنگ با عقد صلح موافقت فرمود درمانده شد لذا در تحقق بخشیدن به سیاست مکارانه خود دچار شکست گردید.بخصوص که ناگزیرشد مسائلی را که ذیلا به آن اشاره میشود بپذیرد. (2)
ماده اول:«واگذاشتن حکومت به معاویه به این شرط که به کتاب خداو سنت فرستاده او(ص) و به سیره خلفاء صالح عمل شود».
ماده دوم:«پس از معاویه،امر حکومت بر عهده حسن است و اگر برای او حادثه ای روی داد حکومت از آن برادرش حسین است و معاویه نمی تواندآنرا به عهده دیگر بگذارد».
ماده سوم:«باید سب امیر المؤمنین علی(ع)و سخن گفتن ازو در نماز ترک شود و از علی جز به نیکی یاد نکنند».
ماده چهارم:«باید آنچه در بیت المال کوفه قرار دارد،یعنی پنج ملیون درهم یا دینار استثناء بشود و تابع خلافت و حکومت نباشد.و بر عهده معاویه است که هر سال دو ملیون درهم برای حسین بفرستد و در عطا و صلات،بنی هاشم را بر بنی عبد شمس برتری دهد و به فرزندان کسانی که در رکاب امیر المؤمنین در جنگ جمل جنگیدند و فرزندان کسانی که در صفین در خدمت امام علی مجاهدت کردند،یک ملیون درهم تقسیم شود و این مبلغ را از خراج ولایت «ابگرد»که یکی از شهرهای فارس در حدود اهواز است بپردازد».
ماده پنجم:«مردم هر جا بر روی زمین خدا باشند،چه در شام و عراق چه در حجاز و یمن باید ایمن باشند و سیاه و سرخ باید در امان بمانند.معاویه باید خطاهای آنان را تحمل کند و ببخشاید و هیچکس را بجرم گذشته کیفرندهد و با اهل عراق با کینه و دشمنی رفتار نکند.و یاران علی(ع)را درهر کجا باشند امان دهد و به هیچیک از شیعیان علی آسیبی نرساند.یاران وشیعیان علی(ع)از حیث جان و مال و زن و فرزند در امان باشند و از هر گزندی محفوظ،و هیچکس متعرض هیچیک از آنان نشود،و هر صاحب حقی به حقش رسد و هر چه یاران علی در هر کجا به دست آورده اند برای آنان محفوظ بماند.
و برای حسن بن علی(ع)و برادرش حسین(ع)و هیچیک از اهل بیت رسول الله چه در نهان چه در آشکار هیچ بدی نخواهند و در امنیت هیچیک ازآنان در هیچ منطقه ای اخلال نکنند».
برنامه و مشی امام حسن(ع)موفق شد و تا درجه بسیار،ماهیت معاویه و واقعیت منحرف او را آشکار کرد وقایع و شرایط انتظار نکشیدند تا درآشکار کردن حقیقت او سهیم گردند،بلکه از روز نخست،مضمون برنامه اش اعلام گردید و در زمینه های گوناگون سیاسی ماهیت خود را آشکار کرد:
«بخدا سوگند من با شما برای این نجنگیدم که نماز بگذارید و روزه بدارید و حج بجای آورید و زکات بپردازید،بلکه به این منظور با شماجنگیدم که به شما فرمان دهم.و همانا این مقام را خدا بمن عطا کرده درحالیکه شما ناخشنود بودید.هان،من حسن را امیدوار کردم و چیزهائی به او دادم و همه آنها زیر پای من است و بهیچ شرطی وفا نمیکنم ».
با این اعلان آشکار،مسلمانان دانستند که برنامه معاویه جز امتداد خطجاهلیت چیزی نیست و با آن برنامه میخواهد اسلام را ویران کند.نیز دانستندکه امام علی(ع)نمودار و نماینده حقیقی برنامه اسلام بود و حتی تجربه کوتاهش در حکومت و زمامداری،در نظر توده مردم اسلامی که در نهایت بدبختی و تیره روزی می زیستند،امید و شکیبائی به آنها بخشیده بود.
امام(ع)در صدد لغو قرار داد صلح
وقتی معاویه به شروطی که با آن توافق شده بود،بطور صحیح عمل نکرد،بسیاری از مسلمانان از امام(ع)خواستند قرار داد صلح را فسخ کند و از نو بامعاویه روبرو گردد.اما امام به آنان گفت:
ان لکل شیئی اجل و لکل شیئی حساب...و لعله فتنه لکم و متاع الی حین (3).
(هر چیز از زمانی است و هر کار را حسابی)(شاید برای شما آزمایشی باشدکه باطن خویش را جلوه گر سازید و البته تا فرا رسیدن اجل معین از زندگانی بهره مند خواهید بود).
امام بطور مطلق و قاطع با اندیشه پیمان شکنی موافقت نکرد.اما بااین منطق که برای هر چیزی سرآمدی است و برای هر امر،حسابی،عدول ازپیمان را به تاخیر انداخت.زیرا میخواست شخصیت معاویه را به شکلی واضح بر ملا سازد،هر چند هدفهای جاهلی او نزد همه کس مکشوف بود.
اما معاویه نقشه امام(ع)را احساس کرد و دانست که امام(ع)او رادر ملاء عام رسوا خواهد ساخت و نقش خود را در برابر مردم با موفقیت ایفاخواهد کرد و در آنوقت کار او به بی آبروئی و رسوائی خواهد انجامید.
ازینرو معاویه برای نگاهداری خویشتن در مقابل آن رسوائی،دست به کارشد و برای خنثی کردن نقشه امام دست به فعالیت زد تا سرنوشتش همانندسرنوشت عثمان نشود.
وقتی معاویه میخواست بمدد ملک و پادشاهی خود تا آنجا که امکان داشت نوشخواری کند، ناچار دستش در مقابل مردم باز میشد و همه باطن اورا در می یافتند.ازینرو برای پنهان داشتن رسوائی خود به کار و برنامه ریزی تکیه کرد تا وجدان امت را بمیراند و اراده و قابلیت ویرا برای ایستادگی درمقابل ستمگاران نابود سازد.پس سیاست او در طول بیست سال این بود که پیوسته برنامه ای تنظیم و اجرا کند که وجدان امت و اراده او را از میان ببردو ملت را از اندیشیدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد تا تنها دراندیشه گرفتاریهای کوچک روزانه خود باشند تا از هدفهائی که رسول خدا(ص)
در پی آن بود و بار سنگین این هدفهای خطیر را که بکمک نبی اکرم بردوش میکشیدند،تا نادانیها و تاریکیها نابود گردد،منصرف شوند و تنها به زندگانی و منافع شخصی بیندیشند و به وجوهی که از بیت المال به دست می آوردندفکر کنند.
باری در آن هنگام،پاره ای از نقشه های معاویه عملی گردید.تا آنجاکه مسلمانانی که درین فکر بودند که تخت ستمکاران را در بلاد قیصر و کسری درهم فرو ریزند،اینک جز دریافت عطائی بی بها و تسلیم به زندگانی مبتذل به چیز دیگر نمی اندیشیدند.
برخی از شیوخ قبایل کوفه،با وجود اینکه از شیعیان علی امیر المؤمنین(ع) بودند،از جاسوسان معاویه شدند و خبرها را در باب کوچکترین حرکت یامخالفت مردان قبیله،گزارش میدادند.آنگاه ماموران دولتی سر می رسیدندو آن کسانی را که خلاف معاویه چیزی گفته بودند یا حرکتی کرده بودند،دستگیر میکردند و نفس مخالفان را می بریدند.
این بیست سالی که معاویه حکومت کرد،شرم آورترین و دشوارترین دوران تاریخی بود که بر امت اسلام گذشت.افراد مسلمان،در گذرگاه این مقطع،احساس میکردند که پایه حیات انسانی شان ویران شده است و می دیدندکه بر آنان ستم میرود و امتشان در معرض خطر و نابودی قرار دارد و مشاهده میکردند که با احکام شریعت بازی میکنند و غنائمی که از نبرد بدست آمده است و مزرعه ها و آبادیهای بین کوفه و بصره،بستانهای قریش شده است و خلافت گویچه ای گردیده است که کودکان بنی امیه با آن به بازی پرداخته اند.
دفاع از امام حسن(ع)
دریغا که بسیاری از مورخان،تصوری را که راجع به رهبری امام وناتوانی و عقب گرد وی در مقابل فشار حوادث در میان آنان شایع شده است با تاکید باز میگویند و اعلام میکنند که آن امام با رضای خود از حق خویش چشم پوشید تا فتنه را بخواباند یا این عقیده را می پراکنند که او به انقلاب خیانت کرد و آنرا بی جنگ و کشتار تسلیم معاویه یعنی دشمن اسلام کرد تا خود درآسایش و راحت به سر برد...این چنین و با کمال سادگی!
این عقیده شایع،به ظن غالب از آن روست که مورخان مزبور چنین پنداشته اند که نقش پیشوایان در زندگانی،نقشی غالبا منفی بوده است تا آنانرااز زمامداری دور کرده باشند.و البته اعتقاد مزبور نادرست و خطاست و دلیل بر عدم آگاهی مورخان درباره تاریخ زندگانی پیشوایان است.زیرا با وجودیکه همیشه دشمنان پیشوایان میکوشیدند آنانرا از زمامداری دور کنند و از مسئولیت!117 های حکمفرمائی بر کنار نگاه دارند،اما آنان پیوسته و بطور مستمر، مسئولیت خود را در حفظ و نگاهداری مکتب اسلام عمل میکردند و بر ضد سقوط درورطه فنا،به تقویت و استوار داشتن مکتب می پرداختند.و از انحراف و جداشدن امت از هدفهای اسلام و از ارزشهای آن به طور کامل جلوگیری میکردند.
باری هرگونه رنج را برای حفظ مکتب متحمل می شدند.
وقتی امام حسن(ع)با معاویه از در صلح درآمد و از حکومت کناره گرفت،رو به سوی دگرگونسازی امت و نگاهداری آن از خطرهائی شد که اورا تهدید میکرد و به نظارت بر پایگاههای مردمی پرداخت مردم را به نیازها وخواسته های اسلامی آگاهی داد و منظورهای دگرگونسازی مکتبی را برای اسلام تعبیه کرد و برانگیختن امت را از نو وجهه همت قرار داد.
این نقش مثبت امام(ع)و تحرک وی در صحنه حوادث سبب آن شد که زیر نظر حکومت قرار گیرد.این امور آشکارا نشان میدهد که دولت وقت ازامام(ع)وحشت داشت و او را قدرتی میدانست که احساس ملت و آگاهی روز افزون آن پشتیبان اوست.
باری،خطر انقلاب بر ضد ستم بنی امیه از سوی امام،در دل حکومت خلجان داشت.شهید کردن امام(ع)باز هر دلیل بزرگی است بر کار و فعالیت امام و بر سعی و کوشش خستگی ناپذیر آن بزرگوار در برانگیختن امت و بیدارساختن او از نو.
امام(ع)از رهبری امت و برآوردن نیازهای آن،از مبارزه خودداری نمی فرمود.معاویه به خوبی می فهمید که امام(ع)صاحب مکتب و هدف است و ناچار برای اجرای رسالت خود از هیچ کوششی خودداری نمیکند و همه سعی خود را در راه اعتلای مکتب و روشهای دگرگونسازی به کار می برد.
پی نوشتها:
1- انبیاء- 111.
2- اقتباس از کتاب صلح حسن-نوشته شیخ راضی آل یاسین ص 259- 261.
3- سوره انبیاء- 111.