بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی |
مطبوعِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود |
از یک جهت، تبلیغ بر سه گونه است:
1. تبلیغ با گفتار
2. تبلیغ با نوشتار
3. تبلیغ با رفتار
از جهت فزونی، تبلیغ با گفتار فراوانتر و رایجتر است؛ ولی غمگنانه باید این واقعیت تلخ را پذیرفت و گفت که شماری از ما مبلّغان اگر نگوییم بسیاری از ما هنگام تبلیغ با گفتار، به مقدمات، شرایط، اصول و روش های «سخن گفتن» چندان توجه نمی کنیم و حال آنکه در این زمینه باید دست کم به دو امر مهم توجه کنیم:
1. سخنِ خوب گفتن
2. خوب سخن گفتن
می توانیم امر اول را در حوزه محتوای سخن و گفتار و امر دوم را در حوزه قالب سخن و گفتار در نظر آوریم که هر دو، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ اما جای بسی شگفتی است اگر برای «چگونه گفتن» به اندازه «چه چیز گفتن» ارزش و اهمیت قائل نشویم.
به همین منظور و در سال امیر سخن، حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام ، 40 سخن از سخنان نغز و پر مغز ایشان در زمینه تبلیغ گفتاری و بویژه در حوزه قالب گفتار و چگونه سخن گفتن را با شما، مبلّغان گرامی، در میان می نهیم و با عنوان هایی تأمل برانگیز و گاه اشعاری زیبا از شاعران این مرز و بوم به قلم می آوریم تا شاید قبول خاطر حضرتش ارزانی مان شود.
شایان گفتن است 40 حدیث زیبایی را که آورده ایم، از کتاب «مُعجَم الفاظ غُرَر الحِکَم و دُرَر الکَلِم، چاپ اول، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1413» برگرفته و شماره صفحه هر حدیث را در پایان ترجمه آن و درون پرانتز ذکر کرده ایم.
1. شخصیت ما به سخنان ما بستگی دارد
«تکلّموا تعرفوا فإنّ المرء مخبوء تحت لسانه؛
سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا (شخصیت) آدمی زیر زبانش نهفته است.» (ص 994)
تا مرد سخن نگفته باشد |
عیب و هنرش نهفته باشد |
***
زبان در دهان ای خردمند چیست |
کلید در گنجِ صاحبْ هنر |
چو درْ بسته باشد چه داند کسی |
که جوهرفروش است یا پیله ور |
2. چرا زیبا سخن نمی گوییم؟
«جمیل القول دلیل وفور العقل؛
زیبایی سخن، نشانه فزونْ خِرَدی است.» (ص 946)
3. اگر پاسخ زیبا می خواهیم
«أجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب؛
سخن گفتن (با دیگران) را زیبا کنید تا پاسخ زیبا (از آنان) بشنوید.» (ص 294)
4. از روی حقیقت، سخن بگوییم
«إیّاک و الکلام فیما لاتعرف طریقته و لاتعلم حقیقته... ؛
از سخن گفتن در موردی که راه و چاره آن را نمی شناسی و حقیقت آن را نمی دانی بپرهیز.» (ص 995)
زبانْ بُریده به کُنجی نشسته صُمٌّ بُکم |
بِه از کسی که زبانش نباشد اندر حُکم |
5. چرا سخنان گرانپایه نمی گوییم؟
«المرء یوزن بقوله و یقوّم بفعله فقل ما ترجّح زنته و افعل ما تجلّ قیمته؛
انسان به گفتارش سنجیده و به رفتارش ارزشگذاری می شود. بنابراین، چیزی بگو که گرانپایه و کاری بکن که گرانبها باشد.» (ص 1264)
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد |
نه آب سرد زند در سخن بر آتش تیز |
6. سخن بلیغ این است
«البلاغة ما سهل علی المنطق و خفّ علی الفطنة؛
سخن رسا آن است که بآسانی بر زبان آید و بسادگی فهمیده شود.»(ص 111)
7. مجاز و ایجاز سخن نیکو بُوَد
«أبلغ البلاغة ما سهل فی الصّواب مجازه و حسن إیجازه؛
رساترین سخن آن است که افزون بر درستی، مجاز آن آسان(فهم) و کوتاهی آن نیکو (و در خور) باشد.»(ص 111)
درخشنده روشن روانِ کسی |
که کوتاه گوید به معنی بسی |
سخن گوید آن سان که دلخواهتر |
ز لفظ، آن گُزیند که کوتاهتر |
8. گویا و خردمندانه سخن بگوییم
«ءایة البلاغة قلب عقول ولسان قائل؛
نشانه بلاغت، داشتن اندیشه ای سرشار از خِرَدورزی و زبانی سرشار از گویایی است.» (ص 111)
سخن چون برابر بُوَد با خِرَد |
ز گفتار گوینده رامِش بَرَد |
9. امان از تکرار و تکرار و تکرار!
«علامة العیّ تکرار الکلام عند المناظرة... ؛
نشانه درماندگی، تکرار سخن هنگام گفت و گو است.» (ص 995)
سخن گر چه دلبند و شیرین بُوَد |
سزاوار تصدیق و تحسین بُوَد |
چو یک بار گفتی، مگو باز پس |
که حلوا چو یک بار خوردند، بس |
10. در پرتو اندیشه سخن بگوییم
«فکّر ثمّ تکلّم تسلم من الزّلل؛
نخست اندیشه کن آن گاه سخن گوی تا از لغزش ها در امان باشی.» (ص 994)
سخن کان از سر اندیشه ناید |
نوشتن را و گفتن را نشاید |
***
اول اندیشه وانگهی گفتار |
پای بست آمده است و پس، دیوار |
***
سخندانِ پرورده، پیر کهن |
بیندیشد، آن گه بگوید سخن |
مزن بی تأمل به گفتار دَم |
نکو گو و گر دیرگویی چه غم؟ |
بیندیش و آن گه برآور نَفَس |
و زان پیش بس کن که گویند بس |
به نطق، آدمی بهتر است از دواب |
دواب از تو بِه، گر نگویی صواب |
11. نرم و روان سخن بگوییم
«من لانت کلمته وجبت محبّته؛
هر کس سخن گفتنش نرم و روان باشد، دوست داشتنش نیز بایسته باشد.» (ص 994)
درشتی ز کَس نشنود، نرم گوی |
سخن تا توانی به آزرم گوی |
12. دوست داری تو را سرزنش نکنند؟
«عوّد لسانک حسن الکلام تأمن الملام؛
زبان خویش را به سخنان پسندیده عادت ده تا از سرزنش (دیگران) در امان باشی.» (ص 995)
13. چرا سخنان خود را دسته بندی نمی کنیم؟
«أحسن الکلام ما زانه حسن النّظام و فهمه الخاصّ و العامّ؛
زیباترین سخن آن است که با نظم و ترتیبی زیبا آراسته شده و برای خاص و عام قابل فهم باشد.» (ص 995)
بیارای! سخنگویِ چابک سرای |
بساط سخن را یکایک به جای |
14. الفاظ پیچیده و نامأنوس به کار نبریم
«أحسن الکلام ما لاتمجّه الاذان و لایتعب فهمه الأفهام؛
زیباترین سخن آن است که برای گوش ها ناخوشایند و دریافت آن برای فهم (مردم) رنج آور نباشد.» (ص 995)
بشنو موعظه اهل عُقول |
کَلِّمِ النّاس علی قدر عُقول |
اصل، معنی است نه تزیین کلام |
سخن آن است که فهمند عوام |
15. راست ترین سخن چه سخنی است؟
«أصدق المقال ما نطق به لسان الحال؛
راست ترین سخن آن است که زبان حال نیز گویای آن باشد.» (ص 948)
بیان شوق چه حاجت، که سوز آتش دل |
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد |
16. به عمل کار برآید، به سخنرانی نیست
«أحسن المقال ما صدّقه حسن الفعال؛
نیکوترین سخن آن است که رفتار نیک (گوینده اش) بر آن گواهی دهد.» (ص 948)
بزرگی سراسر به گفتار نیست |
دو صد گفته چون نیم کردار نیست |
17. از سخنان یاوه و بیهوده بپرهیزیم
«أسوء القول الهذر؛
بدترین سخن گفتن، یاوه گویی است.» (ص 946)
18. چرا تناقض گویی؟
«شرّ القول ما نقض بعضه بعضا؛
زشت ترین سخن آن است که پاره ای از
آن، پاره دیگرش را نقض کند.»(ص946)
19. نکند از کلمات زشت استفاده کنیم!
«إیّاک و ما یستهجن من الکلام فإنّه یحبس علیک اللّئام و ینفّر عنک الکرام؛
از سخنان زشت پرهیز کن؛ زیرا فرومایگان را به گِردت نگه می دارد و گرانپایگان را از گِردت می راند.» (ص 1289)
سخن، خوب است ز اول، خاطر کَس را نرنجاند |
که بعد از گفت و گو، سودی ندارد لب گَزیدن ها |
20. مطالعه و سرمایه علمی مهمتر است
«ینبغی أن یکون علم الرّجل زائدا علی نطقه و عقله غالبا علی لسانه؛
سزاوار است که دانش آدمی از سخن گفتن او فزونتر و خِرَدورزی وی بر زبانش چیره تر باشد.» (ص 1397)
21. آنچه از دل بر آید ...
«إذا طابق الکلام نیّة المتکلّم قبله السّامع و إذا خالف نیّته لم یحسن موقعه فی قلبه؛
هرگاه سخن گوینده با باور درونی اش یکسان باشد، شنونده آن را می پذیرد. و هر گاه با باور درونی اش یکسان نباشد، در جان شنونده از جایگاه خوبی برخوردار نمی شود.» (ص 1331)
22. دلمان به این خوش نباشد
«من أعجبه قوله فقد غرب عقله؛
سخن هر کس او را خوش کند، بی گمان
از خِرَدورزی اش دور مانَد.» (ص 947)
مشو غرّه به حُسن گفتار خویش |
به تحسین نادان و پندار خویش |
23. پژوهشگرانه سخن بگوییم
«من تفقّد مقاله قلّ غلطه؛
هر کس سخنش پژوهشگرانه باشد، اشتباهش نیز اندَکانه باشد.» (ص 948)
سخن باید به دانش دَرج کردن |
چو زر سنجیدن آن گه خرج کردن |
نخست اندیشه کن، آن گاه گفتار |
که نامحکم بُوَد بی بیخ، دیوار |
24. چرا مطالب را جمع بندی نمی کنیم؟
«من قام بفتق القول و رتقه فقد حاز البلاغة؛
هر کس بتواند دامنه سخن را بگستراند و سپس آن را خوب جمع بندی کند، بی گمان به رسایی سخن دست یافته است.» (ص 111)
25. هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
«لاتتکلّمنّ إذا لم تجد للکلام موقعا؛
هر گاه برای سخن گفتن جایگاهی (درخور) نیافتی، هرگز سخن نگو.» (ص 994)
مجال سخن تا نیابی، مگوی |
چو میدان نبینی، نگه دار گوی |
26.چرا هر چه را می دانی می گویی؟
«لاتتکلّم بکلّ ما تعلم فکفی بذلک جهلا؛
هر چه را می دانی نگو؛ زیرا برای نادانی (تو) همین بس است.» (ص 994)
27. وای از این سخنوری!
«لاتقل ما یکسبک وزرا أو ینفّر عنک حرّا؛
سخنی نگو که گناهی را برای تو به بار آورد و یا آزاده ای را از تو براند.» (ص 945)
28. با احاطه علمی سخن بگوییم
«لاتخبر بما لم تحط به علما؛
از چیزی که دانشی فراگیر نسبت به آن نداری، سخن نگو.» (ص 282)
سخن کز علم گویی راست آن است |
مرا از اهل دل درخواست آن است |
29. بر هر شنیده ای تکیه نکنیم
«لاتحدّث النّاس بکلّ ما تسمع فکفی بذلک خرقا؛
هر چه را می شنوی با مردم در میان نگذار؛ زیرا برای نادانی و سست انگاری (تو) همین بس است.» (ص 197)
30. سخنی را نگو که تکذیبت کنند
«لاتحدّث بما تخاف تکذیبه؛
از چیزی که بیم آن داری دروغش پندارند، سخن نگو.» (ص 197)
سخن را به اندازه ای دار پاس |
که باور توان کردَنَش در قیاس |
31. این پاسخ، از شخصیت ما نمی کاهد
«لایستحیینّ أحد إذا سئل عمّا لایعلم أن یقول لاأعلم؛
اگر چیزی را از کسی پرسند که پاسخ آن را نمی داند، هرگز شرم نکند از اینکه گوید: «نمی دانم».» (ص 945)
32. سخنرانی را این همه طولانی نکنیم
«ءافة الکلام الإطالة؛
درازگویی بیماری سخنگویی است.» (ص 995)
گفتار دراز مختصر باید کرد |
از یار بدآموز حذر باید کرد |
33. چرا زوائد و حواشی سخن زیاد می شود؟
«کثرة الکلام تبسط حواشیه و تنقص معانیه فلایری له أمد و لاینتفع به أحد؛
پُرگویی، سخن را درازدامن و تُنُک مایه می کند به گونه ای که هیچ پایانی برای آن دیده نمی شود و هیچ کسی از آن بهره مند نمی گردد.» (ص 1362)
سخن را سر است ای خردمند و بُن |
میاور سخن در میان سخن |
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش |
نگوید سخن، تا نبیند خموش |
34. چرا شنوندگان از ما خسته می شوند؟
«کثرة الکلام تملّ السّمع؛
پُرگویی گوش را خسته می کند.» (ص 995)
سخن را مَطلَع و مَقطَع بباید |
که پُر گفتن ملالت می فزاید |
35. بهترین سخنرانی این است
«خیر الکلام ما لایملّ و لایقلّ؛
بهترین سخن آن است که هم خسته کننده نباشد و هم اندک نباشد.» (ص 995)
با آنکه سخن به لطف آب است |
کم گفتن هر سخن صواب است |
آب ار چه همه زلال خیزد |
از خوردن پُر، ملال خیزد |
کم گوی و گُزیده گوی چون دُر |
تا ز اندک تو جهان شود پُر |
لاف از سخنِ چو دُر توان زد |
آن خشت بُوَد که پُر توان زد |
یک دسته گُلِ دماغ پرور |
از خرمن صد گیاه بهتر |
36. دوست داری تو را تحسین کنند؟
«من أمسک عن فضول المقال شهدت بعقله الرّجال؛
هر کس از گفتن اضافات سخن بپرهیزد، بزرگان به خِرَدورزی اش گواهی دهند.» (ص 948)
37. با روش غیر مستقیم هم سخن بگوییم
«من اکتفی بالتّلویح استغنی عن
التّصریح؛
هر کس به اشاره گویی بسنده کند، از آشکارگویی بی نیاز شود.» (ص 1032)
38. در دادن پاسخ، شتابان نباشیم
«من أسرع فی الجواب لم یدرک الصّواب؛
هر کس در دادن پاسخ شتاب نماید، از دادن پاسخِ درست باز مانَد.»
(ص 170)
39. با نابِخرَدان چگونه سخن بگوییم؟
«ترک جواب السّفیه أبلغ جوابه؛
ندادن پاسخ به نابِخرد، رساترین پاسخ به اوست.» (ص 170)
40. چه شیرین است شیرین سخنی!
«من عذب لسانه کثر إخوانه؛
هر کس شیرین سخن باشد، برادران او فراوان شوند.»(ص 1028)
به گفتار شیرین، فریبنده مرد |
کند آنچه نتوان به شمشیر کرد |
***
همی همچو جان زان نگردد کهن |
که فرزند جان است شیرین سخن |