سلیمان و پدرش داود از پیامبران الهی بودند که خداوند در قرآن کریم از آنان به نیکی یاد می کند. از آن جا که سلیمان علیه السلام شیفته اسب بود، لشکریان او مسابقه اسب دوانی ترتیب داده بودند تا برای نبرد با دشمن آماده باشند وسلیمان از آن سان می دید. مسابقه به درازا کشید ووقت فضیلت نماز سپری شد. خداوند که خواست سلیمان را بیازماید جنازه ای بر تخت او افکند. سلیمان به در گاه الهی رو کرد و دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ اغْفِرْ لی وَهَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّکَ أَنْتَ الوَهّابُ؛
[1]
خداوندا، مرا بیامرز و حکومتی به من ببخش که شایسته هیچ کس پس از من نباشد، همانا تو بسیار عطا کننده ای.
خداوند متعال هم خواسته او را بر آورد و حکومتی بی نظیر به او عطا کرد. پس از گذشت هزاران سال هنوز هم داستان مُلک سلیمان بر سر زبان هاست و از آن به بزرگی و عظمت یاد می شود.