ماهان شبکه ایرانیان

انکار معاد و اعتقاد به تناسخ

بودا که در پی اصلاح آیین هندوییسم بود، روح را انکار میکرد، ولی در پاسخ به این سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینی پذیرفت

بودا که در پی اصلاح آیین هندوییسم بود، روح را انکار میکرد، ولی در پاسخ به این سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینی پذیرفت. به عقیدهی وی، روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگری انتقال مییابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی میکند و پس از هر تولد و زندگی دوباره به بدنی دیگر حلول میکند و این تولدها ممکن است بیانتها و تا ابد ادامه داشته باشد; ولی به تناقض گرفتار میآید، زیرا بدون حلول روح از جسمی به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد;[19]و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلی و منطقی صحیحی بر حقانیت تناسخ دلالت میکند؟! حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از مرگ، روحشان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است. حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونی هند، که بیش از یک میلیارد نفر است، کم کنیم، چیزی حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند، چون قبلاً روحی نبوده تا در این تازه متولدان، نسخ پیدا کند .

اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم، باید منکر افزایش جمعیت جهان باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کرهی خاکی زندگی میکند، باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسانهای متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا باید بپذیریم که بعضی از اجسام بشری روح ندارند و بعضی از ارواح هم بدون جسم میمانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است .

4. فردگرایی

تعلیمات بودا که در چهار حقیقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردی است و به ادعای بوداییان، راه نجات فرد، تمسک به این تعلیمات است و چیزی افزون بر این مطالب وجود ندارد که بتوان از آن برای هدایت جامعه بهره برد. گویا نظامهای اجتماعی و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم امری واهی و خیالی است و نقشی در زندگی انسانی ندارد و، به همین خاطر، خود بودا برای رسیدن به نیروانا از جامعه میگریزد و به جنگل پناه میبرد و با گدایی و دریوزگی خوراک خود را تهیه میکند و آن گاه هم که برای تبلیغ آیین خود بازمیگردد، به سراغ تکتک افراد میرود[20] و هرگز سعی نمیکند تحولی اجتماعی ایجاد کند; وی نه با حاکمی درگیر میشود و نه به نکوهش قانونی از قوانین جامعهی آن روز میپردازد، بلکه با تکتک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگی و علایق اجتماعی ترغیب میکند و، از دیدگاه وی، هر کس از اجتماع برهد و همچون خود وی، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتی حکومت را رها کند، میتواند به نیروانا برسد .

در سراسر تعالیم بودا... یک وظیفهی ثابت و همیشگی برای هر فرد تعیین شده که خود دربارهی امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقی به اجرا درآورد... .[21 ]

و دیگر، دستوری برای راهنمایی دیگران و مبارزه با نظامها و قوانین ظالمانهی اجتماعی وجود ندارد و همین فردگراییِ افراطی باعث میشود که آیین بودا نتواند برنامهای عملی برای زندگی انسان داشته باشد. شاید نام «برنامهای برای نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبندهترین نام برای آیین بودا باشد .

5. آمیختگی با افسانه

آیین بودیسم با دوریگزیدن از مباحث نظری و اعتقادی و نپرداختن به سؤالاتی که دربارهی مبدأ و معاد مطرح میگردد، دچار نوعی خلأ مباحث کلامی و استدلالی میشود و برای پر کردن این خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه میبرد و در پاسخ سؤالهای متعدد هستیشناختی، به تمثیل و داستان رو میآورد و از افسانه برای تبیین اصول خود بهره میگیرد.[22] این روش هر چند در جلب نظر افراد عامی جامعه مؤثر است، از ارائهی قانون و قاعده برای رستگاری انسان عاجز است و جز گرفتاری در انبوهی از خرافه و افسانه ثمرهای ندارد .

تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟ اسماعیل روشنتن

در سرزمین پهناور هند برخی از کیشها و مسلکهایی وجود دارد که بنمایههای آن خرافی و مجرد از خمیرمایههای الهی است که از جملهی آنها آیین بوداست. این آیین یکی از شاخههای کیش هندوست.[23] در این کیش عقاید و قوانین مختلفی حاکم است; از جمله قانون کارما کرمه[24] به معنای کردار، که از برجستهترین قوانین هندوان است; بدین معنا که

آدمی نتیجهی اعمال خود را در دورههای بازگشت مجدد خود در این جهان میبیند; کسانی که کار نیک انجام دادهاند در مرحلهی بعد، زندگی مرفه و خوشی دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایی و بدبختی دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.[25 ]

نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا[26] به معنای تناسخ است .

هندوان معتقدند آدمی همواره در گردونهی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایی انسان از گردونهی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا[27] است که مورد توجه بوداییان واقع شده است.[28] برای روشنتر شدن این بحث لازم است ابتدا معنای تناسخ و اقسام آن بازگو شود .

معناو اقسام تناسخ

معنای «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمی به جسم دیگر منتقل میشوند[29] و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنی «با مرگ یک فردِ آدمی، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».[30 ]

اقسام تناسخ

برای تناسخ اقسام مختلفی ذکر شده است و در یک تقسیمبندی کلی میتوان گفت تناسخ[31] مطلق یا مُلکی، اعم از نزولی و صعودی،[32] عبارتاند از :

نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوانها ) ، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات).[33 ]

تناسخهای باطل

تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.[34 ]

دلایل عقلی بطلان تناسخ

همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مردهای به بدن انسان یا موجود دیگری منتقل میشود و این انتقال دایمی و ابدی است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر میکنند.[35]عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمهی آن انکار معاد است .

حکمای الهی در ابطال تناسخ فرمودهاند :

1. وقتی بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلی به او افاضه میشود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحی که از بدن مردهای جدا شده به همین بدنی که آمادهی افاضهی نفس است تعلق بگیرد، لازمهاش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزی باطل است; زیرا هر انسانی با مراجعه به وجدان خویش درمییابد که یک ذات بیشتر نیست.[36 ]

2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخی از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبنای خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلی به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمهاش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد .

و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضی رساندن هر صاحب کمالی به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمی است (که به عقل مستفاد میرسد)، یا عملی (آراستن به مکارم اخلاق و دوری از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهی غیر از این است.[37 ]

دلیل نقلی بر بطلان تناسخ

خدای متعال میفرماید :

( کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر میشوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را میمیراند و بار دیگر شما را زنده میکند، سپس به سوی او بازگردانده میشوید.[38 ]

آیهی فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفی میکند و میفرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده و عود ارواح مینامند، از نظر قرآن، باطل و بیاساس است .

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان