ماهان شبکه ایرانیان

به وصف شقایق

بیا به قله تاریخ خون علم بزنیم

دو قطعه شعر از رضا اسماعیلی

بیا به قله تاریخ خون علم بزنیم

بیا که تُندر تکبیر برستم بزنیم

بیا که لات و منات و هُبَل بسوزانیم

بیا که طرح دگر را کنون رقم بزنیم

ز وصف خال رخ یار خود قلم بگذار

بیا به وصف شقایق کمی قلم بزنیم

حدیث عشق مگو مُدعی اگر خواهی

بیا به قاب خطر تا ز عشق دم بزنیم

کنون که شام ستم رفت و فجر صادق شد

بیا سری به سرای سپیده دم بزنیم

به کُنج این قفس زندگی چه می مانی

بیا به کوی شهادت کمی قدم بزنیم

یاد باد آن روزگاران، یاد باد*

عاشقان! دیدار مستان یاد باد

«یاد باد آن روزگاران، یاد باد»

روزهای بیدلی، یادش بخیر

فصل های «یا علی» یادش بخیر

یاد تو می آید آیا آن زمان

پیر دیر ما «خمینی» بود، هان؟

فصل، فصل می پرستان بود و عشق

میکده در دست مستان بود و عشق

ما به سر شور حسینی داشتیم

سر به فرمان «خمینی» داشتیم

عشق می چیدیم از «هوهو» ی او

او رسول عشق و ما جادوی او

پیر عرفان بود آن جان جهان

مقتدای عارفان و عاشقان

او دل ما را خدایی کرد و رفت

روح ما را کربلایی کرد و رفت

رفت از میخانه ی ما آن امیر

ما ولی مستیم، از جام غدیر

عاشقان! دیدار مستان یاد باد

«یاد باد آن روزگاران، یاد باد»

یاد ایامی که حالی داشتیم

شور عشقی، قیل و قالی داشتیم

خال «بسم الله» بر لب های ما

حال می کردیم هر شب با خدا

قلب هامان مهربان و ساده بود

عشق هم آن روزها اُفتاده بود

روزهای عشقبازی با خدا

گُم شدن در کربلای جبهه ها

روزگار چیدن بوی جنون

بوی درد و داغ، بوی زخم و خون

روزگار غیرت و اُفتادگی

روزگار مردی و آزادگی

روزگار سادگی، خاکی شدن

با عروجی سرخ، افلاکی شدن

روزگار وحدت و صدق و سلام

روزگار همنشینی با امام

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان