«آثار رسیده»


در این شماره مهمان اشعار خواهرمان «بهارک صادقی» از بهشهر می باشیم. (هر چند اشکالاتی نیز در برخی ابیات به چشم می خورد!) خانم صادقی علاوه بر این اشعار زیبا، فیلمنامه شکار عشق و داستان شوره زار حسادت و مطالب دیگری نیز برایمان فرستاده اند که ان شاءاللّه استفاده خواهیم کرد. ببخشا:
تو دریایی، تو رودی
تو شعری، تو برخاک دل مسکین سرودی
تو نهری
تو آبی، تو بر بخت شقایق آفتابی
تو دشتی، تو سبزی
تو آثار بهاری، تو یاری
تو صبری، تو غوغایی، ندای آبشاری
تو شکری، تو مهری، تو ماهی
تو بر کونین تنها پادشاهی
تو کوهی، تو آواز و شکوهی
تو رازی، تو منشور نمازی
تو سازی، تو سوزی
تو گرمابخش روزی
تو رحمانی، تو روحی
تو مرهم بر دل مجروح نوحی
تو آوای دل سرد یتیمی
نسیمی
تو آه قلب مجروحان دردمند
هنرمند
تو صانع، تو خاطر
تو بر اشکال موجودات ساتر
تو رحمان، تو سبحان
تو مضمون دروس عدل و عرفان
تو فریاد دل انسان خاکی
تو پاکی
تو خورشید هدایت در مسیری
بصیری
تو غافر، تو عامر
تو برگردانده ای نیرنگ ماکر
تو جباری، تو یاری
تو یزدان تک خدای نامداری
منم آن بنده بی دست و پایت
فدایت
منم آن معصیت کار ره دوست
سیه روست
من آن شب در میان روز هستم
سوز هستم
منم آن زرگر مست مزاحم
تو راحم
تو رحمانی، رحیمی
کریمی
ببخشا، ای رفیع حی و سبحان
گناهان
من از بهر تو خواهم برد فرمان
بفرمان
من بهر تو خواهم گشت مأمور
و معذور
بفرما، بده فرمان به بنده
به بنده
خداوندا، خدایا، تویی محبوب دلها
تو تنها
منم خائن به درگاهت خدایا
ببخشا، ببخشا، ببخشا.17/11/75 در همنشینی خدا:
بده ساغر به دستم که از عشق تو مستم
من از مستی آن می گرفتار تو هستم
نشستم در کنارت، شدم غرق جمالت
ز افسون جلالت ملول و مستِ مستم
کمان ابروانت چو شمشیری بُران است
من از ناز و کرشمت هزاران بار خستم
عزیز مهربانم، مگو پیشت نمانم!
من از بند هوسها، زمانی دیر جستم
بیا ساقی که ساغر شده خالی ز عشقت
شراب انگبین کو؟ که ساغر را شکستم
30/11/73
* * * آرزوی دیدار:


پروانه وار گذشتم از دشت شهسواران


مستانه در پی دوست از نغمه هزاران


مهرم برنگ سبز است، همرنگ روز پرواز


با عشق می خرامم، چون توسن نگاران


قلبم برنگ آبی، چون رنگ آسمانها


بی غم نباشد این دل از وصل و هجر یاران


من آن سبوی دردم، بشکسته از ترنگل

آن ضربه ای که خوردست از جنبش خماران سیمای پر غم من با دیدن تو خندید

چون غنچه و شکوفه بشکفت در بهاران


25/10/75 غنچه ها...
تقدیم به تاج انبیاء ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)

غنچه ها باز ثناگوی محمد شده اند

سروها عاشق و دلداده احمد شده اند

انجم از سوی فلک ریخت به دامان زمین

پولک پیرهن آن مَهِ بی حد شده اند

آمد آن نور تجلی ز خدا در بر خلق

ماهتاب شب طولانی واَسْوَد شده اند

طفل شیر خواره بداند که بدنیا چه شدست

همگان نابَلَدِ لغت اَبْجَد شده اند

نتوانم رخ چون ماه تو را وصف کنم

چون جهان شیفته روی محمد شده اند


30/4/76
* * * شوق شکفتن...
«تقدیم بر آستان پاک امام زمان (عج)»

قدم بر دیده نه مرد اهورا

تویی آرامش امروز و فردا

بود گیتی زانوارت منوّر

به هر جا زرنگون گشتست دنیا

دو دستانت دو میزان عدالت

دم تو چون نفسهای مسیحا

شگفت از روی تو افلاک نه طاق

نقاب قسط بر چهره شگفتا

همه فرمانبرت بر خاک و در آب

ستاره، قاصدک، ماهی دریا

میان لب گل اللّه اکبر

رسد فریاد تو بر آسمانها

تو قائم بر زمین و آسمانی

تو درمان دلِ درمانده ما

درون سینه ام شوق شکفتن

به غم می سازد او محبوس و تنها

کِشد قلبم ز دوری تو صد آه!

قدم بر دیده نه مَردِ اهورا


26/6/76
* * * باغبان، هنگامه گل چیدن است
تقدیم به محضر پاک شهدای هشت سال دفاع مقدس»
ای طلایع دار راه زندگی
ای نماد عرصه سازندگی
جان تو رنگین کمان رحمتست
خون تو آیینه هر ملّت است
جای پایت خط سرخ میهنست
باغبان، هنگامه گل چیدنست
لاله چین اندر میان گلستان
قاصدک طومار عشقت را بخوان
وقت مستی شد قدح درکش کنون
شهد بی پروایی و عشق و جنون
شهد پاکی زین جهان رنگ رنگ
خود شکستن رفتن از زندان تنگ
پرکشیدن سوی یزدان غفور
چون کبوتر در هوای دور دور
رفتن از آغوش سردِ خاکِ تار
رفتن از گلخانه های بی بهار
همسفر با قاصد صحرا شدن
همنشین ماهی دریا شدن
وقت معراج از زمین بی وفا
پر زدن بر در گهِ پاک خدا
ای سلحشور رهِ آزادگی
ای وفای تو چراغ بندگی
ای سکوت آشنای لحظه ها
ای هزار باغ سبز کبریا
رِس کمند از بارگاه حق به خاک
غنچه کرده جامه رنگین چاک
لؤلؤی شهوار بی قیمت شده
آب دریا خشک و بی نعمت شده
سبزه از هجر تو زردِ زرد شد
شمع مجلس بی فروغ و سرد شد
لاله اما جان گرفت در کوی تو
آب داده لاله ها را جوی تو
ای شهید راه حق اسمی بگو؟!
بلبلی، پروانه ای، شمعی بجو!
من همان چشم انتظار رحمتم
من همان بشکسته شاخ محنتم
دور ماندم اندرین صحرا ز اصل
باز می جویم زمان پاک وصل
ای خدا! شهد شهادت کن نصیب
چون تویی بخشنده خوبِ طبیب.
6/7/76
* * * خانه بی شمع...


خانه غمگین سینه را فتانه نیست


خانه بی شمع را پروانه نیست


شیشه دل خرد شد از سنگ خصم


خانه دل مأمن بیگانه نیست


ما که خود آیینه می سازیم زدل


قلب ما آیینه کاشانه نیست


قصه های عشق گوییم ما زدرد


این غزل تلخ است این افسانه نیست


چون تو رفتی کور شد نور سرا


ای صنم این شیوه جانانه نیست


سینه شد لیلی کنون مجنون کجاست


این دل مجنون دگر دیوانه نیست


جام دل خالی شده کو انگبین؟

دل دگر جایش در این میخانه نیست صحن تن را لایق او نیست عشق

عشق حق با ظرف تن همخانه نیست

ای بهار! ساقی تو را مِی نادَهد

مِی خورد آنکس که در پیمانه نیست


12/9/76
* * * کعبه بی بنا:


بی تو در این فضا زنم قدم به سرسرایِ تو


قدم زنم به درگهِ سبزِ فرحفزای تو


کجاست آن لطافت نگاه مهربان که من


شدم ملول و مست آن چهره دلربای تو


ز درگه عزیز خود جواب کِی دهی که من


کلاه خویش کج کنم ز قصه وفای تو


به خاک سرخ تو کسی قدم نزد سهلِ سهل


نه شَحنه خانه کرده بر مسند بی ریای تو!


کجابه خاک رسته است چمن به اذن خویشتن؟


که لاله اذن کرده از ساحت کبریای تو


اگر که کعبه شد بنا به شهر عشق احمدی


در آسمان کجاست آن کعبه بی بنای تو؟


به راه تو نشسته ام شکسته بال و بی نفس

شکست پایه عبور، کجاست رهنمای تو؟ به دست استخوانیم شکوفه نظر بکار

که تا دهم به چشم خود عِطر شکوفه های تو

تو راه خود نشان بده که مهر تو شد آشکار

کجاست راه بازگشت به خاک جانفزای تو؟

زند «بهار» پرسه در میان موج عاشقان

که شاید عشق او شود هَزار خوش نوای تو


4/3/77
* * * سکوت آشنا:


صدای پای باد به گوش برگ رسید


صدای بارش نَم و تگرگ رسید


صدای خش خش عبور لحظه ها


صدای ساکن سکوت آشنا


صدای خواب باغ در این سکوت سرد


صدای رویش جوانه های درد دگر به سر رسید نمایش سمن


پرید سبزیِ جوانه چَمَن


سوار اسب سرخ ز راه و سرد کوه


رسید با غرور به باغ با شکوه


کشید سوی باغ کمان زرد خویش


بزد به سینه درخت بید نیش


سوار بی درنگ سمنو خود بتاخت


کمند سرخ خویش بَرِ سَهَند بساخت


فضای باغ شد ز رنگ فصل سرد


به رنگ خاک تار به رنگِ مِهر زرد


به خواب رفته است، چمن، درخت، سنگ


سوار خسته رفت ز باغ بی درنگ


دوباره شد خموش، صدای شاد باغ

دوباره گشته است، شراب، بی ایاغ شود به فصل سبز دوباره شادمان

جوانه های غم، زمین گلستان

شود دوباره باز، شکوفه های زرد

پَرَد ز باغ زرد، هوای سَردِ سَرد


3/6/76 مسکین مست:

من بیچاره و مسکین و توِ باده فروش

به در دیر نشینم همه شب خانه به دوش

به در دیر و در صومعه هر دم منشین

بشو ساقی و بده باده و خود باده بنوش


14/4/74
* * * بوی بهار:

از بوی بهار مستِ مستم

از روی چه بی یار نشستم؟

گر شور و صفا، ساز و نوا می خواهی

من مطرب درگاهِ تو اینجا هستم


15/5/74
* * * افسون عشق:

با عشق می شود، غمها را کم کنیم

با عشق می شود، سَرها را خم کنیم

با عشق می شود، گلها را نبره کرد

با عشق می شود، سرما را دم کنیم


15/5/74
* * * پیمان شکن:

ای قاصد دیوانه، رازم به که گفتی؟

رسمت به وفا بود و عهدت بشکستی!

بر ما چه اثر دارد؟ رسمت به کجا رفته؟

ما همدم تو بودیم، پیمان بگسستی!


9/6/74
* * * سرگردان:

دیشب دَرِ ماتمکده رفتم تو نبودی

هر دم به هر عشرتکده رفتم تو نبودی

از بهر قدح جرعه ای از مِی طلبیدم

با سوز به هر میکده رفتم تو نبودی


4/3/75
* * * گذرگاه:

گذشتم از طریق کودکی تا بر جوانی

بکردم دُرّ عمرم در غلاف مهربانی

تو را از بهر عمر شکّرت باید بود سعی

که باشد بر دهانت چون شکر این زندگانی


3/12/75
* * * نِگه دوست:

سایه روشنهای اندامت در این وادی کجاست؟

دشت سینه پر زغم شدمحفل شادی کجاست؟

دیر رند سوزم بکرد آواره کوه و کمر

محمل یاران کجا؟ ده کو؟ آبادی کجاست؟


15/9/76
* * * گل یاس سپید:

زندگانی ساقه و مادر گل یاس سپید

کز نسیم عشق هر دم می دهد بر جان نوید

سر و سبز است و صدای او مرا چون رهبرست

او به چشم بوته گلهای حقیقت، حقتر است

چون زلال آفتاب می تابد اندر این جهان

قلب ما از نور او رخشان بود در هر زمان

رنگ رخسارش ندای شادمانی می دهد

قلب صاف او پیام آسمانی می دهد

دست پر لطف و عزیزی لای زلف خرمنم

می خرامد با کرشمه در نگاه مادرم

برق چشمش گرم و گیرا است و شادم می کند

با نگاه روشنش مسرور یادم می کند

با کلام پر عطوفت کز دهانش می پرد

همچو ناوک با محبت پرده غم می درد

چون صدای گریه ام غمگین و نالان می شنید

بهر شادی و نشاطم یک عروسک می خرید

سرفه ام او را چو زلفانم پریشان می نمود

عطسه ام چشمان پاکش را هراسان می نمود

چون به وقت بازی ام خاری مرا کف می بسود

مادرم با مرهمی رنج مرا کم می نمود

مرهمش بوسه به روی گونه هایم بود و بس

درد و رنجم چون غباری در هوا بودست وخس

نیمه شبها می نشست بر آستانم اشکفشان

در بغل نزد طبیب می بردتم دامنکشان

رنجها بسیار برد تا رنج و زحمت کم کشم

غصه ها بسیار خورد تا طعم غصّه کم چشم

مرحمت، لطف و عنایت در صدای مادرم

شادمانی و رفاقت در نگای مادرم

شب به شب با نغمه های لای لایِ دل فروز

می گذشت خوابی به چشمم از سرشبِ تابه روز

چرخه عمرم بچرخید و دگر فرسوده گشت

قلب من از دوری مادر چو آهن سوده گشت

قیمت درّ گران مهربانی مادر است

مقصد و مقصود ما از زندگانی مادر است

کعبه مقصود من بعد از خدا مامِ منست

چشم غمگینش چو چوبی بهر اعدام منست

من چگونه وصف گویم جلوه هایش بی خطا

وصف او گفتست قبل هر کسی یکتا خدا


13/8/75
 






 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر