سوت زندگی

1 داخلی روز راهروی منزل
فضای داخل راهرو به فضایی مرده و گرفته می ماند، تارهای تنیده شده در گوشه ها دیوارها و سقف اتاق، در و دیوار خاکستری و کهنه، دوربینی در حال حرکت همه چیز را از نمایی بالاتر نشان می دهد و پس از عبور از میان فضای نیمه تاریک وارد اتاقک به هم ریخته می شود که بیشتر به پستویی و انباری می ماند در میان انبوه تارها و فضای غبارآلود و روزنه های باریکی که نور از آنها به درون اتاق به سختی نفوذ می کرد و کتاب هایی که از در و دیوار سقف به شکل های مختلف خود را نمایان می کنند. دوربین آرام آرام می گذرد، به جوانی می رسد که بر روی چهارپایه چوبی کهنه ای چمباتمه زده و زانو در بغل گرفته، در پس زمینه پنجره ای دیده می شود. دیزالو
2 داخلی اتاق همان اتاق
اتاقک تاریک و کتاب هایی که از پشت جلد به در و دیوار و سقف چسبانده شده. هم همه هایی نامفهوم و صداهایی از رعب و وحشت برخاسته از کتاب ها به گوش می رسد. دوربین از بالا به جوان نزدیک می شود و او را در بر می گیرد. جوان کمی عقب می کشد گویی از نگاه دوربین می ترسد. ترس جوان با احساسی از رعب و وحشت و صدای عجیبی سینک می شود. فید
3 داخلی اتاق
در حالی که همه چیز به همان شکل اولیه اش می باشد تنها جوان صورت بر در گذاشته و به در می کوبد. دیزالو
4 داخلی اتاق
جوان در وسط اتاق سرگردان است و مدام چپ و راست می رود و بالا را نگاه می کند. دیزالو
5 داخلی اتاق
جوان در گوشه ای از اتاق در حالی که زیر سرش و زیر دو پایش کتابی را دارد به خواب رفته. دیزالو
6 داخلی اتاق
جوان کنار پنجره اتاق نشسته و بیرون را تماشا می کند بلند می شود و با حالت عصبانی از اتاق خارج شده و وارد راهرو می گردد، دوربین او را تعقیب می کند، مدام به این سو و آن سو سرک می کشد. دیزالو
7 داخلی اتاق
جوان کنار پنجره روی چهارپایه نشسته و ورق های کتابی را بر دهان گرفته و می جود، متوجه چیزی می شود، دوربین به چشمهایش نزدیک می شود و تنها دو چشمش را در کادر دارد. کتاب را از دهان خارج می کند. فید
8 روز خارجی خیابان
دوربین از بالا به پایین حرکت کرده جوان را در کادر و تصویر می گیرد و جوان تک و تنها در خیابانی که انتهایش معلوم نیست ایستاده، به اطراف نگاه می کند و خیره به خیابانی که انتها و ابتدایش معلوم نیست دوربین از او فاصله می گیرد. و در نقطه ای متوقف می شود. دیزالو
9 روز خارجی همان خیابان
جوان در همان محل ایستاده و انبوهی از مردم از کنار او رفت و آمد می کنند، جوان نسبت به مردم کاملاً بی تفاوت است، ناگهان یک دفعه خیابان شلوغ می شود و جوان در میان انبوه جمعیت ناپدید می گردد. دیزالو
10 روز خارجی پیاده روی یک خیابان بازار کتاب
از لابه لای جمعیت جوان پیدا می شود، او در حالی که به افراد و فروشندگان کتاب در کنار پیاده روها و مقابل کتابفروشی ها نگاه می کند به دوربین نزدیک می شود مقابل دوربین می ایستد کمی تعلل می کند، برمی گردد و راه آمده را دوباره در عکس جهت دوربین طی می کند. کات به صحنه بعدی
11 روز خارجی همان روز بازار کتاب
عده ای از مردم در رفت و آمدند و در حالی که بسته بسته کتاب با خود حمل می کنند جوان به آنها خیره می شود، جلوتر می رود نزدیک شیشه یک کتابفروشی می ایستد صورتش را به شیشه می چسباند عناوین کتاب ها را می بیند، جوان از این طرف شیشه صورتش کمی کشیده و وارفته می نمایاند جوان از آنجا دور می شود. کات به صحنه بعدی
12 روز خارجی همان روز همان محل
دوربین حرکت رو به پایین را انجام می دهد و جوان را در کادر می گیرد و جوان در حال تماشای فروشگاه دیگری از پشت شیشه است، از نگاه جوان می بینیم که کتابی را صاحب فروشگاه از ویترین بر می دارد و به فردی می دهد، (چهره افراد خارج از کادر می باشد)، جوان خروج مرد و کتاب در دست او را تا مسیری با چشم هایش دنبال می کند.
13 روز همان روز خارجی کوچه ای مشرف به آپارتمان ها
جوان غمگین و افسرده در حالی که کمی هم تعادلش را از دست داده از کوچه ای تنگ و باریک و بلند وارد محوطه تنگی می شود که چهار سوی آن را آپارتمان های بلند چوپان حصاری در بر گرفته اند، جوان وارد محوطه شده و در نقطه مرکز محوطه می ایستد به بالا نگاه می کند سرگیجه می گیرد ساختمان ها را کشیده می بیند و به زمین افتاده بیهوش می شود. فید
14 روز همان روز خارجی همان محل
جوان در میان آپارتمان های بلند و کشیده به همان حالت درازکش قرار دارد، دوربین بعد از نمای اکستریم لانگ آرام به جوان نزدیک می شود، نور خورشید و غبار موجود در فضا او را اذیت می کند، جوان چشم هایش را باز می کند، باد شروع به وزیدن می کند، جوان بلند می شود، شدت باد و گرد و غبار زیاد می شود، جوان نمی تواند مقاومت کند، لحظه ای می ایستد و لحظه ای بر روی زمین می نشیند، باد کاغذها و برگه های ورق ورق شده کتاب را به سمت جوان می آورد خورده های کاغذ در فضا معلق اند، چند کتاب را باد می غلطاند و از مقابل جوان عبور می دهد.
عده ای از آدمها از کنار پنجره های آپارتمان جوان را نگاه می کنند، وزش باد همچنان ادامه دارد. فید
15 روز همان روز بیابان خشک خارجی
جوان سر بر خاک بیابان و صورت بر روی ترک های خاک خشک بیابان نهاده و نفس نفس می زند، دوربین کمی آن طرفتر پس از تعقیب سوژه، کتابی را می یابد، جوان چشم هایش را به کتاب خیره می کند، به کتاب نزدیک می شود و آن را نگاه می کند با لب های خشک و صورت خاک گرفته تبسم ملایمی می کند و از آنجا دور می شود. فید
16 داخلی اتاق (منزل جوان) همان روز
جوان بر روی همان چهارپایه قبلی در گوشه اتاق نشسته و در پس زمینه اش پنجره ای دیده می شود. جوان در حالی که کتاب موردنظر را کنار پنجره دارد از پنجره بیرون را می نگرد، جوان کتاب را بر می دارد ورق ورق می زند تا انتهای ورق می زند، چیزی که ما می بینیم سیاهی و خط خطی بیش نیست. ناگهان باد شروع به وزیدن می کند، از شدت وزش باد پنجره اتاق کنده شده روی زمین می افتد (نقاشی بیش نبوده)، همه چیز به هم می ریزد، کتاب های روی دیوارها و سقف، یکی پس از دیگری بر زمین می افتند، دوربین به جوان نزدیک می شود. جوان در وسط اتاق درازکش کتاب را از انتها ورق می زند و پاره می کند و در ادامه تیتراژ پایانی فیلم بر روی صفحات جدا شده از کتاب که سفید هستند نمایان می شود.
جوان بر روی چهارپایه همانند صحنه اول قرار گرفته و پنجره ای در پس زمینه اش نمایان.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان