آثار رسیده

در این شماره میهمان مطالبی از خواهر گرامی مان «گلزار دوادگربهیار» از تهران و اشعاری از خواهر ارجمندمان «بهارک صادقی» از بهشهر می باشیم: «دین و هنر»
... دین در همه چیز هست و همه چیز در دین است. ما از هر چیز به خداوند می رسیم و در وهله اوّل از انسان شناسی به خداشناسی می رسیم و چون ما خود هنری از دست استاد هنرمند هستیم، نقشی از نقاش زمان، نوشته ای از نوشتار زمان، پدیده ای از پدیدار و چون اثری نابود نشدنی از آفرینش هنر هستیم، با شناخت خود می توانیم به هنرمند آن برسیم و در سایه خودشناسی است که به خداشناسی خواهیم رسید. دین است که به ما خود را می شناساند که چه هستی و چه بوده ای، ذره ای بی مقدار که دست بزرگ نقاش، آن را با مهارتی خاص رنگ و شکل داد. رنگی از رنگ خدا، پس ای هنرمندان قوی چنگ ای آنان که در قلم خود رنگ می بازید. ای آن هایی که رنگ را در رنگ کرده و بر لبم نقش می بندید و مغرور از اثر خود، رنگ را رنگ خدایی بزنید رنگ را رنگ ریا نزنید، هر چیز که در آن رنگ خدا هست خود خدا هست، حضور بی نقص خداست. اگر خود را می خواهی اوّل خدا را بخواه. خدایی که رنگ ها را پررنگ می کند. تو اگر خدا را، حضور خدا را در قلم و در سخن، در رفتار و نگاه بگنجانی روح خود را در همه جا حاضر کرده ای و هر جا که روح خدا حاضر باشد لرزه ای به جان و تن آدمیزاد می اندازد. پس اگر می خواهید هنرمند واقعی باشید هنر را از هنرمند واقعی بیاموزید. هنرمندی که از اثر خود مغرور نیست هنرمندی که بدون کم و کاست و ریا اثر خود را به نمایش گذاشته. هنرمندی که بزرگ ترین اثر را آفریده و برای هدایتش «قرآن» را بزرگ ترین اثر نوشتاری را آفریده، هر سوره قرآن آمیخته ای از هنر شگرف است. پس ای هنرمندان نقشی از هنرمند عالم داشته باشید تا هنر خود را بهتر و بیش تر عرضه بدارید. هنر در قالب دین شکلی عظیم می گیرد. هر چیزی در قالب دین رنگ می گیرد و هر چیزی که غیر از دین باشد و روحی از دین نداشته باشد در هر جایی که به کمال برسد در آخر به زوال می رسد.
* * * مهر رخشان

مهر رخشان، شاه مظلومان علی

منهج دین از صلایش منجلی

غرق آتش شد فضای سینه ها

روشن از نور رخش آیینه ها

کو علی آن لطف یزدان غفور

کو نمایان قصّه شور نشور

کو بهار جان احمد ای حسن

کو گل رنج محمد جان من

کو رفیق چاه کوفه یا حسین

کِی کند نطقش شکوفه نور عین

چشمه ها در ماتمش خشکیده شد

خون به جای اشک ها بردیده شد

ناخن فسق و فساد و جهل و زور

می خراشد مجمر غمگین حور

بی گل روی علی دنیا فناست

هر که را شاهش علی یارش خداست

زینب مظلومه الماس علی

گوهر کان پدر را سنگری

قامت اهل وفا را مهره ای

در صبوریّ بلایا شهره ای

عمر شاه دین کنون آخر گرفت

کار دینش بایدت از سر گرفت

گر گلی پرپر شد و شاخش شکست

بوته ها را غنچه ها خواهد نشست

بهر هر بی سرپرستی سروری است

امّت بی رهنما را رهبری است

رهبر سجاده و مهر و نگین

جز علی کی دیده ای حبل المتین

هر که را او رهبر سجاده شده

روضه رضوان ندایش داده شد

جا نماز عشق گر گلگون شده

یاس حق را جان ز تن بیرون شده

آسمان اشکِ عزا سرداده است

خون به جای می درون باده است

ابر غم بر چهره خود می کشد

آن کسی کو درد هجران می چشد

از سر لطف و کرم داده علی

در رکوعش حلقه انگشتری

کان عدل و بحر حلم و خان مهر

اختر تابنده گردون سپهر

کودک دردانه بیت خدا

همدم و همراز قلب مصطفی

همسر بی ادعای فاطمه

راه او هرگز نیابد خاتمه

یا علی! مست می نابت منم

عاشق همواره بی تابت منم

کار عشق من کنون بالا گرفت

نرگسانم لؤلؤ لالا گرفت

باغ جانم را خزان رنگین نمود

خاطرم را هجر تو غمگین نمود

سر و قدم در عزای تو خمید

خاک چشمم جای پایت را ندید

نِه قدم بر دیدگانم ای امیر

سرمه اقدام تو نور منیر

جان بیمار مرا درمان تویی

ملک حق را داعی فرمان تویی

باغ جان را غنچه ایمان تویی

کان دانش را گهر باران تویی

یا علی! جانم به قربانت علی

هر چه دارم تحت فرمانت علی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر