چشم اندازی نوین به دنیای جبران خلیل جبران (قسمت سوم)

دفع دخل مقدر
سومین بخش از سلسله مقالات "چشم اندازی نوین به دنیای جبران خلیل جبران" به نقد و بررسی پاره ای از دیدگاههای ناموزون این ادیب لبنانی اختصاص دارد.
گرچه این مقاله در پس بیان نقطه نظرهای بیشتر از این نویسنده جدال برانگیز می باشد اما از آنجا که گمان می رود شاید امر بر برخی از خوانندگان محترم مشتبه شده; تصور نمایند که نگارنده در مقام دفاع از همه آرا و افکار جبرانی برخاسته و درصدد است تا وی را به عنوان صاحب نظری بی مثیل و شایسته تمثیل یا مصون از هر اشتباه و گناه به جامعه ادب دوستان معرفی نماید، بر آن شدیم با نقدی گذرا و با برپایی ترازوی عقل و شرع ، همه قیل و قالهای مقدر را دفع کرده ، اندیشه های این ادیب مهجری را نیز محک زنیم.
بدیهی است که هدف از ارائه چنین مقالاتی، رسیدن به قضاوتی عدالت جویانه و به دور از تعصبهای بی اساس و جاهل مآبانه می باشد.
از آغاز قرن نوزدهم میلادی، جامعه جهانی شاهد قیامی اصلاح طلبانه در جهت ایجاد تحولی همه جانبه در شرق عربی بوده است. رهبران این نهضت دریافته اند که باید به زن به عنوان عامل سازنده اجتماع نگریست و باید در عرصه تعلیم و تربیت، وی را محور امور قرار داده حقایق و معرفت را به او آموخت تا آن را به نسلها انتقال دهد و باید وی را آماده و پذیرای مسئولیت اجتماعی اش نمود.
واقع گرایان دیده اند که این عنصر در جامعه، بسیار نقش آفرین، و ستم به او ستم به بشریت است.
رمانتیستها نیز او را نماد مهر ورزی دانسته، پناه بردن به او را چاره دردها می دانند که با رنگ محبت ، همه چیز زیبا به نظر می رسد.
در دورانی که امانیسم (1) در تدارک نهضت فمنیسم (2) بود رهبران دینی - سیاسی جامعه عرب ، شعار برابری فکری زن و مرد را مطرح می کنند.
سید جمال الدین اسد آبادی (1839-1897م) سکاندار نهضت شرق می گوید که زن و مرد هر دو از رشد عقلی یکسان برخوردارند اما عواملی دست اندرکار است تا نگذارد زن به اندازه مرد از نعمت وجود بهره برد. (3) این گفته سید جمال با شعار غربیان در این زمینه همسان نیست. او فراخوانی غربی را با حکمت و درایت بشری همتراز ندانسته می گوید که زن عهده دار امور منزل و تربیت نسل جدید است و این مسؤولیت وی بسیار بالاتر و والاتر از اعمال و وظایف مردان است. (4) شیخ محمد عبده (1849-1905م) شاگرد خلف سید نیز به پیروی از استاد، مساله اصلاح امور زنان و تعلیم و بهبود اوضاع آنها را زیر بنای برنامه های ساختار اجتماعی می شمارد; به این دلیل مادران اولین آموزگار نسل بشری اند و اولین کلنگ بنای خدمت به میهن را آنان بر خاک انسانیت می زنند. (5) ادبا در این زمینه دو دیدگاه دارند: عده ای می کوشند چهره ای نزدیک به واقع از ظاهر او ترسیم کنند که بسیاری از مغازلات بر همین پایه استوار است. اما ادبای متعهد می کوشند با دیدگاه اصلاح گرانه، نقطه نظرهای خود را برای ساختن زن نمونه و بر طرف کردن آلام و رنجهای او بیان دارند. توجه دادن به لطافت روحی، بعد سازندگی و نقش تعیین کننده زن پیام مشترک ادبای واقع گرای معاصر است. مساله آزادی زن نکته قابل توجه چنین اندیشمندانی است.
در همین راستا از دید جبران بیشترین باری که بر دوش زنان جامعه سنگینی می کند، عرف و سنتی است که بر او ناخواسته ها را تحمیل می نماید. ازدواج اجباری، به نظر او سرنوشت قریب به اتفاق همه دختران شرقی است. (6) تاثر و خشم از وجود این معضل او را به سرحد جنون می کشاند و برای چاره جویی از خارستان و شوره زارهای گمراهی سر در آورده که شایان نقد و بررسی است.
پذیرش عرف تحمیلی ازجانب بسیاری از متفکران محکوم می گردد اما چرا تنها اندیشه جبرانی با اعتراض مواجه می شود؟
روح شورشگر جبران، راه حلی خلاف عقل و فطرت را پیش پای زنان می نهد. او زنان را به سرپیچی از دستور پدر و مادر ترغیب نمی کند بلکه آنها را در منزل شوهر و در پس پذیرش مسؤولیت همسری، به قیام و پشت پا زدن به قانون الهی و بشری فرا می خواند.
با یک نگاه اجمالی به کتاب "الاجنحة المتکسرة" در می یابیم که جبران، این اولین ثمره ادبی خود را با آمیزه ای از مکتب رمانتیسم و بینش خاص خود پدید آورده است. گوینده داستان که در حقیقت خود نویسنده است، روند رنج کشیدن و دم بر نیاوردن را پی می گیرد. سنت اجتماعی به وی مجال رسیدن به محبوب را نمی دهد اما او به جای مقابله، از طرف مقابل انتظار شورشی کور را دارد. او ابتدا "سلمی کرامه" را وا می گذارد تا به خواسته دل پدر و کاهن روستا عمل کرده، به همسری فرد مورد نظر آنها در آید. اما با این حال به رابطه غیر اصولی خود با او ادامه می دهد و هر لحظه سرشک غم از دیدگان می چکاند و محبوبه خود را چنان در تضاد اخلاق و اصول قرار می دهد تا اینکه فشارهای روحی او را از پای در می آورد و رهسپار گور می کند. آنگاه نویسنده، عذاب از دست دادن محبوب خود را تا پایان عمر بر خود هموار می کند. او در این کتاب صبری بی حاصل و توقفی گنداب گونه را ترویج می دهد و در نتیجه راه را برای خرده گیری بحق همه ناقدان می گشاید.
شاید این روحیه جبران به خاطر ضعف شخصیتی او و کمال و قوتی است که وی در جنس زن می بیند همچنانکه در مقاله اول اشاره گردید - اما در این صورت هم، این ایراد بر او وارد است که زن را قبل از افتادن در دام تقالید به قیام فرا نمی خواند.
انتحار، روش غیر عاقلانه دیگری است که جبران زنان را به سوی آن فرا می خواند; (7) در صورتی که خود با تمام مشکلاتش ، شهامت تجربه آن را نداشت.
جبران به دنبال داستان "الاجنحة المتکسره" داستانهای کوتاه دیگری را عرضه کرده که در همه آنها زنی را که به سنت جامعه و شرع لبیک گفته، به سوی طغیان سوق می دهد. (8) این فراخوانی او اگر در زمان لازم بود هیچ گاه با معیارهای عقل و شرع در تضاد کامل قرار نمی گرفت.
از سویی زن در این قبیل داستانها تا قبل از ازدواج، موجودی احمق، مطیع و خام است; اما بلافاصله پس از آن به کارزار مقابله با عرف ناپسند خواسته قلبی اش می رود. او به یکباره از حماقت به وادی ژرف اندیشی و آینده نگری پامی نهد.
شاید هدف جبران این باشد که چشم دل نسل جوان زن را بر عاقبت شوم تقلید و ظاهربینی بگشاید; اما روش او در عمل به گونه ای است که قشر متاهل جامعه خود را مخاطب او دانسته، دستورالعملهای او را به کار می بندند. (9) و در نتیجه جامعه با بحرانی دیگر مواجه می گردد.
نکته پنهان دیگر این است که زن مظلوم در این داستانها با همه ستمدیدگی، هرگز به طلاق رو نمی آورد. می توان دریافت که جدایی در جامعه آن عصر یا در آیین مسیحیت مارونی که جبران پیرو آن بوده از چنان زشتی و کراهتی برخوردار است که هیچ گاه به عنوان راه حل، عرضه نمی گردد و نویسنده خفتهایی هزاران بار بدتر از طلاق را پیش پای شخصیت زن می نهد.
آثار جبران تبلور شخصیت اوست. او که در طول عمر خود دست به گریبان انواع دردها و مشکلات زندگی است و هیچ گاه طعم آسایش جسمی و روحی را نچشیده به شورشی ای بدل می گردد که شجاعت بدون تدبیر را انتخاب نموده است. جوشش خشم، اضطراب و دغدغه خاطر، ناکامیها و بی عدالتیهای جامعه آتشی در درون او بر می فروزد که فریاد استغاثه وی را در شرق و غرب جهان طنین انداز می کند. این ستمدیده دل مجروح سعی دارد، زمین خوردگان را درک کند. دست آنها را بگیرد و به هر طریق، نوشدارویی فراهم آورد تا از دردشان بکاهد گرچه اغلب تریاقهای غیر اصولی او دردمندان را به آلامی دیگر مبتلا نموده، آنها را به وادی نیستی می راند.
کوتاه سخن آنکه جبران سرگشته ای است که به دنبال پناهگاه، سایه یا دیواری در جستجوست تا سر بدان سپارد. (10) مشکلات شخصی و درد و رنجی که همنوعانش متحمل می شوند چنان بر قلبش سنگینی می کند که او برای یافتن درمان به هر راه معقول و نامعقولی در می آید و به هر سو می رود تا شاید از حجم فشارها بکاهد ; به همین دلیل است که راه حلهای او نیز از سنخ واحدی نیست و هر یک به یک وادی ره می سپارد. 1) در کتاب الارواح المستمرده (ص 100)، خلیل کافر از قول حضرت مسیح «علیه السلام » می گوید دریغ از فرزند آدم که تکیه گاهی نمی بیند تا سر بدان سپارد.
پی نوشتها:
1) Humanism یا انسان محوری
2) ; Femanism تساوی حقوق زن و مرد
3) نجلاء - عزالدین: العالم العربی ، ترجمه محمد عوض و دیگران، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه
4) همان منبع
5) همان منبع
6) الارواح المتمرده، ص 28، 39، 40، 83; دمعة وابتسامة، ص 142; العواصف ، ص 112 و 236 ; الاجنحة المتکسرة، ص 71-72
7) الارواح المتمرده ، ص 71
8) عرائس المروج ، ص 5 و7; الارواح المتمردة، ص 7 و71
9) الاشتر - عبدالکریم: النشرالمهجری، بیروت، دارالفکر، 1983م، ط 4، ص 136
10) در کتاب الارواح المتمردة (ص 100)، خلیل کافر از قول حضرت مسیح «علیه السلام » می گوید دریغ از فرزند آدم که تکیه گاهی نمی بیند تا سر بدان سپارد.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر