ماهان شبکه ایرانیان

گونه شناسی طبقات اجتماعی در قرآن

پژوهش حاضر با تکیه بر قرآن به دنبال پاسخ به این پرسش ها است که آیا قرآن برای طبقات اجتماعی در جامعه مشروعیت قائل است؟ این طبقات چه ویژگی و چه تاثیری در جامعه دارد؟

پژوهش حاضر با تکیه بر قرآن به دنبال پاسخ به این پرسش ها است که آیا قرآن برای طبقات اجتماعی در جامعه مشروعیت قائل است؟ این طبقات چه ویژگی و چه تاثیری در جامعه دارد؟

این پژوهش، ضمن تعریف از طبقات اجتماعی و ارائه دسته بندی های مختلف معتقد است که قرآن نه تنها در صدد آن نیست که وجود طبقات اجتماعی و برخورداران از مزایای مادی را مشروعیت بخشد، بلکه در صدد بی ارزش نشان دادن تنعمات صرف مادی و بیان ثبوت ارزش برای تقرب به خدا و برخورداری از رحمت الهی است .

مقدمه

«طبقه » به گروهی از انسان ها اطلاق می شود که دارای منزلت اجتماعی معین و امتیازات مثبت یامنفی ومنافع مشترک و مشابهی هستند که برای دفاع ازاین منافع، واکنش گروهی یاعکس العمل واحدی نشان می دهند و می توان براساس ویژگی های آنان، این واکنش را از آنها پیش بینی کرد، مانند طبقه نجبا، شاهزادگان، تجار، روحانیان و کشاورزان .

گاهی این امتیازات، ویژگی ها و منافع مادی است واینان ازحیات اجتماعی واقتصادی بهره کلان وخاصی دارند . دراین صورت مسائل ومشکلات برای طبقه، به سرعت و از طریق روابط حل می شود; برای مثال خدمات بهداشتی، رفاهی و دیگر خدمات، به راحتی در اختیارشان قرار داده می شود، امکانات تحصیلی باکیفیت مطلوب در اختیار خود و فرزندانشان است، و این در حالی است که عموم مردم در تنگنای مادی و معیشتی قرار دارند .

در مقابل این طبقه، طبقه دیگری وجود دارد که از امتیازی برخوردار نیستند و به زحمت زندگی می کند، بارمشکلات جامعه رابه دوش می کشد، مصایب جنگ و دفاع از نظام سیاسی را بر عهده دارند . اینان معمولاابزاری برای اهداف سیاسی طبقات بالا محسوب می شوند و چه بسا در این راه، هستی خود را هم از دست بدهند . البته طبقات دیگری هم وجود دارند که بین این دو طبقه قرار گرفته اند و از منافع متوسطی برخوردار می شوند .

این مقاله درصدداست با نگاهی اجمالی، گونه شناسی طبقات در قرآن رامورد بررسی قرار دهد .

از دیدگاه پی یرلاروک طبقات اجتماعی (2) عبارتند از «دسته هایی با ارزش های نامتساوی، حال این ارزش ها مادی باشندیامعنوی باشند» . (3)

شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ معتقد است طبقات «گروهایی هستند که باعث تبعیض می شوند . . .» . (4)

عده ای طبقه اجتماعی را گروه نسبتاپایداری می دانند که اعضای آن در تولید و بهره برداری از ثروت اجتماعی پایگاه کم و بیش یکسانی دارند . نوع فعالیت اقتصادی، مقدار درآمد، نوع و سطح آموزش رسمی، نوع سکونت گاه و درآمد وموقعیت طبقه اجتماعی خانواده ای که شخص درآن متولد شده است، از عوامل مهم تعیین کننده طبقه اجتماعی شمرده می شوند . در ادبیات سیاسی چپ، گروه های بزرگی از افراد راگویند که از جهت مقامشان در نظام معین تولید اجتماعی و مناسباتشان با وسایل تولید و نیز نقش شان در سازمان اجتماعی کار و بنابراین از جهت شیوه دریافت و میزان آن ثروت اجتماعی که در دست دارند، از یکدیگر متمایزند . طبقات، گروه هایی از مردم هستند که از آنان یکی می تواند کار دیگری رابه علت تفاوتی که میان مقام آنها در شیوه معین اقتصاد وجود دارد، به خود اختصاص دهد . (5)

طبقه اجتماعی ازدیدگاه قرآن

در این خصوص، سؤالی که مطرح می شود این است که آیا قرآن طبقه را به رسمیت می شناسد؟ و در این صورت، به چه طریقی آنها راتقسیم و طبقه بندی می کند؟

برخی با توجه به آیه 31 تا 35 سوره زخرف، تصور کرده اند که خداوند بعضی را برتر و متنعم قرار داده و گروهی را کار فرما و مسلط و گروه دیگری را فرودست! بنابراین وجود طبقات در جوامع انسانی امری جبری و مقتضای طبیعی جامعه و خواست حق تعالی است و از آن گریزی نیست; اما با دقت در آیه و شان نزول آن، روشن می شود که مضمون آن ظاهرا چنین است که مشرکان بنابر خصلت استکباری و معیار بهره وری از تنعمات مادی ، بر رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله - که اورایتیم عبد الله می گفتند - خرده می گرفتند و می گفتند رسالت که نحوه ای ریاست و سیادت است، چرا به محمد صلی الله علیه و آله که از نظر اجتماعی و مادی از طبقه ای پایین است و ثروتی ندارد، واگذار شده و چرا قرآن به مردان «دو قریه بزرگ » که دارای امکانات مادی و ازطبقات مرفه جامعه اند نازل نشده است؟ !

خداوند در پاسخ به این ایراد می فرماید: نه تنها موهبت بزرگ رسالت که امری معنوی وعظیم است به دست خداست و ربطی به شما ندارد که برای او تعیین تکلیف کنید، بلکه حتی معیشت و زندگانی مادی و توزیع این نعمت ها نیز به دست اوست .

در قرآن ملاک برتری و ارزش در نزد خدا، همانا بعد معنوی است نه مادی، زیرا قرآن می فرماید: «ورحمت پروردگارت بهتراست ازاموالی که اینان جمع کرده اند» . (6)

پس آیه، نه تنها در صدد مشروعیت بخشیدن به وجود طبقات اجتماعی و برخورداران از مزایای مادی نیست، بلکه متنعم بودن از مزایای مادی را بی ارزش نشان می دهد و تقرب به خدا و برخورداری از رحمت الهی را ارزش می شمارد، یعنی ارزش های مادی وطبقاتی جوامع رامردود و منفی اعلام کرده وارزش های معنوی و الهی را ارزش می شناسد .

عوامل قشر بندی و چند قطبی شدن جامعه

اسلام قشربندی و چند قطبی یا تک قطبی شدن جامعه را ناشی از عوامل مختلف و متضادی می داند . برخی از این عوامل مربوط به بعد جسمانی و مادی وجود انسان و برخی مربوط به بعد معنوی و روحانی وجود او هستند . نه می توان عوامل عقیدتی و فکری و فرهنگی را فاقد اصالت دانست و نه می توان شرایط اقتصادی وسیاسی چون ثروت، فقر و قدرت را کاملا بی تاثیر دانست; البته این عوامل هر چند مستقل از یکدیگرند، ولی در ارتباط با هم عمل می کنند .

قرآن از یک سو، تقسیم بندی های شرک - ایمان، فسق - تقوا و کفر - ایمان را مطرح می کند و معتقد است این عوامل عقیدتی و ارزشی تاثیر زیاد و پیامدهای اجتماعی مهمی در جامعه دارند . این عوامل در عظمت یا زوال و شکوه یا شکست اقوام و ملل تاثیر به سزایی داشته اند . براین اساس، در طول تاریخ همواره دو اردوگاه توحید و شرک، خدا پرستی و هوا پرستی، و قطب های قابیل و هابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد صلی الله علیه و آله و ابولهب درمقابل هم قرارداشته ودرگیربوده اند . پس مفاهیمی که در قرآن به کار رفته، مثل مؤمن، کافر، مشرک، منافق، مجاهد، صدیق، شهید، متقی و صالح، همه بیانگر جهت گیری اعتقادی است، ولی از سوی دیگر، قرآن مفاهیم فقر، غنا، استکبار، استضعاف، ملا، مترف، مسرف، رهبان، احبار را مطرح می سازد که ناظر بروضع اجتماعی و اقتصادی است . از طرفی برخورداری های متفاوت و متمایز اجتماعی و وجود طبقات ممتاز در کنار طبقات عموم مردم، ستم بزرگ تاریخ بشری محسوب می شود . زیربنای اعتقادی این وضع ظالمانه، گاه به این صورت است که «خدایان مختلف که آفرینش و تدبیر طبقات مختلف را در دست دارند هر طبقه را با مزایا و حقوقی خاص پدید آورده اند» و گاه به این صورت که «خدای واحد، گروهی از بشر را با مزایایی در خلقت و طبیعت آفریده و آنان را از ویژگی های حقوقی برخوردار ساخته است » . (7)

درگونه شناسی طبقات اجتماعی از قرآن، عده ای جامعه را به فرعون گرایی و غیرفرعون گرایی تقسیم کردند و گروه ها و دسته های فرعون گرا را چنین بر شمرده اند: 1- ستمکاران مستضعف; 2- پیرامونیان چاپلوس; 3- آوارگان فرومایه; 4- ستمدیدگان خاموش; 5- فراریان ازصحنه . (8)

عده ای دیگر، جامعه را به افرادی که موافق و مخالف با انبیا هستند، تقسیم بندی کردند . گروه های مخالف با انبیا را گروه های ذیل دانسته اند: 1- جباران (قدرت های حاکم) ; 2- ملا (اشراف) ; 3- مترفین; 4- عالمان فاسد; 5- مستضعفان . (9)

از طرفی قرآن در یک جا با لحنی عام از وجود معارضان «دعوت انبیا» یاد می کند و در جای دیگرسه نام راکه مشخص کننده سه طبقه است در کنار یکدیگر می آورد: فرعون، هامان، قارون . فرعون سمبل طبقه فرمانروایان، هامان سمبل رجال و سران و قارون سمبل اشراف و ثروت اندوزان . در جای دیگر از این سه طبقه به اضافه طبقه دیگر که همان رجال مذهبی و روحانیانند، تک تک نام می برد . این چهار عنوان، مبین چهار طبقه در جبهه بندی های ستیزه گرانه ضد انبیا در قرآن به شمار می آیند که عبارتند از: طاغوت، ملا، مترفین، احبار و رهبان .

در این مقاله، براساس تعریف پی یرلاروک از طبقه، طبقات اجتماعی از دیدگاه قرآن را طبقه بندی می کنیم .

گونه شناسی طبقات اجتماعی از بعد مادی

1 . ثروتمندان (مترفین)

از دیدگاه قرآن ثروتمندان و قدرتمندان اقتصادی عبارتند از: مترفین، قارون و اشراف و ثروت اندوزان که سنبل آنهامترفین هستند .

«مترف » ازترف وترفه گرفته شده به معنای ایستادگی در نعمت و عادت کردن به نعمت; مترف کسی است که دارای نعمت وثروت زیادی است و دربهره وری از ثروت همان گونه که خودش می خواهد رفتار می کند; به عبارت دیگر، مترف به کسی می گویند که فزونی نعمت و زندگی مرفه و امکانات گسترده مادی و دنیوی او را مغرور و غافل ساخته و به طغیانگری وا داشته است . (10)

بنابراین مترفین یعنی متنعمان و ثروتمندان از خدا بی خبر و آلوده به فسق و فجور .

این دسته را قرآن کریم به شکل طبقه ای متشکل و توانا مطرح می کند . ملاک طبقه ای آنان، مال (ثروت) و اولاد و فرزندان، یعنی ابزار به دست آوردن ثروت و عوامل ایجاد و حفاظت از ثروت و وسیله تفاخر است .

از ویژگی های گروه ثروتمندان (مترفین) می توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:

1- فخر می ورزند: «نحن اکثر اموالا و اولادا; (11) ما دارای بیشترین مال و اولاد هستیم » .

2- مخالف حق و عدل هستند:

ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون; در هیچ جامعه ای با نظام حاکمش، نذیری نفرستادیم مگر این که قدرتمندان اقتصادی آن جامعه مخالفت خود را ابراز داشتند و گفتند ما با آنچه که شما برایش فرستاده شده اید (با حق و عدل) مخالفیم . (12)

3- اعتقادی به معاد و حیات پس از مرگ ندارند:

انهم کانوا قبل ذلک مترفین و کانوا یصرون علی الحنث العظیم . . . ; آنها قبلا مترف بودند و بر گناه بزرگ (شرک) اصرار می کردند و (از روی استهزا) می گفتند: آیا هنگامی که مردیم و استخوان ما خاک شد باز هم زنده خواهیم شد؟ (13)

4- ارتکاب فسق و فجور .

5- تقلید کورکورانه از آیین گذشتگان خود:

ما قبل از تو هیچ انذارگری را به سوی جامعه نفرستادیم، مگر آن که مترفین آن گفتند: ما پدرانمان را پیرو آیینی یافتیم و خودمان نیزپیروهمان آیین هستیم . (14)

تاثیرات مترفین برجامعه به قرار زیر است:

مترفین باعث تبعیض نژادی و برتری در جامعه می شوند، چرا که خود را برتر و عالی تر می دانند:

قال انما اوتیته علی علم عندی; قارون گفت: به خاطر علمی که خود دارم به این ثروت رسیدم . (15)

قرآن در جای دیگر از زبان اینها می فرماید:

قارون ها گفتند که ما دارای بیشترین مال و اولاد هستیم و هرگز دچار عذاب نخواهیم شد . (16)

با امعان نظر در آیات فوق، می توان گفت که طبقه مترف از علل اصلی انحراف جوامع هستند، زیرا هر کفران و عصیان، هر گناه و فساد و هر ظلمی که در این جوامع جان می گیرد و گسترش می یابد، از ناحیه اینان وبه رهبری این قشراست . (17)

این قشر برای تثبیت موقعیت مالی و اجتماعی و سلطه خود بر «ناس » حتی با عقاید مردم بازی می کنند و برای آنان «عقیده » می آفرینند تا تشنگی فطرت خدا جویانه آنان را با اعتقادی انحرافی سیراب کنند; برای آنهابت و خدا می تراشند و معتقدات خرافی مردم را در جهت حفظ منافع خود و تخدیر افکار مردم جهت می دهند .

نتیجه آن که طبقه مترف چون به شکمبارگی و شهوترانی خوگرفته و فطرت ثانوی آنها شده است، همان ارزاق کم را با حیله های گوناگون به خود اختصاص می دهند و با ترفندهای اقتصادی و ایجاد بازار سیاه و تورم و احتکار و بالا بردن کاذب قیمت ها موقعیت اقتصادی خود را تثبیت و فقرا را فقیرتر می کنند; از این رو طبقه مترف، جامعه را به سوی فساد و تباهی سوق می دهد .

2 . گروه های درون حاکمیت سیاسی (ملا)

«ملا» به گفته راغب، گروهی را می گویند که بر فکر خاص اتفاق نظر دارند و منظر و دیدارشان چشم ها را پر می کند و شخصیت ظاهری شان مردم را به خود متوجه می سازد . قرآن کریم از این طبقه سی بار یاد کرده است . ملا در واقع همان اشراف هستند که وضع ظاهری شان نظر افراد محروم رابه خود جلب می کند . اینان سیاست مدارانی خودکامه اند که در تضعیف روحیه مستضعفان نقش فعالی دارند .

به طورکلی، گروه ملا افرادی هستند که در راس قدرت قرار دارند و پیوسته هم رای و پشتیبان یکدیگرند و به عبارت دیگر، گروه برگزیدگان سیاسی هستند که رتق وفتق امور را در دست دارند .

ویژگی های ملا

1- قرآن کریم این طبقه را افرادی سرمایه دارو اسیر زینت های دنیا معرفی می کند:

پروردگارا، به فرعون و ملا زینت و مال در زندگی دنیا دادی تا (به وسیله آن) مردم را از مسیر تو گمراه کنند . (18)

2- افرادی خودخواه وبرتری جوهستندکه دربه بندکشیدن توده های محروم نقش به سزایی دارند . قرآن در این باره می فرماید:

اشراف متکبر قوم او گفتند: ای شعیب، سوگند یاد می کنیم که تو را (ازشهر) بیرون خواهیم کرد . (19)

3- به هنگام تزلزل قدرت باهم بسیج می شوند:

قال للملا حوله ان هذا لساحر علیم، یرید ان یخرجکم من ارضکم; (20) فرعون به برگزیدگان سیاسی دوروبرش گفت که این مرد (موسی) جادوگری بس داناست که می خواهدشمارا از جامعه تان وسرزمینتان بیرون کند، چه فرمان می دهید .

4- از کافران و مشرکانی بودند که همواره در برابر انبیا موضعگیری خصمانه داشتند: «اشراف کافر قومش گفتند ما تو را جز بشری مثل خودمان نمی بینیم » . (21)

5- در صدد کشتن انبیا بر می آمدند، چنان که قصد کشتن موسی را داشتند: «(آن مرد) گفت: ای موسی ، اشراف برای کشتن توبه مشورت پرداختند» . (22)

6- به انبیا بی اعتقاد بودند حتی به روز بازپسین هم باور نداشتند:

اشراف قومش کسانی بودند که کفر ورزیدند و روز بازپسین را تکذیب کردند و ما به آنها در حیات دنیا ناز و نعمت دادیم . (23)

از تاثیرات ملا بر جامعه موارد زیر قابل اشاره است:

اولا، مردم را تحقیر می کردند تا از آنها اطاعت کنند و مؤمنان را به تمسخر می گرفتند: «وکلمامرعلیه ملا من قومه سخروا منه » (24)

ثانیا، مردم را آزار و اذیت می دادند: «هر کس با آنها مخالفت می کرد، فریادش را در گلو خفه می کردند» . (25)

ثالثا، آنها در تثبیت نظام فرعون نقش اساسی داشتند و مردمی را که نظام را قبول نمی کردند، تهدید به تبعید و محرومیت از تمام موقعیت ها و مزایای اجتماعی می کردند:

گروهی از کافران امتش مردم را تهدید کرده و گفتند: ای مردم، اگر پیروی شعیب کنید، البته در زیان و ذلت خواهید افتاد . (26)

رابعا، اینهاوحدت جامعه را از بین می بردند و علیه نذیران و پیامبران تبلیغ می کردند و استکبار می ورزیدند:

هرگاه رسولی (نذیر) به جامعه می آید استکبار می ورزید و عده ای از آنها را تکذیب می کنید و عده ای را می کشید» . (27)

خامسا، حافظ منافع خود هستند:

گروه اشراف از پیروان فرعون به او گفتند آیا موسی و ایمان آورندگان را وا می گذاری که نظم سرزمین ما را به هم زنند و تو و معبودهایت را کنار گذارند . (28)

نتیجه آن که اساسا اشراف و ملا افرادی هستند که پول و امکانات مادی را ملاک ارزش ها و برتری خود بر دیگران به شمار می آوردند و در مقابل انبیا و مردم مخالفت می کردند .

3 . جباران وفرمانروایان طاغوت

واژه «طاغوت » هشت بار در قرآن کریم آمده است و مراد از آن خدایان دروغین و مردمان متجاوز و طاغی است . اینها افرادی هستند که در مقابل دعوت انبیا مخالفت ورزیدند و از هیچ توطئه ای در برابر پیامبران فرو گذار نکردند . راغب گوید: طاغوت عبارت است از هر متجاوز و هر معبودی جز خدای متعال . (29)

پس فرمانروایان طاغی کسانی هستند که در راس نظام قرار دارند و از امکانات صریح و بی چون و چرایی برخوردارند . اینها خود را معبود دیگران قلمداد می کنند و قانون گذار آنها می دانند و مبدا و مرجع و تعیین کننده ارزش ها و در نهایت حاکم و فرمانده آنهاهستند .

ویژگی های گروه فرمانروایان طاغوتی از این قرار است:

1- اینها با پیامبران به نزاع و جدال می پردازند:

آیا نمی نگری به آن کس که خدابه اوحکومت داده بودباابراهیم درباره پروردگارش به نزاع برخاست . (30)

2- دعوی ربوبیت می کنند: «فرعون گفت: ای اشراف، من برای شماخدایی جزخودسراغ ندارم » . (31)

3- از دیگر خصوصیات این گروه، برتری جویی، تفرقه جویی، به استضعاف کشاندن مردم، آدمکشی، استثمارزنان و فساددرزمین است:

همانا فرعون در زمین برتری جست و اهل آن را به گروه های مختلف تقسیم کرد . گروهی از آنها را ضعیف می کرد، پسران آنها را سر می برید و زنان آنها را زنده نگاه می داشت . او از مفسدان بود . (32)

تاثیرات فرمانروایان طاغوتی بر جامعه به شرح زیر است:

اولا، زورگو و مستبد هستند:

ای برگزیدگان من، برای شمامعبودی جزخودم نمی شناسم ، پس ای هامان، برایم آتشی بر گل بیفروز و قصری ازآجربرایم بسازتامعبودموسی راببینم(33)

ثانیا، بر مردم ظلم روامی داشتند: «. . . پسران آنها را سرمی برید و زنان آنها را زنده نگاه می داشت » . (34)

ثالثا، فساد و طغیان در جامعه می کرد: «اذهب الی فرعون انه طغی » . (35)

4 . گروه مستضعفان

یکی از واژه هایی که در قرآن معمولا همراه با واژه ضد خود به چشم می خورد، کلمه «استضعاف » است . «استضعاف » از ماده «ضعف » و دارای معانی مختلفی است، از جمله:

1- به ضعف کشانده شدن ، محروم شدن یاموردتحمیل محرومیت قرارگرفتن;

2- ضعیف پنداشته شدن وبه حساب نیامدن;

3- ضعیف بودن (ضعف بدنی ، مالی و .) . . .

این کلمه با توجه به معنای اول و دوم، مفهوم مستضعف یا مستکبر را تداعی می کند، زیرا تا مستکبر (ضدمستضعف) نباشد، استضعاف صورت نمی پذیرد . در معنای سوم که از استضعاف، ضعف بدنی و نارسایی فکری و عقلی شخص مستضعف اراده شده، لازم نیست تا پای مستکبری به عنوان عامل استضعاف به میان آید . استضعاف از ماده ضعف از باب استفعال است که بیشتر در دو معنای اول و دوم به کار می رود، زیرا باب استفعال در این جابه معنای «خواستاربودن » و «طلب کردن » است . طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه 97 سوره نساء می نویسد: «الاستضعاف طلب ضعف الشی ء; استضعاف به معنی طلب ضعف شی ء است » .

استضعاف پدیده ای است که حاصل تضعیف ، به ضعف کشاندن ویاضعیف پنداشته شدن مستضعفان ازسوی مستکبران است وکمترمستضعفی درجوامع بشری به چشم می خوردکه در استضعاف او پای مستکبرانی با عناوینی چون شاه، طاغوت، طاغوتچه، قدرتمندان و ابسته، زراندوزان کفرکیش، سرمایه داران و دنیاپرستان زالوصفت در میان نباشد .

اگر بخواهیم دسته بندی دقیقی از مستضعفان ارائه دهیم، می توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد:

1- گروهی ازمستضعفان بودند که در برابر انبیا ایستادگی می کردند و به مبارزه با آنها می پرداختند . اینان به جهت ضعف و ناتوانی خود در جبهه استکبار قرار داشتند و به دلایلی چون ضعف فکری قادر به شناخت جبهه حق از باطل نبودند و همچنین به علت ترس و وحشتی که از مستکبران داشتند از ایمان آوردن به انبیا خودداری می کردند . شهید صدر معتقد است اینها «اعوان ظلمه » هستند و در واقع حامیان و هواداران فرعون محسوب می شوند و پشتوانه بقا و استمرار فرعون گرایی و قالب ها و چارچوب های آن را تشکیل می دهند . (36)

2- کسانی که به دعوت انبیاپاسخ مثبت دادند و هر چه بر دعوت انبیا افزوده می شد، مستضعفان بیشتری به آنها روی می آوردند و با اظهار پشیمانی از گذشته خویش به مبارزه با مستکبران - که موجبات اسارت آنها را در قبل فراهم آورده بودند - می پرداختند .

از ویژگی های این گروه از مستضعفان می توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:

1- اینها مورد ظلم و ستم طاغوت بودند .

2- قدرت تصمیم گیری نداشتند; به عبارت دیگر، مستضعف دست خالی است و نه چیزی به نفع اوست و نه علیه او: «مستضعفان به مستکبران می گویند: اگرشمانبودیدمامؤمن می شدیم » . (37)

دسته دوم از مستضعفان سرانجام رهبران زمین خواهند شد و پیروزی با آنهاست: «نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین » . (38)

همچنین باعث از بین رفتن باطل و ظلم و بر قراری عدالت در جامعه خواهند شد: «حق، باطل را به هم می افکنیم و حق و باطل را زیر و زبر می کند» (39) و «کران تاکران سرزمین پربرکت موعودرابه وراثت به مردمی که استضعاف می شدند دادیم » . (40)

گونه شناسی طبقات اجتماعی از بعد معنوی و ارزشی

1 . احبار و رهبانان

اینها گروه هایی هستند که به نام هایی همچون «عالمان فاسد» و «گروه فراریان از صحنه » خوانده شده اند . سمبل این گروه ها را می توان «احبار» و «رهبان » نام برد .

«حبر» به معنای عالم است . کلمه «احبار» در سوره مائده (آیات 44 و 63) در مورد علمای یهود به کار رفته است، ولی در سوره توبه (آیات 31 و 34) شامل علمای یهود و نصارا می شود . قاموس قرآن و مجمع البیان احبار را مطلق عالم ذکر کرده اند .

اما «رهبان » جمع راهب است و آن کسی است که از خدا می ترسد، ولی در عرف به راهبان و صومعه نشینان مسیحی اطلاق می شود . علامه در المیزان می فرماید: رهبان کسی است که در اثر خوف خدا از مردم بریده و مشغول عبادت خدا می شود . راغب می گوید: رهبان آن کسی است که در تعبد افراط می کند آن هم ازفرط خوف; اما در اسلام رهبانیت نیست، بلکه رهبانیت اسلام جهاد و نماز است . رهبان گروه هایی مقدس نما هستند و از صحنه زندگی می گریزند و متن جامعه را ترک می گویند تا به هبانیت بپردازند . این رهبانیت در طول تاریخ در تمام جوامع ستم آلود وجود داشته و در دو چهره پدیدار شده است:

نخست، رهبانیت به اصطلاح کوشاکه می خواهدازصحنه بگریزدتاآلوده لجن و فساد جامعه نشود . این رهبانیت ومقدس نمایی فعال را قرآن بدین گونه معرفی می کند:

و رهبانیة ابتدعوها ماکتبناها علیهم; (41) و رهبانیتی که خود آن رابدعت گذاردند و ما آن را مقرر نداشته بودیم .

دوم، رهبانیت انفعالی که در قالب کسانی جلوه گراست که خود رابه تقدس می رنند و لباس زهد و پارسایی را می پوشند، ولی در اعماق جان خویش نه زاهدند و نه مقدس و تنها برای عوام فریبی است . اینها مردم را از فرعون و ستم او غافل می ساختند . قرآن این دسته را چنین معرفی می کند:

به یقین که بسیاری از دین مداران و راهبان اموال مردم را به ناروا می خورند و مردم را از راه خدا باز می دارند . (42)

از ویژگی های احبار و رهبان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- مردم را به خلاف فرمان های الهی دعوت می کردند: «احبار و رهبان خود رابه غیر از خدا رب قرار دادند» . (43)

2- برای حفظ مقام و موقعیت خود از دو شیوه استفاده می کردند: 1) تحریف حقایق; 2) کتمان حقایق:

پس وای برکسانی که کتاب آسمانی رابه دست خود می نویسند، می گویند این کتاب (تحریف شده) از جانب خداست . (44)

همچنین قرآن در مورد کتمان حقایق می فرماید: «گروهی ازآنهاحق رادرحالی که می شناسند کتمان می کنند» . (45)

2 . ربانیون و نذیران

واژه «ربانیون » سه بار در قرآن آمده است (مائده، آیه 44 و 63 و آل عمران، آیه 79) مفرد این واژه، «ربانی » به معنای تربیت کننده است:

ولکن کونوا ربانیین بماکنتم تعلمون الکتاب وبماکنتم تدرسون; و لیکن مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می آموختید و درس می خواندید .

علامه در المیزان معتقد است: «ربانیون » علمایی هستند که تربیت مردم را به دست دارند . اینها کسانی هستند که در جنگ با کافران از خدا یاری می جویند (وانصرنا علی القوم الکافرین (46) ) و نبرد می کنند . چه بسا انبیایی که به همراه آنها دانشمندانی بودند که به کارزار و نبرد پرداختند (کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر). (47)

«نذیر» مفرد «نذیران » به معنای انذارکننده است که در قرآن مجید فقط درباره پیامبران آمده است، مانند «فستعلمون کیف نذیر; (48) به زودی خواهید دانست تهدیدهای من چگونه است » . از آن جا که در فرآیند انحطاط یک جامعه، گروه ها وطبقاتی بامنافع و ارزش ها و بینش های متفاوت وجود دارند، این گروه ها اولا، اندیشه شان با اندیشه نذیران فرق دارد; ثانیا، دارای ارزش ها و بینش های متفاوتی هستند که بین این دو گروه (نذیر و طبقات) درگیری حادث می شود . پس نذیرکسی است که در شرایط نابهنجار اجتماعی ظهور کرده و مردم را به موقعیت شان آگاه می کند و ضمن آگاه کردن آنان، از انحراف های فکری و عملی هم برحذرشان می دارد .

از ویژگی های نذیران و ربانیون می توان به نکات زیر اشاره کرد:

1- اینان نگهبان کتاب خداهستند . در واقع قانون راحفظ می کنند وبه مردم یادمی دهندومحتوای قرآن رابه مردم هشدار می دهند: «بمااستحفظوامن کتاب الله » . (49)

2- برای بشارت وانذار برانگیخته شدند . (50)

در واقع راهنمای مردم هستند .

انبیا و رهبران دینی اولا، حجت رابر مردم تمام می کنند:

ما اهلکنا من قریة الا لها منذرون; (51) هیچ جامعه ای را با نظامش نابود نکردیم مگر نذیرانی ظهور کردند .

ثانیا، تاثیر اینها در جامعه یک تاثیر مثبت است .

نتیجه این که تاثیر نذیران و ربانیون در جامعه آن جا معلوم و آشکار می شود که ارزش ها و بینش های گروه ها و طبقات اجتماعی را با ارزش های نذیران بسنجیم و تاثیر آنها را در جامعه مشاهده کنیم که تاثیر ربانیون و نذیران، تاثیر مثبت و خوبی است .

خلاصه این که زمانی که اسلام ظهور کرد، در آن واحد به دو دگرگونی و دو حرکت دست زد: ندای توحید را سرداده و از سویی، در صدد رفع تبعیض ها و نابرابری های اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه برآمد . در واقع اسلام در دستی، دعوت و برنامه تعلیم و تربیت داشت و انسان ها را در جهت خداپرستی فرا می خواند و در دستی دیگر، تیغی برای قطع روابط نامتعادل انسانی و درهم ریختن نظم اجتماعی موجود، تا عدالت را در جامعه برقرار کند و تشکیل امت واحده بدهد; از این رو گروه هایی که به انحای مختلف درمقابل حق وحقیقت موضع گیری کردند، مورد مذمت و سرزنش قرآن قرار گرفتند .

پی نوشت ها:

1) دانش آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی .

2) (socialclass

3) ر . ک: پی یر لاروک، طبقات اجتماعی، ترجمه ایرج علی آبادی .

4) مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، مجموعه آثار (قم: انتشارات صدرا، 1376) ص ؟

5) فرهنگ علوم سیاسی (تهران: سازمان مدارک علمی، 1375 .)

6) و . . . ورحمت ربک خیر مما یجمعون . «زخرف (43) آیه 32» .

7) مرتضی مطهری، پیشین .

8) ر . ک: سیدمحمدباقرصدر، سنت های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهری (تهران: رجاء، 1369 .)

9) ر . ک: عبدالله نصری، مبانی رسالت انبیاء در قرآن (تهران: سروش، 1376 .)

10) ر . ک: سیدعلی اکبر قریشی، قاموس قرآن (قم: دارالکتب الاسلامیه، 1363 .)

11) سباء (34) آیه 35 .

12) همان، آیه 34 .

13) واقعه (56) آیه 45- 47 .

14) زخرف (43) آیه 23 .

15) قصص (28) آیه 78 .

16) سباء (34) آیه 35 .

17) محمدجعفرنجفی علمی، پیشین، ص 240

18) یونس (10) آیه 88 .

19) اعراف (7) آیه 88

20) شعراء (26) آیه 34 .

21) هود (11) آیه 27 .

22) قصص (28) آیه 20 .

23) مؤمنون (23) آیه 33

24) هود (11) آیه 38 .

25) یونس (10) آیه 83 .

26) اعراف (7) آیه 90 .

27) بقره (2) آیه 87 .

28) اعراف (7) آیه 127 .

29) سید علی اکبر قریشی، پیشین، ج 4، ص 224- 225 .

30) بقره (2) آیه 258 .

31) قصص (28) آیه 38 .

32) همان، آیه 4 .

33) همان، آیه 38 .

34) همان، آیه 4 .

35) طه (20) آیه 24 و 43; نازعات (79) آیه 17 .

36) شهید محمدباقر صدر، پیشین، ص 268 .

37) سبا (34) آیه 31 .

38) قصص (28) آیه 5 .

39) انبیاء (21) آیه 18 .

40) قصص (28) آیه 5 .

41) حدید (57) آیه 27 .

42) توبه (9) آیه 34 .

43) همان، آیه 31 .

44) بقره (2) آیه 79 .

45) همان، آیه 146 .

46) آل عمران (3) آیه 147

47) همان، آیه 146 .

48) ملک (67) آیه 17 .

49) مائده (5) آیه 44 .

50) بقره (2) آیه 213 .

51) شعراء (26) آیه 208 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان