کتاب مبانی و روش های تفسیری به خامه ی استاد محترم دکتر محمدکاظم شاکر و به همت دفتر تدوین متون درسی مرکز جهانی علوم اسلا می، در سال 1382 منتشر گردیده است. این کتاب درصدد بیان مبانی اصول، قواعد و روش های تفسیری است که مفسّران از آنها در تفسیر آیات قرآن بهره می برند. مؤلف محترم برآن است که تفاسیر، از آغاز تاکنون، همه از نظر صحت و اعتبار یکسان نبوده و برخی به نتیجه ی مطلوب نرسیده اند. بنابراین برای داوری در مورد آنها، شناخت توفیقات مفسّران و تفکیک آن از برخی کاستی هایی که در تفسیر راه یافته است، ضرورت دارد تا مبانی، اصول، قواعد و روش های تفسیری هر یک شناخته شود تا بتوان بر میزان درستی و نادرستی هر یک راه یافت.
بدین جهت کتاب مذکور در سه بخش، در قالب پانزده درس فراهم آمده که شامل کلّیات، مبانی فهم قرآن و روش های تفسیری قرآن به شرح ذیل است:
1. در نخستین بخش، که شامل پنج درس است، در نخستین و دومین درس به تعریف برخی از اصطلا حات، مانند تفسیر و تأویل، اصول ، قواعد تفسیری و روش ها و گرایش ها پرداخته شده و بیان گردیده که رابطه ی تأویل و تفسیر از نوع رابطه ی عام و خاص مطلق است که تأویل عام می باشد. همچنین به تعریف مبانی، اصول تفسیر، قواعد تفسیری، روش ها و گرایش ها تفسیری پرداخته شده و هر یک از دیگری متمایز شناخته شده است. در درس سوم و چهارم به نیاز ذاتی و عرضی قرآن به تفسیر اشاره گردیده و نیازهای ذاتی قرآن را ناشی از ترکیب آن مانند آیات متشابه و بطول دانسته است. در ادامه، جواز تفسیر اجتهادی به همراه ادلّه ی موافقان و مخالفان تبیین گردیده است. در درس پنجم، معیارهای تفسیر معتبر ذکر و دو ملا ک ارتباطی دلا لی و زبان شناختی بین تفسیر و لفظ قرآن و اعتبار منابع تفسیر از مهم ترین ملا ک ها اعتبار تفسیر صحیح ، معین شده است.
2. در بخش دوم، مبانی فهم قرآن مورد تحلیل واقع شده که شامل درس های ششم تا دهم است؛ درس ششم به بررسی زبان قرآن پرداخته و بیان نموده که قرآن چون دارای ظاهر و باطن است، زبان آن نیز دولا یه می باشد. زبان ظاهر آن نسبت به زبان باطن تمثیلی است؛ همچنان که زبان قرآن در محکمات، با زبان فهم متشابهات متفاوت است. در درس هفتم و هشتم، به روایات ظاهر و باطن آیات پرداخته شده و بیان گردیده که برای رسیدن به باطن و مبانی فهم آن، مورد بررسی واقع شده و بیان گردیده که تفسیر باطنی، ضمن ضرورت حفظ ارتباط دلا لی آن با ظاهر قرآن، باید روش مند و معقول باشد. در درس نهم و دهم به فرایند ظهور معنی از الفاظ قرآن مانند اهتمام به معنای وضعی، استعمال و کاربردها، سیاق و همآهنگی با تمام قرآن و عوامل مؤثر در فهم معنی ظاهر مانند لغت، صرف، اشتقاق، بلا غت و عوامل مؤثر در فهم باطن مانند تدبّر و تفکر و تذکر، پرداخته شده و بیان گردید که تنها کسانی که قلب سلیم دارند، می توانند در قرآن تدبّر کنند.
3. در سومین بخش به تفسیر قرآن در عصر پیامبر(ص)، صحابه، تابعان و اهل بیت(علیهم السّلا م) پرداخته شده است که شامل پنج درس پایانی می باشد. در این قسمت ضمن معرفی تفسیر اثری، به ارزیابی و نقد آن پرداخته شده است. در درس یازدهم به نیاز مسلمانان در عصر نزول به تغیر و بیان تفصیلی آن از سوی پیامبر(ص) و در درس دوازدهم، به تفسیر در عهد صحابه، مشهورترین صحابه ی مفسّر و ویژگی های تفسیر آن بیان گردیده مانند آن که در تفسیر در عهد صحابه به جهت نزدیک بودن به عصر پیامبر(ص) و دوری از جعل و وضع، از اهمّیّت بالا یی برخوردار است؛ در درس سیزدهم تابعان به مفسّر و ویژگی های تفسیری آنها از جمله فرایند اجتهادشان تفسیر بیان شده، ضمن آن به راه یافتن اسراییلیات در تفسیر در زمان تابعان و گرایش های تفسیری در عهد تابعان مانند تفسیر ادبی، لغوی، فقهی و... اشاره گردیده و اعتبار تفسیر تابعان مورد تأکید واقع شده است. در چهاردهمین درس، به تفسیر اهل بیت(علیهم السّلا م)، مبانی و اصول آن از نظر آنها اشاره شده، مانند آن که معصومان(ع) برآن هستندکه قرآن کتابی است که بر زبان مردم نازل شده و چون کلا م خدا است و جاودانه می باشد، باید در فهم که از قواعد عقلی و... بهره جست؛ در پانزدهمین درس، روایات تفسیری اهل بیت(علیهم السّلا م) مرور شده و ضمن بیان اقسام آنها، به روایات جری و تطبیق، روایات باطن و... پرداخته و بیان شده که انطباق آیات بر برخی از مصادیق، با هدف تخریب چهره ی اهل بیت(علیهم السّلا م)، نفی قیامت و... بوده است.
اثر مذکور در نوع خود، تحقیقی سودمند و در خور ستایش است، اما به نظر می رسد از جهات ذیل، قابل نقد و بررسی است.
1. باتوجه به عنوان کتاب، به نظر می رسد مناسب بود بحث کلّیات، که شامل یک سوم کتاب و پنج درس است، کوتاه تر شود و بیش تر مطالب کتاب بر اساس مبانی و روش ها باشد. مؤلف محترم می توانست مباحث مربوط به بررسی اصطلا حات را در درس نخست به پایان برساند و بحث نیاز (درس سوم) و معیارهای تفسیر (درس پنجم) حذف شود. همچنین بحث جواز تفسیر (درس چهارم) در بخش دوم و جزیی از مبانی تفسیر به حساب آید.
2. در بخش دوم، مناسب بود که مبانی فهم تفسیر قرآن، که در قالب پنج درس است، کمی مفصّل تر باشد و نیمی از مطالب کتاب را به خود اختصاص دهد. علا وه بر آن برخی از مبانی، مفصّل تر و همراه با قول موافق و مخالف باشد.
3. در بخش سوم، که تفسیر قرآن در عصر پیامبر(ص)، صحابه، تابعان و اهل بیت(علیهم السّلا م) است، بیش تر مطالب مربوط به تاریخ تفسیر است. گرچه این موضوع مهم است، ولی اختصاص پنج درس یعنی یک سوم کتاب به آن، و آن هم در پایان مطالب، قابل تأمل می باشد. مؤلف محترم می توانست برخی از مباحث تاریخی را در آغاز کتاب به صورت کوتاه بیاورد و مباحث مربوط به تفسیر روایی و... را از آن جدا نموده و در بحث روش ها تفسیری بگنجاند.
4. با توجه به عنوان کتاب، مناسب بود روش های بحث تفسیری نیمی از مطالب کتاب را به خود اختصاص دهد و در یک بخش مستقل و شامل چندین درس باشد. اضافه بر این به صورت مستقل به روش های تفسیری، مانند روش تفسیر قرآن با قرآن، تفسیر قرآن با روایات، تفسیر اجتهادی با گرایش های متعدد و ... به همراه ادلّه ی موافقان و مخالفان و تحلیل آنها، انجام گیرد.
5. در فهم آیات متشابه، که در درس عوامل مؤثر فهم قرآن اشاره گردیده، به تفکر و تدبّر به عنوان ابزار فهم پرداخته شده ولی به روشنی، به مراحل آن از جمله نیاز فهم مفسّران به معصومان(علیهم السّلا م) و راسخون در علم، پرداخته نشده است.
6. به شیوه ی تفسیر عرفانی و تمایز و اشتراک با آن تفسیر باطنی و ادلّه ی موافق و مخالف، کم تر پرداخته شده است. به ویژه این که تحلیل و بررسی آن به عنوان یکی از شیوه های فهم، به نظر لا زم می رسد.
7. در تفسیر علمی، مبانی و نمونه های آن نیز در این اثر، مطلبی دیده نمی شود.