از رمزهای بسیار مهم بالندگی فرهنگ وارتقای دانش وبینش آدمی در همه ساحت ها وعرصه ها، پژوهش و اندیشه ورزی و ژرف کاوی است. اندیشه دینی هم مشمول این قاعده است و از ارکان وظایف حوزه های دینی در طول تاریخ، تدقیق وتحقیق در معارف و دانش های دینی بوده است. عالمان آگاه نیز، هماره در عرصه گسترش مرزهای معرفت دینی و نو آوری روش مند در ساحت علوم اسلامی و پاسخ گویی به پرسش های نوپیدا و دفاع عالمانه از اندیشه الهی، خوش درخشیده اند و در شاخه های گوناگون علوم دینی وحتی عرصه های متنوع دانش و معرفت بشری آرا و اندیشه های ژرف و بدیع آفریده اند. بی شک جریان تولید علم و تحقیق، استوانه اساسی انجام رسالت های دینی و رمز ماندگاری معرفت دینی بوده و خواهد بود.
در روزگاران پیشین چهره های ممتازی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، شهید اول و ثانی، ملاصدرا، علامه مجلسی، شیخ انصاری، علامه امینی، علامه طباطبائی، استاد مطهری و کثیری از همین تبار، به تنهایی در عصر خود و متناسب با آن زمان و با کوشش های توان فرسا به تحقیق پرداختند و بر غنای معرفت دینی وعلوم اسلامی و اهل بیت(ع)افزودند، و در هر حال مشعل فروزان دین پژوهی و نظریه پردازی و اندیشه سازی، به رغم همه فراز و نشیب ها و افت و خیزهای فرهنگی، علمی، سیاسی و اجتماعی در جامعه و در درون حوزه ها،به خاموشی نگرایید.
در دهه های اخیر نیز این روند تداوم و استمرار یافته و حوزه های دینی به ویژه حوزه قم نظاره گر رویش محققان و پیدایش مراکز پژوهشی است.ازاین رو می توان به این خیزش و موج دین پژوهی درمتن حوزه امید داشت. اما بی تردید باید این فرایند تحقیقات دینی را به مثابه موضوعی برای تحقیق، به مداقه و تحلیل و نقد کشاند و به صورت علمی آن را باز شناخت و عوامل، موانع، امتیازات وشاخص های آن را به دست آورد و به شکلی عالمانه آن را مدیریت و هدایت کرد. البته در این مسیر کم و بیش گام هایی برداشته شده است اما آن اقدام ها اندک است و نیازها مهم و فرصت ها کوتاه واین همه وظیفه علاقه مندان به حوزه ها و مسئولان و متصدیان امر را مضاعف می کند.
بررسی، نقد و بازشناسی تحقیقات دینی معاصر در حوزه، خود موضوع تحقیق بسیار مهمی است که می توان از زوایای گوناگون و با بهره گیری از روش های آماری، میدانی و تحلیلی بدان دست یازید و نتایج آن را مبنای تصمیم گیری، مدیریت، نظارت، هدایت و حمایت از این جریان قرار داد.
در این مقال از چشم اندازی دور و به شیوه ای گذرا به گوشه هایی از این مبحث می پردازیم; و به پاره ای از اهم موانع و کاستی های پژوهش های دینی اشارت خواهیم نمود. لازم به یادآوری است که در این مقال تحقیقات جدید در حوزه های کلامی و ساحت های علوم انسانی و اجتماعی مقصود است، و داستان تالیف ها، معجم نگاری ها وتحقیقات سنتی بحث مستقیم نیست.
ابتدا اشاره ای به اهم عوامل مؤثر بر وضعیت جدید تحقیقات دینی سودمند خواهد بود:
در دو دهه اخیر اوضاع و احوال جدیدی پدیدار شده است که طبیعتا نظام پژوهش های دینی و حوزوی نیز با آن درارتباط است، اوضاع و احوالی که برخواهیم شمرد پرسش ها، تقاضاها و چالش های نوینی رویاروی ما نهاده است، و در پاسخ به آن، مراکز آموزشی و پژوهشی جدیدی پدیدار، و محققان و به طور کلی حوزه بدان اقبال نشان داده اند، علاوه بر همه عواملی که در گذر تاریخ و درقرون متاخر وجود داشته است، عوامل تازه تر عبارت اند از:
1. تحولات دین شناسی درغرب
در چند دهه اخیر در غرب پژوهش های نوینی درباره دین، متاثر از تحولات فلسفی و علمی شکل گرفته و در قالب کلام جدید، فلسفه دین، روان شناسی دین، هرمنوتیک و ... نمودار شده است.این موج نو در چهره ترجمه، تالیف و نظائر آن در فضای فرهنگی کشورما نیز انتقال یافته ومی یابد، و در فضای تحقیق های حوزوی مؤثر بوده است. نادیده انگاری این گونه بحث ها یا توجه دیرهنگام بدان، قابل پذیرش و شایسته نیست.
2. گسترش علوم انسانی واجتماعی
افزون بر بسط مباحث نظری در قلمرو دین شناسی، گسترش علوم انسانی و اجتماعی و تحقیقات فزاینده در عرصه رفتارها و عملکردهای روانی، اجتماعی و رفتاری آدمی موجب پیدایش پرسش های تازه در قلمرو معارف دینی شده است، زیرا ساحت ها و شئون گوناگون انسانی به طور گسترده مطمح نظر و در قلمرو دین قرار دارد، بسط علوم انسانی و اجتماعی میدان های جدیدی رادر مناسبات علم انسانی و معرفت دینی به روی مسائل و پژوهش های دینی می گشاید. این عامل در بسط نوع جدیدی از مباحث دینی و تطبیقی سهم به سزایی دارد.
نکته ای که دراین بحث باید افزود بهره گیری از این دانش ها و روش های علمی در زمینه نشر وتبلیغ دین و گسترش تربیت دینی است.
3. شکل گیری حکومت دینی
نکته مهم دیگری که در جهت گیری های پژوهش های دینی در دو دهه اخیر نقش به سزایی داشته شکل گیری حکومت دینی است، از آن جهت که در مقام واقع و در مواجهه با حقایق عینی موضوعات، مسائل، نیازها، تقاضاها و پرسش های تازه ای نمایان شده و صاحب نظران و محققان علوم اسلامی را به پاسخ گویی فرا می خواند. این امر در اولویت گذاری موضوعات، توجه به عرصه های جدید، سامان دهی و مدیریت تحقیق و کاربرد روش ها و شیوه های نوین، آثار و نشانه هایی از خود به جای نهاده و خواهد نهاد. طبیعتا از تحقیقات دینی انتظار مؤکدمی رود به واقعیات جاری اجتماعی ناظر باشد و بخشی از توانائی و ظرفیت خود را در این عرصه متمرکز نماید، و در قلمروهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، تربیتی و ... به نظریه پردازی دست یازد.
علاوه بر عوامل یاد شده می توان به عوامل دیگری مانند گسترش ارتباطات و حرکت به سمت جهانی شدن و جهانی سازی، اشاره کرد.
اینک به اصل سخن باز می گردیم و ضمن تاکید بر جهش های با ارزش حوزه به سمت اعتلا و ارتقای تحقیقات دینی، بر این نکته اصرار می ورزیم که کشف کاستی ها و شناخت چالش ها در این فرایند به منظور حل و جبران آن ها باید مورد اهتمام حوزه قرار گیرد.
در میان فهرست عناوین کاستی ها و چالش ها به عناوینی بر می خوریم که به حوزه مباحث روش شناسی باز می گردد و در این نوشتار این بخش مورد اهتمام است. بسی آشکار است که رمز کامیابی هر تحقیق در اصالت، اتقان و کارآیی روش آن نهفته است، اهتمام پیشنیان ما بر«علم اصول » به مثابه روش تحقیق استنباطی حکایت گر این داستان، و گسترش مباحث روش تحقیق در دنیای امروز نشان دهنده آن است. درون مایه هر پژوهش شیوه وروش آن است، و معطوف شدن اندیشه و تحقیق دینی به سمت عرصه های نوین، به ویژه در مناسبات معارف دینی و علوم انسانی اجتماعی، ما را به کاربرد و توسعه روش فهم و استنباط از متون دینی و باز تولید مفاهیم و قواعد مناسب فرامی خواند.
اهم چالش های روش شناسی بدین شرح در خور مداقه و بررسی است:
1. روش شناسی فهم متن دینی، که عمدتا در علم اصول فقه تجسم یافته است، اینک کلیت و مبانی آن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، و پرسش های مهمی حول آن به این ترتیب مطرح شده است: آیا متن، قابلیت ماندگاری فرا تاریخی دارد؟ آیا هر متن دارای هسته ثابت معنایی است؟ آیا بر فرض وجود هسته معنایی ثابت برای مخاطبان از لحاظ معرفتی امکان دسترسی و کشف آن وجود دارد؟ و آیا جدا سازی متن از پیش فرض ها و زمینه های صدور آن میسر است یا نه؟
سؤال هایی از این دست رویاروی روش تحقیق اجتهادی و علم اصول است، و وظیفه عالمان دین و حوزه ها است تا عالمانه و محققانه به تنقیح و دفاع از مبانی روش استنباطی بپردازند.
علاوه بر مباحث مربوط به هرمنوتیک، مبانی و پیش فرض های دیگری نیز برای روش شناسی ارائه شده در علم اصول وجود دارد که در مباحث اصول واستنباط دینی مفروض انگاشته شده است و ریشه در اندیشه های کلامی دارد و نیازمند به بحث و بررسی و تنقیح مجدد است.
از باب مثال می توان به نمونه هائی از این دست اشاره کرد:
رابطه انسان و شارع که به عنوان «رابطه مولی وعبد» تلقی می شود، یا «اصالة المولویة » در بیانات دینی، و نیز «اصالة عدم القرینه » و «نفی قرائن حالی و مقامی » و بسیاری دیگر از مفروضات که مباحث کلامی در قلمرو دین و انتظارات و کار کردهای آن در آن سهم بسزائی دارد. در دوره معاصر بسیاری از مباحث و پرسش های جدید و چالش های نوین مستقیم یا غیر مستقیم به مبانی و پیش فرضهای استنباط متداول در حوزه های علمیه باز می گردد و از اینرو بازگشت به این مبانی و در صحنه در آوردن آن ها و بررسی همه جانبه آن هاگریزناپذیر است.
2. در قلمرو مباحث فلسفه تحلیل زبانی، زبان شناسی و روش تحقیق علوم انسانی و تاریخی، اصول و قواعد و مسائلی مطرح است که ارتباط اساسی با مباحث علم اصول و روش تحقیق در متون دینی دارد، این گونه بحث ها در مواردی در حد شبهه است و باید به صورت روش مند آن راپاسخ گفت و احیانا قابل تطبیق با مباحث غنی وارزشمند علم اصول و در مواردی هم قابل استفاده است. طبیعتا این گونه از مسائل باید جای خود را در تحقیقات گسترده و سطح عالی حوزوی باز یابد، فقدان نقد و بررسی این قبیل بحث ها در سطوح متعالی حوزوی مشکلاتی را درعرصه های جدید پژوهش های اسلامی و دینی پدید آورده و خواهد آورد، و حل آن به گسترش پژوهش در علم اصول است، همان طور که در نقاط عطف دیگر علوم اسلامی عالمان بزرگی مانند شیخ انصاری به تحول آفرینی و تعمیق مباحث دست زده اند.
بحث های مهمی مانند «نظریه طیف معنا»، نظریه «شباهت های خانوادگی »، «وضع و نمادها» ومسائلی از این دست که در فلسفه تحلیل زبانی به منصه ظهور رسیده است، با مباحث اصولی ما ربط وثیق دارد و گریزی جز ارزیابی آن ها نخواهد بود و همین طور روش هایی مانند«تحلیل محتوا» در حوزه روش شناسی علوم اجتماعی و فلسفه علوم انسانی، می توان از منظر اصولی مورد بررسی قرار داد.
3. نارسایی دیگری که در روش شناسی تحقیقات دینی نوین به چشم می آید این است که در مباحث علم اصول عمدتا مباحث فقهی مطمح نظر است. البته مسائل اصولی به دو دسته قابل تقسیم است: گروه اول مسائلی که فراتر از عرصه فقه و گزاره های تکلیفی و هنجاری و در فهم متون دینی در قلمرو گزاره های توصیفی دیگر نیز کاربرد دارند مانند بخشی از مباحث الفاظ و حجج، و دسته دوم مباحثی که در خصوص استنباط فقهی کارآیی دارد، مانند مباحث اصول عملیه، اما حتی در مسائل نوع اول هم دغدغه اصلی احکام و فروع فقهی است.
برای استنباط معارف اسلامی در قلمروهای توصیفی، دیگر به روش معتبر و بر اساس همان روش اصولی نیازمبرم است، و در علم اصول نیزمایه ها و پایه های آن وجود دارد اما برای محققان در زمینه های معارف غیر فقهی آشکار و مورد اهتمام نیست، و این امر به صورت عاملی درضعف این گونه پژوهشها نمایان است.
در راستای حل این معضل و به منظور برجسته کردن جایگاه روش شناسی استنباطی در ساحت های گوناگون اندیشه اسلامی، اقدام های زیر شایان اعتنا واهتمام است:
الف) بخش مشترک مسائل علم اصول از مسائل مختص فقه جدا سازی شود و بر محور تفسیر متن در چار چوب مشخص و منطقی، تنظیم شود، و به عنوان روش شناسی عام و مشترک تحقیق در همه قلمروهای معرفت دینی بازسازی، تنقیح و مورد اهتمام قرار گیرد.
ب) علاوه بر برنامه فوق، ظرفیت ها و قابلیت هایی در مسائل اختصاصی اصول نیز وجود دارد که می توان آن ها را با نگاه عام و مشترک در استنباط بازشناسی، بازسازی وتحقیق کرد، برخی از مباحث حجج از جمله حجیت خبر واحد از این دست مسائل است.
ج) همین طور با توجه به پرسش ها و نیازهای جدید که درعرصه های دیگر بروز و ظهور یافته است، مسائل روش شناسی جدیدی در چهار چوب جدید «اصول مشترک معارف » باید ارائه نمود.
بدین ترتیب علم اصول به دو گرایش تقسیم می شود: نخستین گرایش آن قواعد عام فهم متن دینی و استنباط از منابع معتبر در همه عرصه های اعتقادی، اخلاقی و فقهی است و گرایش دیگر آن قواعد استنباط فقهی است، و رشته اول را باید «اصول استنباط معارف دینی » در برابر«اصول فقه » نامید.
البته در بخش اول علاوه بر قواعد عام به اصول و قواعد خاص گزاره های توصیفی و مباحثی مانند واقع نمائی آنها، نیز پرداخته خواهد شد.
برای مباحث نوع اول چارچوب پیشنهادی فراهم آمده است و در شماره های آینده آن را تقدیم خواهم کرد.
4. در پژوهش های دینی پس از «اثبات وتبیین گزاره دین » بر اساس روش معتبر اجتهادی، نوبت به «نظام سازی » و «تبیین نظام وارگی گزاره های مرتبط و متناظر» می رسد در مبحث «نظام سازی » ما با چند سؤال محوری مواجه هستیم: اول آن که نظام سازی معارف دینی چه اندازه ممکن و متصور است؟ دوم آن که چه اندازه این گونه نظام های معرفتی معتبراست؟ و سوم این که روش معتبرنظام سازی چیست؟
در پاسخ به این سؤال ها - به ویژه سؤال سوم - مرحوم شهید صدر گام هایی برداشته و تحقیقات دیگری نیز انجام یافته است، اما هم چنان اصل موضوع و روش شناسی آن در هاله ای ازابهام قرار دارد، و همین نکته منشا نارسائی هایی در تحقیقات اسلامی به ویژه در حوزه های ناظر به قلمرو علوم انسانی است. این نقیصه با توجه خاص محققان و مراکز تحقیقی به مبانی این بحث روش شناسی می تواند مرتفع شود.
5. آن چه تاکنون بدان اشاره رفت چالش هایی بود در بعد نظری روش شناسی تحقیق دینی، اما به لحاظ محققان براین نکته باید تاکید ورزید که توجه به اهمیت مباحث تطبیقی اسلام و مکاتب فلسفی و کلامی وعلوم انسانی و اجتماعی، اقتضا می کند تا محققان نخبه و برجسته وممتاز آگاه به روش اجتهادی عمیق وآشنای با دیگر رشته ها و شاخه های مورد نظر، در این عرصه وارد شوند. تحقیق در این عرصه های تطبیقی به لحاظ دشواری جمع میان دوشاخه متفاوت و از جهت نو بودن این گونه تحقیق ها نیازمند محققان نخبه وممتاز است و با ضعف در هرجهت - که در مواردی اینک احساس می شود - نتایج معتبر و ارزش مند، قابل دسترسی نیست. برنامه ریزی برای حل این معضل نیازمند تدابیر ویژه ای است.
آن چه در این نوشتار تقدیم شد، بخشی از مشکلات روش شناسی تحقیقات جدید در قلمرو علوم اسلامی و اشاره ای به راه حل ها و پیشنهادهایی در این زمینه بود. امید است در فرصتی فراخ تر، زوایای دیگر مبحث را بکاویم، و چالش ها و موانع عملی، حمایتی و مدیریتی را نیزبه بحث بنشینیم.