ماهان شبکه ایرانیان

مساله شرور(۲) (۱)

«ان پیک N

«ان پیک N.Pike از جمله متفکرانی است که بر خلاف عقیده هیوم و پیروان او(میل ، مک تاگارت، فلو، آیکن، مکی، دوکاس) معتقد است که این دو گزاره "خدا وجود دارد" و " رنج و شر وجود دارد" منطقا گزاره های ناسازگار نیستند[(همان طور که هیوم می پنداشت که آنها ناسازگارند)، قسمت اول]و همچنین معتقد است که وجود شر در جهان، مشکل جدی برای الهیات و موحدان نیست[(همان طور که هیوم می پنداشت که مشکل جدی است) قسمت دوم].

قسمت اول این بحث در شماره گذشته مجله مورد بررسی قرار گرفت و قسمت دوم اینک فرا روی شما قرار دارد. و در پایان نظر پیشنهادی را در مساله شر مطرح کرده ایم ».

دیدگاه و موضع دوم فیلون

فیلون در اواخر بخش دهم کتاب «محاوراتی در باره دین طبیعی » عقب نشینی از اولین موضع وعقیده خود را می پذیرد. (او در موضع اول خود اظهار می داشت که این دو گزاره مورد بحث منطقا ناسازگارند). او اکنون تصدیق می کندکه گزاره های «خدا وجود دارد» و «نمونه هایی از رنج و شر وجود دارند»، منطقا گزاره های ناسازگار نیستند(از سیاق کلام روشن است که این تعدیل در تفکر فیلون به جهت بحث و استدلال است نه به این خاطر که هیوم نارسایی را در موضع اول فیلون احساس کرده است). اکثر فیلسوفان معاصر بر آنند که سهم و نقش عمده هیوم در آثار مکتوب در باب شر در بخش دهم محاورات مطرح شده است. اما به نظر من ارزش ماندگار اندیشه هیوم در باب این موضوع در بخش دهم نیست بلکه در بخش یازدهم است که به دنبال عقب نشینی و دست کشیدن از اولین موضع می آید.

1) قبل از هر چیز الهیاتی را در نظر بگیریم که در آن وجود خدا بر اساس آنچه که یک برهان پیشینی قطعی تلقی می شود مورد تصدیق قرار می گیرد(الهیاتی را هم که در آن وجود خدا به عنوان امر ایمانی در نظر گرفته می شود، می توان در نظر گرفت) بر اساس این نظر، «خدا وجود دارد» یک امر قطعی و ثابت است نه امری مورد نقد و بررسی. اگر بتوان گفت وجود خدا، یک امر بدیهی و مسلم برای بحث های کلامی دیگر است. مطابق نظر فیلون ، شر در جهان هیچ مشکل خاصی برای الهیاتی از این نوع به بار نمی آورد.

بگذارید فرض کنیم که نیکی و خیر خواهی خدا(خیرخواهی نظیر خیر خواهی انسان) بتواند بر اساس دلایل پیشینی معتبر اثبات شود، این پدیده های شر( هر چند ناگوار) برای متزلزل کردن اصل خیر خواهی کافی نخواهند بود بلکه به سهولت می توانند به طریقی ناشناخته با آن سازگار شوند.

من فکر می کنم که این مطلب اساسا صحیح است اما باید آن را جدی تر مورد بحث قرار دهیم.

به یاد آورید مطالبی که هنگام بحث از ناسازگاری قضایای[جهان واجد نمونه هایی از رنج است] و[موجود عالم وقادر مطلق، هیچ جهت کافی اخلاقی ندارد که به نمونه هایی از رنج اجازه وقوع بدهد] مطرح کردیم. متکلمی که وجود خدا را (یا به عنوان امر ایمانی یا بر اساس استدلال پیشینی) می پذیرد، باید نتیجه بگیرد که یا خدا جهت کافی اخلاقی برای تجویز رنج در جهان دارد، یا این که هیچ نمونه ومصداقی از رنج در جهان وجود ندارد; البته او اولین شق را بر می گزیند. از این رو در الهیاتی که مورد نظر است، متکلم با اظهار نظر قطعی و اثبات وجود خدا شروع می کند و به تصدیق و قبول رخداد رنج در جهان می رسد. از این بیان، منطقا نتیجه گرفته می شود که خدا جهت کافی اخلاقی برای تجویز نمونه هایی از رنج دارد. نتیجه همان طور که فیلون مطرح می کند، این نیست که ممکن است جهت کافی اخلاقی برای شر وجود داشته باشد، بلکه نتیجه این است که باید چنین جهتی باشد. نمی تواند غیر از این باشد.

اما در مورد مساله الهیاتی سنتی شر چه باید گفت؟

در حوزه الهیاتی که قبلا ذکر آن گذشت ، مساله شر، تنها مساله کشف یک عدل الهی (دفاع از خیرخواهی و قدرت مطلقه خدا در برابر شر theodicy ) خاصی است که مناسب و کافی است البته این مساله ، یک مساله عمده برای متکلم نیست . اگر مساله شر، صرفا مساله کشف دلیل و جهت خاص برای شر است با توجه به اطمینانی که چنین دلیلی هست (وباید باشد) نمی تواند یک مساله انتقادی لحاظ شود. زمانی که پذیرفته شود که دلیل خاصی برای شر وجود دارد، احساس می کند که یافتن آن حیاتی و ضروری نیست. متکلمی که قبلا ذکر آن گذشت ممکن است هرگز به عدل الهی رضایت بخش و یا قانع کننده ای نرسد. او ممکن است عدل الهی های موجود را مورد انتقاد قرار بدهد وحتی از کشف جهت کافی اخلاقی مورد نظر نا امید گردد. ایراد کامل نبودن، دشوارترین ایرادی است که می تواند به جهان بینی او وارد شود.

2) البته کلئانتس از آن متکلمینی نیست که توصیف شد. او وجود خدا را به عنوان امر ایمانی یا بر اساس استدلال پیشینی نمی پذیرد. در کتاب محاورات، کلئانتس از موضع و عقیده کلامی (یا الهیاتی) خود با برهان پسینی (مبتنی بر تجربه) نظم، دفاع می کند.

او استدلال می کند که «نظم » در جهان، نمایانگر دلیل کافی است که جهان توسط موجود قادر و عالم مطلق و کاملا خیر خلق شده است. او وجود خدا را به عنوان فرضیه تبیینی شبه علمی مطرح می کند که وجود خدا، تبیین کافی را برای حقایق منظم درجهان عرضه می کند.

فیلون دو تقریظ و بیان برای ارتباط رنج در جهان با الهیاتی از این نوع دارد.

بیان اول که از آن بسیار خرسند است در اواخر بخش دهم مطرح و بیش از سه بار آن را در بخش یازدهم تکرار می کند. و آن چنین است: حتی اگر وجود خدا و رخداد رنج در جهان منطقا سازگار باشند، کسی نمی تواند از جهان واجد رنج و شر به وجود خالق عالم و قادر مطلق و کاملا خیر، استدلال کند.

روشن است که فیلون در اولین تقریظ، انتقادی را به استدلال کلئانتس بر وجود خدا مطرح کرده است او صراحتا می گوید که این اعتراض، علیه استنتاج کلئانتس است; یعنی می خواهد بگوید که فرضیه کلئانتس صحیح نیست . فیلون چنین استدلال می کند:

«به اطراف این جهان بنگرید چه تعداد زیادی از موجودات زنده و منظم، آگاه و فعال می باشند!

شما این تنوع وخلاقیت چشمگیر را ستایش می کنید اما یک کمی با دقت بیشتر این موجودات زنده را که تنها شایسته توجه اند، بررسی کنید چقدر نسبت به هم دشمن و ویرانگرند! چقدر آنها برای سعادت خود آنان کافی نیست... در واقع تقابلی از رنجها و لذتها در احساسات مخلوقات آگاه وجود دارد. اما همه عملکردهای بیعت بر اساس تقابل اصول گرمی و سردی، تری، خشکی، سبکی و سنگینی انجام نمی شود! نتیجه واقعی این است که منبع نخستین و اصلی همه موجودات نسبت به همه این اصول کاملا بی تفاوت و بی توجه است، و همچنان که آن منبع توجه یی ندارد که گرمی را بر سردی یا خشکی را بر تری یا سبکی را بر سنگینی برتری دهد، همچنین توجه ای ندارد که خیر را بر بدی و شر برتری دهد».

فیلون ادعا می کند که یک منبع نخستین و اصلی همه اشیاء وجود دارد و این که این منبع نسبت به موضوعات خیر و شر بی تفاوت است. این امر بیانگر عدول از کاکیت بسیار پر و پا قرص در کتاب محاورات است.

من فکر می کنم محور و اساس اظهارات فیلون در این فراز باید در معنای شکاکانه آنها باشد ونه معنای متافیزیکی آن.

فیلون فرضیه ای را پیشنهاد می کند که مخالف فرضیه کلئانتس است. او ادعا می کند که فرضیه او نتیجه حقیقی است که از داده های قابل مشاهده به دست می آید. به نظر من منظور این نیست که فرضیه جدید فیلو ن صحیح یا حتی محتمل است بلکه نتیجه این است که فرضیه کلئانتس نادرست یا بسیار نامحتمل است. هنگامی که این ادعا که شر در جهان مؤید فرضیه ای است که مخالف فرضیه کلئانتس است، منظور فیلون این است به این واقعیت توجه بدهد که شر در جهان، دلیلی را علیه موضع کلامی کلئانتس عرضه می کند....

کلئانتس این ادعا را عرضه کرده است که موجود قادر و عالم مطلق و کاملا خیر به عنوان یک شیوه ای برای تبیین نظم در جهان است. فیلون در سرتاسر کتاب محاورات این دل مشغولی را داشته که نشان بدهد که این روش، دلیل بسیار سستی برای وجود خدا عرضه می کند. استنتاج از داده ها و اطلاعات در دست ما به این فرضیه به غایت سست است.

فیلون اکنون همگامی نهایی خودش رابه موضع کلئانتس نشان می دهد. با قبول این که خدا و شر منطقا ناسازگار نیستند، ولی وجود رنج انسانی در جهان باز باید به عنوان داده و فرض سرکشی نسبت به فرضیه کلئانتس در نظر گرفته شود. همچنان که فیلون می گوید: رنج چیزی نیست که ما در جهانی که مخلوق موجود قادر و عالم مطلق و کاملا خیر است، از پیش انتظار آن را بکشیم. و از آنجا که کلئانتس هیچ عدل الهی آشکاری را عرضه نمی کند یعنی یک تبیینی که بتواند پدیده شر را با فرضیه اش سازگار کند و از آنجا که دلیل و مدرک فرضیه اش بسیار سست است، بنابر این دلیل معتبری برای کذب و نادرستی فرضیه کلئانتس وجود دارد.

به نظر من این مساله، معنای شکاکانه بیانات دقیق فیلون در بخش یازدهم است. در این جا مطلبی در مورد منبع نخستین همه اشیاء که نسبت به موضوعات خیر و شر بی تفاوت است گفته نشده است. فیلون صرفا قوت و نیروی سلبی واقعیت شر در جهان را برای فرضیه ای مانند کلئانتس آشکار کرده است. باید به این نکته توجه کرد که انتقاد دقیق فیلون به موضع کلئانتس کاربرد بسیار محدودی دارد. شر در جهان تنها اهمیت سلبی محوری برای الهیاتی دارد که صرفا به آن به عنوان یک تبیین شبه علمی نگریسته شود همچنان که کلئانتس چنین نظری داشت. برای کسانی که تاریخ الهیات را مطالعه کنند معلوم می شود که این راه(راه کلئانتس) را بسیار نادر و شاذی است .در اکثر حوزه های کلامی و الهیاتی، وجود خدا به عنوان یک امر ایمانی یا بر اساس براهین پیشینی مورد قبول و تصدیق واقع می شود; در چنین حوزه هایی اقعیت شر هیچ مساله خاصی را برای الهیات پدید نمی آورد.

بنابر این همانطور که خود فیلون اظهار داشته است، هنگامی که وجود خدا قبل از هر بررسی عقلانی از جایگاه شر در جهان مورد قبول واقع شود، مساله سنتی و مرسوم شر به یک معضل غیر حیاتی با اهمیت نسبتا جزیی و فرعی تنزل پیدا می کند.

راه حل پیشنهادی برای مساله شر

به نظر اینجانب در کنار راه حل های مختلفی که برای مساله شر ارائه شده است می توان این راه حل را هم مطرح کرد.

ابتدا ما با برهان وجوب و امکان یا برهان صدیقین (فیلسوفان اسلامی) وجود خدا را اثبات می کنیم. هنگامی که وجود خدا را اثبات کردیم باز با براهین دیگر اثبات می کنیم که واجب الوجود بالذات باید تمامی کمالات را به صورت وجوب داشته باشد. واجب الوجود بالذات از جمیع جهات واجب الوجود است در این صورت جامع جمیع کمالات است. بنابر این خدا عالم و قادر مطلق و کاملا خیر است.

اگر به چنین نتیجه ای رسیدیم مساله شر به خوبی حل می شود. برای روشنی بحث ارائه مثالی لازم است: یک دانشمند بزرگ ریاضی را در نظر بگیرید که کتابی درمورد ریاضیات نگاشته است، و همچنین می دانیم که این کتاب را کاملا عالمانه و بدون اشتباه وخطا نگاشته است یعنی تمام کلمات، حروف و اعداد آن را از روی علم و آگاهی انتخاب کرده است. و باز می دانیم که کسی آگاه تر و عالم تر از او در علم ریاضی وجود ندارد.

حال اگر ما آن کتاب را مطالعه کنیم و بعضی قسمت های آن مبهم یا ناسازگار با قسمت های دیگر جلوه کند، برای حل این مشکل چه راهی وجود دارد؟

به نظر می رسد که برای حل این مشکل دو فرضیه وجود داشته باشد.

1. این ابهام و ناسازگاری ناشی از نویسنده آن است.

2. این ابهام و ناسازگاری ناشی از ضعف علمی و عدم تسلط کافی ما بر این موضوعات است.

چون می دانیم نویسنده کتاب عالم و آگاه است و یقین هم داریم که مطالب اشتباه نگاشته نشده است و به جهت احاطه علمی نویسنده احتمال خطا هم در آن راه ندارد، بنابر این بر اساس این مقدمات فرضیه دوم به واقع نزدیکتر است یعنی ابهام و ناسازگاری را ناشی از ناتوانی علمی خود بدانیم.

حال عین همین مطلب را در مورد جهان فرض می کنیم. ما تصدیق کرده ایم که خالقی که عالم و قادر مطلق و کاملا خیر است، جهان را خلق کرده است. در این جهان ما مخلوقات آگاه او با پدیده های مبهم و ناخوشایندی روبه رو می شویم که نام شر بر آنها می گذاریم.

برای رفع مشکل شر (ابهام و ناخوشایندی) دو فرضیه وجود دارد:

1. این ابهام و ناخوشایندی (مساله شر) ناشی از خالق است.

2. این ابهام و ناخوشایندی ناشی از ضعف علمی ماست.

فرضیه اول درست نیست; زیرا می دانیم که جهان، مخلوق موجودی عالم و قادر مطلق و کاملا خیر است و اثر چنین موجودی طبعا بدون عیب و کاستی است و تمام اجزای آن حساب شده انتخاب شده است و همچنین روابط بین پدیدارها نیز از سر علم و آگاهی و خیر خواهی است . حال اگر ما با پدیده های مبهم و ناخوشایندی مواجه شویم نمی توانیم بگوییم که ناشی از ضعف و ناتوانی خالق بوده است; زیرا که قبلا اثبات کرده ایم که او عالم و قادر مطلق و کاملا خیر است. بنابراین چاره ای جز توسل به فرضیه دوم نداریم. یعنی اگر با پدیده های مبهم و ناخوشایند مواجه شدیم به حساب ضعف علمی خود بگذاریم; یعنی بگوییم چون ما احاطه ی کافی بر این موضوعات نداریم آنها را چنین می پنداریم و الا در واقع به جهت علم و قدرت و خیرخواهی مطلق خدا همه چیز حساب شده ابداع شده است. و هر چیزی به جای خویش نیکوست.بدین ترتیب مساله شر مشکل جدی برای اعتقاد به خدا نخواهد بود.

پی نوشت:

1. این مقاله برگرفته از:

N,Pike Hume on ,Evil in David ,Hume Critical ,Assessments ed Stanley ,Tweyman.Vol. V. Religion ,Routledge,1995,PP 300-14.

لازم به یاد آوری است که کلمه هایی در یک جمله از مقاله گذشته حذف گردیده است که بدین صورت تصحیح می گردد.

در صفحه 146 ستون اول آمده است:

«این ارزیابی در صورت صحت به نظر می رسد که برای ابطال ادعای فیلون که گزاره های «خدا وجود دارد» و «نمونه هایی از رنج وجود دارند» کافی باشد» که صورت صحیح آن چنین است:

«این ارزیابی در صورت صحت به نظر می رسد که برای ابطال ادعای فیلون که گزاره های «خدا وجود دارد» و «نمونه هایی از رنج وجود دارند» منطقا گزاره های ناسازگارند کافی باشد».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان