علت نامگدری علم عقاید به «کلام »
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، مسلمانان برای حفظ دین و عقاید و احکام اسلامی به مسایل اصول و فروع دینی توجه پیدا کرده، برای آن مقررات و قوانینی در پیش گرفتند وباب استدلال و استنباط را گشودند.
در مسایل عملی، علم فقه تدوین شد و آنچه مربوط به اصول عقاید بود «فقه اکبر» (1) نام گرفت . عده ای دیگر از صاحبان فکر و اندیشه، آن دسته از احکام دینی را که مربوط به عمل است را «فقه » نامیدند و دسته ای که مربوط به اعتقادات است را «علم توحید و صفات » نام نهادند، البته این نامگذاری از باب تسمیه ی کل به اشهر و اشرف اجزایش بود.
گویا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، بحث پیرامون عقاید اسلامی از طریق دلیل و برهان در میان مسلمانان رواج بیشتری گرفت و این نوع مباحث، «علم کلام » نامیده شد. در کتابهای کلامی، در علت نامگذاری علم عقاید به کلام، وجوه گوناگونی ذکر شده است (2) که بسیاری از آنها حدسهای ضعیف و فاقد ارزش است. در این مقال سعی شد که اکثر وجوه را یادآوری کنیم و سپس با انتخاب نظریه ی برگزیده، توضیح و دلایل لازم را ارایه دهیم.
1- عنوان گذاری مباحث اعتقادی×
آنچه را که «کلام » می نامیم، در ابتدا مباحثی بود که در طرح آن از لفظ «الکلام » بهره می گرفتند، مثلا می گفتند: «کلام فی الحدوث و القدم » ، «کلام فی علم الباری » ، «کلام فی النبوة » ، «کلام فی المعجزة » و «کلام فی حشر الاجساد» و... . این روش در برخی از کتابهای کلامی مثل «الملل و النحل » ابن حزم به کار رفته است. از این رو، نام این علم، کلام خوانده شد. صاحب مواقف به این وجه اشاره کرده، چنین گفته است:
«... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الکلام فی کذا». (3)
چنان که تفتازانی، همین مطلب را، به عنوان یکی از علل نامگذاری این علم به «کلام » ذکر کرده است:
«...و بعلم الکلام، لان مباحثه کانت مصدرة بقولهم: الکلام فی کذا وکذا». (4)
تحلیل و بررسی
1. تعلیل نامگذاری علم عقاید به «کلام » به خاطر عنوان گذاری در نوشتار، بیش از یک احتمال نیست و هیچ گونه دلیلی بر آن اقامه نشده است.
2. تعلیل مذکور، بر فرض صحت، گویای این نکته است که پس از تدوین علم الاهیات و عقاید، به خاطر به کارگیری روش مزبور، چنین نامی بر آن علم نهاده شد; ولی چنان که خواهیم گفت پیش از تدوین این علم به صورت کتاب، عالمانی که در این رشته سخن می گفته اند «متکلم » خوانده می شده اند; در نتیجه پیش از تدوین آن به صورت «الکلام فی کذا و...» نامگذاری صورت گرفته است.
3. اگر چنین تعلیلی صحیح باشد، پس باید علم فقه و اصول را هم «کلام » نامید; چون بعضی از نویسندگان، مطالب و مباحث اصولی و فقهی را با «الکلام فی...» آغاز می کردند. مثلا ابن زهره (محمد حمزه الحسنی) متوفای سال 585 هجری قمری در کتاب «الغنیة » چنین روشی را به کار گرفته است. وی عناوین کلی مباحث کتاب را چنین ذکر کرده است:
«الکلام فی اصول الفقه » ; «باب الکلام فی الخصوص و العموم » ; «باب الکلام فی الاخبار» و «الکلام فی التکلیف السمعی » و....
2- شباهت به علم منطق
از آنجا که علم کلام ملکه ای در انسان پدید می آورد که بتوان در مقام بحث و جدل، مسایل اعتقادی و شرعی را بهتر به بحث کشید و از آن سخن گفت، آن را «کلام » نامیدند. در حقیقت کلام، منطق شرعیات است هم چنان که علم «منطق » مقدمه ای برای آموختن فلسفه است.
به عبارت دیگر، علم کلام شبیه علم منطق است. همان گونه که «فلسفه » نیازمند «منطق » است سایر علوم اسلامی نیز به علم عقاید و الاهیات نیاز دارند; از این جهت نامی را برای آن برگزیدند که با «منطق » یکسان باشد. «منطق » و «کلام » از نظر معنی مساوی اند.
3- رویارویی با فلاسفه
گاهی هم گفته می شود که عالمان دین و دانشمندان علم عقاید، برای رویارویی با فلاسفه، نام این علم را «کلام » نهادند; زیرا فیلسوفان برای تبیین مباحث فلسفی، از علم منطق ومسایل منطقی بهره می گرفتند و از آنجا که منطق، علمی وارداتی از یونان بود که همزمان با ورود فلسفه، به جهان اسلام راه پیدا کرد; اندیشمندان علم عقاید برای آن که از علم منطق اعلان بی نیازی کنند نام «کلام » را برگزیدند. شهرستانی با اشاره به این مطلب آورده است:
«...و اما لمقابلتهم الفلاسفة، فی تسمیتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، والمنطق و الکلام مترادفان ». (5)
تحلیل و بررسی در باره این دو وجهی که ذکر شده، نکات زیر را یادآوری می کنیم:
1. «کلام » نسبت به سایر علوم شرعی، همواره حالت مقدمه ای ندارد بلکه چنان که خواهد آمد گاهی موضوع ساز برای علمی و گاهی تبیین کننده ی مسایل یک علم و گاهی هم برای مدلل سازی بعضی از علوم به شمار می رود. بر خلاف علم منطق که جنبه ی ابزاری دارد و روش درست اندیشیدن را ارایه می کند.
2. بر فرض که دو تعلیل مذکور صحیح باشند، به زمانی باز می گردند که کتابهای منطقی و فلسفی به عربی ترجمه شده (در زمان مامون) و وارد جهان اسلام شدند; ولی کاربرد «کلام » و «متکلم » به پیش از این زمان بر می گردد; لذا تشبیه به علم منطق و یا مساله رویایی با فلاسفه نمی تواند سبب نامگذاری گردیده باشد.
3. از سوی دیگر علم کلام، جدای از علم عقاید و یک علم مستقل نیست تا مقدمه برای علم عقاید قرار گیرد، چنان که منطق علم مستقل و مقدمه برای فلسفه است.
4. علم منطق فقط برای فلسفه جنبه ی مقدمی ندارد، بلکه برای همه ی علوم به ویژه علوم نظری و عقلی از جمله علم کلام جهت مقدمی دارد و متکلم در مباحث کلامی از به کارگیری علم منطق بی نیاز نیست. (6)
4- قدیم یا حادث بودن کلام الاهی
یکی از مهم ترین مبحث اعتقادی مورد اختلاف، بحث پیرامون «تکلم خدا» و حدوث یا قدم کلام الاهی بود. و از طرفی این بحث از مسایل آغازین این علم بود (که در تاریخ سرگذشت شنیدنی و قابل توجه دارد). (7)
آرای گونه گون متکلمان و اهتمام حاکمان عباسی مانند مامون، معتصم و واثق به مساله حدوث کلام الاهی و از سویی موضعگیری خلاف بعضی دیگر مانند متوکل و هماهنگی با اهل حدیث که قایل به قدم کلام الاهی بوده اند، صحنه ی درگیریهای کلامی را به نزاعهای سیاسی کشانید به طوری که عده ای به قتل رسیده اند; از این رو، از باب نامگذاری «نوع » به اسم «فرد» علم عقاید را «کلام » نامیدند. چنان که بعضی در این باب آورده اند:
«اما لان اظهر مسالة تکلموا فیها و تقاتلوا علیها، هی مسالة الکلام، فسمی النوع باسمها». (8)
قریب به همین مضمون را ابن خلدون آورده است:
«...به علت آن که سبب وضع علم کلام و تحقیق و تتبع در آن، تنازع ایشان در کلام نفسانی است ». (9)
این نظریه طرفداران چندی دارد که از نویسندگان معاصری که طرفدار این نظریه اند، می توان از دکتر فیصل بدیرعون (10) و عبدالرحمان بدوی نام برد. عبدالرحمان بدوی، این وجه در نامگذاری را نسبت به سایر وجوه موجه تر می داند و می نویسد:
«علم کلام از آن رو، بدین نام خوانده شد که «مساله کلام [الاهی] از مشهورترین و اختلاف برانگیزترین مباحث این علم بود تا آنجا که برخی از حکمرانان بسیاری از اهل حق را به دلیل عقیده نداشتن به خلق قرآن [حادث و مخلوق بودن آن] به قتل رساندند» .
واقعیت آن است که ما تقریبا قبل از کتب جاحظ (... 255ه. ق) که در بحبوحه بحث خلق قرآن می زیست اثری از کاربرد واژه ی «کلام » و لقب «متکلم » به معنی اصطلاحی آن نمی یابیم و به همین سبب بر این عقیده ایم که استعمال این دو واژه در معنی اصطلاحی به نیمه اول قرن سوم هجرت بر می گردد. در کتب شافعی (...204ه.ق) نیز استعمال این دو واژه را نمی بینیم و همین امر نخستین مرز زمان کاربرد این واژه در معنی اصطلاحی آن را مشخص می سازد. ناگزیر چنین بوده است که مساله خلق قرآن و موضع معتزله در این مساله و نیز پشتیبانی مامون، معتصم و واثق از آنان در این موضعگیری و در مقابل ابن حنبل و هم چنین ستم، آزار و شکنجه ای که در نتیجه دامن گیر کسانی که به مخلوق بودن قرآن عقیده نداشتند، شد، این ضرورت را به وجود آورد که نامی متناسب با این گونه مباحث برای آن و همچنین برای دست اندرکاران آن تعیین و نهاده شود». (11)
نقد و بررسی
1. گرچه بحث قدیم یا حادث بودن کلام الاهی از مباحث مهم اعتقادی در قرن دوم و سوم بوده است و پیش از عباسیان هم در میان مسلمانان مطرح بود (12) ; ولی چنان نبود که مبدا نامگذاری برای علم عقاید گردد.
2. قراینی در دست است که کاربرد واستعمال «کلام » و «متکلم » را به اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری می رساند و لذا ادعای عبدالرحمان بدوی (مبنی بر این که تا پیش از کتب جاحظ و شافعی، اثری از این دو واژه دیده نمی شود) به صواب نزدیک نیست.
5- دانش گفتگو نه عمل
وجه دیگری که برای نامگذاری علم عقاید به «کلام » ذکر شده، این است که: در طرح مباحث اعتقادی و اثبات آن، در هنگام بحث وجدال سخن بسیار گفته می شد و نقض و ایراد زیادی وارد می گردید و از طرفی هم مسایل مطروحه ارتباطی به عمل نداشت و مربوط به گفتگو و عقیده بود، نام آن را «کلام » گذاشته اند.
6- برخورداری از دلایل متقن و یقینی
از آن جهت که در این فن، از نیروی دلیل و سخن و بحث، بهره های فراوان گرفته می شود به گونه ای که گویا نفس کلام است از باب «زید عدل » ; چنان که در مثل به سخنی که از لحاظ استواری متکی به دلایل و براهین قوی باشد، گفته می شود: «این است کلام » و «این است سخن » و یا «کلام این است » ; یعنی کلام محکم و قوی و قابل قبول این است.
پس به ادعای این که کاربرد دلیل و قدرت و استحکام ادله ای که در این علم آمده، آن را در موقعیتی قرار داده که گویا تنها این علم «همه ی سخن » است و نه دیگر علوم، آن سان که در مقایسه ی دوگفته به آن که قوی تر است گفته می شود: «این است کلام » .
تفتازانی با اشاره به همین مطلب آورده است:
«...ولانه لقوة ادلته صار کانه هو الکلام دون ماعداه، کما یقال للاقوی من الکلامین: هذا هو الکلام ». (13)
به عبارت دیگر : این علم به علت مبتنی بودن بر ادله ی قطعی که اکثر آن با ادله ی نقلی مورد تایید قرار گرفته بیش از هر علم دیگری در ذهن و اندیشه رسوخ کرده، در آن تاثیر می گذارد و به همین سبب نیز علم کلام مشتق از «کلم » به معنی مجروح کردن و شکافتن نام گرفته است.
نقد و بررسی
1. برخورداری کلام متکلم از دلایل یقینی، دایمی و همیشگی نیست; زیرا متکلم از همه ی روشهای استدلال که در علم منطق آمده بهره می گیرد و این روشها، بعضی یقین آور، و بعضی دیگر ظن و حدس را به دنبال دارند.
2. اگر بنا باشد که برخورداری از دلایل یقینی و متقن، وجه نامگذاری علمی باشد، می بایست «فلسفه » و «ریاضی » را علم کلام نامید، چون این علوم از دلایل قوی ویقینی برخوردارند. (14)
7- علم مناظره و مباحثه
گروهی بر این عقیده اند که علم عقاید از آن جهت «کلام » نامیده شد که قوی ترین سلاح و افزار این علم، تکلم، مناظره و مباحثه است. و به تعبیر ابن خلدون: «...بدین سبب که در آن علم از مناظره بر خلاف بدعتها گفتگو می شود و این مناظرات کلام صرف است و به علمی باز نمی گردد». (15)
8- سکوت!!
علم عقاید را از آن جهت «کلام » نامیده اند که سخن در اطراف مباحثی بود که به عقیده ی اهل حدیث درباره ی آنها باید سکوت کرد و هرگاه از آنان چیزی سؤال می شد، می گفتند: «نهینا عن الکلام فی هذا العلم » .
صاحب کتاب «تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة » یکی از دو دلیلی که مسایل اعتقادی به «کلام » و صاحب نظران در این مباحث «متکلم » نام گرفته اند، را چنین آورده است:
«به دلیل آنچه از مالک (... 179ه.ق) روایت شده است که گفت: «از بدعتها دوری گزینید» ، گفته شد: «ای ابو عبد الله! بدعتها چیستند؟» گفت: «اهل بدعت کسانی هستند که در اسمای خداوند، صفات او، کلام او، قدرت او و علم او تکلم می کنند و درباره ی آنچه صحابه و تابعان در مورد آن سکوت گزیدند، سکوت اختیار نمی کنند» .از همین قبیل است آنچه از ابو حنیفه (... 150ه ق) روایت شده که گفت: «خداوند، عمرو بن عبید× را لعنت کند، زیرا او برای مردم راه سخن راندن در سخنانی که سودی برایشان ندارد و به آنان مربوط نمی شود گشود» .
وی، سپس نتیجه گیری می کند که:
«بنابر این، کلام ضد سکوت است و متکلمان کسانی هستند که در آنجا که شایسته بود به پیروی از صحابه و تابعان که از سخن گفتن در مسایل اعتقادی سکوت می کردند و بدان دامن نمی زدند، سکوت اختیار کنند، سکوت اختیار نمی کردند و سخن می گفتند». (16)
نقد و بررسی
1. چنان که یادآوری شد، در قرن اول هجری، کاربرد «کلام » و «متکلم » در میان مسلمانان رواج داشت.
2.گرچه در روایات ما اشاره به این مطلب شد و آمده است: «ویل لاصحاب الکلام » (17) ; ولی مقصود از آن، نهی از پخش اعتقادات غلط است، نه آن که از هرگونه سخن گفتن در باب اعتقادی و مسایل مربوط به صفات الاهی، نهی کرده باشند.
علاوه بر آن سیره ی عملی و روایی پیشوایان معصوم علیهم السلام و صحابه ی آنان حکایت از سخن گفتن در باب اعتقادات است.
9- عمل آری، سخن نه
مقصود از «علم کلام » ، سخن گفتن در دین است. آنچه باید مورد اهتمام باشد، عمل به دین است شاید از این رو باشد، سخنی را که ابن عبدالبر (...463ه.ق/1070م) به مالک بن انس نسبت داده و آن را در کتاب «مختصر جامع بیان العلم و فضله » (ص 155) چنین ذکر کرده است:
«مالک بن انس می گفت: من کلام را در دین خوش نمی دارم ومردم سرزمین ما نیز (مقصود وی مدینه منوره است) هنوز هم آن را خوش نمی دارند و از آن نهی می کنند و از این قبیل است سخن راندن در عقیده ی جهم×، درباره ی قدر و در باره ی مسایلی مشابه آن. من دوست ندارم سخن گفتن در مقوله ای را مگر آنچه عملی در ذیل آن قرار می گیرد» .
شیخ مصطفی عبدالرزاق پس از نقل این مطلب می گوید:
«بنابراین وجه، کلام در مقابل فعل [عمل] قرار می گیرد، آن سان که گفته می شود: «فلانی قوال » (پر سخن) است نه فعال (اهل عمل) . پس متکلمان کسانی هستند که در باب اموری که سخن می گویند فعل و عملی بر آن مترتب نمی شود; در مقابل آنها فقها قرار دارند که در احکام شرعی عملی به بحث می پردازند.
[بنابراین نظر] علم کلام علمی است که در مباحث مربوط به عقاید که مسایل غیر عملی هستند بحث می کند. به عقیده ی من برگرداندن دلیل نامگذاری علم کلام بدین نام به یکی از دو وجه پیش×، گزیده تر است و این به سبب مناسبتی است که این دو وجه با واقعیت دارد، چه این که، بنابراین دو وجه ، نامگذاری علم [عقاید] بدین نام مقدم بر دوران تدوین علوم است، در صورتی که در دیگر وجوه این نامگذاری بعد از پدیدار شدن علوم مختلف و تدوین آنها دانسته شده است » . (18)
نویسنده ی معاصر، عبدالرحمان بدوی پس از نقل مطلب مذکور می نویسد:
«این نظریه، نظریه درستی است، اما مشروط به آن که بتوانیم به این امر پی ببریم که برای نخستین بار واژه ی «کلام » بر بحث نظری در عقاید دینی و واژه ی «متکلم » بر کسی که به نظر و استدلال در عقاید دینی می پردازد، دلالت داشته است. اما این تنها یک «فرض » است، بی آن که هیچ دلیلی ما را بدان رهنمون سازد، بلکه حتی واقعیت، چنین فرضی را نقض می کند; زیرا واصل بن عطاء که ولادت او در سال 80ه. ق و وفات او در سال 131ه. ق (748، 749م) بوده، کتبی در علم کلام داشته است که منابع مختلفی آنها را ذکر کرده اند، اما آیا او و معاصر و هم فکرش عمرو بن عبید (... 142ه. ق/759، 760م) هرگز متکلم نام گرفته اند ویا مباحث آن دو در عقاید، «کلام » به شمار آمده است؟ اگر گفته ی شیخ مصطفی را مبنی بر آن که به کارگیری واژه ی کلام در همین معنی اصطلاحی قبل از دوران تدوین علوم بوده است بپذیریم، معنی این سخن آن خواهد شد که اصطلاح «کلام » و «متکلم » [در معانی مورد بحث] قبل از آغاز قرن دوم هجری (هشتم میلادی) پدیدار شده و این چیزی است که ثابت نشده است ».× (19)
10- خطابه و سخنرانی
برخی گفته اند: متولیان علم عقاید، در نیمه ی اول قرن دوم، معتزله یعنی واصل بن عطا و عمرو بن عبید و شاگردان و هم فکران آنان بودند. آنان در خطابه و سخنرانی از هر نظر، سرآمد روزگار و در جامعه به عنوان متکلم و اهل سخن معروف بودند. لذا، این علم به نامی موسوم شد که فن بارز آنها بود، و هرگاه می گفتند: اهل کلام، مقصود معتزله و هم فکران آنان بوده است.
11- سخن گفتن با مخالفان
بعضی پنداشته اند که این علم بیش از هر علم دیگری محل اختلاف و تقابل آرا قرار گرفته و به همین سبب نیز نیاز آن به سخن گفتن با مخالفان و رد آنها شدت یافته است.
12- گفتگوی طرفینی
برخی دیگر گفته اند: این علم از طریق گفتگوی طرفینی و مباحثه به دست می آید، در شرایطی که دیگر علوم می تواند از طریق تامل و یا مطالعه ی کتب حاصل شود.
13- فراگیری علم از طریق بحث و سخن گفتن
عده ای هم گفته اند: این علم در میان علومی که از طریق بحث و سخن گفتن (کلام) دانسته و فراگرفته می شود، نخستین علم است و به همین سبب نیز نام کلام بر آن [ و بر دیگر علوم نقلی] اطلاق شده، اما بعدها به خاطر جدا کردن این علم [از دیگر علوم مبتنی بر گفتار] این نام تنها بدین علم اختصاص داده شده و در مورد دیگر علوم به کار نرفته است.
14- قدرت بر سخن گفتن در باب الاهیات
و بالاخره برخی دیگر معتقدند که علم عقاید، به آدمی قدرت زیادی در بخش مناظره با مخالفان و سخن گفتن درباره ی اعتقادات و الاهیات، عطا می کند و عالم دین، نیروی کافی جهت تبیین و پاسخگویی به شبهات و پرسشها دارد; از این رو ، علم عقاید را «کلام » نامیده اند. صاحب مواقف در این باره، یادآور شده است:
«...او لانه یورث قدرة علی الکلام فی الشرعیات، و مع الخصوم ». (20)
و نیز تفتازانی آورده است:
«...ولانه یورث قدرة علی الکلام فی تحقیق الشرعیات کالمنطق فی الفلسفیات و لانه کثر فیه من الکلام مع المخالفین والرد علیهم ما لم یکثر فی غیره ». (21)
تحلیل و بررسی
نظریه ی برگزیده چنان که ملاحظه شد، وجوه مختلفی برای علت نامگذاری علم اصول دین و عقاید اسلامی به کلام، ذکر شده است. گویا اکثر وجوه مذکور، بافته های ذهنی کلام نویسان است که دلایلی برای اثبات آن اقامه نکردند. به نظر می رسد وجوهی که به مساله تکلم و سخن گفتن در مباحث اعتقادی اشاره داشت اقرب به صواب است، ولی نه از آن جهت که شروع تسمیه ی «علم کلام » و «متکلم » از معتزله باشد (22) ، بلکه از این رو که هرگاه شخصی مباحث اعتقادی را مطرح می کرد، درباره ی وی می گفتند: «تکلم فلان فی کذا» .
به نظر ما، استعمال الفاظی مانند: «و کلمهم فی ذات عقولهم » (23) ، «...حتی اکلم کلاما منکم بکلامه » (24) ، «و انی متکلم لعدة الله وحجته » (25) ، «...یا یونس لو کنت تحسن الکلام کلمته » (26) ، «ویل لاصحاب الکلام...» (27) ، «...اخرج الی الباب فانظر من تری من المتکلمین فادخله » (28) ، «... و ادخلت قیس بن الماصر و کان عندی احسنهم کلاما، وکان قد تعلم الکلام من علی بن الحسین علیمها السلام ...»; (29) در کلام امیر مؤمنان علیه السلام و روایات اهل بیت علیهم السلام در قرن اول و دوم سبب نامگذاری علم عقاید به «کلام » و صاحبان آن علم به «متکلم » گردیده است.
اصولا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم به کسانی که در مسایل اعتقادی اظهار نظر کرده، به بحث و مناظره می پرداختند «متکلم » گفته می شد.
توضیح آن که: بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بخشی از مباحث کلامی که درباره ی جانشینی آن حضرت و امامت امت بود، مطرح گردید. حضرت علی علیه السلام وحضرت فاطمه علیها السلام با انجام مناظرات و سخنرانی در پیرامون امامت و خلافت، فدک و میراث... اولین سنگ طرح مسایل کلامی را بنا نهادند و مباحث کلامی امیر بیان علی علیه السلام در زمان زمامداری، در ضمن خطبه ها و نامه ها به اوج ظهورش رسید.
علاوه بر آن، عده ای از صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند: عبدالله بن عباس (حبر الامة) و ام المؤمنین ام سلمه، قیس بن سعد بن عباده، احنف بن قیس، ابوالطفیل، عامر بن واثله، صعصعة بن صوحان و ابوذر و ... در بخشهایی از مسایل کلامی سخن گفته به مناظره پرداخته بودند. (30)
طرح مباحث کلامی استمرار داشت تا آن که در زمان امام باقر و امام صادق علیمها السلام رونق بیشتری یافت و یاران و صحابه ی آنان در مدینه، بصره و کوفه و سایر شهرها به بحث و مناظره های کلامی می پرداختند. آنچه که مسلم است، این است که اطلاق «متکلم » بر صاحبان این علم در آن عصر رواج داشته است.
یونس بن یعقوب (یکی از یاران امام صادق و امام کاظم علیمها السلام) می گوید: مردی از شام که مدعی برخورداری از علم کلام، فقه وفرایض بود، جهت مناظره حضور امام صادق علیه السلام رسید، امام چند جمله ی کوتاه با وی سخن گفت و او را مغلوب ساخت; سپس به من فرمود: با او تکلم کن. من عذر خواستم... به من فرمود: از خانه بیرون رو، و هر کس از «متکلمان » را دیدی بیاور...، من حمران بن اعین و احول (مؤمن الطاق) و هشام بن سالم و قیس بن ماصر را خدمت امام آوردم. هر یک از آنان با آن مرد شامی مناظره کردند تا آن که هشام بن حکم وارد شد....
یونس ضمن ستایش از حسن کلام آنان، می گوید: به نظر من قیس بن ماصر در سخن گفتن بهترین آنان بود. وی کلام را از امام علی بن الحسین علیه السلام آموخت. (31)
طبق این روایت، قیس بن ماصر دانشجوی کلامی امام چهارم علیه السلام بود که تا زمان امام صادق علیه السلام زنده بود.
وی آموخته های خویش را به دیگر یارانش انتقال می داد و گویا یاران وی نیز اهل کلام و آماده ی دریافت مباحث کلامی بودند. چه این که در روایتی آمده است که امام صادق علیه السلام بحثی مربوط به «تفویض امر دین به رسول الله و ائمه علیهم السلام » را برای عده ای از یاران قیس بن ماصر بیان فرمود. (32)
از دیگر شواهدی که نشان می دهد پیش از معتزله، به عالمان مباحث اعتقادی «متکلم » گفته می شد، استعمال کلمه ی «یتکلم » در نوشته ی ابن قتیبه است که وی در ارتباط با بحث مساله ی آزادی به توسط غیلان دمشقی آن را آورده است . و می دانیم که غیلان پیش از معتزله می زیسته است.
در ترجمه ی غیلان دمشقی هم آمده است:
«و هو ثانی من تکلم فی القدر و دعا الیه ». (33)
شاهد دیگر، وجود کلامی پیش از معتزله را شاید بتوان نتیجه ای از استعمال اصطلاح «متکلمون » به توسط ابن سعد (متوفای 231) دانست که وی این کلمه را در مورد کسانی به کار برده است که درباره ی وضع گناهکاران در اسلام بحث می کردند، و این بحثی بود که فرقه ی پیش از معتزلی، مرجئه به آن پرداخته بودند. (34)
پی نوشت ها:
×. این سلسله مقالاتی که با عنوان «گذری بر علم کلام » در پیش روی دارید، به جای سلسله مقالات «برهان وجودی » برای مجله «کلام اسلامی » به نگارش درآمد.با پوزش از خوانندگانی که مقاله مذکور را دنبال می کردند، به عللی، چاپ ادامه ی مقاله «برهان وجودی » به فرصتی دیگر واگذار شد.
1. در مقاله آینده، توضیح بیشتری در باره ی اهمیت علم عقاید و «فقه اکبر» ارایه خواهیم داد. ان شاء الله.
2. بخشی از منابع و مصادر این اقوال عبارت است از:
شوارق الالهام ، لاهیجی، ص 4; شرح المقاصد، تفتازانی: 1/164; شرح المواقف، جرجانی: 1/60 61; مذاهب الاسلامیین: 1/28 32; کشاف اصطلاحات الفنون: 1/24; شرح العقائد النسفیه، تفتازانی، ص 14 16; فی علم الکلام، دکتر محمود صبحی، ص 20 18; مقدمه ی ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی: 2/947 946; تحقیقی در مسایل کلامی، دکتر اسعد شیخ الاسلامی، ص 8 7; فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سید جعفر سجادی: 3/1587; مجموعه آثار شهیدمطهری (بخش کلام) : 3/63; تمهید الاصول، شیخ طوسی، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشکوة الدینی)، ص 24; تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، شیخ مصطفی عبدالرزاق، ص 267 268; تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، عبدالرحمان بدوی، ترجمه حسین صابری: 1/45; ما هو علم الکلام، علی ربانی گلپایگانی ص 20 17.
3. المواقف فی علم الکلام، قاضی عبدالرحمن ایجی، ص 9.
4. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانی: 1/164.
5.الملل و النحل: 1/36.
6.ر.ک: ما هو علم الکلام، علی ربانی گلپایگانی، ص 1819.
7. با طرح بحث مخلوق بودن یا مخلوق نبودن «کلام الله » صف آرایی شدیدی در میان مسلمانان به وجود آمد و مردم زیادی هم کشته شدند و به همین مناسبت آن دوره را «دوره ی محنت » نامیده اند.
8. الملل و النحل: 2/36.
9. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروین گنابادی: 2/947، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
10.ر.ک: علم الکلام ومدارسه، دکتر فیصل بدیرعون، ص 55، دار الثقافة للنشر والتوزیع، القاهرة، مصر.
11. تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، عبدالرحمان بدوی، ترجمه حسین صابری: 1/46، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد.
12. ر.ک: توحید صدوق، باب 30، حدیث 3و7.
13. شرح المقاصد: 1/164165.
14. ر.ک: ما هو علم الکلام، ص 20.
15. مقدمه ابن خلدون: 2/947.
×. عمرو بن عبید بن باب التیمی (80 144ه . ق) از بزرگان و مفتی معتزله در زمان خود و یکی از زهاد مشهور بود. از وی کتابهایی نقل شد که از جمله آن «الرد علی القدریة » است. ر.ک: الاعلام، خیرالدین زرکلی: 5/81.
16. ر.ک: تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، شیخ مصطفی عبد الرزاق، ص 267، قاهره، چاپ سوم 1966م.
17. اصول کافی: 1/171.
×. جهم بن صفوان سمرقندی (... 128ه .ق) رییس فرقه «جهمیه » ، از عقاید آنان این است که ایمان فقط معرفت است نه سایر طالاعات و..ر.ک: الاعلام، زرکلی: 1412 به نقل از: المغرب، مطرزی: 1011.
×. مقصود وی، وجه 7و13 است.
18. ر.ک: تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، ص 268.
×. در همین مقال، با تحلیل دیگر، ثابت خواهد شد که اصطلاح «کلام » و «متکلم » در قرن اول هجرت هم وجود داشته است.
19. تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام: 1/45.
20.المواقف، ص 8.
21. شرح المقاصد: 1/164.
22. در ترجمه ی «تمهید الاصول » ، مقدمه ی مترجم (عبدالمحسن مشکوة الدینی) صفحه ی بیست و چهار، چنین آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصری بودند که گروه جداگانه ای برای خود تشکیل دادند، و به نام معتزله شهرت پیدا کردند، و نام متکلم و علم کلام از این هنگام بر سر زبان ها افتاد» .
23. نهج البلاغه، صبحی، خطبه 222.
24. همان، خطبه 122.
25. همان، خطبه 176.
26، 27و28. اصول کافی: 1/171.
29. همان مدرک.
30.ر.ک: اعیان الشیعة: 1/132 133.
31. اصول کافی: 1/171.
32. همان مدرک: 1/266.
33. ر.ک: المعارف، ص 212.
34. الاعلام (زرکلی) : 5/124.