درمقاله پیشین یادآور شدیم: قرآن درباره آغاز آفرینش با رهنمودی کلی فرمان به جستاری همه سویه داده و زمین پژوهان در بررسی ها به رازهای بزرگ چون عمر زمین، پیدایش آب وحیات دست یافتند، و دانشمندان همچنان بر این باورند که آفرینش از مجردات آغاز گشته و بیست نام از نخستین آفریده ها به میان آمد که آخرین آنها «عقل » (اول ما خلق الله العقل) بود، و اینک دنباله ی سخن:
دیدگاه حکما درباره ی «عقل » به عنوان نخستین مخلوق
ابن سینا، معتقد است چون خداوند متعال واحد حقیقی است در او دو جهت و دو حیثیت تصور ندارد تا سرچشمه ی بیش از یک معلول باشد، از این رو از او جز یک معلول صادر نمی شود این معلول که پسوند «اول » را همراه دارد (معلول اول) جوهری است بسیط به نام «عقل محض ». (1)
شیخ اشراق، بر این باور است که نخستین چیزی که از خداوند صادر گشته «نور مجرد» است این نور نزد دانشمندان پیشین به «عنصر اول » مشهور بوده و نزد فیلسوفان مشاء به «عقل کل » موسوم است، این گوهر مجرد باید از جمیع جهات مجرد باشد، چنین گوهری از جمیع موجودات اشرف است، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی این گوهر زنده وحیات بخش فرمود: «اول ما خلق الله العقل ». (2)
صدر المتالهین، بر آن است که خداوند در نهایت کمال، فعلیت و وجوب است هیچ گونه نقص و ناداری در او نیست، بنابراین چیزی که از او پدید می آید باید اشرف موجودات بوده و هیچ گونه نقص و عدم در او راه نیابد، همچنین لازم است از جنس عقول باشد نه از جنس نفوس و نه از سایر اشیایی که نقص و عدم در آنها راه یافته است، بنابراین بعد از ذات حضرت خداوند یکتا عقل محض مستقل بالذات وبالفعل است. (3)
حکما این مطلب را با چند دلیل اثبات می نمایند:
اول: از راه نبوت و الهام، بر این پایه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العلق » ایشان در حدیث دیگر فرمود: «اول ما خلق الله القلم » قلم، واسطه در تصویر موجودات و ترتیب نظام است، آن سان که قلم ظاهری واسطه در تصویر کلام و ترتیب ارقام است. و چنان که فرمود: «اول ما خلق الله نوری » باز فرمود: من و علی از یک نور آفریده شده ایم. (4)
دوم: از راه امتناع پیدایش کثیر از واحد.
علامه طباطبایی این دلیل را چنین تقریر کرد: لازم است میان وجود علت ووجود معلول مناسبت ذاتی و ارتباط ویژه ی وجودی برقرار باشد تا بتواند وجود ذاتی معلول را به وجود ذاتی علت پیوند دهد، ارتباط ذاتی میان علت و معلول اقتضا دارد میان آنها سنخیت وجودی برقرار بوده و جز به شدت و ضعف از هم جدا نشوند، بنابراین اگر از واحد حقیقی دو چیز صادر شود، یا از یک جهت صادر می شود یا از دوجهت، اگر دو چیز از یک جهت صادر گردند لازم می آید واحد حقیقی با فرض این که یک چیز است دو چیز باشد، واگر از دو جهت صادر گردند لازم می آید علت واحد، مرکب باشد، بنابراین هر دو قسم خلاف فرض است، زیرا فرض این است که «واحد» بسیط حقیقی است.
در نتیجه چون واجب تعالی از هر جهت «واحد بسیط » است و هیچ گونه کثرتی نه عقلی و نه خارجی در او تصور ندارد و واجد همه ی کمالات وجودی است وجدان تفصیلی در عین اجمالی پس جز یک وجود واحد بسیط که دارای همه گونه کمالات وجودی است افاضه نمی کند، و از جایی که میان علت و معلول سنخیت لازم است قطعا باید معلول، از هر جهت دارای فعلیت تام بوده و از قوه و استعداد خالی باشد، چنین موجودی جز«عقل » نیست، این عقل از حق تعالی متاخر و بر سایر موجودات متقدم است، بنابراین صادر نخستین «عقل » است که اشرف موجودات ممکن به شمار می رود. (5)
سوم: از طریق «امکان اشرف » عقل، فردی از افراد وجود و یا مرتبه ای از مراتب وجود می باشد، و در هر دو صورت اشرف از سایر ممکنات است. (6)
چهارم: از راه مناسبت ذاتی میان علت تامه و معلول و میان فاعل تام و فعل، مناسبت مزبور بین حق تعالی و عقل اول کاملترین و تمامترین مناسبات است، مناسبت بین او و سایر ممکنات در رتبه پایین تر است، زیرا عقل مقدس، بسیطاترین جواهر و نورانی ترین موجودات است. (7)
پنجم: هیولا، صورت، نفوس و جهان طبیعت که به حرکت جوهری در حرکت اند به مقتضای تجدد، حدوث، وعدم ثبات ذاتی خویش باید به گوهر عقلی، فرشته ای و اسمی الهی تکیه داشته باشند که او «فی حد نفسه » به فعلیت تام رسیده باشد. (8)
ششم: از ناحیه ی اهداف، غایات ومیل به کمال نهایی، در این فرآیند همه ی انواع طبیعی باید به جانب یک غایت عقلی کامل متوجه باشند. (9)
هفتم: از طریق مطابقت احکام با نفس الامر، در این دیدگاه نفس الامر موجودی است بالفعل، دارای کثرت بی نهایت، و نام آن «عقل کل » است، در قرآن از این عقل گاهی به «لوح محفوظ » و زمانی به «کتاب مبین » یاد می شود. (10)
فیاض لاهیجی نیز با تقریر برهان ابن سینا می نویسد: صادر اول جز جوهر عقلی نتواند بود، بدیهی است اعراض به جواهر متقوم اند، و در میان جواهر، جسم، مرکب خارجی است، نفس، نیازمند به استعداد بدن است و تنها عقل است که می تواند صادر نخستین باشد. (11)
محقق سبزواری نیز ذیل عنوان «اول ما صدر هو العقل » می سراید:
عقلا و نقلا کان عقل اذ بدا
لا یوجد الواحد الا واحدا
وی پس از تقریر برهان با دلیل عقلی می نویسد: «اما الدلیل النقلی فکقوله صلی الله علیه و آله و سلم: اول ما خلق الله العقل وکقول امیر المؤمنین علیه السلام حین سئل عن العالم العلوی فقال: صور عاریة عن المواد عالیة( خالیة خ.ل) عن القوة والاستعداد تجلی لها فاشرقت و طالعها فتلالات والقی فی هویتها مثاله فاظهر عنها افعاله وخلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زکاها بالعلم والعمل فقد شابهت جواهر اوائل عللها واذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارک بها السبع الشداد».
از امیرالمؤمنین علیه السلام از عالم بالا پرسیدند، ایشان فرمود: آنها صورت هایی هستند که از مواد و جسمیت بیرون اند، وبالاتر از آنند که قوه و استعداد آنها را ادراک توان کرد، نور حق در آنها تابید پس تابان شدند و در آنها درخشید و درخشان گردیدند، خدا مثال و صورت انوار خویش را در عالم علوی در افکند آن گاه افعال خدایی از آن صورتها هویدا گردید و انسانی که دارای نفس ناطقه ست بیافرید، حال این بشر اگر به وسیله ی علم و عمل، خود را پاکیزه ساخت و خویش را از آلایش خاک پاک خواست البته گوهرش پاک گردد و معلول علل اولیه خود شود، پس همین که مزاجش معتدل شد و از اضداد خویش (شرک و کبر و هواپرستی) دوری گزید البته (به حق واصل شود و روح محض گردد، و) آسمان های هفتگانه با آن «نفس ناطقه » شریک گردد. (12)
دیدگاه عرفا
عرفا در تجزیه و تحلیل حدیث شریف «اول ما خلق الله العقل » معتقدند چون حق تعالی دارای وحدت حقیقیه ذاتیه است، از او بیش از یک چیز صادر نمی شود که نام آن، وجود مطلق، تجلی ساری، رق منشور، نور مرشوش و... است . زیرا در معنای واژه ی «خلق » تقدیر ترتیب و تعین ومحدودیت نهفته است از این رو مراد حدیث مزبور این است که نخستین موجودی که بر پایه ی تقدیر و تعین آفریده شد عقل است، اما آنچه را خداوند در آغاز آفرینش آفرید محدود نبود و تعین و تقدیر نداشت، پس نخست چیزی که پا به عرصه ی هستی گذاشت وجود مطلق، تجلی ساری ، رق منشور، نور مرشوش و... است، این همان چیزی است که اهل نظر (حکماء) اشتباها آن را قلم اعلی و عقل اول می نامند. (13)
صدرالمتالهین و توجیه سخن حکما
صدرالمتالهین قدس سره وقتی می بیند اول ما خلق الله نمی تواند عقل باشد (زیرا عرفا گفتند در واژه ی خلق، تقدیر و تعین و محدودیت نهفته است و اول ما خلق الله نمی تواند تعین و تقدیر و محدودیت داشته باشد) در مقام توجیه سخن حکما (اول ما خلق الله عقل است) بر آمده و نوشته است: اول بودن عقل، نسبی است یعنی نسبت به سایر صوادر، اول است، و گرنه آنچه در ابتدای آفرینش پدید آمد، «وجود مطلق منبسط » است، و با این بیان آنچه در کتب عقلی آمده(اول ما خلق الله العقل) و آنچه در کتب عرفان به چشم می خورد هماهنگ اند.
وی معتقد است فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «اول ما خلق الله العقل » با آنچه فرمود: روح من نخستین پدیده است با روایت دیگر که می فرماید: «قلم » نخست آفریده شد همچنین و با «نور من » و با «فرشته کروبی » همه ی اینها یک حقیقت اند که به حسب اعتبارات، اختلاف یافته و به نامی خوانده شده اند، اما به حسب واقع همه یک جوهر بسیطااند به نام «روح اعظم » و حق تعالی در آیه «قل الروح من امر ربی » از این حقیقت خبر داده است. وی او را قلم خوانده است، زیرا واسطه است بر نگارش علوم و حقایق بر لوح دلها در عالم قضا و قدر، و چون از هر نقص، عدم و ظلمت پاک و مبرا است «نور» نامیده شده چرا که نور از طرفی ذاتا پیدا و هویدا است، و از سوی دیگر سبب پیدایش اشیا می باشد، همچنین چون مایه ی حیات نفوس است روح نامیده شده که همان حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم است.
صدرالمتالهین درباره ی جمع میان معنای آب و عقل گفته است: علم حق تعالی به عرش محیط است، آن سان که پژوهشگران و تفسیرکاوان آیه ی «وکان عرشه علی الماء» را به علم تاویل کرده اند، و آن گونه که در این جهان حیات هر چیزی از آب است در جهان آخرت نیز حیات هر چیز با علم است، بنابراین معنای آیه این است که عرش حق تعالی بر عقل و علم استوار است، و آن عقلی که نخستین مخلوق به شمار رفته است از نوری آفریده شده که عین ذات و عین علم حق تعالی است. (14)
نظر میرداماد و محقق سبزواری
میرداماد، ذیل روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «اول ما خلق الله نوری » می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نخستین صادر و سرآغاز آفریده ها است، و این همان عقل نخستین است لذا در حدیث دیگر فرمود: «اول ما خلق الله العقل ». (15)
محقق سبزواری رحمه الله در مقام جمع میان معنای نور، عقل و نفس ملکوتی بر این باور است که مراد از نور، عقل کلی است، همان عقلی که در فلسفه ی اشراق نور قاهر نام گرفته است، بر این پایه علم، نور است و عقل عبارت است از علم و عالم ومعلوم(هر سه یک چیزند) و در نقل آمده است که صورت های علوی از مواد، قوه و استعداد خالی اند و چون خداوند بر آنها تجلی کرد نورانی شدند، علی علیه السلام به کمیل فرمود: «والعقل وسط الکل » این سخن اشاره به عقل کلی دارد، چنان که شخصی پیرامون نفس الهی و ملکوتی از او پرسید، فرمود: نیرویی است لاهوتی، جوهری است بسیط، حی بالذات و ریشه ی آن عقل است، عقل گوهری است بسیار درک کننده، محیط به همه ی اشیا و آگاه از هر چیز قبل از پیدایی آن، بنابراین «عقل » علت موجودات ونهایت آنها است. (16)
نظر علامه مجلسی درباره ی عقل
علامه مجلسی رحمه الله پس از ذکر احادیث فراوانی که درباره ی اول ما خلق الله به نگارش آورده است می نویسد: معنای، نور، عقل، قلم، و آب همه یکی است، بنابراین نور، گوهر مجردی است که از نخستین جواهر عقلی به شمار رفته، چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العقل » از این رو، عقل، قلم و آن گوهری که آب شد همه یک مراد را ادا می کنند. (17)
آغاز آفرینش ماده و جرم
درباره ی آغاز پیدایش اجرام کیهانی و اجسام عنصری سخن بسیار به میان آمده است، قرآن، نهج البلاغه، احادیث، دانشمندان، نظریه پردازان و فرهیختگان در این زمینه سخن ها دارند و نظرها داده اند.
این مساله با مسائلی همچون هندسه ی جهان اعم از اقلیدسی و نااقلیدسی، ریاضیات، فیزیک، شیمی، تبدیل عناصر و همجوشی اتم آنها و... شدیدا در ارتباطی تنگاتنگ و پیوسته است و احیانا گره های کور ایجاد کرده و جستار، تلاش و تکاپوی دانشمندان گرچه راه کارهایی نشان داده است لیکن هنوز به نتیجه ی قطعی و نظری واحد نینجامیده است.
ما در این نوشته نخست مدل ها، ونظرات ارائه شده و اشکالهای آنها را بازگو کرده، آن گاه نظر قرآن و احادیث را باز خواهیم نوشت.
انفجار بزرگ و انبساط جهان
دسته ی بزرگی از دانشمندان، انفجار بزرگ و انبساط جهان را پذیرفته و بیانهای متفاوتی از آن ارایه داده اند از جمله ی این که انفجار بزرگ Big Bang آغاز آفرینش هستی محسوب می شود، تا آن لحظه، در جهان هیچ نبود، پس ناگهان با انفجاری بزرگ آنچه نبود بود شد، تا لحظه ی قبل از انفجار بزرگ، حجم جهان برابر با صفر و چگالی (وزن مخصوص) آن برابر با بی نهایت برآورد شده است، تحول جهان از لحظه ی انفجار بزرگ آغاز گردید، تصور این که قبل از آن چه بود غیر ممکن است.
به گفته ی «آلبرت انیشتاین » زمان و مکان از هم جدایی ناپذیرند، در انفجار بزرگ تنها ماده نبود که زاییده شد، مکان نیز به همراه آن آفریده شد، اما در ذهن ما تصور بی زمانی و بی مکانی غیر متصور است.
جهان جدید، یک هزارم ثانیه بعد از انفجار بزرگ، توده ای آتش گوی جوشانی از ذرات و اشعه و انرژی متلاطم بود که در آن جفت های ذره یا پاد ذره از«فوتون »های پر انرژی، به طور مستمر به وجود می آمدند و پیوسته یکدیگر را از بین می بردند و «فوتون »های پر انرژی ایجاد می گردید.
یک دهم ثانیه بعد از انفجار بزرگ، کارها، نظم بیشتری پیدا کرد، درجه حرارت به 10 درجه «کلوین » (×) کاهش پیدا کرد، آن چه بود فقط جفت های الکترون، پوزیترون، نوترون، پادنوترون های بی جرم وفوتون های سبک بودند.
چهارده ثانیه بعد از انفجار بزرگ، دمای جهان به سه هزار میلیون درجه کلوین کاهش پیدا کرد، بیشتر الکترون ها و پوزیترون ها با ذرات مخالف خود برخورد کردند و از بین رفتند، هنگامی که درجه حرارت به هزار میلیون کلوین، یعنی 70 برابر دمای کنونی مرکز خورشید، کاهش پیدا کرد، بسیاری از پروتون ها ونوترون ها در یکدیگر درآمیختند یا گداختند و در هسته های هلیوم پدید آمده به وحدت وجود رسیدند.
چهار دقیقه بعد از انفجار بزرگ، هیچ ذره ی نوترون آزادی برجای نماند،هفتاد و پنج درصد جرم جهان به صورت پروتون و الکترون درآمده بود که آنها نیز سرانجام به هم درآمیختند، و اتم های هیدروژن H به وجود آمدند، وبیست و پنج درصد بقیه جرم جهان به صورت هلیوم باقی ماند.
هفتصد هزار سال بعد از انفجار بزرگ، جهان در حال انبساط، آن قدر سرد شد که درجه حرارت به 5000 درجه کلوین رسید، الکترون ها به هسته های هلیوم و هیدروژن پیوستند و اتم های جدیدی به وجود آمدند.
از این زمان به بعد، دوره ای از درهم آمیختن اتم ها یا Atomic Fussion و تحول اتمی آغاز گردید.
دوران تحول اتمی بسیار طولانی بود، در این دوره اتم های هیدروژن، کربن، ازت، اکسیژن و آهن به وجود آمدند.
شاید چهار هزار میلیون سال قبل بود که زمین به اندازه ی کافی آرام شده بود و به دنبال تحول اتمی، تقریبا همه ی عناصر شیمیایی، فلزات،و شبه فلزات به وجود آمده بود.
از این زمان به بعد، تغییر و تحول جدیدی آغاز می شود که آن را تحول شیمیایی نامیده اند.
، N2 ، O2 ، CO2 ، CH4 ،بالاخره از اکسیژن وهیدروژن آب به وجود آمد، هیدروژن سبک ترین اتم است، ابتدا تصور می شد همه ی عناصر شیمیایی صرفا ترکیب اتم های هیدروژن با هم باشند، بعدا در اواخر قرن 19 با پیشرفت علم شیمی، این نظر رد شد، اما در هر حال در دوران تحول اتمی، همه ی عناصر، فلزات و شبه فلزات، از به هم آمیختگی و گدازش یا Fussion اتم های هیدروژن پدید آمدند.
سرانجام بدون پیدایش شرایط مناسب در روی زمین، بدون پیدایش عناصر طبیعی از فلزات و شبه فلزات و بدون پیدایش آب، حیات هرگز در روی زمین امکان پیدایش نداشت.
با پیدایش آب در روی زمین و به علت تابش نور خورشید، تبخیر آب و ایجاد ابر وحرکت ابرها در مناطق مختلف زمین، بارش باران در سرتاسر زمین ممکن ومیسر گردید.
پیدایش این شرایط مناسب، بیش از 5/3 میلیارد سال به طول انجامید و نخستین علایم حیات در روی زمین، میلیاردها سال بعد از انفجار بزرگ پدیدار شده است.
چنان که اشاره شد بسیاری از دانشمندان متاخر و معاصر نظریه و تئوری گسترش و انبساط جهان را پذیرفته اند از جمله:
«لاپلاس » گفته است ماده ی جهان در آغاز گازی بود منتشر در وسط فضا و «سدیم »ها از تکاثف و به هم رفتن آنها خلق شده اند، آن گاه در تطور دیگر «سدیم »اها به حالت کنونی رسیده اند و این امر در اثر شدت دوران رخ داده است.
«ژرژلومتر» دانشمند بلژیکی بر این نظر است که قبل از آغاز انبساط، همه مواد جهان به حالت سیال سنگین هسته ای بوده اند، که هسته عظیمی شبیه هسته ی اتم البته بسیار بزرگتر تشکیل می داده اند.
به گفته «ژرژگاموف » : جهان ما در یک حالت انبساط یکنواخت است، فضای کامل جهان که به وسیله کهکشان ها مسکون است در یک حالت انبساط سریع است، و انبساط سریع آن شناخته شده است، پس اگر اکنون جهان ما در حال باز شدن باشد لازم می آمده زمانی در حال انقباض بسیار شدید بوده باشد.
بر این اساس شاید بتوان گفت سراسر عالم و همه ی آسمانها و زمین، کهکشانها، سحابی ها، و این فضای بیکران، در آغاز، داخل هم، فشرده به هم، یکپارچه و کوچک بوده اند و با مرور روزگاران، آسمان از آسمان، و کهکشان از کهکشان باز شده و جدا گردیده و اقیانوس پهناور فضا پدید آمده است. (18)
با این همه در این عرصه هنوز تئوری ها و سخنان دیگر وجود دارد که در ادامه ی مقال بدانها اشاره خواهیم داشت و اشکال یا اشکالهای تئوری انفجار بزرگ از لابلای آنها پدیدار خواهد گشت.
ادامه دارد
پی نوشت ها:
1. اشارات و تنبیهات، محقق طوسی:3/210.
2. مجموعه ی مصنفات شیخ اشراق، تلویحات:1/51، 66; مطارحات:1/435، 448; 2/264; شرح حکمة الاشراق، ص 317.
3. اسفار اربعه: 7/258، 261.
4. اسفار:7/262.
5. ر.ک: حاشیه علامه طباطبایی بر اسفار:7/237; نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 20.
6.سهروردی، مجموعه مصنفات:1/66، 435، 448; میرداماد، قبسات، ص 372; صدر المتالهین، اسفار:7/267; همو، شرح اصول کافی، ص 17; لاهیجی ، گوهر مراد، ص 292.
7. میرداماد، همان، ص 380; اسفار:7/263.
8و9. اسفار:7/264، 266.
10. میرداماد، همانجا، ص 386; اسفار، همانجا، ص 370.
11. گوهر مراد، ص 290، نشر کنگره فیاض لاهیجی.
12. شرح منظومه سبزواری، ص 185; غرر الحکم، فصل 44، حرف الصاد، مسلسل 5885.
13. قونوی، ابن فناری، مصباح الانس، ص 69، وحدت از دیدگاه عارف وحکیم، حسن زاده، ص 86.
14. ر.ک: اسفار:2/332; شرح اصول کافی، ص 17، 67، 68.
15. میرداماد، تعلیقه بر اصول کافی، ص 40، تحقیق سید مهدی رجایی، 1403ه.
16.ر.ک: حاشیه سبزواری بر اسفار:7/262.
17. بحار:55/212; 54/363.
×. کلوین Kelvin : در فیزیک عبارت است از اندازه گیری حرارت بر حسب صفر مطلق سانتی گراد، برابر با «18/273» درجه سانتی گراد که به نام واضع آن «بارون کلوین » نامگذاری شده است.
18. ر.ک: ژرژگاموف، ماده زمین و آسمان، ص 595، ترجمه رضا اقصی، چاپ دوم، نشر صفی علی شاه 1363ش; رضوی، محمد امین، آغاز و انجام جهان، ص 77، 177،248، 63، چاپ فردوسی رضائیه 1348ش; افتخاریان، سید جواد، علوم روز و قرآن، ص 234، چاپ حیدری، تهران; ابراهیم یزدی، پیدایش حیات، ص 6 وبعد.