ماهان شبکه ایرانیان

آراء و نظریات اخوان الصفا

پی نوشت ها:۱. علی اصغر, حلبی, گزیدهء متن رسائل اخوان الصفا, سال ۱۳۶۰,ص۵

 مقدمه

مسلمانان, هیچ دورانی را هم چون قرن چهارم هجری نمی شناسند که شرایط عمومی زندگی آن ها این چنین با یکدیگر در تناقض باشند. این شرایط از یک سو ناپسندترین و بی ثمرترین چهره را به نمایش می گذارد و از دیگر سوی دورانی پرنعمت, ارزش مند و نتیجه بخش محسوب می شود.
زندگی مسلمانان در این دوران دچار فساد و تباهی گشته و جهان اسلام در این عصر به جولان گاه رقابت ها و انبوه تمایلات هوسآلود تبدیل شده است. و از دیگر سوی, حیات ذهنی و عقلی آنان چنان بهبود پذیرفته که هرگز برای آن ها سابقه نداشته است.
این دو وجههء متناقض نمی توانسته است یگانه ای از امت اسلام تشکیل دهد.
در این دوران حیات عقلانی جدیدی برای مسلمانان پدیدارشد که رنگ خالص اسلامی بر خود داشت. در جهان اسلام متفکران مسلمانی جلوه کردند که اندیشه هایشان نه به دین رنگ باخته بود و نه به فلسفهء بیگانگان. آن ها متفکرانی مستقل بودند که کوشیدند آن چه را از ملل دیگر به مسلمانان رسیده, رنگ اسلامی خالص و مستقل زنند.
پیشوایان این متفکران, فارابی, ابن سینا, و سایر فلاسفه ای بودند که در این دوران ظاهر شدند.
آثار فراوان و گوناگونی که محصول این دو پدیدهء متناقض, یعنی انحطاط سیاسی و شکوفایی و اعتلای عقلی در میان مسلمانان قرن چهارم هجری است1 برای ما باقی مانده که شاید استوارترین و آشکارترین آن ها در رسائل اخوان الصفا باشد.
نویسندگان این رسائل جماعتی بودند که در خفا کار می کردند و در پی تغییر نظام سیاسی ای بودند که در آن وقت به جهان اسلام سیطره داشت, و در این مسیر به تغییر آن نظام عقلانی که بر زندگی مسلمانان نفوذ داشت متوسل می شدند.آن ها در این جهت روش جمعیت هایی را که در جهان کهن قبل ازآن ها وجودداشت برمی گزینند که بارزترین شان فیثاغوریان و افلاطونیان بودند.
آشنایی با اوضاع اقتصادی و اجتماعی جهان اسلام در قرن چهارم هجری انقلاب اجتماعی که پیامبر اسلام بدان دست زده از همهء انقلاب هایی که در همهء اعصار تاریخ رخ داده, مهم تر و عمیق تر بود, زیرا او از حال بینوایان و ستم و طغیان توان گران از دیگران آگاه تر بود.
پیغمبر اسلام(ص) با توان گران و اشراف به جنگ برخاست و از حقوق بینوایان دفاع کرد. و این خود, اشراف مکه را ناخشنود ساخت و لذا جنگ بزرگی علیه پیغمبر برانگیختند تا جایی که حضرت را به هجرت از دیار مجبور کردند.
اصلاحات اسلام نتوانست همهء مفاسد اجتماع را ریشه کن کند. مللی که اسلام در میان آن ها منتشر شد نیز, چون جزیره العرب, دارای مشکلات اجتماعی و اقتصادی بودند و در نتیجهء فتوحات اسلام, این مشکلات پیچیده تر شد, زیرا خلفای نخستین چنان به امور لشکرکشی سرگرم بودند که فرصت کافی برای پرداختن به اصلاحات اقتصادی نمی یافتند. نیز سنگینی خراج هایی که عمربن خطاب موسس امپراتوری عرب و خلفای بعد از او تعیین کردند, بیش تر بر دوش ملل مغلوب, چون سریانیان و قبطیان و نبطیان و ایرانیان و ترکان بود تا بردوش فاتحان.
در ایام دولت اموی, پس از یک دوران کوتاه بهبود, اوضاع اقتصادی رو به وخامت نهاد. جنگ ها از یک سو و اسراف کاری امویین از سوی دیگر, و تحمیل پرداخت خراج و جزیه به کسانی که اسلام آورده بودند و قوانینی که درزمان آن ها وضع گردید خشم و نارضایی مردم را افزون کرد.
در عهد عباسی نیز نه تنها اوضاع بهبود نیافت بلکه ناگوارتر شد. عباسیان که از برکشیدگان ایرانیان بودند می خواستند میان عرب و عجم مساواتی برقرار کنند.
در سدهء چهارم هجری خلافت عباسی به حد نهایت ناتوان گشت و روزگار مقتدر, بدترین ایام دولت عباسیان بوده است, زیرا در این دوره زنان و خادمان فرمان می راندند و رشوه و فساد رواج کامل یافت و همگانی گشت. و درسال334 هجری احمد بن بویهء دیلمی در حال جنگ وارد بغداد شد, خلیفهءوقتالمستکفی بالله (333 334ق) بود. در حال, پیش وی آمد و احمد با وی بیعت کرد که: خلافت برایمستکفی بماند و احمد سلطنت را به دستآورد و بدین سان خلافت عباسی پایهء دورهء جدیدی گذاشت: یعنی سلطنت و نیرومندی آن زایل گشت, و خلیفه جز رئیسی دینی به شمار نمی رفت.1
پسران بویه, شیعهء زیدی بودند, و براین اعتقاد که, عباسیان خلافت را غصب کرده اند و آن را از صاحبان سزاوار آن باز گرفته اند, ولی می ترسیدند که خود را از زیر فرمان خلیفگان عباسی رها کنند و جای وی را به خلیفهء علوی بدهند, زیرا از این هم می ترسیدند که همین خلیفه ءعلوی سلطنت را از آل بویه بازستاند و ادعا کند که خود او خلیفهء شرعی است. ولی سرانجام بویهیان خلیفهءمستکفی را کشتند ومطیع پسرمقتدر را جای وی نشاندند, و روزگار وی نیز از بدترین دوره ها بود. در این دوره بود که نزاع دینی بالاگرفت: بیش تر عراق سنیان بودند,ولی پسران بویه تایید و نیرومندی مذهب شیعه را می خواستند و در این راه غلومی کردند, و از این جهت شور و فتنه میان مردم بالا گرفت و کار عراق اختلال یافت, وفقر و بیماری شدت گرفت و گرسنگی و قحط سخت شد, تا به جایی که اهل بغداد گوشت مرده و سگ خوردند, وگروه زیادی از گرسنگی مردند. اما اگر وضع تازیان در این روزگار پریشان شده بود, ایرانیان نیز روزگار خوشی نداشتند.2
فتنه در همهء حوزهء پهناور خلافت راه یافته بود و شهرهای دیگر, مانند بصره و کوفه, نیز وضع بهتر از بغداد نداشتند. دولت اسلامی به دولت های کوچک گوناگون تفکیک شد. و هر منطقه زیر نفوذ قدرتی بود و نابسامانی همه گیر بود.
فساد و تباهی بیش تر به سبب نفوذ و غلبهء ترکان بود که معتصم سپاهی از آنان گردآورده بود و کارها را به دست آنان سپرده بود که رفته رفته کارشان بالاگرفته و اکنون خلیفگان را نیز به خداوندی نمی شناختند. شب ها سروران خود را در قفس می انداختند و روز آزادشان می ساختند اما از خود اختیاری نداشتند و این پاداش شهوت پرستی و کوته بینی خودشان بود.
ظاهرا همهء خلیفگان عباسی دشمن علویان نبودند, زیرا مامون و معتصم و واثق در برابر آن ها اظهار تسامح و گذشت می کردند. ومامون ولی عهدی خود به یکی از علویان سپرد و او علی بن موسی کاظم بود, ولی عباسیان بر او شوریدند و او مجبور شد که رضا را هم بکشد. و لیکن متوکل با علویان به سختی معامله کرد, چنان که در سال 237ق قبر حسین بن علی را در کربلا ویران و خانه ها و منزل های اطراف آن را با خاک یکسان کرد, و با شیعیان بدرفتاری و سخت گیری بسیارکرد. جز این که شیعیان تسلیم نشدند, بلکه شورش ها و طغیان های آنان روزگار والیان متوکل افزون گشت.3
از جمله طغیان هایی که علیه عباسیان شکل گرفت نهضت باطنیان.این جنبش راهابوشاکر میمون بن دیصان آغازکرد و او از نژاد پارسی بود و به قداح مشهور. و از غلامان امام جعفر صادق بود و در باطن مذهب شیعه داشت. وی در سال 145ق در کوفه زندانی شد, و او و یارانش مذهب مشهورباطنیه را در زندان بنیاد کردند. و چون از زندان آزاد شد ادعاکرد که از فرزندان محمدبن اسماعیل پسر امام صادق است و مذهب او در جنوب فارس و جنوب عراق و بحرین انتشاریافت.4
پس از وی پسرش عبدالله جای او نشست و ادعاکرد که همهء علوم از جدش محمدبن اسماعیل به وی رسیده. و همو یاران خود را باطنیه نامید. از این رو که می گفتند هر ظاهری را باطنی, و هر تنزیلی را تاویلی است. و این گروه به نام اسماعیلیه نیز مشهورند, زیرا مردم را به امامت اسماعیل پسر جعفر صادق می خواندند. 5 ازمیان اسماعیلیان نحله ای به نام اخوان الصفا با تمایلات فلسفی ظهورکرد که با رسائل خود عصارهء همهء کشمکش های فلسفهء شایع در آن روزگار را جمعآوری کرده و به بیان حقایق فکری خود پرداختند.

پیدایش اخوان الصفا

قرن چهارم هجری قرن شکفتگی علم و فرهنگ بود. در این قرن فلسفهء یونان به نحو وسیعی رواج یافت و مسلمانان به تحصیل آن پرداختند و در این راه شیوهء التقاط و امتزاج را برگزیدند. در این دوره تمایلات فیثاغوری و افلاطونی که هردو رنگ تصوف داشتند برتری خاصی یافتند. بیش تر فرقه های اسلامی, دینی و سیاسی به بحث و تحقیق در این فلسفه مشغول شده بودند و می خواستند بنیان عقاید خود را به نیروی آن استوار سازند. آن هایی که بر قدرت عرب و تسنن خرده می گرفتند مدعی بودند که شریعت بر اثر اندیشه های جاهلانه چرکین شده و تطهیر آن جز به فلسفه امکان نیابد.
ظهور اخوان الصفا, نتیجهء طبیعی اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن عصربوده است.
ایجاد جمعیت اخوان الصفا در بصره در قرن دهم مسیحی برابر با قرن چهارم هجری بوده است که با رسائل خود عصارهء همهء کشمکش های فلسفهء شایع در آن روزگار را جمعآوری کرده و به بیان حقایق فکری خود پرداختند و برای پیروان خویش نقشهء حیات سیاسی و فرهنگی طرح می کردند که این نقشه ها به علت سخت گیری حکام وقت مکتوم می ماند و از دسترس کسانی که اهلیت آن را نداشتند و یا مستعد درک آن نبودند دور نگه داشته می شد.

اخوان الصفا چه کسانی بودند ؟

در این باره که اعضای موسس اخوان الصفا چه کسانی بودند و چه مذهبی داشتند, عالمان و مورخان اختلاف دارند. و این بدان سبب است که ایشان می کوشیدند تا حقیقت امر و نام خود را از دیگران بپوشانند.قفطی در کتاباخبارالعلماء به اخبارالحکما گوید: چون مصنفان رسائل نام خود را مخفی می داشتند, مردم در نویسندگان حقیقی آنها اختلاف می کرده اند و هر کس به طریق حدس و تخمین چیزی گفته است. گروهی گفتند که آن رساله ها از آثار یکی از امامان نسل علی بن ابی طالب کرم الله وجهه - است.
گروهی گویند تالیف یکی از متکلمان دورهء اول معتزله است. و برخی گویند تالیف حکیم مجریطی قرطبی است. و این پندار بدان سبب است که او((الرساله الجامعه))اخوان الصفا را به اندلس برد و برای شاگردان خود املا کرده از این رو پاره ای تصور کردند که مجریطی خود نویسندهء الرساله الجامعه است, زیرا این رساله, تفسیر سایر مسائل و تعلیقه ای است برآن ها و نیز عین عبارت های رسائل دیگر به فراوانی در آن آمده است.
گروه دیگر گویند که این رساله ها از آثار امام جعفر صادق(ع) است. و برخی نیز آن ها را به مسلمه بن قاسم اندلسی(395هجری) و برخی به احمدبن عبدالله, از اعقاب امام جعفر صادق منسوب داشته اند. عمادالدین ادریسی گوید: چون سید احمدبن عبدالله بیمناک شد که مبادا مسلمانان از شریعت محمدی به علوم فلاسفه منحرف شوند, رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا را تالیف کرد. و در آن علوم حکمت و معارف الهی و فلسفی را گرد آورد.7

وجه تسمیهء اخوان الصفا

اخوان الصفا و خلان الوفا اسمی است که اخوان برای دلالت بر حقیقت حال خود اتخاذ کردند. این نام در زبان عربی مشهور است و در کتاب های عربی به فراوانی آمده است.
ابن مقفع در ترجمهء کتاب کلیله و دمنه در بابالمحاقه المطوقه چند بار این عنوان را آورده است. اخوان الصفا به کتاب کلیله و دمنه از جهت حکمت و شرح معانی دوستی و اسلوب رمزی و نیز داستانی که هم دارای معانی باطنی است و هم ظاهری, و همهءاین ها با روش و هدف اخوان موافق است, اهمیت بسیار می دهند.
بارون کارادوو دانشمند فرانسوی در کتاب متفکران اسلام معتقداست که اخوان معادل فیلوسPhilos)) والصفا معادل سوفیاSophia))است.8 وهانری کوربن دانشمند فرانسوی, اخوان الصفا و خلان الوفا را به برادران خلوص و دوستان وفا ترجمه کرده و می گوید
: راجع به کلمهء خلوص بعضی ایرادگرفته اند, مع ذلک این ترجمه کاملا معنای کلمه است.
در این عبارت, خلوص به معنایپاکی و عفاف نیست, بلکه مقابل کدورت است که به معنای تیرگی و عدم خلوص می باشد. با مطالعهء کتاب آنان می توان دریافت که اینان برادرانی بودند با دل پاکیزه و وفادارانی در معرض هر آزمایش.9

هدف های اخوان الصفا

هدف های اخوان الصفا دینی و سیاسی بود. دشمنانشان از روی خشم و انکار در آن ها نگریسته اند و ایشان را خارج از دین اسلام پنداشته و دربارهءشان با نهایت سخت دلی قضاوت کرده اند. ابوسلیمان محمد بن بهرام منطقی سجستانی(قرن چهارم هجری) گوید:اینان(اخوان) پندارند که می توانند فلسفه را, یعنی علم نجوم را و فلکیات و مقادیر و مجسطی و آثار طبیعت و موسیقی که معرفت نغمه ها و ایقاعات و نقرات و اوزان است و منطق که سنجش آرااست به وسیلهء نسبت ها و کمیت ها با شریعت بیامیزند و این را به فلسفه پیونددهند. با این که این کاری است ناشدنی, به راستی اخوان الصفا را چگونه میسرشود که از جانب خود مرامی پی افکنند که حقایق فلسفه و قوانین شریعت را در یک جا گردکرده باشد. از این طایفه که بگذریم طوایف دیگر هم هستند که چنین مقاصدی دارند. چون عزیمت جوانان, و کیمیاگران و طلسم بندان و ساحران و غیب گویان. بدین طریق سجستانی کار اخوان را بی ارج شمرده و دلیلش این است که دین از جانب خدا است, و فلسفه را در آن مجال چند1چون نیست. از این رو است که او اخوان را از زمرهء شعبده بازان و کافران دانسته است.10
ابوحیان توحیدی ضمن این که مخالف اخوان است در شرح هدف هایشان چنین گوید: این گروه به محبت و صفا و صداقت و قدس و طهارت و نیک خواهی به سرمی برند. مذهبی پدیدآورده اند و پندارند که بدان وسیله به خشنودی خدا رسیده اند, زیرا معتقدند که دین را با نادانی ها چرکین کرده و به گمراهی ها آمیخته اند و دیگر برای شست و شو و تطهیرآن, جز فلسفه راهی نیست, زیرا فلسفه حاوی حکمت اعتقادی و مصلحت اجتهادی است و معتقدند که اگر فلسفهء یونانی و شریعت اسلامی را به هم بیامیزند نهایت کمال حاصل خواهدشد.11
اخوان معتقدند که فلسفه, فوق شریعت است و فضائل فلسفی, فوق فضائل شرعی است. و جاویدانی همراه با سعادت, از آن فلاسفه است, که سعادت سعادت عقلی است. اخوان بدین گونه قصد آن داشتند که شریعت را با فلسفه تطهیر کنند یعنی دین را به میزان فلسفه بسنجند و از این راه, به یک انقلاب فکری که موافق آرای غلات شیعه باشد برسند. و از آن جا به یک انقلاب سیاسی. و ما این صدا را در فلسفهء ابن رشد می بینیم. ما این سخنان را درتاریخ فلسفه در جهان اسلام از حناالفاخوری و خلیل الجر می خوانیم و آن ها در پی آن گفته اند:چون به تتبع در رساله های اخوان الصفا پردازیم, بدین نکته واقف می شویم که: اخوان, مردم را به تشکیل دولتی جدید مبتنی بر اساس جدید دعوت می کنند و می کوشند تا دین را به صورت خاصی به وسیلهء فلسفه توجیه کنند.
هدف اخوان, در درجهء اول, یک هدف سیاسی محض است. و روش پنهان کاری سخت و هراس فراوان و تقیه شگفتی که در پیش گرفتند, روش اسماعیلیه را به یادمیآورد.
هدف های سیاسی ایشان از برخی مطالا رساله ها روشن می شود. در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام, از رسائل اخوان الصفا چنین مثالآورده است:
ای برادر نیکوکار مهربان, خدا تو را و ما را به روحی از جانب خود یاری کند.
می بینیم که دولت بدکاران سخت نیروگرفته و قدرتشان هویدا گشته, کردارهاشان در این عصر در جهان پراکنده شده است و چون به نهایت افزونی خود رسند, انحطاط و نقصان از پی در خواهد آمد, و بدان که دولت و ملک در هر روزگار و زمان و دور و قرانی, از مردمی به مردم دیگر, و از خاندانی به خاندان دیگر و از دیاری به دیار دیگر افتد, و بدان ای برادر که دولت اهل خیر, نخستین بار از جمعی از علما و حکما و برگزیدگان و فضلا پدید خواهد آمد مردانی که دارای اندیشهء واحد و مذهب واحد و دین واحدند, و میان خود عهدی بندند که بیهوده ستیزه نکنند و ازیاری یکدیگر باز نایستند و در اعمال و آرائشان چون یک تن واحد باشند. در این گفتار, دلیل بارزی است بر هدف سیاسی ایشان و بر این اعتقاد که آن ساعت که تخت عباسی را فرو کوبند و انقلابی همه جانبه برپا سازند فرارسیده است.
بدین طریق آشکار می شود که اخوان از طریق توجیه جدید دین, سیاست تازه ای را پیش گرفته بودند. دینشان فلسفی و عقلی بود و می خواستند دین را به نیروی فلسفه و علوم طبیعی تفسیر کنند. هر چیز را به طبیعت باز گرداندند و هر امری از امور دین را در نظر ایشان معنای خاصی بود. بنابراین باید گفت: دین ایشان الهی مادی و تشیع ایشان آشکار و تصوف ایشان عقلی است.12
هدف اخوان الصفا ایجاد اتحاد و ائتلاف بین تمام افراد جامعهء خود و گردآوردن آن ها تحت یک پرچم واحدبوده و پاک ساختن دین به مدد فلسفه است و برای نیل به کمال و به دستآوردن رضای حق. البته اصلاح اخلاقی, تنها هدف آن ها نبود. اخوان الصفا چندبار در رسائل خویش به برپایی حکومت دنیوی که عدالت بر آن حاکم باشد و خیرعمومیت یابد فرا خوانده اند.

پنهان کاری

اخوان الصفا برای تحقق بخشیدن به هدف های خود راه پنهان کاری برگزیدند, به همین علت, حقیقت امر و حقیقت آرا و هدف خود را از دیگران پوشیده می داشتند و بیش تر به رموز می پرداختند.رساله های خود را بر مبنایی علمی تالیف کردند و از فلسفه به همان مفهوم عام قدیم خود سخن می گفتند, بدین طریق که: مباحث را به صورت درس های پی در پی و متصل درمیآوردند و آرای خود را در طی آن بیان می کردند. تعالیم مخصوص خود را در همه جا در ضمن مباحث, پراکنده می ساختند و همهء این ها را با مهارت خاص خود به انجام می رسانیدند.در مطاوی سخنانشان به پیروان خود توصیه می کردند تا در نگهداری و تعلیم آن رساله ها سخت گیر باشند. نیز از جنبهء رمزی اقوال خود ایشان را آگاه می کردند. و فراوان دیده می شود که رسالهء خود را بدین عبارت ها پایان داده اند:
ای برادر! خدا تو را در فهم این اشارات لطیف و اسرار خفی موفق کناد, و تو را و ما را و همهء برادران را در هر زمان و در هر جا که هستند به درک آن توفیق دهاد.
رسالهء هشتم ازرسائل جسمانیهء طبیعیه را بدین عبارت به پایان میآورند:
بدان ای برادر که ما در این رساله, غرض مطلوب خویش را بیان کردیم. به ما بدگمان مشو, و این رساله را بازیچهء اطفال, یا خرافه سرایی اخوان به حساب میاور, که عادت ما بر این است که حقایق را در الفاظ و عبارات و اشارات بپوشیم, تا ما را از کاری که داریم باز ندارد.13

تشکیلات اخوان الصفا

الف مراتب و درجات تشکیلات اخوان الصفا دارای چهار درجه به شرح زیر بود:
1 الاخوان الابرار الرحماء: اینان مبتدیان و کسانی بودند که میان پانزده تا سی سال داشتند. از خصایص لازمهء این گروه صفای ذات و روح و تیزهوشی و سرعت انتقال بود.
2 الاخوان الاخیار الفضلاء : اینان کسانی بودند بین سی تا چهل ساله, دارای مرتبهء روسای سیاست مند, و لازمهء این گروه مراعات اخوان و سخاوت وفیض بخشی و شفقت و مهربانی و وفاداری نسبت به دیگر اخوان بود.
3الاخوان الفضلاء الکرام: اینان بین چهل تا پنجاه ساله بودند.مرتبهء اینان مرتبهء شاهان صاحب قدرت بود و خود خداوندان امر و نهی و پیروزی و قیام علیه خصمان و داوری به هنگام ظهور معاندان و مخالفان طبقه بودند, بدین سان که کار را به رفق و لطف و مدارا فیصله دهند و به اصلاح کشند. این گروه از دانشمندان اخوان بودند که نوامیس را می شناختند و عقاید را تدوین می کردند و راه ها را روشن می نمودند و از حقایق دفاع می کردند و برای نشر و گسترش دعوت می کوشیدند.
4مرتبهء آخر و مرتبهء کمال است که همهء اخوان از سه درجهء پیشین به این درجه و مرتبه دعوت می شوند. این مرتبه, از آن کسانی بود که سنشان از پنجاه می گذشت. اخوان می گفتند:این مرتبه, مرتبهء آمادگی برای رستاخیز و مفارقت هیولی است. در این مرتبه قوهء معراج دست می دهد و بدان قوه, صعود به ملکوت آسمان, مشاهدهء احوال قیامت بعث و حشر و نشر و حساب و میزان و عبور از صراط و نجات از دوزخ و مجاورت ذات پروردگار رحمان میسر می گردد.14

ب بهگزینی

اخوان الصفا در زندگی و آرای خود شیوهء بهگزینی و تلفیق داشتند. می خواستند از همهء ادیان و مکاتب فلسفی و فکری استفاده برند آن گاه مردم را به آن چه برگزیده اند دعوت کنند. ولی از میان مردم تنها کسانی را که شایستگی داشتند دعوت می کردند. در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام آمده است:
شایسته است که برادران ایدهم الله در هر سرزمینی که هستند, اگر خواهند دوست و یا برادر تازه ای برگزینند, در احوال او بنگرند, از سابقهء او آگاه باشند, اخلاق او را بیازمایند, از مذهب و عقاید او بپرسند, تا بدانند که صداقت و صفا و مودت و حقیقت و اخوت را شایسته است یا نه. بنابراین, اگر خواهی دوست یا برادری برگزینی باید, چنان که درهم و دینار را می سنجی, او را نیز بسنجی. و چنان که خاک زمینی را که می خواهی در آن درختی بنشانی, وارسی می کنی, او را نیز وارسی کنی و مانند اهل دنیا,که به هنگام انتخاب زن جهت ازدواج, و خریدن برده و سایر کالاها, به آزمایش و تجسس می پردازند تو نیز در موقع انتخاب دوست و برادر باید از آزمایش و سنجش خودداری نکنی.

ج روابط اعضا

رابطهء اعضا با یکدیگر بر پایهء برادری بوده است.آن ها معتقد بودند که بهترین نعمت ها دو نعمت است: مال و علم مال برای زندگی دنیوی, و علم برای حیات اخروی و چون کسی از این هردو برخوردار بوده و برادری محروم بدو می رسید, از مالش او را انفاق می کرد و با عملش در صدد تهذیب و تعلیم او برمیآمد. اما کسی که علم داشت نه مال, می بایست با کسی که مال داشت بدون علم, به شراکت و تعاون بزید, اما برادروار به نحوی که مکمل یکدیگر باشند, نه آن که بر هم منت گذارند و یکدیگر را تحقیر نمایند.15

د تشکیل جلسات

رئیس هر شاخه می بایست هر دوازده روز یک بار, همهء اخوان را در جایی گردآورد.
جای این اجتماع مشخص نبود, بلکه در هر مکان و موضعی که در آن ایمن بودند تشکیل می یافت و جز کسانی که خود را تطهیر و تلطیف کرده و تا حد امکان خود را آراسته بودند, احدی را در آن جمع راه نبود. هرگاه کسی از حضور در مجمع تخلف می کرد, می بایست عذر قانع کننده بیاورد. و چون جلسه منعقد می شد, رئیس در جامهء خاص خود ظاهرمی گشت و حکم را بر حاضران می خواند. و تا آن حد که میزان فهم و گنجایش ذهنشان بود موعظه می کرد. تا آن گاه که گروهی از آنان دوره به پایان برند و از کوشش و تلاش ایشان رضایت حاصل شود. آن گاه آزمایش های دیگر در امور دنیایی و در آن چه مورد علاقه و محبت ایشان بود پیش میآمد. بدین طریق که ایشان را فرمان می دادند تا از نزدیکان ببرند و با بیگانگان بپیوندند, و آنان می بریدند و می پیوستند. مال خود در آن راه انفاق کنند, انفاق می کردند. جان خود بر سراین کار ببازند, می باختند. در راه رضای خدا بکوشند, می کوشیدند. از وطن بیرون روند, می رفتند. از یاران ببرند, می بریدند. فرزندان خود را بی پدر گذارند, می گذاشتند.
زنان خود را بی شوی سازند, می ساختند, و از شهر و وطن آواره می گشتند. چون کسی چنین می کرد, و از همهء این آزمایش ها برمیآمد, رئیس او را به علم خود رهبری می کرد و کتاب های پنهانی بر او می خواند و اسرار ناگفته می گفت, و علوم مکتوم آشکار می ساخت. و رساله ها و کتاب های اخوان صفا را بر او میآموخت, و از اسرار آگاهش می کرد, و معانی اخبار و روایات و امثال و اشارات را با او در میان می نهاد.16
نشر دعوت آنها هم بدین صورت بود که نخست براقناع یک یک افراد طبقات ممتازه مبتنی است, تا وقتی که گروهی نیرومند و بسیار شوند, آن گاه به سوی مردم بیرون شوند و آنان را به پذیرفتن مذهب و آیین خود وادارند, زیرا به هر حال به کار بردن روش منطقی در صحبت مردم جاهل و نادان و قانع کردن آنان سخت دشوار است. از این رو, کسانی را به دوستی و برادری می پذیرفتند و در جست وجوی آن ها بودند که طبعی نیکو و سزاوار پذیرش داشته باشند.17

ه عبادت های فلسفی اخوان

از نظر اخوان هدف فلسفه باید طوری باشد که بتواند اوضاع سیاسی روز را واژگون کند و اساس و روش خاصی برای زندگی باشد. به عقیدهء آن ها به وسیلهء فلسفه انسان مراتب وجودی را سیر می کند تا با گذشتن از صراط مستقیم و طریق رستگاری در راه فرشتگان قرار گیرد.
عبادات فلسفی اخوان, ماهی سه بار در ابتدا و وسط و میان بیست وششم و آخر هر ماه صورت می گرفت, و شامل خطابه ای شخصی و متنی دربارهء عالم خلقت بود و سرودی فلسفی به نام دعای افلاطون یا مناجات ادریس و یازبور سری ارسطو خوانده می شد و در جهت ستارهء قطبی انجام می گرفت(که متاثر از عقاید صابیان بود). اخوان سه عید بزرگ فلسفی داشتند که به هنگام ورود خورشید به برج حمل و سرطان و میزان در فصل های بهار و تابستان و پاییز صورت می گرفت و با اعیاد اسلامی فطر و اضحی منطبق می کردند. در فصل زمستان یک روز را در صومعه می گذرانیدند و آن روز را به یاد زمانی که اصحاب کهف در غار خوابیده بودند می گذرانیدند, با آن که ظاهرا از خود فیثاغورث اثری کتبی نمانده است, تعالیم و عقاید او مخصوصا از طریق آداب و رسوم این جمعیت اخوت به دست میآید که از آن جمله است: گرایش به زهد, اعتقاد به تناسخ ارواح و علاقه به موسیقی و علم اعداد.

رسائل اخوان الصفا

رسائل اخوان الصفا شباهت بسیاری به یک دایره المعارف فلسفی علمی دارد.تمام مطالب آن بر اساس نوعی نظام و سیستم خاص گردآوری شده است.این نظام را باید از چند جنبه بررسی کرد: اول شکل خالص فلسفی آن است که در این جنبه متاثر از آگاهی های مسلمانان از فلسفهء فیثاغورثیان و افلاطونیان و ارسطو است که بر همین اساس کتاب را به چهار بخش تقسیم می کند: بخش اول شامل چهارده رساله در شعب مختلف ریاضیات(رسائل ریاضیهء تعلیمیه) یعنی حساب و هندسه و فلک, هنرها و صنایع عملی و منطقی است. ابتدای این بخش متاثر از مکاتب فکری فیثاغورثی و افلاطونی و در انتها متاثر از ارسطواست, زیرا در این جا منطق ارسطویی با همان عناوین و به همان ترتیب بیان شده است. بخش دوم که رنگ ارسطویی دارد شامل تمام علوم طبیعی (رسائل جسمانیهء طبیعیه) به همان صورتی است که ارسطو بیان داشته است: از هیولی و صورت و زمان و مکان و حرکت آغاز می شود و به آثارعلویه می رسد, سپس از آن نیز گذشته به معادن و آن گاه نبات و پس از آن به حیوان و انسان می رسد و با علم النفس خاتمه می یابد. بخش سوم شامل ده رساله درمابعدالطبیعه( رسائل نفسانیهء عقلیه) است. تاثیر فلسفهء یونانی براین سه بخش کاملا هویدااست, زیرا آرا و اقوال گوناگون فیثاغوریان و افلاطونیان و نوافلاطونیان و ارسطو در آن دیده می شود. بدین ترتیب بخش چهارم(رسائل ناموسیهء الهیه و شرعیهء دینیه: یازده رساله) که در الهیات و امور مربوط به ادیان و مذاهب و تصوف است, مخلوطی است از تمام عوامل و عناصری که در فلسفهء اسلامی تاثیر گذارده اند.18
به دنبال این رسائل رسالهء دیگری به نامرسالهء جامعه آورده اند. اخوان الصفا دربارهء این رساله چنین گوید:و از پی آن رسائل, رسالهء جامعه میآید, حاوی هر آن چه در رساله های پیشین آورده شده, و مشتمل بر همهء حقایق آن ها.19
به جز مجموعهء رسائل, اخوان الصفا تالیفات دیگری داشته اند. دررساله الجامعه, تالیفات اخوان الصفا ذکر شده است که عبارت اند:المدارس الاربع, الکتب السبعه, الجفران, الرسائل الخمس والعشرون, الرسائل الاحدی والخمسون.

نویسندگان رسائل

نویسندگان رسائل را جمعی از علما و دانشمندان اسلامی تشکیل می دادند که چون به صورت پنهانی و سری مشغول فعالیت بودند, نام آنان به درستی محقق و معلوم نیست. جمال الدین ابوالحسن قفطی در باب نویسندگان این رسائل گفته است که چون اسم خود را پنهان می داشتند, مردم در باب آنان اختلاف دارند و هر کس به طریق حدس و کمان چیزی گفته است مثلا بعضی تصنیف رسائل را به یکی از امامان و برخی دیگر به یکی از معتزله نسبت داده اند. ولی ابوحیان توحیدی در پاسخ ابن سعدان, وزیر صمصام الدوله در مورد نویسندگان رسائل گفته بود حدس می زند که نویسندگان رسائل پنج تن بدین شرح اند:
1ابوسلیمان محمدبن معشر(یا مشعر) بستی مقدسی
_ 2ابوالحسن علی بن هارون زنجانی
3 - ابواحمد مهرجانی
4 - علی بن رامیناس عوفی
5 زیدبن رفاعه.
در حالی که قفطی, اخوان را از پیروان مکتب معتزله می داند, ابن تیمیه فقیه حنبلی آنان را از گروه نصیریه که عقایدشان مخالف معتزله بود می شمارد. بعضی هم رسائل را نوشتهء حضرت علی(ع) یا امام جعفر صادق(ع) یا حلاج و یا غزالی دانسته اند, چنان که اسماعیلیه احترام خاصی برای این رسائل قائل شده و بعضی از آنان این رسائل را پس از قرآن مجید قلمداد کرده اند.20

آرای اخوان الصفا
1 اخوان الصفا و فلسفهء فیثاغوری

رسائل اخوان الصفا از مکتب فیثاغورسی یونان الهام گرفته و علم حساب در آن رسائل, محلی شایسته و مهم دارد.تعداد رسائل اولیه که مشتمل بر 51 رساله است تصادفی نیست, زیرا (51 x 3= 17) است و 17 تعداد رسائل جسمانیهء طبیعیه است که این عدد در عرفان یهود دارای نقش است. به علاوه, به عقیدهء مغیرهء عارف شیعی, در روز ظهور امام مهدی(عج) عدد اشخاصی است که دوباره زنده خواهند شد. کراوس یکی از پژوهش گران اروپایی که در مورد جابربن حیان, شاگرد امام صادق(ع) مطالعات فراوانی دارد, معتقد است که میان رسائل اخوان و تالیفات جابر ارتباط عمیقی وجود دارد. چنان که این ارتباط را می توان از به کار بردن اعداد ملاحظه کرد. چنان که جابر عدد 17 را که نزد فیثاغوریان و حکمت آنان بسیارمهم است, کلید فهم طبیعت می داند و این عدد در اسلام هم قابل توجه است, زیرا تعداد رکعت های نماز مساوی با 17 است. بنا بر روایات, امیر المومنین علی(ع) در هر روز 51 رکعت نماز می گذاردند.21
حروف نیز در نزد اخوان دارای معانی خاصی بودند. از نظر اخوان, اعداد نه تنها رابطه ای با کتاب طبیعت دارند, بلکه با کتاب وحی در ارتباطاند و این رابطه به وسیلهء ارزش عددی حروف الفبای عربی که زبان مقدس اسلام است - برقرار شده است, و این انطباق میان اعداد و حروف را پیروی از حروفجمل که میان دانشمندان اسلامی معمول است دانسته اند.22
2 خدا

خدا موجودی است,و برهان وجود او, مظاهر حکمت و عنایت و خلق است: مخلوقی که بر استوارترین و دقیق ترین شکل پدید آمده, بر خالقی حکیم دلالت دارد.23
در گیاه تامل کن! شکل ها و رنگ ها و گل ها, انواع میوه ها و بوی ها و طعم های آن را می بینی وآن گاه به ضرورت در می یابی که آن را خالقی حکیم بیافریده است.24به حیوان بنگر, اختلاف انواع و اشکال و صداهای آن را مشاهده می کنی می بینی که پاره ای در هوا, برخی در آب و بعضی در غارها و دشت ها زندگی می کنند: پس از آن چه می بینی به شگفتی فرو می روی و عظمت خدای بخشنده را تسبیح می گویی.25
3- خرد

اخوان الصفا عقل را معتبر می شمارند. از این رو گروهی آنان را از معتزله می دانند که همواره به فرمانروایی خرد اقرار داشتند. آن ها عقل را رئیس خود می گرفتند زیرا خداوند نیز عقل را سرور و مهتر فاضلان قرار داده است و هر کس ریاست عقل و مهتری عقل و خرد را نمی پذیرفت, دوستی اخوان الصفا را نمی شایست, و آنان از این جهت, از وی دوری می جستند و با او هم نشینی نمی کردند, و دانش ها و دانسته های خود را برای او آشکار نمی ساختند.26
4- نفس و لواحق آن

اخوان الصفا در مورد نفس گرایش افلاطونی فیثاغوری دارند.نفس جوهری است روحانی, آسمانی, نورانی, زنده به ذات خود, دانای بالقوه, فعال بالطبع, قابل تعلیم, فعال در اجسام و به کارگیرندهء آن ها, و تا وقتی خدا خواهد با اجسام حیوانی و نباتی همراه است و تکمیل کنندهء آن ها است, و آن گاه آن اجسام را ترک گوید و از آن ها مفارقت جوید, و به اصل و سر منزل و مبدا خودبازگردد.27
5- انسان

اخوان الصفا بین انسان و جهان مقایسه ای به عمل آورده و بر آن شدند که جهان, انسان کبیر است و انسان, جهان, صغیر. جهان جسم واحدی است دارای اجزا و اعضای فراوان که نفس کلیهء واحده, آن را حیات می بخشد. و انسان جزئی از این جسم جهانی, و پرتوی از این نفس کلیه است:بدان ای برادر که نفس تو یکی از نفوس جزئی است که خود قوتی از قوت های نفس کلیه است نه درست خود آن, و نه جدای از آن, همان طور که تن تو جزئی از اجزای جسم جهان است, نه همهء جسم جهان و نه جدای از آن.28
اخوان الصفا در آزادی انسان در افعالش از قضا و قدر سخن گفته و نسبت به آن چنین نظری دارند:قدر, قراردادن شیئی در موضعی است که شایستهء آن است, و قضا تکلیف مخلوقات به قرارگرفتن درجای های معین خود است. کسی که از آن چه برای او مهیا شده است عدول نماید و از قضای الهی خارج شود, مستوجب عذاب است. و انسان می تواند از حدود قضای الهی خارج شود و این خروج, شر است و فعل شر از افعال خدا نیست, چنان که جبریون گویند نیز از سویی فاعل و خالقی دیگر, متضاد با خدای یکتا نیست, چنان که دوگانه پرستان معتقدند.29
اخوان الصفا اعتقاد به بهشت و دوزخ داشته اند, چنان1 که به قضا و قدر نیز معتقد بودند و آورده اند:بدان و یقین داشته باش که دوزخ, جهان کون و فساد است که زیر فلک قمر واقع است. و بهشت, جهان ارواح است وفراخنای آسمان ها. دوزخیان, نفوس متعلق به اجساد حیوانات اند که آلام و رنج ها بدان ها رسد, نه سایر موجودات عالم.
و بهشتیان, نفوس فرشتگان اند که در جهان افلاک و فراخنای آسمان ها جای دارند و درد و رنج و گرسنگی بر آنان عارض نشود.30
6- اخلاق

اخوان الصفا بر آن اند که اخلاق از چند عامل تاثیر می پذیرد: عامل اول مکانی است که انسان در آن می زید. هوا و خاک آن مکان در مزاج او موثرند و اختلاف مزاج ها, به اختلاف در اخلاق و طبیعت و رنگ و زبان و عادات و عقاید و مذهب و رفتار و صنعت و اندیشه و سیاست مردم می انجامد. عامل دوم ستارگان اند. طبیعت های مردم به جهت برج های گوناگونی که در آن متولد شده اند,با یکدیگر اختلاف دارند. این نظریه را عموم دانشمندان کهن که به تاثیر ستارگان بر زندگی انسان معتقد بودند ابراز داشته اند. سومین عامل, تربیت, و به طور کلی, هم نشینی و معاشرت با خانواده و دوستان و آموزگاران است.عامل چهارم مذهبی است که انسان برآن مذهب رشد می کند و از روح تعالیم آن اثر می پذیرد, و این به صورت خلق و خوی او در میآید.31
طبع را در اخلاق اثر بزرگی است. و اخوان طبع مردم را به چهار قسم تقسیم می کنند:
محروران: که به دلاوری و بی باکی و کم ثباتی و سرعت خشم و کمی کینه و تند هوشی ممتازند
مبرودان: که به کودنی(بلادت) و غلظت طبع ممتازند
مرطوبان: که به بلادت و بزرگواری (سماحت نفس) و فراموش کاری و بی باکی ممتازند خشک طبعان(بسان ): که به شکیبایی و پایداری و تنگ چشمی ممتازند.32
7 دین و فلسفه

نظر و تعمق در علوم فلسفی را برای کودکان و نوجوانان, و هر آن کس که علم دین نیاموخته و احکام شریعت را به اندازه ای که نیازمند آن است و بر او واجب است نشناخته, ناپسند دانسته اند. اما کسی که دانش شریعت را آموخته و احکام دین را شناخته. نظر و تدبر در فلسفه او را از زبان نرساند, بلکه دانش او را در علم دین فزون کند, و در معنای معاد او را بصیرت بخشد, و به ثواب آخرت و عذاب شدید یقینش دهد و بدان مشتاقش کند و رغبت به آخرت را در او پدید آورد, و شوق نزدیکی به حق تعالی را در او برانگیزد.33
اخوان الصفا در آرای خود دارند که دین یکی است و شریعت ها متعددند. پیامبران(ع), در اعتقاد پنهان و آشکار خود به دین, و اموری که مربوط بدان است البته اختلاف ندارند.اما شریعت که حاوی اوامر و نواهی و احکام و حدود و سنت ها هستند, با یکدیگر متفاوت اند پس بدان که اختلاف شریعت ها زیانبار نیست, چون دین یکی است.
8 دولت ها

اخوان الصفا معتقد بودند که برای هر دولتی وقتی است که از آن جا آغاز می گردد, آن گاه به غایت خود نزدیک می شود, و سپس به حد کمال خود می رسد. و چون بدین1حد رسید ناتوان می شود, و در این زمان دولت نیرومند و با نشاط دیگری ظهور می کند.
در نتیجه دولت نخستین پایمال می شود و کارفرمانروایی را به دیگری می سپارد. و گویی این کار حتمی است که دولت ها پشت سرهم بیایند, چنان که شب و روز و زمستان و تابستان. گاهی قوت و دولت به دست نیکوکاران می افتد و گاهی به دست بدکاران. و اخوان الصفا می گفتند که قوت و دولت در روزگاران ایشان به دست بدکاران قرارگرفته است, ولی وقت این دولت اندک اندک به پایان میآید. از این رو, از آرزوهای نیرومندشان این بود که روزگار نیکان نزدیک رسیده است. به ویژه که قران های اختران, به نظرشان, بر این امر دلالت دارد. و دولت نیکان با گروهی فاضل آغاز می گردد که اندیشه و مذهبی واحد دارند: میان خود و با همدیگر همکاری می کنند گویی که یک تن و یک جان اند. و این همه صفاتی است که اخوان الصفا به داشتن آن مباهات می کرده اند.
از این رو, همدیگر را مژده می دادند که وقت دولتشان نزدیک رسیده است... نیز اخوان تاکید می کردند که روزگار دولت شر(یعنی دولت عباسی حاکم در روزگار ایشان ) نزدیک است که پایان یابد, و همهء صفات نیکی که برای دولت نیکان لازم است - در ایشان و در جماعت ایشان وجود دارد. و این همان مژدهء بزرگی است که اخوان بدان بشارت داده اند.34
9 سیاست و اجتماع

اخوان الصفا نظریهء خود را بر این مبدا بنیان نهاده اند که انسان بالطبع اجتماعی است. بنابراین جز با همکاری ابنای جنس خود به هدف نرسد. پس انسان نتواند که تنها و دور از مردم دیگر زندگی کند, زیرا انسان نیازمند به زندگانی خوش است, که این زندگی جز با داشتن چند صنعت مختلف فراهم نشود, و یک نفر هرگز نتواند همهء آن صنایع را به خوبی فراگیرد, چه عمر اندک است و صنایع بسیار, از این رو در هر شهر و دیه, گروهی کثیر گرد آمده اند تا به یاری یکدیگر بپردازند. حکمت خداوندی و عنایت پروردگار چنان ایجاب کرده که جماعتی به صنعت ها بپردازند, و جماعتی به بازرگان, و جماعتی به ساختن بناها, و جماعتی به تدبیر سیاسات, و جماعتی به امر تعلیم و تعلم, و جماعتی به خدمت گزاری برای همه.35
در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام چنین آمده است که اخوان سیاست را در پنج رشته دانسته اند: سیاست نبویه, سیاست ملوکیه, سیاست عامیه, سیاست خاصیه و سیاست ذاتیه.اما سیاست نبویه, شناخت کیفیت وضع نوامیس و سنن نیکو است با بیان فصیح, و مداوای نفوس بیمار از دیانات فاسد و آرای سخیف و عادات ناپسند و افعال ستمکارانه و معرفت کیفیت رهانیدن مردم از این ادیان و عادات نادرست. سیاست ملوکیه معرفت حفظ شریعت است برای مردم و احیای سنت در میان ایشان به وسیلهء امر به معروف و نهی از منکر, از طریق اقامهء حدود و اجرای احکامی که صاحب شریعت وضع کرده, و رد مظالم, و سرکوبی دشمنان, و بازداشتن اشرار و یاری اخیار مجریان این سیاست اختصاصا جانشینان پیامبران و ائمهء مهدیین اند. بدین گونه حق حکومت از آن انبیا و حکمااست. سیاست عامیه, ریاست بر جماعت است, چون ریاست امرا بر بلاد و شهرها, و ریاست دهگانان بر مردم دیه ها و ریاست سرداران بر سپاهیان و امثال آن. این سیاست عبارت است از معرفت طبقات مردم زیردست خود و شناخت حالات و انساب و صنایع و مذاهب و اخلاق ایشان, و نیز ترتیب مراتب و مراعات امور و رسیدگی به علل و اسباب کار جامعه و ایجاد اتحاد و عدالت در میان مردم, و نیز به کار داشتن هر یک در آن چه به خوبی از عهده برآید. سیاست خاصیه معرفت هر انسانی است به کیفیت تدبیر منزل و امر معیشت و مراعات امر خادمان و غلامان و فرزندان و ممالیک و اقربای خود, و نیز طرز زیستن با همسایگان و هم نشین با یاران و قضای حقوق ایشان و ترتیب کار و نظر در مصالح دنیا و آخرتشان. اما سیاست ذاتیه, معرفت هر انسانی است به خود و اخلاق خود و نیز توجه به کردار و گفتار خود, هنگام شهوت و غضب و خشنودی, و نگریستن در همهء کارهای خویشتن.اما سیاست و اجتماع در هر حال, جز به وسیلهء یک نیروی فرمانروا که به مثابهء سر است برای بدن1 پایدار نماند. سر رابط میان اعضا است که امر اعضای دیگر را تدیبر می کند, آن ها را به سویی که خیرشان در آن است سوق می دهد.رعیت باید بشنود و اطاعت کند, زیرا ملک(امام) نسبت به رعیت, به منزلهء سرا است نسبت به جسد. و رعیت و سپاهیان چون دیگر اعضای بدن اند که در صورتی امور انتظام پذیرد که هر کس وظیفهء خود را انجام دهد. و صلاح جمع و رستگاری همه در این است وبس.
در مورد خصال ملک گویند:نخستین خصلت ملک اخذ بیعت است از اتباع, و ترتیب مراتب خاص و عام, و گردآوری خراج و عشر و جزیه, و پرداختن ارزاق سپاهیان و حواشی, و حفظ ثغور و نگهداری مملکت, و قبول صلح و سازش و هدایا از ملوک و روسا برای تالیف قلوب و ایجاد الفت و آن چه از این گونه خصال میان روسا و ملوک معمول باشد. اخوان می گویند: دولت ها هم چون زندگان اند, به وجود میآیند, به سن کمال می رسند, و پیر می شوند, و حکومت همواره از ملتی به ملت دیگر و از خاندانی به خاندان دیگر می رسد. و این برحسب ادوار و قرانات فلکی است.36
اخوان الصفا را در سیاست و اداره کردن اهل(خاندان ) و اصحاب و رعیت سخن بسیاراست. آن ها سیاست خود را بر نظام وجود و نظام افلاک و نظام نفس و جسد و نظام قوای نفس و امثال آن بنامی نهند. نظریهء اخوان در این مباحث شبیه نظریهء فارابی است. در کتابتاریخ فلسفه در جهان اسلام به نقل از رسائل جسمانیهء طبیعیهء اخوان الصفا در باب سیاست چنینآمده است:بدان که جسد مورد سیاست است و نفس سیاست گر. پس هر نفسی که در سیاست جسدش آن چنا1که بایدرنج برد, سیاست خاندان و خادمان و غلامان نیز برایش امکان یابد. و هر کس بتواند خاندان خود را با سیرتی عادل اداره کند, می تواند قبیله ای را اداره کند. و آن که بتواند قبیله ای را راه برد, می تواند زمام سیاست مردم شهری را به دست گیرد. و آن که براین کار توانا باشد, تواند که ناموس الهی را تدبیر کند. و آن که به تدبیر ناموس الهی قادر باشد, امکان صعود به عالم افلاک و پهنهء سماوات و جهان جاوید بیابد. و بدین طریق مزد عمل نیک خود را خواهدگرفت.

نتیجه
اخوان الصفا همهء آرا و سیاست خود را در رسائلشان آمیخته به الغاز و اشارات جای داده اند و بیش تر مقصودشان از نگارش, تعلیم بوده است نه بحث عمیق, و در آن, علم را به تنجیم و سحر و عزائم آمیخته اند. و به نشر افکار ضد حکومتی پرداخته اند, و مردم را به کیش باطنی اسماعیلی فرا خوانده اند. کلامشان آمیزه ای است از فرهنگ ها و ادیان گوناگون, فلسفه شان مجموعه ای است از عقاید فیثاغوری و افلاطونی جدید که بدان رنگ شیعهء باطنی زده اند. و برای آن گروه از فلاسفهء اسلام که پس از ایشان آمدند راه آزاداندیشی در دین و سیاست را گشودند. چنان که در کتاب تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه هم آمده است که رسائل اخوان الصفا تاثیر زیادی بر متفکران اسلامی گذاشته بود و بیش تر متفکران مسلمان متاخر از غزالی و ابن سینا تا ملاصدرا آن ها را می خواندند...
واستاد ذبیح الله صفا گوید:روش فلسفی فارابی را باید فی الحقیقه یک روش نو افلاطونی اسلامی نامید, و این همان روشی است که پیش از فارابی به وسیلهء کندی شروع شد و بعد از او از طرفی در آثار اخوان الصفا و از طرفی دیگر در کتب ابوعلی سینا به مرحلهء کمال رسید.37
و هم چنین از تاثیر رسائل در تشکیل سندیکاهای صنعتی و فراماسونری اروپا سخن به میان آمده است. چندان که فیلیب گوید:قدیمی ترین سخن که از گروه های سندیکای اسلام به جا است, در رسالهء هشتم اخوان الصفا است که محتملا خود ایشان نیز قرمطی بوده اند. به گفتهء ماسینیون سندیکاهای صنعتی از این جا به اروپا راه یافته و در تشکیل سندیکاهای اروپایی و هم گروه فراماسون ها نفوذ فراوان داشته است.
فیلیپ تصریح کرده است که امام غزالی فیلسوف و متفکر اسلامی از نوشته های اخوان اثر گرفته است. چنان که با مقایسهء احیاء العلوم با رسائل اخوان این مطلب تایید می شود.38
اخوان الصفا در پنهان کاری کامل به نشر عقاید خود پرداختند, ولی راه را گشودند تا مردم به شنیدن اقوال گوناگون خو بگیرند و روشن فکران دیگر بتوانند افکار کوبندهء خود را به طور علنی انتشار دهند.

پی نوشت ها:

1. علی اصغر, حلبی, گزیدهء متن رسائل اخوان الصفا, سال 1360,ص5.
2 . همان,ص5.
3 . همان, ص7.
4 . همان, ص8.
5 . همان, ص8.
6 . حنا الفاخوری و خلیل الجر, تاریخ فلسفه در جهان اسلام, ترجمهء عبدالمحمد آیتی(انتشارات علمی - فرهنگی) ص192.
8 و 7 . حسینعلی, 1ممتحن, نهضت قرمطیان و بحثی در باب انجمن اخوان الصفا و خلان الوفا در ارتباط با آن(دانشگاه شهید بهشتی)ص165.
9 . حنا الفاخوری و خلیل الجر, همان, ص194.
10 . عبدالرفیع,حقیقت, نهضت های فکری ایرانیان(از آغاز قرن چهارم تا پایان قرن ششم), شرکت مولفان و مترجمان ایران.ص384.
11 . حنا الفاخوری و خلیل الجر, همان, ص196.
12 . عبدالرفیع, 1حقیقت, همان, ص286 و 387.
13 . همان, ص388 و 389.
14 . یوحنا, قمیر, اخوان الصفا یا روشنفکران شیعه مذهب, ترجمهء محمدصادق سجادی (انتشارات فلسفه) ص29.
15 . حنا الفاخوری وجلیل الجر, ص199 و 200.
16 . علی اصغر, حلبی, همان,ص29.
17 . یوحنا, قمیر, همان,ص16و17.
18 . حنا الفاخوری و خلیل الجر, همان, ص201.
19 . یوحنا, قمیر, همان, ص37.
20 . حسینعلی, ممتحن,همان, ص166.
21 . همان, ص174.
22 . همان, ص174.
23و24و 25 . یوحنا, قمیر, همان ص44.
26 . علی اصغر, حلبی, همان, ص35.
27 . حنا الفاخوری و خلیل الجر, همان, ص227 و 228.
28 . یوحنا, قمیر, همان, ص50 و 51.
29 . همان ص52 و 53.
30 . همان, ص92.
31 . همان, ص55 و 56.
32 . علی اصغر, حلبی, همان, ص60.
33 . یوحنا, قمیر, همان, ص76.
34 . علی اصغر, حلبی, همان, ص70 و 71.
35 . حنا الفاخوری و خلیل الجر, همان, ص234.
36 . همان, ص236.
37 و 38 . حسینعلی, ممتحن, همان, ص193.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان