ماهان شبکه ایرانیان

تحلیل ظاهر و باطن قرآن

ظاهر و باطن در اصل لغت، ماخوذ از ظهر و بطن و به ترتیب به معنای پشت و شکم است و به معنای آشکاری و پنهانی نیز به کار رفته است

استادیار دانشگاه قم

چکیده

ظاهر و باطن در اصل لغت، ماخوذ از ظهر و بطن و به ترتیب به معنای پشت و شکم است و به معنای آشکاری و پنهانی نیز به کار رفته است . در حدیث، ظاهر قرآن، مصادیق اولیه آیات و باطن قرآن، مصادیق بعدی آنها خوانده شده است . غالیان باطن قرآن را ولایت ائمه و برائت از نواصب، و متصوفه باطن قرآن را حالات نفس دانسته اند . علامه طباطبائی بواطن قرآن را معانی طولی آیات - که رابطه مثل و ممثلی با یکدیگر دارند - به شمار می آورد; اما در تحلیل عقلی به نظر می رسد، مانعی نیست که کلیه معانی التزامی آیات را باطن قرآن تلقی کرد; اعم از آنکه رابطه مثل و ممثلی با یکدیگر داشته باشند یا نداشته باشند، در این مقاله، مباحث فوق به تفصیل آمده است .

کلید واژه ها: ظاهر و باطن، غلات، متصوفه، علامه طباطبائی، معانی التزامی .

1) مقدمه

ظاهر و باطن یکی از مباحث دلالی قرآن به شمار می رود . در این مبحث از دلالتهای طولی قرآن سخن به میان می آید; یعنی دلالتهای که هر یک در طول دیگری قرار دارد ویکی از دیگری قابل استنباط است .

به نظر می رسد، موضوع ظاهر باطن داشتن قرآن نخست در احادیث نبوی و اقوال صحابه وروایات ائمه علیهم السلام مطرح شد; سپس در اقوال غلات و متصوفه و عرفا ملاحظه گردید . البته هر گروه معنای خاصی را از آنها اراده کرده اند که عنایت بدان به فهم روشنتر موضوع کمک می کند; مع الوصف فصل الخطاب، تحلیل عقلی آن است که در این مقاله بدان پرداخته می شود .

2) ظاهر و باطن در لغت

ظاهر و باطن در لغت ماخود از ظهر و بطن است و آندو در اصل بر اعضای بدن - یعنی به ترتیب بر پشت و شکم - اطلاق می شده است; سپس نظر به دو وصف مشهور هر یک - یعنی سختی و آشکاری پشت و نرمی و پنهانی شکم - به اشیای دیگر نیز که در یکی از آن اوصاف مشترکند، اطلاق گردیده است .

راغب اصفهانی درباره ظهر گوید: «ظهر همان عضو [معروف، یعنی پشت] است و جمع آن ظهور می باشد . . . آن برای [بخش] ناپیدای زمین به عاریت گرفته شده، [بدان] ظهرالارض گفته اند و [درمقابل آن] بطن الارض . . . رجل مظهر [یعنی: آدمی] سخت پشت . . . و ظهر علیه; [یعنی] بر او چیره شد . . . و ظهرالشی ء: در اصل [به] این [معنا] است که چیزی بر روی زمین واقع شده، پنهان نباشد و بطن [الشی ء] هنگامی است که در دل زمین واقع گردیده، پنهان باشد; زان پس در مورد هر [چیز] آشکاری که با بینایی یا بینش درک شدنی باشد، به کار رفته است . . . و دانش ظاهر و باطن گاهی بر معرفتهای آشکار و معرفتهای پنهان، و گاهی بر علوم دنیوی و علوم اخروی اطلاق می شود . . . و [در] «نعمه ظاهرة و باطنة » مراد از [نعم] ظاهر، آنهایی است که بر آن آگاهی می یابیم و از [نعم] باطن، آنهایی است ما آنها را نمی دانیم » [1].

نیز درباره بطن گوید: «اصل بطن همان عضو [معروف، یعنی شکم] است و جمع آن بطون می باشد . . . بطن در هر چیز مقابل ظهر است . . . و به هر نهانی بطن و به هر پیدایی ظهر گویند [. . . نیز] به هر چه با حس درک شود، ظاهر و به هر چه از آن پنهان باشد، باطن گویند» [2].

3) ظاهر و باطن در حدیث

متاسفانه اغلب روایاتی که متضمن شرح ظاهر و باطن قرآن است، از سوی غلات نقل شده که به دروغگویی و جعل حدیث متهمند; لذا بیشتر روایات این باب را نمی توان به ائمه علیه السلام نسبت داد . آنچه در خصوص ظاهر و باطن قرآن با اطمینان می توان به ائمه علیهم السلام نسبت داد، این است که به نظر آن بزرگواران ظاهر قرآن عبارت از همان مصادیق اولیه و باطن قرآن عبارت از مصادیق جاریه آن است . این معنا بوضوح از روایات صحیح قابل تحصیل است . مراد از مصادیق اولیه قرآن اشخاصی هستند که قرآن درباره آنها سخن گفته است و مقصود از مصادیق جاریه اشخاصی هستند که همسان آنان اند . یکی از آن روایات چنین است:

- عن حمران بن اعین قال: سالت اباجعفر علیه السلام عن ظهر القرآن و بطنه فقال: ظهره الذین نزل فیهم القرآن، و بطنه الذین عملوا باعمالهم; یجری فیهم مانزل فی اولئک (حمران بن اعین گوید: از امام باقر علیه السلام درباره ظاهر و باطن قرآن پرسیدم . فرمود: ظاهرش کسانی هستند که قرآن درباره آنان نازل شده و باطنش کسانی هستند که مانند آنان عمل کرده اند; آنچه در مورد آنان نزول یافته، در مورد اینان [نیز] جاری است) [3].

شایان ذکر است که باطن قرآن در برخی روایات بر تاویل قرآن اطلاق شده است و البته تاویل قرآن چیزی جز همان مصادیق جاریه آن نیست . در این خصوص عنایت به حدیث ذیل در خور اهمیت است:

- عن فضیل بن یسار قال: سالت اباجعفر علیه السلام عن هذه الروایة: «ما من القرآن آیة الا ولها ظهر و بطن » فقال: ظهره تنزیله و بطنه تاویله: منه ما قد مضی و منه ما لم یکن . یجری کما یجری الشمس والقمر; کلما جاء تاویل شی ء منه علی الاموات کما یکون علی الاحیاء (فضیل بن یسارگوید: از امام باقر علیه السلام راجع به این روایت پرسیدم که «هیچ آیه ای از قرآن نیست مگر آنکه ظاهر و باطنی دارد» فرمود: ظاهر قرآن آن است که نازل شده و باطنش آن است که بدان بر می گردد . برخی از موارد برگشتش آمده و برخی نیامده است . این موارد برگشت همچنانکه خورشید و ماه در جریان است، جریان دارد . هرگاه موارد برگشت آیه ای بیاید، همان [حکمی] بر زندگان است که بر مردگان بوده است) [4].

خاطرنشان می سازم که راویان این دو حدیث موثقند .

4) ظاهر و باطن در نظر غلات

غالیان یا گزافه گویان فرقه هایی بودند که اغلب در عصر صادقین علیه السلام در میان شیعه پدید آمدند . آنان ائمه علیه السلام را تا حد الوهیت بالا بردند و همه احکام دین را در ولایت آن بزرگواران خلاصه کردند; بر این اساس ظواهر قرآن را تعطیل کردند و آنها را اشاراتی به ائمه علیه السلام یا خلفا دانستند .

سعدبن عبدالله اشعری در خصوص یکی از فرق غلات به نام خطابیه گوید: «واجباتی را که خدای تعالی واجب ساخته، اشخاصی خواندند که به معرفت و ولایت آنان دستور داده شده است و معاصی را اشخاصی دانستند که به برائت از آنان و لعن کردن آنان و دوری گزیدن از آنان امر شده است و یکی از آیاتی را که تاویل کردند، «یریدالله لیخفف عنکم » [4/27] بود . گفتند: بواسطه ابوالخطاب به ما تخفیف داده شده است و بندها و بارها از ما برداشته شده است . مراد آنان نماز، زکات، حج، روزه و همه اعمال بود; بر این اساس هر که به رسول پیامبر، امام معرفت داشته باشد، آنها از [دوش] او برداشته شده; لذا رواست که هر چه دوست داشت، انجام دهد» [5].

همو درباره آن فرقه افزاید: «آنان پنداشتند، همه واجباتی را که خداوند بر بندگانش واجب ساخته و پیامبرش مقرر داشته، ظاهر و باطنی دارد، و همه آنچه از کتاب و سنت در ظاهر با آنها بندگان را به بندگی خوانده است، [بواقع] مثلهایی است که زده شده و در تحت آنها معناهایی است که عبارت از بطون آنهاست و به آنها باید عمل کرد و رهایی در آنهاست; ولی عمل به ظاهر آنها موجب هلاکت است و مایه عذاب ادنی . خداوند بدان گروهی را عذاب کرده و گرفتار ساخته است تا بدان هلاک شوند; زیرا حق را نشناختند و بدان عقیده پیدا نکردند و ایمان نیاوردند» [6].

حاصل مطلب آنکه به عقیده غلات باطن واجبات، ولایت ائمه علیه السلام و باطن محرمات، برائت از خلفاست . گفتنی است این معنا در پاره ای از روایاتی نیز که غلات به نام ائمه علیه السلام جعل کرده اند، آمده است . برای نمونه روایات ذیل قابل ملاحظه است:

- عن محمدبن منصور قال: سالت عبدا صالحا عن قول الله تبارک و تعالی «انماحرم ربی الفواحش ماظهر منهاو ما بطن » [الاعراف 33] فقال: ان القرآن له ظهر و بطن فجمیع ما حرم فی الکتاب هوالظاهر، والباطن من ذلک ائمه الجور، و جمیع ما احل فی الکتاب هوالظاهر والباطن من ذلک ائمه الحق (محمدبن منصور گوید: از امام کاظم علیه السلام راجع به آیه «انماحرم . . .» [اعراف 33] پرسیدم . پاسخ داد: قرآن ظاهر و باطنی دارد . همه آنچه در قرآن حرام شمرده شده، ظاهر است و باطن آن پیشوایان ستم است و همه آنچه در قرآن حلال گردانیده شده، ظاهر است و باطن آن پیشوایان حق است) [7].

به نظر می رسد، راوی این حدیث محمدبن منصور کوفی باشد که کشی وی را متهم به غلو و تفویض دانسته است [8].

- داود بن کثیر قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: انتم الصلاة فی کتاب الله عزوجل و انتم الزکاة و انتم الحج؟ فقال: یا داود! نحن الصلاة فی کتاب الله عزوجل و نحن الزکاة و نحن الصیام و نحن الحج و نحن الشهر الحرام و نحن البلدالحرام و نحن کعبة الله و نحن قبلة الله و نحن وجه الله . قال الله تعالی: «فاینما تولوا فثم وجة الله » [البقره 115] و نحن الآیات و نحن البینات، و عدونا فی کتاب الله عزوجل الفحشاء و المنکر و البغی و الخمر و المیسر والانصاب و الازلام و الاصنام و الاوثان و الجبت و الطاغوت و المیتة والدم ولحم الخنزیر (داودبن کثیر گوید: از امام صادق پرسیدم: [آیا] شما در کتاب خدای عزوجل همان نماز و زکات و حج هستید؟ پاسخ داد: ای داود! ما در کتاب خدای عزوجل همان نماز و زکات و روزه و حج و ماه حرام و سرزمین محترم و کعبه خدا و قبله خدا و روی خداییم . خدای تعالی فرمود: به هر جا روی کنید، همانجا روی خداست » ما نشانه ها و دلایل روشن هستیم و دشمن ما در کتاب خدای عزوجل همان [عمل] زشت و ناپسند و ستم و باده و قمار و بت های نصبی و تیرهای شرطبندی و بتان سنگی و غیرسنگی و خدایان و طغیانگران و مرده و خون و گوشت خوک است) [9].

آورده اند که داودبن کثیر رقی - راوی حدیث مذکور - را غلات از بزرگان خود برشمرده و احادیث غلوآمیزی از او روایت کرده اند [10] .

روشن است چنین باطنی که هرگز از ظاهر قرآن بر نمی آید، پذیرفتنی نیست و روایت ذیل هر چند راویان آن مجهول الحال هستند، ولی نظر به اینکه از مضمون مدلل و معقولی برخوردار است، مؤید این نظر است:

- عن الحمادی رفعه الی ابی عبدالله علیه السلام انه قیل له: روی ان الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجال، فقال; ما کان الله عزوجل لیخاطب خلقه بما لایعلمون (حماد مرفوعا از امام صادق علیه السلام آورده که به آن حضرت عرض کردند: روایت کرده اند که باده و قمار و بتان نصب شده و تیرهای شرطبندی عبارت از اشخاصی هستند . فرمود: خدای عزوجل به آفریدگانش چیزی نمی گوید که نفهمند) [11].

روایت ذیل نیز که راویان موثق آن را روایت کرده اند، عقیده باطل غلات را رد می کند:

- داودبن فرقد قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: لاتقولوا لکل آیة هذه رجل و هذه رجل! من القرآن حلال و منه حرام، و منه نباما قبلکم و حکم ما بینکم و خبر ما بعدکم (داودبن فرقد گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: برای هر آیه ای نگویید: این فلان کس است و این بهمان کس! بخشی از قرآن حلالهاست و بخشی دیگر حرامها و پاره ای خبر پیشینیان است و [پاره ای دیگر] احکام اموری است که میان شما روی می دهد و [پاره ای دیگر] گزارش پسینیانتان است) [12].

چنانکه از برخی روایات بر می آید، ولایت ائمه علیهم السلام یکی از مهمترین فرایض دین اسلام است [13] ; لکن این ایجاب نمی کند که ظواهر فرایض دیگر نیز به ائمه علیهم السلام تاویل شود . در این خصوص عنایت به روایت ذیل مناسب می نماید .

- حفص المؤذن قال: کتب ابوعبدالله علیه السلام الی ابی الخطاب: بلغنی انک تزعم ان الخمر رجل و ان الزنا رجل و ان الصلاة رجل و ان الصوم رجل، لیس کما تقول . نحن اصل الخیر و فروعه طاعة الله، و عدونا اصل الشر و فروعه معصیة الله . ثم کتب: کیف یطاع من لایعرف؟ و کیف یعرف من لایطاع (حفض مؤذن گوید: امام صادق علیه السلام به ابوالخطاب نوشت: به من خبر رسیده است که تو می پنداری باده فلان کس است وزنا بهمان کس، و نماز فلان کس و روزه بهمان کس . اینچنین که می گویی، نیست . ما اصل خوبیها هستیم و فروعش فرمانبرداری از خداست و دشمن ما اصل بدیهاست و فروعش نافرمانی خداست . پس از آن افزود: چگونه کسی را که نمی شناسند از او فرمانبرداری کنند، و چگونه از کسی فرمانبرداری کنند که او را نمی شناسند [14].

گفتنی است همین حدیث را بشیر دهان نیز از آن حضرت روایت کرده است [15]. اگر چه حفص و بشیر هر دو مجهول الحال هستند; لکن تعدد طریق احتمال جعل حدیث را زایل می سازد .

شایان ذکر است متن این حدیث مشکلاتی دارد; از جمله اینکه میان ائمه و طاعت یا دشمن ائمه و معصیت سنخیتی وجود ندارد که یکی به منزله اصل و دیگری به منزله فرع قلمداد شود و دیگر اینکه میان فروع و خبرش تناسبی نیست; زیرا لازم بود خبرش جمع باشد; نه مفرد . در خصوص مشکلات مذکور دو احتمال وجود دارد: یکی آنکه «طاعة » جمع طائع یا طیع باشد; چنانکه «سادة » جمع سید و «قادة » جمع قائد و «صاغة » جمع صائغ است; بر این اساس معنای حدیث چنین می شود که ما اصل حق هستیم و فروع حق طائعون، یا طیعون - یعنی فرمانبرداران - خدایند; اما این احتمال ضعیف است; زیرا «معصیة » را که در جمله دیگر حدیث است، نمی توان اینچنین توجیه کرد، و دیگر آنکه «طاعة » اسم جنس باشد; لذا مراد عموم طاعات باشد . با این توجیه سنخیت میان «معصیة » و «عدونا» نیز روشن می شود . با این احتمال باید قبل از «نحن » و «عدونا» لفظ ولایت را در نظر گرفت [17].

ناگفته نماند که این دو احتمال با فرض این است که متن حدیث عین لفظ معصوم علیه السلام باشد; لکن مقایسه متن وایت حفص با متن روایت بشیر و ملاحظه اختلافات پاره ای از الفاظ آندو این فرض را تضعیف می سازد . اختلافات متن روایت بشیر با متن روایت حفص چنین است: 1- جمله «الزنا رجل » بر جمله «الخمررجل » مقدم شده است . 2- بجای «الصوم » ، «الصیام » آمده است . 3- جمله «ان الفواحش رجل » را افزون بر آن دارد . 4- بجای «نحن اصل الخیر» ، «انا اصل الحق » آمده است . 5- بجای «فروعه » ، «فروع الحق » آمده است . 6- بجای «فروعه معصیة الله » ، «فروعهم الفواحش » آمده است . 7- «ثم کتب » را ندارد . این اختلافات حاکی از این است که حدیث نقل به معنا شده است; بنابراین بعید نیست در اصل چنین بوده باشد: ولایتنا اصل الخیر و فروعه الطاعات و ولایت عدونا اصل الشر و فروعه المعاصی; یعنی ریشه خوبی دوستی ماست و شاخه هایش طاعات و ریشه بدی دوستی دشمنان ماست و شاخه هایش معاصی .

5) ظاهر و باطن در نظر متصوفه

متصوفه در این نظر که ظاهر قرآن رمز و مثلی است که به حقیقتی دیگر اشاره دارد و ظاهر قرآن مراد خداوند نیست، بلکه صرفا همان حقیقت دیگر مراد خداست، با غلات هم عقیده اند; لکن برخلاف غلات که معتقد بودند، باطن قرآن رجل است، متصوفه معتقدند، باطن قرآن نفس آدمی است; لذا ظاهر همه الفاظ قرآن را به نفس و حالات آن تاویل می کنند .

ناگفته نماند برخی از متصوفه هم ظاهر قرآن را مراد خدا می دانند و هم آنچه را که باطن قرآن می خوانند; لکن فهم باطن قرآن را ویژه خویش می شمارند . برخی از مواردی را که متصوفه باطن قرآن خوانده اند، چنین است:

- سهل شوشتری درباره آیه «لتنذر ام القری و من حولها» [انعام 92] گفته است: «تفسیر ظاهری «ام القری » مکه مکرمه و مقصود باطنی آن قلب است و منظور از «من حولها» اعضاء و جوارح است و مراد آیه بیم دادن مردم است که دلها و اعضای خود را از لذات معاصی و منکرات نگهدارند» [18].

- ابوعبدالرحمن سلمی درباره آیه «الم تر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضرة » [حج 63] گوید: «یکی از متصوفه گفته است: [یعنی:] آب های رحمت را از ابرهای قرب نازل کرد و به [روی] دلهای بندگانش چشمه هایی از آب رحمت گشود; زان پس رویاند و با زیور معرفت سبز ساخت . . . .» [19].

- نجم الدین دایه در مورد آیه «یا ایهاالذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار ولیجدوا فیکم غلظة » [توبه 123] گوید: «و قاتلوا الذین یلونکم من الکفار یعنی: با کافران نفس و صفاتش بوسیله مخالفت با خواهش هایش و تبدیل صفاتش و واداشتن آن به طاعت خدا و مجاهده در راه او جهاد کنید; زیرا آن حجاب تو از [وصال به] خداست . «ولیجدوا فیکم غلظة » ; یعنی: [باید در شما بیابند] تصمیمی صادقانه در فانی ساختن آن با رها کردن خواهشها و لذتها و نیک پنداریهایش و مبارز با خواسته های آن و واداشتنش به پیروی در طلب حق » [20].

چنین معانی باطنی که متصوفه ارائه می دهند - حتی اگر منکر ظاهر قرآن نباشند - پذیرفتنی نیست; زیرا این معانی - بدون انضمام بینش صوفیانه به معانی قرآن - از ظاهر قرآن بر نمی آید .

- مغنیه در رد عقیده متصوفه گوید: «چنین پنداری به هیچ دلیلی مستند نیست; چون خدای سبحان همه مردم را به تکلیف واحدی مکلف ساخته است و میان گروهها و افراد فرق ننهاده و همه را با قرآن کریم مخاطب ساخته و عمل بدان را بر آنان واجب گردانیده است و محال است که آنان را به چیزهایی امر کند که آنها را نمی فهمند و بدانها راه نمی برند . چگونه چنین باشد; در حالی که خدا قرآن را به عربی مبین متصف ساخته است » [21].

نیز علامه طباطبائی گوید: «متصوفه به جهت سرگرمی به سیر در باطن آفرینش و توجه به مقام آیات انفسی - بدون عالم ظاهر و آیات آفاتی - در بحث خود به تاویل محدود شدند و تنزیل را کنار گذاشتند . این امر مردم را به تاویل و پرداختن جملاتی شاعرانه و استدلال از هر چیز بر هر چیز جرئت داد; حتی تا به آنجا انجامید که آیات را با حساب جمل تفسیر کردند و کلمات را به زبر و بینات و حروف نورانی و ظلمانی و جز آنها برگرداندند، و حال آنکه واضح است که قرآن نازل نشده تا فقط متصوفه را هدایت کند و نه مخاطبان آن اهل علم اعداد و اوفاق و حروفند و نه معارف آن بر اساس حساب جمل مبتنی است که منجمان آن را پس از انتقال [علم] نجوم از [زبان] یونانی به [زبان] عربی برقرار کردند» [22].

6) ظاهر و باطن در نظر علامه طباطبائی

به نظر می رسد، حاصل نظر علامه طباطبائی در خصوص ظاهر و باطن قرآن چنین است که هر بیان لفظی قرآن برخاسته از یک معرفت کلی و هر معرفت کلی برآمده از یک معرفت کلی تر است تا برسد به اصل قرآن که در لوح محفوظ است و همه معارف قرآنی از آن سرچشمه گرفته است . نسبت هر معرفت به معرفت بالاتر از نظر دلالت نسبت مثل به ممثل است; بنابراین ظاهر قرآن همان معنایی است که در مرتبه نخست از مراتب معانی قرآن قرار دارد و بطون قرآن تمام معناهایی است که در طول همان معنا واقع است [23].

برای نمونه در آیه «فاجتنبوا الرجس من الاوثان » (1) [حج 30] خدا از پرستش بتها نهی کرده است و این نهی مثالی از یک نهی گسترده تر، یعنی نهی از پرستش غیرخداست که هم شامل نهی از پرستش بتهاست و هم نهی از پرستش غیر آن مانند شیطان و حتی خواهشهای نفس . همچنین نهی از پرستش غیرخدا نیز مثالی از یک نهی فراگیرتر، یعنی از توجه به غیر خداست [24].

علامه طباطبائی این مثال را به بیانی دیگر چنین شرح می دهد: «خدای متعال در کلام خود می فرماید: «واعبدواالله ولاتشرکوا به شیئا» (2) [نساء 36]. ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بتهاست; چنانکه می فرماید: «فاجتنبوا الرجس من الاوثان » [حج 30] ; ولی با تامل و تحلیل معلوم می شود که پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بت بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد; چنانکه خدای متعال اطاعت شیطان را [نیز] عبادت او شمرده، می فرماید: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان » (3) [یس 60]، و با تحلیلی دیگر معلوم می شود که در طاعت و گردن نهادن انسان میان خود و غیر فرقی نیست . همانطور که از غیر نباید اطاعت کرد، از خواستهای نفس [نیز] نباید اطاعت کرد; چنانکه خدای متعال اشاره می کند: «افرایت من اتخذ الهه هواه » (4) [جاثیه 23]، و با تحلیل دقیقتری معلوم می شود که اصلا به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از او غفلت کرد; زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر اوست، و این همان روح عبادت و پرستش است که خدای متعال می فرماید: «ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس » تا آنجا که می فرماید: «اولئک هم الغافلون » (5) [اعراف 179].

چنانکه ملاحظه می شود، از آیه کریمه «ولاتشرکوا به شیئا» ابتدائا فهمیده می شود، اینکه نباید بتها را پرستش کرد و با نظری وسیعتر اینکه از دیگران به غیر اذن خدا نباید اطاعت کند و با نظری وسیعتر از آن اینکه انسان حتی از خواهش دل خود نباید پیروی کند و با نظر وسیعتر از آن اینکه نباید از خدا غفلت کرد و به غیر او التفات داشت .

همین ترتیب - یعنی ظهور یک معنای ساده ابتدائی از آیه و ظهور معنای وسیعتری بدنبال آن و همچنین پیدایش معنائی در زیر معنائی - در سرتاسر قرآن مجید جاری است و با تدبر در این معانی معنای حدیث معروف - که از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ماثور و در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است که «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعة البطن » (6) - روشن می شود .

بنابر آنچه گذشت، قرآن مجید ظاهر و باطن دارد و هر دو از کلام اراده شده اند; جز اینکه این دو معنا در طول هم مرادند; نه در عرض هم . نه اراده ظاهر لفظ اراده باطن را نفی می کند و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر است » [25].

همو در جای دیگر درباره کیفیت معانی باطنی قرآن گوید: «قرآن از حیث معنا مراتب گوناگونی دارد که از جهت طولی بر یکدیگر مترتبند [. این معانی] نه در یک عرض هستند تا استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا لازم بیاید [که ممتنع است] ; نه مثل مجاز است; نه از قبیل لوازم متعدد برای ملزوم واحد; بلکه آنها معناهایی مطابق یکدیگرند که لفظ بر هر یک از آنها - به حسب مراتب فهم ها - دلالت مطابقی دارد» [26].

7) ظاهر و باطن در تحلیل عقلی

برای تجزیه و تحلیل عقلی ظاهر و باطن باید پاسخ این پرسش کاوش شود که چه معانی و مضامینی را می توان موافق قرآن دانست . جهت آن است این است که اساسا مضامینی را که موافق قرآن نباشند، نه رواست که آنها را ظاهر قرآن نامید و نه باطن قرآن .

شایان ذکر است که نسبت معانی به قرآن سه گونه است: برخی موافق قرآن، برخی مخالف قرآن و بالاخره برخی مفارق از قرآن اند .

به عبارت روشنتر بعضی از مضامین را می توان به قرآن نسبت داد و قرآن نه با آنها مخالفت دارد و نه بی ارتباط است; برای مثال مضامین «پدر و مادر را کتک مزن! به آنان دشنام مده! آنان را گرامی بدار» همگی با جمله «لاتقل لهما اف » (7) [اسراء23] موافقت دارند . همچنین، مضمون «دریای شیرین حاصل از ریزش آب رودخانه ها به دریا، و دریای شور واقع در حوزه اصلی که به یکدیگر تلاقی پیدا می کنند، بدون آنکه به حوزه همدیگر تجاوز کنند» [27] به عنوان تفسیر «مرج البحرین یلتقیان . بینهما برزخ لایبغیان » (8) [رحمن 19و20] موافق قرآن تلقی می شود .

برخی دیگر از مضامین با قرآن مخالفت دارند و قرآن آنها را برنمی تابد; مثل مضمون «آبهای شیرین واقع در سفره های زیرزمینی و آبهای شور دریاها» به عنوان تفسیر «البحرین » در آیات اخیرالذکر که با جملات «یلتقیان » و «یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان » (9) [رحمن 22] مخالفت دارد; چون آن آبها با یکدیگر تلاقی ندارند و در آبهای زیرزمینی لؤلؤ و مرجان به عمل نمی آید; بعلاوه در عرف بر آبهای زیرزمین، دریا اطلاق نمی کنند; بویژه آنکه این آبها در زیرزمین به صورت دریا نیست; بلکه به شکل ذرات در لابلای خاک و شن اند [28].

بالاخره برخی دیگر از مضامین هیچیک از نسبتهای موافق یا مخالف را با قرآن ندارند و اساسا مفارق و جدای از قرآن اند . قرآن نه آنها را تصدیق می کند و نه تکذیب; مثل «علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام » به عنوان تفسیر یا تاویل «البحرین » در آیه مورد بحث که اصولا میان آنها ارتباطی وجود ندارد والبته چنین مضامینی را نیز - نظیر مضامین نوع دوم - روا نیست، به قرآن نسبت داد، [29] جز از باب تمثل [30] ; یعنی: علی علیه السلام و فاطمه (س) مثل دو دریای از علم و طهارت خوانده شوند که در دامانشان حسن علیه السلام و حسین علیه السلام چون لؤلؤ و مرجان تربیت یافته اند .

حاصل بحث آنکه از سه نوع مضامین مذکور تنها آنهایی را که با قرآن موافقت دارند، می توان بدان نسبت داد و به عنوان معانی قرآن تلقی کرد .

مضامین موافق قرآن خود دو نوعند: یکی آنچه مراد الهی است و خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را اراده کرده است و از آن به مراد جدی تعبیر می شود و دیگر آنچه لازم مراد الهی است و بسا خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را قصد نکرده است که آن را معنای التزامی می گویند [31].

می توان مراد جدی قرآن را ظاهر و معنای التزامی قرآن را باطن نامید; چون آن هم با مضمون روایات صحیح معصومین علیه السلام موافقت دارد و هم با فهم عرفی و هم با فهم عقلانی . چنین ظاهر و باطنی برخلاف آنچه معتقد غلات و متصوفه است، مصدق یکدیگرند، نه مفارق از یکدیگر . (10)

پی نوشت ها:

1) از پلیدی از قبیل بتها دوری کنید .

2) و خدا را بندگی کنید و چیزی را شریک او نسازید .

3) ای فرزندان آدم آیا از شما پیمان نگرفتم که شیطان را بندگی نکنید؟

4) آیا آنکه خواهش خود را خدا گزیده بود، دیدی؟

5) و بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم . . . آنان بی خبرند .

6) قرآن ظهر و بطنی دارد و بطنش بطنی دیگر تا هفت بطن .

7) به آندو (پدر و مادر) اوف مگو .

8) دو دریا را روان کرد، به گونه ای که به برسند . میان آندو حائلی است که به [حوزه] همدیگر تجاوز نمی کنند .

9) از هر دو مروارید و مرجان بر می آید .

10) شرح این مجمل به نوبتی دیگر موکول می شود .

منابع

1) راغب، مفردات الفاظ القرآن، ذیل ظهر .

2) همان، ذیل بطن .

3) مجلسی، بحارالانوار 89/83 و طباطبائی، المیزان 3/71 .

4) مجلسی، پیشین 89/97 و 92 .

5) سعدبن عبدالله، المقالات و الفرق 51 .

6) همان 85 .

7) مجلسی، پیشین 24/301 و حویزی، تفسیر نور الثقلین 2/25 .

8) خوئی، معجم/رجال الحدیث، ذیل محمدبن منصور الکوفی .

9)) مجلسی، پیشین 24/303 و 79/236 .

10) خوئی، پیشین، ذیل داودبن کثیر رقی .

11) مجلسی، پیشین 24/300 .

12) همان 301 .

13) ر . ک: حر عاملی، وسائل الشیعه 1/81 و 10 و 14 و 18 .

14) مجلسی; پیشین 24/301 و صفار، بصائرالدرجات 536 .

15) مجلسی; پیشین 299 .

16) خوئی، پیشین، ذیل حفص المؤذن و بشیر الدهان .

17) مجلسی، پیشین .

18) هاشم معروف حسینی، تصوف و تشیع، ترجمه سید صادق عارف 182- 183 .

19) محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون 2/388 .

20) همان 396- 397 .

21) مغنیه، المعالم الفلسفیة الاسلامیة 202 .

22) طباطبائی، پیشین 1/71 .

23) همان 3/64 و 72 وهمو، قرآن در اسلام 27- 28 و همو، شیعه در اسلام 47- 50 .

24) ر . ک: طباطبائی، شیعه در اسلام 49 .

25) همو، قرآن در اسلام 27- 28 .

26) همو، المیزان 3/64 .

27) ر . ک: جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ذیل آیه 19 و 20 رحمن و مغنیه، تفسیرالکاشف، ذیل همان آیه و طنطاوی، تفسیرالجواهر، ذیل همان آیه .

28) ر . ک: جمعی از نویسندگان، پیشین .

29) ر . ک: مغنیه، پیشین .

30) ر . ک: شعرانی، مقدمه تفسیرمنهج الصادقین 1/12 .

31) ر . ک: مظفر، اصول الفقه 2- 1/108 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان