ماهان شبکه ایرانیان

سیر تکاملی رشد در قرآن کریم

نویسنده در این مقال، لوازم اصلی نیل انسان به رشد و کمال آن را بر شمرده است . ضمن بیان اینکه مهم ترین ویژگی های نوع انسان در دو حوزه عقل و اراده است، رشد او نیز منوط به تکامل این دو دانسته شده است

استادیار دانشگاه قم

چکیده

نویسنده در این مقال، لوازم اصلی نیل انسان به رشد و کمال آن را بر شمرده است . ضمن بیان اینکه مهم ترین ویژگی های نوع انسان در دو حوزه عقل و اراده است، رشد او نیز منوط به تکامل این دو دانسته شده است . کسب اطلاعات صحیح، تامل در آنها، جستجو در معلومات برای کشف مجهولات و توجه دائمی به حقیقت مکشوف از مراحل رشد عقلانی شمرده شده است . در ادامه مقاله، تقوا به عنوان اراده متعالی معرفی شده و پدید آمدن این صفت مستلزم خوف از خدا دانسته شده است . از آنجا که خوف از خدا جز با ایمان حقیقی به مبدا لایزال هستی حاصل نمی شود، "ایمان" نیز به عنوان پیش شرط اراده متعالی و مکمل رشد تلقی شده است .

کلید واژه ها: رشد، کمال، مراحل رشد، خوف از خدا، تقوا، عقل، اراده .

1 . مقدمه

رسیدن به قله رشد در گرو به کمال رسیدن مهمترین ویژگی ها و شاخصه های انسانی است . مهمترین شاخصه های انسان را می توان در دو حوزه بر شمرد ; حوزه عقل و حوزه اراده . ضعف انسانها و جوامع و نیز انحطاط آنها معمولا یا از ضعف عقل و ضعف اراده و یا هر دو ناشی می شود . به عبارت دیگر، رفتارهای سوء یا جاهلانه است و یا عالمانه . اولی از ضعف عقل و دومی از ضعف اراده است .

عقل و اراده دو بال پرواز انسان به سوی اوج سعادت است . هر یک از این بالها که بشکند، راهی جز سقوط طایر انسانیت، سرنوشت دیگری در انتظار او نیست . در میان انسانها کسانی بوده اند که اراده هایی جزمی و پولادین داشته اند تا جایی که حاضر شده اند به اندک بهایی خود را به کشتن دهند و یا انسانهای بی گناهی را بکشند، اما از عقل به قدر دانه جوی بی بهره بوده اند! در طرف مقابل هم کسانی بوده اند که در اوج عقلانیت و شعور، به دلیل سستی اراده، به چاه انحطاط سقوط کرده اند . بنابراین می توان گفت کمال رشد برابر است با برآیند کمال و اراده . اینک باید دید چگونه عقل به کمال می رسد و شاخص کمال اراده چیست .

2 . عقل رشید و مراحل تکامل آن

بی تردید، افراد و جوامع انسانی در پرتو عقلانیت می توانند راه رشد و سعادت را بپیمایند . انسان وقتی به دنیا می آید، نه در بعد عقل نظری از واقعیتها اطلاعی دارد و نه در بعد عقل عملی درکی از درستی و نادرستی کارها دارد . خداوند سبحان می فرماید:

والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا [نحل / 78] ; خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید .

بنابراین انسان در هنگام تولد دارای عقل بالقوه است و فعلیت یافتن و رشد آن در گرو نحوه به کار گرفتن آن است . باید عقل انسانها به مرحله ای برسد که واقعیتها را به درستی درک کند و سپس بر پایه بینشهایی که کسب کرده، به درک صحیحی از بایدها و نبایدها برسد . با توجه به آنچه در قرآن کریم در مورد انسان آمده، رشد عقلانیت انسان در طی مراحل ذیل است .

1 . احساس (به کارگیری حواس)

2 . نظر (درنگ و تامل در جوانب)

3 . فکر کردن (کشف حقیقت)

4 . تذکر (توجه به حقیقت)

1- 2 . احساس

بی تردید، اولین اطلاعات انسان از جهان خارج از طریق حواس بویژه قوای شنوایی و بینایی است . خداوند در آیات مختلفی این نعمت را به انسان پس از نعمت خلقت یادآور شده است و مسئولیت او را در برابر این نعمت الهی یادآور می شود . در آیه مذکور، به دنبال عبارت لا تعلمون شیئا می فرماید:

و جعل لکم السمع والابصار والافئدة لعلکم تشکرون [نحل / 78] ; خداوند برای شما گوش و دیدگان و دلها را قرار داد، شاید که سپاس گذارید .

شکر در اینجا به این است که انسان از این مبادی علم و معرفت و شناخت به خوبی استفاده کند و سیر نظر و تفکر و تذکر را بپیماید و رفتارهای خود را بر پایه یقین و شناخت صحیح از واقعیتها استوار کند . این شکر نعمت، وظیفه بنده در مقابل منعم است و البته سئوال از نعمت نیز حق منعم است . لذا فرمود:

ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والابصار و الافئدة کل اولئک کان عنه مسئولا ; [اسراء / 36] ; و از آنچه به آن علم نداری پیروی نکن، چرا که گوش و چشم و دل هر یک در کار خود مسئول است .

پس انسان مسئول است، چون دارای فؤاد (عقل) و ابزارهای به فعلیت رساندن آن یعنی "سمع و بصر" است . باید آنها را به کار گیرد تا به درک صحیحی از خود و جهان و نیز درک صحیحی از رفتارها برسد که همان مقام علم است .

2- 2 . نظر

انسان بعد از آنکه به وسیله ابزارهای شناخت، قدرت به تصویر کشیدن اشیاء مادی و به تصور درآوردن امور غیر مادی را پیدا کرد، برای کسب معلومات بیشتر باید در بسیاری از آنها با دیده "نظر" بنگرد . "نظر" در لغت عرب به معنای دیدن صرف نیست ; بلکه به معنای نگریستن همراه با "تامل" است . در کتاب معجم مقاییس اللغة آمده است: نظر: تامل الشی ء و معاینته [1] (نظر عبارت است از تامل در شیئی و دیدن آن). یکی از لغت پژوهان معاصر نیز می نویسد: «معنای اصلی نظر عبارت است از: دیدن همراه با تعمق و تحقیق در موضوعی مادی یا معنوی با چشم سر یا چشم بصیرت » [2]. می توان گفت: فرق رؤیت با نظر در همین نکته نهفته است که رؤیت به مطلق دیدن گفته می شود، خواه با تامل همراه باشد و خواه بدون تامل و اندیشه باشد، اما نظر دیدن با اندیشه است .

در قرآن کریم بر مساله نظر در اشیاء تاکید شده است . یعنی انسان برای یافتن حقایق و در نتیجه تصحیح اعتقاد و عمل خویش باید به اطراف خود و به گذشته و آینده خویش و در یک کلام به همه چیزها به دیده تامل بنگرد .

خداوند گاهی انسان را وا می دارد که با شتر و کوه و دشت و آسمان نظر کند تا به راز و رمز صنع او پی ببرد [غاشیه / 17].

گاهی او را متوجه خلقت نخستین خودش می کند و او را به تعمق در آن دعوت می کند [طارق / 5].

گاهی او را به نظر در حرکت این چرخ گردون توجه می دهد تا گذر عمر خویش را در آن بنگرد [اعراف / 185].

گاهی او را به آنچه برای زندگی پس از مرگ خود تهیه کرده توجه می دهد [حشر / 18].

گاهی او را به مطالعه ژرف در تاریخ و تمدنهای منقرض شده دعوت می کند [یوسف / 109]

گاهی برای کشف چگونگی آغاز خلقت، او را به نظر در تحولات این کره خاکی فرا می خواند [عنکبوت / 20].

خلاصه آنکه در قرآن کریم برای رساندن انسان به رشد عقلانی و درک حقایق از روش "نظر و تامل" در امور استفاده شده، خصوصا اموری که نوع انسانها هر روز با آن سر و کار دارند ; اما بیشتر آنان بی توجه از کنار آن می گذرند .

نکته جالبی که در آیات مربوط به "نظر" به چشم می خورد این است که خداوند در اکثر قریب به اتفاق این آیات، بعد از دعوت به نظر، سؤالی را مطرح کرده است . به نظر می رسد که طرح سؤال و مواجه کردن فرد با سؤال، لازمه تامل و تعمق است . بنابراین اگر ما می خواهیم از این روش برای رشد دادن عقل افراد استفاده کنیم باید همراه با دعوت افراد به نظر در امور، آنها را با سؤالات و معماهایی مواجه سازیم تا برای کشف و پاسخ به سؤال، عمیق تر در شئ مورد نظر بنگرند .

3- 2 . تفکر و تعقل

بدون شک نظر مقدمه بصیرت است و تفکر حلقه واسط بین آنهاست ; لذا ممکن است هر نظری به بصیرت نیانجامد . راغب از قول برخی از ادباء نقل می کند که: فکر در اصل مقلوب "فرک" است و" فرک الامور" به معنای جستجوی در امور است [3]. خلاصه آنکه به مرحله تلاش و تکاپوی عقل برای دریافت جواب و کشف حقیقت مجهول، فکر گفته می شود .

قرآن کریم موارد بسیاری را به عنوان زمینه ساز تفکر در بشر بیان می کند، مانند قصص، امثال و علل و احکام . در اینجا به نمونه هایی از این موارد می پردازیم .

فاقصص القصص لعلهم یتفکرون [اعراف / 176] ; پس این داستان را حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند . از این آیه استفاده می شود که خداوند در کتاب آسمانی اش قصه ها و داستانها را برای به تفکر واداشتن مردم بیان می کند . قصه یکی از اموری است که از انسانهای نخستین تاکنون در ادبیات ملل درخشندگی خاصی داشته است و این نشانه تاثیر عمیق آن بر روی مردم است . برای هدفهای مختلفی می توان قصه ساخت یا به بیان قصه پرداخت ; برای سرگرمی، خنداندن، گریاندن، خواب کردن و . . . قرآن در آیه ای که ذکر شد، هدف قصه را به فکر واداشتن می داند و در جای دیگری می فرماید: لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب [یوسف / 111] ; به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است .

نکته ای که ما از قرآن کریم در این باره می آموزیم این است که اگر ما از "قصه" در تعلیم و تربیت بهره می بریم، باید تلاش کنیم قصه هایی بسازیم و یا بیان کنیم که افراد را به فکر فرو برد و در آن مسائلی برای فکر کردن وجود داشته باشد تا افراد با شنیدن قصه ها و تفکر در آنها، به نتایج مفیدی برسند و در نوع رفتار و کردار آنها مؤثر افتد .

مثل از مواردی است که به صورت گسترده در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است، به طوری که خداوند می فرماید: ولقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل [زمر / 7] ; در این قرآن از هر مثلی برای مردم آوردیم .

خداوند این مثلها را برای به فکر واداشتن مردم بیان کرده است، چنانکه فرمود: و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرؤن [حشر / 21] ; و این مثل ها را برای مردم می زنیم، باشد که آنان بیندیشند .

مثل از این جهت حایز اهمیت است که ذهن انسان را قادر می سازد که با تشبیه معقول به محسوس به درک حقایق دشوار نایل آید .

یکی از مواردی که خداوند برای ایجاد تغییر مطلوب در رفتار انسان در عرصه مسائل اجتماعی و اقتصادی از مثل استفاده کرده، مساله انفاق است . کسی که انفاق می کند به ظاهر چیزی را از دست می دهد . اما حقیقت انفاق از دست دادن نیست . بلکه بدست آوردن است ; آن هم بدست آوردن چندین برابر آنچه انفاق شده است . قرآن می گوید: «شما دانه ای را می کارید و به عوض آن هفصد دانه درو می کنید . بذر نهالی را می کارید و به جای آن درخت تنومند پر از میوه برداشت می کنید . قرآن کریم می گوید:

«مثل [صدقات] کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه ای صد دانه باشد و خداوند برای هر کس که بخواهد [آن را] چند برابر می کند، و خداوند گشایش گر داناست » [بقره / 261].

«و مثل [صدقات] کسانی که اموال خویش را برای طلب خشنودی خدا و استواری روحشان انفاق می کنند، همچون مثل باغی است که بر فراز پشته ای قرار دارد [که اگر] رگباری به آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگباری هم به آن نرسد، باران ریزی برای آن کافی است . . .» [بقره / 265].

«آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر آنها نهرها روان است و برای او در آن [باغ] از هر گونه میوه ای [فراهم] باشد، و در حالی که او را پیری رسیده و فرزندانی خردسال دارد، [ناگهان] گردبادی آتشین بر آن [باغ] زند و [باغ یکسر] بسوزد؟ این گونه، خداوند آیات [خود] را برای شما روشن می گرداند، باشد که شما بیندیشید» [بقره / 266].

علل تشریع احکام شرعی از موارد دیگری است که خداوند مردم را دعوت به تفکر در آن می کند تا خود به نتیجه مطلوب برسند . نمونه زیر در باره حکم باده و قمار، گواه بر این مطلب است .

یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما . . . کذلک یبین الله لکم الآیات لعلکم تتفکرون [بقره / 219] ; در باره شراب و قمار، از تو می پرسند، بگو: در آن دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است ; ولی گناهشان از سودشان بزرگتر است . . . این گونه، خداوند آیات [خود را] برای شما روشن می گرداند، باشد که بیندیشید .

نتیجه آنکه، مسائل را باید به گونه ای تبیین کرد که افراد به فکر واداشته شوند و با جهد و تکاپوی فکری به نتایج مطلوب برسند . پس ابتدا انسان در موضوعی نظر می کند و با دیده تامل در آن می نگرد تا به سؤال یا سؤالاتی پاسخ گوید . آنگاه فکر و ذهن خود را به تکاپو وا می دارد و در معلومات سیر می کند تا به کشف مجهول یا مجهولات نایل آید .

4- 2 . تذکر

تذکر به معنای توجه و در مقابل غفلت است . انسان پس از تعقل و درک حقیقت باید به آن حقیقت مکشوف توجه داشته باشد تا با این توجه، رفتار خود را تنظیم و تصحیح کند، وگرنه، بسیارند کسانی که به حقایقی می رسند ; ولی پس از آن غفلت می ورزند . انسان ها پیوسته در معرض نسیان و غفلت هستند ; لذا خداوند می فرماید:

و لقد وصلنا لهم القول لعلهم یتذکرون [قصص / 51] ; و به راستی، این گفتار را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته نازل ساختیم ; باشد که متذکر شوند .

آنچه که در اینجا بر آن تاکید می ورزیم این است که تذکر به معنی توجه به حقیقت آخرین مرحله سیر عقل انسان است . لذا کسانی که صاحب خرد خالص و کامل اند، تا به اینجا پیش می روند . در قرآن کریم گروهی تحت عنوان "اولوالالباب" معرفی شده اند که در لغت به معنای "کسانی است که صاحب عقل خالص از هر گونه شائبه ای هستند" . کسی که به این حد از عقل برسد می تواند مسائل را درک کند و بدان توجه ورزد . خداوند در قرآن کریم شانزده مرتبه از "اولوالالباب" سخن گفته است . که در نه مورد از آن، موضوع تذکر و توجه به حقیقت را به آنها نسبت است ; مانند:

انما یتذکر اولواالالباب [رعد / 19 و زمر / 9]

و ما یذکر الا اولوالالباب » [بقره / 269 و آل عمران / 7]

و ان فی ذلک لذکری لاولی الالباب [زمر / 21].

جالب اینجاست که وقتی مساله تفکر، تعقل و تذکر در مورد عموم مردم مطرح می شود با لفظ "لعل" بیان می شود ; بدین معنا که فقط انتظار می رود که آنها به تفکر بپردازند و به تعقل و تذکر برسند ; ولی اینگونه امور در مورد آنها قطعیت ندارد . اما وقتی سخن از اولوا الالباب است، دیگر از واژه "لعل" خبری نیست ; بلکه به عکس ترکیب کلام به گونه ای است که قطعیت از آن استفاده می شود ; مانند: "انما" در انما یتذکر اولوا الالباب و یا حرفی نفی و استثناء در و ما یذکر الا اولوا الالباب .

نکته ای که در پایان این بحث ذکر آن لازم است، اینکه در تمام مراحل سیر عقل باید به مساله "تبیین" توجه داشت . ذهن انسان نمی تواند از مجهول مطلق به معلوم برسد ; بلکه باید برای کشف مرحله ای، مرحله قبل از آن معلوم باشد ; لذا برای اینکه افراد به نتایج مطلوب برسند، باید برای آنها مقدمات و زمینه های لازم را روشن ساخت .

خداوند در قرآن کریم بر این نکته تاکید می ورزد که اگر از انسانها انتظار دارد اهل تفکر و تعقل و تذکر باشند، قبلا آیاتش را به خوبی برای آنها تبیین کرده است:

و کذلک یبین الله لکم الآیات لعلکم تتفکرون [بقره / 219] ; و اینچنین خداوند آیات را برای شما بیان می کند . باشد که فکر کنید .

و کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون [بقره / 242] ; اینچنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می کند . باشد که تعقل کنید .

و یبین آیاته للناس لعلهم یتذکرون [بقره / 221] ; و آیاتش را برای مردم بیان می کند . باشد که متذکر شوند .

بنابراین اگر می خواهیم افراد در جامعه یا هر یک از نهادهای اجتماعی رفتارهای نیک و بد را از هم تشخیص دهند، باید آنان را نسبت به علل و ریشه ها و نیز آثار و عواقب آنها آگاه سازیم تا درک درستی از آنها داشته باشند .

نتیجه ای که از این بحث می توان گرفت این است که بسیاری از رفتارهای سوء ناشی از جهل انسان است . با رشد عقلانی و تبیین مسائل، می توان انتظار داشت که رفتارهای سوء جاهلانه از افراد سر نزند .

3 . اراده رشیدانه و راه دستیابی به آن

همان طور که در تعریف رشد گذشت، رکن نخست رشد، تشخیص صحیح از سقیم و رکن دیگر، انتخاب راه صحیح و گام نهادن در آن است . رکن اول با عقل رشید و رکن دوم، با اراده رشیدانه استحکام می یابد .

انسان موجودی صاحب اراده و انتخاب گر است و اراده او تحت تاثیر عوامل مختلف است ; لذا نمی توان گفت که با رشد عقلانی و درک صحیح از رفتارها، به هدف نهایی رشد رسیده است . قدر مسلم آن است که رشد عقلانی د ر تصحیح بسیاری از رفتارها نقش دارد و به عبارت دیگر، عقل و دریافت های آن یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر اراده انسان است ; اما بدون شک عامل منحصر به فرد نیست . بسیارند انسان های عالمی که مرتکب رفتارهای سوء می شوند . یعنی با وجود آنکه رفتار سوء تشخیص داده اند تحت تاثیر عواملی درونی یا بیرونی آن را اختیار می کنند .

4 . انواع رفتار سوء

در یک نگاه کلی می توان گفت که رفتارهای سوء بر دو قسم است ; رفتارهای سوء جاهلانه و رفتارهای سوء عالمانه .

1- 4 . رفتارهای سوء جاهلانه

به طور کلی این رفتارها ناشی از ضعف عقل است . گاهی بر اثر جهل مطلق، گاهی بر اثر عدم تامل، گاهی بر اساس اشتباه در محاسبه و گاهی به علت سطحی نگری و اجتناب از عاقبت اندیشی، رفتاری نابخردانه از انسان سر می زند، که همگی به ضعف عقل بر می گردد . آیات زیر بیان گر این رفتارهاست .

قد خسر الذین قتلوا اولادهم سفها بغیر علم [انعام / 140] ; آنان که فرزندانشان را از روی کم خردی ناآگاهانه کشتند، زیان کرده اند .

یعملون السوء بجهالة [نساء / 17] ; از روی نادانی [کار] بد می کنند .

من عمل سوءا بجهالة [انعام / 54] ; هر که از شما از روی نادانی [کاری] بد کند .

در خصوص رفتارهای قبیحی که عامل آن جهالت باشد، می توان امید داشت که با تعلیم و تبیین اصلاح شود . از این رو انسان وظیفه دارد با قوه شناختی که خداوند در اختیار او قرار داده است، دست به تحقیق بزند ; چنانکه در قرآن آمده است:

. . . فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة [حجرات / 30] ; تحقیق کنید تا مبادا از روی جهالت به گروهی آسیب رسانید .

2- 4 . رفتارهای سوء عالمانه

عقل در صورتی که با امیال انسان موافق باشد و یا دست کم با آن مخالف نباشد، می تواند بر اراده حکمفرما باشد ; اما در مواردی که انجام کاری عقلانی با امیال دیگر انسان در تضاد باشد، ممکن است عقل نتواند بر اراده حکومت کند ; بلکه احتمال دارد زمام امر خویش را در کف امیال نهد .

قرآن کریم بیان می دارد که عده ای با وجود علم به درستی کاری بر آن گردن ننهادند . قرآن، دلیل این امر را مسائلی چون ظلم، بغی و علو بیان کرده است ; چنان که در آیه ای می فرماید:

ان الدین عندالله الاسلام و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغیا بینهم [آل عمران / 19].

ملاحظه می کنیم که در این آیه، علت رفتار نامناسب اهل کتاب در مقابل اسلام را جهل آنها نسبت به حقانیت اسلام را معرفی نمی کند، بلکه آن را ناشی از "بغی" می داند . قرآن کریم در آیات دیگری می گوید که اهل کتاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را مانند فرزندان خویش می شناختند و تشخیص می دادند که او پیامبر است، [بقره / 146] ; اما از او روی بر می تافتند و نیز در جای دیگر می فرماید: آنها آیات خدا را به شدت انکار کردند ; در حالی که از عمق جان به آنها یقین داشتند [نحل / 14].

پس روشن است که انسان گاهی علی رغم علم و یقین و تشخیص حق، بر طبق آن اراده نمی کند ; بلکه عوامل نفسانی دیگری چون شهوت، حسد، کینه، علو و برتری جویی باعث می شود رفتاری مخالف آن را انتخاب کند .

خداوند در قرآن کریم از کسی سخن می گوید که حتی آیات خدا به او داده شده بود ; اما پیروی از هوی را ترجیح داد . در باره این شخص چنین آمده است:

«و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت . آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد و اگر می خواستیم قدر او را بوسیله آن [آیات] بالا می بردیم ; اما او به زمین [دنیا] گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد . از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوی زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآورد» [اعراف / 176].

بنابراین صرفا اعطای بینش هر چند هم عمیق و گسترده باشد به صورت قطعی رفتارهای آدمی را به سمت اصلاح نمی برد و ممکن است آدمی حتی آیات خداوند را که به او داده شده به کناری زده و راه دیگری بپیماید . در اینجاست که باید به دنبال عامل یا عوامل دیگری بود که در کار اراده و تصمیم آدمی نقش ایفا می کند .

5 . تقوا، اراده متعالی در انسان

آموزه های دینی، انسان را به کسب مقامی دعوت کرده است که می توان آن را اراده متعالی نامید و آن تقواست . تقوا صفت و حالتی است که اگر در انسان حاصل شود، او را قادر می سازد که بر خلاف میل ها و خواهش های خود تصمیم بگیرد و عمل کند . تا این عامل نباشد، تفکر و تعقل و تذکر اصلاح رفتار آدمی را تضمین نمی کند . خداوند در قرآن چندین بار اولوا الالباب را به تقوا توصیه می کند ; مانند:

فاتقوا الله یا اولی الالباب [مائده / 100]. پس ممکن است این گروه نیز علی رغم عقل خالص و فهم صحیح و تشخیص درست و مقام تذکر، در عمل بی تقوایی کنند و رفتاری متناسب با فهم خود از خویش نشان ندهند . نیز در آیه ای از قرآن، رسیدن به تقوا در مورد اولوا الالباب با لفظ لعل بیان شده است [بقره / 179] که نشانه عدم قطعیت است ; در حالی که این گروه مراحل قبلی را تا مرحله تذکر با قطعیت پیموده اند ; بنابراین تا عقلانیت انسان به حلقه تقوا وصل نشود، تضمینی برای سعادت انسان وجود ندارد و لذا اولوا الالباب هم باید به این حلقه چنگ زنند تا رستگار شوند: فاتقوا الله یا اولی الالباب لعلکم تفلحون [مائده / 10].

مطابق آیات قرآن، نیل به مقامات عالیه ای چون شکر، فلاح، رحمت و رضوان، منوط به تقواست و به تعبیر روشن تر، مقام تقوا سکوی پرش انسان به سوی هدفهای عالی و والاست .

فاتقوا الله لعلکم تشکرون [آل عمران / 123] ; از خدا پروا کنید ; باشد که سپاس گزارید .

فاتقوا الله لعلکم تفلحون [انعام / 155] ; از خدا پروا کنید ; باشد که رستگار شوید .

فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون [انعام / 155] ; از او پیروی کنید و پروا پیشه کنید ; باشد که مورد رحمت قرار گیرد .

با توجه به چنین مرکزیتی که تقوا در سعادت انسان دارد، دلیل تاکید زاید الوصف قرآن بر آن روشن می شود . اما باید دید این اراده متعالی به چه وسیله حاصل می شود .

6 . خوف نقطه مرکزی در دایره تقوا

گرچه نمی توان نقش عوامل مختلف را در ایجاد پدیده تقوا منکر شد ; اما بی تردید، مهمترین عامل تقوا و خویشتن داری خوف است . رابطه تقوا و خوف در حدی است که تقوا را به خوف معنا کرده اند . راغب اصفهانی می نویسد:

تقوا عبارت است از نگه داشتن خود از آنچه مایه خوف است . گاهی خوف را تقوا نامیده اند و گاهی تقوا را خوف و این به دلیل آن است که خوف مقتضی و عامل تقواست [4].

تخویف به معنای ترساندن، نقش بسیار مهمی در اجتناب انسان از اعمال ناپسند دارد . در قرآن کریم نیز از تخویف به عنوان زمینه ساز صفت تقوا یاد شده است . در سوره زمر آمده است:

لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل ذلک یخوف الله به عباده یا عباد فاتقون [زمر / 16] ; آنها از بالای سرشان چترهای از آتش خواهند داشت و از زیر پایشان [نیز] طبق هایی [آتشین است]، این [کیفری] است که خداوند بندگانش را به آن بیم می دهد . ای بندگان من، از من بترسید .

و نیز در سوره طه آمده است: و کذلک انزلناه قرآنا عربیا و صرفنا فیه من الوعید لعلهم یتقون [طه / 113] ; و اینچنین آن را به صورت خوانش عربی نازل کردیم و در آن از انواع هشدارها سخن آوردیم ; شاید آنان راه تقوا در پیش گیرند .

بنابراین نمی توان نقش وعید و تخویف را در ایجاد تقوا و خویشتن داری منکر شد و بر همین اساس است که عموما تقوی را به خوف از خدا معنا کرده اند . گرچه برخی از بزرگان گفته اند که دلیلی نداریم که در قرآن تقوای الهی به معنای خوف از خدا به کار رفته باشد [5]، اما به نظر می رسد که آیات مذکور و آیات دیگری که در مورد خوف خداست، گویای نزدیکی معنای تقوای الهی با خوف از خداست .

7 . معنای خوف از خدا

در قرآن کریم به صراحت از "خوف خدا" سخن به میان آمده است . خداوند متعال می فرماید: از من بترسید [آل عمران / 175]. نیز در حدیث آمده است: راس الحکمة مخافة الله [6].

خوف از خدا به دو گونه است: خوف از عذاب خداوند و خوف از مقام خداوند . جهت تقریب به ذهن مثالی می آوریم . گاهی افراد از ترس جریمه شدن مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت می کنند و فی المثل از چراغ قرمز عبور نمی کنند ; ولی ممکن است کسی هیچ واهمه ای از جریمه نقدی نداشته باشد ; اما برای رعایت احترام پلیس به خود اجازه نمی دهد که در حضور او خلاف مقررات عمل کند . خوف از خداوند برای نوع بندگان، خوف از عقاب است ; ولی برای آنها که حضور پروردگار را درک می کنند، خوف از مقام است و قطعا این خوف از نوع اول ارزشمندتر است ; چنانکه فرمود:

و لمن خاف مقام ربه جنتان [رحمن / 46] ; و هر کس را که از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است .

ونیز فرمود: و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی الماوی [نازعات / 41- 40] ; و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس خود را از هوس باز داشت پس جایگاه او همان بهشت است .

به هر صورت، هر دو خوف، ارزشمند است و هر یک به نحوی در بازداشتن انسان از انجام گناه نقش دارد . قرآن کریم نیز بر هر دو خوف تاکید کرده است ; آنجا که می فرماید:

ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید [ابراهیم / 14] ; این برای کسی است که از ایستادن در پیشگاه من بترسد و از تهدیدم بیم داشته باشد .

8 . تلازم خوف با ایمان

ایمان به خداوند متعال مستلزم آن است که شخص مؤمن از خداوند بترسد و از جز او هیچ خوفی به دل راه ندهد . در آیاتی از قرآن کریم بر هر دو نکته تاکید شده است . در سوره آل عمران آمده است: انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین [آل عمران / 175] ; در واقع، این شیطان است که دوستانش را می ترساند، پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید .

در این آیه، خوف از خدا و عدم خوف از شیطان و دوستانش به عنوان شرط ایمان ذکر شده است . در آیات دیگری نیز ارتباط ایمان با خوف از خدا و عدم خوف از غیر خدا بیان شده است ; مانند: این آیات: و من یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا یخاف ظلما ولا هضما [طه / 112] ; و هر کس کارهای شایسته کند، در حالی که مؤمن باشد، نه از ستمی می هراسد و نه از کاسته شدن [حقش].

فمن یؤمن بربه فلا یخاف بخسا و لا رهقا [جن / 13] ; پس کسی که به پروردگار خود ایمان آورد، از کمی [پاداش] و سختی بیم ندارد .

9 . تلازم ایمان با رشد

روشن شد که در اثر ایمان، خوف حاصل می شود و خوف که پدید آمد درخت تقوا به بار می نشیند و "تقوا" همان اراده متعالی و دژ استوار در مقابل هجوم زشتیها و ناروایی هاست . بنابراین غیراز عقلانیت، ایمان نیز شرط رشد است . خداوند متعال می فرماید:

و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون [بقره / 186] ; به من ایمان آورند، باشد که ره یابند .

نیز در آیه ای مؤمنان رشید خوانده شده است ; آنجا که خدای تعالی فرمود: اولئک هم الراشدون [حجرات / 7] ; آنان رشد یافته اند .

10 . نتیجه

کمال رشد از نظر قرآن کریم، در گرو کمال عقل و ایمان است ; کمال عقل برای تشخیص طریق احسن از میان راههای مختلف و کمال ایمان برای ضمانت عمل به آن تشخیص است . این طور نیست که هر کس اهل تشخیص حق بود، اهل عمل به حق نیز باشد . عقل و ایمان به مثابه دو بالند که با یکدیگر امکان رشد کامل آدمی میسور می شود ; بنابراین کمال رشد برابر است با برآیند کمال عقل و ایمان .

منابع

1 . احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، ماده نظر .

2 . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 12، ص 166 .

3 . ر . ک: راغب اصفهانی، مفردات، ماده فکر .

4 . همان، ماده وقی .

5 . مرتضی مطهری، ده گفتار، چ 10، انتشارات صدرا، قم، 1374 ش، ص 17 .

6 . مجلسی، محمد باقر ; بحار الانوار، ط 2، بیروت، مؤسسه الوفا، 1403ق، ج 78، ص 453 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان