در هفتمین شماره مجله، بحث مدرنیته مطرح گردید و در ادامه سلسله مباحث مربوط به اسلام و مدرنیته، نویسنده در سیزدهمین شماره این مجله، مساله اسلام و اومانیسم را بررسی نموده است . در ادامه این بحث در شماره حاضر وارد بررسی تفصیلی در باره دیدگاه اسلام در خصوص اومانیسم شده و پس از تبیین دو رویکرد اسلامی، در پایان به مقایسه دیدگاه اسلام و مدرنیسم در باره انسان پرداخته است .
اسلام و بویژه قرآن کریم، نسبت به انسان رویکرد خاصی را ارائه می دهد . برخلاف دیدگاه اومانیستی که با نفی هرگونه موجود مجرد و نیز نفی روح مجرد انسان، بدن و امیال او را محور عالم قرار داده و در صدد است کل جهان را بر اساس امیال خود شکل داده و مسلط بر طبیعت گردد، در رویکرد اسلامی، محور عالم، انسان خطاکار نیست بلکه خدای متعال محور همه امور است; یعنی هم امور تکوینی عالم به خدای متعال بر می گردد (و در قرآن کریم، خدای متعال خالق همه اشیای عالم است و هیچ موجودی به صورت مستقل در ایجاد هیچ موجود دیگر مؤثر نمی باشد) و هم نظام تشریع با اراده حکیمانه الهی شکل می گیرد .
انسان اسلامی با واقع بینی و به دور از هر گونه تکبر و قضاوت غیر صحیح نسبت به خودش، به نقصهای معرفتی مختلف و گوناگون خویش و نیز وجود امیال، هوی و هوسهای متنوع در درون خود که عدم ایجاد اعتدال در ارضای هریک از آنها موجب تباهی انسان و اسارت عقل او می گردد، کاملا وقوف دارد و به همین جهت خویشتن را محتاج راهنماییهای موجود برتر و کاملتری (یعنی خدای متعال) می داند که به سبب برخورداری از علم، قدرت و سایر کمالات نامتناهی از هر گونه خطا و اشتباه و نیز تاثیر پذیری از هوی و هوس به دور است . و با نگاه تردیدآمیز به دستاورد عقل محدود و غیر مصون از خطا و نیز متاثر از امیال و هواهای نفسانی خویش، وصول و دستیابی به سعادت و کمال حقیقی و نهایی خویش را در سایه پیروی صادقانه از هادیانی می داند که از ناحیه آن موجود کامل نامتناهی فرستاده شده اند .
خدا محوری - و نه انسان محوری - مهمترین رکن دیدگاه و رویکرد دین اسلام به همه پدیده ها و از جمله انسان است . برای روشن شدن نظر اسلام در این مساله، مباحث را در چهار دیدگاهی که در بخش اول (اومانیسم) بیان گردید، پی می گیریم:
1- دیدگاه هستی شناسانه
در دیدگاه قرآن کریم، محوری ترین موجود در نظام هستی، خدای متعال است، به طوری که فرض عدم این موجود، مستلزم عدم و نیستی همه نظام هستی است . به سبب همین محوریت است که در قرآن کریم، شاید هیچ واژه ای به اندازه واژه «الله » به کار نرفته است . با قطع نظر از واژه های رب، اله و نیز ضمیرهایی که در قرآن به خدای متعال بر می گردد، لفظ «الله » 1772 بار در قرآن ذکر شده است . برای روشن شدن مساله خدا محوری در دیدگاه اسلامی، لازم است توضیحی بیان گردد .
چنانچه در اومانیسم بیان گردید، انسان محور همه امور عالم است; یعنی هم نظام تکوین باید تابع امیال و خواسته های انسان تنظیم شود و هم نظام تشریع و قانونگذاری باید مطابق خواسته های او باشد . و در این امر، انسان باید صرفا به خودش، عقل و دستاورد معرفتی خویش اعتماد نموده و نیازی به موجود ماورای خود نداشته باشد .
در حقیقت، انسان در این دیدگاه، در مرکز دایره هستی قرار داشته و تمام امور غیر از انسان، در کمانهای این دایره قرار دارند و با حذف انسان، امور دیگر نیز پوچ و بی معنی خواهد بود .
اومانیسم، با حذف هر گونه موجود مجرد، و در نتیجه با حذف خدای متعال، خویشتن را مهمان خانه این جهان نمی داند بلکه مالک و صاحبخانه این جهان می داند، از این رو به خودش حق می دهد که مطابق میل خویش، هر گونه تصرفی در جهان نماید . از ناحیه دیگر، برخلاف دیدگاه اسلامی که قائل به وجود خداوند و خلقت حکیمانه او است به طوری که خلقت هر موجودی به بهترین وجه ممکن صورت گرفته است:
«الذی احسن کل شی ء خلقه » (2)
خدایی که هر چیز را به نیکوترین وجه خلق کرد .
و همچنین تمام موجودات بر اساس نظم دقیق برخاسته از حکمت الهی، دارای بهترین جایگاه قابل تصور برای رسیدن به کمال خود بوده و از این جهت، به سوی کمال خویش در حرکت و به سخن دیگر هدایت یافته اند:
«قال فمن ربکما یا موسی، قال ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی » (3)
یعنی: فرعون گفت ای موسی، خدای شما کیست؟ موسی پاسخ داد که خدای ما آن کسی است که به همه موجودات عالم، لقت خاص آنها را اعطا نموده و سپس آنها را هدایت کرده است .
رویکرد اومانیستی با نفی هر گونه نظم پیشین الهی موجودات، با ادعای مالک و صاحبخانه بودن انسان، بر آن است که انسان باید کل موجودات جهان را بر اساس خواسته های خود نظم بخشد . جمادات عالم، کوهها، دریاها، کرات آسمانها و . . . باید تحت سیطره کامل انسان باشد و انسان مجاز است به دلخواه خود هر گونه تصرفی در آنها نماید . گیاهان نیز باید نظمی برخاسته از معرفت بشر و امیال او بیابند، بویژه حیوانات نیز، صرفا ابزاری دست انسان هستند، و در حقیقت کل عالم، موش آزمایشگاهی انسان و ابزاری برای او جهت وصول به خواسته هایش می باشند و چون انسان مالک و صاحبخانه جهان و آنچه در آن است می باشد اجازه دارد در هر یک از موجودات به هر صورتی که می خواهد تصرف نماید . نکته مهم این که او در تصرفات خود نباید به هیچ موجودی نیز پاسخ گوید بلکه او در حقیقت، (فعال مایشاء و لا یسئل عما یفعل) می باشد . از این رو، هدف علوم تجربی که در دنیای سنتی، کشف نظم پیشین الهی میان موجودات بوده است تغییر نموده و صرفا در صدد قدرتمند نمودن انسان برای تسلط بر جهان طبیعت است .
«فرانسیس بیکن » (1561- 1624) که پیامبر علوم تجربی جدید تلقی می شود، با کار و تلاش خود موجب شد تا هدف و دیدگاه علم تجربی جدید، از هدف علم سنتی فاصله گیرد . هدف علم جدید تسلط بر طبیعت، و دیدگاه آن مکانیکی است .
بیکن، جهان را با چشمانی دیگر می نگریست، او نمی خواست فقط به تماشای طبیعت بنشیند، بلکه می خواست روشی برای کنترل آن بیابد . او بر آن بود که هدف صحیح علم، به دست آوردن کشفیات و قدرت های جدید است . بیکن می گفت:
چند بار رئیس ما به ما گفته است که با جهان، چنان که هست ارتباط برقرار کنیم نه چنان که انتظار داریم باشد، اما به اعتقاد (من) روشی جدید برای برقراری ارتباط با جهان نیز وجود دارد و آن روشی است که می تواند حدود فرمانروایی آدمی را گسترش دهد تا بر همه چیزها کارآیی داشته باشد . (4)
هدف درست و معقول علم، چیزی جز اعطای کشفیات و نیروهای جدید به زندگی انسان نیست . (5)
توماس هابز (1679- 1588) نیز مانند بیکن بر این امر تاکید می ورزید که غایت دانش، قدرت و توانایی است . (6)
«رندال » نیز معتقد است که در عصر جدید، بر اساس تبیینهای فلسفی انجام شده، جهان، خالی از جلوه های الهی دانسته شد و در نتیجه به طبیعت با نگاهی ابزاری نگریسته شد، از این رو، هدف علم تمجید خداوند نبود، بلکه هدف تازه آن، بسط تسلط انسان بر طبیعت بود . در این مرحله، علم بیشتر انسانی و کمتر الهی است . (7)
علوم انسانی در دنیای مدرن نیز سرنوشتی بهتر از علوم تجربی ندارد . روانشناسی، فلسفه، اقتصاد، سیاست، اخلاق و . . . بر اساس خواسته های برآمده از امیال انسانی و معرفت منحصر به همین دنیای مادی اش شکل گرفته است . منشا ارزش های اخلاقی و نیز ارزش های مثبت و منفی در حوزه سیاست، از خدا یا دین و یا عالمی ماورای جهان مادی بدست نمی آید بلکه معرفت برآمده از حس و مشاهده انسانی و نیز تجربه های شخصی و اجتماعی بشر، مثبت و منفی بودن ارزشها را تعیین می کند، به طوری که هیچ امری به صورت پیشینی (پیش از تجربه انسانی) دارای ارزش مثبت یا منفی نمی باشد و اگر امری مورد خواست انسانها واقع شود، دارای ارزش مثبت و امری که انسانها از آن بیزار و رویگردان شوند، دارای ارزش منفی می باشد .
نتیجه این که بر این مبنا همه امور نظری و عملی بشر فقط تابع خواست و معرفت انسان بوده و بر اساس آنها تنظیم می شود و هیچ امر دیگری - اعم از خدا و ادیان و سنت های اجتماعی - حق دخالت در این امور را ندارند .
در این بیان، دین و خداوند نیز به همین سرنوشت گرفتارند; یعنی با عنایت به اعتقاد اومانیست ها در نفی موجودات مجرد و نیز خدای متعال، اگر برخی از اومانیست ها به دین یا خداوند اعتقادی داشته باشند به خدا و دینی اعتقاد دارند که خودشان آن را بر اساس امیال و خواسته های انسان تنظیم نموده باشند . و اگر در موردی دستوری از خداوند و یا قانونی در دین با یک خواسته انسان (انسانی که خواسته های مادی او مهمترین امری است که باید در صدد ارضای آن باشد) در تعارض باشد خداوند و دین باید به نفع انسان و خواسته او کنار روند و در حقیقت دین و خداوند نیز مانند سایر امور در نقطه ای از کمان دایره ای واقع می شوند که مرکز آن دایره انسان می باشد .
به سخن دیگر دین و خداوند باید انسانی باشند نه این که انسان مجبور باشد خواسته های خودش را با اوامر و نواهی خداوند و دستورات دینی، هماهنگ سازد و در صورت تعارض از خواسته هایش دست بکشد . و به اصطلاح، دین باید انسانی باشد نه این که انسان دینی باشد .
اما در رویکرد اسلامی، خدای متعال محور عالم است . و به جای این که خدایی که خطا در او قابل تصور نبوده و محال می باشد، مجبور باشد خود را منطبق بر خواسته های انسان نماید (انسانی که خطاکار بوده و تابع هوی و هوس است)، انسان خطاکار برای رسیدن به کمالات خودش باید خویشتن را با دستورات خداوندی که اهل هوی و هوس نبوده و خطا نیز در او امکان ندارد، سازگار نماید . به سخن دیگر مرکز دایره هستی، خدای حکیم و رحیم است و انسان مانند سایر موجودات عالم برای وصول به کمالات خود باید در مسیری واقع شود که خدای متعال معرفی و تبیین نموده است .
نسبت به خدا محوری، قرآن کریم تاکیدات زیادی دارد، از یک طرف خدای متعال را محور نظام تکوین می داند و از طرف دیگر، نظام تشریعی و قوانین سعادت آفرین را ناشی از علم، حکمت و رحمت بی منتهای خداوند می داند .
قرآن، خداوند را خالق آسمان و زمین، (8) خورشید و ماه، (9) نور و ظلمت، (10) شب و روز (11) و مقدار آن، (12) ارسال کننده ابر و باد و باران، (13) نگهدارنده پرندگان در آسمان، (14) روزی دهنده همه موجودات، (15) خالق انسان (16) ، اعمال و اراده های او (17) و در یک سخن، خالق همه اشیا و موجودات ماسوای خودش (18) و مرجع و بازگشت همه موجودات عالم می داند . (19)
به همین جهت، هیچ خالق و علت مستقلی غیر از خدای متعال در نظام عالم هستی، مورد قبول اندیشه اسلامی نمی باشد . همچنین، قرآن، احکام و قوانین را از ناحیه خدای متعال می داند . (20) و کسی را که بر غیر احکام الله، حکم می نماید کافر، ظالم و فاسق خوانده است . (21) از این رو، هر نوع قانونی که با قوانین الهی مخالفت یا تضاد داشته باشد از نظر قرآن کریم و اسلام، کاملا مردود می باشد . علاوه بر این، در دیدگاه قرآن، موجودات مساوی با ماده نبوده و موجودات مجرد زیادی هستند که حظ آنها از وجود و کمالات آن، بیش از موجودات مادی بوده و تدبیر امور عالم ماده را در طول اراده و تدبیر خداوند و با اذن تکوینی او انجام می دهند .
قرآن کریم وجود ملائکه را امری مسلم دانسته و آنها را مطیع اوامر الهی، (22) تدبیر کننده امور، (23) امداد کننده مؤمنین در نبرد و جهاد علیه مشرکین، (24) توفی کننده ارواح انسانها، (25) نازل کننده وحی الهی و . . . می داند .
همچنین در رویکرد اسلامی، حیات انسان منحصر به دنیای مادی نبوده و انسان در سرای دیگر، متناسب با اعمال و رفتارهای خویش دارای زندگی ابدی می باشد . (26)
تاکید قرآن کریم بر مساله قیامت، آن قدر زیاد است که تقریبا یک سوم آیات قرآن، بر مساله قیامت دلالت مستقیم و یا غیر مستقیم دارند .
نتیجه آن که از جهت هستی شناختی، در دیدگاه اسلامی، خداوند - و نه انسان - محور نظام تکوین و تشریع بوده و موجودات عالم، منحصر به موجودات مادی نیستند، چنان که عالم هستی نیز منحصر به عالم ماده نبوده و با مساله مرگ، زندگی و حیات انسان، ختم نمی شود بلکه انسان وارد مرحله یا مراحل دیگری از حیات خویش می شود که به علت ابدی و نامتناهی بودن آن زندگی، حیات دنیوی انسان در مقابل او به هیچ وجه قابل قیاس نیست .
2- دیدگاه انسان شناسانه
در دیدگاه اسلامی، انسان از عظمت و شرافت بسیار بالایی برخوردار است و علیرغم باور خدامحوری در این دیدگاه، انسان نیز از طریق افاضه الهی، دارای اهمیت والایی در میان سایر موجودات است، به طوری که خدای متعال، علم خاص به اسما را به انسان تعلیم داده و صرفا انسان را شایسته تعلم اسمای الهی می داند نه فرشتگان و نه هیچ یک از موجودات عالم ماده را . قرآن می فرماید: «و علم آدم الاسماء کلها» (27) و همه نامها را به آدم آموخت .
و به سبب همین شرافت، خدای متعال، موجودات عظیمی چون ملائکه خود را موظف می نماید در برابر عظمت انسان، سجده نمایند:
«فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین » (28)
پس چون او را استوار بپرداختم و در آن از روح خود دمیدم، همگی برای او سجده کنید .
و نیز نسبت به موجودات مادی زمینی می فرماید آنها برای انسان خلق شده اند .
«هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا» (29)
یعنی: او کسی است که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفریده است .
شرافت و عظمت انسان در نگاه اسلامی، آن قدر زیاد است که از یک طرف (چنانچه در ابتدای این نوشتار آمده است) در جریان خلقت موجودات عالم، فقط در مورد خلقت انسان است که خدای متعال به خودش آفرین می گوید:
«ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین » (30)
یعنی: آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندیم، پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم، آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده .
و از طرف دیگر، در میان موجودات، هیچ موجودی شایستگی جانشینی خداوند در روی زمین را ندارد، فقط انسان این شایستگی را یافته است که خلیفه و جانشین خدای متعال - یعنی موجود کامل مطلق نامتناهی و دارای علم و قدرت و کمالات بی نهایت - شود .
«و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة » (31)
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت، من گمارنده جانشینی در زمین هستم .
از این رو، شایسته است که به بعضی از نکات اساسی و بنیادی دیدگاه اسلام به انسان، اشاره گردد . آن امور عبارتند از:
1- اصالت روح
قرآن کریم، گر چه پیدایش انسان اولیه (حضرت آدم علیه السلام) را از خاک و خلقت نسل او را از آبی پست می داند:
«و بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین » (32)
یعنی: و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکیده ای از آبی پست مقرر داشت .
ولی این امر به بدن انسان بر می گردد، اما حقیقت انسان به اعتقاد قرآن، همین بدن محسوس او نبوده بلکه علاوه بر بدن، انسان دارای روح مجرد نیز می باشد و این روح در انسان، هویت اصلی انسانیت انسان را تشکیل می دهد به طوری که تمام سعادتها و شقاوتها به همین روح باز می گردد .
آیات شریفه ای که در زمینه وجود روح، اصالت و تجرد آن در قرآن آمده است به دو دسته کلی تقسیم می شوند:
نخست آیاتی که اصل وجود روح را مطرح ساخته اند و دوم آیاتی که افزون بر اصل وجود روح، استقلال، تجرد و بقای آن پس از مرگ را نیز مورد عنایت قرار می دهند .
از جمله آیاتی که دلالت بر اصل وجود روح دارند عبارتند از:
«الذی احسن کل شی ء خلقه و بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین ثم سواه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة قلیلا ما تشکرون » (33)
یعنی: کسی که هر چیز را آفرید نیکو آفرید، و آفرینش انسان (آدم) را از گل آغاز کرد - سپس نسل او را از چکیده آب پست پدید آورد - سپس او را استوار کرد و در او از روح خویش دمید و برای شما گوش و چشمان و دلها آفرید، چه اندک سپاس می گزارید .
در سوره مؤمنون در آیات دوازدهم تا چهاردهم پس از ذکر مراحل جسمانی خلقت انسان می فرماید: «ثم انشاناه خلقا آخر» سپس خلقت دیگری آفریدیم .
روشن است که آفرینش دیگر، پس از تکامل جنبه جسمانی، نمی تواند مرحله ای از مراحل خلقت جسمانی انسان باشد، بلکه باید خلقت امر دیگری غیر جسمانی باشد که همان روح انسان می باشد; زیرا در هیچ یک از مراحل خلقت جسمانی، تعبیر «خلقا آخر» (خلقت دیگر) نیامده است و این اختلاف در تعبیر، حاکی از دو نوع مخلوق است: مخلوقی که همان جسم و بدن انسان است و مخلوق غیر جسمانی و مجرد که همان روح انسان می باشد، و الا اختلاف در تعبیر لغو خواهد بود . (34)
اما یکی از آیات مختلفی که افزون بر وجود روح، استقلال و بقای آن پس از مرگ را نیز اثبات می کند، آیه زیر است .
«و قالوا ءاذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون » (35)
یعنی: و (کافران) گفتند: آیا آنگاه که مردیم و پوسیده شدیم و ذرات جسم ما در زمین ناپدید شد، به راستی آفرینشی دوباره خواهیم یافت؟ ! بلکه آنان دیدار با خداوندگارشان را انکار می کنند! بگو فرشته مرگ بر شما گمارده شده، شما را به تمام و کمال دریافت می کند، سپس به سوی خداوندگارتان باز خواهید گشت .
با توجه به واژه «توفی » که به معنای دریافت کردن تمام و کمال یک شی ء است، (36) آیات یاد شده بر آن دلالت دارند که هنگام مرگ علاوه بر آنچه مشاهده می شود (جسم بدون حرکت و درک و احساس)، چیزی که حقیقت و خود انسان است و به تمام و کمال به وسیله فرشتگان الهی دریافت می شود، همان روح است; زیرا جسم پس از مرگ و پیش از مرگ در اختیار و در بین ما است و فرشته وحی آن را دریافت نمی کند .
نکته شایان توجه در این آیه، آن است که خداوند، پندار منکران معاد را که می پنداشتند انسان همان جسم اوست و با مرگ متلاشی شده و ذرات آن در زمین ناپدید می شوند نادرست دانسته و می فرماید: حقیقت و هویت واقعی شما امر دیگری است که به تمام و کمال به وسیله فرشته مرگ دریافت می شود و با مرگ و متلاشی شدن جسم، نابود شدنی نیست و مستقل از جسم به زندگی خود ادامه می دهد . (37)
2- خودشناسی
از امور دیگری که مورد تاکید دیدگاه اسلام و قرآن کریم می باشد . «مساله خودشناسی » است .
انسان تا هویت واقعی خویش را نشناسد، به کمال حقیقی خود وقوف و معرفت نیافته و در نتیجه نمی تواند به آن نایل شود . قرآن کریم می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم فینبئکم بما کنتم تعملون » (38)
یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما باد رعایت نفس خودتان، چه آنان که گمراه شده اند گمراهیشان به شما ضرر نمی رساند، اگر شما خود راه را از دست ندهید، باز گشت همه شما به خداست و پس از آن به آنچه عمل کرده اید آگاهتان می نماید .
این آیه در مقام تحریک مؤمنین به این امر است که مبادا طریق هدایت را از دست بدهند . و نکته مهم این است که در مقام بیان تحریک، به الزام به طریق هدایت، امر می نماید که خودتان را دریابید (علیکم انفسکم). بنابراین، از این تعبیر قرآن به دست می آید نفس انسان مؤمن، همان طریق و راه هدایتی است که او باید در این طریق و مسیر به خدای متعال برسد .
بر این اساس، وقتی انسان به کمال واقعی خویش واصل می شود، که خودش را به صورت درست بشناسد، و از این روست که در لسان ائمه علیهم السلام بر شناخت نفس، تاکید زیادی شده است .
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«کفی بالمرء معرفة ان یعرف نفسه .» (39)
یعنی: برای معرفت آدمی همین بس که خودش را بشناسد .
«کفی بالمرء جهلا ان یجهل نفسه .» (40)
یعنی: برای نادانی آدمی همین بس که خودش را نشناسد .
بر خلاف دیدگاه اسلامی که بر خودشناسی تاکید فراوان می ورزد، اندیشه مدرن همت اصلی خود را در شناخت جهان و تغییر آن قرار داده است . (41)
3- هویت از اویی داشتن
آموزه دیگر اسلام در مورد انسان این است که انسان (مانند سایر موجودات عالم) هویتی از اویی داشته و هیچ گونه استقلالی ندارد . اندیشمندان و فلاسفه اسلامی این حقیقت والا را به این صورت تبیین نموده اند که چون انسان و جمیع موجودات دیگر، مخلوق و معلول خدای متعال می باشند، هویت مستقلی از خودشان نداشته بلکه هویت حقیقی آنها هویتی تعلقی و ربطی نسبت به علت ایجادی آنها می باشد .
به عبارت دیگر، وقتی که در مورد رابطه علیت و معلولیت، نظری دقیق بیافکنیم، روشن می شود معلول، موجودی نیست که دارای ارتباط با علت باشد، بلکه حقیقت او، این است که عین ارتباط با علت است; زیرا اگر معلول را موجودی بدانیم که با وجود علت، ارتباط برقرار نموده است (یعنی رابطه معلول با علت را از باب اضافه مقولی بدانیم) مستلزم آن است که قبل از تحقق ارتباط، معلول مانند علت در خارج موجود باشد . و به سخن دیگر، معلول، جدای از ارتباط با علت و قطع نظر از ارتباط با علت، تحقق و وجودی داشته باشد و سپس با علت، رابطه برقرار نماید .
ولی روشن است که چنین فرضی مستحیل است; زیرا علت در اینجا; یعنی موجودی که به معلول، وجود بخشیده است، حال اگر معلول، قبل از ارتباطش با علت، موجود بوده است، پس در واقع، معلول این علت نمی باشد; زیرا وجودش را از ناحیه او دریافت نکرده است .
از طرف دیگر، با فرض این که معلول، دارای وجود است، دیگر نیازی به ارتباط با علت ندارد; زیرا او با قطع نظر از علت، موجود بوده و اگر فرض نماییم که او بخواهد از علت، وجود دریافت نماید، مستلزم تحصیل حاصل و محال است . بنابراین، معلول که از ناحیه علت ایجادی اش، وجود یافته، عین تعلق و ربط به آن علت است (نه این که دارای ارتباط با علت باشد). (42)
نتیجه ای که از نکته فوق بدست می آید این است که شناخت انسان، بدون شناخت خدای متعال میسر نیست; زیرا وقتی که هویت وجودی انسان، عین تعلق و ربط به خدای متعال می باشد و همان طوری که در مفاهیم اضافی، شناخت یک مفهوم به همراه مفهوم دیگر میسر است (مانند مفهوم سقف که بدون شناخت مفهوم کف قابل فهم نیست و یا مفهوم پدر که بدون شناخت مفهوم فرزند ممکن نمی باشد) در اینجا نیز، شناخت انسان بدون شناخت خدای متعال، میسر نمی باشد .(روشن است که بحث ما بر روی ماهیت انسان نیست بلکه بحث ما در مورد هویت و هستی انسان است).
از این رو همه اندیشمندانی که با نفی و انکار خدا، خواسته اند هویت واقعی انسان را تعریف نموده و آن را بشناسند، به خطا رفته اند; زیرا وقتی که با براهین عقلی اثبات شده است که هویت و وجود انسان، عین تعلق، وابستگی و ارتباط با خدای متعال می باشد، طبیعی است شناخت انسانی که عین ربط است بدون طرف ربط آن (یعنی خدای متعال) ممکن نخواهد بود .
و به همین جهت قرآن کریم، شناخت انسان را مرتبط با شناخت خدا دانسته به طوری که نسیان و غفلت از خدای متعال را موجب نسیان و غفلت از انسان می داند:
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون » (43)
یعنی: و مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند، در نتیجه [خداوند نیز] خودشان را از یادشان برد .
بر این اساس، دیدگاه مدرن به انسان، که مبتنی بر نفی خدا است، دیدگاهی است که از اساس و بنیاد بر خطا بوده و باطل می باشد .
انسانی که دنیای مدرن معرفی می نماید، انسان حقیقی و واقعی نمی باشد، بلکه انسانی است که از هویت اصیل و واقعی اش، فاصله زیادی گرفته است، در نتیجه، حقوق، آزادی و . . . که برای این انسان غیر اصیل در نظر می گیرد کاملا بی ربط و بلکه مضر به حیات اصیل انسان می باشد .
به عبارت دیگر، انسانی که اندیشه مدرن معرفی می نماید، انسانی است که از خود حقیقی اش بیگانه می باشد .
4- جانشینی خداوند
فضیلت بزرگی که در قرآن و رویکرد اسلامی، برای انسان در نظر گرفته شده این است که انسان، جانشین خدای متعال می باشد و هیچ موجود دیگری، دارای این مقام نمی باشد .
انسان، جانشین خدایی است که دارای علم نامتناهی، قدرت نامتناهی، زیبایی نامتناهی و جمیع کمالات نامحدود است، و این امر، بوضوح، حاکی از عظمت و ارزش والایی است که در دیدگاه اسلامی برای انسان در نظر گرفته شد . چون روشن است که جانشینی وقتی میسر می باشد که فرد جانشین، نزدیکترین شخص به خدای متعال در میان سایر موجودات باشد، و همین مقام والای انسان، سبب شده که ملائکه الهی و فرشتگان، موظف شوند به او سجده نمایند .
در یکی از آیات قرآن که به صورت زیبایی این مساله را مطرح نموده، آمده است:
«و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة، قالوا اتجعل فیها من یفسد و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون و علم ءادم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون - و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین » (44)
یعنی: (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را بجا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم . پروردگار فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید . سپس علم اسما را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید! فرشتگان عرض کردند: منزهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده ای نمی دانیم، تو دانا و حکیمی . فرمود: ای آدم آنان را از اسامی (و اسرار) این موجودات آگاه کن، هنگامی که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را می دانم؟ و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید! و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید، همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد .
در آیات کریمه فوق، معیار عظمت انسان، علم او به اسمای الهی دانسته شده است .
از طرف دیگر، انسان در دیدگاه قرآنی، موجودی تصادفی و رها نیست «ایحسب الانسان ان یترک سدی » (45) آیا انسان، گمان می کند بی هدف رها می شود؟
بلکه موجودی ارزشمند و برگزیده است: «ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هدی » (46) سپس پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و هدایتش نمود . و تنها اوست که توانسته است بار امانت الهی را بر دوش کشد:
«انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان » (47)
یعنی: ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند، اما انسان آن را بر دوش کشید .
بدیهی است که موجود امانت دار، موجودی مسؤول و مکلف است نه موجودی رها و آزاد و بی قید و بند .
5- کمال نهایی انسان
مقصود از کمال، امر بالفعلی است که اگر یک موجود خاص، آن امر بالفعل (کمال) را نداشته باشد ناقص خواهد بود . به سخن دیگر، کمال فعلیتی است که رفع کننده نقصان موجود، یا مفروض از یک موجود است . (48)
فعلیتهایی که در انسان، پدید می آید و رفع کننده نقص های او است یا به صورت طبیعی و بدون هیچ گونه تلاش اختیاری، به وجود می آید - مانند غریزه جنسی - که به آن کمال غیر اکتسابی اطلاق می شود، و یا این که در پرتو تلاش آگاهانه و اختیاری حاصل می شود که کمال اکتسابی نام دارد .
اما آنچه در این مقام از اهمیت زیادی برخوردار می باشد این است که به فعلیت رسیدن چه دسته ای از استعدادهای انسان، ملاک تحقق انسانیت انسان می باشد؟ و در حقیقت باید روشن شود که کمال حقیقی انسان چیست؟
روشن است که حصول کمالاتی در انسان مانند خوردن، خوابیدن، غریزه جنسی و . . . که مربوط به بدن او است کمال حقیقی انسان محسوب نمی شود چون این امور، از مسائل مشترک میان انسان و سایر حیوانات می باشد .
با توجه به تبیینی که در این بخش در مورد انسان ارائه گردید، روشن شد که هویت انسان، هویتی تعلقی و ربطی به خدای متعال است . از طرف دیگر، حیات جاویدان او در آخرت محقق خواهد شد، از این رو، شناخت حقیقی انسان بدون فرض وجود خدا و جهان آخرت ممکن نمی باشد . قرآن کریم در مورد سعادت نهایی انسان می فرماید:
«و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما» (49)
یعنی: هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری عظیمی دست یافته است .
جلب رضایت خدای متعال و تقرب به او، هدف و کمال نهایی انسان است که او باید با رفتارهای اختیاری اش آن را بدست آورد:
«رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم » (50)
یعنی: هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند، این رستگاری بزرگی است .
بنابراین، تقرب به خداوند، هدف و کمال نهایی انسان است که فقط در پرتو رفتارهای اختیاری انسان و اطاعت از دستورات الهی تامین می شود . و هر چه انسان از خداوند دور شود و نسبت به اوامر و نواهی الهی اعراض نماید از هدف حقیقی خود نیز دور می شود .
3- دیدگاه معرفت شناسانه
از نکات قبل روشن شد که هدف نهایی انسان تقرب به خدای متعال است، اما نکته اساسی در این مقام این است که آیا انسان در رسیدن به این هدف عظیم خود، مستغنی از هدایت خدای متعال بوده و به صورت مستقل می تواند راه صحیح هدایت و وصول به کمال حقیقی را دریابد؟
پاسخ قرآن کریم نسبت به این پرسش منفی است . در دیدگاه قرآن، انسان در ابتدای تولد خود، گرچه دارای علم حضوری به خود می باشد ولی از هر گونه علم حصولی نسبت به جهان پیرامون خود خالی است و به همین جهت خدای متعال ابزار معرفت و ادراک را برای او قرار داده است تا به کمک آنها به علومی دست یابد:
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون » (51)
یعنی: و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید .
ولی علومی که انسان به کمک این ابزار برای خود حاصل می کند وافی برای شناخت دقیق راه سعادت نمی باشد: «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا» (52) و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است .
از این رو، بشر نیازمند به هدایت خدای متعال است تا به انسانیت حقیقی نایل گردد و این هدایت نیز فقط از طریق ارسال انبیا علیهم السلام برای بشر حاصل می گردد:
«کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جآءتهم البینات بغیا بینهم فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله یهدی من یشآء الی صراط مستقیم » (53)
یعنی: مردم یکدست بودند، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد با آنها نازل نمود، تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند، تنها کسانی که کتاب را دریافت کرده بودند و نشان های روشن به آنها رسیده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند، خداوند آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود، و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند .
در دیدگاه قرآنی، حیات واقعی انسان در این است که از تعالیم حیات بخش پیامبران، پیروی نماید:
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه یحشرون » (54)
یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد . و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود و همه شما (در قیامت) نزد او گرد آوری می شوید .
اما کسی که از پیروی تعالیم الهی که از طریق پیامبران توحیدی ارائه می شود سر باز زند در ظلمات غوطه ور خواهد بود:
«او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون » (55)
آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟ این گونه برای کافران، اعمالی که انجام می دادند، تزیین شده است .
بنابراین، انسان به علت قصور در فهم و ضعف در نیل به راه سعادت خویش، در زندگی این دنیا محتاج به هدایت الهی است و انسان متکبری که بر اساس استکبار خود به جهل خویش مغرور شده و هواها و هوس هایش را حاکم و راهبر خود قرار داده چنین انسانی از حقیقت وجودی اش دور شده و به مرتبه حیوانیت، بلکه پست ترین حیوانات سقوط نموده است، اینان به حقیقت، از پست ترین حیوانات نیز سافل تر و در واقع مردگانی هستند که راه می روند:
«ان شر الدواب عند الله الذین کفروا فهم لا یؤمنون » (56)
یعنی: به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند .
«فانک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرین » (57)
یعنی: تو نمی توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی و نه سخنت را به گوش کران، هنگامی که روی برگردانند و دور شوند .
بنابراین، در دیدگاه اسلامی، انسان محتاج به هدایت الهی است و بدون آن در گمراهی سقوط خواهد نمود .
4- دیدگاه اخلاقی
چنان که در بخش اول گذشت، دیدگاه اومانیستی جهان بینی مدرن، منشا ارزشهای اخلاقی را در بیرون از انسان - مانند خدا یا اشیای دیگر پیرامون انسان در این جهان - نفی نموده و آن را منحصر به درون انسان می داند، به عبارت دیگر، این دیدگاه، امیال انسان را تنها منشا ارزشهای اخلاقی دانسته و برای آنها، صرفا یک کارکرد قائل بوده و آن، خدمت به اهداف انسانی است . (58)
«دیوید هیوم » (1776- 1711) نیز با نفی هر گونه منشایت موجودات بیرون از انسان نسبت به ارزشهای اخلاقی، می گوید:
هیچ بایدی نمی تواند از هست نتیجه شود و هیچ بایدی در هست ریشه ندارد . . . احکام ارزشی چه درباره خیر و شر و چه زیبایی و زشتی تنها احساسات و تمایلات و سلیقه های ما را منعکس می کنند . (59)
اما از دیدگاه اسلامی، خدای متعال، چنان که محور نظام تکوین می باشد محور نظام تشریع و ارزشهای اخلاقی نیز می باشد و به همین جهت در قرآن کریم، اخلاق و ارزشهای انسانی، بر اساس حکمت الهی تنظیم می شود .
در دیدگاه اسلامی، انسان جزئی از مجموعه جهانی است که بر اساس حکمت الهی خلق شده و به سوی یک هدف خاصی - که همانا خداوند می باشد - در سیلان و صیرورت است:
«الا الی الله تصیر الامور» (60) آگاه باشید که همه کارها تنها به سوی خدا باز می گردد .
از این رو، هدف انسانی، امری جدا و منفصل از هدف جهان نبوده و انسان نمی تواند برای خود، هدف و ارزشهای کاملا جداگانه ای ترسیم نماید، بلکه اهداف افعال و رفتار انسانی بر اساس دو امر تنظیم می شود:
1- از یک طرف، جهان، زنده، با شعور و هدفمند است و کل جهان بر اساس حکمت الهی خلق شده و به سوی هدف والاتری در حال سیلان و حرکت است:
«قال ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی » (61)
یعنی: گفت پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بود، داده و سپس هدایت کرده است .
وجود انسان بی ارتباط با وجود موجودات جهان نبوده، نوع ارتباط انسان با آن موجودات در وصول انسان به هدفش مؤثر است:
«و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعا منه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون » (62)
یعنی: او آنچه در آسمانها و آنچه در روی زمین است همه را از سوی خودش مسخر شما ساخته، در این نشانهای (مهمی) است برای کسانی که اندیشه می کنند .
2- از طرف دیگر، در دیدگاه دینی، انسان دارای حیات ابدی است که رفتارها و افعال او، سرنوشت آن زندگی را تعیین خواهد نمود . و چون انسان نمی تواند به صورت دقیق، روابط خود را با جهان و موجودات آن و نیز تاثیر دقیق تک تک رفتارش را در زندگی ابدی جهان آخرت، ترسیم نماید، باید در نیل به ارزشهای واقعی خودش به سراغ دین و خدای متعال رفته تا در این مسیر تکاملی خویش دچار سقوط و گمراهی نگردد .
در نتیجه، از دیدگاه قرآن کریم، ارزشهای اخلاقی انسان، تابع امیال و خواسته ها و هوی و هوس های انسان نبوده بلکه بر اساس رابطه او با سایر موجودات جهان و تاثیر افعال و کنشهای انسان بر موجودات عالم و نیز از جهت رابطه افعال او و تاثیرش در زندگی و سعادت ابدی اخروی رقم می خورد .
بررسی تطبیقی
در یک مقایسه اجمالی و کلی میان اومانیسم، و دیدگاه اسلام در باره انسان، می توان برخی از افتراقات اساسی و مهم دو دیدگاه را به صورت زیر بیان نمود:
1- اساسی ترین افتراق میان دو دیدگاه فوق این است که در دیدگاه اومانیستی، انسان محور همه عالم است; یعنی هم نظام تکوین و هم نظام تشریع بر اساس خواست و اراده انسان باید تنظیم گردد ولی در دیدگاه اسلامی، محور نظام تکوین و نظام تشریع، خدای متعال است . و همه امور باید بر اساس اراده حکیمانه و غیر قابل خطای الهی تنظیم شود .
2- در دیدگاه اومانیستی، رابطه انسان و نیز تمام موجودات جهان از دو سو قطع شده است; یعنی انسان نه رابطه ای با خداوند دارد و نه رابطه ای با معاد . در نتیجه به خودش وانهاده شده است . اومانیستها با دیدگاه سکولاریستی خود، یا وجود خداوند و معاد را منکرند و یا این که بر فرض قبول، برای خداوند و معاد هیچ نقشی در شؤون مختلف حیات انسانی قایل نیستند، بلکه معتقدند اوامر و نواهی الهی باید خود را مطابق با خواستهای انسان نمایند و اگر در موردی دین و آموزه های آن با خواسته های انسان، مخالفت نماید محکوم به شکست می باشد .
ولی از دیدگاه اسلامی، تساوی وجود با ماده و نیز رویکرد سکولاریستی باطل است و با فرض وجود خداوند و جهان آخرت، انسان باید از تکبر و متابعت هوی و هوس خود دوری گزیند و برای وصول به هدف والای خود، خویشتن را با آموزه های دینی منطبق نماید .
به سخن دیگر، خدای حکیم و علیم نباید خود را تابع انسان غیر مصون از خطا و تبعیت کننده از هوی و هوس نماید بلکه انسان خطاکار باید تابع خداوند و اوامر و نواهی او شود .
3- با نفی خداوند در دیدگاه اومانیستی، تنها موجودی که مالک این جهان است، انسان می باشد . و چون انسان مالک است حق هر گونه تصرفی در عالم را دارد; یعنی همانطوری که دین باید انسانی شود و موظف به انطباق خود با خواسته های انسان است، جهان موجودات نیز باید تابع اراده و خواست انسان شوند و بدین جهت انسان چون صاحب خانه جهان است می تواند جهان را مطابق میل خودش بسازد و حق دارد جهت تامین خواست خویش، ابزارها و فناوریهای سهمگینی را پدید آورد . وجود بمب های اتمی خانمان سوز، ابزارهای جنگی بسیار مخرب، تحولات بسیار پیچیده ژنتیکی، تغییر جنسیت در انسان و . . . بر اساس این دیدگاه قابل توجیه است .
ولی مطابق دیدگاه اسلامی، خدای متعال چون خالق کل هستی (ماسوای خودش) می باشد، مالک همه هستی و از جمله انسان است و در حقیقت انسان، میهمان خانه جهان است، بدین جهت، تصرفات او در جهان فقط باید برای رسیدن به هدف نهایی و حقیقی اش باشد، و چون تعیین و تنظیم کیفیت و کمیت تصرف انسان به صورت تفصیلی و متناسب با هدف نهایی اش، در حدود عقل بشر نیست، باید هدایت حکیمانه الهی را گوش سپارد و تا مقداری که دین و آموزه های الهی اجازه تصرف داده اند، تصرف نماید و الا هر گونه تصرفی از ناحیه انسان در جهان، بیش از محدوده تعیین شده در دین، سبب فساد انسان و جهان خواهد بود .
4- چون انسان مدرن، خویش را مالک جهان و مجاز به هر گونه تصرف در جهان می داند، به دنبال معرفتی است که او را در این هدف قادر سازد، به همین جهت، هدف علوم تجربی در دنیای جدید، کسب قدرت هر چه بیشتر برای تسلط بر جهان می باشد . ولی مطابق دیدگاه اسلامی، گرچه موجودات جهان مسخر انسان هستند، ولی هدف علوم صرفا تسلط بر جهان نیست بلکه توجه به آیه و نشانه بودن جهان ، منتقل شدن به خدای متعال هدف اصلی معرفت بشر می باشد، در حقیقت انسان باید ضمن بهره جستن از موجودات جهان، به بعد نشانه و مرآت بودن موجودات جهان توجهی عارفانه و عالمانه نماید تا به هدف والای خود دست یابد .
5- مالک و همه کاره بودن انسان در جهان هستی بنابر دیدگاه اومانیستی، مستلزم آن است که انسان مدرن، ولایت و حاکمیت هیچ موجودی غیر از خود را نپذیرد و صرفا خود را موظف به تکلیفهایی بداند که خودش، با رضایت خود جعل نموده است، از این رو، در این دیدگاه، ولایت خداوند و اولیای او بر انسان، مردود و باطل است .
اما در دیدگاه اسلامی، انسان با آگاهی از ضعف و خطاپذیری خویش سعی می نماید تا با پذیرفتن ولایت خدای متعال و اولیای او، از ظلمات و گمراهیها نجات یابد و با ورود در تحت ولایت الهی، به سوی نور هدایت یابد و بر خلاف انسان مدرن که با روحیه متکبرانه و عدم واقع بینی، خویشتن را مستغنی از هدایت الهی می داند، انسان اسلامی تلاش می نماید تا با تبعیت هر چه بیشتر از اوامر الهی، مصونیت خود را از خطا و گمراهیها بیشتر نماید .
6- منشا اخلاق در دیدگاه اومانیسم، امیال انسان است . ولی در دیدگاه اسلامی ارزشهای اخلاقی تابع رابطه انسان با موجودات دیگر و نیز رابطه انسان با معاد که از ناحیه خدای متعال بیان گردیده است، می باشد .
7- همچنین چون انسان مدرن، رابطه خود را با خداوند و دین و آموزه های آن قطع نموده است هیچ گاه معرفت خود را از منابع دینی اخذ نمی نماید، بلکه صرفا به داده های ابزارهای معرفتی خود - یعنی حواس و عقل ابزاری - تکیه می کند و هر ادعای معرفتی را که قابل تجزیه و تحلیل با عقل مدرن نباشد مردود می انگارد . ولی در دیدگاه اسلامی منابع وحیانی مهمترین منبع معرفتی است که انسان در کشف طریق هدایت و وصول به کمال حقیقی خویش باید به آنها مراجعه نماید.
پی نوشت ها:
1) مدرس حوزه و عضو هیات علمی پژوهشی مؤسسه امام خمینی رحمه الله، دانشجوی دکتری فلسفه، محقق و نویسنده .
2) سجده/7 .
3) طه/50- 49 .
4) ر . ک: جرمی ریفکین ترهوارد، جهان در سراشیبی سقوط، ترجمه دکتر محمود بهزاد، انتشارات سروش، 1374، صص 37- 36 .
5) رندال هرمن، سیر تکامل عقل نوین، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1376، ج 1، ص 274 .
6. copleston, frederick, Ahistory of philosophy, hobbes to hume, (search press, london), V.5, P.3.
7) رندال هرمن، پیشین: ". "the end of knowledge is power
8) یونس/3 .
9) یونس/5 .
10) انعام/1 .
11) غافر/61 .
12) مزمل/20 .
13) روم/48 .
14) نحل/79 .
15) عنکبوت/60 .
16) روم/40 .
17) صافات/96 و انسان/30 . البته روشن است که چون اراده الهی در طول اراده انسان است، مخلوق بودن فعل و اراده انسان، مستلزم اعتقاد به جبر نیست; زیرا فعل و اراده انسان با وصف اختیاریت معلول خدای متعال است .
18) انعام/102 و رعد/16 .
19) شوری/53، مائده/18 و نور/42 .
20) انعام/57 و یوسف/40 و 67 .
21) مائده/44، 45 و 47 .
22) نحل/49- 50 و آل عمران/18 .
23) نازعات/5 .
24) آل عمران/125 .
25) انعام/61 .
26) یونس/53، سبا/3 و . . .
27) بقره/31 .
28) حجر/29 .
29) بقره/29 .
30) مؤمنون/14 .
31) بقره/30 .
32) سجده/7 و 8 . همین مضمون در آیات فراوان دیگری از جمله: اعراف/189، انعام/89 و زمر/6 نیز آمده است .
33) سجده/9- 7 .
34) ر . ک: علامه محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، ج 15، صص 26- 25 .
35) سجده/11- 10 .
36) معلوف لویس، المنجد، انتشارات اسماعیلیان، چاپ دوم، 1364، ص 911 .
37) ر . ک: محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی)، انتشارات مؤسسه در راه حق، چاپ اول، 1367، صص 359- 349; محمود رجبی، انسان شناسی (سلسله دروس اندیشه های بنیادین اسلامی)، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ سوم، 1380، صص 105- 96 .
38) مائده/105 .
39) جمال الدین محمد خوانساری، غرر الحکم و دررالکلم، با مقدمه و تصحیح و تعلیق میر جلال الدین حسینی ارموی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342، ج 4، ص 575 .
40) همان .
41) برای تحقیق بیشتر در زمینه اهمیت خودشناسی در اسلام ر . ک: علامه محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، پیشین، ج 6، صص 283- 238; مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، انسان در قرآن، انتشارات جامعه مدرسین، ج 4- 1، صص 304- 262 .
42) ر . ک: ملا صدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفارالعقلیة الاربعة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الثالثة، 1981، ج 2، صص 301- 299; مرتضی مطهری، پاورقیهای اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، قم، ج 3، صص 201- 186; محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1365، ج 2، صص 37- 36 .
43) حشر/19 .
44) بقره/34- 30 .
45) قیامت/36 .
46) طه/122 .
47) احزاب/72 .
48) ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، بخش حکمت، انتشارات علامه، قم، صص 239- 338 .
49) احزاب/71 .
50) مائده/119 .
51) نحل/78 .
52) اسراء/85 .
53) بقره 213 .
54) انفال/24 .
55) انعام/122 .
56) انفال/55 .
57) روم/52 .
58) استیس والتر ترنر، دین و نگرش نوین، ترجمه احمدرضا جلیلی، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1377، ص 420 .
59. West, david, Anintroducetion to continental philosophy, (First published by polity press), 1996, P.16.
60) شوری/53 .
61) طه/50 .
62) جاثیه/13 .